🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
📗نحوه شکلگیری #تیپمحمدرسولالله در گفت و شنود شاهد یاران با #نصرتاللهقریب
✳درآمد:
تشکیل یک تیپقدرتمند با امکانات و افراد محدود، آن هم به تنهایی، از افرادی برمیآید که دارای هوش بالایی باشند. آن هم تیپی که در عملیات #فتحالمبين و #الیبیتالمقدس آنچنان درخشید و نگاه همگان را به خود جلب کرد. #نصرتاللهقریب از یاران قدیمی #سردارمتوسلیان است که در گفت و شنود با شاهدیاران به نقل آنها پرداخته است.
منبع:سایتِنویدِشاهد
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_1 🍀
_چگونه با حاجاحمد آشنا شدید؟
وقتی #سپاه_پاسداران تشکیل شد، گردانها در #پادگان_ولیعصر شکل گرفت. ماه سوم یا چهارم از شکلگیری بود که جایی در خیابان خردمند که سپاه گرفت و بخشی از نیروها آنجا مستقر شدند، که بعدها بهعنوان سپاههای منطقه ۶ معروف شد. ما از آنجا #حاجاحمد را دیدیم. چند ماهی نگذشته بود که حاجی هم به گردان ما آمد. ما در گردان۶ #سپاه بودیم؛ البته در ابتدا گردان۲ بودیم بعد یک سری را به گردان۶ منتقل کردند که ما هم جزو آنها بودیم. آمدن #حاجاحمد مصادف شده بود با درگیری #منافقین در تهران. لذا در آن منطقه گروه ضربت تشکیل دادند و #حاجاحمد را مسئول گروه قرار دادند. من هم در این گروه برای مقابله با #منافقین حضور داشتم. این تشکیلات برای مدت کوتاهی برقرار بود. بعد از آن #حاجاحمد به #کردستان رفت و ما در تهران ماندیم. البته تعدادی از بچهها مثل #محمدرضادستواره، #رضاچراغی و #حسنزمانی هم با ایشان رفتند. من بعدها به جمع اینها آمدم.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_2 🍀
_از تشکیل #تیپمحمدرسولالله برایمان بگویید.
یک روز در تهران #حاجاحمد را در ستاد مرکزی سپاه خواستند. (ابتدای پیروزی) ما همراه #حاجاحمد آمدیم اما داخل مجموعه نرفتیم. من و #حسنزمانی و #چراغی و #دستوار و... حضور داشتند. در آنجا به #حاجاحمد ابلاغ شد که تیپ حضرت رسول را تشکیل دهد. ایشان بعد از آن جلسه با ما مطرح کرد که به ما گفتهاند بایستی تیپی را در جنوب تشکیل بدهیم، اما خودم زیاد رغبتی برای انجام این کار ندارم. فکر میکنم در مناطق محروم #کردستان نیاز بیشتری به ما است، ولی اصرار آقایان است. با این حال من از فرماندهی سپاه خواستم که اول منطقه را ببینیم بعد تصمیم بگیریم و یک جورهایی نظر ما شرط این قضیه باشد.
منتها قبلاز آن #سپاه با توجه به توانمندیهایی که در #حاجاحمد و #حاجهمت دیده بود تصمیم را گرفته بود.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_3 🍀
... فکر میکنم فردای آن روز صبح زود هم ما هنگ کردیم که به منطقه جنوب برویم و اوضاع را ببینیم و مقدمات را انجام دهیم. من و #رضادستوار و #چراغی و #حسنزمانی و خود #حاجاحمد به منطقه جنوب رفتیم. اولین برخورد ما با #شهید_زینالدین بود. ایشان آن زمان کار اطلاعاتی میکرد. به ما گفتند باید مناطقی را ببینید و بههمین کار مشغول شدیم. شب در ساختمان گلف #اهواز جلسهای بیرون مقر بین خودمان برقرار شد و حاجی از ما نظرخواهی کرد.
گفت: منطقه را که دیدید همهاش دشت است. #کردستان کوه است و ارتفاعات. اینجا جنگیدن در دشت و مقابله با تانک است و وضعیت جنگیدن با #کردستان فرق دارد.
تأکیدش بر این بود که اگر در منطقه #کردستان بمانیم بیشتر میتوانیم مؤثر باشیم. صحبتها جمعبندی شد و تصمیم بر این شد که به جنوب بیاییم و جنوب را هم تجربه کنیم ببینیم جنگیدن در جنوب چطور است! سپاه تشخیص داده که باید تیپی تشکیل شود، لذا به آنجا بیاییم. #حاجاحمد راضی شد. صحبتهای آدمهای آنجا برای #حاجاحمد مؤثر بود. در منطقه #خوزستان گشتی زدیم و به تهران آمدیم و در تهران موافقت خود را با تشکیل تیپ اعلام کردند.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_4 🍀
... بعد به #مریوان رفتیم و در آنجا جلسهای برگزار شد. #حاجاحمد در آن جلسه مفصل صحبت کرد. دل کندن از #حاجاحمد برای بچهها سخت بود. البته قرار بود عدهای از بچهها را برای تشکیل تیپ با خود بیاورند. مردم #مریوان درخواست داشتند #حاجاحمد بماند. البته هنوز زیاد بین مردم نپیچیده بود. #حاجاحمد در آن جلسه صحبت کرد که ما باید به جنوب برویم و تیپ تشکیل دهیم، تعدادی از آقایان باید در منطقه بمانند و تعدادی هم باید همراه ما به جنوب بروند، اسامی هم مشخص خواهد شد. آن شب جلسه برای بچهها خیلی سنگین بود. همه منتظر بودند ببینند در کدام لیست قرار میگیرند، میمانند یا میروند؟! منطقه #مریوان هم نسبت به شهرهای دیگر #کردستان از امنیت بالایی برخوردار بود آنهم بهجهت حضور #حاجاحمد بود.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_5 🍀
_خاطرهای دارید تا صحبت شما مصداق عینیتری به خود بگیرد؟
یادم هست یک روز من و #دستواره و #حاجاحمد درحال بردن ماشین سنگینی به #مریوان بودیم، خاوری بود که پشت آن بسته بود شبیه سردخانه. #حاجرضادستواره پشت فرمان بود، من وسط بودم و #حاجاحمد کنار پنجره. به پاسگاه #سنندج رسیدیم. مکثی کردیم به خاطر پلیس که ایستاده بود. در این فاصله آقایی از رکاب سمت راننده بالا آمد. لباس محلی #کردی شیکی به تن داشت. با لهجه #کردی مانندی با #دستواره شروع کرد به صورت تند صحبت کردن که چرا چنین رانندگی میکنی و... . #حاجاحمد حتی برنگشت او را نگاه کند. همینطوری به جلوی خودش نگاه میکرد. آن آقای #کرد با دست به محاسن #دستواره اشارهای کرد و گفت: فکر کردی ریش در صورتت هست میتوانی هر کاری انجام بدهی؟ این را که گفت #حاجاحمد خیلی شاکی شد. از ماشین پیاده شد دقیقاً عبارت حاجی یادم نیست ولی مضمونش این بود که تا موقعی که از این حرفهای مفت نزده بودی چیزی به تو نگفتم اما اینکه راننده در جاده بهت راه نداده یا نتوانستی سبقت بگیری چه ربطی به ریش و اسلام دارد؟! حاجی حتی با یک ضربه اون رو به زمین انداخت و بعد بلندش کرد که سوار ماشین خودمون کنه. ما هرچه گفتیم حاجی حالا ولش کن بره. حاجی میگفت: نه، باید اینو ببرم ببینم چرا چنین حرفی زده. او را به سپاه #سنندج انتقال دادیم. زمانی بود که به دلیل ناامنی شب نمیتوانستیم از #سنندج به #مریوان برویم. شب همانجا در سپاه #سنندج ماندیم. تا آمدیم آبی به سر و صورتمان بزنیم بچههای اطلاعات #سنندج آمدند و گفتند عجب کسی را شکار کردهاید ما دربهدر دنبال این آدم هستیم. او اعدامی است و از نیروهای مؤثر #کومله_دموکرات است. چگونه او را گرفتید؟! البته خدا کمک کرده بود و حساسیت حاجی هم نسبت به اعتقاداتش موثر واقع شد. کارهای #حاجاحمد در #مریوان شهر را امن کرده بود. خروج #حاجاحمد از شهر# مریوان برای مردم سخت بود. از فردای آن روز مردم فهمیدند #احمد میخواهد از شهر برود. بههمین دلیل جلوی سپاه #مریوان تجمع کردند که از او بخواهند در شهر بماند. #حاجاحمد برایشان صحبت کرد که دست خودم نیست و باید بروم این صلاحدید مسئولین است. من دوست دارم در منطقه بمانم و به شما خدمت کنم. مردم هم دیدند کاری است که باید انجام شود.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_6 🍀
_علت این علاقه چه بود؟
آن زمان تردد در شهرهای #کردستان واقعا سخت بود. اما #حاجاحمد در #مریوان امنیت برقرار کرده بود.
از خصوصیات حاجی این بود که در مقابل دشمن و #ضدانقلاب بهشدت برخورد میکرد. اما در مقابل مردم روحی لطیف داشت، طوری که باور نمیکردید این همان #حاجاحمد است. برای آنها این مطرح بود که آدمی به #مریوان آمده که خدمت برایش مهم است، نه ریاست و منصب. دفاع از مردم مظلوم و محروم و کمک به آنها سبب شده بود که مردم از او حمایت کنند. او مرد میدان و جنگ بود. مردم فضای شهر های دیگر را میدیدند که در #مریوان حتی شبها راحت تردد میکنند و آذوقه در اختیارشان است. در سال۵۸ وضعیت #کردستان وضع خاصی بود. مردم احساس میکردند با رفتن #حاجاحمد این امنیت از شهرستان گرفته خواهد شد. بههرحال به منطقه جنوب آمدیم و #حاجاحمد تیپ را تشکیل داد.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_7 🍀
_خاطره از جلسه آخر #مریوان که #حاجاحمد با نیروها داشت دارید؟
در اواخر جلسه مشخص کرد که چه کسانی باید بمانند و چه کسانی بروند. آنهایی که قرار بود در #مریوان بمانند انگار تمام زندگیشان را از آنها گرفته بودی. حضور #حاجاحمد پشتوانه بچهها بود. آن شب حاجی زیاد صحبت کرد. کسانی که قرار بود بیایند خیلی خوشحال بودند. اما آنها که ماندند دنبال رایزنی بودند که به منطقه جنوب بیایند. از طرفی هم باید امنیت منطقه #مریوان حفظ میشد. حاجی حتی جانشین خود، #آقای_اکبری را به جنوب نیاورد. خب برایش مهم بود چون زحمات زیادی در #کردستان کشیده بود، ضمن اینکه به مردم آنجاهم علاقهمند بود.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_8 🍀
_چگونه به جنوب رفتید؟
روزیکه از #مریوان خارج شدیم همه با اتوبوس آمدیم. آمارها مختلف است من یادم است ۵۲نفر بودیم. بعضی دوستان میگویند ۴۷_۴۸ نفر بودهایم. حاجی وسط اتوبوس ایستاد و شعری خواند. حاجی به کوه و دشت و صحرا اشاره میکرد و خطاب به شهدا شعر میخواند. مضمون شعر این بود که به کوه و دشت و صحرا قسم ما برمیگردیم و انتقام خون شما را میگیریم. بچهها از منطقه بیرون میآمدند و حس خاصی پیدا کرده بودند. #حاجاحمد هم با آن حس شعر میخواند. #حاجاحمدی که #ضدانقلاب با شنیدن نامش خودش را خراب میکند، ایستاده و شعر میخواند. تمام وجودش آن مناطق بود، اما بنا به صلاحدید مسئولین درحال خارج شدن از آنجا بود. متأسفانه این اشعار نه ضبطشده و نه در ذهن من است. او با صلابت خاص شعر میخواند. میگفت رفتنمان هم بهخاطر شما شهداست. صحنهی خیلی عجیبی بود.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_9 🍀
فردای آن روز به #دزفول آمدیم. در #دزفول جایی را به ما دادند فکر میکنم مقر سپاه بود. بچهها در زیرزمین بزرگ آنجا مستقر شدند. #عملیات_تنگهچزابه آن زمان انجامشده بود. حاجی هم بچهها را برد تا منطقه را از نزدیک ببینند. #حاجاحمد پای رکاب اتوبوس ایستاد و گفت برادرها اسم تیپ ما به نام ۲۷ محمد رسولالله نامگذاری شده که بچهها صلوات فرستادند و از اینموضوع خوشحال شدند. تکهکلام #حاجاحمد کلمهای (برادرها) بود که حاجی با لحن محکمی آن را ادا میکرد. آن روز از چزابه بازدید کردیم و برگشتیم #حاجاحمد شروع به سازماندهی تیپ کرد. در ابتدای کار هنوز مسئولیتها مشخص نبود. چند روز اول صبحگاه را برگزار میکردیم #حاجاحمد هم میآمد. قاطعیت خاصی داشت. زمین خوزستان آب زیاد در آن نفوذ نمیکند. ساختمانی که ما آنجا مستقر شدیم یکی از بزرگترین ساختمانهای #دوکوهه است که از ساختمانهای دیگر جداست. ساختمانی که بعدها بچههای #ذوالفقار در آنجا مستقر شدند. یک روز از صبحگاه برمیگشتیم بارندگی شدیدی از قبل شده بود و مقداری آب جلوی ساختمان جمع شده بود. یکی از بچهها اهل اصفهان بود و #سیفاللهمنتظری نام داشت.
#شهید_رضا_دستور به حاجی گفت: #حاجاحمد بگو #سیفالله در این آب سینهخیز برود.
#حاجاحمد هم همهی بچهها را جمع کرد و به آنها فرمان سینهخیز داد.
به #رضا گفت: اول خودت شروع کن.
هر چه التماس کرد حاجی گفت: امکان ندارد. بعد هم خودش در آن آب سینهخیز رفت.
اولین کاری که #حاجاحمد انجام داد، تشکیل یک تیم اطلاعاتی بود که لازمه هر عملیات است. ما به منطقهای (ارتفاعات بلتا) که قرار بود عمل کنیم رفتیم. #حاجاحمد ما را آنجا برد یک تیم ۵_۶نفره شدیم و شناسایی آنجا را شروع کردیم. خود #حاجاحمد هم در #دوکوهه نیروها را سازماندهی میکرد. بنده هم مسئول آن تیم ۵_۶نفره اطلاعاتی شدم. کار را شروع کردیم. واقعاً نمیدانستیم چه باید بکنیم. منطقه جنوب برایمان سخت بود. کار اطلاعاتی را بهصورت ابتدایی آغاز کردهایم مثلاً جاهایی که برای شناسایی میرفتیم به صورت شکل روی کاغذ میکشیدیم.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_10 🍀
_منطقه #کردستان اینطور نبود که کار اطلاعاتی به این صورت انجام شود؟
کارهای شناسایی انجام میشد اما انجام کار اطلاعاتی در منطقه #خوزستان بهلحاظ باز بودن منطقه سخت و حساستر است. در اینجا شما دائم در دید دشمن هستی و خطرات زیادی بههمراه دارد. هر شب #حاجاحمد به #بلتا میآمد و گزارش میگرفت. بااینکه هنوز گردانها شکل نگرفته بودند و نیروهای بسیجی نیامده بودند و فرماندههای گردانها هم مشخص نشده بودند. ما تا جایی پیش رفتیم که به پشت سنگرهای دشمن رسیدیم و تعداد سنگرها و نفرات عراق را شناسایی کردیم. یکبار حاجی گفت: خودم میخواهم بیایم. گفتیم: خطرناک است. اگر ما را بگیرند مسئلهای نیست اما اگر شما را بگیرند گرفتار میشویم. گفت: نه من باید بیایم. اون منطقه هم یه جایی بود که باید ۳۰۰_۴۰۰متر را چهاردستوپا میرفتیم. مسیر آبرویی بود که دست و پایمان هم خیس میشد. ما چند نوبت از این منطقه عبور کرده بودیم تا این راهکار را پیدا کردیم. حاجی با ما آمد آنجا را کامل و از نزدیک بررسی کردیم. این خیلی مهم بود اینکه یک فرمانده تیپ خیلی ریز در کار شناسایی دخالت کند و خودش محل را ببیند. چون اگر فرمانده محل را دیده باشد شب عملیات خیلی راحت عمل خواهد کرد و نیروهایش را هدایت خواهد کرد.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_11 🍀
_سازماندهی لشکر چگونه شکل گرفت؟
چند روزی آنجا بودیم. یک روز #شهید_چراغی آمد و گفت فرماندهان گردانها مشخص شدند و مسئولیتهای تیپ هم مشخص شد. #حاجاحمد روی مقوای پشت شیشهی در ورودی ساختمان اسامی را زده بود. #چراغی فرمانده #گردان_حمزه شده بود. در آنجا با من شوخی کرد و گفت تو از این به بعد جانشین من هستی هر چه بگویم گوش میدهی. تا آن زمان سازماندهی این شکلی مثل گردان، دسته و گروهان را نداشتیم. کار تیم اطلاعاتی به #شهید_عباس_کریمی تحویل داده شده بود. ایشان تجربه کار اطلاعاتی داشت. کمکم هم نیرو به گردانها تزریق شد. گردانهای #سلمان، #حمزه، #انصار و... شکل گرفتند. در این مدت #حاجاحمد روی آموزش بچهها تلاش و تاکید داشت. کار خیلی خوبی که ایشان گفت انجام بدهیم این بود که نیروها را بردیم و زمین عملیاتی را نشانشان دادیم. این خیلی مهم است که وقتی نیرویی میخواهد وارد عمل شود قبلاً منطقه را دیده باشد. البته آن موقع این شرایط فراهم بود. من کاری به بعدها ندارم. خب هرچه جنگ جلوتر میرفت شناساییها سختتر میشد. ما نیروها را گروهانی به خط #بلتا میبردیم. بچهها دستهدسته روی سنگرها میرفتند، مینشستند و منطقه را میدیدند. ارتفاعات #علیگرهزد و قبل از آن هم جادهی #مهران_دهلران پشت آنهم توپخانهی دشمن که نیروهایی باید آنجا عمل میکردند، همه این مناطق توسط نیروها دیده میشد.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