eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.2هزار دنبال‌کننده
459 عکس
127 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای https://eitaa.com/Taha_121 نگاشته‌های سید مهدی موسوی طلبه و مدرس فقه واصول-دکتری فلسفه علوم اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
📌استاد مطهری پیشرو در امتداد حکمت و فلسفه 📌روش امتداد بخشی به حکمت و فلسفه 📍ایت الله العظمی خامنه ای: 🔹مرحوم مطهری جزو شخصیتهایی بود، جزو پیشروان کاروان تقریب روحانی و دانشجو بود که با قوّت و صلابت شخصیت علمی خودش مخاطبین خودش را متواضع کرد در مقابل خود. یعنی هنگامی که ایشان وارد دانشگاه شد و افرادی در رشته‌های مختلفِ متناسب با شخصیت آقای مطهری وقتی با ایشان برخورد کردند، از ایشان استفهام کردند، با ایشان مسأله‌ای را مطرح کردند، با یک مغز بزرگ، با یک اندیشه‌ی عمیق، با یک ذهن باز مواجه شدند. 🔹یک مرد متفکر قوی صاحب‌نظر که در - رشته‌اش فلسفه و فقه بود، ولی بعد 📌 مطالعه کرده بود، 📌 مطالعه کرده بود، 📌 را مطالعه کرده بود 📌و افرادی از متخصصین و صاحب‌نظران این رشته‌ها به خود جذب کرده بود - 📌ایشان در این اواخر یک درس 📌یا ... ، بله فلسفه‌ی تاریخ داشت، که خب یک عده‌ای از افراد صاحب‌نظر، اساتید فن، اساتید به‌هرحال درس ایشان شرکت میکردند که خود ایشان برای من نقل کردند که دو تا درس ایشان داشتند میگفتند یکی دانشجوها شرکت میکنند یکی اساتید، این درسی بود که اساتید شرکت میکردند. 📌 را مثلاً ایشان آنچنان قوی و خوب آگاه بود و فراگرفته بود با آن قوّت علمی‌ای که داشت که خب کسانی که توی این رشته‌ها، توی این معقولات کار میکردند شخصیت ایشان را و ارزش ایشان را درک میکردند. 🔸پس شخصیت علمی و قوی مرحوم شهید مطهری هم بیشترین تأثیر را در نزدیکی این دو قشر داشت. یعنی وقتی که تحصیل‌کرده‌های جدید نگاه میکردند میدیدند، یک روحانی عالمِ متفکرِ فاضلی مثل شهید آقای مطهری را در مقابل خودشان دارند. از طرفی وقتی که در حوزه‌های علمیه - که خب شخصیت آقای مطهری در حوزه‌ها واضح بود برای بیشتر افرادی که در حوزه‌ها بودند - وقتی میدیدند ایشان دل به قشر تحصیل‌کرده‌ی جدید بسته و با اینها سر و کار دارد آنها هم یک حالت تقارب و تفاهمی برایشان به وجود می‌آمد. پس بنابراین آقای مطهری نه فقط با ابزارها و طراحیها و به اصطلاح ابتکار و تدبیر خودش توانست این را به وجود بیاورد، بلکه با شخصیت خودش بیشترین سهم و نفع را در این کار داشت. گفتگو پیرامون شهادت استاد مطهری 10/2/1362 ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش نهم: انواع واقعيت و انواع حکمت 🔸 در مطلب قبل گذشت که انسان از طریق وجود ذهنی و صور علمی که از وجود ظلّی برخوردار است با واقعيت عيني و جهان واقعی ارتباط برقرار می کند و بدین واسطه طرحی از حقایق و معانی را در ذهن ترسیم می کند و در نفس خود، جهانی را می آفریند؛ هدف این آفرینش محاکات واقعيت و پی بردن به حقايق و معانی ناپیدا در قالب یک طرح منسجم و هماهنگ است. 🔹 این طرح علمی، گاه ناظر به واقعيت عيني مستقل از آگاهی و اراده انسان است از آن به یاد می‌شود. حکمت نظری ترسیمی عقلانی از واقعيت عيني و کشف اعماق و روابط ناپیدای موجود در واقعیات و موجودات است. لذا به توصیف و تبیین واقعیت نفس الامری (هست ها و نیست ها) می پردازد و به طور مستقیم از بایدها و نبایدها و مطلوب و شایسته بحث نمی کند. 🔸 اما گاهی این طرح علمی، ناظر به واقعيتي است که محصول آگاهی و اراده انسان است این واقعيت همان کنش انسانی است که از ویژگی آگاهانه بودن، ارادی بودن و قصدمندی برخوردار است. از این طرح علمی به یاد می شود. در حکمت علمی مبتنی بر حکمت نظری، هم از مطلوبیت حقایق، شایستگی کنش‌ها و باید و نباید در گرایش‌ها و کنش ها بحث می شود همچنین از قواعد چگونگی ها و فرایندهای کلان و کلی (فرازمانی و فرامکانی) رسیدن به مطلوبها و تحقق بایدها و زدودن نبایدها و ناهنجاری در ساحت‌های مختلف حیات انساني اعم از حوزه فردی، حریم خانوادگی و عرصه عمومی(اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و .‌‌..) بحث می کند. 🔹 در واقع موضوع اصلی حکمت عملی، کنش و عمل انسانی است که خود نوعی از واقعيت است اما واقعيتي که به اعتبار انسان و معانی ذهنی وابسته است. 🔸بنابراین چون بر پایه اعتبارات انسانی و معانی ذهنی سامان می‌يابد از جمله موضوعات مورد بحث در حکمت و فلسفه عملی است و بحث از آن از دایره حکمت نظری و فلسفه نظری خارج است. لکن فلسفه نظری با طراحی یک نظام هستی شناسی و بیان اقسام موجودات (همچون وجود ذهنی، وجود ظلی، وجود ربطی، اتحاد علم و عالم و معلوم)، زمینه بحث عقلي را در برای در حکمت عملی فراهم می‌کند. بدون فلسفه نظری نه حکمت و فلسفه عملی شکل می‌گیرد و نه امکان طرح فلسفي ماهیت و فرایند تکون واقعيت اجتماعی فراهم می‌شود. 🔹فرهنگ، جامعه و سیاست برآمده از آگاهی مشترک بیناذهنی و نظام دانایی مستقر در فرهنگ عمومی است. به تعبیر دیگر، آگاهی های بینااذهانی و نظام دانایی استقرار یافته در ذهنیت افراد و رسوخ یافته در فرهنگ عمومی که به ملکات نفسانی (ایمان) تبدیل شده باشند تعیّن بخش به کنشها، روابط و مناسبات انسانی و همچنین سازنده ‌و تشخص دهنده به است. لذا هر نوعی از آگاهی و نظام دانایی رسوخ یافته در ذهنیت مشترک افراد و جامعه، نوع خاصی از تعیّن و تشخص اجتماعی و سیاسی را در پی دارد. ادامه دارد... سید مهدی موسوی @hekmat121
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش دهم: نقش ترکیبی معانی و ابزارها در واقعیت اجتماعی 📌سوال پیرامون واقعیت اجتماعی وقتی در باب تماما از عالم معنا سخن گفته می شود این مفهوم به ذهن می آید که مراد از واقعیت اجتماعی و معنا، برساخته‌های اعتباری ذهن انسان است، در حالیکه ظاهرا در اندیشه نگارنده، معنا و واقعیت اجتماعی بسی فراتر از اعتبارات ساخته ی ذهن آدمی است و ذهن آدمی در اینجا همچنان با نقش کاشفیت فعالیت می‌کند. گویی ذهن از طریق یافتن معانی - که مستقلا در عالم معانی وجود دارند- آنها را مبنای روابط خود در اجتماع قرار می‌دهد. در اینصورت جای این پرسش باقی است که اگر اجتماع، بستر ظهور معانی است، نهادهای اجتماعی و سایر مفاهیم انسان ساخته‌، مظهر کدام معانی هستند؟ 📌پاسخ: ۱. معانی امر برساخته ی ذهنی نیست بلکه معانی حقیقت نهفته در واقعیت اشیا است که نفس ناطقه آنها را کشف می‌کند و در ذهن صورتبندی می‌کند. بنابراین معانی ذهنی برساخته نیستند بلکه اکتشافی هستند و از واقعيتي بیرون از ذهن (نفس الامر) حکایت می کنند. اما آن صورتبندی را ذهن ایجاد می‌کند که آن هم برگرفته از نظم موجود در عالم واقع است. ۲. در مورد موضوعات غیر ملموس نیز، ذهن از طریق و "تشبيه معقول به محسوس"، نظمی را از محسوس کشف و به معقول توسعه میدهد. البته این فهم استعاره‌ای در حال تکامل است و بواسطه ارتباط بیشتر انسان شناسا با واقعيت معقول به صورت انباشتی بر دایره معرفت انسان افزوده می شود و به تدریج از استعاره‌های ساده و نظم های بسیط به استفاده از استعاره های عمیقتر روی می آورد تا نظم های پیچیده تر موجود در واقعیت معقول را درک کند. ۳. واقعیت اجتماعی محصول بینا ذهنی شدن و عینیت یافتن معانی در مناسبات انسانی و زندگی جمعی است. اما نکته مهم این است که این واقعیت تناظر یک به یک با معانی ذهنی ندارد به این‌ معنا که هر معنای ذهنی یک بخش از واقعیت اجتماعی را به صورت مکانیکی ایجاد کند، بلکه واقعیت اجتماعی محصول ارگانیکی نظام دانایی و شبکه معانی مستقر در فرهنگ عمومی است. یعنی هر شبکه معنایی نوعی از نظم اجتماعی را اقتضا می کند و رویه های و قواعد خاصی را می‌سازد. ۴. واقعیت اجتماعی در دو مرحله ایجاد می‌شود: 🔅مرحله اول: تبدیل معانی به هنجارها، رویه‌های مشترک و قواعد رفتاری برای تأمین نیازها. این مرحله‌ی ساخت مستقر در روابط جمعی است. 🔅مرحله دوم: به کارگیری اشیا مادی برای تحقق آن هنجارها و قواعد در جهت تأمین نیازها. این مرحله‌ی شکل‌گیری و نظم های مستقر اجتماعی است. 🔆توضیح اینکه: 🔹در حکمت متعالیه مبرهن است که نفس ناطقه از مجردات تامه نیست بلکه از نوع جواهر مجردی است که برای فعل و عمل نیازمند به بدن و جسم است. بنابراین نفس از طریق بدن، حرکت و عمل می‌کند و بدن ابزار مادی انجام افعال آدمی است که موجب تحقق و عینیت یافتن معانی در حوزه فردی می شود. مثلا انسان از طریق دهان، زبان و تارهای صوتی امکان سخن گفتن و انتقال معانی را پیدا می‌کند، از طریق مغز و شبکه عصبی با اشیا بیرونی ارتباط شناختی برقرار می‌کند، از طریق پا به سمت هدفی حرکت می‌کند، یا دست اشیا را لمس می‌کند یا جابجا می‌کند و امثال این اعمال. بر این اساس، معانی ذهنی یک فرد از طریق استخدام یک سلسله ابزارهای مادی صورت می‌پذیرند. البته در بسیاری از موارد انتقال و یا تحقق معانی، مجموعه ای از ابراز ها و جوارح بدن به صورت شبکه‌ای به کارگرفته می شوند مثلا برای سخن گفتن، مغز، ریه‌ها، دهان، زبان، تارهای صوتی و لبها و همچنین سر و صورت و دستان به صورت هماهنگ فعالیت می کنند تا سخن گفتن ممکن شود، چرا که ابزارهای مادی از ظرفیتهای محدودی برای انتقال معانی برخوردارند لذا نفس ناطقه از طریق شبکه سازی آنها فعل خود را انجام می‌دهد. 🔸 در بسیاری از موارد، ابزار بدن برای انجام فعل کافی نیست و باید از ساير ابزارها و اشیا کمک گرفت، مثلا برای بلند کردن اجسام بزرگ و یا کندن زمین سفت و یا گرم کردن بدن در فصل سرما و یا خنک کردن در فصل گرما، از جمله موقعیت‌هایی است که بدن به تنهایی نمی تواند نیاز نفس را محقق سازد در این صورت نفس ناطقه از ابزارها و اشیا بیرونی کمک می گیرد. جالب اینجاست که نفس پس از مقایسه اشیا و ابزارها به این نتیجه می رسد که کار با برخی از آنها راحتر و کارآمدتر است و برخی مشکل‌تر و کم بهره تر. لذا به گزینش ابزارها می پردازد و به تدریج به سمت ترکیب اشیا و ابزارها و ساخت صنایع کارآمد روی می آورد تا از طریق آنها بهتر بتواند نیازهای خود را برطرف سازد. بنابراین به نوعی محیط پیرامون را خود می‌پندارد. ادامه دارد... سید مهدی موسوی @hekmat121
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش یازدهم: نقش ترکیبی معانی و ابزارها در واقعیت اجتماعی ۲ 🔹 در زندگی جمعی، علاوه بر بیناذهنی شدن معانی، یک اتفاق دیگری می افتد و آن مشترک شدن ابزارهای تولید و تصرف در طبیعت برای رفع نیازها و تحقق آرمان‌ها و رسیدن به اهداف است. از آنجا که همه افراد جامعه به دنبال انتخاب اخف و اسهل هستند سعی می کنند از تجربیات دیگران برای راحتی و کارآمدی بهره بگیرند، لذا ابزارهای مشترکی در جامعه شکل می گیرد و همگان خود را ملزم به استفاده از آنها می کنند. مسئله آنجا پیچیده تر می شود که طراحی، ساخت، نگهداری و بکارگیری برخی از ابزارها برای تک تک افراد ممکن و میسر و به صرفه نیست لذا به یک تقسیم کار و اشتراک مساعی نیازمند است تا امکان ایجاد و بهرمندی از آن فراهم شود. لذا نوع جدیدی از قواعد و نظم اجتماعی شکل می گیرد. قواعد به کارگیری ابزارها و اشیا به نحوی که همگان بتوانند از آن بهره ببرند و موجب تضییع حقوق دیگران نشود. 🔸بنابراین واقعیت اجتماعی محصول دو عنصر مشترک است. ۱. محصول بیناذهنی شدن معانی و ساخت قواعد هنجاری و ۲. محصول به کارگیری اشتراکی ابزارها و اشیا پیرامون است که امکان تحقق معانی و رعایت قواعد را فراهم می‌کند و محیط را برای حرکت جمعی افراد در مسیر آرمان‌ها و اهداف را میسر می‌سازد. همانگونه که در آیه ۲۵ سوره حدید به این دو عنصر اشاره شده است. ۱. کتاب و بینات و میزان ۲. حدید که "فيه بأس شدید و منافع للناس". 🔹 میان نفس و بدن رابطه وجود دارد و هر کدام در تکامل دیگری تاثیرگذارند. همچنین در جامعه نیز میان معانی (روح جامعه) و ابزارها (جسم جامعه) رابطه متقابل وجود دارد و "رشد و گسترش تعاملی معانی و ابزار در فرایند حیات" موجبِ ۱. پیچیده تر شدن واقعیت اجتماعی، ۲. شکل گیری ساختارهای متنوع و متکثر و ۳. فراهم شدن زمینه برای پیشرفت جامعه در ساحت‌های مختلف می‌شود. 🔸حکمای اسلامی اثبات کرده اند که "النفس و البدن یتعاکسان ایجابا و اعدادا" لذا سیر تکاملی جامعه دو مسیر دارد یا جنبه معنایی اساس جامعه می شود و ابزارها تحت کنترل و اشراف آن قرار می گیرد و یا آنکه ابزارها سلطه می‌یابند و معانی را در بند می‌کشند. بنابراین دو گونه واقعیت اجتماعی تحقق می یابد: ۱. واقعیت اجتماعی ابزار محور (سازنده زندگی مادی) که بر قدرت ابزار و پیشرفت فنی و تکنیکی برای تصرف بهینه در طبیعت و مديريت و کنترل کنشگران در راستای کسب منافع مادي بيشتر استوار است. ۲. واقعیت اجتماعی معنا محور‌ (سازنده زندگی فرهنگی) که بر مرکزیت ارزشها و آرمان‌های انساني استوار است. 🔹 براساس حرکت جوهری، انسان همواره در زندگی فرهنگی و نگرش معناشناسانه به واقعیت اجتماعی قرار دارد و حتی آنجا هم که بر زندگی مادی تاکید دارد و سلطه ابزار را می‌پذیردناشی از غلبه یک نظام معنایی مادی‌گرا است که هستی را در ماده خلاصه کرده و معرفت را به معرفت تجربی تقلیل داده است. هرچند سیر تکاملی اجتماعی از معرفت مادی و نیازهای جسمانی حیات اجتماعی آغاز می شود و جنبه های اقتصادی بیش از همه جنبه‌ها خود را آشکار می سازد لکن افراد اجتماع بواسطه توجه به معانی و آرمان‌های فوق مادی همواره می توانند از این مرحله عبور کنند و به جنبه های فرهنگی و معنوی جامعه که به منزله روح جامعه است بپردازند. به تعبیر استاد مطهری در کتاب انسان و ایمان "جامعه انساني هر اندازه متکامل‌‌‌‌‌تر بشود، حيات فرهنگي [آن‌‌‌‌‌] استقلال و حاکميت بيشتري بر حيات مادي آن پيدا مي‌‌‌‌‌کند. انسان آينده، حيوان فرهنگي است نه حيوان اقتصادي؛ انسان آينده، انسان عقيده و ايمان و مسلک است نه انسان شکم و دامن." 🔸 از آنجا که واقعیت اجتماعی همواره بر محور کنشگران فعال و پویا ادامه حیات می دهد مسیر تکاملی آن مسیر جبری و ضروري نیست و لزوما هر جامعه ای روی خط مستقيم ارزش‌های انسانی و توسعه معانی متعالی حرکت نمی کند، بلکه همواره در معرض صعود و سقوط، تعالی و انحطاط است. اما اساس صعود و تعالی را باید در گسترش و غلبه ارزشها و معانی انسان جستجو کرد و به تبع سقوط و انحطاط، معلول تضعیف بنیانهای نظری معنا و زوال ارزش‌های انسانی در روابط انساني و معادلات اجتماعی است. 🔹 طبق مبانی حکمت متعالیه، معانی و جنبه‌های انساني به علت اصالت همواره با تکامل ابزارهاي توليدي‌‌‌‌‌اش همراه و بلکه مقدم بر آن است. لذا در فرایند تکامل ابزارها اگر به رشد و تعمیق معانی و ارزشها هم توجه جدی شود و بر اصالت و مرکزیت آن در همه پیشرفت‌ها اصرار شود آن جامعه در عین بهره مندی از طبيعت و مواهب آن، از اسارت طبيعت و قوای حيواني آزادتر شده و بر حاکميت خود بر قوای خود و بر طبيعت خواهد افزود. ادامه دارد... سید مهدی موسوی @hekmat121
📌نقش تاریخ و شناخت محیط در فهم متون بخش اول: فیلسوف انقلاب اسلامی استاد شهید مطهری: 🔹در يک حدي- نه به معنايي که اينها(مارکسیست‌ها) مي‌‌‌‌‌گويند- اين يک امر منطقي و واضح و روشني است که مثلًا براي شناختن حتي يک شاعر، ما مي‌‌‌‌‌گوييم عصر و زمان او را بايد بشناسيم و لهذا آنهايي که در احوال يک شاعر تحقيق مي‌‌‌‌‌کنند، يکي از فصولي که اختصاص مي‌‌‌‌‌دهند اين است که زمان او را معرفي مي‌‌‌‌‌کنند که معاصرانش چه کساني بودند و ... مي‌‌‌‌‌گويند اينها خيلي در شناخت آن شاعر تأثير دارد. يعني اگر ما آنها را ندانيم حتي تعبيرات شاعر را نمي‌‌‌‌‌توانيم درست درک بکنيم. 🔸 مثلًا اين شعر معروف حافظ: ساقي به جام عدل بده باده تا گدا غيرت نياورد که جهان پر بلا کند راجع به «ساقي به جام عدل بده» قهراً از هرکسي بپرسند مي‌‌‌‌‌گويد مقصود جام و ساقي است و «به عدالت بده» يعني جام را به عدالت بده، ساقي تو که جام را در مجلس مي‌‌‌‌‌گرداني تبعيض‌‌‌‌‌ قائل نشو، و از اين حرفها. يک وقتي در جايي ديدم دکتر فخرالدين شادمان گفته بود در آن زمان اين کلمه «جام عدل» يک اصطلاح بوده (و شايد به جاي «جام عدل» چيز ديگر را مي‌‌‌‌‌گفت، که بعدها نُسّاخ اشتباه کردند)؛ يعني اگر کسي به اصطلاح آن زمان آگاه باشد مي‌‌‌‌‌فهمد که مقصود حافظ از اين جمله چيز ديگري بوده. بدون شناختن عصر حافظ امکان ندارد که انسان بتواند تعبيرات او را دريابد. 🔹يا شعر ديگر او: «به رکن آباد ما صد لَوْحَشَ اللَّه». مطرح بوده که «لوحش اللَّه» يعني چه؟ آيا صد لوحش، اللَّه؟ در اين صورت «لوحش، اللَّه» يعني چه؟ يا: لو، حش اللَّه؟ حش اللَّه هم باز معني ندارد. آنوقت آنهايي که وارد ادبيات هستند مي‌‌‌‌‌گويند اين، تعبير عاميانه جمله‌‌‌‌‌اي بوده که در آن زمان معمول بوده است. وقتي مي‌‌‌‌‌خواسته‌‌‌‌‌اند جايي را دعا بکنند، مثل اينکه مي‌‌‌‌‌گفتند شيرازِ محروسه ما حَرَسَهُ اللَّه، مي‌‌‌‌‌گفتند: لا اوْحَشَهُ اللَّه يعني خدا موجبات وحشت و ناامني برايش فراهم نکند. اين لا اوحشه اللَّه اينقدر در زبان عاميانه تکرار شده که لوحش اللَّه گرديده است: شيراز لوحش اللَّه، يعني لا اوحشه اللَّه. آنوقت حافظ مي‌‌‌‌‌گويد: «به رکن آباد ما صد لوحش اللَّه» صد بار دعا مي‌‌‌‌‌کند که لا اوحشه اللَّه. خوب، انسان تا به آن زمان آگاه نباشد و زبان آن زمان را نداند کي عقلش مي‌‌‌‌‌رسد که «لوحش اللَّه» مخفف «لا اوحشه اللَّه» است؟ 🔹يا خيلي چيزهاي ديگر که اشاراتي در شعر حافظ به وقايع زمان خودش هست که انسان اگر وقايع آن زمان را بداند مي‌‌‌‌‌فهمد: در ميخانه ببستند خدايا مپسند که در خانه تزوير و ريا بگشايند اين شعر اشاره به يک داستاني مي‌‌‌‌‌کند که در آن زمان، امير مبارزالدين که يک آدم- به قول اينها- رياکاري بود براي گول زدن مردم چنين کاري کرده بود. انسان تا آن تاريخ را نداند نمي‌‌‌‌‌فهمد اين شعر چه مي‌‌‌‌‌خواهد بگويد. ادامه دارد .... https://eitaa.com/hekmat121
📌ساخت معنایی واقعیت اجتماعی براساس حکمت متعالیه بخش دوازدهم: ثبات و تغییر در جهان اجتماعی ۱ 🔹شاید بتوان گفت، جامعه و سیاست، ساختارهای(نرم) عينيّت یافته همان آگاهی ها، باورها و نظم دانایی و شبکه مفهومی مستقر در بینااذهانی و فرهنگ عمومی است. 🔸تا زمانی که آن آگاهی ها، نظام دانایی و شبکه مفهومی در ظهورات زبانی و نمادهای فرهنگی حضور واقعی، سازنده و پویا داشته باشد و از اقبال عمومی و به کارگیری مردمی برخوردار باشد جهان اجتماعی و سیاسی خلق شده دارای پشتیبان فرهنگی و حفاظ حقیقی است و در بستر تاریخ ثبات و دوام خواهد داشت. چه بسا موجبات رشد و تعالی جامعه نیز از همین طریق فراهم خواهد شد. 🔸اما اگر مفاهمه و گفتگو و و سایر نشانه های دلالتگر از معانی برآمده از آن آگاهی ها و نظام دانایی، تهی شود و یا آنکه ظاهر مفاهیم و نشانه ها باشد اما آن روح معنایی را نداشته باشد و پیام سازنده آن را منتقل نکند باید منتظر تغییرات عمیق فرهنگی و تحول باطنی کنشگران اجتماعی بود. چرا که با کم‌رنگ شدن نشانه ها و مفاهیم و عدم بازتولید آن نشانه ها براساس روح معانی و پیام ها، موجب غفلت، محجوبي، مستوری و مهجوري آن معانی و پیام ها می شود که در نتیجه به تهی شدن فرهنگ و تضعیف زیرساخت‌های جامعه و سیاست، رکود و سقوط ختم می شود. به تعبیر دیگر با تغییر معانی و شبکه مفهومی و ساختار فرهنگی، نیازها، دغدعه ها، آرمانها و ارزش‌های اجتماعی نیز تغییر می کند و به تدریج جهان اجتماعی و نظامات اجتماعی و سیاسی آن نیز تضعیف می شود و در حوزه عمومی زمزمه شکل گیری جهان اجتماعی متفاوتی مطرح می شود. 🔹نکته بسیار مهم این است که براساس : ۱. انسان موجود ثابتی نیست بلکه موجودی سیال و در حال شدن و تغییر است و این تغییر در متن جان و ذات او است و امری عارضی و مربوط به عوارض ذات او نیست. ۲. انسان تنها مخلوقی است که حکمت خداوند چنین قرار گرفته است که خود، هویت و حقیقت خود را می سازد و به جان خود شکل و صورت ببخشد. ۳. چرا که انسان دارای دو نیروی آگاهی و اراده است و براین اساس، امکانی را از میان امکان‌های فراروی، انتخاب می کند و در مسیر تحقق آن حرکت می کند‌. ۴. در واقع انسان از طریق آگاهی و اراده ابتدا نظامی از معانی را کشف و در شبکه‌ای از مفاهیم صورتبندی می کند واز این طریق نحوه شکل و صورتِ جان خویش را انتخاب می کند و در ادامه آن امر درونی را در نیازها، دغدغه ها، گفتارها، رفتارها و ابزارها عینیت می ببخشد. ۵. هر صورتی از آگاهی، نظامی از معانی و هر انتخابی، تحولی در جان آدمی و تغییری در درون اوست که نوع خاصی از نیازها، دغدغه ها، گفتارها، رفتارها، ابزارها، ساختارها را ایجاب می کند که در حقیقت ظهورات و تجلّیات عینی آن تحول باطنی است. ۶. این تغییر و تحول، امر ثابت و همیشگی است و تا انسان در دار دنیا هست امکان تغییر و تحول درونی و تنوع زندگی را دارد. اصلا اصل اولیه این جهان تغییر و تحول است نه ثبات و یکنواختی. ۷. ثبات و قرار داشتن یا معلول ثبات محیط و عوامل بیرونی است و یا محصول کنترل و نظارت درونی. اولی موجب مسخ اراده و تابعیت انسان می شود اما دومی نتیجه تدبیر و محاسبه گری است که به حفظ سرمایه ها و دست آوردهای می انجامد. بنابراین، اولا، ثبات همیشه امر عارضی و نیازمند علت است. ثانیا، دو نوع ثبات وجود دارد: نوع اول ثباتی که مقدمه سکون و رکود و سقوط است. نوع دوم ثباتی که مقدمه حرکت و تلاش و صعود است. ۸. از آنجا که ۱. حقیقت انسانها را روح تشکیل می دهد و ۲. روح هم امر مجرد است و ۳. با علم و آگاهی اتصال وجودی دارد ۴. علم حقیقت مجردی است و محدود به زمان و مکان و اختصاص به یک عالِم ندارد و امکان ظهور در نفوس متعدد دارد موجب اتصال روح ها و نزدیکی ذهنیت ها و وحدت قلبها می شود و ۵. اتصال روح ها موجب اشتراک در آرمانها، نیازها، دغدغه ها، رفتارها، ارزش ها می شود و ۶. این اتصال و اشتراک، موجب انس عینی قلبها، همکاری و تعاون در رفع نیازها، وحدت رویه و نظم در رفتارها و نهایتا ساخت ساختارهای حقیقی و حقوقی و فن آوری های ارتباطی و صنعتی می شود. ۹. با توجه به وجود نظام های فکری و اعتقادی متنوع و طرحهای های کلان نظام بخش به جامعه و سیاست، رقابتی سنگین در حیات اجتماعی انسانها وجود دارد و هریک با نفی دیگر طرحها، داعیه ساخت واقعیت اجتماعی مطلوب را دارد. ادامه دارد... سید مهدی موسوی @hekmat121
📌ساخت معنایی واقعیت اجتماعی براساس حکمت متعالیه بخش سیزدهم: ثبات و تغییر در جهان اجتماعی ۲ 🔸 با توجه به اصول ذکر شده، با تغییر آگاهی ها، باورها، آرمان‌ها، به صورت طبیعی نیازها، گرایشات، تعلقات، خواسته ها و مطلوبهای انسان نیز تغییر می کند و از این طریق جهان اجتماعی نیز کهنه و جديد، کارآمد و ناکارآمد می شود. در واقع کارآمدی و یا عدم کارآمدی نظامات اجتماعی و سیاسی به تلقی های افراد آن جامعه وابسته است و آن تلقی ها به آگاهی و باورهای مستقر در فرهنگ عمومی باز می گردد. 🔹 لذا هیچ جامعه و سیاستی نمی‌تواند بدون تربیت و فرهنگسازی‌ مستمر ادامه حیات دهد و چنین تصور کند که همواره اقبال عمومی اولیه را خواهد داشت. بلکه باید دانست که اقبال عمومی مردم معلول آگاهی ها و نظام دانایی مستقر در فرهنگ عمومی است هر جریان فکری و دستگاه معرفتی که با شیوه های متنوع و متکثر بتواند ذهنیت عمومی را فتح کند و به لایه های زیرین فرهنگ نفوذ یابد و به اقناع ذهنی و ذائقه سازی عمومی و تحول باطنی مردم بپردازد در رقابت سنگین با جریانهای فکری و طرحهای ایدئولوژیکی مدعی ساخت زندگی و جامعه مطلوب از امتیاز بیشتر و اقبال عمومی مردم برخوردار خواهد بود. البته این اقبال و ثبات لزوما امری ضروری و طبیعی و پایدار نیست بلکه امر ربطی و معلول عواملی است که تا آن عوامل به صورت پویا، زاینده، فعال و کارامد باشند آن اقبال هم باقی است. هرگاه مردم در ذهن خود احساس کنند که آن پویایی، زایندگی و کارآمدی تقلیل یافته است طبیعتا به همان میزان از اقبال و گرایش آنها به ااین جریان فکری کاسته می شود و جریانات دیگر امکان قدرت نمایی و عرض اندام پیدا می کنند. بنابراین لازم است دائما به افراد جامعه آگاهی داد و مایه آگاهی را در مغزها، فکرها و دل‌ها به وجود آورد و با آن آگاهی ها یک ایمان قوی، صحیح و مستحکم را به وجود آورد که در برابر شبهات و تردیدها نلرزد و زائل نشود. از گسترش عقلانیت و بصیرت و آگاهی نباید واهمه داشت‌. 🔸 مهمترین عامل اقبال مردمی، ایمان (وابستگی فکری، و باور و گرایش قلبی تعهدآور) به نوع نظام فکری و اعتقادی سازنده‌ی نظام معانی و پیام‌ها است که بتواند ذهنیت عمومی را فتح کند و به لایه های زیرین فرهنگ رسوخ و از این طریق ذائقه مردم را بسازد و پیام‌های خود را منتقل کند، نظام اعتقادی و معنایی که در ۱. ساختار علمی، ۲. دستگاه زبانی و شبکه مفهومی، ۳. شبکه‌ی نشانه ها و نمادهای رسانه ای و انتقال دهنده‌ی معانی و پیام‌ها و ۴. فناوری های ارتباطی و صنعتی حضور جدّی، معنابخش، نظم دهنده و امیدبخش داشته باشد و همواره اعتماد مخاطب را جلب کند. 🔹 اگراین ایمان واعتماد ازروی درک روشن به نظام فکری و اعتقادی ودستگاه فلسفي و معرفتی حامل آن در جامعه‌ای وجود داشت تعالی و ممکن می شود، چون از این طريق حرکت و تلاش و امید برای رسیدن به افق ها و آرمان‌ها، ابتکار و خلاقیت و نوآوری برای ثمربخش بودن و کارآمدی، قدرت حل مسئله و اقتدار نفوذ و تأثیرگذاری هم در آن جامعه خواهد بود. در نتیجه زمینه برای دوام، تعالی و رشد همه جانبه ی داخلی (جامعه سازی) و اقبال و گرایش سایر ملتها به این فکر و جامعه (تمدن سازی) فراهم خواهد شد. 🔸 ۱. علم، ۲. زبان، ۳. هنر و ۴. فن‌آوری چهار رکن واقعیت اجتماعی و سازنده نظامات سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، نظامی، امنیتی و سلامت است. به همین‌ دلیل، این چهار رکن، چهار عرصه‌ی امتداد عینی نظام فکری و اعتقادی در ساخت واقعیت اجتماعی است که غفلت از هر یک و عدم امتداد آن نظام فکری و اعتقادی، تضادهایی را در حوزه عمومی به وجود می آورد؛ چرا که جامعه در خلأ حرکت نمی کند، بلکه هر جامعه ای برای ادامه حیات و ساخت نظامات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به همه آن چهار رکن سازنده نیازمند است اگر در آن زمينه ها، سخن نو و طرح جدید وجود نداشته باشد و آن نظام فکری و اعتقادی در این چهار عرصه حضور جدّی، آشکار و تاثیرگذار نداشته باشد، لاجرم مدیران و مردم مجبورند که از طرحهای پیشین و یا طرحهای سایر جوامع استفاده کنند و خلأهای اجتماعی را جبران کنند، از آنجا که آن طرح و الگوها هر یک امتداد نظام فکری و اعتقادی خاصی هستند و نوعا به بسط و گسترش آن نظام فکری می انجامند، ورود آنها به جامعه، بدون عارضه فکری و فرهنگی و تضاد اجتماعی نخواهد بود. ادامه دارد... سید مهدی موسوی @hekmat121
📌ساخت معنایی واقعیت اجتماعی براساس حکمت متعالیه بخش چهاردهم: ثبات و تغییر در جهان اجتماعی ۳ 🔹 مهمترین پیامد و نتیجه این عوارض فکری و فرهنگی و تضاد اجتماعی، سلب ایمان و اعتماد مردم(بخصوص نخبگان و جوانان) از پویایی، زایش و کارآمدی نظام فکری و اعتقادی مستقر در فرهنگ عمومی می شود، و این احساس در جامعه و ذهنیت عمومی شکل می گیرد که برای خروج از بن بست ها و فروبستهای اجتماعی باید به سراغ فلسفه ها و نظام های فکری و اعتقادی دیگری رفت که توان امتداد به عرصه های علم، زبان، هنر و فناوری را داشته باشد و بتواند نسخه های بدیع و کارآمدی را برای ساخت اجتماعي و کنترل و مدیریت تغییرات و تضادهای اجتماعی را داشته باشد. این اتفاق موجب و ادعای زایش فلسفه می شود. 🔸 این سلب ایمان و اعتماد از فلسفه و فرهنگ موجود و گرایش به نظام های فکری و فلسفي و طرح های کلان اجتماعی دیگر، اولا موجب رشد ادعای امتناع زایش و پویایی فلسفه و نفی امکان تدام فرهنگ می شود. ثانیا: فعالیتهای فکری، اجتماعی و رسانه‌یی جریانهای فکری و فلسفي دیگر برای جلب ایمان و اعتماد مردم می شود و ثالثا موجب ظهور اختلافات عمیق فکری و تشتت عقیدتی و سیاسی می شود و با تکثیر نیروها و ارائه طرح ها و فرضیه های مختلف، طبیعتا قدرت و نیروی انسانها و امکانات و سرمایه ها نیز تقسیم می شود و در نتیجه روز به روز از توان داخلی برای همبستگی و هم افزایی در حل مسائل و مشکلات کلان کاسته می شود و همچنین اقتدار بیرونی و توان و رقابت و رویارویی با سایر مکاتب و جوامع را از دست می دهد. همین امور زمینه و آبستن ظهور مشکلات و بحران‌های بیشتر و سکون و رکود و سقوط می شود. 🔹البته این به معنای نفی آزادفکری و تضارب آرا و اندیشه‌ها نیست که این خود نوعی جمود و تحجر و موجب روزمرگی و رکود می‌شود. بلکه باید سازوکازی را برای آزادفکری و تضارب اندیشه‌ها در نظر گرفت تا در یک محیط ازاد، منطقی و اخلاقی، افراد متفکر بتوانند نظرات و دیدگاه‌های خود را بیان کنند و از نقادی و نظرات کارشناسی صاحب‌نظران و اندیشمندان بهرمند بشوند در اینصورت امکان تبدبل فرضیات و ایده‌های خلاقانه به نظریات علمی وجود دارد. در حقیقت "نظریه" در متن روابط علمی عمیق در محیط کاملا علمی باسازوکارهای دقیق منطقی شکل میگیرد. نظریه علمی توانمند درحل مسئله ان طرح و ایده‌ای است که در چنین محیطی مطرح، نقادی، چکش کاری و اصلاح شود و پس از طی این مراحل، به عنوان خروجی "جامعه علمی" به حوزه عمومی و بخش‌های تصمیم گیری و مدیریتی عرضه شود به نحوی که هم بخش اعظمی از جامعه علمی از آن دفاع و ابعاد مختلف ان را تکمیل کنند و هم به مدیران و کنشکران این احساس القا شود که این طرح، مطلبی علمی، مستند، مستدل، منسجم و کارآمد است و خروجی کل نظام علمی و جامعه علمی است و یک حرف شاذ، بدعت آمیز، بلندپروازانه و خیالی نیست. چرا که در این صورت، عرصه عمومی و دستگاه‌های تصمیم‌گیری و مدیریتی آن را پس می‌زنند و حاضر نیستند که ریسک کنند و امکانات و سرمایه‌های مجموعه خود و همجنین فرصت و زمان مدیریتی خود را به پای یک طرح شاذ و... بگذارند که سرانجام آن مشخص نیست و هیچ مجموعه‌ی علمی صاحب نظر و ذی نفوذ نیز مسؤلیت آن‌را نپذیرفته است. البته شاید مدیری به واسطه شجاعت و بی‌باکی و یا روابط و منافع حزبی و ایدئولوژیکی زیربار این مسئولیت برود اما نوعا این‌گونه بوده است که با تغییر دولت‌ها و مدیریت‌ها، تمام پشتیبانی‌ها حذف و از مرجعیت مجموعه‌ها کنار گذاشته می‌شود. 🔸 بنابراین ۱. حضور فعال و امتداد عینی، آشکار و تأثيرگذار نظام فکری و عقیدتی و دانش های حامل آن همچون فلسفه، کلام و عرفان در چهار عرصه‌ی علم، زبان، هنر و فناوری و ۲. زایش، ابتکار و نوآوری در چهار عرصه مذکور برای جلوگیری از روزمرگی، سکون و رکود در نظریه های علمی، شبکه مفاهیم و ساختار زبانی، نمادها و نشان‌ها و فناوری ها و ۳. ساخت جامعه علمی و شبکه متصل و منسجم متفکران و کنشگران علمی و عملی ضرورتی غیرقابل انکار برای ادامه حیات اجتماعی و بقا نظامات اجتماعی و سیاسی است. 🔹 از آنجا که حرکت، تحوّل، تجدد و تنوع سنّت طبیعی این جهان و هماهنگ با فطرت و سرشت آدمي است و جمود، تحجّر، روزمرگی و سکون با فطرت انسان ناسازگار است، همواره عرصه های علم، زبان، هنر و فناوری با تغییرات و تحولاتی همراه است. از این رو، نظام فکری و عقیدتی می بایست به همه تغییرات و تحولات زیربنایی و روبنایی حیات انسان توجه کند و تبیینی فلسفي از تغییر و تحول و فرآیندهای آن داشته باشد. بدون داشتن نظریه‌ای فلسفي در تبیین چیستی و چگونگی و نمی‌توان در عرصه‌های چهارگانه مذکور حضوری فعال، پویا، سازنده و تاثیرگذار داشت. ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121/745
📌 پرسش‌هایی اندر باب واقعیت اجتماعی 🔹یکی از فضلا و مدرسین محترم حوزه علمیه تهران مجموع این پرسش‌ها را پیرامون یاداشت های اخیر مطرح کرده اند که ضمن تشکر از ایشان، بدون کم و کاست نقل می شود. به توفیق الهی در آینده ای نچندان دور به تک تک آنها پاسخ داده خواهد شد. ان شاءالله 🔸سلام علیکم. تقبل الله اعمالکم. ۱. وجه انتخاب این چهار مقوله (علم، زبان، هنر و فناوری) به عنوان ارکان واقعیت اجتماعی هم برایم روشن نیست. ۲. چگونه به این چهار امر رسیده اید و ایا این حصر استقرایی است؟ ۳. این ادعا خودش نیاز به تبیین و استدلال دارد. انهم بر اساس یک هستی شناسی دقیق از خود واقعیت اجتماعی. که واقعیت اجتماعی چگونه پدیده ایست که این چهار رکن نفش اصلی را در تنظیم آن بازی می کنند. ۴. هر چهار حوزه ی علم، زبان، هنر و فناوری که به عنوان ارکان واقعیت اجتماعی معرفی شده اند، اعتباری و عمیقا وابسته به زمان و مکان است. حال آن نظام فکری -که قاعدتا در دامن فلسفه و برهان زاده می شود- چگونه قرار است توجیه گر این ارکان اعتباری باشد؟ ۵. نتیجه ی اثبات چنین امری در باب واقعیت اجتماعی ، آیا نهایتا ما را به رویکردی تفهمی و تفسیری می رساند؟ ۶. مستحضرید که نظریات جامعه شناسی عموما در پی توصیف جامعه ی مدرن و نحوه ی گذر آن از جامعه سنتی به جامعه ی مدرن هستند؛ از اینرو نه تنها درباره ی جوامع غیر مدرن -وبقول خودشان جهان سوم- کارایی ندارند، در باره توصیف و تبیین جهان پیشامدرن هم ناکارآمد هستند. با این وصف، نظریات جامعه شناسی اسلامی، از جمله نظریه واقعیت اجتماعی در پی توصیف کدام جامعه هستند؟ آیا نظریه ی جامعه شناسی اسلامی مبتنی بر حکمت اسلامی مدعی تولید نظریه ای کلان برای تبیین همه جوامع -وحتی با لحاظ تغییر و تطورات آنها- است؟ https://eitaa.com/hekmat121