eitaa logo
حسینیه مقتل
5.4هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
358 ویدیو
63 فایل
تماس با مدیر : @mostafapi1 حسینیه مقتل در تلگرام: https://t.me/hosenih_maghtal حسینیه مقتل در ایتا: eitaa.com/hosenih_maghtal 🔻 پیج حسینیه مقتل در اینستاگرام : https://www.instagram.com/payegahe_hoseinieh_maghtal
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
باید جواب ابرهه سجیل باشد باید هدف‌ها قلب اسرائیل باشد@hosseinieh_net
🔹حرم پیامبر خدا صلوات ‌الله ‌علیه را آوردند تا از دروازه‌ای به نام "توما" وارد دمشق کردند وسپس آنها را آوردند تا بر راه‌پله‌ء درِ مسجد، آن‌جا که اسیران را نگاه می‌دارند، ایستادند. 📚شهادت نامه امام حسین‌علیه‌السلام ص۵۱۹ به نقل از کتب: ▪️الفتوح ج۵ ص۱۲۹ ▪️مقتل الحسین‌علیه‌السلام،خوارزمی ج۲ ص۶۱ @hosenih_maghtal
✅گفتگوی امام زین‌العابدین علیه‌السلام و مرد شامی 🔹به نقل از دربان عبیدالله ابن زیاد، در یاد کردِ آوردن اسیران _: 🔸آنان را بر راه پله‌ء مسجد ، آن‌جا که اسیران را نگاه می‌دارند، نگاه داشتند و علی‌بن‌الحسین علیه‌السلام هم که در آن روزگار، جوانی تازه سال بود، میان آنان بود. پیرمردی از شامیان، نزد آنان آمد و به آنان گفت: ستایش، خدایی را که شما را کشت وهلاکتان کرد و شاخ فتنه را بُرید. 🔹آن‌گاه، از دشنامگویی به آنان، چیزی فرو ننهاد. 🔸هنگامی که سخنش به پایان رسید، علی‌بن‌الحسین به او فرمود: ▪️آیا کتاب خدای‌ عزوجل را خوانده‌ای؟ ▪️گفت: آری. ▪️فرمود:《آیا این آیه را خوانده‌ای*بگو بر آن رسالت، اجری از شما نمی‌طلبم، جز دوستی با نزدیکانم*؟》. ▪️گفت: آری. ▪️فرمود:《آنان،ما هستیم》. ▪️سپس فرمود:《 آیا خوانده‌ای:*وحق نزدیکان را به آنها بده*؟》. ▪️گفت: آری. ▪️فرمود:《آنان،ما هستیم》. ▪️سپس فرمود:《آیا این آیه را خوانده‌ای:*خداوند، اراده‌ء آن دارد که آلودگی را تنها از شما اهل بیت بزُداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند*؟》. ▪️گفت: آری. ▪️فرمود:《آنان،ما هستیم》. 😭مرد شامی، دستش را به سوی آسمان، بالا برد و آنگاه سه بار گفت: خدا! من توبه می‌کنم. 🔹سپس گفت: خدایا! من از دشمنان خاندان محمد، به سوی تو بیزاری می‌جویم و نیز از قاتلان اهل بیت محمد. من قرآن را خوانده بودم؛ اما تا امروز، به این، پی نبرده بودم. 📚شهادت نامه امام حسین علیه‌السلام ص۵۲۴ به نقل از کتب: ▪️الامالی،صدوق ص۲۳۰ ح۲۴۲ ▪️روضه الواعظین ص۲۱۰ @hosenih_maghtal
در بیان اصحاب رسول خدا(ص) 🔹سهل بن سعد می‏گوید: به سوی بیت‏ المقدس رفتیم تا اینکه در شام به شهری رسیدیم با نهرهای فراوان و درختان انبوه، پرده ‏های دیبا آویخته و شادمان بودند و به یکدیگر تبریک می‏گفتند؛ و زنان با دف و طبل می‏زدند. 🔸با خودم گفتم: شاید مردم شام عیدی دارند که ما نمی‏دانیم. در همین حال گروهی را سرگرم گفت و گو دیدم. 🔹از آنان پرسیدم، آقایان! در شام عید است و ما نمی‏دانیم؟ 🔸گفتند: ای پیرمرد، غریب به نظر می‏آیی! گفتم: من سهل بن سعد هستم. 🔹رسول خدا (ص) را دیده و سینه‏ ای پر از حدیث وی دارم. گفتند: ای سعد! آیا در شگفت نیستی که چرا آسمان خون نمی‏بارد و زمین ساکنانش را فرو نمی‏بلعد؟ 🔸گفتم: چرا؟ گفتند: سر حسین، فرزند رسول خدا (ص) را از عراق به شام فرستاده‏ اند و هم اینک می‏رسد...». [1] . 🔹در نقل دیگری آمده است که یکی از تابعان با فضیلت، پس از مشاهده‏ی سر حسین (ع) مدت یک ماه از انظار پنهان شد. پس از آنکه وی را دیدند و دلیلش را از او پرسیدند گفت: 🔸آیا نمی‏بینید که چه بر ما نازل شده است؟ و آن‏گاه این شعر را خواند: ▪️ای پسر دختر محمد (ص)! سرت را در حالی آوردند که سخت به خونش آغشته بود؛ ▪️ای پسر دختر محمد (ص)! گویی که با کشتن تو، به عمد و آشکارا پیامبری را کشته‏اند؛ تو را تشنه کشتند و در کشتن تو ملاحظه هیچ تأویل و تنزیلی را نکردند؛ ▪️به خاطر کشتن تو تکبیر می‏گویند و حال آنکه به تحقیق با کشتن تو تکبیر و تهلیل را کشتند؛ ▪️آی آن که اگر عزاداری برای کسی نیکو باشد، گریستن بر او خوب و زیبا است؛ ▪️پس، جان ابرها بامدادان و جان بادها شبانگاهان گریست. [2] . 📚پی نوشت ها: ▪️[1] مقتل خوارزمی، ج 2، ص 60. ▪️[2] تسلیة المجالس، ج 2، ص 382؛ (این مطلب را سید محمد بن ابی‏طالب در ضمن رویدادهای شام آورده است). ع @hosenih_maghtal
✅ کاروان اسرا در شام فقط خاندان ابوطالب بود... 🔹خانواده های آن دسته از از یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام که از خاندان ابوطالب نبودند در کوفه باقی ماندند ، زیرا وقتی آنها به کوفه رسیدند ، نزدیکان قبیله آنان ، نزد ابن زیاد وساطت کرده و آنها را از اسیران جدا کردند ، ولی اسرای خاندان ابوطالب به شام برده شدند. 📚کتاب شریف فی انصار الحسین علیه السلام ✳️ پ.ن: 1⃣اینکه امام سجاد علیه السلام فرمودند : الشام الشام الشام شاید یکی از دلایلش همین باشد. در شام از کاروان اسرای حسینی فقط اهل بیت پیامبر ص مانده بودند و این بر شدت مصیبت میافزاید. 2⃣ تا کوفه عده ای حداقل به خاطر بازماندگان یاران امام که افرادی سرشناس و محترم بودند احترام نگه میداشتند اما جدا شدن آنها از کاروان باعث شد دشمنان آل الله و امیرالمومنین ع بی پروا تر از قبل با اسرا برخورد کنند.و این در حالی است که همه ی عالم ریزه خوار سفره ی لطف و کرم این بزرگوارانند. 3⃣ وقتی جمعیت این کاروان کم میشود یعنی کسانی که ماندند بیشتر ضربه میخورند ، سنگهای بیشتری میخورند ، بیشتر دیده میشوند😭 بیشتر بهشان توهین میشود و... 4⃣ اینجا معلوم میشود که غربت اسرا در شام چند برابر شده است. 🔹علی لعتنه الله علی القوم الظالمین ع س ✅ @hosenih_maghtal
✅ورود کاروان به شام در روز اول ماه صفر 61 (هـ.ق.) 🔻به نقل مشهور، کاروان اسیران اهل بیت(ع) و سرهای شهیدان، پس از 11 روز حرکت ✳️ سریع و بی‌وقفه و با رنج و آزار و سختی‌های فراوان، سرانجام در روز اول ماه صفر 61 هجری قمری وارد شام شدند. 🔹 بنابراین از نوزدهم محرم که از کوفه حرکت کردند تا اول ماه صفر، بین کوفه و شام در راه بودند. 🔸 تقی الدین ابراهیم بن علی کفعمی در پایان قرن نهم هجری در کتاب «المصباح» خویش و شیخ بهایی و حاج شیخ عباس قمی در منتهی الآمال نوشته‌اند: ▪️«روز اول ماه صفر اهل بیت(ع) و سر بریده امام حسین(ع) و سایر شهیدان کربلا را وارد دمشق کردند.» برخی از مورخان تاریخ امامت و تشیع و روزنگاران تاریخ کربلا و عاشورا از سفر اجباری کاروان اهل بیت(ع) به شام سخن گفته‌اند، اما در ارتباط با تاریخ رسیدن به شام یا اظهار نظری ندارند یا زمانهایی غیر از اول ماه صفر سال 61 هجری قمری را ذکر کرده‌اند. ✳️اما  قول مشهور همین اول ماه صفر سال 61 است. @hosenih_maghtal
✅ورود اهل بیت به شام 🔹مؤلف گوید: صاحب کامل بهایی خبر سهل بن سعد را مختصرتر آورده است و در آن گوید: 🔻دیدم سرها را بر نیزه ها و سر عباس بن علی علیهماالسلام در پیش آن ها بود نیک در آن نگریستم گویی می خندید و سر امام علیه السلام پشت همه سرها و جلوی زنان بود آن را هیبتی عظیم بود ، روشن و تابان ، محاسنش مدور با اندکی سفیدی و به رنگ خضاب شده گشاده چشم ابروها باریک و کشیده، پیشانی باز و میان بینی اندکی بر آمده، لبخند زنان، دیدگانش گویی سمت افق می نگریست به سوی آسمان و باد در محاسن او افتاده به راست و چپ می برد گویی امیرالمؤمنین علیه السلام است.😭 🔸در کامل بهایی است، اهل بیت را سه روز بر دروازه شام بداشتند تا شهر را آیین بستند هر چه تمامتر و بهر زیور و آرایش و آئینه که بود بیاراستند چنان که هیچ چشم مانند آن ندیده بود و آن گاه از مردم شام به اندازه ✳️ مرد و زنان دف زنان بیرون آمدند و امیران با دف و صنج و شیپور با هزاران مرد و زن و 😭جوانان می رقصیدند و دف و صنج می زدند و طنبور می نواختند و مردم شام به انواع جامه ها و سرمه و خضاب خویش را آراسته بودند و بیرون شهر از بسیاری مردم مانند عرصه محشر شده بود جمعیت درهم موج می زدند و چون روز بلند شد سرها را به شهر در آورند و چون وقت زوال شد به در خانه یزید بن معاویه رسیدند از بسیاری ازدحام کوفته و مانده و برای یزید تختی نهاده بودند گوهرنشان و سرای او را به هر گونه زیور آراسته و بر گرد تخت او کرسی های زرین و سیمین نهاده و دربانان یزید بیرون آمدند و آن ها را که حامل سر بودند به سرای او در آوردند چون داخل شدند. گفتند: به عزت امیر قسم که ✳️ را به تمامی کشتیم و برانداختیم و بر کندیم و شرح حال بگفتند و سرها پیش او گذاشتند و در این مدت که اهل بیت در دست آن ها اسیر بودند هیچکس نتوانست بر آن ها سلام کند 🔻ناگهان در این روز پیرمردی از مردم شام نزدیک علی بن الحسین علیهماالسلام آمد و گفت: الحمدلله الذی قتلکم. 🔸شیخ صدوق در امالی روایت کرده است از دربان ابن زیاد که پس از آن گوید: مژده به اطراف بلاد فرستاد و اسرا و سر امام علیه السلام را روانه شام کرد و جماعتی از آن ها را که همراه ایشان رفتند برای من گفتند: که نوحه جن را تا صبح می شنیدند و گفتند: 🔻چون زنان و اسیران را به دمشق داخل کردیم روز بود سنگدلان و درشتخویان اهل شام می گفتند 😭ما اسیرانی زیباتر از این ها ندیدیم شما کیستید. 😭سکینه دختر امام حسین علیه السلام گفت: ما اسیران آل محمدیم پس آن ها را بر پله کانهای مسجد که همیشه جای اسیران بود برپای داشتند و علی بن الحسین علیهماالسلام با ایشان بود جوان بود و پیرمردی شامی نزد ایشان آمد و گفت: ▪️الحمدلله الذی قتلکم و اهلکم و قطع قرون الفتنه. ▪️سپاس خدای را که شما را کشت و هلاک ساخت و شاخ فتنه را ببرید و از ناسزا گفتن چیزی فرو نگذارد. 🔹چون سخن او به آخر رسید علی بن الحسین علیهماالسلام با او گفت: آیا کتاب خدا را خوانده ای؟ گفت: چرا خوانده ام. فرمود: این آیه را نخوانده ای که: ▪️قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی ▪️یعنی از شما مزد رسالت نخواهم مگر خویشان و نزدیکان مرا دوست دارید. پیرمرد گفت: خوانده ام. امام فرمود: ما همانهاییم باز فرمود: آیا این آیه نخوانده ای: ▪️انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. گفت: چرا پس آن شامی دست به آسمان برداشت و گفت: خدایا سوی تو بازگشتم و از دشمن آل محمد و کشندگان آن ها سوی تو بیزاری می جویم قرآن را خواندم و تا امروز متوجه این آیه ها نشدم. 📚منبع: 📘کتاب شریف شیخ عباس قمی رحمه الله علیه ع ع ع س @hosenih_maghtal
✅ بخشی از مقتل دروازه شام 🔻اهل بیت سيدالشهداء عليهم‌السلام را روز اول ماه صفر همراه سرهای شهدا، همچون اسیران کفار و ترک و دیلم، با دستانی بسته و صورت‌های باز سوار بر مرکب‌های بدون جهاز از دروازه «توما» يا دروازه «ساعات» وارد شام (دمشق) كردند و از بازار عبورشان دادند؛ به نحوی که اهل ذمه نیز بر ایشان اهانت می‌کردند و بر پله‌های مسجد جامع که جایگاه اسرا بود، نگاهشان داشتند. ✳️ذكر اين نكته ضروري است كه در كوفه، اهل بيت علیهم‌السلام را می‌شناختند و به فضايلشان آگاه بودند. بنابراین مردم، گريان و پشيمان بودند، اما در شام كه اسلامشان اموی بود، به دليل عدم شناخت اسلام راستين و اهل بيت و تبليغات بنی‌اميه، برخورد مردم به گونه‌ای توهين‌آميز و زشت بود كه بسيار به اهل بيت سخت گذشت. 🔸امام صادق از امام باقر و ایشان از امام سجاد علیهم‌السلام نقل می‌فرمایند که فرمود: ▪️«مرا بر شتری لَنگ و بی‌جهاز سوار کردند و سر پدرم بر عَلَمی بود و زنان ما پشت سر من بر استران بدون پالان سوار بودند. نگهبانان پشت سر و اطراف ما با نیزه ما را احاطه کرده بودند و هرگاه کسی از ما گريه می‌کرد با نیزه بر سرش می‌زدند. تا اینکه وارد شام شدیم و منادی ندا می‌داد: 😭«ای مردم شام! اینان اسیران اهل بیت ملعون هستند.» حضرت سلام‌الله عليها از شمر ملعون خواست که آنان را از دروازه‌ای ببرد که جمعیت کم‌تری دارد و سرها را از آنان دور کند؛ چرا که خاندان آل‌الله از فرط نگاه نامحرمان خوار شده بودند. اما آن نانجیب، دقیقا برعکس خواسته ایشان عمل کرد و اهل‌بیت را از شلوغ‌ترين دروازه، در حالی كه سرهای مقدس شهدا در ميان ايشان بود، وارد شهر كرد. 🔸سهل بن سعد ساعدی نقل می‌کند که در سفر زیارت بیت‌المقدس به شام رسیدم. دیدم همه جا آذین بسته و مردم شادند و زنان با دف و طبل پایکوبی می‌کنند. پرسیدم مگر شاميان عيدی دارند كه ما از آن اطلاع نداريم؟ گفتند: گويا تو غريبه‌ای. خود را معرفی كردم. گفتند: آيا تعجب نمی‌كنی چرا آسمان خون نمی‌بارد و زمين اهلش را فرو نمی‌برد؟ گفتم مگر چه شده؟ گفتند که سر حسین را به همراه اهل بیت اسیرش از دروازه ساعات وارد می‌کنند. به آنجا رفته و دیدم سر امام حسین بر نیزه شکسته‌ای به دست اسب‌سواری است و در پی آن، زنانی بر شتران بی‌جهاز وارد شدند. به یکی از بانوان نزدیک شدم و گفتم: که هستی؟ گفت: من سکینه بنت‌الحسینم. گفتم: من صحابی رسول خدا هستم و از ايشان حديث شنيده‌ام. آیا خواسته‌ای داری؟ 😭فرمود: به حامل سر بگو سر را از ما جلوتر ببرد تا مردم به دیدن سر مشغول شوند و به ما نگاه نکنند که ما حرم رسول خداییم. من 400 دينار به نيزه‌دار دادم و او جلوتر رفت. پیرمردی از اهل شام آمد و زبان به ناسزا گشود و گفت: «خدا را شکر که شما را کشت و بلاد اسلامی را از شرتان ایمن ساخت و امیرالمومنین را بر شما مسلط کرد.» امام سجاد فرمود: «ای پیرمرد! آیا قرآن خوانده‌ای؟» عرض کرد: بلی. فرمود: «آیا این آیه را می‌شناسی که می‌فرماید: ▪️ «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی؟» عرض کرد: بلی. ▪️فرمود: «و آیا خوانده‌ای که و آتی ذی القربی حقه». عرض کرد: بلی. حضرت فرمود: «آن نزدیکان ما هستیم.» باز فرمود: «این آیه را خوانده‌ای که ▪️می‌فرماید: «واعلمو انما غنمتم من شیئ فان لله خمسه و لرسول و لذی القربی؟» گفت: آری. فرمود: «آن نزدیکان ما هستیم.» و باز ▪️فرمود: «آیا خوانده‌ای که انما یریدالله لیذهب عنکم‌الرجس اهل‌البیت و یطهرکم تطهیرا؟» عرض کرد: بله. فرمود: «ما اهل بیت هستیم که خداوند آیه طهارت را مخصوص ما نازل کرد.» پیرمرد ساکت و پشیمان شد و تاملی کرد و گفت: تو را به خدا شما آنان هستید؟ فرمود: «بلی به خدا سوگند و بدون شک، ما همان‌ها هستیم و به‌حق جدمان رسول خدا ما همان‌ها هستیم.» پیرمرد گریست و عمامه‌اش را بر زمین کوبید و گفت: «خدایا! ما از دشمن آل محمد چه از جن باشد و چه انسان بيزاريم.» سپس گفت: «آیا می‌توانم توبه کنم؟» 🔺امام سجاد فرمود: «آری اگر توبه کنی خدا قبول می‌کند و تو با ما خواهی بود.» برخی گفته‌اند خبر به یزید رسید و او را کشت. 🔹منهال بن عمرو نقل می‌كند: در شهر شام به امام سجاد علیه‌السلام عرض كردم: 🔸يابن رسول‌الله! احوال شما چگونه است؟ فرمود: «اوضاع ما مانند بنی‌اسراييل است در ميان فرعونيان كه پسرانشان را سر می‌بريدند و زنان آن‌ها را زنده نگاه می‌داشتند. روزی عرب بر ديگران فخر می‌كرد كه محمد صلی‌الله علیه و آله عرب است و قريش بر عرب فخر می‌كرد كه محمد از قريش است و ما خاندان او هستيم كه حق ما غصب شده و گرفتار و كشته و آواره‌ايم. 📚 منابع: بحارالانوار ج 45/ علامه مجلسی ج 2/ خوارزمی / سید بن طاوس / شيخ عباس قمی ع س س @hosenih_maghtal
🔹در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچه‌ها و محله‌های کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد[9] و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذی‌الجوشن به شام روانه کرد. 🔸 دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه دست‌ها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بی‌جهاز به سوی شام حرکت دادند. 🔹مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارک اشاره دارند. 🔸نقل شده که اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ را سه روز پشت دروازه‌های دمشق نگه داشتند تا شهر را آذین‌بندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دشمق کردند.[10]  🔸واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علی‌رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله می‌کردند و بر سرها اهانت می‌نمودند. ✳️سفر شام برای اهل‌بیت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ بسیار تلخ و مصیبت‌های دوران اسارت در این دیار، برایشان از سخت‌ترین مصیبت‌ها بوده است. ✳️وقتی از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ پرسیدند در سفر کربلا، سخت‌ترین مصیبت‌های شما کجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام» .[11] در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید می‌گذارند و این صحنه از سوزناک‌ترین صحنه‌هایی است که برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق می‌افتد. چرا که یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و شماتت می‌کند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان می‌داند و به مردم اجازه حضور می‌دهد و در آن مجلس به لب‌های مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران می‌زند.[12] گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه می‌دهد و این جسارت بزرگ را می‌کند. 😭دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به کنیزی می‌خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب سلام الله علیهما روبرو می‌شود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم زینب خطبه‌ای در مجلس یزید ایراد می‌کنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره می‌کند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار می‌کند.  -------------------------------------------------- 📚[9] . محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هاد، چاپ اول، ص 329، خرداد 1372. [10] . جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص 240، اسفند 1374. [11] . ابو مخنف، مقتل‌الحسین، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول، 1380، ص 385. [12] . ابومخنف، پیشین، ص 387. ع س ✅ @hosenih_maghtal
✅کیفیت ورود اسرای کربلا به شام و مجلس یزید 🔸المزار الكبير ـ في زِيارَةِ النّاحِيَةِ ـ : رُفِعَ عَلَى القَنا رَأسُكَ ، وسُبِيَ أهلُكَ كَالعَبيدِ ، وصُفِّدوا فِي الحَديدِ فَوقَ أقتابِ المَطِيّاتِ ، تَلفَحُ وُجوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ ، يُساقونَ فِي البَراري وَالفَلَواتِ ، أيديهِم مَغلولَةٌ إلَى الأَعناقِ ، يُطافُ بِهِم فِي الأَسواقِ. 📚المزار الكبير : ص ٥٠٥ ، ▪️مصباح الزائر : ص ٢٣٣ ، ▪️بحار الأنوار : ج ١٠١ ص ٢٤١ و ص ٣٢٢ . 🔹در «زيارت ناحيه مقدّسه» ـ : سرت را بر نيزه كردند و 😭خانواده ات را مانند بندگان، اسير نمودند و با زنجير آهنين، به بند كشيدند و بر روى مَركب هاى بدون جهاز، سوار نمودند و باد داغ نيم روزى، صورت هاشان را مى سوزانْد. آنان را در دشت ها و صحراها مى راندند و دستانشان را به گردن هايشان بسته بودند و آنها را در بازارها مى چرخاندند. 🔸قرب الإسناد عن عبد اللّه بن ميمون عن جعفر بن محمد عن أبيه [الباقر] عليهماالسلام: لَمّا قُدِمَ عَلى يَزيدَ بِذَرارِيِّ الحُسَينِ، اُدخِلَ بِهِنَّ نَهارا مَكشوفاتٍ وُجوهُهُنَّ ، فَقالَ أهلُ الشَّامِ الجُفاةُ : ما رَأَينا سَبيا أحسَنَ مِن هؤُلاءِ ، فَمَن أنتُم ؟  فَقالَت سُكَينَةُ بِنتُ الحُسَينِ : نَحنُ سَبايا آلِ مُحَمَّدٍ . 📚قرب الإسناد : ص ٢٦ ح ٨٨ ، ▪️الأمالي للصدوق : ص ٢٣٠ ح ٢٤٢ ، ▪️روضة الواعظين : ص ٢١٠ كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، ▪️بحار الأنوار : ج ٤٥ ص ١٥٥ و ص ١٦٩ ح ١٥ . 🔹قرب الإسناد ـ به نقل از عبد اللّه بن ميمون از امام صادق عليه السلام، از پدرش امام باقر عليه السلام ـ: هنگامى كه خاندان حسين عليه السلام را بر يزيد وارد كردند روز بود و 😭صورت هاى آنان باز بود. 😭شاميان جفاكار گفتند: ما اسيرانى نيكوتر از اينها نديده ايم. شما كيستيد؟! سكينه دختر حسين عليه السلام ▪️گفت : ما اسيران خاندان محمّديم. @hosenih_maghtal
حسینی به دمشق 🔹شیخ عباس قمی گوید: شیخ کفعمی [1] ، شیخ بهایی [2] و محدث کاشانی [3] نوشته ‏اند: 🔸در اول صفر، سر حسین (ع) وارد دمشق شد. این روز را بنی‏امیه جشن می‏گیرند. این روز روزی است که اندوه را تازه می‏کند. 🔹روزی که در عراق عزا به شمار می‏آید، اما بنی‏امیه آن را در شام جشن می‏گیرند. 🔸نیز از ابوریحان در آثار الباقیه [4] نقل شده است که گفت: در روز اول صفر، سر حسین (ع) را وارد دمشق کردند...». [5] 📚پی نوشت ها: ▪️[1] مصباح کفعمی، ص 510. ▪️[2] توضیح المقاصد، بهایی، ص 4. ▪️[3] تقویم المحسنین، فیض کاشانی، ص 15. ▪️[4] الآثار الباقیه، بیرونی، 331، چاپ مکتبة المثنی، بغداد. ▪️[5] نفس المهموم، ص 429؛ ر. ک. مقتل الحسین (ع)، مقرم، ص 348. @hosenih_maghtal
🔹سید ابن‏طاووس گوید: کوفیان سر امام حسین (ع) را به همراه مردانی که به اسارت گرفته بودند حرکت دادند. 🔸چون نزدیک دمشق رسیدند، ام‏ کلثوم به شمر - که در میان آنها بود - نزدیک شد و گفت: حاجتی دارم! گفت چه حاجتی؟ فرمود: چون ما را وارد شهر کردید، از دروازه‏ای ببرید که تماشاگران کم‏تری داشته باشد؛ و از اینان بخواه که سرها را از محمل ها بیرون بیاورند و از ما دور کنند. زیرا از بس با این حال به ما نگاه کردند خوار و ذلیل گشته‏ایم! 🔹شمر از روی کفر و سرکشی در پاسخ سؤال وی فرمان داد تا سرها را در وسط محمل ها بر نیزه کنند و آنان را از میان تماشاچیان با همین حالت حرکت داد تا به دروازه‏ی دمشق رسید!» [1[ 📚پی نوشت ها: ▪️[1] اللهوف، ص 156 - 155؛ و به نقل از آن نفس المهموم، 430 - 429؛ و ر. ک. مقتل الحسین (ع)، مقرم، ص 347. @hosenih_maghtal
