eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
724 دنبال‌کننده
519 عکس
203 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
روزگاری هم بود که با پذیرش سختی‌ها و خطرات؛ مسیرهای طولانی را با مشقت و ناشناس؛ در جاده‌ها و گاه زیر زمین طی می‌کردید تا به جاهایی در جنوب لبنان برسید که قدرت موشکی مقاومت حزب‌الله آنجا داشت خلق می‌شد... مثل که داشت با حمایت‌های شما؛ ایده‌های بلندش را با قدرت پیش می ‌برد... الحق که یاوران هم و مردان روزهای سخت جنگید. https://eitaa.com/lashkarekhoban
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
به شهید حسن طهرانی‌مقدم و وعده‌های صادقش اخم کردی و رعدوبرق آمد ابرها را به سمت باران برد آرزوهای دوربردت را باد تا رزمگاه طوفان برد ماه بود و غرور دیدن تو وقت، وقت ستاره‌چیدن تو شب غم را نگاه روشن تو به افق‌های نورباران برد به کجاها نگاه می‌کردی که دل دوردست‌ها لرزید؟ چشم‌هایت چه دوربینی بود که دل از برجک نگهبان برد؟ رنگ خون می‌نوشت خودکارت چرخ زد دور نقشه پرگارت برق چشم همیشه‌بیدارت خواب از چشم نابکاران برد یاعلی گفتی و ارادهٔ تو پنجه در پنجهٔ ستم انداخت دست‌هایت چه آبرویی از همهٔ دستگاه شیطان برد ساحران چاره جستجو کردند: «راه حل چیست؟» گفتگو کردند تا همه هرچه بود رو کردند قهرمان یک عصا به میدان برد لشکر دیو و دد صف اندر صف آرش از خاک خود گرفت هدف امر حق آمد، از کمان شرف تیر با اشتیاق فرمان برد نه فریب و نه قصه‌پردازی در شبِ پخش زندهٔ بازی دید دنیا چطور باخت حریف دید دنیا چطور ایران برد @fatemeh_arefnejad
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
به شهید حسن طهرانی‌مقدم و وعده‌های صادقش اخم کردی و رعدوبرق آمد ابرها را به سمت باران برد آرزوهای
هنر و شعر زیبای خانم فاطمه عارف‌نژاد، از همراهان خوش زبان که نظرشان را قبلا منتشر کرده بودیم برای حاج حسن آقا؛ عزیز جهان اسلام⚘️🇮🇷...
وقتی می‌‌آیم اینجا، دلتنگی‌ها می‌روند. سنگینی و حس اندوه تنهایی می‌رود. نمی‌دانم چرا بعضی‌ از مردم فکر می‌کنند این انس و زیارت‌ مزار شهدا اثر ندارد؟ من زندگی را اولین بار کنار مزار شهدا در تبریز فهمیدم.. در تمام دوازده سالی که با هم آشنا شده‌ایم همین‌جا ایشان را می‌یابم و قدرت اثر و نظرشان را حس می‌کنم. و البته در.... آبان دارد می‌رسد. ماه تولد و شهادت شما حسن آقای عزیز ما موشکی کشورمان که شما راهش را آغاز کردید دارد چهل ساله می‌شود. امسال؛ بار سخت و ارزشمندی که بر دوشم بود ، سبک شده اما چرا دردهای نامردی در قلب و جانم بیشتر است؟ شاید هم خاصیت این کارها همین است.‌ شما یادم داده بودید هر چه کار بزرگتر و مهم‌تر و بهتری انجام دهی، باز هم کسانی هستند که بیشتر از قبل آزارت دهند! انگار یادم رفته بود. مدام باید مشق بنویسم از سرمشقی که شما و چند شهید دیگر یادم دادید. این نوشتن از همه نوشتن‌ها سخت‌تر است... https://eitaa.com/lashkarekhoban
سلام و ارادت همراهان باصفای کانال لشکر خوبان ان‌شاءالله سعی می‌کنم تا رسیدن به سالروز عروجشان، قصه زندگی برخی شهدا از کتاب مرد ابدی با هم بخوانیم... ان‌شاءالله
در آستانه سیزدهمین سالگرد عروج شهید حسن طهرانی‌مقدم و یارانش، با یکی از شهیدان همراهش آشنا شویم: ⚘️🌱⚘️🌱⚘️ مهندس محمد غلامی، جانشین فرماندهی پادگان مدرس بود. او که متولد سال 1351 در شهرستان بیجار بود، مهندس باهوش و خلّاقی با مدرک کارشناسی ارشد مکانیک بود که اغلب اوقات با لپ‌تاپ در کنار حاج حسن بود و به ایده‌های او جان می‌داد. مردی بسیار کم‌حرف و تودار، اما با قابلیت‌های بالا که وزنۀ مطمئنی برای پروژۀ موتور موشک قائم شده بود. در خانواده‌اش کسی از کار او چیزی نمی‌دانست. در پاسخ همسرش که دبیر فیزیک بود و دوست داشت از کار همسرش سردربیاورد، فقط می‌گفت: «نگفتن که بگیم!!» خودش، دفتر مهندسی و کارگاه داشت و به راحتی می‌توانست از نظر کاری و مادی هر قدر می‌خواهد پیشرفت کند اما به حاج حسن مقدّم ایمان داشت و حرف‌های او برایش در حکم سند قطعی و لازم‌الاجرا بود. او همۀ خطرات را به حضور در کنار سردار مقدّم و و کمک به پیش‌بُرد کارهایی که در مدرس انجام می‌شد به جان خریده بود. دوستان نزدیک مهندس غلامی می‌دانستند او با علم و استعداد و سوابقی که دارد می‌تواند در بهترین مراکز فضایی دنیا کار کند. او می‌گفت: «هر وقت حاج آقا من‌و ول کنه، خانوادم‌و برمی‌دارم می‌رم کانادا!» به‌خاطر همین حرفش، دوستانش به‌ شوخی به او مهندسِ کانادایی می‌گفتند! 🌱🌱 لطفا مطالب را بدون لینک منتشر نکنید. خواهشمندم اگر اصرار بر انتشار مطالب بدون لینک کانال لشکر خوبان دارید، حتما مطلب را بدون تغییر و با نام مرجع کتاب ابدی منتشر کنید. https://eitaa.com/lashkarekhoban
شهیدان مهندس حسن طهرانی مقدم و مهندس محمد غلامی که بین بچه‌های مدرس به مهندس کانادایی معروف بود چون.... https://eitaa.com/lashkarekhoban
مهندس غلامی، مثل همۀ کسانی که به حاج حسن نزدیک بودند، از صبح تا شب می‌دوید تا ایده‌های او را سامان دهد. از استرس زیاد کار، دچار مشکل گوارشی شده بود و دهانش مرتب زخم می‌شد. گاهی وقتی می‌خواست زن و بچه‌اش را ببوسد، ناراحت می‌شد و می‌گفت: «دهنم این‌قدر زخمه که درد می‌کنه!» او آن‌قدر کم، تنها فرزندش طاها را می‌دید که گاهی روزهای جمعه، پسرکش را با خودش برای سرکشی به کارگاه‌ها و سر کارش می‌برد. طاها بچۀ شادوشلوغی بود و بودن با پدر در کارگاه‌های فنی خیلی برایش خوشایند بود. بعدها محمد غلامی و چند نفر از کادر مدرس، برنامۀ ثابت استخر در شب‌های یکشنبه گذاشتند که بچه‌هایشان را هم با خود ببرند. این‌ خاطرات خوش، سهم پسران کوچکی مثل طاها غلامی، محمد حسین دشتبان‌زاده، سید علی میرحسینی و محمد امین شجاعی از درک جمع شاد پدرا‌ن‌شان بود برای یک عمر... . https://eitaa.com/lashkarekhoban
مردم! اقتدار امروزمان ارزان به دست نیامده. این شهید عزیز که شاید کسی جز خانواده و دوستانش او را نمی‌شناسند، مهندس گمنامی بود همیشه در معیت حاج حسن طهرانی مقدم و دلدادۀ او ... روز حادثه او آخرین کسی بود که به حاج حسن رسید تا بگوید کارش را تمام کرده و .... با حاج حسن به معراجی سرخ رسید... (در کتاب مرد ابدی به تفصیل آمده... درود خدا بر یاران گمنام امام زمان و روز بازآمدنشان🌷 https://eitaa.com/lashkarekhoban
می‌خواهید مثل این مرد باشید؟ فاتح قله‌های بلند، پدر موشکی ایران و کسی که تا سالیان سال، بلکه تا ابد، مردم مسلمان منطقه و همۀ ایرانیان وامدار زحمات، اخلاق، ایمان و آرمانهای بلند اویند. او حسن طهرانی مقدم است. او را نه از عبارات مبهم و افسانه‌ای، نه از تصاویر فانتزی، نه از مراجع نامعتبر، بلکه از کامل‌ترین اثری بشناسید که به همت 180 نفر از بهترین نزدیکانش، خانواده و دوستان و همرزمانش خلق شده است؛ از کتاب مرد ابدی📚 (حسن طهرانی مقدم در کلاس صخره نوردی، با کلاه آبی ) https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما می‌بینیم می‌شنویم می‌گرییم از سر خشم و استیصال و نمی‌دانیم‌جز این کلمه‌ها، جز حقی معلوم در حقوق هر ماهمان؛ جز دعا برای یاری مظلوم و نفرین آل یهود ظالم چه می‌توان کرد؟ آتشی که تن فرزندان مسجدالاقصی را سوزاند، آیا قلب ما را هم سوزانده است؟ در متن یک زندگی با گرفتاری‌های معمولی بکوشیم صدای ناله‌های مردم مومن و مقاوم غزه و لبنان در وجدان‌ما خاموش نشود؛ مبادا نتوانیم در روز حشر، پیش این اطفال شهید معصوم ، سر بلند کنیم😔 لعنه الله علی القوم الظالمین https://eitaa.com/lashkarekhoban
🌸 هدیه یک انگشتر منسوب به عثمان بن سعید (ره) نائب اول امام زمان (عج) توسط شهید سید حسن نصرالله به رهبر معظم انقلاب اسلامی 🔹 در انتهای نامه نوشته است: اگر می‌توانستم حتما روحم و عمرم را با رضایت و شُکر تقدیم به سید و مولایم حضرت امام خامنه‌ای می‌نمودم. روحم فدای او باد و خدا عمر شریفش را طولانی کند. انگشتر سفیر امام (ع) را به نائب امام (ع) در این عصر تقدیم می‌کنم. ❇️نکته مهم: باید ولایت‌مداری و عشق به ولایت فقیه و بصیرت و ادب را از سیدالشهداء مقاومت یاد بگیریم. سلام و درود و صلوات الهی بر او و همه شهدای جبهه حق. 📚 انتشارات شهید کاظمی 🆔 @nashreshahidkazemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مگر سرنوشت مجاهدان جز این است؟ از شهادت مردانۀ یحیی سنوار می‌سوزیم اما ایمان داریم به تولد ققنوس‌ها ازین معرکۀ آتش... خون پاک فرماندهی پس از فرماندهی بر پای آرمان آزادی قدس و محو رژیم ملعون صهیونیستی نثار می‌شود. یحیی سنوار، مردی که عمر پر برکت 63 ساله‌اش، جهادی در پی جهادی دیگر بود به کاروان شهیدان تاریخ پیوست تا بلندتر از همیشه نامش بر زبان آزادگان جهان جاری شود... او بر اسارتی طولانی صبور و سرسخت بود و آزادی‌اش را نه به راحت و آرامش پس از ادای وظیفه، بلکه به تدبیر برای بلند کردن نام پاک فلسطین و مظلومیت مردمش فدا کرد. او با طراحی طوفان الاقصی، آتش به جان صهیونیسم انداخت. یحیی در خط مقدم مبارزه در میان همرزمانش، سر به دوست سپرد و با مرگی سرخ، به وعدۀ کلام الله به حیات ابدی رسبید... هنیئا لک یا یحیی... شهادت مبارکت باشد... درود بر تو که مردی مبارز و مقاوم و سرسخت در برابر شیاطین بودی و نامت به قنوت نمازهای نیمه‌شب‌ بچه شیعه‌ها راه یافته بود.... درود بر تو که زنده‌تر شدی و صدها یحیی از پاکی خون فرق شکافته‌ات خواهد بالید ..... درود بر تو ای شهید قدس... https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
والله ...والله... رقصی چنین میانۀ میدانم آرزوست... درود بر او که نترسید، از پا ننشست، خسته نشد، ماموریتش را خاتمه یافته ندید، بهانه نیاورد، اسیر عنوان‌ها نشد.. او که ایمان داشت به خدای قهار که روز ذلت و خواری و اضمحلال یهود نزدیک است... و پاکترین خون‌ها از شجاع‌ترین مردان روزگار باید که در راه آزادی قدس فدا شوند تا برای همیشه زنده بمانند..... اللهم ارزقنا .... https://eitaa.com/lashkarekhoban
هدایت شده از احیایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اخی سوف تبکی علیک العیون            برادرم! به زودی چشم‌ها بر تو می‌گریند و تسال عنک دموع المعین               و اشک‌های جاری درباره تو می‌پرسند فان جفّ دمعی سیبکی الغمام            اگر اشک من هم خشک شد ابرها می‌گریند یرصّع قبرک بالیاسمین                   و قبر تو را با گل های یاسمن می‌آرایند اخی ان قضیت ستحیی بنا               برادرم! اگر تو رفتی، رفتن تو ما را زنده خواهد کرد کان لم یمرّ علیک الفنا                    گویی فنا و نابودی از کنار تو گذر نکرده است ستمرح مهما احتوتک القیود             و هرگاه بندها تو را در برگیرند با افتخار حرکت می‌کنی و تنعم بالحبّ ما بیننا                     و به عشقی که میان ماست دلشادی
تا خبر را دیدم حتی بدون نامش، لبخندی بر صورتم و قلبم نشست.‌با دیدن عکسش شناختمش و پیام کوتاهی دادم که پاسخش هم زیبا بود و برایتان می‌فرستم. دل‌آرام شمس‌آذران؛ دختری از خانواده‌ متمول تبریزی، که دین و ایمان را با چشم باز برگزید. باحجاب شد و عاشق امام و شهدا. به خاطر اعتقاداتش؛ زحمت و سختی و ایثار به جان خرید. بدون مراسم جشن و بسیار ساده؛ با آزاده‌ای ازدواج کرد که بخاطر دوران اسارت؛ مثل همه آزادگان که درصدی از جانبازی داشت. همسرش دانشجوی پزشکی بود، از خانواده‌ای ریشه‌دار مومن و رزمنده. تا سالها هیچ حمایتی از سوی خانواده‌اش نداشت، اما به وقت نیاز، حامی همه عزیزانش شد. او امتحانات زیادی داد و مردم همیشه خیلی چیزها می‌توانستند بگویند... مثل حالا! همسرش اینک پزشک متخصص است؛ مردی پرتلاش و اهل خانواده‌. دوست ما، زنی بسیار باسلیقه، هنرمند، دلسوز مردم و ولایتمدار است. در دوران سخت بیماری والدینش؛ با اینکه آنها روزگاری قبولش نداشتند، اما آنها را با احترام پیش خود آوردو پرستارشان بود و هست. فعالیت در پایگاه بسیج مسجد و آموزش قرآن به خانمها کار اوست. خوشحالم به وجود چنین زنانی که در ایمانش زندگی و اعتقادات صاف و صادقند. دل‌آرام از دل اشرافیتی بلند شد که متاسفانه خیلی‌ها در تبریز و همه جا، در حسرت آنانند. اما او لذت واقعی را یافت و زرق و برق دنیا را معامله کرد. اگر روی کلمات همسر آزاده؛جانباز و خانه‌دار تاکید کرده، امیدوارم پیامش دریافت شود. خدا قبول کند خواهرجانم. https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
تا خبر را دیدم حتی بدون نامش، لبخندی بر صورتم و قلبم نشست.‌با دیدن عکسش شناختمش و پیام کوتاهی دادم ک
دوستان عزیز خواهشمندم این مطلب را منتشر فرمایید که ویرایش شده است. ما که هر چی گفتیم و خواهش کردیم مطالب را با لینک منتشر کنید بعضی‌ها گوش ندادند و کار خود کردند! خواهشمندم اگر کسی میخ‌واهد از کانال بنده مطلبی بفرستد با لینک بفرستد
محمود داسدار، تکنسین برق صنعتی و مسئول برق مدرس بود که در واحد تأسیسات، با یوسف قارلقی کار می‌کرد. آن‌قدر خاکی، ساده و باصفا بود که هرگز کسی از او نمی‌رنجید. با این‌که برادر شهید بود هیچ‌وقت برای خودش امتیاز خاصی قائل نبود. همه می‌دانستند عاشق دخترکوچولویش کوثر است، بس که با هیجان از شیرین‌زبانی کوثر جانش می‌گفت. اغلب اوقات یک فازمتر دستش بود که با آن مشغول تعمیر چیزی بود. مهدی دشتبان‌زاده می‌گفت: «ما هر دفعه می‌گیم محمود، فلان وسیله رو درست کن، یا هر وقت کار برقی داریم، محمود با همین یه دونه فازمترش میاد درستش می‌کنه!» یونس قارلقی، از وقتی متوجه لرزش دستِ محمود شده بود، چند بار دلیلش را پرسیده بود اما جوابی نگرفته بود. هر بار محمود بالبخندی‌ موضوع را می‌پیچاند، اما یونس از بچه‌ها شنید که بعد از شهادت برادرش و به‌خاطر استرس کار، دست او می‌لرزد! وقتی دید او کارهای بزرگ برقی سیستم را در مدرس انجام می‌دهد به خودش جرئت داد و گفت: «آقا محمود، چرا بیرون از اینجا کارگاه نمی‌زنی؟ درآمدت چند برابرِ اینجا می‌شه، خطرات اینجا رو هم نداره!» محمود نگاه آرامی کرد و چیزی گفت که درکش دشوار بود! ـ یونس! موندن یا رفتنِ من دست خودم نیست! https://eitaa.com/lashkarekhoban
شهیدان محمود داسدار و رضا نادی شورابی دو تن از ۳۸ نفری که همراه شهید حسن طهرانی مقدم به معراج عشق رسیدند.‌ در کنار روایت جزئیات زندگی و رشد و کارهای مختلف شهید مقدم، محل آشنایی مردم با این شهیدان گمنام است. https://eitaa.com/lashkarekhoban
.... خیلی از بچه‌ها که در اوایل کارشان وسیلۀ شخصی نداشتند، معمولا صبح‌ها کنار دکۀ روزنامه‌فروشی در روستای قبچاق می‌ایستادند تا سوار ماشین یکی از همکارا‌ن‌شان شوند. اما سجاد خواب مانده بود و همه رفته بودند. راه بعضی‌ها خیلی دور بود. محمود داسدار از نظرآباد می‌آمد و رفت‌وآمدش به مدرس هر بار قریب چهار ساعت طول می‌کشید. او تا مدت‌ها با موتور این مسیر طولانی را می‌پیمود! خیلی‌ها از کرج می‌آمدند و چندین نفر از ملارد، شهریار و روستاهای آن اطراف. بدون وسیلۀ شخصی، رسیدن به مدرس، مکافات بود؛ هم زمان بیشتری می‌گرفت، هم هزینه!.... 🌷⚘️🌷⚘️🌷⚘️ آبان؛ ماه شهیدان موشکی ماست... ماه شهادت مردان گمنامی که در نهایت دشواری و با تمام وجود در راه ساخت موتورها و سوخت موشک‌های دوربرد زیر نظر حاج حسن طهرانی مقدم، شبانه روز در تلاش بودند... امیدوارم در مرد ابدی ، اندکی از حق این دلاوران‌گمنام وطن را ادا کرده باشم. https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا