eitaa logo
مریدان الشهدا دعای کمیل امامه تاسیس۱۳۷۵
128 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
817 ویدیو
5 فایل
جهت ارسال عکس،مطلب وهرگونه نظر وپیشنهاد با مادر ارتباط باشید مدیریت @Alamdar83_313 ⚘کپی مطالب باذکر "صلوات" بلامانع است⚘ تاسیس کانال ۳ مرداد ۱۳۹۸ شبهای جمعه فصل تابستان،مزار شهدای گرانقدر روستای امامه بالا،ساعت ۲۲
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_🌺_._._._._._._._._._ @moridanoshohada _._._._._._._._._._._🌺🌿
18.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴هیأتی آماده ای؟...... دارد محرم می‌رسد 😭ذکر جان ما از مانده است جامعه را زنده با ذکر مسیحا کنید ناز گنهکار را می خرد ما امر کند هرکه را ، گم شده پیدا کنید نوکر هر ساله ایم پای قرار آمدیم موسم درد دل است عقده ی دل وا کنید بر اثر معصیت، خشک شده اشک من دیده ی خشکیده را وصل به دریا کنید گریه برای شما دار وندار من است چشم پر از گریه ای می شود اعطا کنید؟ راه نشانم دهید ، برگ امانم دهید کاش که با این گدا شبیه «حر»تا کنید صحن حسینیه ها گوشه ای از عرش نشینان عشق ،فخر به موسی کنید بی کفن ،حضرت آقا ، سلام اذن عزاداریِ ما همه ، امضا کنید ❤️ @moridanoshohads🏴🖤
بسمه تعالی ((اطلاعیه)) ضمن عرض سلام و ادب و احترام خدمت اعضای محترم؛ بدینوسیله به اطلاع می رساند، با توجه به فرارسیدن ماه محرم الحرام برنامه عزاداری دهه اول از نماز مغرب و عشاء ، با حضور حداکثری شما مومنین نماز گذار برقرار می گردد. فلذا عزیزانی که مایل به مشارکت جهت اطعام این ایام میباشند مبلغ مورد نظرشان را به کارت ذیل واریز و رسید آنرا در خصوصی ارائه نمایند.  والسلام کارت پست بانک  6219861030854623 به نام علی محمد انیسی هیات امناء، واحد فرهنگی مسجد جامع و حسینیه شهدا و هیئت مریدان الشهدای روستای امامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠بسم الله الرحمن الرحیم 💫 * کهکشان نیستی* (قسمت ۶۴) محمدتقی بهجت / ۱۳۵۵ ق🦋 یا صاحبی السجن ا ارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار 🌿برادران طباطبایی که حلقه اتصال من به استادم بودند به علت فقر بیش از حد و نرسیدن منفعت زمین‌های تبریزشان مجبور به ترک شدند. با اینکه با دستور استاد رفته بودند اما دوریشان برایش سخت بود. به خاطر سختگیری های رضاخان در مرز و قطع راه انتقال ارز به عراق در ۱۲ سال شاید ده ایرانی توانسته بودند به بیایند و حلقه شاگردان استاد هرروز پراکنده تر میشد. که انسان بزرگ و با تقوایی بود تشخیص داده بود که حوزه فقط منحصر به علوم فقهی و اصولی باشد و عملا علمای سایر فنون به انزوا رفته بودند. در این بین عده ای از طلاب هم جوی علیه استاد راه انداختند که او صوفی است و به در خانه اش سنگ می‌زدند در حالی که می‌دانستم او از صوفیه متنفر است. اما اگر کسی اسمی از با مولوی و حافظ میآورد عده ای منحرف خطابش می‌کردند حال آنکه استاد می‌گفت انسان بدون محال است راه به حق تعالی ببرد. پس اینان یا کلامشان تحریف شده یا تقیه کرده اند. 🌿استاد شهریه حوزه را قبول نمی‌کرد و می‌گفت باید بر اساس نظم و برنامه باشد. برای یکپارچگی حوزه به استاد پیام داده بود که با شاگردان اندکش در درس فقه او شرکت کند تا وحدت کلمه حاصل شود. استاد ابایی نداشت اما چنین جواب داد: «امروز درس فقه شما برای مرکز زعامت و حوزهٔ مبارک است و در واقع اعلام مرکزیت اجتماعی شماست... بدون آنکه شما و اطرافیان شما چیزی از آن برداشت کنید. لذا من صحیح نمیدانم در هیاهو داخل شوم و الا مگر ما برای مباحثه مسایل فقهی در مدرسه قوام حاضر نمیشدیم؟» 🌿اطرافیان چنان به استاد فشار آوردند که حتی بیرون از خانه اجازه اقامه نداشت و هرکس در درس او حاضر میشد از تمام امکانات طلاب محروم میشد واین مساله بودکه باعث خانه نشینی این عارف بزرگ شد. 🌿استاد به من پیشنهاد داد روزها خدمتش برسم تا درس خارج صلات بگوید. دو سه روزی رفتم ولی هر روز استاد با قرائت اولین روایت چنان گریه میکرد که درس از ساحت خود خارج می‌شد. احساس کردم این درس به کار علمی من نمی‌آید پس ترک کردم. اما بعدها شدیدا پشیمان شدم که درسهای استاد را اگر بخواهم قیمت گذاری کنم حداقل هرکدام صدهزار تومان می ارزد. استاد مرا دستور به سکوت داده بود این دستور جبران ترک به دستور پدرم را میکرد 🌿به پدرم خبر رسانده بودند که من با یک صوفی در ارتباط هستم لذا پدرم مرا از خواندن منع کرده بود. اما استاد اعجوبه ای بود بیرون از زمان و مکان. او را در همه احوال حتی وقتی ایران بودم ناظر و مواظب احوال خویش میدیدم.یادم هست پسر جوان هندی عاشق دختر شیعه شده بود و قول داده بود اگر ازدواج کنند شیعه شود. نزد استاد رفته بودند. استاد گفته بود اگر موضوع شیعه شدنش را در فلان مجله هندی انگلیسی زبان افشا می‌کند قبول کنید. که البته جوان قبول نکرده بود. ولی برایمان جالب بود استاد که حتی روزنامه های را نمیخواند چطور نام آن مجله را می‌دانست. 🌿اما متاسفانه قدر او مجهول ماند و هرکس به درس او می‌رفت انگشت نما بود و مورد تمسخر و تهدید. به طوری که برای رفتن به خانه اش باید کشیک می‌دادی تا کسی رد نشود. اینها باعث شد ارتباط حضوری ام با استاد کم شود.و گاه سوالاتم را کتبی از طریق به دست استاد می‌رساندم. اما هیچ گاه سوالاتم بی پاسخ نماند. حتی در جلسات حضوری اگر سوالی در ذهنم میامد او بی پاسخ نمی‌گذاشت. 🌿در پایان عمر استاد سه حلقه شاگرد دورش بودند. حلقه اول شاگردان قدیمی مانند و و و . حلقه دوم شاخص هایی مثل ها و . حلقه سوم و و و که داماد استاد هم شده بود توصیه‌های استاد به حلقه اول و دوم حول مسایل معرفت النفس بود اما دوره سوم که بسیار اندک بودند با قوت و نفس الهی در باطن عالم سیر انفسی می‌داد. دیگر ظهور بیرونی زیاد نداشت و به جلسات خلوت اکتفا میکرد. اواخر عمر بیشتر به انجام واجبات و ترک محرمات گسیل میداد و می‌گفت « اگر کسی اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند» ✍ادامه دارد.... 🍃❤️🍃〰〰〰〰〰 @moridanoshohada 〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«انا لله وانا الیه راجعون» با نهایت تأثر، درگذشت مادر بزرگوار : و ، مرحومه حاجیه خانم « زهراشاهانی » را به بازماندگان تسلیت عرض مینماییم و برای آن بانوی مؤمنه، رحمت و مغفرت الهی را خواهانیم. امید است همراه با فرزندان ، مهمان سفره ی با کرامت اهل بیت صلوات الله علیهم باشند. - مراسم تدفین پیکر آن مرحومه امروز دوشنبه ساعت ۱۰ صبح در بهشت زهرا قطعه55 برگزار خواهد شد. ,,,,,❤️🖤❤️,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, @moridanoshohada ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,❤️🖤❤️,,,,,
49.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 در غوغا بود... 🎥 اجرای سرود در بین الحرمین 👈با حضور حاج ابوذر روحی و مطرح ترین خوانندگان این سرود در و 📆 جمعه ۳۱تیر ماه¹⁴⁰¹ @moridanoshohada❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زائر همیشه بعد نجف رود یعنی "غدیر" اذن ورود است.... ۴ روز مانده تا @moridanoshohada❤️
💠بسم الله الرحمن الرحیم 💫 * کهکشان نیستی* (قسمت ۶۵) عباس قوچانی / ۱۳۵۸ ق🦋 🌿 را نه می شد با علم و فقاهتش شناخت، نه با کرامات و احوالاتش و نه با کثرت عبادات و سجده ها و سکوت هایش. بلکه آنچه از او دیده می شد، و دقت در مراقبت از حضور متعال در لحظه لحظه ی زندگی بود. 🌿پس از آنکه حلقه شاگردانش گسسته شد، صبح ها روزی دو ساعت خدمتش می رفتم و برایش کتب عرفانی میخواندم و او اشک میریخت. گاهی حلقه کوچکی از شاگردان هم تشکیل می شد. پس از واقعه ی دردناک بیرون ریختن وسایلش از خانه، یکی از خیّران، خانه ی جدیدی برایش خریده بود. به سمت خانه اش می رفتم و در راه در فکر فقر و رنج او فرو رفتم. 🌿او با اینکه سهم سادات شامل حالش می شد، اما به خود اجازه نمیداد ازین پولها استفاده کند. تاجری از تهران برای پرداخت مبلغ قابل توجهی وجوهات به آمده بود و به سفارش از شاگردان استاد، قبل از آنکه نزد برود، خدمت استاد رسید و خواست وجوه شرعی خودش را تقدیم ایشان کند. ولی استاد فرموده بود «روش کلی در این شهر این است که تمام وجوه باید به مسئولش که مرجعیت است داده شود تا او برای وجوهات تصمیم بگیرد.» در ادامه به تاجر گفته بود: «هنگامی که چیزی مورد طمع انسان باشد، نفس اماره شروع می کند به زمینه سازی و تشویق آدمی برای پیدا کردن بهانه و انتخاب راه نادرست. » نفس به من می گوید تو پیرمردی و برای عبادت و مطالعه باید رمق داشته باشی. و همین موجب می شود من به چاه توجیه استفاده نابجا از بیت المال بیفتم. 🌿با این اوصاف اگر پولی به دستش می رسید، بدون ذره ای تعلق، آن را به دیگران می داد. من دو سال از زندگیم را در آن دوران سخت خدمت استاد گذراندم و حتی یک بار به ذهنم خطور نکرد که این چه نحوه زندگیست، چرا که صبوری و از خودگذشتگی را از او آموخته بودم. 🌿یک بار استاد برای خرید کاهو رفته و کاهوهای پلاسیده و خراب را خریده بود. می فرمود «مردم همگی میوه های سالم را جدا می کنند و این جوان فروشنده در کسب ضعیف می شود. کاهوهای پلاسیده را جدا می کنم تا ضرر نکند. من اگر کاهوی پلاسیده بخورم، اتفاقی برایم نمی افتد.» او می گفت: «برزخ من در این دنیا فقر است. وقتی چیزی ندارم، التفاتم معطوف خدا می شود و او هم بیشتر به من عنایت دارد. ✍ادامه دارد.... 🍃❤️🍃〰〰〰〰〰 @moridanoshohada 〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
بسمه تعالی ((اطلاعیه)) ضمن عرض سلام و ادب و احترام خدمت اعضای محترم؛ بدینوسیله به اطلاع می رساند، با توجه به فرارسیدن ماه محرم الحرام برنامه عزاداری دهه اول از نماز مغرب و عشاء ، با حضور حداکثری شما مومنین نماز گذار برقرار می گردد. فلذا عزیزانی که مایل به مشارکت جهت اطعام این ایام میباشند مبلغ مورد نظرشان را به کارت ذیل واریز و رسید آنرا در خصوصی ارائه نمایند.  والسلام کارت پست بانک  6219861030854623 به نام علی محمد انیسی هیات امناء، واحد فرهنگی مسجد جامع و حسینیه شهدا و هیئت مریدان الشهدای روستای امامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠بسم الله الرحمن الرحیم 💫 * کهکشان نیستی* (قسمت ۶۶) .....ادامه🦋 🌿 نامه ای از طرف برای استاد برده بودم: «بسمه تعالی. سلام علیکم. حکم قضای نماز و روزه کسی که سه روز پیاپی با خلع بدن در خدمت امام زمان ع باشد چیست؟ » استاد با خنده گفت: «این احوال خود تقی است که خدمت امام عصر رسیده است. » سپس چند کلمه پاسخ نوشت و نامه را بست و به دستم داد و در سکوت فرو رفت. همان موقع شاگردان اندک استاد رسیدند و همگی در محضرش در سکوت و توجه فرو رفتند. 🌿ربع ساعتی به سکوت گذشت که ناگهان ، فرزند ارشد استاد با عصبانیت وارد شد و عتاب کرد: « این چه وضعی است که شما هر روز دور هم سکوت می کنید؟ یک خانه می روم نفت ندارند، خانه دیگر نان ندارند... پدر ؛در خانه ها آه در بساط نیست و شما اینجا جماعتی را دور خود جمع کرده اید؟ جمع کنید این بساط را... » 🌿صلابت استاد اجازه نمیداد که شاگردان دخالت کنند وگرنه دلشان میخواست به او بفهمانند که پدرش به خاطر وضع اسفناکی که حوزه بر او تحمیل کرده و بسته شدن راههای و نرسیدن مبالغ به به این عسر و تنگدستی افتاده بود.... 🌿استاد به محفظه ی آشغالهای اتاق اشاره کرد و به پسرش گفت آنجا را تمیز کن، چیزی خواهی یافت... با شدت شروع به جارو کرد و ناگهان یک اسکناس یک دیناری از لای کاغذپاره ها پیدا کرد که پول زیادی بود. استاد گفت برو و احتیاجات خانواده ها را برطرف کن. 💠شرابی تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش 💠که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش 🌿استاد این بیت از را خواندند و ادامه دادند که این شعر در بیان این معناست که سالک باید به مراقبه بپردازد. مراقبه هم مراتب دارد؛ 🍂نخست: آنکه انسان در اعمال و کردار خود، آخرت را مد نظر داشته باشد و از طریق عمل به اوامر و پرهیز از نواهی الهی، برنامه زندگی خویش را تنظیم کند. 🍂مرحله دوم: به گونه ای با توجه عبادت کند که گویا حق تعالی ناظر بر اوست و او را میبیند. 🍂مرحله سوم: طوری عمل کند که گویی او را میبیند و توجهی به عملش ندارد. 🍂مرحله چهارم: مراقبه است. در آنجا نه خودش را میبیند و نه عملش را. هیچ چیز غیر از او سبحانه, را نمیبیند. 🌿کلمات شعر به انتها نرسیده بود که در زدند. معممی پشت در بود و گفت :به استاد بفرمایید تقاضای دیدار دارد. استاد تا چشمش به او افتاد، برخاست و با احترام بسیار او را نزد خود نشاند. 🌿سپس به من گفت کتابی را از کتابخانه بیاورم. تا آن روز آن کتاب را آنجا ندیده بودم. بر خلاف کتابهای دیگر استاد، آن کتاب به زبان فارسی بود. استاد گفت باز کنید و هر جایش آمد، بخوانید. ماجرای حاکم ظالمی بود که نصایح عالم بزرگ مملکتش را نشنید و عاقبت آن عالم در مقابل او قیام کرد و حاکمیت را تحت اختیار خویش درآورد. 🌿در همین حین استاد به گفت:«آقا روح الله، باید در مقابل ظلم ایستاد و بساط ظالم را برچید. این وظیفه شرعی است.» استاد را بدرقه کرد و برگشت و رو به شاگردان گفت « ایشان از علمای برجسته و انسان بسیار فوق العاده ای هستند که علیه ظلم خواهند کرد که احدی مثل او در غالب شدن علیه ظلم این توفیق را نیافته. سکه ها در به نام او خواهد خورد.» و سال ۱۳۵۷ ما با چشمان خویش دیدیم که قلب های ظالمان و چپاولگران را به لرزه انداخت. 🌿بعدها هر چه نگاه کردم آن کتاب را در قفسه ی کتابهای استاد ندیدم. ✍ادامه دارد.... 🍃❤️🍃〰〰〰〰〰 @moridanoshohada 〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1124591997.mp3
7.47M
جان؛❤️ 🎶برای رضای حالمو روبراه کن تحمل ندارم جدایی ؛تو واسم دعا کن😭 📆 ۳ روز مانده تا @moridanoshohada🖤
🍃✨🍃✨🍃✨🍃 علیه السلام هنگام خروج از به سمت این آیه ی شریفه رو تلاوت فرمودند: فَخَرَجَ مِنها یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ القَومِ الظالِمین (۲۱قصص) و (موسی) از آنجا ترسان و نگران بیرون رفت و گفت پروردگارا مرا از قوم ستمکار نجات ده 𑁍•┈•𑁍𑁍•┈•𑁍 وقتی علیه السلام به شهر رسیدند هنگام ورود به شهر؛ این آیه ی شریفه را تلاوت فرمودند : وَ لَمّّا تَوَجَّّه تلِقاء مَدیَنَ قال عَسی ربّی أَن یَهدِیَنی سَواءَ السَّبیل » (۲۲ قصص) و چون به سوی [شهر] مدین رو نهاد [با خود] گفت: «امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند». السلام‌علیڪ‌یااباعبداللھ❤️ 🍃🍃🍃✨🖤✨🍃🍃🍃 @moridanoshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴۵ مرداد ۱۳۶۷؛ ♦️منافقان به قصدتهران حرکت کردند اما در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه باشکستی مفتضحانه میدان راخالی کردند آن روز کسی ازجنگ خسته نبود ,,,,🌿🖤❤️🖤🌿,,,,,,,,,,,, @moridanoshohada ,,,,,,,,,,,,🌿🖤❤️🖤🌿,,,,
💠بسم الله الرحمن الرحیم 💫 * کهکشان نیستی* (قسمت ۶۷) سید ابوالقاسم خویی/۱۳۵۶ ق🦋 الم اقل لک انک لن تستطیع معی صبرا 🌿قبل از ظهرها برای خواندن زیارت امین الله به مشرف می‌شدم. ان روز صحن را پر از حیوانات عجیب و غریب دیدم گاو و گوسفند و گوساله و .... برایم قابل تحمل نبود. چاره پیش استاد بردم و استاد گفت حالا که نمی‌خواهی دیگر نخواهی دید. و این حالت رخت بر بست. درگیر علوم فقهی و اصولی بودم و به سرعت حلقه درس خارج در یک حجره برپا کردم. تا با حضور اصولم تغییر کرد. 🌿در درس خارج به موضوع مهم « امکان استعمال لفظ در بیش از یک معنا» رسیدم. در اندیشه اصولی ام قائل به « عدم امکان استعمال لفظ در بیش از یک معنا» بودم که کلام محمدتقی مرا در فکر فرو برد. در جواب قاطعیت من گفت « ممکن است نفس انسان به مرتبه ای از قوه برسد که توان جمع بین این دو لحاظ را در خود بیابد» و این بهانه‌ای برای به دام انداختن من به تهذیب و سلوک الی الله بود. 🌿درگیر فکری این امر بودم که او را در حضرت عباس دیدم و از او راه رسیدن به این مقصود را پرسیدم که گفت:«زانو زدن در برابر استاد » 🌿با شیفتگی به خدمت او رفتم. روز اول حضورم پیرمرد فقیر ژنده پوشی در مجلس بود. بعد از پایان درس پیرمرد که کم توان بود مبالغ کمک را برداشت و خواست بلندشود. استاد به من گفت « کمک کن تا این آقا بلند شود» اما من که جوان و مغرور بودم تامل کردم. خود استاد بلند شد و پیرمرد را کمک کرد. بعد از آن هر وقت درس تمام می‌شد بلند میشد و کفش هایم را جفت میکرد. دیگر کفش هایم را برمی داشتم تا تمیز و جفت نکند. استاد تمام این کارها را کرد تا بگوید جایگاه علمی مرا نادیده نمی‌گیرد بلکه این را برای تهذیب نفس من گفته است. 🌿پس از مدتی به درخواست من دستورالعمل زیر را داد تا به احوال آینده خویش آگاه شوم از شب سیزدهم تا ۲۳ هر شب قرائت هزار مرتبه سوره قدر با آدابی خاص. پس از آن شبی پرده کنار رفت و خود را دیدم که بالای منبر بودم و هزاران نفر دور من تصویر خویش را دیدم : . 🌿بعد از آن دیدم توسط بعثی ها دستگیر شدم و زندان رفتم و خانواده گریه می‌کردند. خود را اسیر و دل‌شکسته و بریده از دنیا و مردم و مرجعیت دیدم. انتفاضه نیمه شعبان عراق و ... دیدم و نهایتا ندای : « قد توفی مرجع الدینی آیه الله العظمی سید ابوالقاسم خویی رحمه الله» 🌿دیگر توان دیدن بقیه اش و عالم برزخ را نداشتم. استاد گفت اگر نترسیده بودی بقیه اش را هم می‌دیدی. استاد ذکری تعلیم داد که موقع انجام فراموشش کردم استاد گفت « تو را برای این راه نخواسته اند برو در مسلک خودت». 🌿این جمله را به نحو دیگر از هم شنیده بودم. طلبه ای عجیب بود و با هم ،بحث های سخت علمی رابا قاطعیت تمام داشتیم روزی که را ترک میکرد گفت: و ریاستش را برای شما گذاشتیم و رفتیم. این حرف باعث شد که فکر ریاست طلبی در وجودم نابود شود.پس از آن تا جایی که توان فهم استاد را داشتم از وجودش استفاده کردم مثل نامه غره حرام. اما از جایی به بعد دیگر نمی‌فهمیدم و ادامه ندادم تا شب وفات دردآور او پدیده عظیم.. ✍ادامه دارد.... 🍃❤️🍃〰〰〰〰〰 @moridanoshohada 〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴(۱) ▫️ماجرای کربلا، ماجرای توست! ماجرای نَفْسِ توست! 💥اما ماجرای کربلا را همه نمی‌فهمند! صدایِ کربلا را همه نمی‌شنوند! - اندکند آنان که تفکر می‌کنند، - درمی‌یابند، - و به‌سمت کربلای خود به‌راه می‌افتند! ← همانان که فهمیدند: زن یا مرد ... ماجرایی مجازی است! آنها "انسان"اَند و برای تکاملِ انسانیت خود، به "انسانِ تمام" نیاز دارند. ▪️ماجرای کربلا را فقـــط "انسان" ها می‌فهمند! نه زنان، و نه مردان ... .... ❤️ 🕊یاد با ذکر 🕊 @moridanoshohada🏴❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا