eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
بابُ الجواد هم آسمان قصیده‌ای از بی کرانی‌اش هم بی کرانه‌ها غزلِ آسمانی‌اش ای کال‌ها کمال سرِ کوچه‌باغ اوست باید رسید تا به خدا با نشانی‌اش او در مدینه جای پدر را چه پُر نمود در غیبت پدر ، پسر و میزبانی‌اش باغِ معارف است حدیثش ، پیمبران حَظ می‌برند موقعِ شیرین زبانی‌اش از جبرئیل تا ملک الموت هرکه هست نوشیده است از لبِ جام دهانی‌اش بابُ الجواد حاجت ما را چه زود داد مشهد پُر است از نفسِ مهربانی‌اش شش‌گوشه شد ضریحَش اگر بی دلیل نیست از شش جهت گداست در این میهمانی‌اش یارب مگیر فیضِ شبِ کاظمین را هرکس خوش است پیشِ عزیزان جانی‌اش وقت زیارت است و عباراتش از رضاست قربان کودکیش فدای جوانی‌اش حالا کبوتران همه از مشهد آمدند تا آسمان بام ؛ پِیِ سایبانی‌اش آقایِ طوس از جگرش آه می‌کشد در کنجِ حجره تا پسرش آه می‌کشد اُفتاده است رویِ زمین و برابرش لبخند می زند به تقلاش همسرش اُفتاده است رویِ زمین دید مثلِ او اُفتاده است در وسطِ کوچه مادرش جُرعه به جُرعه آب زمین ریختند و او از بس که آب گفت تَرَک خورد حنجرش قسمت نبود آب بنوشد بجای آن خاکی شده است حیف لبانِ مطهرش باب‌الحوائج است ولی می‌توان شنید از بینِ حُجره ناله‌یِ موسی بن جعفرش این دفعه می‌زدند به دَف تا که جان دهد کَف می‌زدند وقتِ نفسهای آخرش از پا گرفته و بدنش می‌کشند...وای تا پشتِ بام ریخته گُلهایِ پرپرش خون گریه می‌کند لبه‌یِ تخته سنگ‌ها از بَس که خورد بر لبه‌یِ پله‌ها سرش این پشت بام گودی گودال نیست شُکر با پا نیامده است کسی رویِ پیکرش سخت است فکر این غم و سخت است باورش مردی که قاتلش بشود زهرِ همسرش حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جگر پاره پاره‌ات تشنگى از نگاهتان پیداست جگرت بى شکیب میسوزد جگر پاره پاره‌ات پیشِ عده‌اى نانجیب میسوزد دست و پا میزنى و می‌گویى جرعه‌اى آب...تا که جان گیرم باز تکرار مى‌کنى آقا جرعه‌اى آب...وَرنَه میمیرم... چقَدَر پیر گشته‌اى آقا گیسوانت همه سفید شده داغ که به روى دل دارى؟ پدرى که ز زهر شهید شده؟ همه ى شهر با تو لج کردند دلشکسته شدى و مایوسى حس غربت به خانه ات دارى... با غریب مدینه مانوسى..... اى على اکبرِ امام رضا کاش خواهرى کنارت بود کاش تنها نبودى آقا جان کاش همسرى کنارت بود گرچه تنهایى‌ات مسلّم شد سر پیراهنت که دعوا نیست بدنت زیر آفتاب اما.... بدنت زیر دست و پاها نیست جاى شکرش همیشه باقى است سرِ تو از تنت جدا نشده کفنت کرده‌اند آقا...شکر قسمت تو بوریا نشده آرمان صائمى لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ابن الرضا درحقیقت رنگ غم تغییر کرد آخرین انگور هم تغییر کرد درمیان چشم انگور سیاه جای آب و جای سم تغییر کرد در زد آقا از صدای در زدن؛ زود رنگ متّهم تغییر کرد پس به روی زن نیاورد و نشست اینچنین نوع کرم تغییر کرد دانه ی انگور را برداشت و... گفت شاید که زنم تغییر کرد زن ولی وقت تعارف هم که شد یا جوادی گفت و کم تغییر کرد دم که پایین رفت آقا خوب بود حال او در بازدم تغییر کرد چون حسن مثل حسین و مثل خویش حالتش در هر قدم تغییر کرد... پس غریبی دروطن تکرار شد شمع بودن سوختن تکرار شد یک حسین تشنه در هنگام زهر بعد از آن صدها حسن تکرار شد چونکه ام الفضل،ام الرّذل گشت باز نامردی زن تکرار شد چون که مثل طوس در بغداد هم زهر و انگور و دهن تکرار شد پس غریب بی کفن در دشت...نه پس غریب با کفن تکرار شد با دهان و با گلو و با جگر یک نبرد تن به تن تکرار شد اِرباً اِربا...نه ولی سرخ و کبود ماه زیر پیرهن تکرار شد باچه توجیهی مداد از هم نریخت؟ هرقدر توضیح داد از هم نریخت با وجودی که گذشت از جسم تو ازچه خاک و ابر و باد از هم نریخت؟؟؟ باورش سخت است که با حرز تو آیه آیه ان یکاد ازهم نریخت کربلا تکرار شد اینجا ولی پیکر بغداد...داد از هم نریخت درقیاس اکبر و فرزند تو لااقل جسم جواد از هم نریخت کربلا در کوچه ودر طوس بود با جواد این امتداد از هم نریخت شکر که پیراهنش بر پیکرش هر قَدَر هم شد گشاد از هم نریخت اِرباً اِربا گشت آقا از درون از برون شاید زیاد از هم نریخت سخت برهم ریخت در مشهد،رضا با وجودی که جواد از هم نریخت مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا جواد الائمه به نام تو بهشتی می کنم حال جهنم را خدا را شکر که آموختم من اسم اعظم را بدون جلوه ات در کودکی ، باور نمی کردند تکلم های در گهوارهٔ فرزند مریم را نٙوٙد ساله برای طفل نُه ساله تواضع کرد تو خٙم کردی برای دست بوسی قامت خٙم را یکی از قاتلانت علم تو در خردسالی بود که رسوا کردی آخر با سؤالی ابن اکثم را حسن از حیث همسر با تو همدرد است اما او چو زینب خواهری دارد که از دل می بٙرٙد غم را اگر تشنه میان حجرهٔ دربسته افتادی به یاد جد خود با اشک بنشان آتش سٙم را شما رفتید و صدها سال لازم شد که بنویسند برای هر جواب مسأله «الله أعلم» را سید علی احمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
زخم دلت ز خون دل سر مژگان تو گلستان است ز تشنگی لب خشک تو چون بیابان است تمام پیکر تو آه می کشد گویا که مو به موی تن تو ز غم نیستان است فتاد داغ عظیمی به شانه های فلک که زلف خاکی تو در زمین پریشان است زبس که چنگ زدی روی خاک این حجره تمام دور و برت نقش کندن جان است میان حجره در بسته بس تنت غلطید که گوییا به صدف همچو در غلطان است حروف واژه محرم چو میله های قفس صدای هلهله و خنده قفل زندان است نمک به زخم دلت ریخت کاسه آبش که کاسه در کفش انگار چون نمکدان است نشد که آب لبی تر کند ز لبهایت صدای العطش آب صوت باران است پدر زطوس فرستاد سایبانت را که آفتاب عراقی عجیب سوزان است خدا کند که نسوزد تنت شبیه حسین شبیه ان بدنی که چون نیستان است به زیر تابش خورشید داغ کرببلا سه روز سوخت همان پیکری که عریان است موسی علیمرادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا ولی الله از هر چه توبه کرده ام آقا، گذشت کن بر این همه توسّلِ بی جا، گذشت کن حبِّ گناه، مانده بر این، قلبِ عاصِیَم دارم فقط به دل، غمِ دنیا، گذشت کن هر شب به صد بهانه، به دنبالِ هیئتم فردای آن، بدی ست مُهیّا، گذشت کن انگار حاجتم شده، یکبار دیدنت این هم غمی، به دیگرِ غمها، گذشت کن تا کِی به ادّعای تهی، دَم زِ تو زدن تا کی، « اَحارُ فیکَ » به لبها، گذشت کن ای رمز و راز و علّتِ خلقت، نگارِ من بگشای، بر بشر، تو معمّا، گذشت کن سر گشته و خرابم و حیران، به کویِ تو از هر چه توبه کرده ام آقا، گذشت کن حسین رضایی(حیران) لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
سیلاب خون زهری تمامیِّ جگرش را گرفته بود سیلاب خون دو چشم ترش را گرفته بود طوبای باغ سبز `رضا” زرد زرد شد آفت تمام برگ و برش را گرفته بود پروانه در هجوم ملخ ها پرش شکست آتش تمام بال و پرش را گرفته بود از درد مثل حضرت زهرا س خمیده شد با دستهای خود کمرش را گرفته بود جان می کند مقابل چشم کنیزها... یک عده پست دور و برش را گرفته بود رقص و صدای هلهله های بلندشان تأثیر آه شعله ورش را گرفته بود دور از مدینه غربت بغداد را چشید ارث غریبی پدرش را گرفته بود شکر خدا نه پیرهنش دست خورده بود نه نیزه حجم بال و پرش را گرفته بود در پیش چشم مادر پهلو شکسته ای شمر از قفا سر پسرش را گرفته بود با ضربه های ممتد او استخوان شکست در پیش خواهری که سرش را گرفته بود ای کاش بیخیال شود ساربان فقط. انگشترش ولی نظرش را گرفته بود  بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یابن الزهرا رنگ سرخ ناله هایت از ستم بی رنگ شد پاسخ نی نامه ی خون رنگ تو نیرنگ شد پرشده از نقشه ی جان کندنت این خاک ها بس که در هر جای حجره رد و پای چنگ شد قلب هر سنگی از آهت آب شد با این وجود گوش این سنگین دلان سنگین تر از هر سنگ شد کاسه آبی چند گامی آن طرف دشمن گذاشت هر قدر خود را کشیدی فاصله فرسنگ شد عاقبت وقتی رسیدی ریخت دشمن آب را تشنه کشتن اینچنین از کربلا فرهنگ شد دست وپا از بس زدی گودال گویا کنده ای چون حسین بن علی در مقتلت جا تنگ شد موسی علیمرادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دف می زنند از بس نفس نفس زده و آب آب کرد لبها پر از ترک شد و دیگر جواب کرد بر خاک می کشند تنش را کنیزها تاریخ را روایت این صحنه آب کرد دف می زنند دور سرش پر ز هلهله است لبخندهای همسرش او را کباب کرد او را کشان کشان به روی بام می برند تیزی سنگ و خاک رخش را خضاب کرد پرشد تمام پله ز خونابه ی سرش از بس که سجده بر سر عالیجناب کرد حتما کبوتر از حرم توس بوده که خود را سپر به پیکره ی آفتاب کرد نه آفتاب طاقت بوسیدنش نداشت آن بوسه ای که بر لب ارباب باب کرد شکر خدا سرش نه به تاراج می رود نه تیر و نیزه ای بدنش را خضاب کرد گیرم سر حسین به تاراج می برید دشمن چه کار با سر طفل رباب کرد گیرم غنیمت است سر شیرخواره هم باید به معجر سر طفلی حساب کرد؟ احمد شاکری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
چاره ساز زهر آبت کرده آن قدری که پیدا نیستی نه! تو فرزند من؛ آن زیبای رعنا نیستی نیل اشکم را به دست چاره سازت خشک کن ای مسیحاروی من! کمتر ز موسی نیستی درد پهلوهای تو ارثی ست، بر آن صبر کن میوه قلبم! مگر فرزند زهرا نیستی؟ وقت مرگم آمدی، من نیز امروز آمدم با رضا باشی تمام عمر تنها نیستی! وقت مرگت درک حال من برایت مشکل است آه تقصیر خودت هم نیست، بابا نیستی! با وجود اینکه داری می کشی پا بر زمین بازهم شکرخدا که اربا اربا نیستی بازهم شکر خدا دست کسی مقراض نیست طعمه عقده گشایی های زن ها نیستی پیکرت بر پشت بام خانه خواهد رفت لیک چاک چاک و بی کفن بر خاک صحرا نیستی راس اکبر رفت روی نیزه ها در کربلا من ندارم طاقتش را، شکر آنجا نیستی صبر کردی بر مصائب، مثل اکبر روی نی شاهد سیلی به روی عمه اما نیستی اشک می ریزی `سبیکه”! آه حق داری ولی خوش به حال تو که جای ام لیلا نیستی! پیمان طالبی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جواد الائـــمّه به لطف خــدایِ جوادالائــمّه گدایم ، گـــدایِ جوادالائــمّه غریبم نخوانید یاایّهاالنّاس شدم آشنایِ جوادالائــمّه رسیدم به آزادگی تا دلم شد اسیــرِ ولایِ جوادالائـــمّه ازآن صورت گندمین عطر گندم گرفتــه هوایِ جوادالائـــمّه رضایِ خُدایِ امامِ رضا را بِـجُوْ در رضـایِ جوادالائـــمّه اگر عاشقی هر نفس مثل سایه برو در قفایِ جواد الائـــمّه تو و جنّت و قصر و حور،آی زاهد من و خـاک پــایِ جوادالائــمّه مَلَـک در لباس کبوتر می آید به ایوانْ طلایِ جوادالائـــمّه نه تنها فلک،عرش هم تکیه داده به گلدسته هایِ جوادالائــمّه شمیم دل انگیز مشهد می آید ز صحن و سرایِ جوادالائـــمّه در این آخر ماه ذی القعده باید بسوزم برایِ جوادالائـــمّه مرا بیمه ام می کند تا مُحرّم لباسِ عــزایِ جوادالائـــمّه زنی بود و ظلم و دَف و پایکوبی عطش بود و نایِ جوادالائـــمه در حجره را بسته اند، آه خانه شده کــربلایِ جوادالائــــمّه بریده بریده ، شکسته شکسته می آید صدایِ جوادالائــــمّه دم العطش شد دم وا حسینا عوض شد نوایِ جوادالائـــمّه . شبیه حسین ، آه آبـــش ندادند صدا زد ، بمیرم جوابش ندادند کنیزان شنـیدند آهش بلند است جوابی به حــالِ خـرابش ندادند اگر منع کردند از شُـرب آبش ولی جا به بزم شرابـش ندادند تنش را رها بر روی بام کردند ولی تیغ و نیزه عذابش ندادند دم آن همه کفـتر باوفـــا گرم که تحـویل بر آفتابش ندادند تنش از سر بام در کوچه افتاد ولی نعل ها پیچ و تابش ندادند دگر سنگها بغض خود را نشانِ گُلِ رویِ از خون خضابش ندادند زمانی که تشیـیع شد،رهگذرهـا عذابی به عالیـجنابش ندادند ولی آه ، در گودیِ قتله گــاهی غروبی ، غریبی پس از بی سپاهی تنــش زیر سُمّ ستوران رهــا شد به بغض علی یکصد و ده هجا شد همین که سرش رفت روی سنان ها نشستند در موج خون آسمان ها در آمد ز عمق جگـر ، آه زنــها که در بین گودال می گفـت تنها— —زنی قد خمیده : بُنـیّ بُـنـیّ گُل سر بُـریده : بُـنیّ بُـنیّ محمّد قاسمی   لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
قطره اشکیم مرغ بی بال و پر غمکده ی بغدادیم روضه و غصه و دردیم، غم و فریادیم قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم سال ها با جگر پاره چنین سر دادیم: ما عزادار دل خون جوادیم همه با دل خون شده مجنون جوادیم همه عرش را غربت او یکسره غمناک کند رخت مشکی به تن پهنه ی افلاک کند گریه بر روضه ی او صاحب لولاک کند خواهری نیست که خون از لب او پاک کند این که پیچیده به خود تشنه و دور از وطن است خاک عالم به سرم گل پسر بوالحسن است مثل یک شمع کف حجره چکیدن سخت است وسط خانه ی خود زهر چشیدن سخت است از سوی همسر خود طعنه شنیدن سخت است پر خود را به روی خاک کشیدن سخت است نیست یک مرد کمی یاری مظلوم دهد قطره ای آب به این تشنه ی مغموم دهد بی وفا خواست که آقای مرا پیر کند غصه را در دل محزون شده تکثیر کند پسر فاطمه را کوچک و تحقیر کند خواست او را وسط حجره زمین گیر کند بی حیا بر جگر سوخته اش می خندید با کنیزان جلوی حجره ی او می رقصید پسر شاه خراسان جگرش می سوزد از غم زهر جفا چشم ترش می سوزد دست و پا می زند و بال و پرش می سوزد وسط حجره، تن شعله ورش می سوزد باورم نیست که این ها به کمک برخیزند آب را پیش نگاهش به زمین می ریزند گاهی از شرم کمی رحم و مدارا خوب است نگذارید تنش را به تماشا خوب است نکشیدش به سوی بام، همین جا خوب است چه کسی گفته قد و قامت رعنا خوب است؟! حمل او روی سر چند نفر، دردسر است تیزی پله و تنگی گذر، دردسر است خوبی بام به این است مصیبت نکشد بدنش زیر سم اسب مشقت نکشد نیزه و سنگ به پیشانی حضرت نکشد آخر روضه ی او کار به غارت نکشد تشنه جان داده ولی در بدنش سر دارد صحن این بام چه خوب است، کبوتر دارد شاه عالم به زمین خورده و بی حال شده پیکرش در ته گودال لگدمال شده بر سر پیرهنش صحبت و جنجال شده شمر با خنجر خود وارد گودال شده داشت با خنجر خود ضربه به آقا می زد ناگهان صوت فراگیر `بُنَیَّ” آمد  محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ناله نکن وقتی به باغ لاله ی تو خنده میکنند ناله نکن به ناله ی تو خنده میکنند با هلهله کنار تنت دست میزنند همراه دست و پا زدنت دست میزنند رنگت پریده و بدنت بی رمق شده پیشانی بلند تو خیس عرق شده پرپر نزن که بال و پرت ریخت بر زمین همراه سرفه ها جگرت ریخت بر زمین سمی که داده اند ندارد علاج هیچ اینقدر مثل مارگزیده به خود نپیچ آبت نمیدهند و جوابت نمیدهند باور کنیم اینکه عذابت نمیدهند؟! دارند احترام تورا نقص میکنند رقاصه ها کنار تنت رقص میکنند تا پشت بام خانه تنت را کشید و برد خیلی سرت به تیزیه دیوار و پله خورد هرچه که شد ز روی تنت اسب رد نشد شکرخدا که پیکر پاکت لگد نشد تشنه شدی و نیزه به پهلوی تو نخورد شکرخدا که پنجه به گیسوی تو نخورد شکرخدا که قسمت تو بوریا نشد از پیکر تو شال و کمربند وا نشد با نیزه بر زمین بدنت را کسی ندوخت کنج تنور خانه ی خولی سرت نسوخت هرچند پیکر تو سه روز آفتاب خورد آیا کسی کنار سر تو شراب خورد؟! جد شما ولی به لبش چوب تر نشست دندان او که جای خودش خیزران شکست  رضا قربانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جگر سوخته غربت هیچ کسی مثل تو مولا نشود مرهم زخم دلت؛زخم زبانها نشود جگرت سوخته از زهرو دلم می سوزد جگر سوخته با خنده مداوا نشود به لب تشنه ی تو همسر تو می خندید طعنه می زد که دگر ابن رضا پا نشود بازهم شکر که با نیزه نخوردی به زمین خاطرت جمع سرِ راس تو دعوا نشود هلهله بود به دور تو ولی حرمله نه به روی سینه ی تو پای کسی وا نشود دور ناموس تو را جمع حرامی نگرفت دخترت در ملاعام تماشا نشود محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
غریب ترین ای حجره ات غریب ترین جای این جهان در قتلگاهت.... آه... کسی نیست روضه خوان جز مادری جوان که ز جان آه می کشد هنگام دست و پا زدنت با قدی کمان بغداد شد مدینه و مردی که باز هم در خانه اش ز کینه همخانه داد جان جعده است ام فضل و تو هم مجتبی ولی آن پست تر از این و تو مظلوم تر از آن انقدر بی کسی که به دستور همسرت مشتی کنیز مست که رقاص و شادمان...  با سوز ناله های تو بر طبل می زنند تا نشنوند داد دلت را در آن میان انقدر بی کسی که تنت را کشان کشان دادند روی بام به دستان آسمان اما برای اینکه نسوزد تنت ببین از مشهد آمدند تمام کبوتران آه از تنی که زیر شررهای آفتاب پوشیده بود پیکرش از نیزه و سنان محمدعلی بیابانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
هلهله کعبه حیران تو شد به که چه حیران شدنی تو مراد همه ائی قبله ی هر سینه زنی حجره در بسته ولی روضه در اینجا باز است دست و پا میزدی و هلهله میکرد زنی از عطش گوشه ی حجره به خودت پیچیدی پس به هم ریختم از غم،چه به هم ریختنی کسی آن لحظه نبود از غم تو گریه کند من بمیرم که تو هم کشته ی دور از وطنی داد بغداد در آمد که شهیدت کردند هم شباهت به حسین است تو را هم حسنی ناله کردی به غرور سخنت دست نخورد زلف خاکی شده و پرشکنت دست نخورد هلهله روضه ی سختی ست،بله میدانم حرفم این است به ترکیب تنت دست نخورد جگرت آب شد از زهر و لبت خورد ترک خواستی آب ولی بر دهنت دست نخورد دو سه روزی بدنت ماند روی بام،بله غارت اما نشدی،پیرهنت دست نخورد بعد قتلت بدنت مثله نشد،سالم ماند شکر و لله به عقیق یمنت دست نخورد محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
همسرت از همان روز ولادت قلبِ مضطر داشتی بین چشمت چشمه‌ای از حوضِ کوثر داشتی مشت را بر خاک، می‌کوبیدی و می‌سوختی هر زمان که روضه‌ی جانسوزِ مادر داشتی در سرت رویای روزِ انتقامی سخت بود محشری سوزان به ذهنت قبلِ محشر داشتی روزگارت می‌گذشت و غصه‌هایت کم نشد بر دلت غم روی غم‌های مکرر داشتی بین شهری که پر از دشمن پر از خونخوار بود لااقل در خانه‌ات ای کاش، سنگر داشتی خانه آزادی‌ست؛ وقتی شهر، زندان می‌شود تو ولی در خانه زندانبانِ دیگر داشتی روی خاکِ حجره‌ات مظلوم، گیر آوردنت در کنارت کاش، خواهر یا برادر داشتی همسرت می‌ریخت، روی خاکِ حجره آب را لحظه‌ای که جای لب‌ها دیده‌‌ای تر داشتی تشنه جان دادی دم آخر شبیه جدّ خود مثل او آیا به حنجر زخمِ خنجر داشتی ؟! قتلگاهت خانه‌ات شد؛ همسرت هم قاتلت حجره شد گودالت اما باز هم سر داشتی ! رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
زهر بیا یکدم تماشا کن ببین حال پریشانم بود ذکر لبم هر دم بیا بابا رضا جانم بیا دامن کشان و بر سر دامن سرم بگذار که باشد یکسره بابا به درب حجره چشمانم زسوز زهر می غلتم ازاین پهلو به آن پهلو به مانند غریب کربلا بنگر که عطشانم بخود پیچیده ام اما تنم را برنگرداندند دراین ساعات آخرهم به یاد جسم عریانم کنیزان کف زدندو من به یاد شام افتادم دراین حجره به غیر از روضه ی عمه نمی خوانم زنان شام دور عمه ی ما هلهله کردند به یاد عمه ام در کوچه و بازار گریانم محمود اسدی  لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جان دادی سیاهی رفت چشمانت، زبانم از سخن افتاد شنیدم مقتلت شد خانه، اشک از چشم من افتاد نگاهش فتنه در سر داشت یارِ خانه ات تا گفت: برایت آب آوردم، بنوشش از دهن افتاد چه مکّارانه «أمّ الفضل» میشد «جعده» ای دیگر همین که زهر نوشیدی دلت یادِ حسن(ع) افتاد تداعی شد برای من سر بازارِ شهر شام صدایِ هلهله تا بر لبِ یک عدّه زن افتاد تنت در سایۂ بالِ کبوتر ها و عاشورا؛ به دستان یزیدی ها عبا و پیرهن افتاد تو کنجِ حجره جان دادی و امّا گوشۂ گودال حسینِ(ع) تشنه لب بر خاک ها دور از وطن افتاد تنت میسوخت روی بام زیرِ آفتاب آقا دلم آتش گرفت و یاد شاهِ بی کفن افتاد! مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
می‌روم شاید امسال بیایم حرمت؛ یا شاید ... سر و کار دل من هست، فقط با «شاید» باز هم دفتر خود را بزن ارباب، ورق اصلا افتاده کسی از قلم آقا !؛ شاید فکرش افتاده شبیه خوره‌ای بر جانم از منِ زشت، بَدَت آمده حتی؛ شاید می‌روم گم بشوم از نظر مردم شهر تا شوم در حرمت پیش تو پیدا شاید آه، بیرون نکن ارباب مرا راه بده که به دردت بخورم روز مبادا شاید می‌روم تا متوسل بشوم بر مادر برگه‌ی نوکری آنجا شود امضا شاید باید انگار، شهیدت شوم آن هم گمنام تا قبولم بکند حضرت زهرا شاید ... رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
عزادار زلف همه‌ی خلق گرفتار حسین است حال همه آشفته و بیمار حسین است باید که خلائق همگی اشک بریزند وقتیکه خداوند عزادار حسین است امن است همیشه حرمش،چونکه سگ کهف مشغول نگهبانی دربار حسین است هرگز به کس و ناکسی «ارباب» نگفتیم زیرا فقط این لفظ سزاوار حسین است هر خانه که گهگاه در آن روضه بگیرند همسایه دیوار به دیوار حسین است در روز جزا کار کسی نیست شفاعت در روز جزا کار فقط کار حسین است کفاره ما را پسر فاطمه پرداخت تا روز ابد شیعه بدهکار حسین است حق گفت که رجعت کند از خاک به افلاک زیرا که خدا تشنه دیدار حسین است از خواهر او روضه مکشوفه نخوانید سربسته بگویید، از اسرار حسین است در کوفه بی مهر و وفا حضرت مسلم... ...انگار فقط یار وفادار حسین است رفته سر مسلم به سر دارالاماره الحق و والانصاف که سردار حسین است جمع‌اند به دور بدنش مردم بازار مسلم همه جا گرمی بازار حسین است آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
باقرالعلوم مولای هر سرا تویی یا باقرالعلوم از نسل هل اتی تویی یا باقرالعلوم یک جلوه ات به ظاهر و باطن بیانگر است پیدای هر کجا تویی یا باقرالعلوم با آن همه روایت سبزت مشخص است پـروازِ تا خـدا تویی یا باقرالعلوم دیگر پی طبیب و دوایش نمیرویم درد و دوای ما تویی یا باقرالعلوم با لطف تو همه سرِ این سفره آمدیم بانـیِ روضه ها تویی یا باقرالعلوم ما نوکریم و بر دل عالم نوشته ایم؛ مـولا و مقتدا تویـی یا باقرالعلوم در چهره ات همیشه دعا موج میزند منظومه ی دعا تویی یا باقرالعلوم ما غصه ی عذاب جزا را نمیخوریم تا شافـع جــزا تویی یا باقرالعلوم ذکر مصیبتی کن و ما هم به سر زنیم راوی ماجـرا تویـی یا باقرالعلوم از کوفه و خرابه و دروازه ها بگو مشروح غصه ها تویی یا باقرالعلوم ازکربلا به کوفه و از کوفه تا به شام در بند دست و پا تویی یا باقرالعلوم محمد حسن بیات لو روح الله نوروزی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دیدم من خستگی ها دیدم و دل بی قراری اندوه دیدم با هزاران زخم کاری من دیده ام دلواپسی و سوگواری هم اشک جاری دیده ام هم خون جاری من آن چه را دیدم ندیده هیچ چشمی کار ، اراذل را بدون هیچ شرمی من تشنگی در خیمه ها را خوب دیدم من خستگی بچه ها را خوب دیدم تصویر درد کوچه ها را خوب دیدم من حمله های پنجه ها را خوب دیدم دیدم که طفلان حرم هر سو دوانند بی معجرند و زخمی و سینه زنانند در یک عبا یک پیکر صد چاک دیدم یک نوجوان را غرق خون و خاک دیدم شش ماهه طفلی رفته تا افلاک دیدم سرها به دست مردم ناپاک دیدم با چشم خود دیدم هزاران داغ تازه نعل نوی اسبان و تشییع جنازه تنگ غروب و کل صحرا لاله گون بود چشم تمام آسمان ها غرق خون بود مرکب رسید و زین و پشتش واژگون بود من هر چه گویم باز هم از آن فزون بود ناگاه غرید آسمان انگار آن جا بین اراذل بر سَرِ ، سَر بود دعوا دیدم یکی با چکمه در گودال می رفت با بدترین شکل و چه بد احوال می رفت با قصد ذبح صید خونین بال می رفت دیدم که عمه زینبم از حال می رفت در پیش ناموس خدا سر را بریدند در پیش چشمانش محاسن را کشیدند من نیم روزی غرق آه و ناله دیدم گلبرگ ها را پر ز اشک و ژاله دیدم یاس سپید اما به زیر هاله دیدم من یک سه ساله با غمی صد ساله دیدم دیدم که دق کرد عمه ام در کنج ویران پیچیده آه و ناله ام در کنج ویران من چشم هایی که نمی دیدند دیدم آن بی حیاهایی که خندیدند دیدم در کوفه آن ها را که رقصیدند دیدم من سنگ هایی را که باریدند دیدم آن سنگ ها یا بر سر عمه نشستند یا آن که پیشانی جدم را شکستند محمد مبشری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
زخم‌های دل امشب از آسمان چشمانت دسته‌دسته ستاره می‌چینم در غزل‌گریۀ زلالت آه سرخی چارپاره می‌بینم زخم‌های دل غریبت را مرهم و التیام آوردم باز از محضر رسول‌الله به حضورت سلام آوردم در شب تار تیره‌فهمی‌ها روشنی را دوباره آوردی آسمان را کسی نمی‌فهمید تا که با خود ستاره آوردی ساحت مستجاب سجّاده! بندگی را تو یادمان دادی دل ما شد اسیر چشمانت دلمان را به آسمان دادی آیه آیه پیام عاشورا در احادیث روشنت گل کرد امتداد قیام عاشورا در تب اشک و شیونت گل کرد دم به دم در فرات چشمانت ماتم کربلا مجسّم بود چشم تو لحظه‌ای نمی‌آسود همۀ عمر تو محرّم بود دم‌به‌دم ابری است و بارانی از غم تو هوای چشمانم چلچراغی ز گریه روشن کرد ماتمت در منای چشمانم در غروب غریب دلتنگی ناگهان حال تو مشوّش شد ماه من! روی زین زهرآلود پیکرت سوخت غرق آتش شد آه آتشفشان چشمانت دیر سالی‌ست بی‌گدازه نبود همۀ عمر خون دل خوردی داغ‌های دل تو تازه نبود دیده بودی سه روز در گودال پیکر آسمان رها مانده سر سالار قافله بر نی... کاروان بی‌امان رها مانده دل تو روی نیزه‌ها می‌رفت دست‌هایت اسیر سلسله بود قاتلت زهر کینه‌ها، نه، نه! قاتلت خنده‌های حرمله بود یوسف رحیمی #7 لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
افتاد خیمه آن روزهایِ شعله ور یادم نرفته دستان تبدارِ پدر یادم نرفته دریا همان نزدیکی اما تشنه بودیم بیتابی و چشمانِ تر یادم نرفته شش ماهه را تیر سه شعبه بُرد با خود داغِ عجیب ِ این خبر یادم نرفته گهواره را بردند بعدِ گوشواره هول و وَلایِ دور و بر یادم نرفته افتاد خیمه دستِ یک عدّه حرامی آن لحظهٔ پر دردسر یادم نرفته بعد از جسارت ها اسارت ها کشیدیم یک تکه نانِ مختصر یادم نرفته یکریز در آغوش عمه بغض کردیم زخم زبانِ رهگذر یادم نرفته یک گوشه خوابید و صدایش درنیامد اشک رقیه(س) تا سحر یادم نرفته دیدم به عینه روضه ها را پیشِ چشمم لحظاتِ تلخِ آن سفر یادم نرفته! مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