eitaa logo
هجرت|د. موحد|dr.mother8
15.1هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
227 ویدیو
11 فایل
مادرانگی هایم..... 🖊️هـجرتــــــــــــ مادر پزشک / #مامان_پنج_فرشته @movahed_8 تصرف در متن ها ممنوع 😢😊 نشر بدون منبع (لینکهای انتهای متن) فاقد رضایت شرعی و اخلاقی نویسنده (در راستای رعایت سنت اسلامی امانت داری و حفظ حقوق دیگران💕)
مشاهده در ایتا
دانلود
🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ------ با یک کار اقتصادی کوچک، مقداری سود به دست آورده بودیم گفته بودیم با این پول چنین کنیم و چنان کنیم! اما دیدیم پول دارد مثل یخ توی دستمان آب میشود به شوهرم گفتم بیا لااقل پولِ توی حساب بانک بی برکتت را طلا بخر‌؛ حداقل اینطور بی ارزش نشود روز به روز مقاومت کرد؛ یحتمل برق طمع را در چشمان من دید😆 اما بالاخره دید نه، حرف منطقی ست. منطقی که نه،... (نویسنده فحش می‌دهد به مسببین این منطق کثیف) . . . . حالا نشسته ام و طلاها را نگاه میکنم... ما چه کردیم؟... یک مشت چیز خریده ایم و لابد در دلمان، می‌خواهیم روز به روز برود روی قیمتش... هر گرمش بشود فلان تومان سود، توی جیب ما… اشکالی دارد؟ آری! به نگاه من آری این انتظار -از نظر من- بوی تعفن می‌دهد... انتظار من یعنی خدا کند دنیا روز به روز بیشتر فروبرود در مشکلات و بحران ها کشورم جای بدتری بشود برای مردم یعنی خدا کند مردم دستشان تنگ تر بشود اجاره خانه شان بیشتر شود فکرشان مشوش تر بشود و خیالشان نا راحت تر گند بخورد توی ، لجن ببندد روی داراها داراتر بشوند و ندارها، ندارتر . . بگذار حرف آخر را بزنم انتظار من یعنی خدا کند تو... دیرتر بیایی!.... بگذاری من حسابی سودم را بکنم، بعد تشریف فرما بشوی.... انتظار من عجب لگد محکمی زد به ناله های انتظار من!... چه پوزخند وقیحی زد به هایم... . . . . خدای من بگیر! تمام این زردهای درخشان را از من بگیر بکُن قدرِ همین سکه پانصد تومانی بیندازم صندوق صدقه سرِ… عَیالت! صدقه سر شادی مردمم؛ لبخند رضایت و برق نگاه آن مرد کارگر... آن بانوی سرپرست خانوار... آن پیرزن بازنشسته... صدقه سرِ یک لحظه زودتر آمدنِ... . به خودت قسم پروردگارم! دلم رضاست که تمام این یخ دلفریب در دستم ذوب شود، بشود باران، ببارد به دل کویری هم زیست هایم در این کره خاکیِ خاک گرفته.... یا اصلاً تو بگو تصعید، ناپدید! فدای سر ی بشر.... فدای سر لبخندها، مهرها فدای سر آمدن ها، بهشت ها فدای سر نصرها، فوج ها... 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ------ میرسی سر وقتشون کوچیکی نشسته و بامظلومیت هرچه تمامتر گریه میکنه و فریاد دادخواهی به آسمون بلند کرده بزرگی با اخم و خشم بالاسرش واستاده و یه چیزی -که معلومه دعوا سر اون بوده- دستشه! . . انقدر در این هفت سال، غلیظ(😅) مادری کردم که ترجمه و تفسیرهام هم رنگ مادرانگی گرفته؛ و این👆، صحنه ایه که موقع خوندن این آیات👇 به ذهنم میاد:  إِذ دخلوا على داود ففزع منهم قالوا لا تخف خصمان بغی بعضنا علی بعض فاحکم بیننا بِالحق و لا تشطط و اهدنا الی سواء الصراط (۲۲) ان هذا اخی له تسع و تسعون نعجه ولی نعجه واحده فقال اکفلنیها وعزنی فی الخطاب (۲۳) قال لقد ظلمک بسوال نعجتک إلی نعاجه و .... ظن داوود انه فتناه فاستغفر رَبه و خرَّ راکعا و أَناب (۲۴) (سوره ص) . خلاصه داستان اینه: روزی دو مرد بر حضرت داوود علیه السلام، که در قضاوت و داوری بسیار کاردرست بود، واردشدن یکی با عجزوناله گفت به داد من برس نبی خدا! این برادر من ۹۹ میش(گوسفند) داره، من یکی. حالا پیله کرده که اون یکی روهم بده به من! این حقه؟! این چه طمَعیه که داره؟! 😭 حضرت داوود -علي نبینا و آله و علیه السلام- هم بدون این که حرف برادر۹۹میشی رو بشنون، گفتن خب این که ظلمه! ۹۹ تا داره، این یکیِ تو رو هم طلب کرده! . در حالی که حضرت زود، و بدون پرسیدن نظر و دفاع طرف مقابل قضاوت کردند (حالا بگذریم که اصل قضاوت نادرست نبوده، و این قضیه یک جور تلنگر برای حضرت داوود بود و حتی گفته شده شاید در عالم تمثل و رؤیا اتفاق افتاده نه واقعیت (المیزان) و فوراً متوجه خطای خودشون در کردن شدن و استغفار کردن و...) . . . خلاصه که این آیات برای من از رو ظاهر ماجراست (که خب فعلاً این مدت بیشتر از همه در ساحت به کارم اومده…) حقیقت ماجرای اول متن اینه: اون بچه کوچک، اسباب بازی دختر بزرگه رو گرفته و خراب کرده، بزرگه با خشم ازش گرفته و خیلی هم لطف و کظم غیظ کرده که حسابشو نرسیده! اما کوچکه به تریش قباش برخورده و ضجه زنون و با مظلوم نمایی، مادر رو به مسند قضاوت فراخونده😒 . . یادش بخیر بچه که بودیم، با داداشم دعوا هم میکردیم و میزدیم همو. داداشم بدتر میزد اما همیشه گریه آخر مال اون بود! گریون میرفت پیش مامانم… (هرچند مامانم اهل دخالت تو روابط ما نبود😌) من گریه ئو (آدم اهل گریه) و مظلوم نما نبودم هیچوقت تو عمرم! که گاهی هم به ضررم تموم شده شده باشه! خودِ محکم و زبون سرخم رو بیشتر دوس دارم… 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- بخش اول . مادرها (ایضاً پدرها) یا سردرگمند یا ناامید! سردرگم بین نظرات و اصول تربیتی فلان دکتر و پروفسور و حاج‌آقا و استاد و تسهیلگر و... و ناامید از اینکه اگر تربیت اینهاست، پس کاری که من میکنم چیست؟!؟ 😟😥😔 . برخی هم که با ظهور و رواج اینهمه دوره و کانال و صفحه و وبینار و مد شدن کلی متد تربیتی و سبک والدگری خفن و جالب، حس میکنند تا زمانی که به خوبی ندانند "اگر بچه فلان رفتار را کرد و فلان حرف را زد، ما دقيقاً باید چگونه واکنش نشان دهیم و با چه لحنی، چه کلماتی را در مقابلش به کار ببریم" ، فرزند دار شدن اشتباه محض است؛ و ظلم به آن طفل معصوم که قرار است زیر دست والدینی ناآگاه و نابلد(!) رشد کند و یحتمل، نهایتاً آن چیزی نمی‌شود که بچه‌های مردم (همان مردمی که تمام اصول و نظرات تمام اساتید را حفظند) می‌شوند… . . . . من اما، با چند دانسته یقینی - که نمی‌دانم از کجا پیدایشان کرده ام! و شاید هدیه خدا بوده- گلیم خود را از این دریای طوفانی سیاه ترسناک نگرانی و دغدغه تربیت بچه، کشیده ام بیرون! از موج های غرق کننده ی "دکتر فلانی فرمود" و "استاد فلانی افزود"...؛ از تلاطم و سردرگمی بین نظرات و سبک های شرق و غرب و دینی و سکولار عالم. که حتی برخی شان آنچنان جدیدند که هنوز هیچ خروجی ای (بچه ی بزرگ شده ی تربیت شده با آن سبک) نداشته اند و فقط با اعتماد به نفس، ترویج می‌شوند..... . . . ادامه دارد.... . . . پی‌نوشت : از بسیاری از نظریه ها و سبک ها و حرفها، مقداری شنیده ام و خوانده ام. مخالف مطالعه نیستم و بدیهی است که منظور تقبیح داشتن سبک تربیتی و مطالعه و نوآوری و نکته گفتن و راهنمایی در این حیطه نیست حرف بر سر گیر کردن و گیج کردن و گیج شدن و وحشت کردن و غصه خوردن است. 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8