eitaa logo
حدیث اشک
5.8هزار دنبال‌کننده
33 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
با روضه خطبه خواند با روضه خطبه خواند به لحن محن رباب زینب ترین روایت یک شیرزن رباب رویم ندیده روی سپیدم نموده ای با توست روی فاطمه در این سخن رباب یکسال گرچه سوخته ای زیر آفتاب در سایه ات نشسته بهشت عدن رباب با اینکه کربلا وطنش شد پس از حسین دیگر نماند بعد پسر در وطن رباب در مجلسی که مرثیه خوانش رقیه است زینب خطیب میشود و لطمه زن رباب در راه شام خیره به گهواره ی فراق گاهی سکینه است ولی عمدتا رباب بر نیزه رفته است ولی بی کفن که نیست قنداقه شد به قامت طفلت کفن رباب قربان سوز آذری روضه های تو `سولموش علیِّ اصغره لای لای دیَن رباب” بس کن عروس فاطمه از دست میروی تازه عروس را چه به لطمه زدن رباب  ابوالفضل عصمت پرست لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
لای‌لایی زندگی برگشته؛ با هوی مسیحایی که نیست آب، آورد از فراتِ خشک، سقایی که نیست چشم‌هایش گرم شد؛ گهواره می‌خواهد چه کار ؟! طفلکم خوابیده؛ روی دست بابایی که نیست دوختم پیراهنِ یک‌سالگی را پیش پیش دلخوشم امروز، با رویای فردایی که نیست تا بغل وا می‌کنم؛ با شوق، سویم می‌دَود ایستاده روی پای خویش، آن پایی که نیست لای‌لایی؛ خنده؛ بابا گفتنش؛ یا گریه‌اش گوش‌هایم پر شده با این صداهایی که نیست باز هم باران گرفت و مشک‌هایم آب شد از عطش می‌ترسم از روز مبادایی که نیست اشک‌هایم رود‌ شد؛ تا که نمیرد ماهی‌ام می‌رود این رود، در آغوشِ دریایی که نیست هر شبم با فکر مادر بودنم سر می‌شود خون شده چشمانم از کابوسِ رویایی که نیست زندگی بعد از علی دیگر برایم مردگی‌ست قبر این بی‌شیرخوار آنجاست، هر جایی که نیست مرده‌ام در کربلا؛ در روز عاشورای سرخ زنده‌ در دنیای رویاهام، دنیایی که نیست  رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شش ماهه حسین(ع) جان به پیکر داشت وقتی مشک ها جان داشتند کاش می شد ابرها آن روز باران داشتند کاش می شد قطره ی آبی به خیمه می رسید آب ها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه آب ها از شمر گویا اذن میدان داشتند کودکی آرام شد با لای لای تیرها بعد از آن گهواره ها خواب پریشان داشتند سوره ی کوچک که روی دست بابا ذبح شد مجلس مرثیه ای آیات قرآن داشتند بند قلب آسمانی ها به مویی بند بود بر نخ قنداقه اش از بس که ایمان داشتند چون خدای کعبه بود و لایق تسبیح بود آن که را زیر عبای عرش پنهان داشتند هیچ داغی مثل داغ کودک شش ماهه نیست اهل بیت از حرمله بغض دو چندان داشتند نیزه ها در پشت خیمه خاک بر سر ریختند ماه های روی نیزه چشم گریان داشتند محسن حنیفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پسرم وسط خطبه ی من بود که پیش نظرم تیری از چله رها،خورد به حلق پسرم دست و پا میزد و من در عوض اش جان دادم گریه ها کرد به حال من و او چشم ترم سر او سمت هوا بود و سر من به زمین آسمان گشت خراب از غم او روی سرم خون او را به هوا ریختم و شخص خدا تسلیت گفت از این داغ به سوز جگرم با غم اکبر من،اصغر من فرق نداشت هم اثر بر جگرم داشت غم اش هم کمرم دو قدم رفته ام و چند قدم برگشتم من ندارم بخدا پای رسیدن به حرم مادرش منتظر اوست دم خیمه هنوز خبر داغ علی را نتوانم ببرم بر دلم ماند زبان باز کنی،قد بکشی حسرت اش ماند برایم که بگوئی پدرم... محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
در فضا پیچیده در فضا پیچیده، ای ششماهه ام بویِ تنت نور می گیرم ز رویِ همچو ماهِ روشنت بسکه افتادی زمین از نیزه هایِ بی حیا لاله زاری شد رُخت، ای جان فدایِ گلشنت خوب دقّت کردم و دریافتم جانِ رباب!! تیر خوردی از گلو، آسیب دیده گردنت حرمله از بسکه زد پنجه به موهایِ سرت درهم و آشفته گشته گیسویِ شانه زنت با نگاهت ترس را در جانِ دشمن تازه کن مستحق اند این جماعت بر تبِ خشم افکنت دورِ من نامحرمانی ..رفت و آمد می کنند غیرتی دلدارِ من، کو‌ نعره ی جان و تنت  محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شیرخواره کودکم جانِ هرکس دوست داری، جانِ من آرام تر دست و پا را گم نکن،ناله مزن آرام تر دست و پا کمتر بزن بیرون کشم این تیر را می کُشی آخر مرا ای بت شکن ..آرام تر شیرخواره کودکم! آماده ای؟ وای از دلم تیر را بیرون کشیدم ، خسته تن ..آرام تر گوش تا گوشت عجب ذبحی شده بی عیب و نقص سر که آویزان شده گلگون بدن ..آرام تر باز هم کُشتی مرا با خنده هایِ آخرت می زنم بوسه بر این غنچه دهن ..آرام تر مادرت ایکاش از خیمه نیاید دیدنت می برم دفنت کنم دور از دو زن ..آرام تر مطمئنم سُمّ مرکب ها به تو خواهد رسید می شوی مانندِ من صدپاره تن ..آرام تر محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی عصا مانده دوباره کودکی از مادرش جدا مانده به نیزه دار بگو که رباب جا مانده بگو برای دل خسته ی رباب اینجا به غیر زینب کبری فقط خدا مانده پسر همیشه عصای زمان پیری ماست رباب پیر شد از بسکه بی عصا مانده شنیده ام که سرش روی نیزه ها هم رفت تنش چه شد؟؟ نکند زیر دست و پا مانده ؟ رباب هم سپر بچه های فاطمه بود که روی چادر او رد چکمه ها مانده  امیر حسین آکار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عصای پدر شوی قرار بود که حیدر شوی علی اصغر شبیه ساقی کوثر شوی علی اصغر قرار بود مثال علیِ اکبر هم علیِ اکبر دیگر شوی علی اصغر قرار بود عصای پدر شوی نه عزا قرار بود بزرگ تر شوی علی اصغر قرار بود امامی شوی برای خودت امیر و مالک و رهبر شوی علی اصغر قرار بود که دامادی تو را بینَم به رخت حجله منور شوی علی اصغر قرار بود رقیه شود چنان زینب وَ تو محافظ خواهر شوی علی اصغر قرار بود قرارم به جای خود باشد ولی مباد که مضطر شوی علی اصغر ولی مباد که در کربلا بیایی و.. به دست حرمله پرپر شوی علی اصغر ولی مباد که«هل من معین»بخوانم و تو مرا به معرکه یاور شوی علی اصغر ولی مباد به روی دو دست من، بابا شبیه ماهیِ بی سر شوی علی اصغر ولی مباد رباب از غم تو دق بکند که باعث دقِ مادر شوی علی اصغر ولی مباد که جسم تو بی کفن باشد به قلب شیعه تو آذر شوی علی اصغر ولی مباد سرت را به نیزه ها بزنند بروی نیزه تو سرور شوی علی اصغر ولی مباد که گهواره اَت شود غارت به شامِ کوفه منوّر شوی علی اصغر قرار بود قرارم شوی به وقتِ قرار قرار بود که محشر شوی علی اصغر  مجتبی دسترنج ملتمس لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وسط خطبه ي من وسط خطبه ی من بود که پیش نظرم تیری از چله رها،خورد به حلق پسرم دست و پا میزد و من در عوض اش جان دادم گریه ها کرد به حال من و او چشم ترم سر او سمت هوا بود و سر من به زمین آسمان گشت خراب از غم او روی سرم خون او را به هوا ریختم و شخص خدا تسلیت گفت از این داغ به سوز جگرم با غم اکبر من،اصغر من فرق نداشت هم اثر بر جگرم داشت غم اش هم کمرم دو قدم رفته ام و چند قدم برگشتم من ندارم بخدا پای رسیدن به حرم مادرش منتظر اوست دم خیمه هنوز خبر داغ علی را نتوانم ببرم بر دلم ماند زبان باز کنی،قد بکشی حسرت اش ماند برایم که بگوئی پدرم... محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
صدا گریه هاش سکوتِ نگاهش جلو چشممه نبودش رو سخته تصوّر کنم به داغش دلم کرده عادت ولی... چجوری جای خالیش و پُر کنم؟! عطش داشت و شد زبونش سفید به سختی به هم میرسیدن لباش چقد نیمه شب گریه کردم تا که- بِره از تو گوشم صدا گریه هاش بمیرم الهی واسه غربتش براش با چه لحنی لالایی میخوند علی اصغرم(ع) رو سه شعبه گرفت حسینم(ع) ولی کاش پیشم می موند شنیدم که حیرون شد و بی رمق با قدّ کمون، بی پسر برمیگشت شنیدم رو دستاش زده دست و پا الهی بمیرم! بهش چی گذشت... پر از تیر شد گوش تا گوش ِ اون گلوی ضعیفش دیگه جا نداشت دو تا دستایِ کوچیکش سرد شد گلم غرقِ خون پلک رو هم گذاشت نگم از اسارت که توو کلّ راه دیدم خونی؛ قنداقۂ پاره رو یکی کف میزد، هی ترانه میخوند رو دستش می رقصوند گهواره رو رسیدیم و با هلهله اومدن یه عدّه زنِ کافر و بی حجاب می پرسید از من زنِ حرمله(لع) با خنده... ببینم! کدومه رباب!؟  مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
لبانت ترک خورده شده آب آب حرم بی جواب کمی روی دستان مادر بخواب ببین مادرت از خجالت شد آب چه کردی تو با حال و روز رباب لبانت ترک خورده شرمنده ام از این چشم آزرده شرمنده ام لبت چون دل مادرت سوخته از آن بیشتر حنجرت سوخته ز هرم عطش پیکرت سوخته گل اشک چشم ترت سوخته تو با جان این خسته بازی مکن تلظی مکن دل نوازی مکن علیِ مرا خواهش شیر نیست به چشمان تو ترسِ شمشیر نیست اگر چه گریزی ز تقدیر نیست گلوی تو اندازه ی تیر نیست پدر را ز قول من ای جان بگو بپوشان سپیدیِ زیر گلو برو مرد مادر خدا یاورت الهی بلایی نیاید سرت خراشی نگیرد به بال و پرت برو بعد تو وای بر مادرت تو را می سپارم به دست پدر تویی هستی من و هست پدر ببین بی قرار توام بی قرار بمان تا بهارم بیاید،بهار ندارد تنت طاقت کارزار گلوی تو را با سه شعبه چه کار به زیر گلو مثل یک نیزه خورد رد بوسه های مرا تیر برد  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی هوا تیر سه پر بوسه به حلقومت زد دست من هست اگر نه سر تو می افتد گردنت بند به مویی شده بر دستانم بدنم بی حرکت مانده و سرگردانم موجی از خون گلویت به رخم پاشیده اثر شدت این تیر سرت چرخیده چهره ات زود در این فاجعه تغییر نمود شمر با خنده ای از حرمله تقدیر نمود مانده ام تیر چگونه به گلویت جا شد ناگهان پشت سرت مثل شکافی وا شد مادرت کاش سر قبر تو زایر نشود کوچه کوچه به هوای تو مسافر نشود    حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
لای لایــــی مــــادر حسین بود سوأل و جواب حرمله بود دلیلِ شرمِ حسین از رُباب حرمله بود رُباب هاجـــر و دشـــتِ بلا شبیهِ مِنـا رُباب اشـکِ فرات و سراب حرمله بود دلش رضا به رضایِ حســـین بود رُباب کسی که کرد دلش را کباب حرمله بود نـــه گاهــــواره و نه لای لایــــی مــــادر کسی که بُرد علی را به خواب حرمله بود گــناهِ کــودکِ شش ماهــــه را نمی دانم چه بود جُرمِ علی که عذاب حرمله بود ؟ ببخش مــادرِ باران ردیــــفِ شـــعرم را شبیهِ حالِ من امشب خراب بود ردیف  ابراهیم زمانی قم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
هوهوی تیر هوهوی تیر آمد و قلبی شکسته شد چشمان شیرخواره فقط باز و بسته شد از تند باد اتش تیر سقیفه ای چشم حسین کاسه ی در خون نشسته شد  چون شاخه ای که دست خوش خشک سالی است راحت گلوی نازک و نرمش شکسته شد یکباره جمع شد گلویش از فشار تیر تنها گلو نه...پیکرش از هم گسسته شد تاریخ شرمسار شد از این سه شعبه تیر شیطان هم از شرارت این قوم خسته شد  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گهوارشو تکون میده گاهی وقتا توی خواب آروم میشه علی آروم شه رباب آروم میشه بخدا چیز زیادی نمی‌خواد با یکی دو قطره آب آروم میشه سایه سرش پر ملک شده تازه یه ذره تبش خنک شده کاش میشد فقط لباشو تر کنم لبش از عطش ترک ترک شده مادرش گهوارشو تکون میده اما این گریه مگه امون میده؟ اگه میتونی یه کاری کن حسین بچم از تشنگی داره جون میده به دلم زدی چه تیری حرمله از خدا میخوام بمیری حرمله بدجوری دل مارو آتیش زدی الهی آتیش بگیری حرمله کاش که سهم گریه هات خنده نشه کاش که هیچ بابایی شرمنده نشه سر بچم به یه مو بنده حسین مراقب باش از تنش کنده نشه با خدا راز و نیازشو ببین دستای کوچیک و نازشو ببین مادرش ببیندش دق می‌کنه آخه چشم نیمه بازشو ببین  آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سکوتِ نگاهش سکوتِ نگاهش جلو چشممه نبودش رو سخته تصوّر کنم به داغش دلم کرده عادت ولی... چجوری جای خالیش و پُر کنم؟! عطش داشت و شد زبونش سفید به سختی به هم میرسیدن لباش چقد نیمه شب گریه کردم تا که- بِره از تو گوشم صدا گریه هاش بمیرم الهی واسه غربتش براش با چه لحنی لالایی میخوند علی اصغرم(ع) رو سه شعبه گرفت حسینم(ع) ولی کاش پیشم می موند شنیدم که حیرون شد و بی رمق با قدّ کمون، بی پسر برمیگشت شنیدم رو دستاش زده دست و پا الهی بمیرم! بهش چی گذشت... پر از تیر شد گوش تا گوش ِ اون گلوی ضعیفش دیگه جا نداشت دو تا دستایِ کوچیکش سرد شد گلم غرقِ خون پلک رو هم گذاشت نگم از اسارت که توو کلّ راه دیدم خونی؛ قنداقۂ پاره رو یکی کف میزد، هی ترانه میخوند رو دستش می رقصوند گهواره رو رسیدیم و با هلهله اومدن یه عدّه زنِ کافر و بی حجاب می پرسید از من زنِ حرمله(لع) با خنده... ببینم! کدومه رباب!؟ مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مبهوت این آیینه مبهوت این آیینه اند اختر شناسان شمس الشموسی سیرتان،گوهرشناسان پروانه های روزه دار ودائم الذکر یاهو کشان بی نشان،حیدر شناسان گل پونه های دست بر پهلو گرفته دریا دلان،شوریدگان،کوثر شناسان عارف ترین مردان حق از روز ایجاد عقبی شناسان و صف محشر شناسان الیاسها وخضرهای جاده ی عشق مردان آب وخاک،بحر و بر شناسان حتی رسولان اولوالعزم الهی ایل وتبار پاک پیغمبر شناسان توفیق میخواهند از حق تا بنوشند یک جرعه از جام علی اصغر شناسان آشفته ی خونش تمام آسمانها سرگشته ی کویش تمام سرشناسان حتی سلیمان در رکابش،در پی او خیل نگین بازان و انگشتر شناسان در پیشگاه او دو زانو می نشینند جویندگان معرفت،محضر شناسان از اهل دل عمری سراغش را گرفتم از محضر لاهوتی «جعفر» شناسان تقلید از این آیت عظمی ضروریست دادند فتوی این چنین،رهبر شناسان بر روی دستان پدر گرم خطابه ست ای واعظان شهر،ای منبر شناسان از خستگی لبهای اصغر می نویسند در این کویر داغ ،شعر تر شناسان آه ای رباب،آه ای رباب ،ای همسر اشک ای در دو عالم اسوه ی مادر شناسان خیس است از امّن یجیبت چشم صحرا خشکیده دریا در غم مضطر شناسان در کیمیای عشق تو درمانده ماندند سیمین دلان و زرگران و زر شناسان فطرس دخیلی سرخ بر گهواره اش بست این است راه و رسم بال و پر شناسان بی مشتری مانده ست بعد از کودک تو بازار اقیانوس پهناور شناسان خورشید تو هر روز سرگرم طلوع است از مشرق رؤیایی خاور شناسان گشتند و جز نام علی نامی ندیدند در پهنه ی تاریخ نام آور شناسان حق علی ها غصب شد این را بپرسید از تک تک «شبهای پیشاور» شناسان فرزند ابراهیم ما را تشنگی کشت ای وارثان آب ای هاجر شناسان الهام میگیرند از زخم گلویش تحریر زنها،قاریان،حنجر شناسان با پیکر اکبر کنار هم کشیدند تصویر او را لاله ی احمر شناسان باید دم از او زد «من المهد الی اللحد» این است فیض اول وآخر شناسان باب الحوائج تر از او پیدا نکردند در هر دو عالم غنچه ی پرپر شناسان  احمد علوی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طفل معصوم این همه نیزه و شمشیر و سپر لازم نیست موقع کندن گل تیر و تبر لازم نیست در جدالی که فقط خطبه قرائت می شد طفل معصوم زدن را ، به نظر لازم نیست آب می دادی ام این طفل ز دنیا می رفت قاتلش بود عطش ، تیر دگر لازم نیست نیت جنگ ندارد ، پی آب آمده است این همه لشکر و گردان و نفر لازم نیست پسرم نیست اگر زنده بیاید خیمه شوهرم بی‌کس و یار است پسر لازم نیست دق نده حرمله ، گهواره ی او را نشکن خون دل خورده‌ام و خون جگر لازم نیست نیست اندازه ی سر نیزه ، سر اصغر من به روی دست ببر ، نیزه ی سر لازم نیست روضه ی مشک بخوانم پسرم میخوابد بین این همهمه لالایی اگر لازم نیست شیر دادند به اطفال ، زنان در بازار بعداز این شام که دیدیم،سحر لازم نیست علیرضا وفایی خیال (خیال) لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
به روی دست پدر به روی دست پدر با رخی منیر رسیدی صغیر بودی و در عزم خود کبیر رسیدی به روی دست خدواند جای توست علی جان لباس رزم تو قنداقه شد امیر رسیدی چنان که نام تو باشد علی ، علی صفتی تو از آن سه شعبه عیان است همچو شیر رسیدی سرت به سمت خدا بود اگر گلوت هدف شد کسی نگفت که بر کفر سر به زیر رسیدی اگر به دست تو بود اولین شهید تو بودی به خیمه گریه از ان کرده ای ، که دیر رسیدی به قتل صبر تو را کشته اند بر لب دریا تو همچو ماهیِ لب تشنه در کویر رسیدی فقط به شوق شهادت برون شدی تو ز خیمه قدم زدی به رهِ عشق تا به تیر رسیدی  حامد آقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تشنه ای مادر می دونم‌ تشنه ای مادر ولی من به جز اشکِ چشام آبــــی ندارم تو بازم‌ تشـــنه خوابت برده امّا من از داغِ لبات خــــوابی ندارم بخواب آروم بخواب آرومِ جونم بخواب ای حیدرِ شیریــن زبونم برایِ اون ‌کویــرِ خشکِ لب هات تا صبح لالایی بارون‌ می خونم دلم ‌از مردمِ این شــهر خـــونه اینا گمراهی رسم و راهشـــونه نمی دونم‌ چرا دلشـــوره دارم گمـــونم ‌حرمله همراهشـــونه شنیدم حـــرمله رحمــــی نداره یه ردِّ خون همیشــه تو چشاشه شنیـــدم ‌بیـــنِ تیرایــی که داره یه‌ چنتایی سه شعبه هم باهاشه میگن‌ خیلی دقیقه تو هدف هاش نشونه گیری هاش ردخور نداره نترس مادر بهت قول میده مادر دیگـــه اسمِ کثیـــفش رو نیاره نترس‌‌ مادر عمو عبّاس هستش تا اون ‌هستش‌‌‌ که آزاری نـدارن همیشه جنگ با آدم بزرگــاست اینا با بچّه هــا کـــاری نـــدارن ایشالله فردا از این دشت میریم برات گهــواره ی تازه می گیرم همیــن‌ حالا دارم از شوقِ روزی که رو لبهات‌ میگی مادر میمیرم تو هم مثلِ علی اکبر می مونی که از پشتِ نقابش نور پیداست بابات وقتی در آغوشت ‌میگیره سفیدیِ گلـوت از دور پیداست بخواب آروم و آهسته عزیزم که ‌تنها نیست بابا غم نداریم علی اکبر‌ ، عمو عبّاس ، قاسم خدا رو شکر چیزی کم نداریم جوونــایِ بنــــی هاشـــم زیادن نترس بابا جونت تنهــا نمی شه ایشالله فردا از این دشت ‌میریم خدای من چــرا فردا نمی شه ؟ عمو جونت بهم قول داده فردا بره از خواهرت مشک و بگیره بهم قــــول داده دریا رو بیاره اگه دستاش بره قولش نمی ره  ابراهیم زمانی قم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اربأ اربا به قدش دوخته او چشم ترش را خیلی جلب کرده نگه او نظرش را خیلی زد به میدان و کشیده است علی وار علی به رخ لشگر کوفه هنرش را خیلی تا رجز خواند و شنیدند که هم نام علی ست هدف سنگ گرفتند سرش را خیلی بعد از آن ضربه که منقذ به سر اکبر زد هی گرفتند همه دور و برش را خیلی اربأ اربا تر از او نیست میان شهدا داده آزار همین غم پدرش را خیلی هر کجا دست کشیده است تن اکبر بود آه،سوزانده مصیبت جگرش را خیلی پیکرش را نتوانست خودش جمع کند آخر این داغ شکسته کمرش را خیلی در عبا چید به سختی بدن اکبر را داشت تا خیمه هوای پسرش را خیلی... محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تن مجروح تو پدرت با تن مجروح تو تنها مانده پدری پیر که در بهت تماشا مانده حق بده خیره به این قامت پاشیده شوم چیزی از پیکرت ای یوسف بابا مانده؟ اربن اربایی ات از دور به چشمم امد یک نشانی ز تو هر گوشه ی صحرا مانده چند تا نیزه کشیدم ز تنت با این حال چند تا نیزه شکسته به تنت جا مانده خم شدم بوسه ای از زخم سرت بردارم در همین حال کمانی کمرم تا مانده ای جوانان کمک این پدر پیر کنید بر تن خاک تن اکبر لیلا مانده قطعه قطعه بسپارید بدن را به عبا جمع شد پیکرش از دشت؟ نه...حالا مانده چقدر کم شده ای یا که مکسر شده ای ای که نزدیک ترین روضه به مادر شده ای  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تو صبح امیدی تو صبح امیدی علی اکبری سرفرازی رشیدی خدا خواست اما خودت را به دست خودت آفریدی چو دیدی خودت را خودت دستهای خودت رابریدی کلید است قاسم تو باب الحوائج تری شاکلیدی مراد است زینب تو در مکتب عمه جانت مریدی شبیه ابالفضل تو در رزم ماضی خیلی بعیدی به هنگام پیکار از اسم علی رونوشت جدیدی دوتا ابرویت را اگر کج کنی سر ز دشمن بریدی عجب جایگاهی که بین بنی هاشم اول شهیدی چنان پاکشیدی که اندازه ی کربلا قد کشیدی شکسته نشسته پدر پیش نعش تو خسته نشسته گسستی تو،بابات؛ هم ازین جهان دل گسسته نشسته وتا دسته تیغ است که در جسم تو دسته دسته نشسته سنان ایستاده زنی روی تل چشم بسته نشسته چه کردی که بابات به سمتت می آید نشسته نشسته خمیده بریده پدر تا به جسمت رسیده بریده نه دیده،ز جانش؛ توراهر کسی هم ندیده بریده خدا دست خود را؛ شبی که تو را آفریده بریده نفسهای بابا به دنبالت از بس دویده بریده شدی خوشه ای که تو را دشمن از سر نچیده بریده چنین بوده صحنه توراتیغ دیده ،پریده ،بریده ومقراض بعدش رسیده ،کشیده، جویده ،بریده شدی ارباً اربا بریده بریده بریده بریده مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آه بابا "السّلام" خوب بنگر بر زمین مثل اینکه میگذارد پا پیمبر بر زمین عرش اگر عرش خداست چونکه ساییده به پایش بارها سر بر زمین او رجز میخواند و لرزه میاندازد از فریاد حیدر بر زمین پس برای خویش ساخت دشمنش با دست خود قبری محقر بر زمین از حریفان نبرد قبل از این که سر بیفتد خورده پیکر بر زمین تیغ را چرخانده و بیسر افتادهست لشکر روی لشکر بر زمین □□□ دشت شد دریای نور با قدی قم آمده خورشید محشر بر زمین مثل اشک فاطمه آسمان لرزید تا افتاد اکبر بر زمین زخم شد پیشانیاش تا کشد او را شبیه مرتضی دربر زمین نیزه بالا رفته است بگذریم از اینکه پهلویش به زهرا رفته است جام میریزد به هم چهرهی ساقی در این هنگام میریزد به هم او سراپا مصطفی ست پس اگر ریزد بههم به اسلام میریزد به هم راه را گم میکند آه از آن ساعت که اسب رام میریزد به هم زود تا ذبحش کنند پیش بابایش سپاه شام میریزد به هم وای اگر بادی وزد تکّه های پیکرش آرام میریزد به هم بسکه از هم ریخته وقت تشییع تنش احکام میریزد به هم آه بابا `السّلام” خیمهها را با همین پیغام میریزد به هم زود میآید حسین روی زانویی که در هر گام میریزد به هم روی نعش یک جوان پیرمردی بشنود دشنام میریزد به هم قصد قربت میکند با علی اکبرش اینگونه صحبت میکند: حرز مادر گم شده جوشنت هم در تنت آه ای دلاور گم شده با کمربند علی آمدی میدان و حالا ارث حیدر گم شده در تمام پیکرت لابهلای زخم نیزه زخم خنجر گم شده در دهانت آنقدر خاک و خون رفته صدایت بین حنجر گم شده از تن صد پارهات هرچه پیدا کردهام صدها برابر گم شده سخت کامل میشوی بسکه در این دشت از تو پاره پیکر گم شده وای انگشت کجاست از گلم انگار گلبری معطر گمشده تکهای از صورتت زیر پای تیغهای تیز لشکر گم شده دست و پا دیگر نزن رحم کن بر حال این بابای سردرگم شده اکبرم شد اصغرم عاقبت از آنچه میترسیدم آمد بر سرم  حامد تجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بین عبا مانده بین عبا مانده جسمی که حتما آه زیر دست و پا مانده مقتل چه خواهد گفت؟ از یک جوان ارباً اربای رها مانده از آن جوانی که صوت اذانش در فضای کربلا مانده وای از دل ارباب ذبح عظیمش، بعد ذبحش در بلا مانده فرقش اگر پاشید این ارث برپیشانی‌اش از مرتضی مانده بابا نگفت اما در حنجرش انگار یک ذره صدا مانده ای واااای انگشتش – از دست و دست از شانه‌های او جدا مانده تنها نه که انگشت از هم تمام عضوهای تن سوا مانده بر جسم صد چاکش این سهم شمشیر است، سهم نیزه‌ها مانده حیران شده مقتل حتی دهان زخم‌هایش نیز وا مانده این جسم کامل نیست از پاره های پیکر او چند تا مانده یک تکه روی خاک یک تکه هم بر نیزه و شمشیر جا مانده برخیز خوش غیرت زینب میان یک سپاه بی حیا مانده حامد تجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