eitaa logo
حدیث اشک
6هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
دل اگر قابلتان نیست سر آماده کنم تو بکش نیشترت را جگر آماده کنم جهت پیش کشی حاضرم اعلاحضرت زیر پای تو ذبیح از پسر آماده کنم پدر و مادر و فرزند و عیالم نوکر کم اگر هست بگو بیشتر آماده کنم جهت اینکه بچرخند به دور سر تو لایقت نیست ستاره ، قمر آماده کنم پر قنداقه ی تو بال و پر فطرس شد مددی! نذر تو یک جفت پر آماده کنم جنب تمثال شهنشاهی تو بایستی دو سه تا لاله ی سبز قجر آماده کنم خبرش رفت به قرآن سگ اصحاب کهف سگ اصحاب حسینم خبر آماده کنم گرد و خاک قدمت جنس دکان های زر است از شناسای طلا رفته گر آماده کنم روز ، بی نام تو گر شب نشود خوب تر است ذکر تسبیح شبم را ، سحر آماده کنم . خبر بر سر نیزه شدنت باعث شد از همین اول ره چشم تر آماده کنم @hadithashk
زُلفیم پریشانی ما را بنویسید بالیم پَرافشانیِ ما را بنویسید ما سجده به اَبروی کجِ یار نمودیم بد نیست مسلمانیِ ما را بنویسید یک لحظه نشستیم سرِ کوچه‌ی دنیا یک عمر پشیمانیِ ما را بنویسید از روزِ ازل عاشق آن زلفِ سیاهیم این قصه‌ی طولانیِ ما را بنویسید یا شرحی از آن عطرِ خوشِ سیب بخوانید یا حیرت و حیرانیِ ما را بنویسید یک‌بار بیایید به بین‌الحرمینش تا سجده‌ی پیشانیِ ما را بنویسید ما مستِ حسینیم حسینیم حسینیم این نعره‌ی طوفانیِ ما را بنویسید سودا زده‌ی طُره‌ی جانانه‌ام امشب زنجیر بیارید که دیوانه‌ام اشب* تا عینِ علی گردشِ تیغِ دودَمِ ماست این گردش خورشید هم از پیچ و خَم ماست ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگیِ ما عدَم ماست* ما نسل به نسل از نَفَس فاطمه هستیم یعنی که علی هم  دَم و  هم بازدمِ ماست آنقدر به ما  لطفِ شما داد ، خدا هم گیرم که دو دنیا بدهد باز کم ماست این خاک فقط گوشه‌ی ایران حسین است از  کرببلا تا به خراسان حرمِ ماست این قلب نه  این بقعه‌ی شش گوشه‌ی عشق است این سینه نه  این خانه‌ی صاحب علم ماست ما را چه شرافت بِه از این ، خاک حسینیم یعنی که جهان نیز به زیرِ قدم ماست ما کاشیِ چسبیده به ایوانِ تو هستیم  سوگند به لبخند حسن آنِ تو هستیم وقتی که سرشتند گلِ دربه دران را دادند به ما منصب خونین جگران را مژگان همه داریم به بین الحرمینت تا چشمِ تو لطفی بکند رفتگران را تنها تو سراغِ من بیچاره گرفتی تنها دل تو خورد غمِ رهگذران را من آمده‌ام بر سرِ خاکِ تو بمیرم بردار از این دوش همین بارِ گران را بگذر چو قیامت به سر خاک شهیدان از خویش خبردار کن این بی خبران را* ما نسل به نسل از پدران ارث گرفتیم تا نذر نمودیم تمام پسران را دنیا که نفهمید، قیامت همه فهمند حال من و حالِ جگر جامه‌دران را تا هست نفس پاره گریبان حسینیم صدشکر خدا را که  پریشان حسینیم ای عشقِ خدا سفره‌ی شاهانه‌ات آباد من خانه خراب توام ای خانه‌ات آباد دیدیم کنارِ تو کریمیِ حسن را این خانه و این خوانِ کریمانه‌ات آباد انگشت‌نما بودنِ ما لطف کمی نیست ای عشق ، دلِ اینهمه دیوانه‌ات آباد گفتی که گدایت عرق شرم نبیند گفتند گدایان درِ کاشانه‌ات آباد یکبار به ایران زدی و مُلک گرفتی مُلکی که گرفته دمِ مستانه‌ات آباد ما را جگری هست ولی سوخته از شوق قلبی که سپردیم به میخانه‌ات آباد ما را جگری بود ولی کرببلا بُرد هرگوشه‌ی شش گوشه‌ی شاهانه‌ات آباد ما زاده‌ی اشکیم برای تو بگِرییم بگذار که یک عمر به پایِ تو بگِیریم تا خیمه عزیزم خبرت را چه کسی بُرد از گودیِ گودال پَرت را چه کسی بُرد دیدم که زمین گیر شدی پیشِ جوانت بر رویِ عبایی پسرت را چه کسی بُرد در علقمه گفتند که پشتِ تو شکستند بر نیزه هلالِ قمرت را چه کسی بُرد فهمید حرم پیرهنت را  چه کسی کَند افسوس نفهمید سرت را چه کسی بُرد جز شیهه‌ی اسبی که در خیمه رسیده‌است پیغام تَنِ مختصرت را چه کسی بُرد از شانه‌ی اُفتاده‌ی زینب همه دیدند ارثیه‌ی زخمِ جگرت را چه کسی بُرد دیدند که گیسوی بهم ریخته داری از نیزه‌ای اَبروی بهم ریخته داری *مفتون همدانی *کلیم کاشانی *سلیم تهرانی @hadithashk
وقتی که خاک عاشقان را می‌سرشتند بر لوح دل نام شما را می‌نوشتند بذر جنون را در دل ما تا که کِشتند گفتند این دیوانگان اهل بهشتند اهل غم و عشرت فروش عالمین‌اند دیوانگان ذکر زیبای حسین‌اند صبح ازل ما را گرفتار تو کردند ما را گرفتار تو بیمار تو کردند دیوانگان شمع رخسار تو کردند اصلاً غلام کوی و بازار تو کردند طوبی به حال ما که ما را برگزیدند با لطف زهرا مادرت، ما را خریدند ما بنده‌های زر خریدیم و تو ارباب تو حضرت محبوب و ما هم جمع احباب ما تشنه‌ا‌‌یم و تو گواراتر ز هر آب رؤیای شیرینی، تو در بیداری و خواب در خواب و بیداری فقط فکر تو هستیم وقف شما و فارغ از غیر تو هستیم ای یوسف مصر بقا دریاب ما را ای ساکن کرب و بلا دریاب ما را ای بضعه شیر خدا دریاب ما را ای زاده خیر‌النسا دریاب ما را ما سائل یک چشمه لبخند شمائیم سینه به سینه عبد در بند شمائیم @hadithashk
باد در عرش که پیچید خبر شکل گرفت از پر و بال ملک فرش گذر شکل گرفت نور خورشید به شب خورد..،سحر شکل گرفت آسمان پرده برانداخت..،قمر شکل گرفت ماه از جلوه ی گیراش چه حظی می برد علی از فرط تماشاش چه حظی می بُرد نخل پر برکت توحید ثمردار شده نسل تابنده ی خورشید،قمردار شده کهکشان های خداوند خبردارشده پدر خاکیِ افلاک پسردار شده صورتش هودج نور است..،پدر می بوسد دست آب ور خود را چقدر می بوسد ابرویش جلوه‌ی ربّ است اُبُهَت دارد زلف او آیه ی نوری است که حرمت دارد چشم او ابر بهاری است که رحمت دارد نام او جامِ طهوری است که شربت دارد صاحب شهد شکرریزِ سبو می آید چِقَدَر نام اباالفضل به او می آید گونه ی آینه بر دوده ی آهش خیره چشم فانوس به پیچ و خم راهش خیره برکه ی آب به رخساره ی ماهش خیره پلک باران به تماشای نگاهش خیره آسمان خیره به چشمان تر این ماه است چشم او چشمه ی توحیدی آل الله است رشته‌ ی وصلت عُشاق،نخ دامن او رختی از جنس پر و بال ملک بر تن او دَرِ جنّات خدا ،دُکمه ی پیراهن او ساقه ی طاقِ فلک بازوی شیر افکن او غرشش غرش طوفانیِ شاه عرب است پسر شیر خدا،شیر نباشد عجب است هرکه در زندگی اش غصه ی بسیاری داشت اگر از خانه ی مولا طلب یاری داشت بی گمان با پسرش نیز سر و کاری داشت سیزده ساله چه رزم علوی واری داشت سیزده ساله یلِ با جَنَم حیدر شد وارث بر حق تیغ دو دم حیدر شد دست عباس به دامان امام حسن است سند قلب اباالفضل به نام حسن است سالیانی است که درگیر مرام حسن است گرچه ساقی است ولی تشنه ی جام حسن است چِقَدَر خصلت دلدار به دلبر رفته کرم حضرت ساقی به برادر رفته ساحل امن یقین بود که دریا را ساخت شانه اش بود که زُلف شب یلدا را ساخت کوهی از غیرتِ حساس به زهرا را ساخت دامن اُمِّ بَنین حضرت سقا را ساخت گیسویش را به سر زلفِ حسینِ خود دوخت کاشف الکرب شدن را به اباالفضل آموخت آفریده شده عباس برای زینب سینه ی او سپر دفع بلای زینب جان عشاق اباالفضل،فدای زینب ما گدایانِ حسینیم،گدای زینب همگی بنده ی عشقیم به عباس قسم پاسبانان دمشقیم به عباس قسم سیل اشکیم به دنبال نمِ دریایش دست ما را برسانید به اعطینایش این که خوانده است حسین بن علی آقایش ارمنی های محلّه اند علم‌کِش هایش هرکه را جَذبه ی این عشق به زنجیرش کرد نمک سفره ی عباس نمک گیرش کرد کاش ما را به ردای کرمش وصل کنند مثل وصله به نخِ شال غمش وصل کنند مثل پَر،کنج ستون علمش وصل کنند دست ما را به ضریح حرمش وصل کنند تا که آب و گِلمان خرج عزایش باشد تنمان تکه ای از صحن و سرایش باشد آبرو داده به سرچشمه،به دریا،دستش از زمین پُل زده تا عرش مُعَلّی،دستش مرده را زنده کند همچو مسیحا،دستش چقدر مُعجزه ها خلق شده با دستش آن که از خاک درش کور شفا می گیرد با همان دستِ قلم دست مرا می گیرد سرو سبز علویّات برومند شده شانه ی او به بلندای دماوند شده چهره اش بانی پیدایش لبخند شده خطبه خوان حرم امن خداوند شده مکه را شیفته ی عشقِ امام خود کرد کعبه را بنده ی اعجاز کلام خود کرد آیه ی نور به پیشانی او مکتوب است با وجودش بخدا وضع حرم مطلوب است بین اطفال حسین بن علی،محبوب است سر دوشش چقدر حال رقیه خوب است طفل از ذوق تماشای عمو پر می زد هر زمان بوسه به دست علی اصغر می زد آه! از لحظه ی شومی که بلا نازل شد بین مهتاب و حرم ظلمت شب حائل شد اشک افلاک فرو ریخت زمین ها گِل شد کار برگشتن سقا به حرم مشکل شد دامن شیر به سرپنجه ی کفتار گرفت ناگهان تیغ به بازوی علمدار گرفت رود فریاد زد ای اهل حرم..،دریا سوخت مطمئناً جگر تشنه ی دخترها سوخت وسط معرکه ی جنگ دل بابا سوخت آخرین مشک که افتاد زمین..،سقّا سوخت چقدر بعد علمدارِ حرم هق هق کرد بنویسید رباب از غم اصغر دق کرد @hadithashk
عطر ناب سحر و ذکر لب اهل جنان گوشه میکده و ساقی و پیمانه زنان واژه واژه کلمات همه شیرین دهنان صحبت از شاه ادب بود و چنین بود و چنان شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند ناز همه صف شکنان گفت این میکده را رونق عهد ازلی است هر کسی هست در اینجا به لبش نادعلی است نور این میکده از نور خداوند جلی است رونقی هست اگر از اثر فیض علی است ساقی میکده گر حضرت میر عرب است از تمناش دل اهل ولا پر طرب است حرف ساقی شده باید به ادب زانو زد زانو از روی ادب محضر آن مه‌رو زد باید از حسن رخش ذکر مدد یا هو زد شرح اوصاف رخ و مو و خم ابرو زد پیش محراب دو ابروش جان در تعظیم پیش دریای دو چشمش همگان در تعظیم قمر هاشمیان مات رخش شمس و قمر محو خال رخ زیباش شده خیل بشر زده با خال و خطش در همه جا شور و شرر خیل دلها که شد ازشوق رخش زیر و زبر با نگاهش دل افلاک به هم می‌ریزد نام او تا ببری جود و کرم می‌ریزد صحبت از طره کیسوش جنون انگیز است شرح اوصاف گل روش جنون انگیز است تاب پیچ و خم ابروش جنون انگیز است به خدا رایحه بوش جنون انگیز است هر چه من گفته‌ام و هر چه که گفتند کم است هر چه در مدحت عباس سرودند کم است پیش قد قامت او مأذنه حیرت دارد سفره‌هامان همه از اوست که برکت دارد ذکر زهرا به لبش هست که نصرت دارد حضرت باب حسین است و عنایت دارد هر چه از جانب ارباب رسیده‌است به ما بوده از زاویه ماه عشیره به خدا نام او حضرت عباس و مقامش سقاست گیسویش لیل و رخش ماه و نگاهش دریاست او عمو جان رقیه است و به عالم آقاست علمش در وسط عرش خدا پابرجاست محور چرخ و فلک نیست به غیر از علمش محمل عرضه حاجات گدایان حرمش سر سال است و دگر باره گدا آمده است دست خالی به در شاه وفا آمده است به امید کرم دست شما آمده است به هوای حرم کر و بلا آمده است آمده رزق بگیرد که گدایت باشد تا سیاهی صف دل شده‌هایت باشد یل دریا دل صاحب نفس دلداده ای که دریا به حضورت به سجود افتاده شیر صفینی و در معرکه‌ها آماده مظهر صبر و رضا کیستی آقا زاده؟ صحبت محفل ما صحبت گیسوی تو بود فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود دل ما دل نشود تا که گرفتار تو نیست خاک بر فرق سرش هر که طرفدار تو نیست باخته هر که پی گرمی بازار تو نیست که امیدی به جز از لطف سزاوار تو نیست دل ما را به سر زلف تو آویخته‌اند به سر زلف و به پیش قدمت ریخته‌اند @hadithashk
سلام ای گنجِ برجا مانده از شاهان ساسانی تویی باغِ بهشتِ کاخ‌های رو به ویرانی سفر از خانه‌ی اجدادی‌ات شد سِیرِ معراجت سفر از فرش تا عرش، از اهورا تا مسلمانی اسیرت خوانده‌اند آنان که از نسلِ اسیرانند به بندِ بانی آزادی‌ات دنیاست زندانی تو اهلِ خانه‌ی اسرارِ عرشی مَحرم سِرّی غریبه نیستی، همشهری مِنّای سلمانی از این پس رعیتت هستند شاهان، شاه‌بانوها از این پس شهربانویی و شه‌بانوی سلطانی تو اُم‌ُّالسَّجده‌ای اُم‌ُّالدُّعایی مادرِ نوری فراسوی زبان، اُم‌ُّالصَّحیفه اُم‌ِّقرآنی تو اُم‌ُّالرّوضه‌ای اُم‌ُّالبُکایی مادرِ ابری تویی اُم‌ُّالخِطابه، مادرِ باران و طوفانی عروسِ خاندانِ آبی اما تشنه‌ی اشکی برای آب، از روزِ مبادا روضه می‌خوانی تو اقیانوسِ اشکِ روضه‌خوانان را عَجَم‌رودی تو پیوندِ شهیدِ کربلا با خاکِ ایرانی @hadithashk
ناگهان بانگِ هَل اَتیٰ پیچید در دل صورها، صدا پیچید صوت شیرین ربَّنا پیچید عطر سجاده ی خدا پیچید مُرشد اهل دین! سلامٌ علیک سَیِّدُ السّاجدین! سلامٌ علیک نغمه ی چَنگ و ضَربِ دف آمد موسمِ شادی و شعف آمد مِی عُشّاق از نجف آمد دادِ کعبه از آن طرف آمد: گوش‌ها! بشنوید فریادم عاشقِ سینه‌چاکِ سجادم ماه، نِعمَ الْبَدَل* گرفت تو را حُسن، ضربُ المثل گرفت تو را شعر، بیتُ الغزل گرفت تو را تا پدرجان بغل گرفت تو را شب میلاد..،کربلا رفتی بین آغوشِ عشقِ ما رفتی ما ذبیحِ نگاهِ دلداریم بخدا سرسپرده ی یاریم دار بر دوش ، مثلِ تَمّاریم با علی‌ها چه عالمی داریم شَرَفُ الشَّمس مشرقینی تو دوّمین حیدر حسینی تو عشق تزریق کرده در جانت تا پدر کرده بو‌سه‌بارانت عمه می گفت:ای به قربانت... ...به عمویت کشیده چشمانت چشمه ای، رو به جو نخواهی زد با ابالفضل مو نخواهی زد فرشِ پشتِ درِ تو از پرِ ماست بامِ تو لانه ی کبوترِ ماست خانه‌ات سرپناهِ آخرِ ماست مادرت آبرویِ کشورِ ماست با تو ما نیز جزءِ این ایلیم عجمی زاده ایم..،فامیلیم هر که در کویِ وحدتِ تو دوید از همه غیر رَبِّ خویش بُرید بال هرکه عروج را فهمید از صحیفه به صحن عرش رسید مَلَک وحی اگر جلیل شده با دعایِ تو جبرئیل شده قَطره ی نطقِ تو خودش دریاست واژه هایت عجیب،بی‌همتاست منبرت بانیِ تحول‌هاست خطبه ات مُهرِ ثبتِ عاشوراست از تو داریم نوحه و دم را از تو داریم این محرم را غمِ من را حضور تو کم کرد عشق را بین سینه ام دم کرد گنبدت را دلم مُجَسَّم کرد حَرَمت را درست خواهم کرد در بقیعت به پا کنم..،علنی! اوّلین چایخانه ی حسنی کاشی‌اش پُر لَعاب خواهد شد دل زُوّار آب خواهد شد آب حوضش شراب خواهد شد صحن‌ها ، انقلاب خواهد شد کنج هر صحن،انجمن داری تا خودِ صبح،سینه‌زن داری در حرم عطر ناب خواهم ریخت مثل مشهد،گلاب خواهم ریخت مشک بر دوش..،آب خواهم ریخت یادِ طفلِ رباب خواهم ریخت سهم جسمِ ضریح تو..،تب نیست بی‌حیا دور عمه زینب نیست *بهترین جایگزین @hadithashk
وجه پیغمبر خاتم ای همه تاب و تب خاطر بی تاب سلام روشنی بخش دل حضرت ارباب سلام وجه پیغمبر خاتم به رخت قاب سلام خم ابروی شما محور محراب سلام امدی و همه را محو نگاهت کردی معنی تازه ای از واژه عشق اوردی دارد از خاک قدومت برکت میبارد گل شادی به دل شیعه خدا میکارد پدرت انقدر اگاهی از علمت دارد حق هم این بود علی اسم تو را بگذارد غم و پیری دل از نام تو ارام گرفت روز میلاد شما روز جوان نام گرفت نوری از نور خداوند جلی هستی تو بین مخلوق خدا بی بدلی هستی تو در بنی هاشمیان هم مثلی هستی تو غرق در ذات خدا مثل علی هستی تو صف کشیدند ملائک که تماشات کنند سرمه ی چشم خود از خاک کف پات کنند یک علی اکبری و اینهمه اکبر هستی هر چه از وصف تو گفتند توبهتر هستی شاه زاده نوه ی ارشد حیدر هستی همه گفتند که تمثال پیمبر هستی به فلک طعنه زند صورت هم چون ماهت نه فقط دوست عدو هم شده خاطر خواهت  حمید رحیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا علی اکبر(ع) شب‌ است‌ و ‌از سرگیسوی شعر می گیرد دوباره‌ دست‌ دعا عطر استجابت را اگر چه صحبتِ حاجت نبود ٬ اما دل در این مقام غنیمت شمرد فرصت را سحر چه‌ حال‌ خوشی‌ داشت‌ در مناجاتش بهار پشت در خانه‌ی‌ خدای خودش سکوت‌ سنگ‌ شکست‌ و به‌ دشت‌ها بخشید هزارچشمه‌ی‌ احساس با صدای خوش تو کیستی که هزاران سوال از مشتم رها شدند زمانی که خنده ات گل کرد فدای نام تو باید شوم در این تصمیم صلاح نیست که یک لحظه هم تعلل کرد علی اکبرِ تاریخ ای علی اکبر شکوه خنده‌ی پیغمبری تو بی تردید همان زمان که علی اکبری و پیغمبر حساب‌ کن‌که خود حیدری تو بی تردید نشسته اند به دیدار صبح لبخندت پیمبران‌ دعا و سلام صف در صف علیِ اولی اما یقینا از اکبر مراد نیست بجز «أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَف» فضائل تو در این بیت ها نمے گنجد مگر به لطف کریمانه اعتماد کنم مگر از آنچه که این دشمن قسم خورده از آنچه گفته معاویه با تو یاد کنم قلم همیشه گلویش گرفته خواهد ماند برای مدح تو هرقدر سینه صاف کند شنیدنی‌ ست برایم همیشه وصف شما علی الخصوص اگر دشمن اعتراف کند علی امام من‌است و تویی علی چه کند؟ اگر که شاعر دلخسته اشتباه کند نشسته ام به امیدی در این حرم که مرا علی دیگر این خانه رو به راه کند چگونه از تو بخوانم چگونه وقتی که نوشته اند که ممسوس ذات حق بودی سپیده دم به تو سوگند می خورم عمْری تو زخم خورده‌ی من شر ما خلق بودی سید ابوالفضل مبارز لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اشبه الناس دل نبرده از پدر هرگز جواني بيش از اين ماه را كامل نديده آسماني بيش از اين تير مژگان و كمان ابرويش عاشق كش است بر هدف هرگز نزد تير و كماني بيش از اين اشبه الناس است بر پيمغبر خاتم علي از پيمبر نيست در شخصي نشاني بيش از اين حيف شد گم كرد عقاب تيزپايش راه را نيست لازم در هجا كردن زماني بيش از اين اربأ اربا شد جوان ام ليلا كربلا كس نديده در بهار خود خزاني بيش از اين رفت بالاي سرش با كنده ي زانو پدر گفت آيا ميشود پيشم بماني بيش از اين لااقل پلكي بزن تا جان ندادم پيش تو دل نبرده از پدر هرگز جواني بيش از اين محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
صوت نبوی‌ صوت نبوی‌ ست جاری از هر سخنش صد یوسف مصر، خفته در پیرهنش در شهر، کرمخانه‌ی او شهره شده ست این است که خوانده اند، ابن الحسنش  میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم علی اکبر(ع) چنان دریایی از می که به یک ساغر نمیگنجد درون یک غزل توصیف آن دلبر نمیگنجد همان که گر بنا باشد نوشتن از کمالاتش فقط شرح دو ابرویش به صد دفتر نمی گنجد به اقلیم دلم اولاد زهرا پادشاهانند دو سلطان پس غلط باشد به یک کشور نمیگنجد دل هر کس به گیسوهای معشوقی گره خورده‌است مرا در دل به جز عشق علی اکبر نمیگنجد به روی سر در هر خانه نامش میخورد از شوق درون چارچوب خویش دیگر در نمیگنجد برای بوسه بر یاقوت لبهای علی اکبر ستون انگور داده گرچه در باور نمیگنجد درون کوزه شاید جا شود دریا ولی قطعا علی نور است و جز در جسم پیغمبر نمیگنجد اذان بوی خوشی دارد که از عطر دهان اوست که غیر از عطر خوش در نافه و عنبر نمیگنجد حرم رفتی ادب کن محضرش پایین پا بنشین که نوکر در سرش رفتن به بالاسر نمیگنجد  میثم کاوسی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جـمـال پیغمبر ندا رسید که امشب شب جوانان است شب بلند سرور همـه دل و جان است میان خانـه مـولا گلـی نـمـایـان شد ز برکت قدمش عالمـی چـراغـان شد دوبـاره جلـوه نموده جـمـال پیغمبر به خلق و صورت و سیرت مثال پیغمبر علی ست نام نکویش بُود علی اکبـر عـلیِ اکبـر مـولا نگـو بگـو حـیـدر شباهتی ست علی را به جده اش زهرا شباهتش بشـود آشـکـار در صحـرا ستاره ای شده پیدا در آسمان حسین تمام هستیِ مولا، علی جوان حسین عمو حسن عمو عباس بیـقـرار توأند هـزار شاخه گل یـاس بیـقـرار توأند تـو یاس مـادری و فـاتح دل پدرت خدا کـشیـد تو را از شمـائـل پدرت به گرد توست چو پروانه عمه ات زینب به یاد مادر خود بوسه می زند بر لب به روی دست تو را ناز میدهد همچين ز عمه دل تو ربودی چه چیز بهتر ازاین تو را کشید در آغوش مثل یک قفسی تو را گرفت و گمانم نمیدهد به کسی حسین دوم دنیـا تـویـی علی اکبـر عصـای پـیـری مولا تویی علی اکبـر به روز کرب و بـلا تکـیـه گـاه بابایی تو هم شبـیـه عمویت سپــاه بابایی موذنی تـو به روز دهم به کرب و بـلا اذان بگو تـو بـرای اهـالــی دنـیــا بگو خدای ، بزرگ است و بعـدِ الاّ الله ببر تـو نـام رسـول و علـی ولـی الله به گوش های کر خلق این خبر برسان علی ولی خدا هست و مـرد با ایمان بگو وصی نبی هست جد تـو حیـدر خلیفه نیسـت وصیِّ به حقِ پیغمبـر اذان بگو و بـبـر نـام حـیـــدر کـرار اذان بگو بشـود قلب کافــران بیـدار اذان بگـو و عـلـی را عـلـم بکـن اکبر بگو بدون علی شخـص می شـود کافر بدون ذکر علـی هر اذان، اذان نشـود بگـو بدون علی یک عمل گران نشـود مناره‌های مدینه ‌ مناره های حجاز بدون نام علی میزنند بانگ نماز موذنان حـرم را بگـو علـی داری؟؟؟؟ به هر اذان تو که گفتی به او بدهکاری برای این دل محسن اذان بگو اکـبــر عبادتـی است کـلام علی علی حـیـدر سید محسن حبیب اله پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای طلعت زیبا ای طلعت زیبای تو، عکس جمال لم یزل وی غره ی غرای تو، آیینه ی حسن ازل ای دره ی بیضای تو، مصباح راه سالکان وی لعل گوهر زای تو، مفتاح اهل عقد و حل ای غیب مکنون را حجاب، زان گیسوی پر پیچ و تاب وی سر مخزون را کنار، زان خط و خالی از خلل پیش قد دلجوی تو، طوبی گیاه جوی تو ای نخله ی طور یقین، وی دوحه ی علم و عمل روح روان عالمی، جان نبی خاتمی طاووس آل هاشمی، ناموس حق، عزوجل در صولت و دل حیدری، زانرو علی اکبری در صف هیجا صفدری، درگاه جنگ، أعظم بطل در خَلق و خُلق و نطق و قیل، ختم نبوت را مثیل ای مبدأ بی مثل و بی مانند را نعم المثل ای تشنه ی بحر وصال، سرچشمه ی فیض و کمال سرشار عشق لا یزال، سرمست شوق لم یزل ذوق رفیع المشربت، افکنده در تاب و تبت تو خشک لب، ز آب و لبت، عین زلال بی زَلَل کردی چو با تیغ دو سر، در عرصه ی میدان گذر بر شد ز دشمن الحذر، وز دوست بانگ العجل دست قضا شد کارگر، در کارفرمای قدر حتی إذا انشق القمر، لما تجلی و أکتمل عنقاء قاف قرب حق، افتاد از هفتم طبق در لجه ی خون شفق، نجم هوی، بدر أفل یعقوب کنعان محن، قمری صفت، شد در سخن کای یوسف گل پیرهن، ای طعمه ی گرگ أجل ای لاله ی باغ امید، از داغ تو سروم خمید شد دیده ی حق بین سفید، و الرأس شیباً إشتعل ای شاه اقلیم صفا، سرباز میدان وفا بادا «علی الدنیا العفا» بعد از تو ای میر أجل ای سرو آزاد پدر، ای شاخ شمشاد پدر ناکام و ناشاد پدر، ای نونهال بی بدل گفتم ببینم شادیت، عیش شب دامادیت روز مبارک بادیت، «خاب الرجاء و الأمل» زینب شده مفتون تو، آغشته أندر خون تو لیلی ز غم مجنون تو، سرگشته ی سهل و جبل محسن غروی اصفهانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شاهزاده علی اکبر(ع) و بی مقدمه با رخصت از جناب قمر نوشتم اول خط سیدی علی اکبر خدا به حضرت ارباب هدیه داد پسر خوشابه حال پسر یا خوشا به حال پدر خوشا به حال هرآنکس که نام خادم داشت علی رسید،جهان شاهزاده لازم داشت و جلوه کرد در عالم علی دوباره علی که برد نام علی را به هر مناره علی علیست وارث والایی و وقار علی به دست اوست برازنده... ذوالفقار علی حسین بر لبش الله اکبر آورده خدا برای جهان باز حیدر آورده به سینه مُهر(( انا فاطمی نسب )) دارد زمان زمان تبراست، پس غصب دارد به انتقام،سر از دشمنان طلب دارد همیشه نعره ی یا فارس العرب دارد... علی کنار ابالفضل مثل جان و تن اند بگو که جمع ابالقاسم و ابالحسن اند اگرچه عالم و آدم به شوکتش رو زد اگرچه هیبت عباس هم دم از او زد قدش به قامت افلاک اگرچه پهلو زد ولی مقابل زینب همیشه زانو زد حسین گفت که بی او دلم شفیق نداشت اگر نبود...، علمدارمن رفیق نداشت میان کرببلا خواست تا نشان بدهد_ _علی شده ، که برای حسین جان بدهد چرا بهانه به دست حرامیان بدهد نخواست تا به امان نامه ها امان بدهد نظام لشکر خودکامه را به هم می زد همین که دور و بر خیمه ها قدم می زد. مجید تال لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
میخانه ی ما گرچه فرشی ساده دارد قدرومقام اندازه ی سجاده دارد اینجا متاعی که گران است اشک چشم است اینجا سبویی که شکسته باده دارد رَد میشدم ازکوی دلبر هاتفی گفت باغی پر انگور آخر این جاده دارد آن خانه ای که صاحبش مردکریم است حتی برای گرگ هم قلاده دارد روزی اگرآقاسفرباشدنباشد عیبی ندارد خانه آقازاده دارد آنکس که دل را از گِل حیدرسرشته ماراگدایان علی اکبرنوشته من عاشقم دربه در صحراشدن را خاک قدوم اکبرلیلا شدن را سِرِ ابی عبداللهی این بوده اما باتوچشیده لذت بابا شدن را ازمجتبی و مرتضی و مصطفی تو ارثیه بردی خوش قدوبالا شدن را توقبله بودی کعبه رادادی گرفتی این فیض در شش گوشه پایین پاشدن را شبهای شیرین مناجاتم گرفتم ازپیچش موهای تو یلدا شدن را نورجمالت درشب تاریکم ای ماه بردأَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَم را به الله بهترهمان که صورتت مستورباشد تاچشم های شوم ازتو دور باشد مثل ستون مسجدازسنگم بخواهی درسنگها هم میشودانگورباشد خورشیدی وبر روی نی منزل گرفتی تامحمل عمه حجابش نورباشد بعدازحسن توسفره داری درمدینه پس سفره ممکن نیست جمع وجورباشد یابن الحسن یابن الحسین آیینه ی توست کاری بکن تا که گدامجبورباشد پا بند سفره تاصف محشربماند درنامه اش مهرعلی اکبر بماند غرق کن امشب مرا در جام در می بستند دوباره جامه ی احرام در می وقتی طوافم در مَطاف کربلا شد عیبی ندارد که شوم بدنام در می شد قامت رعنای تو قدقامت دین پس میشد کرببلا اسلام در می تیروکمان مِی نیزه ها مِی سنگها مِی چه پر مَشِقَت میگذاری گام در مِی حرف عبا آمد حسین بن علی سوخت پیغمبرش رادید سرانجام در مِی حرف عبا آمدنمازی دست وپاکن باخواهرم برگرد اذانت را به پاکن بالابلندکربلا برگردعمه بالاسرتو آمده با درد عمه ازخیمه تامقتل برای دیدن تو بالشگری جنگیده فرداً فرد عمه افتادی و بعدازتوبابای حرم را تنها خودش تاخیمه ها آوردعمه پیغمبربین عبا پیچیده برخیز افتاده بین لشگری نامردعمه ازحنجرت خون لخته بیرون کردبابا ازگوش خود خون لخته بیرون کردعمه @hadithashk
طنین عشق به مافوق کهکشان می رفت صدای شورِ بشر تا به لامکان می رفت نفس نفس پر و بال فرشتگان می رفت خبر به دست ملائک به آسمان می رفت تمام عرش ز شوق شنیدش پا شد خبر رسید به بالا..،حسین بابا شد به رودخانه تمنای وصل دریا داد به جبرئیل کمی فرصت تماشا داد به دست مریم اربابمان،مسیحا داد خدا ودیعه ی خود را به ام لیلا داد عروس فاطمه با یک ‌گُلَش بهار آورد برای دلبر کُون و مکان نگار آورد گلاب های جهان مست عطر شب‌بویند هزار شانه‌به‌سر لابه‌لای گیسویند تمام بیشه به دنبال ناز آهویند به شیرزاده به غیر از علی چه می گویند؟! حسین در بغل خویش لای‌لایش کرد برای بار نخستین علی صدایش کرد ستاره تا که نگاهی به قرص ماه انداخت نماز بندگی عرش را به راه انداخت هزار یوسف دلداده را به چاه انداخت تمام آینه ها را به اشتباه انداخت دو تیغ ابروی اکبر به مرتضی رفته چِقَدر خُلقاً و خَلقاً به مصطفی رفته خبر دهید به خُم ها شراب ناب آمد به چشمه‌سار بگوئید روح آب آمد به گوش شب برسانید آفتاب آمد کریم زاده ای از نسل بوتراب آمد نبی که نیست ولیکن نبوتش علنی است اصول تربیت او حسینی و حسنی است از آن زمان که گِلم را به عشق اَفشُردند مرا به دست کسی غیر یار نسپردند تمام شهر ز خوانش طعام می بُردند هزار جُون سر سفره اش نمک خوردند فقیرهای درش گرم سروری هستند غلام های حسین از دم اکبری هستند به آفتاب بگو خلوتی اجاره کند به ذره گر نظر لطف،ماه‌پاره کند اگر به خاک سر کوی خود اشاره کند به آسمان رود و عرش را نظاره کند هنوز برکه ی ما عکس ماه را دارد گدای پشت درش حکم شاه را دارد شکوه کوه حرا شانه های شهزاده عبای سبز محمد عبای شهزاده قیامتی است نماز عشای شهزاده بلال ها همه مات صدای شهزاده علی به کنگره ی شهر تا اذان می گفت حسینِ فاطمه در هر فراز..،جان می گفت نسیم با سر زلفش همیشه درگیر است غلاف آهنی اش جایگاه شمشیر است لب تشهدی اش پرتگاه تکبیر است درست مثل اباالفضل این پسر،شیر است همیشه شانه به شانه کنار عباس است به نام حضرت زهرا چقدر حساس است عقاب از نفس کرکسی نمی ترسد و باغ یاس ز خار و خَسی نمی ترسد رقیه در بغلش از کسی نمی ترسد ز درد و غصه و دلواپسی نمی ترسد رشید اهل حرم،رهبر سپاه حسین پناه فاطمیات است جان‌پناه حسین بنا بر این شده مثل عمو علم بزند تمام لشکر کفار را بهم بزند و قبل از آنکه دمِ رفتن از حرم بزند کمی برای پدر جانِ خود قدم بزند چِقَدر با قد و بالاش عشق می کرده حسین وقت تماشاش عشق می کرده مخدّرات برایش نقاب آوردند برای نور جبینش حجاب آوردند حنای سرخ به قصد خضاب آوردند برای باز شکاری عقاب آوردند تمام خیمه در این لحظه اضطراب گرفت پدر برای علی‌اکبرش رکاب گرفت دلاورانه به کشتار خصم تیغ گشود به ضربه ای سر و دست از عدوی پست ربود به کوری همه ی آن حرامیان حسود حسین با رجز او به وجد آمده بود شبیه صاعقه بر فرق کفر می بارد علی علیِ علی‌اکبر آفرین دارد چه می شود که کسی ناگهان کمین بخورد چه می شود که پری تیرِ سهمگین بخورد چه می شود اگر ابروی ماه چین بخورد خدا نیاورد این مصطفی زمین بخورد... قد بزرگ عشیره دم حرم تا شد خبر رسید که شهزاده ارباًاربا شد لهوفِ ماه گرفتار پنجه ی شب شد ورق ورق همه ی دشت از او لبالب شد رشید خیمه لگدمال سم مرکب شد چگونه پیکر او در عبا مرتب شد؟! نپرس اینکه چه آمد به روز اکبر او هنوز مثل معماست شکل پیکر او @hadithashk
یا علی اکبر(ع) شهر آذین شده بود و خبر از راه رسید عرش روشن شده بود و سحر از راه رسید بهر پرواز ملک بال و پر از راه رسید نیمه ی گمشده از یک قمر از راه رسید شهد لبهاش که می ریخت سبو کامل شد عشق با گوشه ی قنداقه ی او کامل شد دلبری کردن از آن روز ازل کارش بود هاجر و مریم و آسیه گرفتارش بود یوسف از مشتریان سر بازارش بود عمه هر ساعت و هر لحظه پرستارش بود درس دلدادگی و عشق نشانش می داد پای گهواره ی او بود و تکانش می داد ضربان دل بابا دو برابر می شد شوق دیدار نبی باز میسّر می شد صولتش در نظر یار مصوّر می شد ‏ هر زمانی که دلش تنگ پیمبر می شد ‏ ‏ گاهی از دیدن این نور جلی حظ می کرد ‏ از قد و قامت رعنای علی حظ می کرد کوه با دیدن آن هیمنه کُرنش میکرد آتش از خنده ی او زود فروکش میکرد دور شهزاده فلک یکسره گردش میکرد عرش را با نفسش صاحب ارزش میکرد او که در مکتب عشاق دبیر سخن است پرورش یافته ی دست امام حسن است همه ی کون ومکان مست سبویش بودند طالب بوسه ای از صحن گلویش بودند خوب رویان عرب سائل کویش بودند واله و شیفته ی گردش مویش بودند فاتح و قاتل دلهاست ، به عباس قسم یوسف حضرت لیلاست ، به عباس قسم میزند بانگ ” انا الشیر ” بگو ماشاالله غزواتی شده تفسیر بگو ماشاالله درس شان گشته فراگیر بگو ماشاالله با عمو بازی شمشیر بگو ماشاالله دست در دست عمو مرد دلیری شده بود تحت آموزش عباس چه شیری شده بود شانه ی ماذنه ها با قدمش زیباتر ظاهرا ماذنه میرفت ولی بالاتر لیله العشق پدر گشته کمی رعناتر صوت والحان قشنگش ز همه گیرا تر صوت در مکه کجا خاطره ی عشق کجا وقت تکبیر و اذان حنجره ی عشق کجا دور خورشید خطر بود و پر از چشم حسود سخنش خواب زچشمان شب تیره ربود این عصا یاری دستان پدر آمده بود ‏اختر هاشمیان بر لبش اینگونه سرود ‏
جاده و عرش مهیاست بیا تا برویم 

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم 
آمد و از پدرش رخصت میدان می خواست قلب این معرکه انگار که طوفان می خواست گویا کرب و بلا از نفسش جا ن می خواست ‏مردی از طایفه و بیشه ی شیران می خواست ‏ عقل وهوش همه را برده ای ازیاد اکبر ناز شصتت به خدا دست مریزاد اکبر آب بر صفحه پیشانی ساحل می ریخت از مسیحای دمش نقلِ فضائل می ریخت ‏ از سر زلف سیاهش به زمین دل ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مژده که محبوب داور آمده در شگفتم که پیمبر آمده کوثری از نسل کوثر آمده یا که مرآتی ز حیدر آمده یا ز ره عباس دیگر آمده تهنیت بادا که اکبر آمده ماه رویش می‌برد دل از همه حیف در آنجا نباشد فاطمه روح و ریحان حسین است این پسر سرو بستان حسین است این پسر نور چشمان حسین است این پسر ماه کنعان حسین است این پسر قدسیان، جان حسین است این پسر بلکه قرآن حسین است این پسر آفتاب آیینه دار روی او در فضا پیچیده عطر و بوی او شافع محشر بوَد یا محشر است زاده‌ی حیدر بوَد یا حیدر است شمس دین را این فروزان اختر است بالله از یوسف، تماشایی تر است جان بقربانش علی اکبر است این تمام آرزوی مادر است شد دل ما از قدومش منجلی مست او باشد حسین بن علی گوهر یکتا به دنیا آمده ماه رویان! ماه لیلا آمده حبّذا دلبند زهرا آمده جان دین و روح تقوا آمده آفتاب عالم آرا آمده بر جوانان پیر برنا آمده از تمام انبیا دل می برد ناز او را عمه زینب می خرد سوره والشمس مهتاب رویش سوره والیل باشد گیسویش چون محمد خِلقت و خُلق و خویش چشم عیسی بر جمال دلجویش خضر خود لب تشنه‌ی آب جویش بوسه‌ی جبریل بر دو بازویش دلبری از دلربایان کار اوست یوسف مصری سر بازار اوست خرم از این عید قلب عالم است دل اسیر زلف خم اندر خم است گر چه روز عید شبه خاتم است لیک در دل حسّی از درد و غم است حیف او چون فاطمه عمرش کم است تیرها بر زخم جانش مرهم است آه چیده یاس لیلا می‌شود پیش بابا، ارباً اربا می‌شود @hadithashk
قصد کردم رود مِی جاری کنم از دلم آواربرداری کنم بعد با انگور معماری کنم جای آنکه کار تکراری کنم با توسل کارهایی نو کنم چندرکعت سجده سمت تو کنم گرچه ابروی تو محرابی کج است این مسیر کج به ایمان مُنتَج است دور تو گردیدنِ ما صد حج است این عبارت صورتش چون مخرج است نفس تو نفس نفیس حیدر است خَلق و خُلق و منطقت پیغمبر است مُرغِ غم از ساحلِ دریات رفت با گُل‌ات هوش از سر باغات رفت آینه ، قربانِ سر تا پات رفت تا که خندیدی دل بابات رفت نور را منشور ، طِیفی می کند با تو اربابم چه کیفی می کند مَسلَکت ، آدابِ یک فرهیخته! صوت تو شب را به تب آمیخته پای محرابت مُوذن ریخته از اذانت صد بلال آویخته بارِ رودِ اَشهَدَت را ، جو کشید یاعلی گفتی و عالم هو کشید نام حیدر قاب قرآنت علی ما عجم‌هائیم سلمانت ، علی در نجف خوردیم از نانت علی فاطمه‌وار است احسانت..، علی قنبر خوان سِترگت بوده ایم نوکرِ مادربزرگت بوده ایم ما گداها عشق را فهمیده ایم هر زمان خندیده ای..، خندیده ایم وصف جودت را فقط نشنیده ایم دودِ بامِ خانه ات را دیده ایم بانی رزق گدایانی..، خودت در کَرَم یک‌پا حسن‌جانی خودت در طلوعت گریه ی شب را ببین ماه! دورت رقص کوکب را ببین رد شدی از کوچه‌ها..،تب را ببین با تو ذوقِ عمه‌زینب را ببین عمه تشویشش به ظاهر جمع شد از رکاب خویش خاطرجمع شد با تو خواهر سرفرازی می کند حس امنِ بی نیازی می کند گیسوانت را چه نازی می کند! روی دستت تاب‌بازی می کند سهم لب هایش به جز لبخند نیست این سه‌ساله روی پایش بند نیست نیزه را تا اختیارش می کنی دشمنت را تار و مارش می کنی تیغ خود را ذوالفقارش می کنی هر کسی آمد ، شکارش می کنی رزم حیدروارِ تو بیداد کرد ساقی اهل حرم را شاد کرد آب را آتش زده لب های تو خیمه راه افتاد..، پشت پای تو آه از اندوهِ جان‌فرسای تو مُرد وقت رفتنت..، بابای تو وای اگر پیمانه خون در خُم کند اسب تو راه حرم را گم کند کوچه وا کردند...، زهرایت کنند خون به قلب ام لیلایت کنند قطره‌قطره ، قدرِ دریایت کنند تکّه‌تکه ، ارباًاربایت کنند آه! بابا دیگر آن بابا نشد چند عضوی از تنت پیدا نشد @hadithashk
خورشیدی و میان قمرها نشاندنت مهتابی و به چشم سحرها نشاندنت نامِ تو می‌برم جگرم داغ می‌شود تو آتشی به روی جگرها نشاندنت جانِ حسین  جانِ علی  جانِ مصطفی تو جانی و به قلبِ پدرها نشاندنت حک کرده‌اند نام تو را فاتحانِ رزم حکاکها به تیغ و سپرها نشاندنت هرجا که رد شدی همه‌اش  سجده‌گاه شد هرجا که آمدی  رویِ سرها نشاندنت ای چشم روشنیِ علی  چشمِ فاطمه تو نوری و میانِ نظرها نشاندنت گفتند یاعلی و  خدا  جان درست کرد بین نجف برای تو  ایوان درست کرد لبخند زن که رو به تو دنیا بایستد خورشید آید و به  تماشا بایستد موجی به گیسوان سیاهت بده که باز... ...ساحل به خاک اُفتد و دریا بایستد از چشمهای مادرت اینقدر جان مَبر کم مانده قلبِ حضرتِ لیلا بایستد چیزی که نیست عالم اگر سجده‌ات کند وقتی به احترام تو بابا بایستد جبریل هم به اشتباه بیافتد که این نبی است؟ اکبر اگر برابرِ زهرا بایستد هرکس رسید و پیش تو پایینِ پا نشست روز قیامت از همه بالا بایستد دردت به جانِ ما به فدای جوانی‌ات باید سرود از تو  و  میدان تکانی‌ات اول رسید در وسطِ کار و زار و بعد دوم کشید از کمرش ذوالفقار و بعد سوم مقابلش ملک‌الموت هم نماند او اکبر است و نیست جز این انتظار و بعد رَم کرده بود لشکر و می‌رفت هرطرف چهارم گذشت و هر دو نفر شد چهار و بعد جبریل غرقِ بُهت صدا می‌زند علی شیر آمده است تا بزند بر شکار و بعد پنجم عجیب نیست اگر می‌گُریختند خورشید هم نبود میانِ مدار و بعد وقتی نشست آخرِ سر گرد و خاک‌ها دیدند اکبر است و هزاران مزار و بعد... انگار کعبه خورده تَرَک حیدر آمده آری علی  به شکل  علی‌اکبر آمده ای از همه به معنیِ اکبر شبیه تر از هرچه گفته‌ام به پیمبر شبیه‌تر ای شیوه‌ی کریمیِ تو مجتبی سرشت ای برکتت به حضرت کوثر شبیه‌تر الله‌اکبر از رجزَت بینِ ضربه‌ها ای ضربه‌ات به ضربه‌ی حیدر شبیه‌تر با دستمال زردِ نبردِ علی تویی از هرکسی به خواجه‌ی قنبر شبیه‌تر هم لطف تو قیامت کبرای فاطمه هم جنگِ تو به صحنه‌ی محشر شبیه‌تر طوری به روی دست تکاندی سپاه را باشد به کندن درِ خیبر شبیه‌تر مَرحَب میان قبر کشد  مرحبا  علی باید کشید یکصد و ده بار یاعلی با زُلفِ خویش جمع پریشان گرفته‌ای با دست  باز  دست گدایان گرفته‌ای بینِ مدینه خانه‌ی تو خانه‌ی همه است این شیوه  از امامِ  کریمان گرفته‌ای آرامش پدر  به مدینه گمان کنم هرشب سر حسین به دامان گرفته‌ای وقت اذان ملاحظه کن حالِ عمه را این خیمه را تو با لبِ عطشان گرفته‌ای خیلی برای قدِ تو زحمت کشید ؛ حیف اکبر چقدر از پدرت جان گرفته‌ای دیدم زبان به روی زبانش گذاشتی دیدم  که آب از  لب سوزان گرفته‌ای لیلا که مُرد با لب پُر خون صدا زدی آمد دلت که پیش پدر دست و پا زدی...؟ @hadithashk