eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.2هزار دنبال‌کننده
442 عکس
124 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای https://eitaa.com/Taha_121 نگاشته‌های سید مهدی موسوی طلبه و مدرس فقه واصول-دکتری فلسفه علوم اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
📌نظام تمایلات در حکمت متعالیه 🔹اساس حکمت و فلسفه اسلامی مفهوم "توحید" است و همه همّ و غم فیلسوفان مسلمان ارائه یک "دستگاه فلسفه توحیدی" است. به نحوی که به تبیین فلسفی و برهانی و ارجاع آنها به حقیقت وحدت بخش و هویت بخش منجر شود. 🔸فیلسوف مسلمان ترسیم توحیدی از هستی و مراتب هستی را مهمترین ره آورد فلسفه می داند. به تعبیر دیگر فلسفه اسلامی محصول دو حرکت اساسی است: ۱. حرکت از ظاهر به باطن و ۲. حرکت از کثرت به وحدت. 🔹رهاورد این دو شناخت اصل واقعیت و کشف حقیقتی است که زیرساخت اصلی نظام آفرینش و بنیان حیات و سعادت انسان را تشکیل می دهد. بنابراین فلاسفه اسلامی به تحلیل وجودی واقعیت و ترسیم توحیدی روابط میان موجودات و ساختار حیات انسانی در نسبت با مبدا و معاد می پردازند. 🔸درحکمت متعالیه روشن استکه "موجودیت هرچیز همان نحوه ارتباطش با حقّ اوّل است و مصداق حکم وجود بر هر چیزی همان وجودِ نسبیِ تعلقی اش به وجود حق الهی است." در اسفار اربعه ملاصدرا بر این اصل که هویات وجودی موجودات از انوار تجلیات حق و لمعات و جمال و جلال هستند برهان اقامه شده است. به این ترتیب "ادراک و دریافت هر شی، صرفاً ملاحظه آن شی است بر وجهی که از آن وجه مرتبط و منسوب به واجب تعالی است و آن وجه همان وجود و موجودیت آن شی است"(ایقاظ النائمین، ص۹۰) 🔸کشف این لایه عمیق معرفتی توسط فلسفه، سازنده زیرساخت های ، و و ارتباطات انسانی است. 🔹 در انسان‌شناسی متعالیه و فلسفه عمل فیلسوفان مسلمان تبیین شده است که رفتار انسانی محصول بینش ها و گرایش ها، اراده ها و انتخاب‌های انسان است. یعنی به طور عادی معرفت مقدمه شوق و شوق مؤکد مقدمه تحریک و اراده است که نهایتا این فرایند به عمل وبرقراری ارتباطات فردی واجتماعی منتهی می شود. هرچند امکان تخطی از این سیر وجود دارد. 🔸بر اساس این تبیین، فلسفه اسلامی از یک سو، و دانشی ویژه‌ای را طراحی و پیشنهاد می دهد که به همه علوم نظری و عملی هویت نظام و جهت می دهد و آنها را در یک شبکه معنایی منسجم و به هم پیوسته طبقه بندی و رده بندی می سازد. 🔹از سوی دیگر فلسفه اسلامی بر اساس مفهوم محوری و بر مبنای اصل بنیادین نوع خاصی از انسانی و وحودی را ترسیم می‌کند که به شکل گیری نظام ارتباطات انسانی، ، تحول وجودی انسان و تکامل همه جانبه زندگی منجر شود. 🔸به اعتقاد فیلسوفان مسلمان و بخصوص شيرازي، ره آورد فلسفه و عقل اگر با گره نخورد و به# انگیزه و توجه وجودی به هدف تبدیل نشود و با حرکت قلبی و ایمان توحیدی همراه نشود ثمر بخش نخواهد بود. آنچه موجب حرکت و استمرار و تداوم حرکت می شود، انگیزه های متعالی مبتنی بر شناخت عمیق و صحیح است. در حکمت متعالیه با برهان فلسفی اثبات شده است که حکمت و يقين زمانی محقق می شود که افراد و جامعه اسلامی اسفار اربعه را همزمان با و بپیمایند. بخصوص "آنکه دل انسان به صیقل ایمان و طهارت از غشاوة تعلق به دونیات مصفّی گشته باشد و دست از نشأة صوري و حيات مجازی شسته" (رساله سه اصل ص۴۱). 🔹صدرالمتألهين در جلد هفتم کتاب شریف اسفار به خوبی از نقش و عشق در شکل گیری نظام رفتاری انسان سخن گفته و براهين فلسفی آن را تبیین فرموده است. در این بحث روشن و مستدل شده است که "جمیع موجودات عاشق خدا هستند"(اسفار ج۷،ص۱۳۷) و بر همین پایه، جمیع موجودات در یک نظام ارتباطی قرار دارند و افعال صادره از موجودات جاندار براساس اتفاق و جزاف نیست بلکه برپایه غایت و اغراض ملائم با طبع و تمایلات عاشقانه "علی نحو الارادة و الاختيار" است. (همان ص١٥١) بر بنیان اراده و اختیار و نوع تمایل به پدیده ها، نظامی از روابط شکل می گیرد و پدیده ها در این نظام ارتباطی معنا و هویت می یابند. حتی افعال صادر از قوه شهوت و غضب نیز هویت متعالی می یابد و در راستای شکل گیری و صورت می پذیرد.(همان، ص۱۵۳) 🔸صدرالمتألهين کمال فرایند تفلسف را به پیوند میزند که مسیر آن اتصال قلبی و پیوند خوردن با مشکات و است. او دررساله سه اصل مینویسد: "و چه جای حواس، عقل نیز تا به نور عشق منوّر نگردد راه به مطلوب اصلی نمی‌برد و همچنان که حواس از ادراک مدرکات قوت نظر عاجزند، عقل نظری از ادراک اولیات امور اخروی عاجز است ... و جز به نور متابعت وحی سید عربی و اهل بیت و - علیه و علیهم السلام و الثناء- ادراک نمی توان کرد و اهل حکمت و کلام را از آن نصیب چندانی نیست: ای دوست حدیث عشق دیگرگون است وز گفت و شنید این سخن بیرون است گر دیده ی دل بازگشایی نفسی معلوم شود که این حکایت چون است" (رساله سه اصل ص۵۵.) ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌 نظام تمایلات در حکمت متعالیه بخش دوم 🔹در حکمت متعالیه مبرهن است که انسان بواسطه هم در مسیر حرکت اشتدادی و تکاملی قرار دارد و هم در بی راهه حرکت انحطاطی و سقوط. 🔸 همچنین مبرهن است که انسان موجود و فاعل بالقصد است وبا و آزادی یکی از این دو طریق را انتخاب می کند و خود را می سازد. 🔹 اراده و خواست انسان تابع نیازها، بینش‌ها و گرایش‌های اوست. انسان به میزان بهره گیری از معرفت و اگاهی و به واسطه قوت گرایش ها و نوع تمایلات از اراده قوی و یا ضعیف برخوردار است. اراده قوی به پیشرو بودن انسان می انجامد و اراده ضعیف موجب پیرو بودن و تابع دیگران بودن می شود. 🔸به طور طبیعی و به نحو مقبول، معرفت و آگاهی مقدمه محبت و اشتیاق و یا تنفر و انزجار است و نوع و میزان معرفت و آگاهی تعیّن بخش نوع و میزان محبت و اشتیاق و یا تنفر و انزجار است. در واقع درک کلی و شناخت عقلانی انسان نسبت به نیاز و مطلوب در متن طبیعت و واقع است که زمینه شوق و حرکت صحیح و پیشرو را ایجاد می کند و موجب استقلال در فکر و شخصیت می شود و به می انجامد. استاد از از این نوع رفتار و کنش انسانی به در مقابل یاد می کند. 🔹اما روشن است که همه افراد انسانی براساس و عقلانی حرکت و فعالیت نمی کنند یعنی تحلیل عقلانی از نیازها، مطلوبها راه رسيدن به مطلوب ندارند و حتی اصلا تمایلی به کار عقلانی و شناختی عمیق هم ندارد. بلکه براساس و ادراک سطحی و جزئی به فعالیت می پردازند و بر همین اساس نیازها و مطلوبهای خود را ترسیم می کنند. اراده و انتخاب این افراد تابع لذت‌ها و درک التذاذی و جزئی از نیازها و مطلوبهاست. 🔸بنابراین تحریک و برانگیختن این افراد همیشه متوقف و محصور به تقدم دانش و آگاهی های مستدل و اقناع کننده نیست، بلکه اراده بسیاری از این افراد، تحت تأثير ادراک جزئی و التذادی و عوامل نفسانی و شرایط محیطی همچون قدرت جمعی و یا تبلیغات رسانه ای است. این افراد بر اساس (عقل معطوف به جزییات) و فعال می شوند و صور ذهنی متناسبی را ایجاد می کنند که موجب اشتیاق و برانگیختن آنها شود، انگیزشی که لزوما محصول شناخت کلی و آگاهی مستدل و برهانی از نیازها و مطلوبها نیست بلکه نتیجه تصورات وهمی و تخیلات ذهنی جذّاب و متناسب با لذتهای آنهاست. بسیاری از این افراد حتی به سمت ساخت معرفت متناسب با لذت برای توجیه همین اشتیاق و انگیزش نیز اقدام می کنند تا آن را خوب و زیبا جلوه دهند. 🔸 یکی از ویژگی های نفس آدمي است که کار آن ساخت صورت های ذهنی مطابق با نیاز و شوق درونی است که لزوما واقع نما و حکایتگر حقیقت نیستند بلکه بیشتر برای اقناع خود و توجیه گری اشتیاق و عمل برآمده از آن نزد دیگران است. 🔹 بنابراین مقصود فلاسفه از تقدم معرفت و آگاهی بر شوق و عمل، دانش و معرفت های استدلالی و منطقی نیست، بلکه مقصود ایشان، تقدم و ادراک اولیه از نیازها و مطلوبها و راه ارضای نیازها و وصول به مطلوبهاست که رسيدن به آن را لذت آور و دارای منفعت می داند و آن را پاسخی مناسبی به نیاز و طلب خود می داند. چون اگر صورت و شناخت اولیه ای از امری نباشد، اصلا شوقی ایجاد نمی شود و حرکتی واقع نمی گردد. اين صورت ذهنی یا محصول عقل کل نگر است و یا محصول قوه واهمه (به تعبیر ملاصدرا، عقل معطوف به جزئیات). 🔸مطلب دیگر اینکه، علم و ادراک در قالب صورتهای ذهنی شرط لازم برای شوق و عمل است اما شرط کافی نیست. فلاسفه و حکمای مسلمان تصریح کرده اند که صورت ذهنی فقط شوق اولیه را ایجاد می کند اما تحریک و انجام فعل متوقف بر است. شوق مؤکد صرفا نتیجه علم و صورت ذهنی نیست بلکه و سائق های محیطی در تبدیل شوق عادی به شوق مؤکد تأثير گذار است. به طور مثال در کتاب اشارات و تنبیهات از نقش و آهنگ ملائم در وعظ و بیداری عارف سخن می گوید. همچنین به نقل از استادشان حکیم متأله به نقش برخی از ها در تضعیف اراده و سستی در عمل اشاره می کند. موسیقی فقط یک نمونه از عوامل تاثیرگذار در شکل گیری و برانگیختن و تحریک انسان است. در انسان شناسی متعالیه مبرهن است که هر عامل هنری، فرهنگی و اجتماعی و سیاسی می تواند چنین نقشی را در تحکیم فکر و تحریک قوای شوقیه و اراده داشته باشد. 🔹از منظر حکیمان متعالیه و بخصوص صدرالمتألهين شیرازی، عمل انسان بیش از علم و دانش، محصول است. در مطلب بعد در باره نقش در اراده و عمل گزارشی عرض خواهد شد. ان شاءالله ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌امتداد حرکت جوهری در منطق آیت‌الله العظمی جوادی آملی: 🔸تأثير در كليات خمس نمونه اي از تأثير مباحث فلسفي در مسائل منطقي است. 🔹در مباحث هستي شناختي جريانهاي مختلف فلسفي نظير حكمت مشاء و اشراق، و ديدگاههاي متعدد كلامي نظير اشاعره و معتزله و حتي عرفا هر يك، كلام و نظر مختص به خود را دارا هستند، ولكن در حوزه‌ي مباحث منطقي بيشترين گامها را حكماي مشاء برداشته و همه‌ي تعابير و اصطلاحات منطق بر مبناي حكمت مشاء تنظيم يافته است. 🔹ارسطو نخستين بار ابواب منطقي را تنظيم كرد و بوعلي چندين جلد كتاب منطقي تدوين نمود. 🔸شيخ اشراق جز به گوشه اي از مباحث منطقي نپرداخت و صدرالمتألّهين نيز فقط برخي از مباحث منطقي را اصلاح كرد و متكلّمين يا با منطق موافق نبودند و يا كار منطقي نكردند، به همين دليل مباحث منطقي بيشتر متأثر از حكمت مشاء است و در نتيجه كساني كه اشراقي مي انديشند و يا عارفانه مشاهده مي كنند به هنگام عرضه مشهود يا مفهوم خود ناگزير به شيوه‌ي مشايي انديشه‌ي خود را ارائه مي دهند. 🔹 ابزار خوبي براي ارائه‌ي حقيقت است و اين ابزار يك دانش جزيي است و در بسياري از مبادي و اصول موضوعه خود وامدار فلسفه است، و اگر اين علم جزيي خود را بر مباني صحيح فلسفي استوار نسازد، كاربرد آن در ارائه‌ي حقيقت، ضعيف و مخدوش مي شود. 🔸صدرالمتألّهين با آن كه با طرح برخي از مباني فلسفي، بسياري از مبادي منطق را در معرض تغيير و دگرگوني قرار مي دهد خود فرصت پرداختن به نتايج منطقي كارهاي فلسفي ارائه شده را پيدا نمي كند و تنها در برخي موارد با اشاره و به سرعت از كنار آنها مي گذرد. منبع: رحيق مختوم جلد ۹، صفحه 225. https://eitaa.com/hekmat121
📌ساخت معنایی واقعیت اجتماعی براساس حکمت متعالیه بخش دوازدهم: ثبات و تغییر در جهان اجتماعی ۱ 🔹شاید بتوان گفت، جامعه و سیاست، ساختارهای(نرم) عينيّت یافته همان آگاهی ها، باورها و نظم دانایی و شبکه مفهومی مستقر در بینااذهانی و فرهنگ عمومی است. 🔸تا زمانی که آن آگاهی ها، نظام دانایی و شبکه مفهومی در ظهورات زبانی و نمادهای فرهنگی حضور واقعی، سازنده و پویا داشته باشد و از اقبال عمومی و به کارگیری مردمی برخوردار باشد جهان اجتماعی و سیاسی خلق شده دارای پشتیبان فرهنگی و حفاظ حقیقی است و در بستر تاریخ ثبات و دوام خواهد داشت. چه بسا موجبات رشد و تعالی جامعه نیز از همین طریق فراهم خواهد شد. 🔸اما اگر مفاهمه و گفتگو و و سایر نشانه های دلالتگر از معانی برآمده از آن آگاهی ها و نظام دانایی، تهی شود و یا آنکه ظاهر مفاهیم و نشانه ها باشد اما آن روح معنایی را نداشته باشد و پیام سازنده آن را منتقل نکند باید منتظر تغییرات عمیق فرهنگی و تحول باطنی کنشگران اجتماعی بود. چرا که با کم‌رنگ شدن نشانه ها و مفاهیم و عدم بازتولید آن نشانه ها براساس روح معانی و پیام ها، موجب غفلت، محجوبي، مستوری و مهجوري آن معانی و پیام ها می شود که در نتیجه به تهی شدن فرهنگ و تضعیف زیرساخت‌های جامعه و سیاست، رکود و سقوط ختم می شود. به تعبیر دیگر با تغییر معانی و شبکه مفهومی و ساختار فرهنگی، نیازها، دغدعه ها، آرمانها و ارزش‌های اجتماعی نیز تغییر می کند و به تدریج جهان اجتماعی و نظامات اجتماعی و سیاسی آن نیز تضعیف می شود و در حوزه عمومی زمزمه شکل گیری جهان اجتماعی متفاوتی مطرح می شود. 🔹نکته بسیار مهم این است که براساس : ۱. انسان موجود ثابتی نیست بلکه موجودی سیال و در حال شدن و تغییر است و این تغییر در متن جان و ذات او است و امری عارضی و مربوط به عوارض ذات او نیست. ۲. انسان تنها مخلوقی است که حکمت خداوند چنین قرار گرفته است که خود، هویت و حقیقت خود را می سازد و به جان خود شکل و صورت ببخشد. ۳. چرا که انسان دارای دو نیروی آگاهی و اراده است و براین اساس، امکانی را از میان امکان‌های فراروی، انتخاب می کند و در مسیر تحقق آن حرکت می کند‌. ۴. در واقع انسان از طریق آگاهی و اراده ابتدا نظامی از معانی را کشف و در شبکه‌ای از مفاهیم صورتبندی می کند واز این طریق نحوه شکل و صورتِ جان خویش را انتخاب می کند و در ادامه آن امر درونی را در نیازها، دغدغه ها، گفتارها، رفتارها و ابزارها عینیت می ببخشد. ۵. هر صورتی از آگاهی، نظامی از معانی و هر انتخابی، تحولی در جان آدمی و تغییری در درون اوست که نوع خاصی از نیازها، دغدغه ها، گفتارها، رفتارها، ابزارها، ساختارها را ایجاب می کند که در حقیقت ظهورات و تجلّیات عینی آن تحول باطنی است. ۶. این تغییر و تحول، امر ثابت و همیشگی است و تا انسان در دار دنیا هست امکان تغییر و تحول درونی و تنوع زندگی را دارد. اصلا اصل اولیه این جهان تغییر و تحول است نه ثبات و یکنواختی. ۷. ثبات و قرار داشتن یا معلول ثبات محیط و عوامل بیرونی است و یا محصول کنترل و نظارت درونی. اولی موجب مسخ اراده و تابعیت انسان می شود اما دومی نتیجه تدبیر و محاسبه گری است که به حفظ سرمایه ها و دست آوردهای می انجامد. بنابراین، اولا، ثبات همیشه امر عارضی و نیازمند علت است. ثانیا، دو نوع ثبات وجود دارد: نوع اول ثباتی که مقدمه سکون و رکود و سقوط است. نوع دوم ثباتی که مقدمه حرکت و تلاش و صعود است. ۸. از آنجا که ۱. حقیقت انسانها را روح تشکیل می دهد و ۲. روح هم امر مجرد است و ۳. با علم و آگاهی اتصال وجودی دارد ۴. علم حقیقت مجردی است و محدود به زمان و مکان و اختصاص به یک عالِم ندارد و امکان ظهور در نفوس متعدد دارد موجب اتصال روح ها و نزدیکی ذهنیت ها و وحدت قلبها می شود و ۵. اتصال روح ها موجب اشتراک در آرمانها، نیازها، دغدغه ها، رفتارها، ارزش ها می شود و ۶. این اتصال و اشتراک، موجب انس عینی قلبها، همکاری و تعاون در رفع نیازها، وحدت رویه و نظم در رفتارها و نهایتا ساخت ساختارهای حقیقی و حقوقی و فن آوری های ارتباطی و صنعتی می شود. ۹. با توجه به وجود نظام های فکری و اعتقادی متنوع و طرحهای های کلان نظام بخش به جامعه و سیاست، رقابتی سنگین در حیات اجتماعی انسانها وجود دارد و هریک با نفی دیگر طرحها، داعیه ساخت واقعیت اجتماعی مطلوب را دارد. ادامه دارد... سید مهدی موسوی @hekmat121
📌 هویت ملی از منظر حکمت عملی 🔸 در عصر جدید، عصر تجدد و کثرت، عصر تکنولوژی و رسانه، عصر فردگرایی و منفعت جویی، آنچه جوامع را در برابر تغییرات نابهنجار اجتماعی و هرج و مرج‌های فرهنگی و سیاسی و اقتصادی بیمه می‌کند است. هویت زیرساخت قدرت و عزت فرد و جامعه و عنصر مهم اتصال_تمدنی است. 🔹 در جوامع گذشته چون این میزان از تفاوت و تمایز فکری و فرهنگی و مرزکشی‌های جغرافیایی و سیاسی وجود نداشت و انسانها به وحدت نزدیکتر بودند مقوله هویت چندان برجسته نمی‌شد و به راحتی یک فرد از شرق به غرب مهاجرت می‌کرد و با کمترین دغدغه‌ای در جامعه جدید سکنا می‌گزید و با اهل جامعه ارتباط برقرار می‌کرد. اما در زمانه‌ی تجدد و صنعت، انسانها تمایز جوهری یافته‌اند و در کثرت و تفاوت زیست می‌کنند و از وحدت حقیقی فرسنگ‌ها فاصله گرفته‌اند. 🔸 شاکله وجودی و شخصیتی افراد در مناسبات اجتماعی است. براساس حکمت متعالیه چون انسان نوع متوسط است و براساس بینش‌ها، تعلقات، روابط و کنش‌های ناخوداگاه و یا خودآگاه به صورت جوهری ساخته می‌شود هویت هم به تدریج و در متن بینش‌ها، تعلقات، روابط و کنش‌ها ساخته می‌شود و در ادامه مسیر حیات تقویت و یا تضعیف می‌شود. 🔹یکی از اقسام هویت، هویتی است که در نسبت و رابطه‌ی با زادگاه، وطن و جامعه و کشور شکل می‌گیرد که به آن گفته می‌شود. 🔸هویت ملی صرفا مقوله‌ی عارضی، تبلیغی و رسانه‌ای نیست بلکه امر وجودی و هستی‌شناسانه است که به ساخت شاکله و ذات انسان وابسته است. ریشه هویت ملی را در فهم انسان از جامعه و وطن و تعلقات و ارتباطات او با جامعه و ملت می‌بایست جستجو کرد. اگر کسی خود را جزء حقیقی یک کل (جامعه، ملت، کشور) دانست به نحوی که تاریخ گذشته را شناسنامه خود بداند و آینده خود را متعلق به کل تاریخ و جامعه و ملت خود تلقی تعریف کند، فرآیندهای موجود را امکان‌ساز خود و محصولات خود را خروجی آن فرایندها و امکانها تلقی نماید او دارای هویت ملی است. 🔹هویت ملی محصول فرایندی‌ِ مجموعه‌ای از سازوکارهای درونی جامعه به عنوان یک "کلِ فرهنگی" است. محصولی که نه حاصل جمع جبری اجزا جامعه، بلکه رویش نیروی علّی جدید در آن کل است که به صورت ساختاری نرم به سلوک و کنش آحاد جامعه معنا، جهت و نظم می‌دهد. 🔸بنابراین هویت ملی، لایه‌ی زیرین و واقعی همه‌ی کنش‌های بالفعل انسانی است. هر چقدر این لایه زیرین مستحکم‌تر و عمیق‌تر و عمومی‌تر باشد، سایر ساختارهای جامعه و کنش‌های افراد فعال‌تر، پویاتر و سازنده‌تر خواهد بود. 🔹 براساس حکمت عملی و با توجه به توضیحات فوق روشن می‌شود که وطن، صرفا خاک و همچنین ملت فقط جمع جبری افراد در یک محیط جغرافیایی نیست، بلکه آنچه خاک را وطن و جمع افراد را ملت و جامعه می‌کند عنصر عقیده و ایمانِ تعلق آفرین، تعهدزا و مسئولیت آور است که ساخت حقیقی جامعه و روح وطن و ملت است و همه‌ی ساختارهای حقوقی و صنعتی بر آن استوار است. بنابراین هویت ملی برآمده از توجه و تعلق به معانی و ساخت حقیقی جامعه و روح وحدت‌بخش و سازنده‌ی ملت است. 🔸 هر آب و خاکی به اعتبار ساکنان آن و هر جامعه و ملتی به اعتبار ساخت حقیقی و فرهنگی مستقر در بیناذهنیت افراد آن از معنا و حقیقت ممتازی برخوردار است که آن را از سایر سرزمین‌ها و جوامع مستقل و متمایز می‌کند و همین عنصر حقیقی است که سازنده هویت ملی برای آن جامعه است. بر این اساس در تحلیل هویت ملی می‌بایست به معانی مستقر در گذشته فرهنگی و عناصر وحدت‌بخش و تمایزبخش آن جامعه و ملت توجه کرد، البته معانی و عناصری که از دوام و پایایی و پویایی برخوردار بوده باشند و در لایه‌های زیرین فرهنگ و تطورات مختلف تاریخ حضور فعال بوده باشد. 🔹 به طور مثال هویت ملی جامعه‌ی ایرانی را باید در معانی مستقر در میراث فرهنگی و تمدنی ایران جستجو کرد که سازنده‌ی ساخت حقیقی ملت ایرانی و محور وحدت و همبستگی اجتماعی‌اند. سلمان فارسی و نوبختی، فارابی و ابن سینا، بیرونی و شیخ اشراق، خیام و عطار، سعدی و حافظ، سناعی و مولوی، کلینی و صدوق، مفید و طوسی، ملاصدرا و بروجردی، شیخ بهایی و میرعماد، لرزاده و فرشچیان، امیرکبیر و مدرس، مطهری و بهشتی، بهجت و طباطبایی، همت و باکری، کاظمی آشتیانی و فخری‌زاده، سلیمانی و همدانی و هزاران چهره دیگر هر کدام میراث‌داران عناصر وحدت بخش درونی و تمایز دهنده‌ی بیرونی در فرهنگ و تمدن ایرانی هستند. https://eitaa.com/hekmat121