✅ورود اهل بیت به شام 🔹شیخ کفعمی و شیخ بهایی و محدث کاشانی گفتند: در _صفر سر حضرت سید الشهداء علیه السلام را به شام در آورند و بنی امیه آن روز را عید گرفتند و اندوه مؤمنان در این روز تازه گردد. 🔸از ابی ریحان بیرونی در آثار الباقیه نقل است که روز اول صفر سر حسین علیه السلام را به دمشق در آوردند و یزید بن معاویه آن را پیش دست خود نهاد و به چوبدستی بر دندان های پیشین او می زد و می گفت: لست من خندف الخ. 🔹و در مناقب از ابی مخنف است که چون سر آن حضرت را بر یزید در آوردند بویی خوش از آن می دمید بهتر از هر عطری. 🔸سید (ره) گفت: آن مردم سر حسین علیه السلام و اسرا را ربودند چون نزدیک دمشق رسیدند😭ام کلثوم نزد شمر آمد و شمر هم از فرستادگان بود و فرمود: ای شمر به تو حاجتی دارم پرسید: حاجت تو چیست؟ فرمود: چون ما را به شهر در آوردی از دری بر که نظاره گران اندک باشند و با آن مردم که همراه تواند بگوی سرها را از میان کجاوه ها بیرون برند و ما را از آن ها دورتر دارند که از بسیار نگاه کردن رسوا شدیم...😭 اما شمر در جواب آن سؤال امر کرد سرها را بر نیزه کنید و میان کجاوه ها آرند از لجاجت و دشمنی و آن ها را از وسط نظاره کنندگان بگذرانیدند با همان حالت تا به دروازه دمشق رسیدند و😭 آن ها را بر پله های در مسجد جامع بایستادند جایی که اسیران را نگاه می داشتند. 🔹در بحار است که صاحب مناقب به استناد از زید از پدرانش روایت کرده است که سهل بن سعد گفت: به بیت المقدس می رفتم گذرم بر دمشق افتاد و شهری دیدم با جویهای آب روان و درختان بسیار و پرده ها و حجاب های دیبا آویخته، مردم را دیدم شادمانی می نمایند و زنان دف و طبل می زنند با خود گفتم شامیان را عیدی باشد که ما ندانیم. پس چند تن دیدم با یکدیگر سخن می گفتند پرسیدم: شما شامیان را عیدی است که ما نمی دانیم؟ گفت: ای پیر مرد گویا تو بیابانی و چادرنشینی. گفتم: من سهل بن سعدم محمد صلی الله علیه و آله و سلم را دیده ام. گفتند: ای سهل عجب نداری که آسمان خون نمی بارد و زمین اهل خود را فرو نمی برد. گفتم: مگر چه شده؟ گفتند: این سر حسین علیه السلام از عترت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است از عراق ارمغان آورده اند. 😭گفتم: واعجبا سر حسین علیه السلام را آوردند و مردم شادی می نمایند. باز پرسیدم: از کدام دروازه می آورند اشاره به دروازه کردند که آن را باب ساعات گویند. 😭سهل گفت: در میان گفتگوی ما ناگهان دیدم بیرقهای پی در پی پیدا شد و سواری دیدم بیرقی در دست داشت پیکان از بالای آن بیرون آورده و سری بر آن بود روشن شبیه ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ناگاه دیدم از پشت سر وی زنانی بر شتران بی روپوش سوارند و نزدیک شدم و از زن نخستین پرسیدم: کیستی؟ 😭گفت: سکینه بنت الحسین علیه السلام. گفتم: حاجتی داری تا بر آورم؟که من سهل بن سعد ساعدی هستم جد تو را دیدم و حدیث او را شنیدم. 😭گفت: ای سهل به حامل این سر بگو که آن را پیشتر برد تا مردم مشغول به نگریستن آن شوند و به حرم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نگاه نکنند. سهل گفت: نزدیک آن نیزه دار شدم. گفتم: توانی حاجت مرا بر آوری و چهارصد دینار بستانی. گفت: حجت تو چیست؟ گفتم: این سر را از حرم جلوتر بری. پذیرفت و آن زر بدو دادم و سر را در حقه گذاشتند و بر یزید در آمدند من هم با آنها رفتم و یزید را دیدم بر تخت نشسته و تاجی بر سر دارد درّ و یاقوت در آن نشانیده و بر گرد او پیرمردان قریش بودند چون حامل سر بر او داخل شد گفت: ▫️اوفر رکابی فضة و ذهبا - انا قتلت السید المحتجبا ▫️قتلت خیر الناس اُمّا و ابا - و خیرهم اذ ینسبون نسبا ✳️یزید گفت: اگر می دانستی بهترین مردم است چرا او را کشتی؟ ✳️گفت: به طمع جایزه تو. یزید دستور به کشتن او داد و سرش را بریدند. 😭آن گاه سر امام علیه السلام را در طبقی زرین نهاد و می گفت: ▫️کیف رایت یا حسین... ▫️ای حسین قدرت مرا چگونه دیدی؟ 📚منبع: 📘کتاب شریف شیخ عباس قمی رحمه الله علیه س س @hosenih_maghtal
✅اهل بیت پیامبر وارد مجلس یزید می‌شوند/ اولین سخن یزید با سر مبارک امام حسین چه بود؟ 🔹دوم ماه صفر همان روزی است که اهل بیت پیامبر(ص) و سَر مبارک امام حسین(ع) را به مجلس یزید وارد می‌کنند 🔸و امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) با سخنان خود ابطال اعمال یزید بن معاویه و حقانیت قیام عاشورا را آشکار می‌سازند. 🔹پس از اینکه اسرای کربلا و خاندان امام حسین (ع) را وارد شهر دمشق کردند، سر حسین (ع) را بر رمح بلندی زده بودند و خولی آن رمح را می‌کشید و به آواز بلند می‌گفت: ▪️«منم آن کسی که دشمنان یزید را کشتم و بخون آغشتم» 🔸ام‌کلثوم با چشم گریان گفت: 😭«ای دشمن خدا فخر می‌کنی به کشتن کسی که جبرئیل گهواره جنبان او بوده و میکائیل ذکر خواب گوینده و اسرافیل بدوش کشنده و اسمش در عرش خدا نوشته جدش خاتم‌الانبیاء بوده و مادرش فاطمه زهراء است و پدرش قاتل مشرکین است». 🔹سرهای جوانان اهل بیت هیجده سر بود، بعد از 1⃣سر حسین 2⃣سر علی اکبر را آوردند پس از او 3⃣سر عباس بن علی بر نیزه بود و حامل آن سر قشعم جعفی بود بعد از او 4⃣سر عون بود نیزه دار سنان بن انس نخعی بود همین نحو سرها را پشت سر هم وارد می‌کردند. ✳️پشت سرها اسیران وارد شدند پیشاپیش آنها زین العابدین بود. 🔸 مردم شهر با طبل و شادی به استقبال آن‌ها آمدند، ابتدا به خرابه ای در شام  برده شدند تا اجازه ورود به مجلس یزید صادرشود! 🔹فردای آن روز ماموران یزید برای بردن اسیران به مجلس وی به خرابه آمدند و چنان شیونی در مرد و زن اسیران افتاد که ناله شان به آسمان رفت . 🔸آن ها را با زنجير و ريسمان بيرون آوردند همه را به يك ريسمان بسته بودند. ✳️حضرت امام زين العابدين (ع) می‏فرمايد يكسر ريسمان به گردن من بود و سر ديگر به بازوى عمه‏ ام زينب. 🔹هر وقت ما كوتاهى در رفتن می‏كرديم كعب ني و تازيانه می‏خورديم زيرا كه در ميان خيل اسيران هم دختران كوچك بودند و هم زنهاى بلند قامت زنها قدمها را بلند و اطفال كوچك بر می‏داشتند زنها كه می‏ايستادند كعب نيزه و تازيانه می‏خوردند صداى ناله ايشان بلند می‏شد و چون زنان و محترمات حركت میكردند اطفال به روى هم می‏ريختند و روى زمين می‏افتادند در اين وقت سنگدلان و دژخيمان آن پليد با تازيانه و كعب نی بچه ‏ها را از روى زمين بلند میكردند و با اين وضع جانسوز و دلخراش ذرارى و اهل پيغمبر (ص) را وارد مجلس آن زنديق نمودند. 🔸 یزید دستور داده بود تا برایش تختی مرصع آراسته کنند، اشراف و سران کوفه به دربار او بیایند و مجلس عیش و نوش برای او پهن شود.بهترین لباس هایش را پوشیده بود.  🔹چون سرهاى مبارك را بر يزيد وارد كردند، اهل بيت (ع) در حالتى كه  به يك رشته بسته شده بودند و حضرت على بن الحسين عليه السّلام را در (غُل جامعه ) بود به مجلس یزید آوردند. 🔸چون يزيد ايشان را به آن هيئت ديد گفت، خدا قبيح و زشت كند پسر مرجانه را اگر بين شما و او قرابت و خويشى بود ملاحظه شما ها را مى نمود و اين نحو بد رفتارى با شما نمى نمود و به اين هيئت و حال شما را براى من روانه نمى كرد.  🔹مرحوم محدث نورى قدس سره از دعوات راوندى نقل كرده: هنگامى كه حضرت على بن الحسين عليهماالسلام را بر يزيد وارد كردند يزيد با حضرت سخن مى گفت و در صدد بود بهانه اى بدست آورد تا او را شهيد كند. 🔸امام سجاد علیه السلام هم پاسخ مى داد در حالي كه تسبيح كوچكى در دست داشت و آن را مى چرخانيد. يزيد گفت: اين چه كارى است كه من با تو سخن مى گويم و تو با تسبيح بازى مى كنى؟ يعنى مى خواست بگويد: ادب مجلس و سخن را رعايت نمى كنى.  🔹حضرت فرمود: پدرم از جدم برايم روايت كرد كه چون نماز صبح را انجام مى داد تسبيح را بدست مى گرفت و مى گفت: ▪️اللهم انى اصبحت اسبحك و احمّدك و اهلّلك و اكبّرك و امجّدك بعدد ما ادير به سبحتى؛ و تسبيح را با دست مى چرخانيد و سخن مى گفت و كارش را انجام مى داد بدون آن كه ذكرى بگويد و مى فرمود: چرخيدن تسبيح ذكر به حساب مى آيد و آن امان است تا در رختخواب جاى گيرد و چون در رختخواب مى رفت همين اذكار را تكرار مى كرد و تسبيح را زير سر قرار مى داد و مى فرمود تا صبح تسبيح ذكر مى كند و من از جدم پيروى مى كنم.  🔸يزيد گفت: با هر يك از شما سخن مى گويم پاسخى مى دهد كه در گفتار پيروز مى گردد.  🔹مرحوم طريحى در منتخب می‌نویسد : در اين حال كه اسراء را با سرهاى بريده در دارالاماره نگاه داشته بودند مروان حكم ملعون پيدا شد چشمش كه به سر بريده امام (ع) افتاد اظهار فرح و سرور نمود، وجدكنان، پاى طرب كوبان از روى تكبر به اطراف دامن خود نظر میكرد و ناسزا می‏گفت و می‏رفت ولى برادرش كه مردى صالح و دوستدار خاندان نبوت بود بنام عبدالرحمن هنگامى كه آمد و چشمش به سر بريده آقا افتاد زار زار گريست و رو كرد به مردم و گفت:  🔸اى ظالمان شما كه ديگر روى پيغمبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را نخواهيد ديد مگر آنكه گريبان شما را بگيرد و با شما
مخاصمه كند، قسم به خدا ديگر در شهر نخواهم ماند و روى يزيد را نخواهم ديد.  🔹در ميان ملاء عام در بين آن همه ازدحام سرها را از نيزه‏ ها فرود آوردند و طشتى از طلا حاضر كرده و سر بريده پسر فاطمه را در ميان آن طشت نهادند و ساير سرها را در ميان طبق چيده و به حضور آن پليد بردند.  🔸ابو مخنف مینويسد: سهل گفت من هم داخل آن جماعت شدم ببينم به سر مطهر امام (ع) چه می‏رسد سر منور آقا را از نيزه بزير آوردند در ميان طشتى از ذهب گذاردند و روپوشى از پرده ديبقى بر روى سر مطهر امام انداختند. 🔹اول سر مطهر آقا را خوب شستند محاسنش را شانه زدند بعد رو ببارگاه نهادند امراء كوفه كه همراه سرها و اسيران آمده بودند سرها را برداشته به حضور بردند و چون وارد بارگاه شدند بعد از تعظيم سر امام (ع) را برده روى تخت مقابل يزيد نهادند و سرهاى ديگر را هم به ترتيب چيدند بعد يزيد از امراء كوفه واقعه كربلاء را پرسيد.  🔸بعضى از اهل خبر می‏نويسند: متكلم زجر بن قيس بود و برخى ديگر گفته ‏اند متكلم شمر ملعون بود و حق آن است كه همان زجر ملعون ابتداء به كلام كرد زيرا وى شخصى فصيح و بليغ بود. 🔹سر امام مظلوم (عليه السلام) را در طبقى از طلا نهاده بودند و اولين سخن يزيد ناپاك با آن حضرت اين بود: چگونه ديدى ضربت دست مرا؟  🔸يزيد رو كرد به حضار مجلس و گفت اين مرد تا زنده بود بمن افتخار می‏كرد و می‏گفت پدر من بهتر از پدر يزيد است اى مردم پدرش با پدر من در باب سلطنت و خلافت مخاصمه كرد خدا پدر مرا بر پدرش ظفر داد و اما اينكه می‏گفت مادرم بهتر از مادر يزيد بود اين راست است و اما اينكه می‏گفت جدم بهتر از جد يزيد است البته هر كه ايمان به خدا و اقرار به روز جزا دارد بايد پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) را از همه كائنات بهتر بداند و اما اينكه می‏گفت خودم از يزيد بهترم گويا اين آيه را از قرآن نخوانده بود كه می‏فرمايد: ▪️قل اللهم مالك الملك تؤتى الملك من تشاء الى آخر!!! 🔸در دست يزيد چوبدستى از جنس خيزران بود و به آن چوب دو لب قرآن خوان ابى عبدالله (عليه السلام) را از هم باز میكرد و دندانهاى حضرت را بيرون می ‏انداخت بعد به لبهاى مبارك چوب می‏زد و اشعارى می‏خواند كه كجايند آباء و اجداد و پيروان ما كه در غزوه بدر حاضر بودند و در دست اصحاب محمد (ص) كشته شدند بيايند ببينند كه چگونه تلافى به آل محمد (ص) كردم سرهاى اولادش را بريدم و ✳️كفر باطنى خود را ظاهر كردم مردم شامى حاضر بودند و اين كفرها را از يزيد شنيدند رنگ رخسارشان تغيير كرد و گفتند: 🔹خود را پادشاه اسلام میخواند و كفر میگويد بعلاوه چقدر جسارت با سر بريده می‏كند . از حالت اهل مجلس يزيد را ترس گرفت گفت آيا میشناسيد اين سر كيست اين سر حسين بن على عليهما السلام است كه افتخار می‏كرد 🔸جد و پدر و مادرم از پدر و مادر يزيد بهترند عم من و خال من بهتر از يزيد است و خودم بهتر از يزيدم زيرا كه ديدند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مرا بزانوی خود نشاند و در حق من فرمود حسين (ع) ريحانه باغ من و سيد شباب جنت است در نسل و اولاد من پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) دعا كرده من اولى ترم از يزيد باين امر وليكن گويا حسين (ع) آيه را ملاحظه نكرده كه خدا به هر كه میخواهد سلطنت بدهد می‏دهد و از هر كه میخواهد بگيرد می‏گيرد و او را قابل ندانست نداد و مرا لايق ديد داد به همين دليل شاميان احمق رام شدند و يقين كردند همين است كه میگويد و حال آنكه تاويل آيه مباركه اين نبوده و نيست بارى از كلام برخى اين طور معلوم می‏شود كه چوب خيزران در دست آن پليد بود چنانچه رسم جبابره اينست 🔹چند نفر بودند كه در مجلس يزيد پليد زبان به شفاعت گشودند تا آن ناپاك جسارت به سر مطهر امام (عليه السلام) نكند و اغلب آنها را يزيد به قتل رساند 🔸سپس يزيد پليد بانوان محترمه و كودكان را طلبيد، ايشان آمدند و در مقابل آن ناپاك نشستند. 🔹و نيز در بحار فرموده: در آنوقت كه اسيران را به حضور آوردند فاطمه دختر امام حسين (ع) از ميان زنان فرمود : 🔸اى ظالم دختران پيغمبر را تا امروز كى اسير كرده كه تو كرده ‏اى از كلام فاطمه تمام اهل مجلس بگريه در آمدند . ضجه مردم با شيون زنان پشت پرده با ناله و افغان اسيران يكمرتبه بلند شد مجلس يكپارچه پر از گريه شد. 🔹مردم شام اسراى اهل بيت پيغمبر را از خوارج بحساب مى آوردند و يا اسراى رومى فكر مى كردند لذا مردى از اهل شام در مجلس يزيد فاطمه دختر امام حسين عليه السلام را ديد و از يزيد خواست كه اين دختر را به او ببخشد.  😭دختر ابى عبدالله عليه السلام از سخن مرد شامى لرزه بر اندامش افتاد صدا زد: ▪️عمه جان اوتمت و استخدم؛ 😭يتيم شدم كم نبود حالا بايد كنيزى كنم. 🔸 زينب دختر على عليه السلام به مرد شامى پرخاش كرد و فرمود: دعوى دروغ كردى و پست تر از آنى كه چنين خواهشى كنى كه نه براى تو و نه براى اميرت جايز نيست يزيد از گفتار زين
ب به خشم آمد و گفت: ▪️ادعاى دروغ مى كنى اگر بخواهم مى توانم. ▪️زينب فرمود: چنين نيست خدا چنين اختيارى به تو نداده است مگر آن كه از دين ما خارج شوى و به دين ديگرى درآئى.  🔹يزيد سخت خشمگين شد و گفت: اين چنين با من سخن مى گوئى؟ پدرت و برادرت از دين خارج شدند! ▪️زينب فرمود: به دين خدا و جد و پدر و برادرم تو و پدرت و جدت هدايت شده ايد اگر مسلمان باشيد. ▪️يزيد گفت: دروغ مى گوئى اى دشمن خدا. 🔸زينب فرمود: تو اميرى به ظلم و ستم دشنام مى دهى و با قدرتت به طرفت تحميل مى كنى. يزيد از سخن زينب خجالت كشيد و سكوت كرد. 😭مرد شامى دوباره سخنش را تكرار كرد و گفت: اين دختر را به من ببخش. ▪️يزيد گفت: خفه شو خدا مرگ حتمى به تو ببخشد. 🔹لذا زينب مظلومانه با اين كه در دست يزيد اسير است و حامى و پشتيبانى ندارد، اما با يك شجاعت بى نظير و شهامت بى مانند بياناتى ايراد مى فرمايد كه بينى يزيد را به خاك مى مالد تا آنجا كه مى فرمايد: 🔸من تو را انسانى بى قدر و بى ارزش مى دانم و سخت تو را مى كوبم و بسيار تو را توبيخ و سرزنش مى كنم، تو هر چه تلاش كنى و مكر و حيله بكار برى نمى توانى نام ما را از سر زبانها بردارى. محبت ما را از دلها خارج كنى و احکام دين را از بين ببرى، ليكن عار و ننگ كار تو هرگز و با هيچ آبى شسته نمى شود. 🔹راستى عجيب شجاعانه، يزيد را با خاك يكسان مى كند، آرى او دختر اميرمؤمنان على بن ابيطالب است لذا در برابر همه حضار مجلس بپا خواست و پس از حمد و ثناى پروردگار و درود بر پيامبر و دودمان او فرمود: 🔸 يزيد گمان مى كنى از اين كه همه راههاى زمين و آسمان را به روى ما بستى و ما را مانند اسيران شهر به شهر مى گردانى، نزد خدا خوار و بى مقدار مى شويم و تو مورد عنايت الهى گرديده اى و مقاومت نزد خدا فزون گشته كه اين چنين باد به دماغ افكنده و اظهار خوشحالى و شادمانى مى كنى؟ 🔹چون مى بينى دنيا به كام تو است و كارها بر وفق مرادت جريان دارد؟ و حكومت ما در دست تو قرار گرفته؟ نه چنين نيست، آرام باش، به جهل و نادانى اتكا مكن، مگر گفته خدا را فراموش كرده اى: كفار گمان نكنند كه مهلت دادن به آنها به خير آنها است بلكه به آنها مهلت مى دهيم تا بر گناهانشان بيفزايند كه براى آنان عذابى دردناك است. 😭اى پسر آزادشدگان آيا از عدالت است كه زنان و كنيزان خود را در پس پرده نگهدارى و دختران رسول خدا (ص) به اسارت بسر برند و پرده حجاب آنها دريده و صورت هاشان در برابر دشمنان باز تا افراد دور و نزديك چهره آنان را بنگرند. در حالي كه مرد و محرمى ندارند تا از آنها حمايت كند؟! 🔸آرى چگونه انتظار حمايت داشته باشيم از كسى كه جگر پاكان را به دندان مى كشد و گوشت او از خون شهدا روئيده است و چگونه ممكن است از دشمنى با ما كوتاهى كند كسى كه از روى بغض و كينه به ما نگاه مى كند. 🔹و با چوب خيزران بر لبان و دندان سيد جوانان اهل بهشت مى زند چرا چنين نگوئى كه به خيال خود فتنه را با كشتن ذريه رسول خدا و ستارگان زمين ريشه كن كرده اى، آنگاه پدران خود را مى خوانى، بزودى به آنان ملحق خواهى شد در حالي كه آرزو مى كنى كاش فلج بودم و لال مى شدم و چنين جملاتى را نمى گفتم و چنان كارهائى را انجام نمى دادم، خدايا حق ما را بستان و انتقام ما را از دشمنان بگير و آنها را كه خون ما را ريختند مورد غضب خود قرار ده... 🔸هر چند سخن گفتن با تو مصيبتم را تشديد و اندوهم را افزون مى سازد ليكن بايد تو را از اين گردن فرازى فرود آورم و تو را كوچك سازم و بكوبم و توبيخ و ملامت بسيار گويم، هر چند چشم ها اشكبار و سينه سوزان است و چقدر شگفت آور است كه افراد حزب اللّه به دست آزادشدگان حزب شيطان كشته شوند. 🔹مكر خود را بكار گير و كوشش خود را انجام ده ولى بخدا قسم نمى توانى ياد ما را از ميان مردم محو و نابود كنى و احکام الهى را نمى توانى از بين ببرى اما عار و ننگ عمل زشت تو هرگز شسته نمى شود، زيرا راى تو ضعيف و مدت زندگانيت كوتاه و جمعيت و همدستانت اندك و در روز قيامت منادى پروردگار ندا مى دهد: آگاه باش كه لعنت خدا بر ستمكاران محقق است! 📚منابع ▪️ ▪️ ▪️ ▪️ علیه السلام ▪️ جلد 45 ▪️                    س س ع @hosenih_maghtal
📚به نقل از کتاب المصابیح، 🔹به سندش از امام صادق‌علیه‌السلام‌، از پدرش امام ‌باقر‌علیه‌السلام‌_از پدرم امام علی‌بن‌الحسین‌علیه‌السلام در باره بردن او به سوی یزید پرسیدم. 🔸فرمود: مرا بر شتری لنگ و بدون جهاز، سوار کردند وسر حسین‌علیه‌السلام بر بالای علمی بود و زنانمان، پشت سرِ من بر استرانی بدون پالان، سوار بودند. 🔹کسانی که ما را می‌بردند، از پشت سر و گردا گردمان،بانیزه، مارا احاطه کرده بودند و آزار می دادند. 🔸اگر اشکی از دیده یکی از ما فرو‌ می‌چکید، با نیزه به سرش می‌کوبیدند، تا آن‌که وارد شام شدیم. 📣جارجی جار زد: ای شامیان! اینان،اسیران اهل بیت ملعون‌اند. 📚شهادت نامه امام حسین علیه‌السلام ص۵۱۱ به نقل از کتب ▪️الاقبال ج۳ ص۸۹ ؛ ▪️بحار الانوار: ج۴۵ ص۱۵۴ ح۳ ع ✅ @hosenih_maghtal
🔹علی‌رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک... 🔸شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند... @hosenih_maghtal
✅ ایام ورود کاروان به شهر شام است... 🔹در روضه های شهر شام عباراتی شنیده میشود که کمتر شنیده شده. 🔸وقتی به امام سجاد علیه السلام گفتند کجای این سفر برایتان از همه جا سخت تر بود ۳ مرتبه فرمودند : الشام الشام الشام... 🔹 چرا شام ؟ مگر در شام چه گذشته؟ 🔹در شهر شام عباراتی را میشونیم: ▪️محله یهودیان ▪️بازار برده فروشان ▪️خرابه ▪️مجلس نامحرمان ▪️مجلس و بزم شراب ▪️کنیزی ▪️پیر شدن دختر سه ساله ▪️و... 🔸آیا تا بحال فکر کرده ایم که بازار برده فروش ها کجا بوده؟ 🔹به چه کسی برده میگفتند؟ 🔸اینکه فرمودند : ما را چون اسیران ترک و دیلم میبردند ، منظورشان چه بوده؟ 🔹مشخصه اسیران ترک و دیلم چه بوده؟ 🔸در شام با این کاروان چه کردند؟ ▪️سنگ و چوب ▪️آتش ▪️دشنام ▪️زبانم لال....بقیه بماند 🔹در شهر شام بود که امام سجاد علیه السلام فرمود: گلوله ای از آتش بر عمامه ام افتاد ، دستهایم بسته بود آنقدر سوخت تا به موها و پوست سرم رسید... سرم سوخت... 🔸بزم شراب!!! مگر به این سادگی است... عده ای مست لایعقل باشند... در آن مجلس ناموس امیرالمومنین و اهل بیت امام حسین علیه السلام هم حضور داشته باشد... خودتان در این باره بیاندیشید... زبان از شرح آن قاصر است 🔹خرابه نشینی... اینها عزیزان و اهل کرامت بودند... سفره دار بودند... فقیر نواز بودند... حالا خرابه نشین شدند... برایشان صدقه میآورند... 🔸شنیده ایم که میگویند آنقدر غصه خورد تا دق کرد... پیر شد... سه ساله امام حسین علیه السلام از غصه پیر شد و دق کرد... اینها افسانه نیست... 🔹در مجلس یزید فردی به سمت دختر امام حسین علیه السلام اشاره کرد... گفت یزید او را بمن بده... کنیزی... آل الله... 🔸فکر کرده ای که کنیز به چه کسی میگفتند...😭😭😭 ✳️گاهی تفکر در عبارات مقتل چنان مطالبی را در ذهن میپروراند که میگویی مصیبت امام حسین علیه السلام هم مانند آیات قران بواطنی دارد که هر چقدر بیشتر مطلع میشوی باز مصیبت جدیدی برایت آشکار میشود... و هیچ کس به جز ولی عصر ارواحنا فداه نمی تواند این مصیبت را در حد کمال درک کند... 🔻مدعی هرگز نزن بیهوده لاف عاشقی... 🔺این حسین تنها یک عاشق دارد آنهم زینب است... ▪️وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوٓا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ @hosenih_maghtal