«۳۲. فاطمه شش ماهه بود که آزمون استخدامی آموزگاری دادم.»
#ز_متقیان
(مامان #محمدعلی ۱۳، #محمدحسین ۱۰.۵، #محمدمهدی ۷.۵، #محمدهادی ۴ و #فاطمه ۲ ساله)
فکر میکنم دو تا شغل هست که برای خانمها مناسبتره، که هم مورد نیاز جامعهٔ اسلامیه هم اگه خانومی توی این مشاغل باشه و فرزندآوریش کمتر باشه، اشکال نداره و انگار با خدا معامله کرده😉. اون دوشغل پزشکی و معلمی هستن.
پزشکی رو که مادرم اجازه ندادن برم و بعداً هم بنده خدا پشیمون شده بودن. اما من راضی بودم. جو دانشگاه شریف رو دوست داشتم.
معلمی هم دیگه امیدی نداشتم برم. سال ۹۲ که برگشتیم، برای آزمون آموزش پرورش ثبتنام کردم و هزینهشو دادم. اما اشتباه کردم و دفترچه رو کامل نخوندم🥲. سن من برای معلم شدن، چند ماهی زیاد بود!
نتونستم برم و حسرتش باهام بود. موقع تعطیل شدن مدرسهای که روبهروی خونهمون بود، میدیدم معلمها با مانتوهای اداری تنگ و ناخن کاشت و لاکزده بیرون میان. با خودم میگفتم خدایا اینا میخوان به بچههای ما چی یاد بدن؟! مادرم که اوایل انقلاب معلم بودن، میگفتن مدیرمون به دکمهٔ طلایی مانتومون هم گیر میداد😅 که مناسب نیست، اما حالا اینجوری از اینطرف بوم افتادیم! دخترا از معلمشون الگو میگیرن، این بچهها هم توی قر و فر و آرایش از معلمشون یاد میگیرن!
اتفاقات پاییز سال ۱۴۰۱ هم که افتاد، توی کلیپهای مختلف میدیدم اوضاع مدارس خیلی بحرانیه. حس میکردم آموزش و پروش، متولیان فرهنگی و مسئولین خیلی کم گذاشتن که بچهها انقدر راحت درگیر این چالشها میشن. مردم از هم فاصله گرفته بودن🥺. نیروهای انقلابی هم توی بیان و تبیین مواضع و حضور فیزیکی موثر توی جامعه خیلی دستشون خالی بود. میدیدم درسته این ارزشها بین خودمون و قشر نزدیک بهمون، دست به دست میشه، ولی به بیرون درز پیدا نمیکنه! خب کمکم خدای نکرده تحلیل میره و فرهنگ غالب جامعه عوض میشه.
فاطمه شش ماهش بود و داشتم کل تابستون رو میرفتم باشگاه برای ورزش، تا اینکه یه روز یکی از دوستام پیام داد که من آزمون آموزش پرورش رو دادم و قبول شدم. تعجب کردم! اونم ۵ تا بچه داشت. گفتم چه جوری مدیریت میکنی؟🤔 نمیشه که! گفت بشین بخون، قبول میشی، خدا به نیتت برکت میده☺️. گفتم من اصلاً وقت ندارم، چه جوری بخونم؟ خصوصاً که منابع هم تخصصیتر شده.
شروع کردم به خوندن. یک ماه و نیم وقت داشتم! صبحها که بچهها میرفتن مدرسه، قبل از اینکه دو تای دیگه بیدار بشن، دو سه ساعتی میخوندم، شبا هم یکی دو ساعتی. موقع کارای خونه هم فایل صوتی کتابها رو میذاشتم و گوش میدادم. حس خوبی داشتم😍. این همون وقتی بود که به طور ویژه برای خودم اختصاص میدادم و تا بیکار میشدم، سریع میرفتم سراغ فایلهام که یا خلاصه کتاب بخونم یا تست بزنم. هفته آخر به همسرم گفتم خیلی با من همکاری کن و سه روز آخر رو بکوب نشستم خوندم. خداروشکر قبول شدم.
مراحل مصاحبه رو پشت سر گذاشتم. کارمون که تموم شد، مصاحبهگر گفت حرف دیگهای نداری بزنی؟ گفتم یه چیزی بگم، نمیخندید؟ من احساس میکنم آموزش و پرورش به من خیلی احتیاج داره، منم به آموزش و پرورش نیاز دارم چون معلمی رو خیلی دوست دارم.
یه قسمتی هم بود که توانایی بحث کردن و اقناعسازی رو میسنجیدن. یه جلسهای با پنج نفر دیگه و چند ارزیاب، ترتیب دادن و شروع کردیم به صحبت کردن در مورد موضوع جهاد. منم که قبلاً توی دوره دانشجویی سردبیر بودم و مدیریت جلسه بلد بودم، جلسه رو دست گرفتم. یه جایی موضوع رفت سمت جهاد فرزندآوری. اینا متوجه شده بودن که من پنج تا بچه دارم و اینو مطرح کردن. جلسه که تموم شد، ارزیاب گفتن حالا این پنج تا بچه فیلمتون بود یا واقعی بود؟😅 گفتم بله من پنج فرزند دارم. تعجب کردن و گفتن با پنج تا چرا اومدی استخدامی پس؟! گفتم تازه جا داره دو تا دیگه هم بیارم😉. خانوم ارزیاب پیگیر بود و خطاب به بقیه میگفت اینا رو ول کنید، بیاید ببینیم ایشون با چه انگیزهای بچه آورده و چه جوری پاشده اومده آموزش و پرورش کار کنه.🤭
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
سلام دوستان🌱 مادر نیازمندی هست که فرزند سومش رو بارداره. یه پسر کلاس پنجم و یه دختر کلاس اولم داره.
تا الان ۹.۹ میلیون از جمع ما، و ۳.۹ میلیون از طریق خود خیریه جمع شده.
یعنی در مجموع ۱۳.۸ میلیون
«۳۳. دبیر شدن برای شرایط من مطلوبتر بود، اما...»
#ز_متقیان
(مامان #محمدعلی ۱۳، #محمدحسین ۱۰.۵، #محمدمهدی ۷.۵، #محمدهادی ۴ و #فاطمه ۲ ساله)
جواب مصاحبه آموزش و پروش اومد و قبول شدم. اما کی؟!😏 شب اول مهر بود!
مدرسهای که باید میرفتم خیلی دور بود و من به امید اینکه همین اطراف خونه شاغل بشم، تو آزمون شرکت کرده بودم. با محمدهادی و فاطمه اول رفتیم آموزش پرورش منطقه و بعد اداره کل
محمدهادی داشت با تفنگش بازی میکرد که رفتیم توی اتاق. به محض ورودمون، مسئول مربوطه گفت که یا اباالفضل، این خانوم با تفنگ اومده، دیگه کارشو باید راه بندازیم😅.
شناسنامهمو نشون دادم، گفتم من ۵ تا بچه دارم، نشسته بودم بچه داریمو میکردم، تا اینکه آموزش پرورش گفت همه جا نیرو میخواد و مدرسهٔ نزدیک هم میاندازه. اینه که امتحان دادم و قبول شدم، ولی خانوادهم اولویت دارن و ولشون نمیکنم برم یه جای دیگه درس بدم☺️.
خداروشکر راضی شدن برم منطقهٔ خودمون و شدم معلم چهارم ابتدایی مدرسهای با یه خیابون فاصله از خونهمون.
بچهها ساعت ۷ از خونه میرفتن و من ده دقیقه به ۸، این خیلی خوب بود که مجبور نبودم زودتر از بچهها از خونه بزنم بیرون😉.
به خاطر دیر اومدن نتایج نهایی، برای نگهداری محمدهادی و فاطمه فکری نداشتم. مادرشوهرم، باوجود پادرد شدیدی که داشتن، پیشنهاد دادن فعلاً بیان و از بچهها مراقبت کنن. صبحها براشون تاکسی میگرفتیم و میاومدن پیش بچهها. پیششون میخوابیدن تا ۹:۳۰ ۱۰ که بچهها بیدار بشن. حدود دو ساعتی با صبحونه و ... وقت میگذروندن تا من برسم و عملاً خیلی نبود منو حس نمیکردن🥰. ظهر هم که برمیگشتم، براشون تاکسی میگرفتم برن خونه.
حضور مادرشوهرم برای ما و خودشون خیلی خوب بود💛. لازم نبود کلهٔ صبح بچهها رو ببرم مهد. خودشونم که سالها تو خونه بودن و رفتوآمد محدودی داشتن یه مقدار حالت افسردگی پیدا کرده بودن😓 و خداروشکر این رفتوآمدها باعث شد روحیهشون خیلی بهتر بشه. ولی چون ۵ روز در هفته بهشون فشار میآورد، قصد دارم به امید خدا سال بعد دو سه روزی بچهها رو ببرم مهد☺️.
بعد شاغل شدن، کار من خیلی زیاد شده بود. به خونه که برمیگشتم تا شب کار داشتم و بیشتر وقتم توی آشپزخونه بودم. آخر هفتهها هم به نظافت اساسی میگذشت.
