eitaa logo
مجلهٔ مدام
1.1هزار دنبال‌کننده
287 عکس
11 ویدیو
0 فایل
یک ماجرای دنباله‌دار ارتباط با ادمین👇 @modaam_admin https://modaam.yek.link/
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش ابتدایی روایت «این، همان نیست!» نوشتهٔ برای پنجمین بار همراه مامان دعوت شده بودم خانهٔ آقای ناطقی. فرو رفته بودم توی کاناپهٔ قهوه‌ای و چشمم به فنجان‌ انگلیسی توی دست زنش بود و حواسم به کتابخانهٔ دیوار جنوبی خانه. کتابخانهٔ قدیمی و بزرگی که سرتاسر یکی از دیوارهای خانه‌شان را گرفته بود و شباهت زیادی به این زوج هشتاد و شش ساله داشت؛ قدیمی و سرپا. برای من زل‌زدن به کتابخانهٔ چوبی قهوه‌ای و کتاب‌های بزرگ و کوچکش هیجان‌انگیزترین بخش مهمانی بود. سال آخر راهنمایی ساکن خانهٔ جمشیدیه شدیم و تا دوم دبیرستان که رفتیم دو تا کوچه پایین‌تر هر صبح موقع رفتن به مدرسه از پنجرهٔ شرقی خانة ناطقی‌ها سرک می‌کشیدم توی پذیرایی. همین که سایهٔ بزرگ کتابخانه را روی دیوار می‌دیدم خیالم راحت می‌شد. در آن سال‌ها که دور تخیل دست هری‌پاتر و چوب جادوش بود، کتابخانهٔ آقا و خانم ناطقی برای من اسرارآمیزتر از اتفاقات مدرسهٔ هاگوارتز به نظر می‌آمد. مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine