eitaa logo
حسینیه مقتل
5.4هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
354 ویدیو
63 فایل
تماس با مدیر : @mostafapi1 حسینیه مقتل در تلگرام: https://t.me/hosenih_maghtal حسینیه مقتل در ایتا: eitaa.com/hosenih_maghtal 🔻 پیج حسینیه مقتل در اینستاگرام : https://www.instagram.com/payegahe_hoseinieh_maghtal
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حسینیه مقتل
🔹اسماء گریبانش را پاره کرد و سراسیمه از خانه بیرون آمد، حسن و حسین (ع) را در بیرون خانه ملاقات کرد. آنها گفتند: مادر کجاست؟ اسماء، سخنی نگفت، آنها به سوی خانه روانه شدند و دیدند که مادرشان رو به قبله دراز کشیده، حسین (ع) مادرش را حرکت داد، ناگهان دریافت که مادرش از دنیا رفته است، به برادرش حسن (ع) رو کرد و گفت: ای مادرم! خدا در مورد مادرم به تو اجر بدهد (آجَرَکَ اللَّهُ فِی الْوالِدَةِ). ✳️حسن (ع) خود را به روی مادر انداخت، گاهی او را می‌بوسید و گاهی می‌گفت: ای مادرم! با من سخن بگو، قبل از آنکه روح از بدنم بیرون رود. ✳️امام حسین (ع) پیش آمد و پاهای مادرش را می‌بوسید، و می‌گفت: «مادرم! من پسرت حسین (ع) هستم، قبل از آنکه قلبم شکافته شود و بمیرم، با من سخن بگو». ✅ علیه السلام 🔹اسماء به حسن و حسین (ع) فرمود: بروید نزد پدرتان علی (ع)، و وفات مادرتان را به او خبر دهید. حسن و حسین (ع) از خانه بیرون آمدند، در حالی که فریاد می‌زدند: 🔹یا مُحَمَّداه! یا اَحْمَداه! اَلْیَوْمُ جُدِّ دَلَنا مُوْتُکَ اِذْ ماتَتْ اُمُّنا : «آه! ای محمد! ای احمد (ص)! امروز مصیبت فقدان تو برای ما تجدید شد، چرا که مادرمان از دنیا رفت». سپس حسن و حسین (ع) وارد مسجد شدند، علی (ع) در مسجد بود، آنها شهادت فاطمه (س) را به او خبر دادند، ✳️علی (ع) از این خبر آنچنان دگرگون شد که بی‌حال افتاد، آب به صورتش پاشیدند، وقتی که حالش خوب شد، با ندائی جانسوز فرمود: 🔹بِمَنِ الْعَزاء یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ اَتَعَزِّیُ فَفِیمَ الْعَزء مِنْ بَعْدِکِ. : «ای دختر محمّد (ص) به چه کسی خود را تسلیت بدهم، تا زنده بودی مصیبتم را به تو تسلیت می‌دادم، اکنون بعد از تو چگونه آرام گیرم؟» -------------------------------------------------- 📘 (ره) سلام الله علیها علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
سلام الله علیها 🔹لحظه‌ی غم‌انگیز شهادت زهرا 🔸روایان و از «سَلْمی» همسر ابورافع نقل کرده‌اند که گفت: من در ساعات آخر عمر فاطمه (س) از او پرستاری می‌کردم، یک روز حال او خوب شد و بیماریش آرام گردید، امیر مؤمنان علی (ع) برای بعضی کارها از خانه بیرون رفت، فاطمه (س) به من فرمود: مقداری آب بیاور تا غسل کنم، و بدنم را شستشو دهم، آب آوردم و کمک کردم، فاطمه (س) برخاست و غسل نیکوئی انجام داد، لباسش را عوض کرد، سپس به من فرمود: بستر مرا در وسط خانه، پهن کن، سپس رو به قبله بر آن بستر خوابید، و به من فرمود: من امروز از دنیا می‌روم، من خودم را شسته‌ام، هیچکس روی مرا باز نکند سپس دستش را زیر سرش گذاشت و از دنیا رفت. 🔸روایت شده: آن هنگام که فاطمه (س) جان سپرد، ساعت بین مغرب و عشا بود، وقتی که زمان احتضار فرارسید، نگاه تندی کرد و سپس گفت: 🔹اَلسَّلامُ عَلی جِبْرَئیل، اَلسَّلامُ عَلی رَسُولِ‌اللَّهِ، اَللَّهُمَّ مَعَ رَسُولِکَ، اَللَّهُمَّ فِی رِضْوانِکَ وَ جَوارِکَ وَ دارِکَ دار السَّلامِ. 🔸: «سلام بر جبرئیل، سلام بر رسول خدا (ص)، خدایا با رسول خدا (ص) هستم، خدایا در رضوان و جوار رحمت تو و در خانه تو خانه‌ی سلام، هستم». سپس به حاضران فرمود: آیا آنچه می‌بینم شما هم می‌بینید؟ بعضی از حاضران گفتند: ای دختر رسول خدا! چه می‌بینی؟ 🔸فرمود: اکنون اهل آسمان را با موکبها و هیئتهای خود می‌نگرم و جبرئیل را می‌بینم و رسول خدا (ص) را می‌نگرم که می‌فرماید: «ای دخترم! نزد ما بیا که آنچه (از نعمتها و رضوان الهی) در پیش داری، برای تو بهتر است». 🔹زید بن علی (ع) نقل می‌کند: فاطمه (س) به جبرئیل و به پیامبر (ص) و همچنین به عزرائیل سلام کرد، حاضران صدای ظریف فرشتگان را شنیدند، و بوی خوشی که خوشبوترین بوها بود استشمام کردند. -------------------------------------------------- 📘 (ره) سلام الله علیها علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
علیهم السلام 🔹چگونگی وصیت فاطمه به علی 🔸در کتاب (تألیف فتال نیشابوری) نقل شده: حضرت فاطمه (س) چهل روز در بستر بیماری بود و پس از آن، از دنیا رفت، در آن هنگام که احساس کرد که مرگ نزدیک شده، اُمّ‌اَیْمن و اسماء بنت عمیس و امیر مؤمنان (ع) را طلبید، آنها کنار بسترش حاضر شدند، خطاب به علی (ع) گفت: 🔸«ای پسر عمو! خبر مرگ به من رسیده و آنگونه که درمی‌یابم پس از اندک زمانی، به پدرم ملحق می‌شوم، آنچه را که در دل دارم به تو وصیت می‌کنم». علی (ع) فرمود: ای دختر رسول خدا! آنچه دوست داری، وصیّت کن، آنگاه علی (ع) کنار سر فاطمه (س) نشست، و به آنان که در خانه بودند فرمود: بیرون بروند. سپس فاطمه (س) گفت: ✳️«ای پسر عمو! از روزی که با من زندگی کردی، از من دورغ و خیانت ندیدی، و هیچگاه با تو مخالفت ننمودم». علی (ع) فرمود: نه هرگز، تو آگاهتر، نیکوکارتر و گرامی‌تر و خوف تو در پیشگاه خدا، بیشتر از آن است که ترا به عنوان مخالفت از من سرزنش کنم، فراق تو برای من بسیار سخت است، ولی چه باید کرد که چاره‌ای برای مرگ نیست، سوگند به خدا مصیبت رسول خدا (ص) را بر من تازه کردی، و فراق و فقدان تو، بسیار برای من بزرگ و دشوار است اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ: «ما از آنِ خدائیم و به سوی او بازمی‌گردیم» از مصیبتی که بسیار جانکاه و جگرسوز و غم‌آور است، هذِهِ مُصِیبَةٌ لاعَزاء لَها وَرَزِیَّةٌ لا خَلَفَ لَها: ✳️«این، مصیبتی است که تسلیت و آرامش ندارد، و حادثه‌ی جانسوزی است که جبران‌ناپذیر است»، سپس ساعتی با هم گریه کردند، و علی (ع) سر فاطمه (س) را به سینه‌اش چسبانید و فرمود: «آنچه می‌خواهی وصیّت کن، همانا که مرا آنگونه می‌یابی که به نیکی به وصیت تو عمل کند، و امر تو را بر امر خودم مقدّم می‌دارم». فاطمه (س) گفت: ای پسر عمو، خداوند به تو جزای خیر عنایت فرماید، سپس چنین وصیت کرد: 🔹1- بعد از من با خواهرزاده‌ام «اَمامَه» دختر زینب، ازداوج کن. 🔹2- برای من تابوتی بساز. 🔹3- هیچکس از آنانکه به من ستم کردند و حقّم را پایمال نمودند کنار جنازه‌ام نیایند و نماز بر من نخوانند، پیروان آنها نیز حاضر نشوند. 🔹4- مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشمها در خواب فرورفته است. در کتاب از (ع) و او از پدرانش نقل کرده که فاطمه (س) هنگام احتضار، به امیر مؤمنان (ع) وصیت کرد: وقتی که از دنیا رفتم، خودت مرا غسل بده و کفن کن و نماز بر جنازه‌ام بخوان و در قبر بگذار، و لحد مرا بچین و خاک برقبرم بریز، و سپس بالای سر، مقابل صورتم بنشین و بسیار قرآن بخوان و دعا کن، زیرا آن هنگام ساعتی است که میّت به اُنس با زنده‌ها نیاز دارد، و من ترا به خدا می‌سپارم، و وصیت می‌کنم که با فرزندانم به نیکی رفتار کنی. 🔸سپس دخترش اُمّ‌کلثوم را به سینه‌اش چسبانید، و به علی (ع) فرمود: وقتی که این دختر به حدّ بلوغ رسید، اثاثیه‌ی خانه از آنِ او باشد و خداوند پشتیبان او شود. نیز روایت شده وقتی که هنگام فراق زهرا (س) فرارسید، اندکی گریه کرد، امیر مؤمنان علی (ع) فرمود: چرا گریه می‌کنی؟. فاطمه (س) عرض کرد: «گریه می‌کنم برای رنجها و آزارهائی که بعد از من به تو می‌رسد». علی (ع) فرمود: گریه مکن، سوگند به خدا، این سختیها در راه خدا برای من ناچیز است. نیز روایت شده که فاطمه (س) به علی (ع) گفت: بعد از آنکه از دنیا رفتم هیچکس را خبر نکن مگر اُمّ‌سَلَمه و اُمّ‌اَیْمن و فضّه را، و از مردها دو پسرم، و عباس (عموی پیامبر) و سلمان و مقداد و ابوذر و حُذیفه را که به این افراد اطلاع بده، و من ترا حلال کردم که بعد از مردنم مرا ببینی (شاید زخم بدنش را که مخفی می‌داشت، اجازه داد بعد از مرگش، علی (ع) آثار آن را ببیند!) با کمک بانوان یاد شده مرا غسل بده، و مرا شبانه دفن کن، و هیچکس را خبر نده که به کنار قبرم بیایند. -------------------------------------------------- 📘 (ره) سلام الله علیها علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
