راننده به خودش آمد و گفت: «بله. یادم نبود. صندوق عقب ماشینه. هم برنج هست و هم گوشت. پس فردا هم دوباره میارم. دیگه پس فردا از مزاحمتهای من خلاص میشین.»
محمد با لبخند گفت: «استغفرالله. این چه حرفیه. تا باشه از این مزاحمتا. من اسم شما را نپرسیدم. گفتم شاید راضی نباشین اسمتون رو به کسی بگم.»
راننده لبخندی زد و چیزی نگفت. محمد همین طور که به داشبورت و سر و وضع ماشین نگاه میکرد، چشمش به یک عکس قدیمی و کوچک خورد. عکس دو تا نوزاد را در کنار همدیگر دید. گفت: «خدا حفظشون کنه.»
راننده متوجه نگاه و منظور محمد شد و گفت: «زنده باشی. خدا عزیزان شما رو هم براتون حفظ کنه. حاجی رسیدیم. ببخشید نمیتونم بیام تو کوچه!»
محمد گفت: «نه آقا. خیلی هم لطف کردی که تا همین جا آوردیم.»
پیاده شدند و سراغ جعبه عقب رفتند. محمد عبایش را جمع کرد و در کیفش گذاشت. با همان دستی که کیفش را دست گرفته بود، یک کیسه ده کیلویی برنج و با دست دیگرش، دو تا پلاستیک بزرگِ گوشت لُخم گوسفندی گرفت و خدافظی کرد و به طرف منزل ایران خانم حرکت کرد.
وقتی وارد کوچه شد، دید ماشاءالله! همه مردها مشغول کار هستند و دارند چند تا روشنایی برای کل کوچه نصب میکنند. هنوز چند متر وارد کوچه نشده بود که دید مینو و مینا از خانه ایران خانم خارج شدند. تا چشمشان به محمد خورد، سلام کردند و محمد هم در حالی که سرش پایین بود، جواب سلامشان را داد. وقتی آنها از محمد رد شدند و رفتند، محمد رو به مردها کرد و با لبخند همیشگی و با اندکی لکنت گفت: «سلام خدا بر اهل کوچه!»
همه مردها به محمد نگاه کردند. آنها هم با لبخند گفتند: «سلام اهل کوچه به محمد آقا!»
ابوالفضل فورا به کمک محمد رفت و در حالی که داشت وسایل را از محمد میگرفت با شوخی گفت: «حاجی از کویت میایی؟»
محمد جوابش داد و گفت: «آره ... اتفاقا همه کویتیها گفتند سلام ابوالفضل هم برسون!»
با هم وارد خانه ایران خانم شدند. ایران خانم و بقیه خانمها تا دیدند محمد و ابوالفضل با دست پر وارد شدند سلام کردند و محمد هم جوابشون داد. ایران خانم گفت: «خسته نباشی آقا محمد! میگفتی بچهها بیان کمک»
محمد گفت: «تشکر. خیّری که اینا را داد، نمیخواست شناخته بشه.»
ایران خانم گفت: «هر کی هست دستش درد نکنه. انشاءالله به مراد دلش برسه.»
وقتی وسایل را گذاشتند، محمد کیفش را گذاشت گوشه تخت و دستی به قبا و عبایش کشید. ایران خانم گفت: «یه چایی بخور و برو!»
محمد گفت: «وقت بسیاره. فکر کنم اوس کریم کمک میخواست. کجان الان؟»
ابوالفضل گفت: «خونه ملیکا خانم. بابام با دو سه نفر دیگه مشغول کنتور برق هستند. میخوان روشنایی کوچه رو از اونجا بگیرن.»
محمد گفت: «از برق هیچی نمیدونم. اما میرم شاید کاری داشته باشن. با اجازه تون ایران خانوم!»
ایران خانم هم با لبخند گفت: «خیر پیش آشیخ!»
ادامه دارد...
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@Mohamadrezahadadpour
یکی از مخاطبان محترم، زحمت کشیدند و داستان های کانال را لیست بندی کردند.
اجرشون با خداوند متعال
👇👇
♦️قسمتهای رمان خاطرات کاملا #کرونایی
🔺قسمتاول
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7758
🔺قسمتدوم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7759
🔺قسمتسوم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7768
🔺قسمتچهارم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7769
🔺قسمتپنجم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7823
🔺قسمتششم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7824
🔺قسمت هفتم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7843
🔺قسمت هشتم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7855
🔺قسمت نهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7866
🔺قسمت دهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7872
🔺قسمت یازدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7875
🔺قسمت دوازدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7897
🔺قسمت سیزدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7916
🔺قسمت چهاردهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7950
🔺قسمت پانزدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7972
🔺قسمت شانزدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/7989
🔺قسمت هفدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/8075
🔺قسمت هجدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/8108
🔺قسمت نوزدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/8144
🔺قسمت بیستم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/8152
«و العاقبه للمتقین»
♦️قسمتهای رمان #بهار_خانم
🔺قسمتاول
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13578
🔺قسمتدوم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13584
🔺قسمتسوم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13590
🔺قسمتچهارم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13604
🔺قسمتپنجم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13609
🔺قسمتششم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13616
🔺قسمت هفتم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13654
🔺قسمت هشتم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13662
🔺قسمت نهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13675
🔺قسمت دهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13684
🔺قسمت یازدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13690
🔺قسمت دوازدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13706
🔺قسمت سیزدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13718
🔺قسمت چهاردهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13725
🔺قسمت پانزدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13729
🔺قسمت شانزدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13747
🔺قسمت هفدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13759
«و العاقبه للمتقین»
♦️قسمتهای رمان #هادی_فرز
🔺قسمتاول
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12034
🔺قسمتدوم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12037
🔺قسمتسوم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12040
🔺قسمتچهارم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12047
🔺قسمتپنجم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12050
🔺قسمتششم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12055
🔺قسمت هفتم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12060
🔺قسمت هشتم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12063
🔺قسمت نهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12073
🔺قسمت دهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12078
🔺قسمت یازدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12086
🔺قسمت دوازدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12091
🔺قسمت سیزدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12097
🔺قسمت چهاردهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12106
🔺قسمت پانزدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12112
🔺قسمت شانزدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12117
🔺قسمت هفدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12124
🔺قسمت هجدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12131
🔺قسمت نوزدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12138
«و العاقبه للمتقین»
♦️قسمتهای رمان #تقسیم
🔺قسمتاول
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12298
🔺قسمتدوم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12302
🔺قسمتسوم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12307
🔺قسمتچهارم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12311
🔺قسمتپنجم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12316
🔺قسمتششم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12325
🔺قسمت هفتم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12333
🔺قسمت هشتم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12336
🔺قسمت نهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12339
🔺قسمت دهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12344
🔺قسمت یازدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12349
🔺قسمت دوازدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12353
🔺قسمت سیزدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12358
🔺قسمت چهاردهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12364
🔺قسمت پانزدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12369
🔺قسمت شانزدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12397
🔺قسمت هفدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12402
🔺قسمت هجدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12407
🔺قسمت نوزدهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12420
🔺قسمت بیستم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12428
🔺قسمت بیستویکم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12433
🔺قسمت بیستودوم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12437
🔺قسمت بیستوسوم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12446
🔺قسمت بیستوچهارم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12453
🔺قسمت بیستوپنجم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12457
🔺قسمت بیستوششم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12461
🔺قسمت بیستوهفتم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12465
🔺قسمت بیستوهشتم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12481
🔺قسمت بیستونهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12486
🔺قسمت سیام
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12490
🔺قسمت سیویکم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12502
🔺قسمت سیودوم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12511
🔺قسمت سیوسوم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12517
🔺قسمت سیوچهارم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12524
🔺قسمت سیوپنجم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12534
🔺قسمت سیوششم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12539
🔺قسمت سیوهفتم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12549
🔺قسمت سیوهشتم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12557
🔺قسمت سیونهم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12562
🔺قسمت چهلم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12581
🔺قسمت چهلویکم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12599
«و العاقبه للمتقین»
♦️لیست رمانهای موجود در کانال
🔺رمان #نه
قسمت اول
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/15046
قسمت دوم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/16054
🔺رمان خاطرات کاملا #کرونایی
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/18214
🔺رمان #هادی_فرز
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/18216
🔺رمان #بهار_خانوم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/18215
🔺رمان #تقسیم
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/18217
🔺رمان #حیفا(2)
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/14429
🔺رمان #یکی_مثل_همه۱
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/16210
🔺رمان #یکی_مثل_همه۲
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/16211
🔺رمان #یکی_مثل_همه۳
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/16415
🔺رمان #مممحمد۲
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/18012
«و العاقبه للمتقین»
May 11
هدایت شده از کانال محمدطاها✌🏻
29.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻قسمت اول #رئالیتی_مدیا: آزادی طلبی یعنی چی؟🧐🕊
#ژانر_اجتماعی
🗽توی این ویدیو می خوایم درباره آزادی فردی به زبان ساده و طنز صحبت کنیم.🌄
🌐بهتون پیشنهاد می کنم که این کلیپ رو با کیفیت HD توی آپارات ببینید.(کلیک کنید)
📎#کانال_محمد_طاها رو دنبال کنید👇
📌@mohammadtahahaddadpour
🌿🌿 #مممحمد۲ 🌿🌿
✍️ نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی
#قسمت_هفدهم
محمد یاالله یاالله گویان وارد خانه ملیکا خانم شد. دید اوس کریم و یکی دو نفر دیگر در گوشهای از حیاط که کنتور برق قرار داشت ایستاده بودند و عرق ریزان، در حال ور رفتن با سیم و کابل و کنتور بودند. هر کاری میکردند، نمیتوانستند برق روشنایی کوچه را درست کنند.
اوس کریم در حالی که با گوشه آستینش عرقش را خشک میکرد، نشست کنارِ پلههای حیاط و جوری که بقیه هم بشنوند گفت: «ولش کنین. نمیشه. بلدی میخواد.»
محمد کنار اوس کریم نشست و با لبخند به او گفت: «خسته شدی پیرمرد؟»
اوس کریم یک لیوان آب ریخت و گفت: «از پیش از ظهر تا الان گرفتارشیم. نمیدونم کجاش ایراد داره که برق نمیرسونه؟!» این را گفت و لیوان آب را سر کشید.
محمد همین طور که به عمارت خانه نگاه میکرد گفت: «اوس کریم! اون پیرمرده کیه؟»
اوس کریم نگاه کرد و گفت: «اسحاق! همین که از ظهر از اتاقش بیرون نیومده و فُحشکِشِمون نکرده، خدا را شکر!»
محمد گفت: «آهان. باجناغت؟ ازش حساب میبری؟»
اوس کریم آهی کشید و گفت: «کاش بود و میزد تو سرمون. والا حاضر بودیم ازش حساب ببریم. از وقتی دو تا پسرش رفتن، با همه چی و همه کی قهره. اینم که الان اینجاییم، دولتیِ ملیکا خانمه. وگرنه این کجا ما رو تو خونهاش راه میداد؟!»
محمد گفت: «یه عکس قاب شده ... تهِ اتاقش... همون اتاقی که پنجرهاش...»
اوس کریم فورا حرف محمد را قطع کرد و گفت: «نگاه نکن... یه ورِ دیگه رو نگا کن... آره ... پسره بزرگشه... سر رفتن همون، اسحاق از همه برید.»
محمد پرسید: «شهید شده؟»
اوس کریم جواب داد: «نه. جزء اعدامیهای قبل از انقلابه. میگن کمونیست شده بوده. خدا میدونه. اما بیچاره خیلی پسر خوبی بود. خیلی آروم و سر به راه و خوشکل.»
محمد گفت: «عجب! پسر دومش چی؟»
اوس کریم گفت: «شوهر حوا... هنریک... باورت میشه هنریک جانباز جنگ بود؟!»
محمد دوباره پرسید: «ینی پسر اولشون اعدام شد و پسر دومشون رفت جبهه؟»
ادامه 👇👇