eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
485 دنبال‌کننده
383 عکس
74 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دارد از گرد راه می آید هم تبار قبیله توفان نامه کوفیان به خورجینش همره شوق بیعت و پیمان با شتاب از کناره می گذرد چفیه و قامتش غبارآلود می رود همچو باد در دل دشت نفس باره اش بخارآلود می کند سایه بان چشمانش دست را همچو شاخه زیتون پیش از این در کرانه پیدا بود سایه تک سوار آتش و خون باز در حجم دشت می پیچد گرد سُم سپید رهوارش شیهه اسبِ رعد را ماند می کشد تا مقام دیدارش آی می پاید آن دو چشم پلید از شکاف نهان کوه تو را سایه ای ایستاده دشنه به دست به کمین در میان کوه تو را گزمه های گرسنه می بویند جای گام تو را چنان کفتار با توام با تو ای شجاعت قوم یاور عشق، ای پلنگ شکار دیرگاهی ست نیاشفته ست طعم پیکار و تیغ، ذائقه را ابرهای عقیم تشنه لبند آتشین نعره های صاعقه را با تو این مرهم کدامین زخم با تو این آتش کدام آه است؟ از کدامین سپیده می آیی همره آفتاب تیغ به دست؟ با تو عطشانی قبیله ماست از لهیب کویر می آیی از لب چاک چاک تو پیداست کز نمک زار پیر می آیی رایت عاشقی به دوش سوار می رسد خسته، تشنه، گردآلود بر لبانش نشسته هرم کویر چشم در انتظار چشمه و رود می رسد مرد، لیک افسرده ست آتش سینه های پر فریاد بسته بر آفتاب پنجره را دست پندار «هرچه بادا باد» گزمگان پلید می جویند سایه مرد را به دشنه و تیغ خیل اهریمنان که می دارند آب را از لبان تشنه دریغ قاصد کاروان بیداری! مردهای قبیله در خوابند بازگرد، ای سوار دریادل کوفیان پای بست مردابند اینک این مسلم است خون آلود در حصار ددان زشت‌آئین دست‌ها بسته و توانش نیست می‌برندش فراز برج به کین می‌رود در حصار جلادان تا برآید فراز چوبه دار می‌کند سوی مکّه مرد خطاب کای حسین(ع)، ای امام، ای سردار غیرتی نیست کوفه را، برگرد بیعتی سست بود و بشکسته‌ست آن که می‌کرد دعوت خورشید خدمت شام را کمر بسته‌ست @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وطن بسوزد و من در خروش و جوش نباشم؟! خدا کند که بمیرم وطن‌فروش نباشم!  خدا کند که بیفتد سرم به دامن میهن  ولی به روز خطر بار روی دوش نباشم   مگر نه ریشه ما می‌رسد به شوکت دریا؟  چرا بمانم و چون موج در خروش نباشم؟!  چو مرگ می‌برد آخر به هر طریق تنم را  چرا چرا چو شهیدان لاله‌پوش نباشم؟   منیم جانیم سنه قوربان ده آی گوزل وطن ایران! به غیر از این چه بگویم اگر خموش نباشم؟
Salar Aghili - Moje Ashk.mp3
5.18M
عاشقی آواره ام در غربت چشمان تو گریه پنهان کرده ام از حرمت چشمان تو عطر تو را گرفته تن لحظه های من صد باغ گل شکفته شده در هوای من امشب تمام غربت خود را گریستم، گریستم شاید دل تو بسوزد برای من برای من من آن موج اشکم که بی اختیارم خودم را به آغوش تو میسپارم تو دریای من باش به حسرت گذشته همه روزگارم ز دیروزو امروز دلی خسته دارم تو فردای من باش یک لحظه نگاه تو مرا راحت جان است چشمان تو آرامترین خواب جهان است زیبایی چشمان نظر کرده آهو رازیست که در عطر نگاه تو نهان است من آن موج اشکم که بی اختیارم خودم را به آغوش تو میسپارم تو دریای من باش به حسرت گذشته همه روزگارم ز دیروزو امروز دلی خسته دارم تو فردای من باش
هدایت شده از 🍃 شاعران حوزوی 🍃
🖤 کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟ در دل دریای دشمن بی‌محابا ایستاده؟ لرزه می‌افتد به جان خیل دشمن از خروشش وز نهیبش قلب هستی، نبض دنیا ایستاده می‌گذارد پای بر فرق شط از دریادلی‌ها وه چه بشکوه و تماشایی‌ست دریا، ایستاده! گر چه زینب زیر بار داغ‌ها از پا نشسته تکیه کرده بر عمود خیمه‌ها، تا ایستاده او که دارد فطرتی نازک‌تر از آیینه حتی در مصاف خصم چون کوهی ز خارا، ایستاده با غریو «ما رأیتُ فِی البَلا اِلا جَمیلا» پیش روی آن همه زشتی، چه زیبا ایستاده! از قیام کربلا این درس را آموخت باید: ظلم را نتوان ز پا انداخت، الا ایستاده این پیام تک‌سوار ظهر عاشوراست یاران: مرگ در فرهنگ ما زیباست، اما ایستاده! @shaeranehowzavi
طبع من باز پر درآوردست.mp3
854K
طبع من، باز پر درآورده ست رو به صحرای محشر آورده ست کیست این آفتاب خون آلود کز پس کوه، سر بر آورده ست؟ تا بسازد تغزلی خونین خنجر آورده، حنجر آورده ست تا بیاویزدش به دامن دوست دست‌های برادر آورده ست قصۀ نامکرری از عشق داغ‌های مکرر آورده ست سر به سوی آن عرش می‌سایند نخل‌هایی که بی سر آورده ست تا که دل بر کند ز خرد و کلان اصغر آورده، اکبر آورده ست از کجا این امیر بی لشکر این همه شعر پرپر آورده ست هفت صحرا غزال تازه نفس هفت وادی، کبوتر آورده ست تا بهشتی کند بیابان را یک سبد سیب نوبر آورده ست از برای مسافران بهشت خیمه‌گاهی معطر آورده است ذوالفقار علی ست، یا که خلیل دست از آستین در آورده است؟ حج ماه مرا نظاره کنید چه صفایی به مشعر آورده است تشنه لب رفته ساقی و، بی دست آب از حوض کوثر آورده است @hafez_adabiyat
شعرخوانی صالحی کوشا.mp3
806.4K
ماه عزای زاده ی زهرا محرم است از نی فغان و ناله برآید که ماتم است دست شرار حادثه هست و سنان و تیغ جانها برای شهد شهادت فراهم است آن سلسبیل عشق که او تشنه می گداخت دریای بیکرانه ی این خلق عالم است شوری به کربلا که به پا شد ز نهضتش حبل المتین موسی و عیسی ابن مریم است این سیل گریه ها که ببارد ز چشم چرخ آری قسم به داِغ شقایق که آن کم است آتش زند به جان ملائک عزای او سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است کوشا مدار دست ارادت ز دامنش حب علی و آل علی حبل محکم است @hafez_adabiyat
گلوی تشنه.mp3
1.13M
گلوی تشنه چو جا بر فراز بام گرفت به زیر تیغ ز دست رسول، جام گرفت سلام داد، ولی ظهر روز عاشورا ز سیّدالشّهدا پاسخ سلام گرفت هنوز واقعۀ کربلا نیامده بود که او اجازۀ جانبازی از امام گرفت شهادت شهدای قیام عاشورا ز خون مسلم از آغاز انسجام گرفت درود ما به قیام حسینی‌اش بادا که نسل خون و شرف درس از این قیام گرفت «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» قسم به آن شب و آن رازهای پنهانی قسم به چشم تو هنگام اشک افشانی قسم به همت و ایثار و غیرت طوعه قسم به عزم تو و رادمردی هانی قسم به خون گلوی دو ماه پارۀ تو به اشک نیمه شب آن دو طفل زندانی تو روی بام و دو طفلت کنار شط فرات غریب‌تر ز شهیدان شدید قربانی بریدن سر مهمان و دعوی اسلام هزار مرتبه نفرین بر این مسلمانی چه می‌شود که به قبر تو و دو فرزندت کنم به اشک دو چشمم گلاب افشانی هماره تا که سخن بر لب است «میثم» را به این دو مصرع زیبا کند ثناخوانی «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسلمانان مسلمانان مراجانیست سودایی.mp3
1M
مسلمانان مسلمانان مرا جانی است سودایی چو طوفان بر سرم بارد از این سودا ز بالایی مسلمانان مسلمانان به هر روزی یکی شوری به کوی لولیان افتد از آن لولی سرنایی مسلمانان مسلمانان ز جان پرسید کای سابق ورای طور اندیشه حریفان را چه می‌پایی مسلمانان مسلمانان بشویید از دل من دست کز این اندیشه دادم دل به دست موج دریایی مسلمانان مسلمانان خبر آن کارفرما را که سخت از کار رفتم من مرا کاری بفرمایی مسلمانان مسلمانان امانت دست من گیرید که مستم ره نمی‌دانم بدان معشوق زیبایی مسلمانان مسلمانان به کوی او سپاریدم بر آن خاکم بخسپانید زان خاک است بینایی مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی بیا ای شمس تبریزی که بر دست این سخن بیزی به غیر تو نمی‌باید توی آنک همی‌بایی @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آی دوزخ سفران گاه دریغ آمده است.mp3
1.04M
*** آی دوزخ‌ سفران‌! گاه‌ِ دریغ آمده‌ است‌ سر بدزدید که هفتاد و دو تیغ آمده‌ است‌ طعمۀ تلخ جحیمید، گلوگیرشده‌ چرک‌ِ زخمید ـ که کوفه است ـ سرازیر شده‌ فوج فرعونید یا قافلۀ قابیلید؟ ننگ محضید، ندانم ز کدامین ایلید ره مبندید که ما کهنه‌ سواریم ای قوم‌ سرِ برگشت نداریم‌، نداریم ای قوم‌ حلق بر نیزه اگر دوخته‌ شد، باکی نیست‌ خیمه در خیمه اگر سوخته ‌شد، باکی نیست‌ خیمه تشنه است‌، غمی نیست‌، گلاب ‌آلوده است‌ سجده بیمار، نه بیمار، شراب ‌آلوده است‌ آب‌ِ این بادیه خون است که وانوشد کس‌ زهر باد آن آب کز دست شما نوشد کس‌ شعله گر افسرد، خاکستر ما خواهد رفت‌ تن اگر خفت به صحرا، سر ما خواهد رفت‌ راه سخت است‌، اگر سر برود نیست شگفت‌ کاروان با سر رهبر برود نیست شگفت‌ تن به صحرای عطش سوخته‌، سر بر نیزه‌ بر نمی‌ گردیم زین دشت‌، مگر بر نیزه‌ تشنه می ‌سوزیم با مَشک در این خونین ‌دشت‌ دست می کاریم تا مرد بروید زین دشت‌ آی دوزخ‌ سفران‌! گاه‌ِ سفر آمده ‌است‌ سر بدزدید که هفتاد و دو سر آمده ‌است‌
هدایت شده از تبیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ | تمام خیر‌ها از مسیر سید‌الشهداء‌ میاد ▪️ علامه طباطبایی قدس‌الله‌نفس فرموده بودند که: استاد ما، آقای قاضی فرموده بودند، قاضی که میگفت، می‌دید و می‌گفت! گفته بود که تمام خیر‌ها از جانب حضرت حق است شکی نیست، بِیَدِهِ الخَیْرُ 🎙 آیت‌الله‌ فاطمی‌نیا @TebyanOnline
مادیررسیدیم زمین شاه ندارد.mp3
612.1K
ما دیر رسیدیم زمین شاه ندارد تا لحظه ی موعود بزنگاه ندارد در کعبه اگر روح به پرواز در آید جز کرب و بلا عشق قدمگاه ندارد بسیار ستاره دارد این قوم جوانمرد جز حضرت عباس ولی ماه ندارد صد بغض فرو خوردم از این کوفه نشینان چاره چه کنم خانه ی ما چاه ندارد ما تشنه لبی را نچشیدیم به واقع ما دیر رسیدیم زمین شاه ندارد @hafez_adabiyat
درسرخی غروب نشسته سپیده ات.mp3
691.2K
در سرخی غروب، نشسته سپیده ات جان بر لبم ز عمر به پایان رسیده ات آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد آوای ناله های بریده بریده ات در بین این غبار، به سوی تو آمدم از روی ردّ خونِ به صحرا چکیده ات پا می کشی به خاک تنت درد می کند آتش گرفته جان من داغدیده ات خون گریه می‌کنند چرا نعل اسب‌ها؟ سخت است، روضه ی تنِ در خون تپیده ات بر بیت‌بیت پیکر تو خیره مانده ام آه! ای غزل! چگونه ببینم قصیده ات؟ «اَحلی مِن العسل» ز لبان تو می‌چکد ای گل! زبان‌زد است، بیان عقیده ات باید که می‌شکفت گلِ زخم بر تنت از بس خدا شبیه حسن، آفریده ات @hafez_adabiyat
رباعی.mp3
457.7K
در صومعه باش تا مسافر برسد تا آن سر تابناک طاهر برسد پیش قدم حواریون منزلهاست تا سرور ما به شام آخر برسد یک مرتبه بوی سیب می آوردند یک دم خبر حبیب می آوردند گفتم که وهب به راه خواهد پیوست وقتی دیدم صلیب می آوردند زمزم ز بلور اشک هاجر گل کرد بر جان نبی سوره ی کوثر گل کرد تابید صلیب سرخ از خون شما از کرب و بلا هلال احمر گل کرد
شعرخوانی حامدعسکری.mp3
1.01M
مشام اسبها گیج از هجوم عود و باروت است صدای شیهه و سمکوبه‌های تلخ می آید هوای چسبناک «تیر» و تشویشی عرق کرده به ذهن زایر خورشید هشتم مرگ می زاید هجوم چکمه‌ی قزاق بر بال پرستوها شکوه انعکاس سرخ خون در باغ آیینه تلاقی خوش نقاره‌ها با نعره‌ی برنو عروج کفتری بی بال و‌پر از حفره‌ی سینه چه خطی؟ خط نستعلیق خون در بهت مرمرها چه نقشی نقش دستی پنج تن بر روی کاشی‌ها خبر تا بلخ رفته تا دکان پیر آهنگر به نیشابور تعطیلند فیروزه تراشی ها «ابوالفضل دبیر» از قلعه‌ی تاریخ بیرون آ که بر این مرثیه لختی قلمها را بگریانی کجا در بارگاه امن آب و عطر و آیینه جواب اشک باروت است ؟ کو آداب مهمانی هنوزا ناله‌ی غمگین و معصوم کبوترها عجین با عطر نارنج از گلوی باد می آید اذانی زعفرانی می چکد از پلک گلدسته عرق بر کاشی مظلوم گوهرشاد می آید من و تو وارث این زخمهای داغ و شفافیم مسیر پیش رو با چلچراغش گم نخواهد شد جهان این رابداند این قبیله اوج پرواز است عقاب کوه خام کاسه ای گندم نخواهد شد @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای برسر زبان خداوند السلام.mp3
1.69M
ای بر سر زبان خداوند السلام زیبایی جهان خداوند السلام ای غرق امتحان خداوند السلام ای عشق خون چکان خداوند السلام ای زنگهای قافله حی علی العزا پاهای غرق آبله حی علی العزا از هفت خط خون به لب جام دم بزن از رونق دوباره ی اصنام دم بزن از تیغهای بسته به احرام دم بزن از نامه های صبح و دم شام بزن ای زنگهای قافله حی علی العزا پاهای غرق آبله حی علی العزا از این سکوت تیره از این خامشی بخوان از نیزه های سرزده از سرخوشی بخوان از کوفیان تشنه ی مهمان کشی بخوان آری مسافرست خدا چاوشی بخوان ای زنگهای قافله حی علی العزا پاهای غرق آبله حی علی العزا این بار رنگ ترویه رنگ وقوف نیست مرد نبرد در همه ی این صفوف نیست ماهی کنار ماست که ترس از خسوف نیست پس روضه ای بخوان که میان لهوف نیست ای زنگهای قافله حی علی العزا پاهای غرق آبله حی علی العزا خورشید از مهابت غم رنگ باخته احرام بسته اند به شمشیر آخته از شش جهت به عرش خدا کینه تاخته قلب تو صوت ارجعی اش را شناخته ای زنگهای قافله حی علی العزا پاهای غرق آبله حی علی العزا از جای جای دشت صدا می رسد به گوش صوت رحیل آل عبا می رسد به گوش از عرش بانگ طبل عزا می رسد به گوش حی علی العزای خدا می رسد به گوش ای زنگهای قافله حی علی العزا پاهای غرق آبله حی علی العزا @hafez_adabiyat
هدایت شده از 
🥀 تبادل فهرستی 🥀 تعدادی از کانال‌های شعر و ادبیات: شعرهای ناب: 💠 @sherhaye_nab کلبه‌ی شعر: 💠 @shaeranehayemahkhaky اشعار محسن علیخانی: 💠 @MohsenAlikhanySher آبادی شعر: 💠 @abadiyesher سرزمین شعرها: 💠 @sarzaminesher آموزش شعر به زبان ساده: 💠 @shaershow خط‌خطی‌های دل: 💠 @khatdl حافظ‌خوانی و ادبیات: 💠 @hafez_adabiyat اشعار نوید نیّری: 💠 @qalamhayeashegh گاه‌نوشته‌های دل: 💠 @Neveshtehaidel چایخانهٔ عشاق: 💠 @chaykhaneoshagh اشعار مجید بوری: 💠 @majiidboori1371 اشعار مارال افشون: 💠 @poem12 سروده‌ها و نگاشته‌های امید شمس‌آذر: 💠 @ooriya خط‌خطی‌های جواد: 💠 @javad14md معصومانه: 💠 @sherekhobb صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَاعَبْدِ‌اللَّهِ 🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادر نه طفل تشنه ی خود را به باب داد.mp3
665.9K
مادر نه طفل تشنه خود را به باب داد مهتاب را فلک به کف آفتاب داد چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحم دید چشمش به لعل خشک وی از اشک، آب داد بر طفل و باب او چو جوابی نداد کس یک تیر، هر دو را، به سه پهلو جواب داد خون گلوی طفل نه، ایثار را ببین آن گُل، نخورد آب و به گلچین گلاب داد هم عندلیب سوخت و هم باغبان که خصم آبی به گُل نداد، ولی گُل به آب داد پرپر چو مرغ می زد و تا پر، نشسته تیر اما به خنده باز تسلاّی باب داد او خنده کرد و عالم از این خنده گریه کرد نگرفت آب و آب به چشم سحاب داد اصغر به لای لای ندارد نیاز و تیر او را به خواب بُرد و به مَهد تُراب داد @hafez_adabiyat