eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۲ آبان ۱۴۰۰
Audio_739504.mp3
4.85M
های خاله نبات 📚عنوان: امام به من لبخند نزد 🎬قسمت: اول 🎤گوینده: خانم ملیحه نظری 🍄🍃🍄🍃🍄🍃 🌟🌺 سلام دوست های خوب خدا💖 عزیزان من یادتونه🤔 چند روز پیش یه کتاب معرفی کردیم که اسمش بود ده قصه از امام صادق علیه السلام🧐❓ که اسم یکی از داستانهاش بود امام به من لبخند نزد😢 امشب حنا جونمون اولین قسمت از این داستان رو برامون میخونن🎤 موافقین با هم داستان حناجونمون رو بشنویم❓ فرشته جونا ما رو دنبال کنید🌺🌟 📚ما را به دوستان و عزیزانتان معرفی کنید👇 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
۲۲ آبان ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۳ آبان ۱۴۰۰
🍃 خیلی از دستش عصبانی😡 هستم، معلم فارسی مان را میگویم، وقتی درس میدهد ما را مجبور میکند که حرفهایش را یاد بگیریم و در جلسه ی بعد به سوال هایش جواب بدهیم ❗️تازه مشق هم باید بنویسیم❗️شعر هم حفظ کنیم❗️ خدایا! کی میشود ماه خرداد از راه برسد و ما از دست و معلم هایش خلاص شویم! 😞 چهار پنج کلمه به ما یاد داده انگار دنیا را به ما بخشیده! من اصلا از درس فارسی خوشم نمی اید!😣 زنگ تعطیلی🔔 مدرسه به صدا در می اید، بچه های کلاس برای بیرون رفتن سر و صدا میکنند، اما اقای جعفری خونسرد و ارام از پای تخته تکان نمیخورد، من هم با عجله راه می افتم، و با اخم🤨 از کنار او رد میشوم. دم در مدرسه یادم می افتد که کیفم💼 را در توی کلاس جا گذاشته ام ای وای! به خیال اینکه کسی در کلاس نمانده برمیگردم، محکم به در میزنم و توی کلاس میپرم، اما معلم فارسی مان هم در کلاس است و تنهاست او که از کار من جا میخورد می پرسد: چیه اصلانی! اتفاقی افتاده🤔 حسابی ترسیده ام، زود کیفم💼 را بر میدارم. جلویم می ایستد و می پرسد: چی شده مرد از دست من دلخوری؟ با عصبانیت😡 میگویم: بله اقا! من از این کلاس و درس فارسی بیزارم!😖 با خنده😀 شانه ام را میگیرد: خب اینکه ناراحتی ندارد، بشین با هم در این باره حرف بزنیم.😊 از اخلاق خوب او جا میخورم، اصلا عصبانی نیست و دارد میخندد.😀 نفسی تازه میکند و می گوید: پسر خوب! این چه طرز حرف زدن است؟! من معلم تو هستم و سن و سالم از تو بیشتر است❗️ 🌟 در 📚 می فرماید: 🌸 🌺با کسی که به تو سخن گفتن را یاد داد با درشتی و بلندی سخن نگو! 🌸🌺 سرم را به زیر می اندازم و او ادامه میدهد: حالا چند دقیقه بشین تا با هم حرف بزنیم و به یک راه حل درست برسیم.😊 معلم فارسی مان ، اقای جعفری چقدر ارام و صبور است و من نمیدانستم! 🔖 ، حکمت ۴۱۱ 📚 قصه هایی از ، نوشته مجید ملا محمدی 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
۲۳ آبان ۱۴۰۰
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون 🍃 این قسمت:مستر احمد ✨ پیام اخلاقی: تفاوت فرهنگ و اقوام
۲۳ آبان ۱۴۰۰
❣ منتظر کوچولو های عزیزم امروز که روز میلاد ع هسته برای ما شیعیان روز خیلی قشنگیه 😍 اماده این با هم یکم از زندگی ایشون بدونیم: 🌼امام حسن عسکری امام شیعیان است 🌺او در سال ۲۳۲ هجری در بدنیا امد 🌻پدرش و مادرش است، بعضی ها هم او را میگویند 🌷به خاطر اینکه در در محله زندگی میکرد به معروف است. 🌱۲۲ ساله بود که پدرش به شهادت رسید، و او جانشین پدر شد و رهبری شیعیان را به عهده گرفت. 🌿با اینکه در شرایط بسیار بد و فشار حکومت عباسی قرار داشت، به وسیله نمایندگانی با شیعیان سرزمین های مختلف ارتباط داشت شاگردان زیادی هم تربیت کرد.👌 💐 پدر امام 🌟هستند.
۲۳ آبان ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۳ آبان ۱۴۰۰
: هماهنگی بین پدر و مادر؛ عامل تربیّت فرزند شما، هم‌ دست راست دارید و هم ‌دست چپ، اگر این دو به‌صورت مستقل تصمیم میگرفتند، شما دیگر با این دو دست نمیتوانستید کاری را انجام بدهید. اما چون این دو دست خود تصمیم گیرنده نیستند، بلکه مغز و اراده انسان است که بر دست راست و چپ حکومت میکند و اوست که تصمیم میگیرد، لذا دست‌ها باهم همکاری میکنند و هماهنگ‌اند. با یک‌ دست کاغذ میگیرید و با یک‌دست مینویسید. خیّاطها با یک‌دست پارچه را میگیرند، با دست دیگر می‌دوزند. آشپزها با یک‌دست، دیگ را میگیرند، با دست دیگر غذا را به هم میزنند و چون فرمانده یکی است این دودست این‌چنین باهم همکاری میکنند. اگر خدای‌ناکرده در وجود ما دو فرمانده وجود داشت معلوم است که چه اتفاقی میافتاد. حال فرض کنید، اگر پدری نسبت به بچه‌ی خود تندی کند، مثلاً بگوید: چرا این کار را کردی؟ آن‌گاه مادر بگوید: اتفاقاً کار بچه درست بوده و خوب کاری هم کرده است. یا یکی به بچه بگوید: تو خیلی بیادب هستی. دیگری به او بگوید: اتفاقاً تو از همه مؤدبتر هستی. یکی بچه را بزند و دیگری او را نوازش کند. چنین برخوردهایی موجب میشود که بچه بی‌تربیت بار بیاید. وقتی این‌گونه عمل شود، بچه شکایت پدر را به مادر و شکایت مادر را به پدر میبرد و ضمن این‌که بین آن‌ها دعوا راه میاندازد، خود بچه نیز نسبت به پدر و مادر بی اعتقاد و بی اعتنا میشود. [استاد حائری شیرازی] @montazer_koocholo
۲۳ آبان ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۳ آبان ۱۴۰۰
داستان زندگی این داستان: قسمت دوم 🍃تاپ تاپ قلبم بیشتر شده بود، به خودم که امدم ، مجبور شدم حرف بزنم: امروز همسایه ام علی، داماد محمد، به خانه ام امد، و از من مقداری جو قرض گرفت، بعد چادر همسرش ✨ را در خانه ما به امانت گذاشت، چادر را در پستوی خانه گذاشتیم، ساعتی بعد همسرم به پستو رفت و چیز عجیبی دید، او با زبانی بریده بریده مرا صدا زد وقتی به پستو رفتم سر جایم خشکم زد، و لرزیدم.😲 همان لحظه به خانه پدربزرگ رفتم و او را به همراه مادر بزرگ کشان کشان به خانه اوردم ، پدربزرگ وقتی به پستو‌‌ امد فوری به سجده افتاد و خدا را شکر کرد😍 بعد رو به من کرد و گفت: ای زید! همه فامیل را خبر کن تا به سرعت به اینجا بیایند و معجزه خدا💫 به چشم ببینند! مهمان ها گردن دراز کرده بودند و با زبان بی زبانی می پرسیدند: اینجا چه خبر است چرا به ما نمیگویید؟🤔 پدربزرگ گفت: هرکس میخواهد معجزه خدا و بندگان مهربانش علی، فاطمه و محمد 🌟را ببینید به پستو برود، اما ارام ارام ! مهمان ها هیجان زده و کنجکاو 🙄به پستو رفتند هرکس میرفت و اتاق بازمی گشت می گفت: نه این دروغ نیست مثل عصای حضرت موسی که معجزه خدا بود و واقعیت داشت!😇 پدر بزرگ چادر ساده فاطمه (س) را به اتاق اورد ان چادر مثل ماه🌜 می درخشید و بوی خوشی در هوا پرواز میداد🤩 سپس رو به مهمانان گفت: ایا با دیدن این معجزه حاضرید نزد محمد (ص) برویم و مسلمان شویم؟😇 همگی گفتند: هرچه‌ تو بگویی ما همان را انجام میدهیم. ما هشتاد نفر به طرف خانه محمد (ص)🌟 راه افتادیم تا در حضور او مسلمان شویم و چادر خوش بوی فاطمه را نشان دهیم و بگوییم: این چادر دخترتان فاطمه🌟 است و ما بخاطر ان مسلمان شدیم💐 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
۲۳ آبان ۱۴۰۰