بقیه که منو با این همه جنب و جوش میدیدن، میگفتن "خسته نمیشی؟!😅😫 بالاخره همهٔ خانوما مشکل پا، کمر، کمخونی، بیاعصابی و کمتحملی و... تا حدی دارن."
من یه اعتقاد و شعاری داشتم، میگفتم من حقیقتا متوجه یه نکتهٔ اساسی شدم: "این روحه که جسم رو همراه خودش میکنه".
من همون دختر ضعیف و بیجون خونهٔ بابام بودم. بعضی وقتها برادرم به شوخی میگفت خواستگار برات بیاد به خاطر اینکه غش در معامله نکرده باشیم، همهٔ ایرادهاتو میگیم که بدونه چی داریم دستش میدیم😂
تا الان هم با اینکه همچنان کمخونم، الحمدلله ۷ تا بارداری داشتم (و دو تا سقط) و برای دو تا بچهٔ دیگه هم برنامه دارم انشالله😉😍.
واقعاً خدا خودش منو تا اینجا رسونده. علتش هم همونه که از نظر روحی، میدونم الان وظیفهمه بچه بیارم و اینجوری جسمم هم یاریم میکنه💛.
همینطور میدونم حضورم تو جامعه و کار تربیتی در مدرسه چقدر لازمه.
بین دبیری دبیرستان و آموزش ابتدایی، اولی شرایطش برام خیلی بهتر بود ولی آزمون ابتدایی رو دادم. علاوه بر اینکه قبول شدنش آسونتر از دبیری بود و ظرفیت پذیرشش چند برابر بود، دوست داشتم با دانشآموزها ارتباط پیوسته داشته باشم. به نظرم بچههای ابتدایی که هنوز وارد دورهٔ بلوغ نشدن و معلم رو الگو میدونن، بهتر اثر میگیرن☺️.
به جز اون معلم ابتدایی خیلی میتونه روی خانوادهها اثر بذاره و بیشتر از بچهها، خانوادهها وابستهٔ معلم هستن و به حرفاش دقت دارن.
اما توی دبیرستان والدین چندان با معلم کاری ندارن و زیاد اهمیت نداره معلم شیمی دو روز توی هفته به بچهشون چیا میگه🥲!
توی جلسههامون خیلی با مامانا صحبت میکنم، در مورد مسائل درسی، تربیتی و اجتماعی و... نمیدونم خدا تاثیر میذاره توی کلام، یا خانوادهها حرمت ما رو نگه میدارن؛ خداروشکر خیلی پذیرش دارن.
جلسهای که با خانوادهها باید صحبت میکردم، گفتم: "من خودم ۵ تا بچه دارم، همسن بچههای شما. نمیگم بچههای شما رو مثل بچههای خودم دوست دارم، اما به اندازهٔ اونا نسبت بهشون احساس مسئولیت میکنم☺️. اگه اومدم و معلمشون شدم، واقعاً انگیزه دارم که زمینهٔ رشدشون رو فراهم کنم. با اینکه از قبل به این موضوع فکر نکرده بودم ادامه دادم: «ما امام غایبی داریم که منتظر ماست. باید ما آماده بشیم تا ایشون بیان. من همهٔ تلاشمو میکنم از بین این ۳۸ تا بچه، چند نفرشون ظرفیت سرباز امام زمان شدن رو پیدا کنن🥺 و توی این مسیر بیفتن.»
خیلیها بعد این حرفها، اشکشون جاری شده بود
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
مادران شریف ایران زمین
سلام دوستان🌱 مادر نیازمندی هست که فرزند سومش رو بارداره. یه پسر کلاس پنجم و یه دختر کلاس اولم داره.
سلام دوستان
بحمدلله همه این مبلغ تأمین شد. (حدود ۱۱ میلیونش از جمع مادران شریف، و ۴ میلیون از طریق خود خیریه فردای سبز)
لینک رو حذف کردیم.
از همگی قبول باشه🌺
«۳۴.مادری و معلمی، ادامهٔ راه من...»
#ز_متقیان
(مامان #محمدعلی ۱۳، #محمدحسین ۱۰.۵، #محمدمهدی ۷.۵، #محمدهادی ۴ و #فاطمه ۲ ساله)
اطمینانی که مادرها بهم داشتن باعث شده بود حتی با اینکه معلم سختگیری بودم، باهام همراهی کنن😉. امتحان میانترم رو که گرفتم، دیدم وضعیت درسی بچهها خیلی بده، به خانواده ها گفتم من اینا رو پاس نمیکنم😇، بمونن و پایهشون قوی بشه بهتره☺️.
تهدیدم باعث شد بچه ها و خانواده ها به خودشون بیان و خداروشکر امتحانات آخر سال خیلی بهتر گذشت👌🏻.
سعی میکردم لابهلای درس دادنم مسائل اعتقادی رو هم بهشون آموزش بدم. مثلاً توی درس ریاضی که به کسر یک پنجم رسیدیم، در مورد خمس یه چیزایی گفتم. یا به یکی از درسهای اجتماعی رسیدیم که در مورد انسانهای اولیه بود. بهشون گفتم من اینو درس دادم ولی نه ازش سوال میپرسم و توی امتحان میاد و نه قبولش دارم. چون طبق عقاید ما اولین ورود نسل انسان با حضرت آدم (علیهالسلام) بوده که ایشون با علم الهی اومدن و اصول زندگی روی زمین رو بلد بودن.
اولین جلسهای که توی کلاس از روی قرآن خوندم رو خوب یادمه. سرمو که بالا آوردم دیدم بچهها متعجب😳 نگاه میکنن و میگن ما فکر میکردیم این مدل قرآن خوندن فقط برای تلویزیونه.
دو سه بار دیگه هم گفتن از روی قرآن براشون خوندم☺️.
وقتی وارد آموزش و پرورش شدم ۳۸ سالم بود. یادم میاد سر انصرافم از درس زمان محمدعلی، میگفتم میخوام تا ۴۰ سالگی بچه بیارم😉 و بعدش حالا یه کارایی میکنم. اما بقیه میگفتن دیگه کی به یه آدم ۴۰ ساله که کلی فاصله افتاده بین درس و کارش، شغل میده😏؟! من میگفتم بالاخره خدا خودش یه دری برام باز میکنه و شغل معلمی همون دری بود که به روم باز شد😍.
چند وقت پیش آیهای دیده بودم با این مضمون که خدا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند: «خدا و مومنین تو رو کفایت میکنند.» امام خمینی (رحمهاللهعلیه) تفسیر جالبی از این آیه دارن. میگن خدا مومنین رو در کنار خودش گذاشته، یعنی همون قدر که خدا پیامبر رو کفایت میکنه، مومنین هم پیامبر رو کفایت میکنن. حالا ما به عنوان مومنین چگونه پیامبر رو کفایت میکنیم؟ باید پیامبر رو یاری کنیم. بعد توضیح میدن که شما مادرها با فرزندآوری و تربیت بچهها، میتونین از آمال ائمه دفاع کنین.
من خیلی دوست دارم اگه خدا قسمت کنه یه دختر و پسر دیگه هم داشته باشیم🥰 و همزمان با پیش رفتن معلمی و بزرگ شدن اونا، درسم رو ادامه بدم و توی شغلم هم ارتقا پیدا کنم و از اونجایی که انگیزهشو توی خودم میبینم😉، مدیر مدرسه بشم.
خلاصه ادامهٔ مسیر خودم رو در معلمی و مادری میبینم...
حالا چی شد که تصمیم گرفتم خاطراتم رو با شما به اشتراک بذارم؟!🤭
حدود دو ماه پیش یکی از دوستان باهام تماس گرفتن و گفتن میخوان روایت زندگی ما رو توی کانال مادران شریف منتشر کنن، واقعیتش اولش تمایل نداشتم🥲.
مامانم همیشه به عنوان یه نکتهٔ مهم تربیتی بهمون میگفتن از زندگیتون برای هیچ کس حرفی نزنین😉، نه خوب زندگی رو بگین و نه بد زندگی رو. اینجوری خیرش بیشتره💛.
علاوه بر این خاطرهٔ ناخوشایندی داشتم در همکاری با صدا و سیما!
حدود چهار سال پیش یه تیم بهم زنگ زدن و خواستن که از زندگی ما مستندی تهیه کنن. اصلاً تمایل نداشتم چون جدای از نکتهٔ مامانم، نمیخواستم تصویرم در تلویزیون دیده بشه و دلایل خودم رو داشتم☺️ ولی خانم رابط با صحبتهاش در مورد وضعیت جمعیت کشور و اهمیت روایت کردن زندگی خانوادههای چند فرزندی راضیم کرد. ولی در نهایت به خاطر تدوین و گزینش صحبتها، نتیجهٔ اون مستند به نظر خودم فقط تصویر زندگی یه زوج خارج زندگی کرده بود😏 که روی امکانات و شرایط خوبشون توی کانادا خیلی مانور داده شده بود و حالا برگشته بودن و چهار تا بچه هم داشتن، و از نظر من نکاتی که به درد باز شدن گره ذهنی پدر مادرها میخورد رو، ازش حذف کرده بودن.
خلاصه خاطره بدی شد برام و دیگه قید همکاری با صدا و سیما رو زدم🤐.
اما در مورد این کانال و پیشنهاد جدید برام فرق میکرد🥰. چون قرار شده بود همهٔ حرفها و دغدغههایی که مطرح میکنم، بدون سانسور توی کانال گذاشته بشه.
👇🏻ادامه👇🏻
#قسمت_پایانی
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
حدود دو ماهی طول کشید روایتهای زندگیم.
صبحها قبل از اینکه بچهها بیدار بشن شروع میکردم. اوایل قرار نبود صوتها منتشر بشن، ولی فکر کنم چون من خیلی مفصل میگفتم و انتشارش در کانال باید مختصر میبود🤭، تصمیم گرفته شد صوتها رو هم در دسترس مخاطبا قرار بدن.
هر چند بعضی اوقات بچهها بیدار میشدن و من وسط رسیدگی به اونها صوت میفرستادم😅، برای همین توی بعضیهاشون صدای آب و بچه و... میاد. 🫠
فقط مونده بود یه دغدغه که خیلی من رو در این روایتگری به شک انداخته بود و اون اینکه در این جور بازگویهها ما اون قسمتهایی از زندگیمون که میتونیم در موردش حرف بزنیم رو، روایت میکنیم.
بعضی مشکلات و سختیها اصلاً قابل گفتن نیستن😥. ترسم از این بود که مخاطب متوجه این مسئله نباشه و فقط زیباییهای زندگیم رو ببینن و خدایی نکرده به جای اینکه باعث خیر بشم، بیشتر شر بشه🥺.
دیدگاهها و بازخوردها رو هم دنبال میکردم و توی قسمت نظرات دیدم بعضیها اینو گفته بودن که «چه زندگی زیبا و دست نیافتنیای رو ترسیم کردین.»😰
من که همچین قصدی نداشتم... اتفاقاً برعکسش برام مهم بود!
خلاصه که زندگی منم مثل همهٔ زندگی ها مشکلاتی داره که قابل گفتن نیست🥲 و من سعی کردم اون قسمتهایی رو بگم که فکر کردم شنیدنشون به درد کسی بخوره🥰.
در آخر ازتون میخوام دعا کنید برای خانوادهٔ ما که برای پیامبر و اماممون کفایت کنیم و کارها و قدم هامون برای پشتیبانی و همراهی اونها باشه و نه برای هیچ قصد و منفعت شخصی...
اینطوری خودشون هم کم و کسریها و نقصهاش رو جبران میکنن اشاءالله🤲🏻.
#قسمت_پایانی
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«ما و پیشدبستانی»
#ز_جعفری
(مامان سه تا دختر ۷.۵، ۵.۵ و ۱ ساله)
ما دختر اولمون رو پیشدبستانی نفرستادیم. راستش من و همسرم اعتقاد چندانی به آموزش رسمی زیر ۷ سال نداریم.😅
خداروشکر پارسال هم که رفت کلاس اول مشکل خاصی نداشتیم. حقیقتش ماه اول یه کمی نگران بودم که مثلاً بهانه بگیره یا زنگ بزنن که میخواد بیاد خونه🤭 و از این حرفا، اما هیچ وقت پیش نیومد. حتی یک بار هم ازم نخواست بیام مدرسه چند ساعتی بمونم یا سر بزنم و...
البته به گفتهٔ معلمش حدوداً دو ماهی بعضی ساعتها میرفته و از معلم و یا ناظم میپرسیده که چند تا زنگ دیگه مونده؟ و کی میریم خونه؟ و... 😄 که خب فکر میکنم این به خاطر همون عادت نداشتن به دور بودن چند ساعته از خونه بود، البته که تا آخر سال هم میگفت دوست دارم زود زنگ بخوره بیام خونه بازی کنم، چون واقعاً روحیهش اینطوریه که خونه و به خصوص بودن با خواهرش رو خیلی دوست داره🥰.
حالا امسال هم که دختر دومی به سن پیشدبستانی رسیده، بازم تصمیممون همونه که نفرستیمش، آخه از تصمیم قبلی واقعاً راضی بودیم😅.
پارسال معلم دخترم وقتی بعد از یک ماه فهمید که پیشدبستانی نرفته خیلی تعجب کرد، چون میگفت کارهاش رو خیلی خوب و مستقل انجام میده و خداروشکر مشکلی توی کلاس نداره.
نمیخوام از بچهٔ خودم تعریف کنم، به نظرم اغلب بچههای الان از نظر هوش و استعداد فوقالعاده هستن و آموزشهای پیشدبستانی براشون خیلی ساده و پیش پا افتادهست.
ما هم از همون ابتدا سعی کرده بودیم برای بچهها کتاب زیاد بخونیم، بازیهای رایج زیر ۷ سال رو تو خونه با هم انجام میدادیم، کلی کتابکار و برگههای کارآموزی که توی بازار فراوون هستن و... رو برای بچهها تهیه کرده بودیم و واقعاً دخترم از این بابت کلی تمرین کرده بود😉.
از طرف دیگه خب یک سال دیرتر تو محیط عمومی قرار گرفتن باعث شد یک سال دیرتر انواع ویروسهای مدرسهای به خونهمون راه پیدا کنن.🙃 دختر من هم کمی ضعیفتر از همسن و سالهاش هست و بیشتر مستعد دریافت این ویروسها.
ضمناً مجبور به بیدار کردن صبح زود یه بچهٔ پنج ساله هم نبودیم.😴 (واقعاً دلم میسوخت بچه رو ۷ صبح صدا کنم درحالیکه حس میکردم هنوز نیاز به خواب داره🥲.)
یه خوبی دیگه پیشدبستانی نرفتنش هم به نظر خودم این بود که ابتدای کلاس اول واقعاً ذوق فراوونی برای شروع مدرسه داشت، درحالیکه با شناخت روحیهش میدونم اگر یک سال پیشدبستانی رو میرفت و میدید که اونجا هم کارهای معمولی که هر روز تو خونه انجام میدیم، انجام میدن، خیلی توی ذوقش میخورد، چون تصورش از مدرسه این بود که قراره کلی چیز جدید یاد بگیرن😅.
اینم بگم که روحیهٔ دختر من اینطوریه که خیلی سخت دوست پیدا میکنه، البته مشکلی توی ارتباطگیری نداره، ولی مدلش طوریه که خیلی خودش رو به کسی وابسته نمیکنه.
اگر بچه طوری باشه که خیلی علاقهمند به حضور توی جمع و دوستیابی باشه، احتمالاً پیشدبستانی براش خیلی هم خوب خواهد بود.
اما هدفم از نوشتن این تجربه😋 این بود که به کسایی که احیانا نمیدونن، بگم که پیشدبستانی اجباری نیست😉.
طبق قانون، تحصیل تا ۱۲ سال تو کشور ما رایگانه، اما هنوز آموزش و پرورش نتونسته پیشدبستانی رو رایگان کنه😏 و حتی مدارس دولتی هم برای پیشدبستانی هزینهٔ نسبتاً زیادی میگیرن، چون حقوق معلم و همهٔ هزینهها از همین شهریهای که والدین میدن تأمین میشه.
خلاصه که تا وقتی رایگان نشده، اجباری هم نخواهد بود.
اخیراً بین چند تا از دوستان و اقوام که بچههاشون به سن پیشدبستانی رسیدن، این نگرانی رو دیدم که حالا چیکار کنیم؟ مهد بذاریم یا مدرسه؟ بچه رو چطور راضی کنیم بره؟ و از این قبیل دغدغهها
وقتی هم بهشون میگفتم که حالا چه اصراری هست که حتماً پیشدبستانی بره، همه میگفتن که خب اجباریه و اگه نذاریم کلاس اول ثبتنام نمیکنن!
نمیدونم این تصور غلط از کجا رایج شده، ولی خیالتون راحت باشه که هیچ مدرسهای (دولتی یا غیرانتفاعی) نمیتونه به خاطر پیشدبستانی نرفتن فرزند شما، اون رو کلاس اول ثبتنام نکنه، اگر با همچین موردی روبهرو شدین، میتونین به آموزش و پرورش اطلاع بدین تا مدرسهٔ مذکور رو به راه راست هدایت کنن 😋.
پن۱: ما با توجه به روحیات بچههامون به این نتیجه رسیدیم و قطعاً این تصمیم قابل تعمیم به همهٔ بچهها نیست.
شما حتماً باید با شناختی که از فرزندتون دارین و شرایط زندگی خودتون تصمیم بگیرین.
پن۲: مادر من تجربهٔ ۳۰ سالهٔ معلمی کلاس اول رو دارن، در مورد پیشدبستانی فرستادن بچهها همیشه میگفتن هیچ ضرورتی نداره، هر چند بچهای که پیشدبستانی رفته احتمالاً راحتتر با کلاس اول کنار خواهد اومد، هر چند کلیت نداشت و موارد استثنا هم تو شاگردانشون داشتن.
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«یک راهحل برای رهایی از غم و غصهها»
#پ_شکوری
(مامان #عباس ۷، #فاطمه ۵.۵ و #زینب ۲.۲ ساله)
روزایی توی زندگی هست که از صبح آدم ناراحته. انگار یه غم و غصهٔ پنهانی داره و خودش هم نمیدونه چرا😥.
اگر صبح رو با صدای گریهٔ بچه دو ساله که از خواب بیدار شده و معلوم نیست چه مشکلی داره شروع کنید،
و بعد تا به خودتون بیاید و بخواید صبحانه بیارید، دو تا بچهٔ بزرگتر که خیلی گشنهشونه سر کوچیکترین چیز بیاهمیتی با هم دعوا کنن😫 و داد و بیداد و گریه زاری راه بندازن، اوضاع سختتر هم میشه🥺.
خودم هنوز نمیدونم دلیلش چیه!
ولی یه روزایی هم از خواب که بیدار میشم، خیلی سر حال و خوشحال و پر انرژیام و ظرفیت و تحملم برای چالشهای بچهها بیشتره😉.
یه روزایی هم از همون اول صبح حوصلهٔ هیچی رو ندارم🥲 و احساس خستگی و غم دارم و روابطم با بچهها هم خوب نیست.
البته میشه یه عواملی هم براش حدس زد. مثلاً شب قبل زود خوابیدم یا دیر. عوامل بیرونی و کارهای دیگهم چطور پیش رفته و براش نگرانم که به موقع انجام بشه و…
ولی به هر حال نتیجهش اینه که من صبح از خواب بیدار شدم و حالم بده!😏
و اگر راه حلی پیدا نکنم، تا شب هی حالم بدتر میشه و بچهها و همسرم هم به تبع ناراحت میشن🥲.
دو هفتهایه که یه راهحل خوب برای این غم و غصه پیدا کردم و خداروشکر تا الان نتیجه گرفتم.
این راهحل رو از توی یه کتاب پیدا کردم!
کتاب «تولد در کالیفرنیا»
بعد از اینکه یه بار توی کتابخونه چشمم خورد به کتاب «تولد در سائوپائولو» و امانت گرفتم و دوسه روزه خوندمش و کلی ذوق کردم (داستان یه دختر برزیلیه که شیعه میشه)
تصمیم گرفتم کتابهای دیگه از مجموعهٔ «تولد دوباره» رو بخونم.
و گزینهٔ بعدیم کتاب الکترونیکی «تولد در کالیفرنیا» بود.
داستان دختری ایرانی که یه بار توی نوجوانی به خاطر تحصیل پدرش میره انگلیس و دوباره بر میگرده ایران و بعد به خاطر تحصیل شوهرش میره آمریکا!
توی این مدت مسلمانه ولی خیلی معمولی با پوشش شیک و مد روز و اهل آرایش و…
توی آمریکا، پاش به جلسات حدیث کساء خونه دوستش باز میشه و بعد هم یه اتفاقی میافته که تکون میخوره و ظاهر و باطنش عوض میشه🥰.
بعدها هم خودش جلسه «حدیث کساء» میگیره توی خونهش و برکاتش رو میبینه. برکاتی که آخر همین حدیث از زبان پیامبر مهربانیها (صلواتاللهعلیهوآله) به صورت وعدهٔ قطعی مطرح شده…
ننیجهش برای من شد علاقهٔ بیشتر به «حدیث کساء» و توجه بیشتر به اهمیتش و برکاتش😍.
وقتی پیامبرمون (صلیاللهعلیهوآله) به خدا سوگند یاد میکنن که هر وقت این حدیث در محفلی از محافل شیعیان و محبان اهل بیت (علیهمالسلام) ذکر بشه، حتماً هر کسی همّ و غمّی داشته باشه، خدا خودش اندوه و غمش رو رفع میکنه و حاجتش رو اجابت میکنه🥹. نتیجهش هم میشه خوشبختی و سعادت برای اون افراد.
با خودم فکر کردم که دیگه چی میخوام؟!
چه راهحلی از این بهتر برای رفع ناراحتی و غصههام؟! راهی که نتیجهش تضمین شده و خدا و رسولش (صلواتاللهعلیهوآله) قولش رو دادن.
این روزا سعی میکنم مثل یه داروی حیاتی صبحها که از خواب بیدار میشم، در اولین فرصت بخونمش یا صوتش رو گوش بدم و متوسل بشم به پنج تن آل کساء که کمکم کنن روز خوب و مفیدی برای دنیا و آخرتم داشته باشم و در راه خدمت به امام عصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) قدمی هرچند کوچیک بر دارم…💛
البته که معانی و معارف خیلی عمیقی پشت این حدیثه و فهمش نیاز به زمان و تلاش داره، ولی حداقل همین برکت و رفع هم و غم عامل مهمیه که میتونه ما رو بهش متصل کنه تا کم کم وارد معارفش هم بشیم به لطف خدا.
پ.ن: اگه کنجکاو شدید دو تا کتابی که اسمش اومد رو بخونید، توی فراکتاب موجوده با کد تخفیف ۵۰ درصدی madaran
🔸 کتاب «تولد در کالیفرنیا»:
🔗 www.faraketab.ir/b/193066?u=82039
🔸 کتاب «تولد در سائوپائولو»:
🔗 www.faraketab.ir/b/188050?u=82039
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر آیتالله بهجت درباره حدیث کساء👆🏻
میگن خدا میدونه که چقدر معجزات توی همین حدیث هست ...
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتن چقدر خونهت تاریکه ...
حدیث کساء بخون که فرشتهها بیان و خونهت نور بگیره.
درباره سند حدیث کساء هم صحبت کردن👆🏻
از حاج آقا عالی
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ تصویری حدیث کساء با صدای آقای علی فانی
از شنیدنش لذت ببرید. 🌷
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
کتاب صوتی قصهی خوبان.mp3
14.76M
یه قصهی صوتی قشنگ درباره حدیث کساء برای بچههامون 👆🏻
کتاب صوتی قصهی خوبان
نوشته مجید ملامحمدی
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
اما خوب تازگیا از بس این تکه نونا زیاد تولید شده بودن دیگه آبگوشتم جوابگو نبود.😪
همین اواخر فریزر پر شده بود از این جور نونا، به علاوه نونهای بربری یا سنگکی که یه مقدار بیشتری بیرون مونده بودن و تازگی خودشونو از دست داده بودن و نمیشد همینجوری خوردشون.
راهی که تازگیها پیدا کردم اینه که اونا رو کامل خرد کنم تو یه ظرفی و مقدار کمی آب یا شیر، و یکی دو تا تخممرغ توش بریزم و بذارم کمی بمونه که نونا نرم بشن.
بعد با گوشتکوب برقی یا هر ابزار دیگهای که تو خونه پیدا میشه، کاملاً لهشون کنم.
🌺 حالا اینجا میشه مواد دیگهای مثل سبزی یا لوبیا سبز و... (با چند تا تخممرغ بیشتر) بهش اضافه کرد و به عنوان کوکوی مخصوص مامان، آورد سر سفره😇.
🌸 و یا میشه همون نونا رو کوکو کرد و به عنوان نون روغنی خورد.😌
یه بار که ما تو خونه نون نداشتیم، به جز همین نونهای تیکه پارهٔ کف پلاستیک نون، با این روش فرآوریش کردم و آوردم سر سفره🤭.
پ.ن: یه مقدار سوختگیشو نبینید🤭
روغنشو کم ریختم، چون پر روغنشو دوست نداشتیم. شعلهشو کم گذاشتم تا آروم سرخ بشه.
🌼 یک کار جذابتر هم میشه کرد!
این که همین کوکوی نون رو، به عنوان خمیر پیتزا در نظر بگیریم!😍
روش مواد پیتزا و پنیر بریزیم و مدت کمی بذاریم تو فر و بیاریم جلوی خانواده😎
و به قول همسرم، میشه #تبدیل_تهدید_به_فرصت!😅
✍🏻 #ه_محمدی
(مامان #محمد ۶.۵، #حسین ۴ و #یحیی ۱ ساله)
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام به همراهان همیشگی کانال مادران شریف🌸
باز هم براتون یه گفتگوی جذاب و شیرین تدارک دیدیم😉 از تجربهٔ زندگی مادر عزیزی که هم نویسنده هستند و هم فعال اجتماعی و هم حافظ قرآن و هم...
🔹 دعوتید به مهمونی مجازی پای صحبت یه مامان جوان شش فرزندی
🔶 سرکار خانم «زهرا نجاتی»
نویسندهٔ کتاب نغمه مادری
مامان ۶ تا فرزند نازنین😍
حافظ ۱۵ جزء قرآن
فعال فرهنگی و جمعیت
محصل سطح دو حوزه
🗓️ تاریخ: فردا پنجشنبه ۲۹ شهریور
⏰ زمان: ساعت ۱۷ تا ۱۸:۳۰
فردا تو جلسهٔ گفتگوی برخط (آنلاین)، در خدمتشون هستیم تا با بیان تجربیاتشون، از وظایف اجتماعی یه مادر و همینطور تأثیر بچهها تو رشد فردی مادر بشنویم.
شما هم همراهمون باشید تا در کنار هم و به برکت این گفتگو به درستی وظیفهمون رو بشناسیم و بهش عمل کنیم.🌷
شما هم همراهمون باشید.
حواستون به ساعت باشه جا نمونید😉.
آدرس اتاق جلسه:
🔗 gharar.ir/r/4da2d4ca
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif