فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱شهید دکتر آیتالله بهشتی:
اگر انسان در راه دفاع از حقوقش غضبناک و خشمگین شود، بازهم کمال است...🌱
🥀به مناسبت سالروز شهادت شهید بهشتی و هفتاد و دو تن از یاران ایشان...
#شهید_بهشتی #سلام_فرمانده #ایران_قوی
http://eitaa.com/istadegi
امتداد--فاطمه شکیبا.pdf
613.7K
📚🌱
📗فایل پیدیاف داستان کوتاه #امتداد 🇮🇷
✍️به قلم فاطمه شکیبا ✒️
⚠️داستانی متفاوت از رویارویی ایران با رژیم صهیونیستی👊🇮🇷
#ایران_قوی
#مه_شکن
https://eitaa.com/istadegi
🏴آجرک الله یا صاحب الزمان...
◾️میان حجره غریبانه دست و پا میزد
همان که روضهاش آتش به جان ما میزد...
◾️میان اشهد خود گاه "یارضا" میگفت
و گاه مادر مظلومه را صدا میزد...
🕊شهادت مظلومانه #امام_جواد عليه السلام را به محضر #امام_زمان ارواحنا فداه و ولی نعمتمان امام رضا عليه السلام تسلیت عرض میکنیم.🥀
#شهادت_امام_جواد
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨ 📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری ✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده قسمت۱٠۶
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨
📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری
✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده
قسمت۱٠۷
بیاعتنا وارد اتاقش میشود. پشت سرش میروم و میگویم:
_حاجی فکر کنم اینا هدفشون پروندههاییه که یه خط و ربطی از خودشون توش وجود داره!
به برگه روبهرویش خیره شده و هیچ نمیگوید. کلافه میشوم از این سکوتش. دستی روی شانهام مینشیند. سعید سری تکان میدهد و چشم چپش را تنگ میکند و زیر لب میگوید:
_چی شد؟
شانه بالا میاندازم. روبه حاج کاظم میکند و میگوید:
_حاجی الان که هدفشونو فهمیدیم شاید بشه کاری کرد.
حاج کاظم به آرامی برگه را تا میزند و سرش را بالا میآورد. لبخندی میزند که تلختر از هر موقع دیگری است. به سمتمان میآید و برگه را به طرفمان میگیرد. سعید زودتر از من برگه را میقاپد. کنجکاو به برگه نگاه میکنم. هنوز سطر اولش را نخواندهام که سعید برگه را تا میزند و درمانده نگاه میکند. حاج کاظم میگوید:
_درخواست استعفام قبول شده، دیگه از دست من کاری بر نمیاد.
دستانم را مشت میکنم. حاج کاظم بر روی صندلیها مینشیند و میگوید:
_امکان داره وزیرم عوض بشه. ما هرکاری هم میخواستیم بکنیم مثل این چند وقت باز دست و پامونو میبستند.
خسته روی صندلی پشت سرم مینشینم و زیر لب مینالم:
_مگه میشه؟ پس قانون چی میشه؟
سعید به میز تکیه میدهد و میگوید:
_انتخاب مردم قانونم عوض میکنه، البته شاید بهتره بگم دست و پای قانون رو میبنده.
میگویم:
_حاجی! ما چیکار کنیم؟ اصلا چطور با استعفای شما موافقت شده؟ مگه میشه بعد این همه سال خدمت؟
🖇لینک قسمت اول رمان👇🏻
https://eitaa.com/istadegi/4522
💭ارتباط با نویسنده👇🏻
https://harfeto.timefriend.net/16467617947882
⚠️ #ادامه_دارد ⚠️
🖋 #محدثه_صدرزاده
#مه_شکن✨
https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
🌺 یکم ذی الحجه سالروز ازدواج حضرت علی علیهالسلام و حضرت فاطمه سلامالله علیها و #روز_ازدواج تبریک و تهنیت باد.
✨ #ازدواج
http://eitaa.com/istadegi
هدایت شده از فرات🇵🇸
#معرفی_کتاب 📚
کتاب #حیدر 📘
✍🏻نویسنده: #آزاده_اسکندری
#نشر_کتابستان_معرفت
«حیدر» به طور ویژه به بازهی زمانی ۹ ساله از زندگی عارفانه و عاشقانه امیرالمومنین علی(ع) و حضرت فاطمه (س) میپردازد.
#بریده_کتاب📖
در چادر زنها، فاطمه را صدا زدم. دلم برایش تنگ شده بود. مشغول برش دادن پارچههای پانسمان بودند. پرده چادر را کنار زد و با لبخند همیشگیاش روبهرویم ایستاد. با هم دست دادیم.
_قربانت شوم، رئوفه جان! چیزی لازم نداری برایت بیاورم؟
_ممنونم ابالحسن. اینجا همه چیز هست.
#روز_ازدواج
#مه_شکن
http://eitaa.com/istadegi
🔲 إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّاۤ إِلَیۡهِ رَ ٰجِعُونَ
▪️تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس درگذشت
✨ زیباست که تقدیر الهی، یک دختر ژاپنی بودایی را به اسلام مشرف میکند و به ایران میآورد. از او بانویی انقلابی و مجاهد میسازد، تا جایی که این بانو فرزندش را در راه اسلام تقدیم میکند و میشود تنها مادر شهید ژاپنی در ایران! تنها مادر شهیدی که کارت بسیجش تاریخ تولد ژاپنی دارد.
▫️این مادر مجاهد ظهر امروز بهعلت بیماری در بیمارستان خاتمالانبیای تهران به فرزند شهیدش پیوست.
زندگی و خاطرات این بانو را میتوانید در کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» بخوانید.
🔅فاتحهای تقدیم کنیم هدیه به روح این مادر بزرگوار
انشاءالله خداوند ایشان را با حضرت صدیقه طاهره سلاماللهعلیها محشور کند...
#مه_شکن
http://eitaa.com/istadegi
سلام
ممنونم از لطف شما و این که داستان رو مطالعه کردید.
انشاءالله با دعای شما داستانهای بهتر در راهه...
#پاسخگویی_فرات
سلام
راستش دل خودم هم براشون خیلی تنگ شده... حتی بیشتر از شما.
کمی صبر کنید. در حال نوشتن رمان جدید هستیم...
#پاسخگویی_فرات
مهشکن🇵🇸
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨ 📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری ✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده قسمت۱٠۷
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨
📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری
✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده
قسمت۱٠۸
سعید میگوید:
_اونا منتظر همچین چیزی بودند.
عصبی با پایم روی زمین ضرب میگیرم. حاج کاظم در ادامه حرف سعید میگوید:
_آره، تا استعفا رو نوشتم قبول کردند.
حاج کاظم نگاهم میکند و میگوید:
_مجوز روی میز رو بردار.
به سمت میز میروم و مجو را بر میدارم. حاج کاظم میگوید:
_فردا ساعت ۸ دادگاه باشید.
***
چای را مزمزه میکنم. چشمانم میسوزد. از دیشب تا به الان یک ثانیه هم پلک روی هم نگذاشتم. استرس دادگاه را دارم. به ساعت نگاه میکنم هفت صبح است. لیوان را روی زمین میگذارم و بلند میشوم. کاپشن مشکیام را میپوشم. شیر کنار حیاط را باز میکنم و آبی به صورتم میزنم تا خواب از سرم بپرد.
با صدای پدر برمیگردم:
_جایی میری؟
همان طور که دستم را لابهلای ریشهایم میکشم میگویم:
_دارم میرم دادگاه.
ابرویی بالا میاندازد و میگوید:
_متهم اصلی رو گرفتید؟
خسته سری تکان میدهم که میگوید:
_پس دادگاه چرا؟
_همه چیز تموم شد.
به چشمانش نگاه میکنم و ادامه میدهم:
_فقط ای کاش حکم عادلانهای داده باشن.
پدر عبایش را محکمتر به دور خود میپیچد و میگوید:
_قاتل مهدی پیدا نشد؟
همان طور که به سمت موتور میروم میگویم:
_نه. منتظرم ببینم توی دادگاه اتفاقی میافته یا نه.
هیچ نمیگوید. با خداحافظی از خانه بیرون میآیم. سوار موتور میشوم. درب خانه سید را که میبینم به یاد آیه میافتم. دیشب که برگه را به او دادم، گفت جایی کار دارد؛ اما خودش را میرساند. به سمت دادگاه راه میافتم. فکر مهدی راحتم نمیگذارد عذاب وجدان گردنم را گرفته و تا مرز خفگی میکشانَدَم.
به دادگاه که میرسم موتور را گوشهای میگذارم. حسابی شلوغ است و صدای همهمه همه جا را پر کرده است.
🖇لینک قسمت اول رمان👇🏻
https://eitaa.com/istadegi/4522
💭ارتباط با نویسنده👇🏻
https://harfeto.timefriend.net/16467617947882
⚠️ #ادامه_دارد ⚠️
🖋 #محدثه_صدرزاده
#مه_شکن✨
https://eitaa.com/istadegi
سلام
نه رمان رفیق هنوز چاپ نشده. شاید اون کتابی که دیدید چیز دیگهای بوده.
خط قرمز تا قسمت آخرش گذاشته شده. این هم لینک آخر👇🏻
https://eitaa.com/istadegi/5582
#پاسخگویی_صدرزاده
مهشکن🇵🇸
🌱🍂
📃اینها اسامی بانوان و دختران مظلومی ست که در حمله آمریکای گرگ صفت به هواپیمای ایرباس پرواز شماره ۶۵۵ هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران بر فراز آبهای خلیج فارس به شهادت رسیدند:
🥀مینا متولی
🥀ژاله بنائیان
🥀سهیلا دهقان چناری
🥀فاطمه فریدزند
🥀فاطمه حسن همراه
🥀مکیه غلام علی
🥀روز خاتون سابقی نژاد
🥀مریم مرادی پور
🥀مریم شناسی
🥀اقدس سلطانی
🥀مه لقا قرائی
🥀مریم سلماکی
🥀فاطمه کارگزار
🥀صدیقه قتالی
🥀شمیسه قتالی
🥀خدیجه صدیقی
🥀زینب قتالی
🥀سکینه ملاح
🥀پروین گنجی ابراهیم آبادی
🥀مژگان گنجی
🥀فاطمه میرگچینی
🥀 فاطمه زیدسرایی
🥀پانتهآ بیگی
🥀پریسا بیگی
🥀بیبی ملک نارویی
🥀فریبا کهرازه
🥀 آسیه عطاری نژاد
🥀عایشه عبدالرحیم
🥀رقیه بینیاز
🥀سارا آوازه
🥀لیلا آوازه
🥀زهرا خراسانی پور
🥀فاطمه خراسانی پور
🥀حوریه رستگار
🥀منادخت قیایی
🥀مهناز بندی
🥀اعظم بندی
🥀معصومه بندی
🥀فاطمه نساء اژدهایی
🥀فاطمه مهماندار رضایی کهریزی(نیری)
🥀آمنه خبر
🥀سکینه وحدانی
🥀اشرف صمدی
🥀سیده طاهره صمدی
🥀فاطمه صمدی
🥀طیبه صمدی
🥀بدریه شهداد ابراهیم
🥀هدی خطیب
🥀 مریم اسدجعفری
🥀زینب باقی زاده
🥀فرشته ساعدی
🥀عفت شجاعی
🥀سیمین محمد
🥀فاطمه محمد
🥀عارفه ارشاد
🥀وجیهه ارشاد
🥀اهریما ارشاد
🥀منیر ارشاد
🥀صدیقه هنر(کمالی)
🥀پروانه خواجه میرکی پور
🥀زهرا ممدلی
🥀زهرا رضایی نیری
پ.ن: برخی از این بانوان تبعه کشورهایی چون هند، پاکستان و امارات متحده عربی هستند. تعدادی از آنان، دختران زیر هجده سالی هستند که به همراه مادر و پدرشان به شهادت رسیدهاند. دونفر از این بانوان نیز مهماندار هواپیما بودهاند. از دویست و نود مسافر هواپیما، ۶۶ نفر کودک، ۵۲ نفر زن، ۱۷۲ نفر مرد بودند.
نام تکتک آنان را در اینترنت جستجو کردم تا خاطرهای یا زندگینامهای پیدا کنم که خواندنش راهگشا باشد؛ نبود. گویا اصلا سبک زندگیشان برای کسی اهمیت نداشته. بانوان شهید مظلومی که هیچ اطلاعاتی جز تاریخ تولد و شهادت آنان در دست نیست؛ گویا قرار است برای همیشه به فراموشی سپرده شوند...😔
تنها یک کتاب با عنوان "لالهها و سنگها" پیدا کردم که درباره یکی دونفر از این بانوان نوشته بود؛ اما با قلمی بسیار ضعیف که به خاطراتی مختصر محدود میشد.
🍃درود و صلوات بر روان پاک این شهدای مظلوم...
این جنایت نابخشودنی آمریکا هیچگاه از ذهنها پاک نخواهد شد...‼️
#حقوق_بشر_امریکایی
#مه_شکن
https://eitaa.com/istadegi
سلام
داریوش فروهر دبیرکل حزب ملت ایران و وزیر کار دولت مهدی بازرگان بود که در اول آذر ۱۳۷۷ به همراه همسرش پروانه اسکندری در جریان قتلهای زنجیرهای در منزلش به قتل رسید.
همان طور که حضرت آقا گفتن این فرد با تمام زاویههایی که با جمهوری اسلامی داشته اما یک فرد بی آزار بوده.
#پاسخگویی_صدرزاده
مهشکن🇵🇸
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨ 📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری ✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده قسمت۱٠۸
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨
📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری
✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده
قسمت۱٠۹
اتاق محاکمه شلوغ است. ردیف اول همه هجده متهم نفر از متهمین نشستهاند و در دیگر ردیفها خانوادهایشان. کمی میگردم که در ردیف آخر چشمم به حاج کاظم میافتد. کنار مینشینم و میگویم:
_سلام حاجی.
سری تکان میدهد. به کنار دستم نگاه میکند و بعد بر میگردد و به در نگاه میکند، انگار به دنبال کسی میگردد. میگویم:
_چیزی شده؟
_پس خواهر مهدی کو؟
میخواهم حرفی بزنم که با صدای چکش چوبی روی میز قاضی ساکت مینشینم. دستانم را در هم گره میزنم. صدای این چکش به معنای عدالت است اما چرا با مهدی عادلانه برخورد نشد؟ صدای قاضی بلند میشود:
_بر اساس کیفر خواست متهمان این پرونده و اتهام هر یک بدین شرح است: ۱_آقای سید مصطفی کاظمی معروف به موسوی فرزند علی، با قرار بازداشت موقت، متهم است به آمریت در قتل آقایان داریوش فروهر...
با پایم روی زمین ضرب میگیرم. به ساعت نگاهی میاندازم. نیم ساعت از موقعی که آیه قرار بود اینجا باشد گذشته است.
حواسم را جمع حرفهای قاضی میکنم:
_متهم ردیف اول در جلسهی سوم دادرسی اظهار نموده:«من جایگاه قانونی برای آمریت داشتهام» بنابر این آنچه بعدا در لایحهی آخرین دفاع خود نوشته به این عبارت:«من از جایگاهی برخوردار نبودم که حکم حذف بدهم.»...
خندهام میگیرد. موسوی حتی در جلسات دادگاه، هر بار دروغ گفته است. عصبی از جایم بلند میشوم و از اتاق بیرون میروم. باز هم همهمه و شلوغی که سوهان روحم میشود. این طور که پیداست هنوز هم متهم اصلی که دستور قتل را داده است پیدا نشده. عصبی دستی در موهایم میکشم. دستم را به سمت دستگیره در اتاق میبرم که فردی به شانهام میزند. بر میگردم. پسر نوجووانی است. متعجب نگاهش میکنم. پاکت نامهای را به سمتم میگیرد و میگوید:
_اینو یه آقایی داد که بدمش به شما.
با تردید دستم را جلو میبرم و میگویم:
_نمیدونی کی بود؟
پاکت را از دستش میگیرم. میگوید:
_نه فقط گفت بدمش بهتون و رفت.
بعد از حرفش راه میافتد و میرود. وارد اتاق که میشوم. حکم دادگاه توسط منشی قاضی در حال خوانده شدن است:
_متهم ردیف اول، سیدمصطفی کاظمی(موسوی) به جرم آمریت و صدور دستور چهار فقره قتل موضوع کیفر خواست مستندا به ذیل ماده۲۱۱ قانون مجازات اسلامی به حبس ابد محکوم است.
متهم ردیف دوم...
دندانهایم را روی هم فشار میدهم. حبس ابد برایش بریدهاند تا بتوانند بعد از مدتی عفوش کنند. دستم را مشت میکنم. به یاد پاکت میافتم. بازش میکنم، کاغذکوچکی است که روی آن نوشته:
_مثل اینکه آیه خانوم هنوزم نیومده، بهتره یه سر به بیمارستان امام حسین بزنی.
دستی شانهام را میگیرد و به بیرون هدایتم میکند. حاج کاظم است. لرزان میگویم:
_حاجی ساعت چنده؟
نگاهی به ساعت مچیاش میکند و میگوید:
_نه و نیم. چیزی شده؟
میخواهم بروم که بازویم را میگیرد و میگوید:
_کجا؟
🖇لینک قسمت اول رمان👇🏻
https://eitaa.com/istadegi/4522
💭ارتباط با نویسنده👇🏻
https://harfeto.timefriend.net/16467617947882
⚠️ #ادامه_دارد ⚠️
🖋 #محدثه_صدرزاده
#مه_شکن✨
https://eitaa.com/istadegi