🔹پاسخ فاطمه به احوالپرسی ام سلمه در کتاب از تفسیر عیّاشی نقل شده: اُمّ‌سَلَمه (یکی از همسران نیک رسول خدا «ص») به عیادت فاطمه (س) آمد و عرض کرد: ای دختر رسول خدا (ص) شب را با بیماری، چگونه به صبح آوردی؟ فاطمه (س) فرمود: صبح کردم که خود را بین دو اندوه جانکاه می‌نگرم: 🔹۱-جگرم از داغ فراق پدرم یکپارچه خون شده است. 🔹٢-دلم بر ظلمی که به وصیّ رسول خدا (ص) شده، شعله‌ور شده است، سوگند به خدا به حریم ساحت مقدس امیر مؤمنان علی (ع) توهین کردند، آن حضرت صبح کرد در حالی که مقام خلافت و امامت را از او ربودند، و برخلاف کتاب خدا و سنّت پیامبر (ص) رفتار نمودند، انگیزه‌ی این انحراف آنها این است که: دلهای آنها نسبت به علی (ع) پر از کینه و عداوت بود، زیرا آن حضرت رجال آنها را در جنگ بدر و اُحُد کشت، آنها شعله‌های کینه و حسادتشان را با انتقام‌گیری از علی (ع) خاموش ساختند، به این ترتیب که حق او را غصب نمودند، و بعد از رحلت رسول خدا (ص) تیر آنها به نشانه‌گیری هدف پرداخت، کینه‌های انباشته و مخفی آنها بروز کرد و با دستیارهای مفسدین و سخن‌چینان، به دشمنی با ما برخاستند و ما را هدف انتقامجوئیهای خود ساختند، یکباره کمند ایمان را بریدند، و چلّه‌ی ایمان را از کمال ایمان قطع نمودند، و به رسالت سیّد رسولان و کفالت امیر مؤمنان پشت پا زدند، پس از آنکه منافع دنیای فریبای خود را برای خود حفظ کردند، آنها به یاری‌طلبی علی (ع) توجه نکردند، چرا که آن حضرت پدران آنها را در جنگها و درگیریها به هلاکت رسانده بود. -------------------------------------------------- 📘 (ره) سلام الله علیها ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
سلام الله علیها 🔹دستور ساختن تابوت پوشاننده 🔸روایت شده: فاطمه (س) به اسماء بنت عُمَیْس فرمود: من ناپسند می‌دانم آنچه را که با آن جنازه‌ی زنان را حمل می‌کنند که پارچه‌ای روی جنازه‌ی آنها می‌اندازند و جسم آنها از زیر پارچه پیدا است، و هر کس آن را دید تشخیص می‌دهد که مرد است یا زن، من ضعیف شده‌ام و گوشت بدنم گداخته شده، آیا چیزی نمی‌سازی که مرا بپوشاند. اسماء گفت: آن زمان که در حبشه بودم مردم حبشه برای حمل جنازه چیزی را که پوشاننده بدن بود ساخته بودند، اگر می‌خواهی مثل آن را بسازم. فاطمه (س) فرمود: آن را بساز. 🔸 تختی طلبید و آن را به رو انداخت، سپس چند چوب از شاخه‌ی خرما طلبید و آن را بر پایه‌های آن تخت، استوار کرد و سپس پارچه‌ای روی آن کشید (شبیه عِماری درآمد) و به فاطمه (س) عرض کرد: تابوتهای مردم حبشه، این گونه است. 🔸فاطمه (س) آنرا پسندید و به اسماء فرمود: خدا تو را از آتش دوزخ محفوظ بدارد، مانند این تابوت برای من بسازد و مرا با آن بپوشان. و نقل شده وقتی که حضرت زهرا (س) آن تابوت را دید خندید، با توجه به اینکه بعد از رحلت رسول خدا (ص) هیچگاه تبسّم (لبخند) نکرده بود و فرمود: این تابوت، چقدر زیبا و نیکو است که مانع مشخص شدن زن و مرد می‌شود! -------------------------------------------------- 📘 (ره) سلام الله علیها ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
🔹 🔸از مطالب گذشته، شدّت مصیبت و مظلومیّت امیر مؤمنان علی (ع) و صبر و تحمّل طاقت‌فرسای او روشن شد، بلکه می‌توان گفت: بعضی از مصائب آن حضرت از مصیبت فرزندش امام حسین (ع) که هر مصیبتی در مقایسه با آن کوچک است، بزرگتر بود، به عنوان نمونه: 🔸در کتاب «نَفَسُ المَهْمُومْ» که پیرامون وقایع عاشورا است، از طبری نقل کرده‌ایم که: بن ذی‌الجوشن در حمله کرد و نیزه‌ی خود را به خیمه‌ی امام حسین (ع) کوبید و فریاد زد: آتش بیاورید تا این خیمه با اهلش را آتش بزنم، بانوان حرم صیحه زدند و از خیمه بیرون آمدند، امام حسین (ع) خطاب به شمر، فریاد زد: آتش می‌طلبی تا خانه‌ی مرا به روی بستگانم آتش بزنی؟ خدا ترا در آتش دوزخ بسوزاند. ابومخنف (یکی از واقعه‌نگاران جریان کربلا )می‌گوید: سلیمان بن راشد از نقل کرد که گفت: به شمر گفتم: «عجبا، این کار برای تو صلاح نیست، آیا می‌خواهی دارای دو خصلت گردی؟ یکی اینکه مشمول عذاب الهی شوی، دوم اینکه کودکان و زنان را بکشی، آیا امیر تو از کشتن مردان خشنود نمی‌شود؟» شمر گفت: تو کیستی؟ گفتم: به تو خبر نمی‌دهم که من کیستم، و ترسیدم که اگر خودم را معرّفی کنم او با خبرچینی خود در نزد سلطان (ابن‌زیاد) به من آسیب برساند. در این هنگام مردی که بیشتر از من از شمر اطاعت می‌کرد، یعنی «شبث بن ربعی» به پیش آمد و به شمر گفت: ای شمر! سخنی زشت‌تر از سخن تو نشنیده‌ام، و در جایگاهی بدتر از جایگاه تو قرار نگرفته‌ام، آیا مأمور قتل کودکان و زنان شده‌ای؟! 🔹حمید بن مسلم می‌گوید: گواهی می‌دهم که شمر با شنیدن این سخن، حیا کرد، و از سوزاندن زنان و کودکان که در خیمه بودند، متصرف گردید. 🔸اینک می‌گویم: این شمر با اینکه فردی احمق و تهی مغز بود و حیا نمی‌کرد، در این مورد تحت تأثیر سخن شبث بن رَبعی قرار گرفت و حیا کرد و از سوزاندن خیمه منصرف گردید. 🔹ولی آن کسی که کنار درِ خانه‌ی حضرت علی (ع) آمد، او و اهل خانه‌اش را تهدید به سوزاندن خانه با اهلش نمود و گفت: «سوگند به کسی که جانم در دست او است حتماً باید از خانه برای بیعت بیرون بیائید و یا خانه را بر روی شما به آتش می‌کشم». بعضی به او گفتند: «فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) و فرزندان رسول خدا (ص) و آثار آن حضرت در خانه است»، پس گواهی می‌دهم که او تحت تأثیر این سخن قرار نگرفت و حیا نکرد و از تصمیم خود منصرف نشد، بلکه همانگونه که گفته بود، انجام داد. و امیر مؤمنان علی (ع) کسی را نداشت که از او یاری کند و از حریم او دفاع نماید، جز اینکه طبق روایتی که نقل شده وقتی «زُبیر بن عوام» دید حضرت علی (ع) را با اکراه، کشان کشان به سوی مسجد می‌برند، دست به قبضه‌ی شمشیر برد، و فریاد زد: ای گروه «قبیله‌ی بنی‌عبدالمطّلب!» آیا نسبت به علی (ع) چنین رفتار می‌شود و شما زنده هستید، و به عمر تندی کرد و شمشیر کشید تا بر او بزند، عمر شمشیر او را گرفت و بر روی سنگ کوبید و آن را شکست. -------------------------------------------------- 📘 (ره) سلام الله علیها علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
علیه السلام 🔹 🔸روایت شده است، نخستین فردی که در روز قیامت برای او دادخواهی کنند و درباره‌ی او داوری نمایند، در مورد محسن فرزند علی (ع) است. که درباره‌ی قاتل او و قنفذ، حکم می‌شود، آنها را می‌آورند و با تازیانه‌های آتشین می‌زنند، که اگر یک تازیانه از آن تازیانه‌ها به تمام دریاها بیفتد، همه‌ی آب آنها از مشرق تا مغرب، به جوشش درمی‌آید، و اگر آن را بر کوههای دنیا بگذارند، همه‌ی آنها ذوب شده و به خاکستر مبدّل می‌گردند، قاتل محسن (ع) «قنفذ» را با آن تازیانه‌ها می‌زنند. 🔸مفضّل بن عمر در ضمن روایت مشروحی، از امام صادق (ع) نقل می‌کند که فرمود: در روز قیامت، حضرت خدیجه (س) و فاطمه بنت اسد (س) مادر امیر مؤمنان علی (ع) محسن را حمل می‌کنند، آنها گریه و ناله می‌کنند، مادرش فاطمه (س) (این آیات قرآن را) می‌خواند: 🔹هذا یَوْمُکُمُ الَّذی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ: «این همان روزی است که به آن وعده داده شده‌اید». (انبیاء- 104) 🔹یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ اَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ اَمَداً بَعِیداً... (امروز همان) «روزی است که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده، حاضر می‌بیند، و دوست می‌دارد میان او و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله‌ی زمانی زیاد می‌باشد...». (آل‌عمران- 30) ✳️آنگاه امام صادق (ع) آنچنان گریه کرد که محاسن شریفش از اشک تر شد، سپس فرمود: 🔹لا قَرّتْ عَیْنٌ لا تَبْکِی عِنْدَ هذا الذِّکْرِ. «روشن مباد آن چشمی که هنگام ذکر این مصیبت، گریه نکند». -------------------------------------------------- 📘 (ره) سلام الله علیها علیه السلام علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
علیه السلام 🔹 🔸روایت شده است، نخستین فردی که در روز قیامت برای او دادخواهی کنند و درباره‌ی او داوری نمایند، در مورد محسن فرزند علی (ع) است. که درباره‌ی قاتل او و قنفذ، حکم می‌شود، آنها را می‌آورند و با تازیانه‌های آتشین می‌زنند، که اگر یک تازیانه از آن تازیانه‌ها به تمام دریاها بیفتد، همه‌ی آب آنها از مشرق تا مغرب، به جوشش درمی‌آید، و اگر آن را بر کوههای دنیا بگذارند، همه‌ی آنها ذوب شده و به خاکستر مبدّل می‌گردند، قاتل محسن (ع) «قنفذ» را با آن تازیانه‌ها می‌زنند. 🔸مفضّل بن عمر در ضمن روایت مشروحی، از امام صادق (ع) نقل می‌کند که فرمود: در روز قیامت، حضرت خدیجه (س) و فاطمه بنت اسد (س) مادر امیر مؤمنان علی (ع) محسن را حمل می‌کنند، آنها گریه و ناله می‌کنند، مادرش فاطمه (س) (این آیات قرآن را) می‌خواند: 🔹هذا یَوْمُکُمُ الَّذی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ: «این همان روزی است که به آن وعده داده شده‌اید». (انبیاء- 104) 🔹یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ اَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ اَمَداً بَعِیداً... (امروز همان) «روزی است که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده، حاضر می‌بیند، و دوست می‌دارد میان او و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله‌ی زمانی زیاد می‌باشد...». (آل‌عمران- 30) ✳️آنگاه امام صادق (ع) آنچنان گریه کرد که محاسن شریفش از اشک تر شد، سپس فرمود: 🔹لا قَرّتْ عَیْنٌ لا تَبْکِی عِنْدَ هذا الذِّکْرِ. «روشن مباد آن چشمی که هنگام ذکر این مصیبت، گریه نکند». -------------------------------------------------- 📘 (ره) سلام الله علیها علیه السلام علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 @hosenih_maghtal
👆🏻مطالب کتاب شریف بیت الاحزان مرحوم شیخ عباس قمی
✅ایام عزاداری حضرت زهرا سلام الله علیها🏴 🔻 چه روزهایی مناسب است به عنوان ایام فاطمیه (سلام الله علیها) رعایت شود؟ ▪️ مناسب است علاوه بر روز شهادت -۱۳ جمادی الاول و ۳ جمادی الثانی- چند روز از ایام متصل به آن را به حسب به عنوان ایام حزن و عزای صدیقه کبری (سلام الله علیها) مراعات کنند. @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
🔹استمداد از انصار 🔸ابن‌قُتیبه، سخن را تا آنجا کشانده که می‌گوید: حضرت علی (کَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ) شبها فاطمه (س) را سوار بر چارپائی می‌کرد و در مجالس انصار می‌گردانید، و فاطمه (س) از آنها می‌خواست که از او پشتیبانی کنند، آنها در پاسخ می‌گفتند: «ای دختر رسول خدا (ص) بیعت ما با این مرد (ابوبکر) انجام شد و کار از کار گذشت، اگر شوهر و پسرعموی تو قبل از ابوبکر به سوی ما سبقت می‌گرفت، ما به او مراجعه می‌کردیم و رهبری او را می‌پذیرفتیم. حضرت علی (ع) در پاسخ آنها می‌فرمود: «آیا من جنازه‌ی رسول خدا (ص) را در خانه‌اش رها کنم و آن را دفن نکرده بگذارم و به سوی شما بیایم و با مردم درباره‌ی حاکمیّت به جای پیامبر (ص) منازعه کنم؟!» حضرت فاطمه (س) فرمود: «ابوالحسن (ع) لازم و سزاوار بود که تجهیزات رسول خدا (ص) را انجام دهد، ولی مهاجر و انصار کاری کردند که خداوند آنها را بازخواست و مجازات خواهد کرد. دانشمند مذکور، «ابن‌قُتَیْبَه» درباره‌ی چگونگی بیعت علی (ع) می‌گوید: تا اینکه ابوبکر در مورد آنانکه بیعت نکردند به جستجو پرداخت و آنها را در نزد علی (ع) یافت، عمر را نزد آنها فرستاد، عمر به خانه‌ی علی (ع) رفت و فریاد زد که برای بیعت بیرون بیائید. آنها از بیرون آمدن از خانه‌ی علی (ع) امتناع ورزیدند. عمر گفت: «سوگند به آن کسی که جان عمر در دست او است قطعاً باید بیرون بیائید وگرنه خانه را با اهلش به آتش می‌کشم!» بعضی از حاضران به عمر گفتند: حضرت فاطمه (س) در خانه است! عمر گفت وَاِنْ: «گرچه فاطمه نیز در خانه باشد». ناگزیر آنانکه در خانه بودند بیرون آمدند و با ابوبکر بیعت کردند، جز حضرت علی (ع) که بیرون نیامد چه آنکه گمان می‌کرد سوگند یاد کرده که بیرون نمی‌آیم و عبا بر دوش نمی‌افکنم تا قرآن را در خانه جمع کنم. 🔸فاطمه (س) کنار در خانه ایستاد و خطاب به مهاجرین فرمود: «من قومی را بد محضرتر از شما نمی‌شناسم که جنازه‌ی رسول خدا (ص) را نزد ما رها کردید و به دنبال کار خود رفتید و بدون ما کار را پایان یافته اعلام نمودید، ما را از امر خلافت کنار زدید، و حقّ ما را پامال کرده و غصب نمودید». ادامه دارد... 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 -------------------------------------------------- 📘 (ره) ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚حسینیه مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 ✅ @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
ادامه...👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻 ✅ 🔹وقتی که عمر، این گفتار را از فاطمه (س) شنید، نزد ابوبکر رفت و گفت: «آیا این مرد (علی علیه‌السّلام) را که با بیعت مخالفت می‌کند، جلب و بازخواست نمی‌کنی؟» ابوبکر به شخصی بنام «قُنْفُذْ» که غلام آزاد شده‌اش بود، گفت به نزد علی (ع) برو، و به او بگو نزد ما بیاید. قنفذ نزد علی (ع) آمد، علی (ع) به او فرمود: چه می‌خواهی؟ گفت: خلیفه‌ی رسول خدا (ص) شما را می‌طلبد. علی (ع) فرمود: چقدر زود بر رسول خدا (ص) دروغ بستید (و خود را جانشین او خواندید). قنفذ بازگشت و سخن علی (ع) را به ابوبکر گفت، ابوبکر گریه‌ی شدیدی کرد. عمر برای بار دوّم به ابوبکر گفت: «به این مرد متخلّف (علی علیه‌السّلام) مهلت نده!» ابوبکر به قنفذ گفت: نزد علی (ع) برو و بگو: امیر مؤمنان (ابوبکر) تو را دعوت می‌کند که بیائی و بیعت کنی. قنفذ نزد علی (ع) آمد و پیام ابوبکر را ابلاغ کرد. علی (ع) صدای خود را بلند کرد و گفت: سُبْحانَ اللَّهِ لَقَدْ اِدَّعی ما لَیْسَ لَهُ: «عجبا! او مقامی را که از آنِ او نیست، ادّعا می‌کند». قنفذ برگشت و سخن علی (ع) را به ابوبکر گفت، باز ابوبکر گریه‌ی شدیدی کرد، در این هنگام عمر خود برخاست و همراه جماعتی به در خانه‌ی فاطمه (س) آمد، حلقه در را کوبیدند، هنگامی که فاطمه (س) صدای آنها را شنید، با صدای بلند خطاب به پدر فرمود: «ای پدر! رسول خدا! چه ظلم‌ها بعد از تو از پسر خطاب و پسر ابوقُحافه به ما رسید!» هنگامی که همراهان عمر صدا و گریه‌ی فاطمه (س) را شنیدند، بسیار اندوهگین شدند، و گریه کردند آن گونه که نزدیک بود دلهایشان پاره گردد و جگرهایشان سوراخ شود، ولی عمر با چند نفر کنار در خانه‌ی فاطمه (س) باقی ماندند و علی (ع) را از خانه بیرون آوردند و او را نزد ابوبکر بردند، و گفتند: با ابوبکر بیعت کن. علی (ع) فرمود: بیعت نمی‌کنم. گفتند: سوگند به خدا اگر بیعت نکنی، گردنت را می‌زنیم. علی (ع) فرمود: «در این صورت بنده‌ی خدا و برادر رسول خدا (ص) را کشته‌اید». عمر گفت: بنده‌ی خدا آری، ولی برادر رسول خدا، نه (عَبْدُ اللَّره فَنَعَمْ!! وَ اَمّا اَخُو رَسُولِهِ فَلا). ابوبکر در این هنگام ساکت بود و سخنی نمی‌گفت، عمر به او گفت: آیا علی (ع) را به بیعت امر نمی‌کنی؟! ابوبکر گفت: تا فاطمه (س) در نزد علی (ع) است من او را بر چیزی اجبار نمی‌کنم. در این وقت حضرت علی (ع) کنار قبر پیامبر آمد با چشمی گریان و صدائی حزن‌آور، فریاد زد: یَابْنَ اُمَّ (عَمَّ- خ) اِنَّ القَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی. : «ای فرزند مادرم، این گروه مرا در فشار گذاردند و نزدیک بود مرا به قتل برسانند». -------------------------------------------------- 📘 (ره) ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚حسینیه مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 ✅ @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
✅ نامه عمر به معاویه 🔻هنگامی که خواستند علی علیه‏ السلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه علیه السلام روبرو شدند و فاطمه علیه السلام برای جلوگیری از بردن همسر گرامی‏ اش صدمه‏ های روحی و جسمی فراوانی دید که بیان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛ فقط به گوشه‏ای از آن در یک نقل تاریخی اشاره می‏کنیم؛ وگرنه در این موضوع، نقل های تاریخی فراوان است . ✳️خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آن چنین می‏نویسد : 🔹«... وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه را حجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشته‏ های بدر و اُحد که به دست علی کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروخته‏ تر شد و 😭 چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد . 😭" فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً... فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله‏ِ هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ. .. ؛ 🔸در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند." 🔹سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می‏خواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد...» 😭 (۱) آن چه بیان شد و قلم با صد شرمساری آن را بر صفحه کاغذ آورد، تنها گوشه‏ هایی از ستم هایی است که بر آن بانوی دو جهان رفته است.(۲) ----------------------------- 📚منابع: ۱- بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جدید)؛ ج8، ص230، (چاپ قدیم) و ریاحین الشریعة، ج1، ص267 . ۲- کتاب "الهجوم علی بیت فاطمه"، حسین غیب غلامی، در این باره روایات مربوطه را خوب بررسی کرده است.   @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
🔹 🔸علّامه‌ی مجلسی در کتاب بحار از کتاب «سُلَیم بن قیس هلالی کوفی»، نقل کرده که ابان بن عیّاش از سُلَیم نقل نموده که سلمان و عبداللَّه بن عبّاس گفتند: هنگامی که رسول خدا (ص) رحلت کرد، هنوز جنازه‌اش را به خاک نسپرده بودند که مردم پیمان خود را (نسبت به رسول خدا) شکستند و مُرتد شدند، و برخلاف مسیر (تعیین شده از جانب پیامبر) اجتماع کردند، علی (ع) به تجهیز جنازه‌ی رسول خدا (ص) مشغول شد تا اینکه آن را غسل داد و کفن نمود و حنوط کرد و نماز بر آن خواند و آن را در میان قبر گذاشت. 🔸سپس به خانه مراجعت کرد و طبق وصیّت پیامبر (ص) به جمع‌آوری و تنظیم آیات قرآن پرداخت، و این امور او را از جریانات دیگر بازداشت. 🔸عمر به ابوبکر گفت: «همه‌ی مردم با تو بیعت کرده‌اند جز این مرد (علی علیه‌السلام) و اهل‌بیت او، شخصی را نزد او بفرست که بیاید و بیعت کند. 🔸ابوبکر، را که » نام داشت برای این کار انتخاب کرد و به او گفت: نزد علی (ع) برو و بگو: دعوت خلیفه رسول خدا را اجابت کن. قنفذ چند بار از طرف ابوبکر نزد علی (ع) رفت و پیام ابوبکر را ابلاغ کرد، ولی علی (ع) از آمدن ابوبکر، امتناع ورزید. 🔸عمر خشمگین برخاست و و قنفذ را طلبید و به آنها امر کرد تا هیزم و آتش بردارند، آنها از دستور عمر اطاعت کردند، هیزم و آتش برداشتند و همراه عمر کنار در خانه‌ی فاطمه (س) رهسپار شدند، فاطمه (س) پشت در بود، هنوز (از رحلت پبامبر) بر سرش بود، و از فراق پیامبر (ص) سخت نحیف و ناتوان شده بود، عمر به سر رسیده و در را زد و فریاد برآورد: ای پسر ابوطالب! در را باز کن! 🔸فاطمه (س) فرمود: «ای عمر! ما را به تو چکار، چرا دست از ما برنمی‌داری؟ با اینکه ما عزادار هستیم؟» 🔹عمر گفت: در را باز کن، وگرنه آن را به روی شما می‌سوزانم. 🔸فاطمه (س) فرمود: ای عمر! آیا از خدا نمی‌ترسی؟بدون اجازه وارد خانه‌ی من می‌شوی و به خانه‌ام هجوم می‌کنی؟ عمر از تصمیم خود منصرف نشد، سپس آتش طلبید و در خانه را به آتش کشید، آنگاه در نیم سوخته را فشار داد، در این هنگام فاطمه (س) با عمر روبرو شد، و فریاد زد: یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ‌اللَّهِ: «ای پدر جان ای رسول خدا». 🔸عمر شمشیر را که در نیام بود بلند کرد و به (س) زد، فاطمه (س) شیون کشید، عمر این بار تازیانه‌اش را بلند کرد و بر بازوی حضرت زهرا (س) زد، فاطمه (س) فریاد زد یا اَبَتاه! (ای پدر جان!) در این هنگام حضرت علی (ع) با شتاب آمد و گریبان عمر را گرفت و کشید و او را بر زمین افکند به طوری که بینی و گردن عمر مجروح گردید و تصمیم گرفت که او را بقتل برساند، به یاد وصیّت و (ص) افتاد که آن حضرت امر به صبر و تحمل و اطاعت کرده بود، فرمود: «ای پسر صحّاک! به خداوندی که محمّد (ص) را به مقام نبوّت، گرامی داشت، اگر وصیّت پیامبر (ص) نبود، البتّه می‌دانستی که بدون اجازه قدرت بر وارد شدن به خانه‌ی مرا نداشتی». 🔸عمر فریاد می‌زد و کمک می‌طلبید، جمعی به یاری او شتافتند و وارد خانه حضرت علی (ع) را کشان کشان به سوی مسجد (برای بیعت) بردند، در این هنگام فاطمه (س) کنار در خانه بود، قنفذ با تازیانه، آن حضرت را مضروب نمود، هنگامی که حضرت زهرا (س) از دنیا رفت آثار آن تازیانه مانند بازوبند در بازوی آن بانوی بزرگ، نمایان بود، سپس همین قنفذ، در خانه را آنچنان فشار داد و گشود، و در راه به پهلوی فاطمه (س) زد که یک دنده از دنده‌های پهلوی او شکست، و جنین که در رحِم داشت، سقط شد، از آن پس همچنان بستری بود تا اینکه به شهادت رسید. -------------------------------------------------- 📘 شیخ عباس قمی(ره) ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚حسینیه مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 ✅ @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
✅اسناد و خانه حضرت زهرا سلام الله علیها 1⃣ بن ابی شیبه کوفی(متوفی سال ۲۳۵ هجری قمری) در کتاب «المصنف ابن ابی شیبه» می نویسد : بن خطاب به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) گفت : 🔻«وَايْمُ اللَّهِ مَا ذَاكَ بِمَانِعِي إِنِ اجْتَمَعَ هَؤُلَاءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ أَنْ أَمَرْتُهُمْ أَنْ يُحَرَّقَ عَلَيْهِمِ الْبَيْتُ» 🔺به خدا سوگند که چیزی مانع از آن نمی شود كه اين افرادی که در خانه تو جمع شده اند را دستور دهم تا خانه را بر اهل آن بسوزانند! 📚منبع : المصنف، ج۷، ص۴۳۲ 2⃣عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوری(متوفی سال ۲۷۶ هجری قمری) در کتاب «الامامة و السیاسة» می نویسد : 🔻«إنّ أبابَكْر ِتَفَقَّدَ قَوْماً تَخَلَّفُوا عَنْ بَيْعَتِهِ عِنْدَ عَليّ كَرَّمَ اللهُ وَجْهَهُ فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ عُمَرُ فَجاءَ فَناداهُمْ وَ هُمْ في دارِ عَليٍّ، فَأَبَوْا أَنْ يَخْرُجُوا فَدَعا بِالْحَطَبِ وَ قالَ : وَالَّذي نَفْسُ عُمَرَ بِيَدِهِ لَتَخْرُجَنَّ أَوْ لأَحْرَقَنَّها عَلي مَنْ فيها، فَقيلَ لَهُ : يا أبا حَفص! إِنَّ فيها فاطِمَةَ فَقالَ، وَإِنْ!» 🔺 از كساني كه از بيعت با او سر برتافتند و در خانه علی(ع) گردآمده بودند، سراغ گرفت و  را به دنبال آنان فرستاد، او به درِ خانه علی(ع) آمد و همگان را صدا زد كه بيرون بيايند و آنان از خروج ازخانه امتناع ورزيدند در اين موقع عمر هيزم طلبيد و گفت : به خدايي كه جان عمر در دست اوست بيرون بياييد يا خانه را با شما آتش مي زنم! مردي به عمر گفت : ای اباحفص! (كنيه عمر) در اين خانه، فاطمه(ص) دختر پيامبر است! عمر گفت : باشد! 📚منبع : الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۱ 3⃣احمد بن ابی یعقوب(متوفی سال ۲۹۲ هجری قمری) در کتاب «تاریخ الیعقوبی» می نویسد : 🔻«فَأَتَوا في جَماعَةٍ حَتّى هَجَمُوا الدّارَ و دَخَلُوا الدّارَ فَخَرَجَت فاطِمَةُ فَقالَت : وَاللّه ِلَتَخرُجُنَّ أو لَأَكشِفَنَّ شَعري وَلَأَعِجَّنَّ إلَى اللّه! فَخَرَجوا وخَرَجَ مَن كانَ فِي الدّارِ» 🔺مهاجمین با گروهى آمدند تا به خانه برند. آنان داخل خانه شدند در حالی که فاطمه(عليها السلام) بيرون آمد و فرمود : به خدا سوگند، يا بيرون رويد، يا موهايم را باز و پريشان مى كنم و به خدا شِكوه مى برم! پس آنان بيرون رفتند و هر كس هم درون خانه بود، بيرون آمد. 📚منبع : تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۶ @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
✅حضرت فاطمه(سلام الله علیها)، خود با وضعیت وخیم جسمی، درد بازو، صورت کبود شده، پهلو شکسته، چشمان کم سو، بدنی که دچار سوختگی شده و قلبی شکسته و پُر از غم، ماجرای هجوم و لطمات و صدمات وارده را، این گونه بیان می فرماید : ▪️《..فَجَمَعُوا الحَطَبَ الجَزلَ عَلی بابِنا وَ أتَوا بِالنارِ لِیُحْرِقُوهُ وَ یُحْرِقُونا، فَوَقَفتُ بِعِضادَةِ البابِ وَ ناشَدتُهُم بِاللهِ وَ بِأبِی أن یَکُفُّوا عَنّا وَ یَنصُرُونا》 🔺بر درب خانه ی ما هیزم زیادی جمع کردند و آتش آوردند تا خانه و ما را آتش بزنند. من در پشت درب ایستاده بودم و آن‌ ها را به خدا و پدرم قسم می دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری کنند. ▪️《فَأخَذَ عُمَرُ السَّوطَ مِن یَدِ قُنفُذٍ ـ مَولی أبِی بَکرٍـ فَضَرَبَ بِهِ عَضُدِی! فَالتَوی السَوطُ عَلی عَضُدِی، حَتّی صارَ کَالدُملُجِ وَ رَکَلَ البابَ بِرِجلِهِ فَرَدَّهُ عَلَیَّ ـوَ أنا حامِلٌ ـ فَسَقَطتُ لِوَجهِی وَ النارُ تَسعَرُ وَ تَسفَعُ وَجهِی》 🔺ناگهان تازیانه را از دست ـ غلام ابوبکر ـ گرفت و با آن به بازوی من زد. در این هنگام تازیانه دور بازوی من پیچید، به گونه ای که دور تا دور بازویم وَرَم کرد و مثل بازو بند شد و با پایش به درب لگد زد و درب را به روی من به عقب فشار داد و باز کرد ـ و من در آن هنگام باردار بودم ـ پس با صورت بر زمین افتادم، در حالی که آتش شعله ور بود و حرارتش صورتم را می سوزاند. ▪️《فَضَرَبَنِی بِیَدِهِ حَتّی انتَثَرَ قُرطِی مِن اُذُنِی وَ جائَنِی المَخاضُ فَأسقَطتُ مُحْسِناً قَتِیلاً بِغَیرِ جُرمٍ!》 🔺سپس عُمَر چنان به صورتم سيلی زد به طوری که گوشواره هایم تکّه تکّه شده از گوشم جدا شدند و درد زایمان به سراغم آمد و مُحسن راـ که بی گناه بود- سقط کردم. 📋《فَهذِهِ اُمَّةٌ تُصَلِّی عَلَیَّ؟!! وَ قَد تَبَرَّاَ اللهُ وَ رَسُولُهُ مِنهُم، وَ تَبَرَّاتُ مِنهُم》 ♦️آیا این‌ ها مردمانی هستند که می خواستند بر جنازه ی من نماز بخوانند؟!! در حالی كه خداوند و فرستاده ی او از آنان بيزاری جسته‏ اند، من نيز از آنان برائت می ‏جويم.(۱) 📚منبع : ۱)بحارالأنوار مجلسی، ج۳۰، ص۳۴۹ @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
✅ابان بن ابى عيّاش از سُليم بن قيس نقل می كند كه گفت : نزد عبدالله بن عباس در خانه‏ اش بودم، و گروهى از پيروان على(ع) با ما بودند، ابن عباس براى ما سخن مى‏ گفت. از جمله ماجرای هجوم را برای ما بازگو کرد‌. او گفت : ▪️《يَا إِخْوَتِي! تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)، فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَى : يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ! افْتَحِ الْبَابَ‏!》 🔺اى برادران! بعد از رحلت حضرت رسول اکرم(ص) به درب خانه حضرت فاطمه(س) آمد و بر در كوبيد و فرياد زد : اى پسر ابوطالب! در را باز كن! حضرت فاطمه(س) فرمود : ▪️《يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَ لَكَ لَا تَدَعُنَا وَ مَا نَحْنُ فِيهِ!》 🔸اى عمر! ما را به تو چه کار؟! ما را در مصيبت‏مان هم رها نمى‏ كنى؟ عمر گفت : ▪️《افْتَحِي الْبَابَ وَ إِلَّا أَحْرَقْنَاهُ عَلَيْكُمْ!》 🔺در را باز كن وگر نه آن را بر سر شما به آتش مى‏ كشيم. حضرت زهرا(س) فرمود : ▪️《يَا عُمَرُ! أَمَا تَتَّقِي اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي وَ تَهْجُمُ عَلَى دَارِي؟》 🔹اى عمر! از خدا نمى‏ ترسى كه به سرايم درآمدى و به خانه‏ ام يورش آوردى؟! ▪️《فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ ثُمَّ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ فَأَحْرَقَ الْبَابَ ثُمَّ دَفَعَهُ عُمَر》 🔺عمر برنگشت، سپس آتش خواست، و درب خانه را آتش زد و در آتش گرفت.(۱) عمر هیزم ها را شعله ور می ساخت و خالد بن ولید، و ابوعبیده بن جراح و هم در حال جمع آوری هیزم بودند. و با شعله گرفتن هیزم ها آتش به در خانه سرایت کرد و دود وارد خانه شد، در حالی که حضرت فاطمه(س) پشت در نشسته بود! در این حال، قنفذ سعی می کرد در را باز کند تا به داخل خانه هجوم بیاورند. 😭حضرت فاطمه(س) برخاست و دو دست خود را بر دو طرف چهار چوب در گذاشت و با تمام بدن خود مانع باز کردن در شد. کم کم آتش به سوی در خانه رسید، در حالی که شعله می کشید و حرارت آن بر بدن و صورت حضرت فاطمه(س) می خورد. در آن لحظه ناگهان عمر چنان با لگد به در نیم سوخته زد که درب خانه باز شد. پیش از آنکه حضرت فاطمه(س) بتواند خود را کنار بکشد، در با تمام سنگینی بر آن حضرت(س) برخورد کرد و حضرت(س) بین در و دیوار قرار گرفت و بر همه بدن آن حضرت(س) آسیب رسید. در این هنگام حضرت(س) بر روی زمین افتاد و آتش همچنان شعله ورتر می شد و مهاجمین در این هنگام وارد خانه شدند. فشار در، بر بدن حضرت(س) به حدی بود که در همان لحظه حضرت محسن(ع) در رحم مادر به شهادت رسید. حضرت(س) در این هنگام صیحه ای زد و ناله زنان فرمود : ▪️《يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص)! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ؟》 🔸ای پدرم! ای رسول خدا(ص)! این چنین رفتار می شود با حبیبه ات و دخترت! سپس ناله زد: ▪️《آهِ يَا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْلٍ》 🔺آه ای ! مرا دریاب! به خدا قسم فرزندی را که در رحم داشتم، کشته شد!(۲) ابن حجر عسقلانی می نویسد : ▪️《إنَّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَةَ(س) حَتَّي أسقَطَت بمُحسِن(ع)》 🔺در این هنگام عمر به فاطمه(س) لگد زد که سبب سقط محسن(ع) گرديد.(۳) سپس حضرت(س) عاملین این کار را نفرین کرد. سپس از زمین برخاست وخود را به زحمت بلند کرد و از شدت جراحات و ضربات، بر دیوار تکیه داد. عمر خود می گوید : به طرف در رفتم، او استقامت کرد؛ با تازیانه بر دست هایش زدم، به دردش آورد، صدای ناله و گریه اش را شنیدم. ▪️《فَكِدْتُ أَنْ أَلِينَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ الْبَابِ فَذَكَرْتُ أَحْقَادَ عَلِيٍّ(ع) وَ وُلُوعَهُ فِي دِمَاءِ صَنَادِيدِ الْعَرَبِ، فَرَكَلْتُ‏ الْبَابَ》 🔹نزدیک بود دلم به رحم بیاید و برگردم که به یاد کینه های علی(ع) و حرص و ولع او در ریختن خون بزرگان عرب پس در حالی که او خود را به در چسبانده بود تا مانع شود با تمام توان لگدی به در زدم و ناگهان پشت در افتاد.(۴) در این هنگام عمر وارد خانه شده بود و قبل از رسیدن فضه بر هر دو صورت فاطمه(س) چنان سیلی زد، که چشمان حضرت(س) پر از خون شد. عمر که هنوز آتش کینه اش شعله ور بود، با لگد به سینه و پهلوی حضرت(س) زد. عمر با غلاف شمشیر، بی محابا بر هر دو پهلوی حضرت(س) می زد. ناگهان عمر را بر بازوی فاطمه(س) زد. ▪️《وَ ضَرَبَ عُمَرُ لَهَا بِالسَّوطِ عَلَی عَضُدِهَا حَتَّی صَارَ کَالدُّملَجِ الاَسوَدِ المُحتَرِقِ》 🔺عمر با تازیانه بر بازوی فاطمه(س) زد، تا اینکه؛ بازو و کتف ایشان مانند دستبدی سیاه، کبود شد.(۵) در این حال صدای حضرت(س) به «یا ابتاه!» بلند شد. 📚منابع: ۱)کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۸۶۴ ۲)بحار الانوار مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۴ ۳)لسان المیزان ابن حجر عسقلانی، ج۱، ص۴۰۶ ۴)بحار الأنوار مجلسی، ج‏۳۰، ص۲۹۴ ۵)الهدایه الکبری خصیبی، ص۴۰۷ @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
بن خطاب در طی نامه ای که به معاویه می نویسد، در آن نامه، جریان یورش وحشیانه خود و مهاجمین را به خانه امیرالمومنین(ع) و جسارت به حضرت فاطمه زهرا(س) شرح می دهد. عمر می گوید : بعد از سخنانی که آن روز بین من و فاطمه(س) زده شد، من خانه و اهلش را تهدید به آتش زدن کردم و گفتم : ▪️《إِنْ لَمْ يَخْرُجْ جِئْتُ بِالْحَطَبِ الْجَزْلِ وَ أَضْرَمْتُهَا نَاراً عَلَى أَهْلِ هَذَا الْبَيْتِ وَ أُحْرِقُ مَنْ فِيهِ، أَوْ يُقَادَ عَلِيٌّ إِلَى الْبَيْعَةِ》 🔺اگر علی(ع) از خانه خارج نشود، چوب و هیزم فراوانی خواهم آورد و خانه و اهلش را به وسیلۀ آن می سوزانم یا آنکه علی(ع) برای بیعت به مسجد بیاید. در این هنگام تازیانه را از دست قنفذ گرفتم و به خالد بن ولید گفتم : ▪️《أَنْتَ وَ رِجَالُنَا هَلُمُّوا فِي جَمْعِ الْحَطَبِ، فَقُلْتُ: إِنِّي مُضْرِمُهَا》 🔺تو و همراهانت به سرعت بروید و هیزم جمع کنید تا آن هیزمها را آتش بزنم. آنگاه فاطمه(س) از پشت در به من گفت : ▪️《يَا عَدُوَّ اللَّهِ! وَ عَدُوَّ رَسُولِهِ! وَ عَدُوَّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ! فَضَرَبَتْ فَاطِمَةُ يَدَيْهَا مِنَ الْبَابِ تَمْنَعُنِي مِنْ فَتْحِهِ فَرُمْتُهُ فَتَصَعَّبَ عَلَيَّ فَضَرَبْتُ كَفَّيْهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِيراً وَ بُكَاءً فَكِدْتُ أَنْ أَلِينَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ الْبَابِ فَذَكَرْتُ أَحْقَادَ عَلِيٍّ وَ وُلُوعَهُ فِي دِمَاءِ صَنَادِيدِ الْعَرَبِ، وَ كَيْدَ مُحَمَّدٍ وَ سِحْرَهُ، فَرَكَلْتُ‏ الْبَابَ وَ قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ تَتْرُسُهُ، وَ سَمِعْتُهَا وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَةً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَى الْمَدِينَةِ أَسْفَلَهَا》 🔺ای دشمن خدا و دشمن رسول خدا(ص) و دشمن امیرالمؤمنین(ع)! پس فاطمه(س) دست خود را بر درب خانه گذاشت تا مرا از باز کردن درب، منع کند. به طرف در رفتم، استقامت کرد؛ با تازیانه بر دست هایش زدم، به دردش آورد، صدای ناله و گریه اش را شنیدم. نزدیک بود دلم به رحم بیاید و برگردم که به یاد کینه های علی(ع) و حرص و ولع او در ریختن خون بزرگان عرب و نیرنگ محمد(ص) و سحرش افتادم؛ پس در حالی که او خود را به در چسبانده بود تا مانع شود با تمام توان لگدی به در زدم ناگهان فریادی کشید که گمان کردم مدینه زیر و رو شد. در این هنگام فاطمه(س) ناله زنان گفت : ▪️《يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ، آهِ يَا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْلٍ》 🔺ای پدرم! ای رسول خدا(ص)! این چنین رفتار می شود با حبیبه ات و دخترت! آه ای ! مرا بگیر به خدا قسم فرزندی که در شکم داشتم کشته شد. ▪️《وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ‏ وَ هِيَ مُسْتَنِدَةٌ إِلَى الْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ الْبَابَ وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَيَّ بِوَجْهٍ أَغْشَى بَصَرِي، فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّيْهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَى الْأَرْضِ》 🔺صدای ناله اش را از درد سقط در حالی که به دیوار تکیه داده بود شنیدم. در را باز کردم و داخل شدم، به من چنان رو کرد که چشم هایم تاریک شد. از روی مقنعه طوری بر دو گونه اش زدم که گوشواره‌ها پاره شد و به زمین ریخت. در این هنگام علی(ع) از خانه بیرون آمد. همین که چشمم به او افتاد، به سرعت از خانه خارج شده و فرار کردم به خالد و و همراهانشان گفتم : از گرفتاری بزرگی رها شدم.(۱) 📚منبع : ۱)بحار الأنوار مجلسی، ج‏۳۰، ص۲۹۴ @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
✅هجوم اصلی در روایات شیعه 🔻طبری آملی در «دلائل الامامه» می‎گوید: 🔹عمر در ضمن نامه‎ای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه و بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنین بیان می‎کند: 😭«... به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم یا علی را برای بیعت به سوی مسجد می‎کشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم خانه را به آتش می‎کشم. 😭همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، ناله او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینه‎های علی و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او هم چنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. 😭وقتی که لگد بر در زدم، صدای ناله فاطمه را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه می‎گفت: 😭«یا ابتاه! یارسول الله! هکذا یُفعل بحبیبتک و ابنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقدوا... قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ» ▪️(ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می‎شود، آه! ای فضّه بیا و مرا در یاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد.) در عین حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتی وارد خانه شدم؛ فاطمه با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونه‌ای کرده بود که گوئی پرده‎ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش، به صورت او زدم که به زمین افتاد...».(۳۲) 🔻خصیبی در «الهدایه الکبری» و بحرانی در «العوالم» و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نوشته‎اند: 🔸عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا این که در به پهلوی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اصابت کرد، در حالی که، او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید. آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، 😭عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ سیلی زد به طوری که گوشواره‎اش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت: وا ابتاه! وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تکذّب و تضرب و یقتل جنین فی بطنها. «وای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ می‎دهند، او را می‎زنند و فرزندش را می‎کشند.» ✳️امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک می‎کنند. 😭پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید. راوی می‎گوید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ آن چنان می‎گریست و می‎گفت که محاسنش از اشک تر شد.[۳۳] 🔻شیخ صدوق در کتاب «الامالی» در حدیثی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با ذکر سلسله سند صحیح به نقل از امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ آورده است که: 🔹به همراه فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودیم. ناگهان رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ به ما نگاهی کرد و گریست! گفتم: چه شده یا رسول الله؟! فرمود: ▪️«أبکی من ضربتک علی قرن، و لطم فاطمه خدّها.» ▪️از یاد ضربت شمشیر بر فرق تو و سیلی دشمن بر صورت فاطمه گریستم.[۳۴] 🔻سید بن طاووس در بخشی از زیارت نامه خود می نویسد: 🔸«... وَ صَلِّ عَلَی الْبَتولِ الطاهِرَة، الصِدیْقَةِ المَعْصُومَة، التَقیّةِ النَّقیَّة، الرَضیّة المَرْضیَّة، الزَکیَّةِ الرَشیْدَة، المَظْلُومَةِ الْمَقْهُورَة، المَغصوبَةِ حَقُّها، المَمْنُوعَةِ اِرْثُها، المَکْسُورَةِ ضِلْعُها، المَظْلُومِ بَعْلُها، المَقْتُولِ وَلَدُها...؛ ▪️... درود فرست بر بتول پاک، صدّیقه، معصومه، پرهیزکار، پاکیزه، خشنود از حق، خدا خشنود از او، پاک تربیت، رشیده، مظلومه، دشمن چیره، غصب شده حق، منع شده از ارث، پهلو شکسته، ستم شده به شوهرش، کشته شده‌ فرزندش،...».[۳۵] ------------------------------ 📚منابع: ▫️۳۲-طبری، دلائل الامامه، ج ۲؛ بحار الانوار، ج۳۰، ص۲۹۳، (چاپ جدید)؛ ج۸، ص۲۳۰، (چاپ قدیم)؛ ریاحین الشریعه، ج۱، ص۲۶. ▫️۳۳- خصیبی، الهدایه الکبری، ص ۴۰۸، بحرانی، العوالم، ج ۱۱، ص ۴۴۲. ▫️۳۴- امالی شیخ صدوق, ص ۱۹۸ ، ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب ج ۲, ص ۵۱؛ ابن نما حلی در ذوب النضار ص ۱۱؛ علامه مجلسی در بحار الانوار ج ۴۴, ص ۱۴۹. ▫️۳۵- إقبال الأعمال: ص ۶۲۳. @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
✅هجوم اصلی در منابع اهل سنت 🔹با وجود سانسور بی حد و حصر علمای اهل سنت از این واقعه، اما به صورت جسته گریخته از این فاجعه عظیم و مصیبت بزرگ در کتاب هایشان نقل شده است: 🔻احمد شهرستانی در الملل و النحل می نویسد: از جمله عقائد «نظّام معتزلی» آن بود که می گفت:  🔸عمر به خانه فاطمه حمله ور شده و فریاد می زد: خانه را با اهلش به آتش بکشید، در حالی که در خانه نبود مگر علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام. او در ادامه می نویسد: همانا عمر چنان ضربه ای به شکم فاطمه در روز بیعت زد که فاطمه جنین خود (محسن) را از شکم انداخت.[۲۵] 🔻امام الحرمین جوینی، استاد ذهبی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این گونه روایت می کند: 🔹زمانی که فاطمه را دیدم، به یاد صحنه‌ای افتادم که پس از من برای او رخ خواهد داد، گویا می‌بینم ذلت وارد خانۀ او شده،‌ حرمتش پایمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوی او شکسته شده و فرزندی را که در رحم دارد، سقط شده؛ در حالی که پیوسته فریاد می‌زند: وا محمداه! ولی کسی به او پاسخ نمی‌دهد،‌ کمک می خواهد؛ اما کسی به فریادش نمی‌رسد. او اول کسی است که از خاندانم به من ملحق می‌شود و در حالی بر من وارد می‌شود که محزون، گرفتار و غمگین و شهید شده است و من در اینجا می‌گویم: خدایا لعنت کن هر که به او ظلم کرده، کیفر ده هر که حقش را غصب کرده، خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تا فرزندش را سقط کرده و ملائکه آمین گویند.[۲۶] 🔻ذهبی، از دیگر بزرگان اهل سنت، در شرح زندگانی ابن ابی دارم از قول ابن حماد کوفی می نویسد: 🔸هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم (ص) آمدند که وى به «محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و ... موجب قتل محسن طفلى که هنوز پا به دنیا ننهاده بود گردید. چنانکه ابن ابى دارم در ادامه می گوید: عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گردید.[۲۷] 🔻در مقاتل ابن عطیه: 🔹هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (سلام الله علیهما) فرستاد و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد…[۲۸] 🔻ابن شحنه ابوالولید محب الدین محمدبن محمد (متوفای ۸۱۵ ق) در تاریخ خود می نویسد: 🔸«عمر آمد، خانه ى امیرالمؤمنین (علیه السلام) را با هر که در آن است، آتش زند، فاطمه (سلام الله علیها) او را دید (به فاطمه) گفت: آنچه را امت پذیرفته اند، پذیرا شوید.»[۲۹] 🔻صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت می‌گوید: 🔸«اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها، به راستی عمر آن چنان فاطمه علیهاالسلام را در روز بیعت زد که محسن را سقط نمود.»[۳۰] 🔻ابن حجر عسقلانی (۸۵۲هـ) و شمس الدین ذهبی (۷۴۸هـ): 🔹عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید.[۳۱] -------------------------------- 📚منابع: ▫️۲۵-الملل و النحل، ج ۱، ص ۵۷، چاپ دارالمعرفه بیروت. قابل توجه اینکه نظام از رؤسای اهل سنتِ مذهبِ معتزله در زمان خود بود که در سال ۲۳۱ از دنیا رفت. ▫️۲۶- فرائد السمطین ج۲ ، ص ۳۴ و ۳۵ ▫️۲۷-سیر اعلام النبلاء ، ج ۱۵ ، ص ۵۷۸ ▫️۲۸- الامامه و الخلافه، مقاتل بن عطیه، ص۱۶۰ و ۱۶۱ که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چاپ بیروت، مؤسّسه البلاغ ▫️۲۹- تاریخ ابن شحنه در حاشیه ى الکامل: ج ۷، ص ۱۶۴٫ ▫️۳۰-الوافی بالوفیات، صفدی، ج۵، ص۳۴۷ ▫️۳۱- لسان المیزان ، ج۱ ، ص۲۶۸. @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
✅هجوم اصلی به روایت سلمان فارسی 🔻سلمان فارسی روایت می کند که: وقتى على علیه السّلام خوار کردن مردم و ترک یارى او، و متحد شدنشان با ابوبکر و اطاعت و تعظیمشان نسبت به او را دید، خانه‌ نشینى اختیار کرد. 🔹عمر به ابو بکر گفت: چه مانعى دارد که سراغ على بفرستى تا بیعت کند، چرا که کسى جز او و این چهار نفر (حضرت علی (ع)، حضرت زهرا(س) و فرزندانشان) باقى نمانده مگر آنکه بیعت کرده‌اند. 🔸ابو بکر که در میان آن دو نرمخوتر و سازشکارتر و زرنگ‌تر و دوراندیش‌تر بود، و دیگرى (عمر) تندخوتر و غلیظتر و خشن‌تر بود- گفت: چه کسى را سراغ او بفرستیم؟ ▪️عمر گفت: قنفذ را مى ‌فرستیم. او مردى تندخو و غلیظ و خشن و از آزادشدگان است و نیز از طایفه بنى عدى بن کعب (عمر نیز از همین طایفه است‌) است. 🔹ابو بکر، قنفذ را نزد امیر المؤمنین علیه السّلام فرستاد و عده ‌اى کمک نیز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولى حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابو بکر و عمر برگشتند در حالى که آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. 🔸عمر گفت: بروید، اگر به شما اجازه داد وارد شوید و گر نه بدون اجازه وارد شوید. آنها آمدند و اجازه خواستند. 🔹حضرت زهرا علیها السّلام فرمود: «به شما اجازه نمى‌ دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید». همراهان او برگشتند ولى خود قنفذ آنجا ماند. 🔸آنان (به ابو بکر و عمر) گفتند: فاطمه چنین گفت، و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه‌ اش شویم خوددارى کردیم. ✳️عمر عصبانى شد و گفت: ما را با زنان چه کار است!! سپس به مردمى که اطرافش بودند دستور داد تا هیزم بیاورند. آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه على و فاطمه و فرزندانشان علیهم السّلام قرار دادند. 🔹 سپس عمر ندا کرد بطورى که على و فاطمه علیهما السّلام بشنوند و گفت: ▪️«بخدا قسم اى على باید خارج شوى و با خلیفه پیامبر بیعت کنى وگرنه خانه را با خودتان به آتش مى ‌کشم»! ▪️حضرت زهرا علیها السّلام فرمود: اى عمر، ما را با تو چه کار است؟ ▪️جواب داد: در را باز کن و گر نه خانه‌ تان را به آتش مى ‌کشیم! ▪️ فرمود: «اى عمر، از خدا نمى‌ ترسى که به خانه من وارد مى ‌شوى»؟! ولى عمر ابا کرد از اینکه برگردد. عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعله ‌ور ساخت! 😭و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد! حضرت زهرا علیها السّلام در مقابل او در آمد و فریاد زد: ▪️«یا ابتاه، یا رسول اللَّه»! 😭عمر شمشیر را در حالى که در غلافش بود بلند کرد و به پهلوى حضرت زد. ▪️آن حضرت ناله کرد: «یا ابتاه»! عمر تازیانه را بلند کرد و به بازوى حضرت زد. ▪️آن حضرت صدا زد: «یا رسول اللَّه، ابو بکر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتارى کردند»! 🔸على علیه السّلام ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید و خواست او را بکشد. ✳️ولى سخن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و وصیتى را که به او کرده بود بیاد آورد و فرمود: ▪️«اى پسر صُهاک، قسم به آنکه محمّد را به پیامبرى مبعوث نمود، اگر نبود مقدّرى که از طرف خداوند گذشته و عهدى که پیامبر با من نموده است، مى ‌دانستى که تو نمى ‌توانى به خانه من داخل شوى». ▪️عمر فرستاد و کمک خواست. مردم هم آمدند تا داخل خانه شدند، و امیر المؤمنین علیه السّلام هم سراغ شمشیرش رفت. قنفذ نزد ابو بکر برگشت در حالى که مى ‌ترسید على علیه السّلام با شمشیر سراغش بیاید چرا که شجاعت و شدّت عمل آن حضرت را مى‌ دانست. ✳️ابو بکر به قنفذ گفت: «برگرد، اگر از خانه بیرون آمد (دست نگه دار) و گر نه در خانه‌ اش به او هجوم بیاور، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بکشید»! 🔻قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند. على علیه السّلام سراغ شمشیرش رفت، ولى آنان زودتر به طرف شمشیر آن حضرت رفتند، و با عدّه زیادشان بر سر او ریختند. 🔺عدّه‌اى شمشیرها را بدست گرفتند و بر آن حضرت حمله ‌ور شدند و او را گرفتند و بر گردن او طنابى انداختند!! حضرت زهرا علیها السّلام جلو در خانه، بین مردم و امیر المؤمنین علیه السّلام مانع شد. 😭قنفذ ملعون با تازیانه به آن حضرت زد، بطورى که وقتى حضرت از دنیا مى ‌رفت در بازویش از زدن او اثرى مثل دستبند بر جاى مانده بود!!! 🔹سپس على علیه السّلام را بردند و به شدت او را مى‌ کشیدند، تا آنکه نزد ابو بکر رسانیدند. و این در حالى بود که عمر بالاى سر ابو بکر با شمشیر ایستاده بود، و خالد بن ولید و ابو عبیدة بن جراح و سالم مولى ابى حذیفه و معاذ بن جبل و مغیرة بن شعبة و اسید بن حضیر و بشیر بن سعید و سایر مردم در اطراف ابو بکر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود. 🔸سلیم مى‌گوید: به سلمان گفتم: آیا بدون اجازه به خانه فاطمه علیها السّلام وارد شدند»؟! 😭گفت: آرى
هدایت شده از حسینیه مقتل
بخدا قسم، و این در حالى بود که «خمار» نداشت. [۲۳]  ▪️حضرت زهرا علیها السّلام صدا زد: «وا ابتاه، وا رسول اللَّه، اى پدر، ابو بکر و عمر بعد از تو با بازماندگانت بدرفتارى کردند در حالى که هنوز چشمان تو در قبرت باز نشده است» و این سخنان را حضرت با بلندترین صدایش ندا مى ‌نمود. 🔹سلمان مى ‌گوید: ابو بکر و اطرافیانش را دیدم که مى‌ گریستند و صدایشان به گریه بلند شده بود. ✳️ در میان آنان کسى نبود مگر آنکه گریه مى‌ کرد جز عمر و خالد بن ولید و مغیرة بن شعبه، و عمر مى‌گفت: ما را با زنان و رأى آنان کارى نیست!! 🔸سلمان مى ‌گوید: على علیه السّلام را نزد ابو بکر رسانیدند در حالى که مى‌ فرمود: بخدا قسم، اگر شمشیرم در دستم قرار مى ‌گرفت مى ‌دانستید که هرگز به این کار دست نمى ‌یابید. بخدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى‌ کنم، و اگر چهل نفر برایم ممکن مى ‌شد جمعیت شما را متفرّق مى ‌ساختم، ولى خدا لعنت کند اقوامى را که با من بیعت کردند و سپس مرا خوار نمودند. 🔹ابو بکر تا چشمش به على علیه السّلام افتاد فریاد زد: «او را رها کنید»! ▪️على علیه السّلام فرمود: اى ابو بکر، چه زود جاى پیامبر را ظالمانه غصب کردید! تو به چه حقّى و با داشتن چه مقامى مردم را به بیعت خویش دعوت مى ‌نمایى؟ آیا دیروز به امر خدا و پیامبر با من بیعت نکردى؟ وقتى على علیه السّلام را به نزد ابو بکر رسانیدند عمر بصورت اهانت‌ آمیزى گفت: «بیعت کن و این اباطیل را رها کن»! ✳️على علیه السّلام فرمود: اگر انجام ندهم شما چه خواهید کرد؟ گفتند: ترا با ذلّت و خوارى مى‌کشیم! فرمود: در این صورت بنده خدا و برادر پیامبرش را کشته‌اید! ابو بکر گفت: بنده خدا بودن درست است ولى به برادر پیامبر بودن اقرار نمى‌کنیم! فرمود: آیا انکار مى‌کنید که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بین من و خودش برادرى قرار داد؟ گفتند: «آرى»! و حضرت این مطلب را سه مرتبه بر ایشان تکرار کرد. سپس حضرت رو به آنان کرد و فرمود: اى گروه مسلمانان، و اى مهاجرین و انصار، شما را بخدا قسم مى‌دهم که آیا در روز غدیر خم از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شنیدید که آن مطالب را مى‌فرمود، و در جنگ تبوک آن مطالب را مى‌ فرمود؟ سپس على علیه السّلام آنچه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله علنى براى عموم مردم در باره او فرموده بود چیزى باقى نگذاشت مگر آنکه براى آنان یادآور شد. (و مردم در باره همه آنها اقرار کردند و) گفتند: بلى، بخدا قسم‌ ....».[۲۴] ------------------------- 📚منابع ▫️۲۳- «خمار» به معناى پوشش همه سر، و یا پوشش صورت است. ▫️۲۴- اسرار آل محمد،سلیم بن قیس،ص ۲۲۶-۲۳۲ @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
✅دستور ابوبکر به عمر برای شکستن تحصن 🔻به ابوبکر و عمر گزارش دادند که جمعی از مهاجران و انصار در خانه فاطمه، دختر پیامبر خدا(ص)، پیرامون علی بن ابی طالب(ع) گرد آمده اند و قصد دارند که، برای خلافت، با او بیعت کنند.[۹] 🔹 ابوبکر به عمر دستور داد که به خانه فاطمه رود و آنان را از آنجا بیرون کند و اجتماعشان را پراکنده سازد و اگر مقاومت کردند با آنها بجنگد.[۱۰] ✅تهدید عمر به آتش زدن خانه فاطمه(س) 🔸عمر، در اجرای فرمان ابوبکر، رو به خانه فاطمه(س) نهاد، در حالی که شعله ای از آتش در دست گرفته بود و تصمیم داشت که با آن، خانه را به آتش بکشد. چون فاطمه(س) به پشت در آمد، روی به عمر کرد و گفت: ▪️ای پسر خطّاب! آمده ای خانه ما را آتش بزنی؟ ▪️عمر پاسخ داد: آری، مگر این که با امَّت همراه شوید [و با ابوبکر بیعت کنید].[۱۱] 🔻بلاذری در این باره چنین آورده است: ابوبکر، برای بیعت گرفتن از علی(ع) در پی او فرستاد، ولی او بیعت نکرد. آن گاه عمر، با شعله آتش، به سوی خانه وی رهسپار گشت. در آستانه در، فاطمه(س) با او رو به رو شد و گفت: ای پسر خطّاب! آمده ای تا در خانه مرا آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری... این کار، دینی را که پدرت آورده تقویت می کند.[۱۲] 🔻در کتاب الامامه و السیاسه آمده است: عمر آمد و علی(ع) و دیگر کسانی را که در خانه وی بودند صدا کرد که بیرون بیایند، ولی قبول نکردند. ▪️عمر گفت: قسم به خدایی که جانم در دست اوست، بیرون می آئید یا خانه را با هر که در آن هست آتش می زنم. ▪️ به عمر گفتند: فاطمه(س) در خانه است. ▪️گفت: باشد، خانه را آتش می زنم.[۱۳] ✅پایان تحصن 🔹ابن ابی شیبه می نویسد: دخت گرامی پیامبر(س) به علی (ع) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما به آتش کشد، به خدا سوگند! او آنچه را سوگند خورده انجام می دهد.[۱۴] 🔸پس زبیر (پسر عمه علی)، با شمشیر کشیده، به مقابله او شتافت، ولی پایش لغزید و شمشیر از دستش بر زمین افتاد. پس مهاجمان حمله بردند و او را دستگیر کردند. 🔹نص طبری در این مورد این چنین است: ▪️ بایعَ النّاسُ و استَشْبَتُوا لِلْبَیعه و تَخَلَّفَ عَلِیَّ و الزُّبَیرُ وَ اخْتَرطَ الزُّبَیرُ سَیفَه وَ قالَ لا اَعمَدُهُ حَتّی یبایعَ عَلیّ. فَبَلَغَ ذلِک اَبابکرِ وَ عُمَرَ. فقالَ عُمَرُ: خُذُوا سَیفَ الزُّبَیرِ فَاضْرِبوا بِهِ الحَجَر.[۱۵] 🔻یعقوبی این چنین می نویسد: ▪️خلیفه اول و دوم خبر یافتند که گروهى از مهاجرین و انصار با على بن ابیطالب در خانه فاطمه دختر رسول خدا جمع شده‎اند، پس با گروهى آمدند و به خانه هجوم آوردند. على (علیه‎السلام) بیرون آمد (ظاهراً باید زبیر باشد چرا که عبارت ابن ابى الحدید از جوهرى و همچنین تاریخ طبری[۱۶] آن را در مورد زبیر دانسته است) و شمشیرى حمایل داشت. خلیفه دوم با او درگیر شد و شمشیرش را شکست. و جمعیت به خانه ریختند. ▪️پس فاطمه (علیهاالسلام) بیرون آمد و گفت به خدا قسم باید بیرون روید و گر نه نزد خدا ناله و زارى (نفرین) مى‎کنم. پس بیرون رفتند.[۱۷] حضرت زهرا (علیها السلام) با توجه به لزوم حفاظت از جان امیرمومنان (علیه السلام)، دستور خروج افراد را از خانه صادر فرمودند و از آن جا که می دانستند پایان دادن به تحصن و ترک خانه ی ایشان برای تحصن کنندگان تلخ و دشوار است، از این رو با بکار بردن عبارتِ: فانصرفوا راشدین[۱۸]، رضایت خود را از مقاومت و فریاد اعتراض سیاسی تحصن کنندگان، اعلام داشتند. و به این صورت تحصن پایان پذیرفت و از تحصن کنندگان به زور بیعت گرفتند. البته امیر مومنان (علیه السلام) بیعت نکردند.[۱۹] ------------------------------- 📚منابع ▫️۹- یعقوبی، ۲: ۱۰۵ ▫️۱۰- ابن شحنه، در حاشیه کامل ابن اثیر، ۱۱: ۱۱۳ و ابن الحدید، ۲: ۱۳۴ ▫️۱۱- [العقد الفرید، ابن عبدربّه۳: ۶۴ و تاریخ ابوالفداء،۱: ۱۵۶ ▫️۱۲- النساب الاشراف،بلاذری،ج ۱: ۵۸۶ ▫️۱۳- الامامه و السیاسه،دینوری ، ج ۱:ص ۱۲ ▫️۱۴- المصنف ، ج۸ ، ص ۵۷۲ ▫️۱۵- طبری، ۲: ۴۴۳ و ۴۴۴ و ۴۴۶ و در چاپ اروپا، ۱: ۱۸۱۹ و ۱۸۲۰ و الریاض النضره، محبّ الدّین طبری، ۱: ۱۶۷ و تاریخ الخمیس، ۱۸۸: ۱ و ابن ابی الحدید، ۲: ۱۲۲ و ۱۳۲ و ۱۳۴ و ۵۸ و ۶: ۲ و کنزالعمال، ۳: ۱۲۸. ▫️۱۶- محمد بن جریر طبری. «سخن از روز وفات پیمبر و سن وی به هنگام وفات» تاریخ طبری، ترجمهٔ ابوالقاسم پاینده. ۱۳۲۸ ▫️۱۷- یعقوبی، «سقیفهٔ بنی‌ساعده»تاریخ یعقوبی ج۱ ۵۲۷. ▫️۱۸-إبن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج ۷، ص ۴۳۲، ح۳۷۰۴۵ . ▫️۱۹- درسنامه های فاطمیه ، ج ۲ ، ص ۴۳۲ @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
🔹 جریان مواجهه فاطمه زهرا (س) با دشمنان پشت درب خانه از زبان خلیفه دوم... 📚متن عربی: 🔸 ... وَ لَقَدْ وَثَبْتُ وَثْبَةً عَلَى شِهَابِ بَنِي هَاشِمٍ الثَّاقِبِ، وَ قَرْنِهَا الزَّاهِرِ، وَ عَلَمِهَا النَّاصِرِ، وَ عِدَّتِهَا وَ عُدَدِهَا الْمُسَمَّى بِحَيْدَرَةَ الْمُصَاهِرِ لِمُحَمَّدٍ عَلَى الْمَرْأَةِ الَّتِي جَعَلُوهَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ يُسَمُّونَهَا: فَاطِمَةَ، حَتَّى أَتَيْتُ دَارَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ ابْنَيْهِمَا الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ ابْنَتَيْهِمَا زَيْنَبَ وَ أُمِّ كُلْثُومٍ، وَ الْأَمَةِ الْمَدْعُوَّةِ بِفِضَّةَ. ... فَبَايَعُوا وَ هُمْ كَارِهُونَ، فَلَمَّا فَشَتْ بَيْعَتُهُ عَلِمْنَا أَنَّ عَلِيّاً يَحْمِلُ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ إِلَى دُورِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ يُذَكِّرُهُمْ‏ بَيْعَتَهُ عَلَيْنَا فِي أَرْبَعَةِ مَوَاطِنَ، وَ يَسْتَنْفِرُهُمْ فَيَعِدُونَهُ النُّصْرَةَ لَيْلًا وَ يَقْعُدُونَ عَنْهُ نَهَاراً، فَأَتَيْتُ دَارَهُ مُسْتَيْشِراً لِإِخْرَاجِهِ مِنْهَا، فَقَالَتِ الْأَمَةُ فِضَّةُ- وَ قَدْ قُلْتُ لَهَا قُولِي لِعَلِيٍّ: يَخْرُجْ إِلَى بَيْعَةِ أَبِي بَكْرٍ فَقَدِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ الْمُسْلِمُونَ فَقَالَتْ- إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) مَشْغُولٌ، فَقُلْتُ: خَلِّي عَنْكِ هَذَا وَ قُولِي لَهُ يَخْرُجْ وَ إِلَّا دَخَلْنَا عَلَيْهِ وَ أَخْرَجْنَاهُ كَرْهاً. فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ فَوَقَفَتْ مِنْ وَرَاءِ الْبَابِ، فَقَالَتْ: أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ! مَا ذَا تَقُولُونَ؟ وَ أَيَّ شَيْ‏ءٍ تُرِيدُونَ؟ فَقُلْتُ: يَا فَاطِمَةُ! فَقَالَتْ فَاطِمَةُ: مَا تَشَاءُ يَا عُمَرُ؟! فَقُلْتُ: مَا بَالُ ابْنِ عَمِّكِ قَدْ أَوْرَدَكِ لِلْجَوَابِ وَ جَلَسَ مِنْ وَرَاءِ الْحِجَابِ؟ فَقَالَتْ لِي: طُغْيَانُكَ- يَا شَقِيُّ- أَخْرَجَنِي وَ أَلْزَمَكَ الْحُجَّةَ، وَ كُلَّ ضَالٍّ غَوِيٍّ. فَقُلْتُ: دَعِي عَنْكِ الْأَبَاطِيلَ وَ أَسَاطِيرَ النِّسَاءِ وَ قُولِي لِعَلِيٍّ يَخْرُجْ. فَقَالَتْ: لَا حُبَّ وَ لَا كَرَامَةَ أَ بِحِزْبِ الشَّيْطَانِ تُخَوِّفُنِي يَا عُمَرُ؟! وَ كَانَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ ضَعِيفاً. فَقُلْتُ: إِنْ لَمْ يَخْرُجْ جِئْتُ بِالْحَطَبِ الْجَزْلِ وَ أَضْرَمْتُهَا نَاراً عَلَى أَهْلِ هَذَا الْبَيْتِ وَ أُحْرِقُ مَنْ فِيهِ، أَوْ يُقَادَ عَلِيٌّ إِلَى الْبَيْعَةِ، وَ أَخَذْتُ سَوْطَ قُنْفُذٍ فَضَرَبْتُ‏ وَ قُلْتُ لِخَالِدِ بْنِ الْوَلِيدِ: أَنْتَ وَ رِجَالُنَا هَلُمُّوا فِي جَمْعِ الْحَطَبِ، فَقُلْتُ: إِنِّي مُضْرِمُهَا. فَقَالَتْ: يَا عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّ رَسُولِهِ وَ عَدُوَّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَضَرَبَتْ‏ فَاطِمَةُ يَدَيْهَا مِنَ‏ الْبَابِ‏ تَمْنَعُنِي‏ مِنْ فَتْحِهِ فَرُمْتُهُ فَتَصَعَّبَ عَلَيَّ فَضَرَبْتُ كَفَّيْهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِيراً وَ بُكَاءً... -------------------------------------------------- 📘 بحار الأنوار ،علامه مجلسی، ج‏30، ص290 ♻️در ثواب نشر مطلب سهیم باشید♻️ 🌐📚حسینیه مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 ✅ @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
🔹 جریان مواجهه فاطمه زهرا (س) با دشمنان پشت درب خانه از زبان خلیفه دوم... 🔸متن ذیل فرازهایی از نامه مفصل خلیفه دوم به معاویه می باشد که در آن اتفاقات پس از رحلت رسول اکرم و ظلم و ستم نسبت به فاطمه زهرا (س) را تشریح نموده است: خلیفه دوم به معاویه چنین نوشت: ...من برستارة درخشان و نشان پرفروغ و پرچم پیروز و توانمند بنی هاشم که "حیدر" نامیده می شد و داماد محمد شده و با همان دختری که بانوی زنان جهانیان قرار داده و فاطمه اش نامیده اند! ازدواج کرده بود، حمله بردم تا آنجا که بر در خانه علی و فاطمه و فرزندانشان حسن و حسین و دختراشان زینب و امّ کلثوم و کنیز آنها یعنی فضّه، به همراه خالد بن ولید و قنفذ غلام ابوبکر و دیگر یاران ویژه خود رفتم. (در ادامه خلیفه دوم به معاویه چنین می نویسد:) ... پس مرم بیعت می کردند درحالی که اکراه داشتند. پس زمانی که بیعت خلیفه اول فراگیر شد به ما خبر رسید که علی، فاطمه و حسن و حسین را به در خانه های مهاجران و انصار می برد و بیعت ما را با خودش در چهار موضع یاد آوری و آنان را تحریک می کند. مردم شبانه به او نوید یاری می دهند ولی صبح فردا از وعده خود بر می گردند. پس به خانة علی رفتم تا از او بخواهم از خانه بیرون بیاید. کنیزش فضّه پشت در آمد به او گفتم: به علی بگو برای بیعت با خلیفه اول بیرون بیاید چون مسلمانان با او بیعت کرده اند! فضّه گفت: امیر المؤمنین مشغول است. گفتم:این سخن ها را واگذار (وبهانه نیاور) بگو بیرون بیاید و الّا داخل می شویم و به زور بیرونش می کشیم! پس فاطمه پشت در آمد، ایستاد و گفت: ای گمراهان دروغگو چه می گویید و چه می خواهید؟ گفت: ای عمر چه می خواهی؟ گفتم: چرا پسر عمویت تو را برای پاسخگویی فرستاده و خود پشت پرده نشسته؟ گفت: ای بد بخت! طغیان و سرکشی تو مرا از خانه بیرون آورده است تا حجّت و دلیل بر تو و بر هر گمرا هی ثابت شود. گفتم: این یاوه ها و حرفهای زنانه را کنار بگذار و به علی بگو بیرون بیاید. فاطمه گفت: محبت و احترامی دربین نیست، آیا مرا از حزب شیطان می ترسانی ای عمر با این که حزب شیطان ضعیف است؟ گفتم: اگر علی بیرون نیاید هیزم فراوانی می آورم و خانه را با هر که در آن است می سوزانم تا اینکه برای بیعت بیاید. پس تازیانة قنفذ را گرفته بر او زدم و به خالد بن ولید گفتم: تو و همرا هانت به سرعت بروید و هیزم جمع کنید و گفتم: آن هیزم ها را آتش خواهم زد. فاطمه گفت: ای دشمن خدا و دشمن رسول خدا و دشمن امیر المؤمنین! پس دستش را بر در گذاشت تا مانع من از باز کردن در شود. به طرف در رفتم، استقامت کرد؛ با تازیانه بر دست هایش زدم، به دردش آورد، صدای ناله و گریه اش را شنیدم... ادامه دارد...👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 -------------------------------------------------