eitaa logo
حدیث اشک
5.8هزار دنبال‌کننده
33 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
موج عشقت از موج عشقت، اشک در جوش و خروش آید با گفتن از تو، عاشقِ مدهوش هوش آید از خَلعت شاهانه‌ی تو آبرو دارد آن‌کس که در میخانه‌ی تو خِرقه‌پوش آید کالای دست‌ِچندمِ بازار این عشقم اما بخر! تا جنس بُنجل هم فروش آید چشم‌انتظارِ یک نگاهِ لطف زهرایم روزی دعایم کرد بین روضه او شاید صدبار احیا می‌شوم هنگام تلقینم حتی اگر یک بار نام تو به گوش آید اهل زمین و آسمان‌ها بر تو گریانند وقتی صدای ناله حتی از وُحوش آید (۱) در بزم هیئت وقتِ گفتن از نَوامیست می‌بینم از غیرت، سماور هم به جوش آید من کیستم تا که عزادار غمت باشم؟ باید برای روضه آن پرچم‌به‌دوش آید تا که خودش با ما بگوید از مصیبت‌ها از خاطرات زینب و از آن اسارت‌ها    محمد زوار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زائر اربعين سلام رفيق اب قدرى بنوش خسته شدى چندساعت پياده امده اى؟ به نظر مى رسد شكسته شدى زيرِ چشم تو گودافتاده استراحت مگر نمى كردى؟ شب خود را ميان چادرها به گمانم سحر نمى كردى نه ولى استراحتم باشد بازهم راه خستگى دارد دست و پا هم اگر زمين بخورى احتمال شكستگى دارد ناخوداگاه درپياده روى كف پا زود درد مى گيرد دختر چار پنج ساله كه هيچ بخدا پاى مرد مى گيرد تازه اين در مسير هموار است كه در ان نه بلا نه آزاریست نه بيابان پيچ در پيچُ نه كه يك دانه بوته خاريست فكر كن دخترى همين اطراف عقب كاروان زمين خورد وسط راه شب به طور مثال بى هوا ناگهان زمين بخورد چه بلايى سرش مى ايد بعد؟! خوب زمين گيرمى شودقطعا با چنین وضع خوب معلوم است دخترك پير مى شود قطعا مى روى كربلاپياده ولى دست و پايت ميان سلسله نيست درتمام مسيرهمسفرت شمر و زجر و سنان و حرمله نيست... @hadithashk
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه نوکر درِ این خانه باشد آبرو دارد فرق است بین رو سفید و رو سیاهت؟ نه نام مرا بنویس بین اربعینی ها من دل به راهت دادم آقا پا به راهت نه امسال نذر دخترت بودم که جاماندم من با رقیه جان تو دارم شباهت! نه؟ ام ابیهای حسین ، ای وارث زهرا اشک است سهم چشم های بی گناهت؟ نه دندان شکسته ، گوش پاره ، چشم های تار یک جای سالم مانده روی ، روی ماهت؟ نه اشک تمام زائران کربلا هرگز آیا برابر میشود با سوز آهت؟ نه من مثل تو جا ماندم اما خوب میدانم از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه @hadithashk
چیزی نداشت عالم اگر که تو را نداشت بی تو کسی که کار به کار خدا نداشت بی خواهش و بدون تمنا گذار عمر طی میشد و به لب احدی ربنا نداشت از روی ماه تو به همه فیض می رسد شب های تار ما تو نبودی صفا نداشت در حسرت تو مرد هر آنکس تو را ندید آن نوکری که جز فرج تو دعا نداشت درمان دردهایی و پروردگار هم در شیشه ی دواش به جز تو دوا نداشت نزدیکتر به توست هرآنکس که مخلص است هر کس که کار کرد ولی ادعا نداشت من را ببخش گر سبب رنجشت شدم این کمترین به جان تو قصد جفا نداشت در کربلا به نیت قرب خدا زدند با سنگ میزد آنکه به دستش عصا نداشت جنگیده بود از نفس افتاده بود شاه حتی برای صحبت با شمر نا نداشت بیرون قتله گاه صدایش گرفته بود فریاد می‌کشید عقیله، صدا نداشت! @hadithashk
هستند به جز من همه حاضر در خود نشکسته ام به ظاهر از ما که گذشت ما نرفتیم پابوس ، حلال هرچه زائر جامانده مگر که دل ندارد؟ ای لطف تو شامل مسافر ... دیدم به طریق، اهل شهرند مدیون محبت عشایر ... تقدیر من است بین روضه حسرت بخورم به حال جابر بر بد سفران محل ندادی ماندند به کشور مجاور ... در روضه ببین کلافه ها را دریاب دل اضافه ها را .... هرکس به نیابتی رسیده شبهای زیارتی رسیده ... روح تو گرفته است آرام زینب به سلامتی رسیده در دست گرفته گوشواره از شام، غنیمتی رسیده ... از چهره بگیر شرم او را ... او با چه خجالتی رسیده ... می خواست نشان دهد ببینی زینب به چه غربتی رسیده ... یک فاتحه خواند و شد حواله بر شادی روح یک سه ساله... @hadithashk
اگر چه چند خشکیده نهال از گلشن آوردم ولی از شام غم سوغات صبح روشن آوردم حسین جان نیمه جانی دارم و آن هم به صد زحمت به سوی تربت پاکت به صد جان کندن آوردم خمیدم در غمت اما ، علی گونه حسین جانم به غارت رفته ها را در مقام یک زن آوردم چهل منزل حماسه در چهل منزل غم و غربت چهل منزل سرافرازی برای تو من آوردم اگر چه تشنه ای برخیز و بنگر ای برادر جان ز چشمم چشمه ای سوی تو دامن دامن آوردم اگر انگشتر و انگشت تو اینجا به غارت رفت گرفتم خاتم و گهواره را با شیون آوردم نرفت از خاطرم عریان به روی خاک افتادی سری بردار که از بهر تنت پیراهن آوردم @hadithashk
این چهل روز عدو سنگ به ما زد بد زد هر که آمد غم من دید مرا زد بد زد شد چهل روز نه،انگار چهل سال گذشت غمت آتش به دل ارض و سما زد بد زد نرود از نظرم صحنه ی گودال حسین هر که دور از بدنت بود جدا زد بد زد پیش چشمان ترم حلقه به دور تو زدند پیرمردی به تنت آه عصا زد بد زد من خودم از روی تل دیدم و فریاد زدم شمر بر پهلوی تو با نوک پا زد بد زد تا درآورد عدو جسم علی را از خاک سر او را به سر نیزه که جا زد بد زد یک شب از ناقه زمین خورد یتیم تو حسین زجر آمد چقدر طفل تو را زد بد زد نشود قسمت کافر لگد زجر ای کاش که از آن ضربه عزیز تو صدا زد بد زد سر بازار به ناموس تو می خندیدند خصم دانی که چرا طعنه به ما زد بد زد دشمنی داشت عدو با علی از بدر و احد که نوامیس تو را در همه جا زد بد زد @hadithashk
در اعتکاف کنج ایوان طلایم آواره‌ی راه نجف تا کربلایم این راه، راه مهدی صاحب زمان است ای کاش باشد در کنارش رد پایم گاهی دلم در بند ایوان نجف ماند گاهی میان قتلگه گرم دعایم مشایه را با هروله با ذکر عباس تا کربلا، از مروه در سعی و صفایم پیوسته مجنون حسینم تا بمیرم زیرا که تنها با غم او آشنایم راه نجاتی جز حسین بن علی نیست یارب مکن یک لحظه ار داغش جدایم اذن زیارت را گرفتم از خراسان پیچید در سرتاسر مشهد صدایم هم در نجف، هم کربلا، هم کاظمین و هم سامرا ، ممنون الطاف رضایم ای کاش مرگم می رسید آن لحظه ای که در اعتکاف کنج ایوان طلایم @hadithaahk
فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت آئینه ی روحی ترک خورده جلا داشت این خاک،خاک پاک،عطری آشنا داشت انگار بوی تربت مُهر مرا داشت راه نجف تا کربلا آغاز می شد بال کبوترها یکایک باز می شد چشمان دنیا محو این پرواز می شد این کوچ یک مقصد به نام:"کربلا" داشت حسِّ خوشی دارد پیاده راه رفتن مانند سربازِ سپاهِ شاه رفتن شب از مسیر آسمان تا ماه رفتن شب..،جاده..،خیلی عابر سر به هوا داشت این عشق،مجنون را به لیلا می رساند شاه و گدا را پای سفره می نشاند آهندلی را تا حریمش می کشاند انگار که شش گوشه‌اش آهنرُبا داشت موکب به موکب ناله ی جانکاه خوب است با سینه زن‌هایش شَوی همراه..،خوب است آن‌قَدر طعم روضه ، بین راه ، خوب است زائر همیشه قَدر آهی،اشتها داشت هر موکبی که پابرهنه می رسیدم بانگ هَلابیکُم هَلابیکُم شنیدم طعم خوش چای عراقی را چشیدم آن استکان هایی که طعم باده را داشت ما آیه های روشن فتح المبینیم فرزند خاکی امیرالمومنینیم ما سینه زن های یل ام البنینیم آن کوه که هر صخره را بر سجده وا داشت بی دغدغه..،بی دردسر..،ساده..،همیشه با گریه کارم راه افتاده همیشه زهرا هر آنچه خواستم داده همیشه مادر هوای کودکش را هر کجا داشت موکب به موکب با برادر های دینی با همسفرهای شریف اربعینی تا صبح گرم گفتگو و شب نشینی الحقُّ وَ الاِنصاف هر لحظه صفا داشت اینجا کسی جز اشک دارایی ندارد نام و نشان ها نیز کارایی ندارد در عشقبازی مُدَّعی جایی ندارد در راه می مانَد..،کسی که ادعا داشت شب‌گریه ها بغض‌گلو را حفظ می کرد با یار حال گفتگو را حفظ می کرد این آبله ها آبرو را حفظ می کرد هرسربلندی در کف پا ، زخم ها داشت یاد رقیه راهِ ناهموار رفتم در نیمه‌شب..،با زخم پا..،دشوار رفتم با رخت پاره در دل انظار رفتم امّا مگر این راه چشمی بی حیا داشت!؟ این‌ روزها از درد می بارم دوباره از هجر تو گریه شده کارم دوباره قصد گریز روضه را دارم دوباره می گویم از ذبحی که خیلی ماجرا داشت با قامتی خم خانمی از حال می رفت تا سمت جسمی درهم و پامال می رفت آن روضه خوانی که تهِ گودال می رفت روی سر خود چادر خیرالنسا داشت اهل قُریٰ بال و پرش را جمع کردند با چه مشقَّت پیکرش را جمع کردند انگشت بی انگشترش را جمع کردند شکرخدا که روستاشان بوریا داشت @hadithashk
هر چه هستم حتم دارم ، دوستم دارد حسین نیست غم در روزگارم ، دوستم دارد حسین اوست یارم ، قبل دنیا آمدن تا بعد مرگ در خزان و در بهارم دوستم دارد حسین دست و پا گیرم ولیکن دستگیرم لطف اوست کی گره افتد به کارم دوستم دارد حسین نیست در دل ذره ای هم وحشت تنها شدن هست اربابم کنارم دوستم دارد حسین عاشقی ارثیه ی آبا و اجدادی ماست با همه ایل و تبارم دوستم دارد حسین جنس بُنجل هستم اما او خریدارم شده گرچه من سودی ندارم دوستم دارد حسین گرچه از اول بنا این بود من یارش شوم او همیشه گشت یارم دوستم دارد حسین ثروتی دارم که محشر آرزوی عالمی است این بُوَد دار و ندارم دوستم دارد حسین در قیامت که رود هر کس پی ِ کار خودش هست اربابم کنارم دوستم دارد حسین ای بنازم بر مرامش زیر تیغ شمر هم بود او دل بی قرارم ، دوستم دارد حسین @hadithashk
پیگیر ماست روز قیامت محبتش نوری که می‌شوند همه محو شوکتش با سنگ دل نخورْد محک گوهر حسین آنجا عیان شود به همه قدر و قیمتش تا به ابد زیارت او را طلب کند  هر کس که کام او بشود وا به تربتش مست است و هیچکس نکند شک به مستی اش بر هر کسی رسیده نسیمی ز رایتش جنت مبارک همه خوبان بهشت ما دیدار اوست دیدنِ قامتْ قیامتش غلمان و حور هر چه که باشد چه فایده وقتی نشسته است دلم پای صحبتش خسران زده است هر که توسل نکرده است پاسخ نداده است به او و به بیعتش شبهای جمعه هست خدا زائر حسین هستیم زائران خدا با زیارتش شبهای جمعه زخم تنش خوب می‌شود شبهای جمعه فاطمه آید عیادتش پیگیر روضه های حسینیم روز و شب پیگیر ماست روز قیامت محبتش @hadithashk
اربعین محاوره عجب کاروانی شد این کاروان پای غصه های تو از تاب رفت ما هشتادو چارتا بودیم رفتنه ولی کم کم این قافله آب رفت چهل روزه از هم جداییم حسین چهل روزه که بی قراره توام یه روزی رسیدیم با هم کربلا حالا من کنار مزار توام سرت روی نی رفت پیش چشم ما تموم مسیر بی قرارت بودیم گرسنه و تشنه تو رو کشتنت گرسنه و تشنه کنارت بودیم دارم از مسیری میام که داداش بدون تو هی غم روی غم اومد ولی اخرش زینب و کاروان کنار مزارت با پرچم اومد همون پرچمی که توی علقمه تو دستای سقا زمینش زدن الهی که کور شن اونایی که تیر به اون چشمای نازنیش زدن میام از مسیری که تو شهر شام آتیشی به قلب کبابم زدن نه اینکه فقط سنگ به ماها زدن سرِ شیر خوارِ ربابم زدن تو که با خبر بودی از حال ما کجاها کشیدن مارو با طناب تو رو بردنت از رو نی توی تشت امان از ملاقات تو بزم شراب ما بودیم عزادار و وارد شدیم پیش پای ما سازو نی میزدن سرت رو آوردن تو تشت طلا برا عرض تبریک مِی میزدن سه ساعت روی پا معطل شدیم توی جمع مستا بودیم بی پناه تو رفتی تو مقتل ما تو بزم می تو رو تیغ کشته ماهارو نگاه @hadithashk
چهل منزل پناه آورده ام از غم به تنهایی سراپا سوختم از ماتَمت هر دم به تنهایی قیامی را که تو آغاز کردی جاودان کردم ندیدم غیر زیبایی و دیدم غم به تنهایی تمام کاروان را دل-تسلی داده ام اما چهل روز است با داغ تو میگریَم به تنهایی غرورم را شکستند و به روی خود نیاوردم ولی پشتم شکست از کربلا کم کم به تنهایی چه زجری دارد اینکه بی برادر؛ بین نامحرم بمانَد یک زنِ غمدیده بی مَحرم... به تنهایی سرت بر نیزه و دستانِ من بسته! چکید اشکم- سرِ بازار رویِ معجرم؛ نم نم به تنهایی شبیه کوه از کوفه به شام ِ بی حیا رفتم- میانِ سلسله، در هلهله محکم... به تنهایی پس از کرب و بلا حال دلم هر روز بدتر شد تمایل داشت بعد از رفتنت قلبم به تنهایی دلم خوش بود در جان دادنم بالا سرم هستی رقم خورد آه... با پیراهنت مرگم به تنهایی!    @hadithashk
آورده ام به کوی تو جان دوباره را جانی که دیده است غم بی شماره را برخیز یا اخاو ببین قامتم خمید ای پاره تن ببین جگر پاره پاره را من ذکر آب آب تو یادم نمی‌رود آه تو آب کرد دل سنگ خاره را یادم نمی‌رود که یکی پشت خیمه رفت بر روی دست داشت سر شیرخواره را جسمی که زیرو رو شده با سُمّ اسب رفت دیدم به روی پیکر تو ده سواره را آن کس که نیزه را به گلوی تو زد حسین بُرد از دو گوش دختر تو گوشواره را از روی ناقه دختر تو خورد بر زمین یک بی حیا رسید و زد آن ماهپاره را از کعب نیزه کتف یتیمت کبود شد بستند دشمنان به سویش راه چاره را وای من از محل یهودی نشین شام دیدم به دستشان دف و چنگ و نقاره را یادم نرفته است به بزم حرامیان بر دختر تو تیر نگاه و نظاره را @hadithashk
توی این مسیر خیلیا جون دادن باید قدر بدونیم که راحت میایم مسیری که چند روز تو راه بودن و داریم با ماشین تو یه ساعت میایم قدیما شنیدیم که زوارتو اذیت میکردن حروم زاده ها برا زائر دست بریده شدن چقدر دست میفتاد تو این جاده ها هنوزم اگه گوش دل بشنوه صداشون میاد بین این موکبا تداعی میشد وقتی که میدیدن   زدن نعلای تازه به مرکبا مرور میشدش روضه ها خط به خط عطش آبله خستگی مسیر چقدر گم میشد بچه هاشون ولی نمیشد کسی از زناشون اسیر هلابیکم اون موقع ها رسم نبود پذیراییشون سنگ بود و حرف بد ولی هر چی بوده کسی مثل شام به معجر به خلخالشون دست نزد @hadithashk
مثل هلال بود که نوری شکسته داشت آن خواهری که قلب صبوری شکسته داشت کوه غیور بود و غروری شکسته داشت آیینه کاروان بلوری شکسته داشت آری بلورهای ترک خورده آمدند آن نازدانه های کتک خورده آمدند زینب که رعدوبرق ، که طوفان ، که موج بود زینب که فرد بود ، که زهرای زوج بود در چادرش سپاه حیا فوج فوج بود در عرش ِ خطبه‌هاش شجاعت در اوج بود روز چهلّم آمد و افتاد روی خاک افتاد و عرض کرد أخی أُختک فداک افتاد و زخم را به دل بیقرار زد فریاد کرد و ضجه کشید و هوار زد هی خاک مشت کرد و به رویش غبار زد حتی ز پیش روش ملک را کنار زد یک دفعه رود ناله‌ی او از خروش رفت زنها کمک کنید که زینب ز هوش رفت آمد به هوش و ناله ای از نای دل کشید با گریه خاک کربوبلا را به گل کشید از هرم آفتاب خودش را به ظل کشید خود را به سمت قبر برادر خجل کشید پس با زبانحال غم آن خواهر نجیب رو بر حسین کرد که یا ایهاالغریب روزی که از کناره‌ی گودال قتلگات راهی شام و کوفه شدم با مخدرات گفتم سوی مدینه که ای صاحب حیات هذا مرمل بدما هذه بنات با آن بنات آمدم از های‌و هوی شام ای صید سر بریده‌ی در خاک و خون سلام از زیر بامهای پر از سنگ آمدیم با گونه‌ی پر از اثر چنگ آمدیم از کوچه‌های پر گذر تنگ آمدیم از شام و کوفه آه نه از جنگ آمدیم پا شو سپاه گریه‌ی خود را نظاره کن در گوش دختران حرم گوشواره کن ما حاجیان محرم در شام بوده ایم در پای نیزه‌ی تو در احرام بوده ایم گر سنگ خوردگان ز سر بام بوده ایم با یک نظر به نیزه ات آرام بوده ایم آرامش مرا سر نیزه به هم زدند آن سنگها که بر روی ماهت قدم‌زدند ای تربتت شفا که به خاک آرمیده ای ما را در این سفر ز سر نیزه دیده ای هر جا ز دختران ابتایی شنیده ای شمر و سنان زدند بر آنها کشیده ای دیدی چه‌ با مشقت و آزار رفته ایم کت بسته بین کوچه و بازار رفته ایم من گریه ها برای تو کردم در این طواف من زخم ها به عشق تو خوردم در این مصاف از آن هزار و نهصد و پنجاه تا شکاف میخورد تیغ بر تو و بر زینبت غلاف میپرسی ام چطور ، کجا یا که کی زدند ای خیزران چشیده مرا کعبه نی زدند از دخترت نپرس برادر که وای وای یک ماه گریه کرد برای تو های های خواباندمش شبی به روی پا به لای لای دست نوازشم به مویش خورد گفت آی با سنگ‌ آتشین به سرش تیر میزدند طفل گرسنه را به دل سیر میزدند @hadithashk
جز گنبدت هر آنچه که تابید را ببخش از پشت کوه آمده، خورشید را ببخش گفتند سجده رو به حرم شرکِ منجلی‌ست علاّمه‌های مکتبِ توحید را ببخش گفتند مستحب به نمازِ زیارتت خیرالعمل! مراجع تقلید را ببخش در راهِ استخاره حرم سمتِ ما دوید آوارگانِ جاده‌ی تردید را ببخش با یک نسیم لرزه به ایمان‌مان نشست باغ پُرادعای پُر از بید را ببخش در این کویر، ثانیه‌ها پیر می‌شوند از عمرمان ادامه‌ی تبعید را ببخش شرط قبولی، از غمِ گودال مردن است شرمنده‌ایم، این همه تجدید را ببخش باران عصاره‌ی عرقِ شرمِ آب‌هاست ابری که دیر آمد و بارید را ببخش @hadithashk
سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند لطف تو هر طِیبی را عاقبت حُر می کند رزق چشمم کربلا را دیدن است ، اما فراق نان چشمان مرا هربار آجر می کند یک سلام از پشت بام خانه دادم ، فطرست جای خالی مرا در کربلا پُر می کند در زیارت بُعد منزل نیست، پس هر عاشقی پشت بام خانه را مرقد تصور می کند آسمان روضه گرفت و ابر گریه می‌کند رعد سینه می زند ، زهرا تشکر می کند مهر تربت را که بوسیدم دلم آرام شد سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند @hadithashk
ایستــادم به احترام ، حــسین السّــلامُ علیــک امــام حــسین من همانم همان جــوانِ قدیــم از همان نسـلِ شاعــرانِ قدیــم پــدرم گــفت : نـوکــرِ او بــاش با علــی باش و قنبــرِ او بــاش مادرم گفت : ای غُــلامِ حــسین نذر کردم تو را به نــامِ حــسین حاصلِ پیــری ام جوانــی توست افتخارم به روضه خوانی توست پـســرم مُـــرده ام ، شهیــدم کن پیــشِ زهــرا تو رو سپیــدم کن بانـی روضــه های مــا زهراست مادرِ بچّــه شیعــه هــا زهراست گریه کردیم و باده نوش شدیم فاطمیّــه سیــاه پــوش شــدیم همــه ی عُمــر بـا ولــی ماندیم نسل در نســل با علــی ماندیم روضه در روضه احترام شدیم درِ این خانــه پیر غُــلام شدیم گریه در روضه ها گواهی ماست نوکــری حُـکمِ پادشاهــی ماست ایستادم به احترام ، حــسین السّــلامُ علیک امــام حــسین ما سرِ سفره ی تو سیــر شدیم از غم و غصّه ی تو پیــر شدیم تــو شفــــاعــت کنــنــده مایــی بعــدِ مرگـم تویــی که می آیــی می دهــی احــتــرام ، نــوکـر را چــه هَراســی نکیــر و مُنکــر را می زنی بانگ این غُلامِ من است نوکرِ مــن فقط به نــامِ من است تشنــه ی یـک پیالــه ام‌ بــوده ست روضه خوانِ سه ساله ام بوده ست عشــق را بی اراده آمــده اســت اربعیــن ها پیــاده آمــده اســت رو بــه روی ضــریــــح زانــو زد مُژه هایش به صحــن جــارو زد اعتقــادش فقط به بــاورِ ماست مــادرش هم کنیــزِ مــادرِ ماست جایگــاهش اگر رفیــع شده ست مادرم فاطمــه شفیــع شده ست سرِ این سفره صاحبِ فضل است بیمــه ی حضرتِ اباالفضــل است ایستــادم به احترام ، حــسین السّــلامُ علیــک امــام حــسین گرچه یک عمر مُستمندِ من است تــازه اینجــا نیازمــندِ مــن است پس حساب و کتابِ او با ماست در قیامــت جــوابِ او با ماست شورِ ما تا همیشه در سرِ اوست تربــتِ مــن کنــارِ پیکــرِ اوست بی وفایی است یاورش نشوم شافــعِ روزِ محشــرش نشــوم روسیــاه است خوب می دانم پُر گنــاه است خوب می دانم او ولـی احــتــرام کــرده مــرا رو به قبــله سلام کــرده مــرا آب نوشیــده با ســلام به مـن اشــکِ او داده الــتیـام به مـن ای خــدایِ همیشـه در دلِ مـن بنده ات را ببخــش بر دلِ مـن می رسد بانگ از خدایِ حسین همـه ی ماسَـوی فــدایِ حسین کربــلایِ تو هست عَـرشِ بریــن پس بهشتِ من است رویِ زمین ایستــادم به احترام ، حــسین السّــلامُ علیــک امــام حــسین @hadithashk
یا صاحب الزمان(عج) گفتم بجـزهوایت ایـــن سرهواندارد                               گفـــتاكه قلبــم ازتواصــلا رضاندارد گفتم كه دوری توآتـش زده به جانم                             گفتاكه عشق بازی این شكوه هاندارد گفتم من گدارابرسـفره ات رهــی ده                                 گفـتاكه سفره بازاست شاه وگداندارد گفتم كه عاشـقم برروی  ندیـده تــو                              فكرم همیشه باتوست صبح ومساندارد گفتابكــوش قلبت تا روشـنی بیـابد                                     پیـش توام ولیكن چشمت ضـیاندارد گفتم كجابیـــابم آن روی مثل ماهت                         گفــتابجزقلوب بشكــسته جـــاندارد گفتم منادیت را دردیست چاره ای كن                         گفتاكه دردعشـق است آن هم دواندارد (منادی) @haditashk
بدون چون و بدون چرا نمی‌ماندند شبیه رود، شبیه صبا، نمی‌ماندند چه کربلاست که عالم به‌هوش می‌آید پس از شنیدن چاووش‌ها نمی‌ماندند به التماس، به خواهش، به هر چه که می‌شد خلاصه قافله می‌رفت، جا نمی‌ماندند چقدر با سر زانو به کربلا رفتند از اشتیاق حرم روى پا نمی‌ماندند فروختند النگوى نوعروسان را قدیم معطل این چیزها نمی‌ماندند شب زیارتى اربعین، دهاتى‌ها به احترام تو در روستا نمی‌ماندند فقط دو مرتبه باید به کربلا بروى بدین طریق بفهمى چرا نمی‌ماندند خدا نبود اگر این «حسین، حسین» نبود و بندگان خدا، با خدا نمی‌ماندند @hadithashk
مهمان برایت آمده آن هم چه مهمانی جان تو نه ! آمد بسویت بهتر از جانی چشم تو روشن در مزار ای پیرهن پاره که فاتحه خوان تو شد پاره گریبانی ... قسمت نشد در روز دفنت کربلا باشد شام غریبان تو شد شام غریبانی .. اشک عقیله شد گلاب یادبود تو ... تر شد لب قبرت، خودت افسوس عطشانی ... دلتنگ با آغوش یارش می شود خرسند آغوش خود وا می کنی یا خیر ، خود دانی یک کوچه مادر دید، زینب کوچه ها دیده از مادرش برده ست ارث زخم پنهانی ای سفر دار خانه زهرا .، زجا برخیز ... مهمان برایت آمده آن هم چه مهمانی @hadithashk
هر لحظه ی نگاه تو را میخرم حسین بار تو را به شانه ی خود میبرم حسین با لطف تو برای خودت گریه میکنم بانی چشم های همیشه ترم حسین تو باور منی به همه گفته ام مرا خاکم کنند با همه ی باورم حسین تنها به ذکر تو شده ام منقلب که من در مجلس تو یک نفر دیگرم حسین نام شماست نان شب سفره ی دلم هر شب کمی ز غصه ی تو میخورم حسین کوچه به کوچه مشتری روضه ی توام شکر خدا که در به در این درم حسین تنها در آسمان حریم تو میپرم چون که نوشته اند به روی پرم حسین منت ز هیچکس نکشیدم به زندگی چون سایه ی تو بوده به روی سرم حسین در مجلس عزای تو مویم سپید شد من را قبول کن که سیه لشگرم حسین مثل رسول ترک به بالین من بیا وقتی که می‌رسد نفس آخرم حسین @hadithashk
یا رسول الله وقتی که دردهایت آرامشم بهم زد رفتی و بی تو داغت تقدیر را رقم زد رفتی خوشی پس از تو نامِ مرا قلم زد در شامِ شک و شبهه تابانده‌ای یقین را نوری و نور کردی تاریکیِ زمین را اَبری و آب دادی این خشک سرزمین را از اول قیامت تا آخرین دقایق ماندی و ساختی با نامردمی منافق ماندی که تا بسازی این چند مرد عاشق کارِ علیست کارَت کارِ تو کارِ حیدر هشتادوچار غزوه شد کارزارِ حیدر دینِ تو زد جوانه با ذوالفقارِ حیدر با التهاب ماندی با اضطراب رفتی با درد پاشدی و با درد خواب رفتی دیدم میانِ بستر بابا چه آب رفتی ماییم و هیچکس نیست لبخندِ شهر پیداست دیدم که در نگاهت با درد صبر پیداست اما به پیکر تو آثار زهر پیداست گفتم دعا بفرما حکمِ قضا بگردان گفتم بمان و غم را از مرتضی بگردان `هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان” تب داشتی و می‌برد این تب توانِ من را دیدم به روی سینه داری دو جانِ من را خوابانده‌ای حسین و چسبانده‌ای حسن را گفتی به انتظارت هستند این جماعت دارند خنجرِ کین در آستین جماعت تا پشتِ در بیایند تا آخرین جماعت با پنجه‌های لرزان دستت نوازشم کرد تا با علی بمانم چشمت سفارشم کرد تا پایِ او بسوزم با اشک خواهشم کرد گفتی به پشت او باش من پیش روش رفتم دشمن به پشت در بود من روبروش رفتم آنقدر زخم خوردم تا که زِ هوش رفتم آتش به خانه می‌زد آتش زبانه می‌زد آن یک به بازویم زد این یک به شانه می‌زد او با قلاف شمشیر این تازیانه می‌زد حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رسول الله(ص) به مدینه خبری داغ ببر از فردا که ز شبهای شما رفته سحر از فردا پدر پیر شما میل به رفتن کرده نیست روی سرتان دست پدر از فردا ملک الموت خجالت زده ی فاطمه شد مانده پشت در و آورده خبر از فردا بستر مرگ نبی مجلس روضه شده است روضه میخواند به صد سوز جگر از فردا گفت احمد که علی دوره صبرت آمد بی جواب است سلام تو دگر از فردا کار تو سوختن و سوختن و سوختن است تویی و خون دل و دیده تر از فردا تیغ تو فاطمه است و سپرت فاطمه است چه نیازی ست به تیغ و به سپر از فردا نظری کرد به زهرا نفسش بند امد.. فاطمه جان نرو دیگر دم در از فردا بی علی رد نشو از کوچه خطر بسیار است امنیت نیست ز کوچه نگذر از فردا سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