حاج حسن مثل همیشه، اعتقادی به کثرت نیروها نداشت و همواره با کمترین افراد کارهای بزرگش را پیش میبرد. نیروهای نزدیک او، همهفن حریف بودند.
دو نمونۀ کامل از این نیروها، محمد سلگی و مهدی نواب، همیشه و همهجا همراه حاج حسن بودند. آنها دوست، امین، مشاور، محافظ و یاور خستگیناپذیرِ حاج حسن در هر کاری بودند. رابطۀ فامیلی نزدیکشان هم باعث پیش رفتنِ کارهایشان میشد. همسرانشان، آرزو و آزاده سیف، سه برادرِ کوچکتر داشتند و پدرومادری مومن و مهربان که عشق به اسلام را در جان بچههایشان ریخته و با نان حلال بزرگشان کرده بودند. محمدقاسم سلگی که داماد داییاش بود، با معرفی مهدی نواب، خودش واسطۀ ازدواج او با خواهرِ زنش شده بود. در خانوادۀ سیف، این دو داماد، جایگاه خاصی داشتند و وقتی لازم میشد، پسرهایشان را هم با طیب خاطر همراه آنها میکردند.
وجود محمد و مهدی با تجربیات فراوان، توانِ ذاتی و روحیات خاصشان، نعمتی در کنار حاج حسن بود. زندگی خیلی از دوستان و همراهانِ حسنِ مقدّم به کارشان آمیخته شده بود، اما زندگی محمد و مهدی با همهشان فرق داشت، چون هر جا حسن مقدّم بود، آن دو هم بودند. بیهیچ چشمداشت مادی؛ بیسروصدا، عاشقانه... آنها، سرسپردۀ ولایت بودند...
#کتاب_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#انتشار_برای_اولین_بار
#شهید_محمد_قاسم_سلگی
#شهید_مهدی_نواب
#آخرین_اثر_معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
آبان، ماه سردی بود اما نه آن قدر که قطرههای باران، بلورِ برف شود و بادوطوفان، کمر درختان را بشکند! اما نیمۀ پاییز 90 سردتر از همیشه رُخ نموده بود. نوزدهم آبان، در باغ ونک، سه درخت کاجِ قدیمی زیر بارش برف شکسته بود!
صبحِ زود وقتی مهدی نواب و همسرش متوجه کاجهای شکسته شدند، خیلی تعجب کردند. آزاده، دلش ریخت، اما مهدی با همان لحن مطمئن و آرامَش گفت: «چیزی نیست آزاده! میرم ارّه برقی میارم، تا ظهر جمعش میکنم.» مهدی نواب هیچگاه برای هیچ کاری، هزینهای برای بیتالمال نتراشیده بود! دمِ ظهر صدای ارّه برقی در باغ پیچید. آزاده با وجود همسرش، نه ترسی داشت، نه غمی! اما بدون او چه؟! فکرش را از این هراس پس گرفت! مهدی با وجود دردِ شدیدِ پا و کمر، کمرش را محکم با کمربند طبی بسته و در حال کار بود.......
#کتاب_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#آخرین_اثر_معصومه_سپهری
#شهید_مهدی_نواب
#انتشار_برای_اولین_بار
https://eitaa.com/lashkarekhoban
بیش از ۱۱ سال، این قاب عکس با ما بوده... در مهمترین جای خانه ما... گویی شما عضو عزیز خانواده کوچک ما بودهاید.... لابد میخواستید ما را هم مثل همه آدمهای کوچک اطرافتان، بزرگ کرديد، با سپردن مأموریتی جدید و عجیب، رشد بدهید....
آخر این قصه هر چه باشد، ما خوشیم با شما آشنا شدیم و بیش از ۴۰۰۰ روز، هر روز شما را زیارت کردیم...
هر روز، آشناتر...
هر روز، مانوستر....
هر روز، دردمندتر، آرزومندتر....
شهید آقا سید مرتضی آوینی، روزی چه خوب نوشت: انس حضور، اجر آوارگی برای حق است...
#آخرین_ساعات_زندگی_شهید_طهرانی_مقدم
https://eitaa.com/lashkarekhoban
هدایت شده از اخبار قدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 ویدیویی کمتر دیده شده از یکی از تستهای موتورهای سوخت جامد در زمان حیات شهید والامقام حسن طهرانی مقدم
🇮🇷 @QODS_IR | اخبار قدس
جنبوجوشی در مدرس حاکم بود. چند نفر راه افتاده بودند سمت انبار تا لباسهای مخصوصی را که هنگام سوختریزی باید به تن میکردند تحویل بگیرند. آنها لباسهای سبزرنگ پلاستیکی را تحویل گرفتند و مطابق چارتی که همان جا داده شد راه افتادند سمت کارشان. یونس هم بینشان بود و دید که اسمش در گروه اصلی نوشته شده. به شوخی رو به علی کنگرانی گفت: «علی آقا! این چه گردش کاریه! از روزی که من این جا اومدم، همهش پای کار سنگینم!!»
