eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
584 دنبال‌کننده
338 عکس
128 ویدیو
1 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: m_sepehri@
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘️🌿⚘️🌿 «مرد ابدی» در ۱۸۰۰ صفحه در ۳ جلد در قطع رقعی، با قیمت یک میلون و ۳۰۰ هزار تومان و با همکاری خبرگزاری تسنیم و انتشارات شهید کاظمی منتشر و بعد از دوهفته به چاپ دوم رسیده است. علاقه‌مندان برای مشاهده و تهیه این کتاب با ورود به سامانهbook icfi.ir و یا من و کتاب manvaketab.com و همچنین از طریق ارسال شماره ۳۶ به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه نمایند. لازم به ذکر است هم اینک با خرید اینترنتی از فروشگاه اینترنتی نشر شهید کاظمی، از تخفیف ۳۰ درصدی استفاده کرده و کتاب را به قیمت ۹۷۵۰۰۰ تومان تهیه کنید. همچنین طرح خرید قسطی کتاب نیز فراهم است و علاقمندان میتوانند به آیدی زیر پیام داده و از شرایط به صورت کامل مطلع شوند @Shahidkazemi313 @manvaketab_admin
در منزل شهید، جایی که هنوز بوی شهید می‌دهد و صدای گریه مادر شهید، هنوز به هر بهانه بلند است، زمان طور دیگر طنین دارد... "برخیز و سهم خودت را در این راه پاک، در زندگانی، درست ادا کن.. برخیز!" https://eitaa.com/lashkarekhoban
رفتین دیدن مادرم؟ زیارتتون قبول 🤍 شاید نه، حتما شهید جمهور این را می‌گوید... https://eitaa.com/lashkarekhoban
سلام بر تو ای رضای خدا.... ای امام غریب و قریب و رئوف ما😭🤍
و لطف علی‌بن‌موسی الرضا اینقدر زیادست که همینجا، پایین پا، در کنار مزار رئیس جمهور شهیدمان، جدیدترین شهیدی که خانه ابدی‌اش این حرم عشق شد، جایی برایمان باز شودو بایستیم در صفوف نماز ... 🤍 همین قدر ساده، گاهی راهها به هم می‌رسد و باز می‌شود و ... همینجا در نماز زیارت همه عزیزانی را که التملس دعا داشتند، شریک فیوضات این زیارت کردم... زیارتتان قبول🌻 https://eitaa.com/lashkarekhoban
و اما دلیل اصلی حضور کوتاهم در مسهد عزیز،شرکت در نشست صمیمی با شرکت کنندگان مرحله جشنواره قرانی دانشگاهیان علوم پزشکی سراسر کشور با محوریت کتابهایم بود... دیدن حس پر از نشاط و امید این یاران جدید بعد از بازگفتن بخشی از مسیری که آمده‌ایم، برایم جای شکر فراوان دارد.... https://eitaa.com/lashkarekhoban
سلام دوستان و همراهان عزیز... امروز بالاخره فرصتی باز کردم برای نشستن و جستن مطالب مورد نظرم در "مرد ابدی‌"... اگر شما هم مثل من به این کتاب مسلط باشید تصدیق می‌کنید که برای هر ماجرای امروزی، می‌توان درسی و پیامی از سطرهای این کتاب یافت😊 و این، برکات زندگی مردی‌ست که فراتر از زمانه خویش زیست... الحمدلله که پای درس حاج حسن نشستم و هستم هنوز.😇.. الحمدلله کما هو اهله🤲
خبر عملیات‌های اخیر حزب‌الله لبنان بر علیه رژیم غاصب صهیونیستی را شنیده‌اید حتما. ببینید حاج حسن قریب ۱۵ سال پیش چه گفته است: "حرف آخر..رفته بودیم محضر سید حسن نصراللّه، که خدا به حق حضرت ولیعصر (عج) حفظ بکنه این سایه و بارقه‌ای از انوار امیرالمومنینه. جمله‌ای که به من گفت ما خجالت کشیدیم. گفتم نگاه کن، امام ‌اومدو ما رو تربیت کرد، اینا رو هم تربیت کرد، اینا از همۀ شیعه‌ها سبقت گرفتن! ماشاءاللّه به اینا! از تخلیۀ اطلاعاتی و از رعب و وحشتی که اسرائیلیا رو در برگرفته بچه‌ها! روزی که عَلَم و پرچم زرد امیرالمومنین را روی پیشانی مبارکش می‌بست بچه‌ها، [روزی که] این پرچم برافراشته بشه. و روز مرگ [اسرائیل] روزیه که جنگ دیگری با حزب‌اللّه دربگیره بچه‌ها. [اونا] وحشت کرد‌ن بچه‌ها! حزب‌اللّه کیه؟ ما چی یادشون دادیم؟ چند نفرن؟‌ بچه‌ها روحیه تهاجمی [رو حفظ کنید!] بچه‌ها مقام و شهرت [را دنبالش نرید] ناموس، خط اسلام، عزت، امیرالمومنین، خون شهدا و حضرت سیدالشهدا (ع)، بچه‌ها می‌درخشه و [باعث شده] اون دشمن، [که] سومین ارتش دنیاس، می‌لرزه امروز. ما باید به اون روحیه برگردیم وگرنه موشک‌های گنده‌تر از ما رو هم اومدن و اَرّه کردن و بولدوزرا از روش رفتن. اینا ابزاراییه که اگه او بخواد عمل می‌کنه. اون دست و اون نیت و اون شجاعت و روحیۀ الهی رو باید در بچه‌ها تقویت کنیم. اگه این شد بچه‌ها، دشمن ذلیله." https://eitaa.com/lashkarekhoban
خدا را شکر.... کتاب بالاخره به تبریز عزیزم رسید🌷🥰 سپاس ویژه از شما عزیزانی که پای کار هستید و وجود و کلامتان، قدرت آفرین و امیدبخش است... منتظر نظرات و احساس و افکار شما درباره کتاب مرد ابدی هستم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای شور شیرین... دادی به بادم امشب دخیل باب‌المرادم من ریزه‌خوار حضرت جوادم.... ان‌شاءالله زیارت عتبات عالیات و بارگاه منور امامین کاظمین علیهم‌السلام، روزی همه مشتاقان و دردمندان حریم ولایت شود🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسن مقدّم، مثل همۀ جوانانی که گوش‌به‌فرمان امام و عاشق و دلباختۀ او بودند، عزادارِ امام و گوش‌به‌فرمان ولیّ‌فقیه بود. او در اتفاقات سنگین، اندوهش را به نمازهای نیمه‌شب و خلوت کوهستان می‌برد. بعداز انتخابِ آیت‌اللّه سید علی خامنه‌ای به‌عنوان رهبر انقلاب، حسن هم در حلقۀ فرماندهان سپاه به محضر ایشان رسید. برای او «ولایت فقیه» معنای مقدسی بود که حاضر بود همۀ زندگی‌اش را فدای آن کند. در یکی از دیدارهای فرماندهان سپاه با مقام معظم رهبری اجازۀ صحبت گرفت و گفت: «آقا، ما چون شما رو بارقه‌ای از ولایت امیرالمؤمنین می‌بینیم، در رکابتون هستیم و دوسِتون داریم. دوست داریم همون کاری‌و که اگر در زمان حضرت امیرالمؤمنین بودیم، می‌کردیم برای شما انجام بدیم.» میان همهٔ فرماندهان سپاه، لحن صمیمی و ادبیات حسن مقدّم، خاص و بی‌نظیر بود..... https://eitaa.com/lashkarekhoban
خانم جان خانم عفت شجاع همسر محترم شهید صیاد شیرازی... امروز که باخبر شدم عمر تلاش و نبرد باعزت شما درین جهان محدود به سر رسید و رها شدید از دار مسئولیت و غم دنیا، چقدر دلم برایتان تنگ شد... من شما را فقط یک بار دیدم.. اردیبهشت ۱۳۷۸، در منزلتان. آن روزها چند هفته از فاجعه ترور همسر عزیزتان شهید صیاد شیرازی می‌گذشت. ما هم مثل همه ایرانیان خبر تلخ را از تلویزیون دیده و شنیده بودیم. ایام سختی بود برای ما. مدام بین تبریز و تهران در سفر بودیم بخاطر درمانهای ناباروری که به دلیل مسائل جانبازی قطع نخاعی، درگیر ۹۹ درصد این جانبازان عزیز است. دست بر قضا، کلینیک کوثر در محدوده زندگی شما در فرمانیه قرار داشت و هنگام گذشتن با تاکسی ، تصاویر، پرچم‌ها و بنرهای تسلیت را دیده بودم. یک روز که باید باز هم ساعات طولانی در کلینیک منتظر می‌ماندیم، با همسرم تصمیم گرفتیم این ساعات را بیاییم سمت خانه شما. پیاده راه افتادیم. من جوان و کم تجربه بودم در هل دادن و کنترل ویلچر اما جسارتم و شاید درست بگویم شوق و توکلم زیاد بود و راهی شدیم... راهی طولانی طی کردیم، اول از پیاده رو راه افتادیم اما زود فهمیدیم مناسب ما آدمهای ویلچری نیست و گویی ما پیاده محسوب نمی‌شویم! پیچیدیم به خیابان که مشکلات خودش را داشت! راه طولانی‌ بود اما ما عشق دیدار داشتیم و در حالی که نمی‌دانستیم اصلا امکان دارد بتوانیم شما را ببینیم یا نه، به سمت نشانی عکس شهیدتان رهسپردیم. حتی اگر به در بسته می‌خوردیم، به هر حال مشهد شهید علی صیاد شیرازی را می‌ديديم... 😔😭 وقتی رسیدیم دم ظهر بود و کوچه خلوت. راننده تاکسی به ما گفته بود مردم‌گروه گروه می‌آیند به دیدارتان. ما وقتی رسیدیم یکی دو نفر جلوی خانه دیدیم که یکی پسرتان آقا مهدی بود؛ شاهد ماجرای ترور و شهادت پدر. وقتی متوجه ما شدند اکرام کردند. معلوم شد تازه یک گروه رفته‌اند. شاید وقت استراحتتان بود، اما آنها اصیل‌زاده بودند و حرمت یک جانباز ویلچری را نگه داشتند. خودشان وقتی گروه کوچک دونفره‌ی ما را دیدند، کمک کردند. ویلچر را از پله‌ها پایین بردند که محل حسینیه بود و به من گفتند بروم بالا پیش خانم‌ها. من خجالت‌زده بودم. اولین بار بود منزل یک فرمانده شهید می‌رفتم که هنوز چهلمش نشده بود. من پیش از آن ، همیشه، فقط به خاطره‌ها رسیده بودم😔 وقتی شما را دیدم، در چهره خسته و غمزده‌تان و در آغوش گشوده‌تان، محبتی دیدم که ناگهان مثل یک بچه که دلش میخواهد یکی بهانه‌هایش را گوش کند، زبان باز کردم... گفتم که تازه با یک جانباز نخاعی ازدواج کرده‌ام و گفتم که چرا آواره تهران شده‌ایم و .... من مثل دخترتان بودم انگار. مثل خواهرتان اصلا مثل جوانی خودتان در ابتدای راهی دشوار... و شما... چقدررر به من محبت کردید. چقدر زود صمیمی شدید. وقتی دیدید از مشکلات مسیر جانبازی در سختی و شاید در هراسم، از زندگی خودتان گفتید. از بچه معلول جسمی و ذهنی‌تان که همراه همسر شهیدتان چقدر عمرتان را به پایش ریختید و سکوت کردید و صبوری... . از صبر و توکل همسر شهیدتان گفتید و اینکه آدمهای بزرگ، چطور با این سختی‌ها ساخته می‌شوند... آخ! خانم شجاع همسر نازنین شهید صیاد شیرازی! فقط خدا می‌داند چقدر در آن دیدار نیم‌ساعته به من عشق و جرات بخشیدید. افسوس که آن دیدار اول، ملاقات آخرمان هم بود. نمی‌دانم وقت کردید و محرمی یافتید تا حرفهای نهان و خاطراتتان را ‌کامل بگویید تا در تاریخ بماند یا نه؟ اما من ان‌شاءالله در یک روز زیبای ابدی، وقتی شما را ببینم، از قلب من خواهید خواند چقدر اثرتان بر زندگی من، پایدار و ماندگار بود! خدا قوت. چقدر صبر می‌خواست ایستادن بر فراق مردی که در زمان حیاتش هم شهید بود و پر کردن جای او برای فرزندی که فرشته‌ای معصوم بود و محل آزمونی دشوار... خدا از شما راضی باشد استاد من. وصال حق، وصال دلدار، مبارکتان🤍 https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام و عرض ادب😊 در سالروز ازدواج بهترین زوج بشری و کامل‌ترین نمونه عشق ابدی، چند مطلب به شدت به ذهنم هجوم آورده بود که سر ظهر، شنیدن خبر درگذشت همسر مکرم شهید صیاد شیرازی، سمت و سوی قلم را عوض کرد..... میخواستم یکی از این فضاها را بنویسم: کمی از ماجرای ازدواج خودمان یا خاطره حضور در مراسم عقد دوست عزیزم که آقای آل‌هاشم () خطبه عقدشان را خواند و یا روایت ازدواج حاج حسن آقای عزیز با همسر عزیزش از کتاب مرد ابدی... چون نمی‌خواهم در ورطه روش‌‌های جلب مخاطب در فضای مجازی بیفتم و برای وقت شما همراهان احترام فراوان قائلم، بخشی از کتاب را تقدیم‌تان میکنم. گرچه همه ماجراهای ازدواج‌ها شیرین و خاص و لطیفند اما ماجرای ازدواج حسن و الهام، طور دیگری‌ست. دوام و تعالی و زیبایی یک عشق مگر چطور می‌تواند تضمین شود؟ از دلهره‌ها و اشکها و لبخندهای این فصل می‌گذرم😇... بخوانید👇👇👇 https://eitaa.com/lashkarekhoban
شب جشن دامادی حسن طهرانی مقدم و الهام حیدری، در بهمن 1362، دامادی که فرمانده توپخانه سپاه است و چند روز بعد راهی عملیات خیبر خواهد شد و عروسی که تمام زیبایی‌های لباس عروسی و ... را پشت چادر مشکی‌اش نگه داشته است، با ایمانی که در تمام زندگی‌ پرفراز و فرودش با مرد میدان‌های دشوار، تکیه گاه اوست... در پست‌های بعد، از متن کتاب ، بخش‌هایی از این ازدواج پاک را بخوانیم. https://eitaa.com/lashkarekhoban
حقیقتا بخش‌های معرفی همسر حاج حسن (دختری به نام الهام) و تلاش مادر بزرگوار حاج حسن برای قانع کردن پسرش برای ازدواج و خواستگاری و ... و آغاز زندگی مشترک حسن و الهام، چنان شیرین و تو در توست، حیفم می‌آید این سطرها ناقص و نارسا بیان شوند. این کلمات روایتگر یک زندگی زیبا و پرماجرا و الهی هستند ... فقط بخش‌هایی را می‌نویسم و امیدوارم بتوانید سریع‌تر به خوانندگان مرد ابدی بپیوندید و مطمئن باشید عمر و احساستان پای کتاب هدر نخواهد شد😇.. ان‌شاءالله
بالاخره اصرار و خواهش لشکریان‌ها، آه‌ونالۀ مادر، و خواهش بقیۀ خانواده حسن را قانع کرد آمادۀ دیدن دختری شود که مادر پسندیده بود. بلافاصله زنگ زدند و قراری با خانوادۀ دختر گذاشتند. اما روز موعود، حسن مادرش را بیچاره کرد! با اینکه همیشه پسر تمیز و مرتبی بود، اما آن روز ظهر که به خانه آمد، مادر هرچه اصرار کرد برود دوش بگیرد، نرفت که نرفت! کار مادر از خواهش به گریه‌والتماس رسید بلکه حریف پسرش بشود، اما نشد! حسن حتی پیراهن اتوکرده هم نپوشید! یک پیراهنِ کتانی خاکستری چهارجیب که آن روزها متداول بود پوشید با یک شلوار کِرِم، که ازبس پوشیده بود، زانو انداخته بود! ـ مادر! پسرم! آخه دخترِ مردم با یه امیدی می‌خواد تو رو ببینه! اون‌وقت تو با این سرووضع می‌ری خواستگاری؟! ـ مامان! من همینم که هستم! اگه من‌و می‌خوان، همین‌جوری باید بخوان! مادر خودش یک دسته‌گل بزرگ خرید. آن روز با خانم لشکریان هماهنگ کرده بود که باهم بروند. حسن بارها گفته بود مادر عبدی را مثل مادر خودش می‌داند. آن روز هم به ‌خاطر خانم لشکریان خوش‌روتر شد، وگرنه از خدایش بود او را نپسندند! https://eitaa.com/lashkarekhoban
حسن با همین تیپ و شبیه همین پیراهن، برای اولین بار به دیدار دختری رفت که قرار بود همدیگر را برگزینند.... 😅 وماادراک عشق؟! 😍🍎
سردار شهید حسن طهرانی مقدم در اولین دیدار با همسرش در جلسۀ خواستگاری چه گفت؟ 🩵🤍🩵🤍🩵 الهام تا نشست، چشمش به آستین‌های خواستگارش افتاد که دکمه‌شان را نبسته بود! خنده‌اش را پشت چادر قایم کرد! حسن چهارزانو نشست. به‌ نظر سرحال نمی‌آمد. بیشتر شبیه آدم‌های اخمو و بداخلاق بود! اما الهام دل داده بود و بقیۀ حرف‌ها بهانه بود. حسن، بدون اینکه سرش را بالا بیاورد، بسم‌اللّه گفت و با صدای آهسته شروع به صحبت کرد. ـ من بسیجی‌ام. هیچی هم ندارم! الان که شرایط جنگی و حالت فوق‌العاده‌س، به‌فرمان امام تو جبهه هستم، تا هروقت که جنگ طول بکشه. اما از اون‌جا که پیامبر سنت ازدواج‌و برای جَوونا قرار داده حتی جنگ هم، نباید این سنت‌و بشکنه، من وظیفه دارم که این کار‌و انجام بدم. اما خب، جنگ هست و در مواقعی، من یک ماه نیستم... شش ماه نیستم... . این مسیر مجروحیت داره، ممکنه به شهادت ختم بشه. شرایطِ جنگْ، شرایطِ زندگی من‌و تعیین می‌کنه... از مال دنیا هم هیچی ندارم جز یه موتور! الهام، ادب و صداقت را از هر حرف و حرکت حسن دریافت می‌کرد و مرتب حرف‌هایش را تأیید می‌کرد. حسن برخلاف خواستگارهای قبلی‌اش، که از فراهم کردن زندگی راحت و خوشبختی و لذتِ دنیا می‌گفتند، حرف‌هایی گفت که هیچ بویی از یک زندگی راحت نداشت! با این حال، الهام مجذوب صداقت و شوق او به جهاد در راهِ اسلام شده بود. ازاین‌که حسن باکی از مطرح کردن مشکلاتش نداشت و می‌گفت که زندگی با او سخت است، ازاین‌که زندگی‌اش را وقف جهاد و عمل به فرمانِ امام کرده بود، ازاین‌‎که حسن به فکر سعادتِ واقعی بود، دلش لبریز شوق و اعتماد شده بود. او در پاسخِ هر حرفِ حسن می‌گفت: «اشکالی نداره! وظیفۀ همۀ ما اینه که به کشور و انقلابمون خدمت کنیم. این مسائل و مشکلات اشکالی نداره!» https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«مرد ابدی» روایت‌گر مردی که طلایه‌دار وعده صادق بود 🔹مجموعه «مرد ابدی» روایتی مستند، بی‌نظیر و خواندنی از تاریخچه موشکی و زندگی پرفراز و نشیب دانشمند برجسته و زمینه‌ساز تحقق وعده صادق؛ سردار شهید حسن طهرانی‌مقدم است که به‌قلم معصومه سپهری نگاشته شده است. 🔹این اثر فاخر ۳ جلدی که با سبکی جدید در خاطره‌نگاری جنگ نوشته شده است، حاصل قریب ۱۲ سال، مصاحبه و معاشرت با اصلی‌ترین افرادی است که حسن طهرانی‌مقدم در برابر چشم آنان رشد کرد و «حسن» شد!. 🔹سپهری در اثر جدید خود ضمن روایت زندگی شهید طهرانی‌مقدم، به مجاهدت‌های این دانشمند برجسته در حوزه فناوری‌های هوافضا و ابتکارات او در پایه‌گذاری صنعت موشکی در ایران و طراحی موشک‌های مختلف پرداخته است. 🔹نگاه جامع نویسنده به بخش‌های مختلف زندگی شهید طهرانی‌مقدم سبب شده است «مرد ابدی» از وجوه مختلف نظامی، اجتماعی و فرهنگی برای مخاطب و به‌ویژه نسل جوان، اثری خواندنی و کاربردی باشد. این کتاب به‌همت انتشارات خبرگزاری تسنیم و با همکاری شهید کاظمی منتشر و در کمتر از یک هفته پس از انتشار به چاپ دوم رسید. ✅ کانال اخبار فوری 👇 https://eitaa.com/joinchat/3229614083Cb41ed6037c