علی هم خندید و به شوخی تیکهای نثارش کرد. داشتند ماسک مخصوصشان را تمیز کرده و فیلتر نو میبستند که یکی از سرتیمها آمد و گفت: «یونس! از حاج آقا برای کارای تستِ فردا نیرو خواستم، اسم شما رو از لیست کار امروز خط زد و گفت در اختیار تو باشن! بیا بریم!»
یونس ته دلش خوشحال شد چون کار سوختریزی با لباسهای خاص، ماسک و شرایط مخصوص خیلی سخت و طاقتفرسا بود. تعدادی از بچهها لباسهای سبز رنگشان را پوشیده بودند تا کار را شروع کنند....
(بعد از انفجار، تکههای این لباس سبز ، سوخته و همه جا پراکنده بود مثل.....)
#انتشار_برای_اولین_بار
#آخرین_ساعات_زندگی_شهید_طهرانی_مقدم
#شهدای_اقتدار
#آخرین_اثر_معصومه_سپهری
#کتاب_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
https://eitaa.com/lashkarekhoban
و چه میدانی خدا در تقدیر تو چهها قرار داده است....
به نگاه زمینی.، شهید طهرانی مقدم بارها و بارها در دل جنگ تا مرز شهادت رفت...
اما خدا او را نگهداشت تا کاری عظیم برای قدرت سپاه اسلام انجام دهد.... امروز ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ۳۷ سال از بمباران مهیب پادگان منتظری (نخستین پادگان موشکی ج.ا.ایران در کرمانشاه میگذرد.) آن روز ۱۵ نفر از رزمندگان موشکی ایران اربا اربا شدند.... پاسدار شهید مجتبی بخشنده و بقیه سربازپاسدارهایی که با کمال خلوص و تلاش در خدمت یگان موشکی بودند... سربازانی که سرداران موشکی به من میگفتند ما نمازمان را به برخی از آنها اقتدا میکردیم، بس که بچههای پاک و مومن و مخلصی بودند...
درود خدا بر آن شهدا و بر شهدای مدرس و همه شهدایی که یک لحظه در انجام وظیفه خطیرشان کوتاهی نکردند....
نام و عکس آن شهدا با زحمت فراوان و به کمک برادران بزرگوار حفظ آثار موشکی به دست آمد و در کتاب جای گرفت... نثار روح بلندشان صلوات و فاتحهای هدیه کنیم...
#شهدای_اقتدار
#کتاب_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
https://eitaa.com/lashkarekhoban
امروز، ۲۱ آبان ۱۴۰۲، اینجا، پادگان مدرس، دقیقا محل انفجار که چند روز پس از حادثه بتن ریزی و صاف شد...
https://eitaa.com/lashkarekhoban
همراه با تعدادی از همسران، مادران و فرزندان شهیدان بزرگوار مدرس... مقابل سوله شهید محمد داسدار اولین تازه داماد شهید مدرس بود ... دورتر، پشت شاخههای درخت، یادمان شهدا دیده میشود... جایی که پیکر مطهر حاج حسن چند قدم دورتر از آن پیدا شد....
https://eitaa.com/lashkarekhoban
امروز در مراسم سالگرد شهید عزیزمان حاج حسن طهرانی مقدم، چند نفر دعوت شدهی ویژه خود حاج حسن بودند.... یکی ازین میهمانان، حامل پیام خاصی بود. شهید مقدم چند شب پیش، به ایشان گفته بود، یکشنبه به مراسم خانه ما بیا و بگو روضه حضرت زهرا سلامالله علیها را بخوانند....
جان به قربان مادر شهیدهای که هنوز مادری میکند و دل میبرد... شهدا هم دلتنگ روضهها، اشکها و نام زیبایت هستند یا زهرا.... 😭❤️
به نیابت از شهدای اقتدار و فرمانده دلاورشان، ۵ صلوات حضرت زهرا سلامالله علیها، قرائت فرمایید...⚘️ اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرالمستودع فیها بعدد ما احاطه به علمک⚘️
انشاءالله فردا، دوشنبه ۲۲ آبان، از ساعت ۹ تا حوالی ۱۰ صبح، میهمان برنامه زنده صبحانه ایرانی در شبکه ۲ خواهم بود، برای گفتن از شهید حاج حسن مقدم و یارانش 🌷🌱
https://tn.ai/2987143
لینک، حاوی بخشی از گفتگوی تصویری خبرگزاری تسنیم با این حقیر در باره کتاب شهید حسن طهرانی مقدم است.
گفتگو حدود ۲ ساعت بود که دوستان زحمت کشیده ، مهمترین بخشها را تدوین کردهاند. امید که معرفی خوبی از کار خاص حاج حسن اقا بوده باشد.
صدای اذان که بلند شد، هر کس که میتوانست به سمت نمازخانه راه افتاد. حاج حسن در صف بچهها نشست و به سید رضا میرحسینی اقتدا کرد اما شاید برای اولین بار بود که از امام جماعت، عقب میماند! او که همیشه نمازش را سریع میخواند اینبار با طمأنینه از رکوع و سجود برمیخاست، گویی دوست داشت نمازشان طول یابد! گویی ندایی در قلبش برخاسته بود که بیشتر در این نماز بماند. طعم همۀ نمازهای شیرینی که خوانده بود زنده شده بود. نمازهای مسجد زینب کبری با بچههای محلِۀ میرزا محمود وزیر که فوتبال را ناتمام رها کرده و حق اذان و نماز اول وقت را رعایت میکردند. نمازهای سنگر و سولههای زمان جنگ و دعای قنوتی که از همان زمان بر لبانش بود و هرگز از ذهن و زبان او کم نشده بود: «اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک»
حالتش از چشم بچهها دور نمانده بود. رسم داشتند بین دو نماز، یک صفحه قرآن بخوانند. اما کسی که قرآن را جمع میکرد متوجه شده بود که حاج حسن در حالی که چهارزانو نشسته قرآن را در میان دستانش گرفته و محو آیههاست. برای نمازِ عصر قامت بستند.
سیدرضا نماز میخواند و سکوت قشنگی در نمازخانۀ مدرس پخش بود. بیستویکم آبان بود و25 سال از روزی که نخستین پادگان موشکی ایران، پادگان شهید منتظری کرمانشاه، کربلای 37 تن از پاکترین فرزندان ایران شده بود، میگذشت! ایام رازهایی داشتند و ارواح شهیدان، بشارت میدادند بر رهروانی که راه حق را رها نکرده بودند و چیزی تا رهایی و وصلشان نمانده بود.
تصویر، سولهای در مدرس😔
#انتشار_برای_اولین_بار
#زندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#آخرین_اثر_معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
۲۴ آبان ۱۳۶۰،مردی از جهان ما گذر کرد، که جهانی بود و جانی.... مفسر قرآن و فیلسوف عالیمقام و معلم عالمی که قلمشان، افضل از خون شهید است ... درود و رضوان الهی بر علامه طباطبایی🌹
این خاطره از ایشان به نقل از یکی از شاگردانشان؛ آیتالله ممدوحیست:
زمانی که از تبریز به نجف آمدم، عیال گرفته بودم و ایشان هم تبریزی بودند، تبریز کجا و هوای تب خیز نجف کجا! در جنگ بینالمللی دوم که رابطه ایران و عراق قطع شد، پولی برای ما نمی رسید، خیلی از این مسئله نگران بودم و خداوند هر چه فرزند به ما می داد از بی غذایی و از گرما می مردند ؛ روزی خدمت استادم آقای میرزا علی آقای قاضی ( قدس سره ) رسیدم ؛ «علامه طباطبایی برای مرحوم قاضی یک احترام بسیار فوق العاده ای قائل بودند و هر وقت اسم آقای قاضی را می بردند، رنگ شان متغیر می شد و انگار در محضر آقای قاضی هستند و حالت خاصی به خود می گرفتند» ..خلاصه علامه در ادامه می فرمود؛ من خدمت آقای قاضی رفتم و مقداری درد دل کردم و ایشان که حرفهای من را شنیدند نصیحتی کردند و من هم نصیحت ایشان را به صورت یک دو بیتی در آوردم و گفتم [شعر علامه طباطبایی]
پیر خرد پیشه نورانی ام
برد ز دل زنگ پریشانیام
گفت که در زندگی آزاد باش
هان گذرانست جهان شاد باش
https://eitaa.com/lashkarekhoban
به کمک حاج محمد، برادرِ حسن، تن شهید را وارد مزارش کردند. حاج حسن، چند سال پیش از حجت الاسلام زحمتکش که مسئول نهاد نمایندگی ولی فقیه در نیروی هوایی بود خواسته بود زحمت تدفین و تلقین او را هم بکشد! او از حاج محمد خواست بیرون بیاید تا کارهای آخرِ حاج حسن را بکند. مدتی پیش انگشتری به دستش رسیده بود که فکر کرد الان تنها کاری که میتواند برای حاج حسن بکند گذاشتن همین انگشتر زیر زبان اوست... کفن را گشود اما ... .
ـ مومن! تو که صورتی نداری!
اشکهایش را کنترل کرد تا آخرین کاری را که حاج حسن از او خواسته بود، درست انجام دهد. انگشتر را گذاشت زیر گلویِ خونینِ حسن و صدای حزین تلقینش به دو بانویی رسید که در راهی دشوار، یکی به عنوان مادر، و یکی همسر، شریک راه این مردِ مجاهد شده بودند.
ـ یا شهید! حسن ابن محمود! اسمع! و ... .
حسن آرام گرفت اما بخشی از پیکرش در همان خانۀ عزیز آخرش، در پادگان مدرس پراکنده بود، میان بچههایی که با چشم باز به مرگ نگریسته و در ازای اقتدار ابدی اسلام و ایران، چنین شهادتی را به جان خریده بودند.
#کتاب_مرد_ابدی_در_انتظار_چاپ
#انتشار_برای_اولین_بار
#زندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شهدای_اقتدار
#آخرین_اثر_معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
اسامی مبارک شهیدان حادثۀ انفجار در پادگان مدرس، به دلیل شدت حادثه و مسائل امنیتی دیر و پراکنده اعلام شد.نام مبارک آنها تا یک سال در هیچ تصویری کنار هم نیامد. بیشک آن مردان وارسته، هنوز با هم در اتحادند گرچه خانۀ ابدیشان در سرزمین بزرگشان پراکنده است. نام و مزار شهدای اقتدار از این قرار است:شهیدان معظم حسن طهرانی مقدم، محمد قاسم سلگی،مهدی نواب (قطعۀ 24 بهشت زهرا تهران) ـ مهدی دشتبانزاده، علی کنگرانی، میثم جهانگیری، علیاصغر منصوریان، سید محمد حسینی، بهزادملانوروزی، ستار ناصری، بهلول محمودی (قطعۀ 50 بهشت زهرای تهران) ـ محمد غلامی،مهرداد مصطفوی، وحیدرنجبر، حسین امینشرعی، مرتضی میری، یوسف قارلُقی،اسماعیل محمدی بعلی، محمود شجاعی (گلزار شهدای ملارد) ـ وحید عزیزی، رسول بهرودی، مهدی گلستانی، سیدرضا محمدزاده(گلزار شهدای مشکین دشت کرج) ـ بایرامعلی صفری، بهمن صفری،امید طلائیان (جوار امامزاده طاهر مهرشهر کرج) ـ محمدحسینی فردویی و محمدحسین زلفی (جوار امامزاده اسماعیل شهریار) ـ جواد سلیمی و وحید شیرمحمدلو (گلزار شهدای کُهَنزشهریار) ـ مرتضی محمدرضاپور(گلزارشهدای حصار کرج) ـ ابوالفضل اَدگی و عباس اَدگی (گلزار شهدای نیشابور) ـسعید نبیپور(امامزاده بیبی سکینه کرج) ـ مهدی حاتمینسب (گلزار شهدای محلۀ نارون لواسان، مسیحالله قهرمانی (جوار امامزاده عبداله محمدشهر کرج) ـ محمود داسدار (گلزار شهدا نظرآباد کرج) ـ رضا نادی شورابی (زنجان، قیدار، روستای شوراب) ـ سیدرضا میرحسینی (گلزار شهدای خلد برین یزد)
در تصویر، ۱۳ تن از شهدا کنار فرماندهشان حضور دارند🌷
#شهدای_اقتدار
https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دستنوشتههای م. سپهری)
اسامی مبارک شهیدان حادثۀ انفجار در پادگان مدرس، به دلیل شدت حادثه و مسائل امنیتی دیر و پراکنده اعلام
برای نخستین بار، نام و مدفن مطهر شهدای گمنام و شجاع و از جان گذشته.ای که همراه حاج حسن عروج کردند، منتشر شد. آنها در سرتا سر ایران پخش هستند... یادشان کنیم🌱