بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
یا امیر المومنین علیه السلام
موضوع :
چرا این همه #قتل و کشت و کشتار ؟
#قدس
محل #تولد :
حضرت #عیسی علیه السلام
و محل #معراج :
حضرت #محمد صلی الله علیه و آله و سلم
و محل #خلافت :
حضرت #داوود علیه السلام
و محل پادشاهی :
حضرت #سلیمان علیه السلام
بوده است
لذا #وظیفه همه بشریت است که باید از این #میراث #تاریخی محافظت کند
الحمدلله رب العالمین
#سخنرانی
#نشر_خوبی_ها
#خسروانی
#طلاب
https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan
#خواب مقبل کاشانی و مرثیهخوانی مقبل و محتشم
#مقبل_کاشانی می گوید :
«یک سال #زوار زیادی، از #اصفهان برای زیارت #عاشورا عازم #کربلا شدند.
من از لحاظ مالی فقیر بودم.
به یکی از دوستانم گفتم :
میترسم بمیرم و آرزوی #زیارت_سیدالشهداء در دلم بماند.
دلش به حال من سوخت و من را هم راهی کربلا کرد.
نزدیک گلپایگان راهزنان، شبانه به کاروان حمله کرده و دارو ندار همه را غارت کردند.
برهنه و عریان وارد گلپایگان شدیم.
بعضی قرض کردند و رفتند ولی من همانجا ماندم.
نه وسیله رفتن داشتم و نه دل برگشتن. تا آنکه #ماه_محرم شد. حسینیهای در آنجا بود که شبها شیعیان در آن عزاداری میکردند.
من هم در حسینیه ماندم و شب و روز گریه میکردم. تا اینکه شب عاشورا شد، #اشعاری را که سروده بودم خواندم.
مردم به شدت #گریه میکردند و حسابی غوغا شد.
همان شب خواب دیدم مشرف شدم به کربلا و وارد صحن شدم.
اذن دخول گرفتم که وارد حرم شوم. کسی مانعم شد. با دست اشاره کرد که برگرد، الان وقت #زیارت کردن تو نیست.
گفتم بنا نبود حرم جناب #اباعبدالله الحسین (ع) مانعی داشته باشد.
گفت: ای #مقبل در این لحظه، حضرت #زهرا (س) و مادرش #خدیجه کبری (س) و مریم و حوا و آسیه و جمعی از حورالعین، با جمعی از انبیاء به زیارت آمدهاند.
کمی صبر کن،
گفتم تو کیستی؟
گفت :من از #فرشتههای حول حرم مطهر هستم که دائم برای زوار #استغفار میکنم.
پس در این لحظه دست مرا گرفت و در میان صحن میگرداند. جمعی را در صحن مقدس میدیدم که شباهت به اهل دنیا نداشتند. تا اینکه رسیدیم به موضعی که در آنجا محفلی بود آراسته، و جمعی موقر با خضوع و خشوع نشسته بودند،
آن ملک پرسید: آیا اینها رامیشناسی؟
گفتم نه،
گفت اینها حضرات #انبیاء هستند، که به زیارت حضرت سیدالشهداء (ع) آمدهاند.
آنکه در صدر مجلس نشسته، حضرت #آدم ابوالبشر است و آنکه در طرف راست او نشسته، حضرت #نوح است. در طرف چپش حضرت #ابراهیم و آن یکی #شیث است. پیامبران دیگر، ادریس، هود و صالح و #اسماعیل و اسحاق و داود و #سلیمان و کلیم الله و روح الله هستند.
در این لحظه دیدم بزرگواری از حرم بیرون آمده، در حالتی که دو نفر زیر بغلهای او را گرفته بودند. پس همه انبیاء برخاستند و احترام گذاشتند. آن بزرگوار رفت و در صدر مجلس نشست. بعد از لحظهای سر بلند کرد و فرمود: #محتشم را بیاورید.
پرسیدم این بزرگوار کیست؟
گفت خاتم الانبیاء #محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم است. لحظاتی نگذشت که #محتشم را آوردند. او مردی خوش سیما و کوتاه قد بود و عمامه ژولیده بر سر داشت. وارد که شد، تعظیم کرد و ایستاد. حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: ای محتشم امشب #شب_عاشوراء است، پیامبران برای زیارت فرزندم #حسین (ع) آمدهاند و میخواهند عزاداری کنند، برو بالای #منبر و از #اشعار دلسوز خود بخوان تا ما بگرییم.
به امر پیامبر اکرم (ص) منبری گذاشتند، و محتشم رفت در پله اول آن ایستاد، پیامبر(ص) اشاره کرد بالاتر برو، و در پله دوم ایستاد فرمود بالاتر برو تا آنکه در پله نهم منبر ایستاد حضرت فرمودند بخوان.
حواسم را جمع کردم ببینم محتشم کدام بند #مرثیه را میخواند که از همه دلسوزتر است، شروع کرد به خواندن این بند:
#کشتی شکست خورده طوفان کربلا
در خاک و خون فتاده به میدان #کربلا
گر چشم روزگار بر او فاش میگریست
#خون میگذشت از سر ایوان کربلا
از #آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت #مهمان کربلا
محتشم عرض کرد: یا رسول الله
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
#خاتم ز قحط آب، #سلیمان کربلا
صدای پیامبر (ص) به ناله بلند شد و رو به انبیاء کردند و فرمودند:
ببینید امت من با فرزند من چه کردهاند.آبی را که خدا بر سگها و گرگها و کفٌار #مباح کرده، امت من، بر اولاد من #حرام کردهاند.
پس محتشم شروع کرد به این مرثیه:
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
#خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زارزار
چون محتشم به این شعر رسید پیامبران همه بر سر میزدند، محتشم رو به پیامبران کرده و گفت:
جمعی که پاس محملشان بود #جبرئیل
گشتند بیعماری و محمل شترسوار
پیامبر (ص) فرمود: بلی این جزای من بود، که دختران مرا در کوچه و بازار مثل اهل زنگبار بگردانند.
محتشم سکوت کرد و ایستاد که پیامبر (ص) او را مرخص فرماید و از منبر به زیر آید.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: محتشم هنوز دل ما از گریه خالی نشده است بخوان.
محتشم شوقی پیدا کرد و به هیجان آمده که پیامبر (ص) میل دارد از اشعار او بگرید.
#عمامه را از سر برداشت و بر زمین زد و با دستش اشاره کرد به طرف قبر سیدالشهداء (ع) و عرض کرد:
یا رسول الله منتظری من بخوانم و بشنوی؟ اینجا نظر کن ...
❤️ قالی دلسوخته در بزم عزا ❤️
سوخت یک قالیچه در بزم عزا
یافت #قیمت ، رفت قیمت تا فضا
هر کسی می گفت : این مال من است
این مناسب با دل و حال من است
عاقبت نو تاجری ، آن را خرید
تا به دست آرد دل شاه شهید
رفت با گل ، یاد از اکبر نمود
روی جای سوخته ، پرپر نمود
هر کسی آمد به یاد او گریست
گفت : قدر عالی اش ، دانی که چیست ؟
یک بهشت از سوی جنت آفرین
آفرین بر همتت ، صد آفرین
قالی بی ارزش و ارجت ، بلی
قدر گیرد با حسین ابن علی
سوز دل چون با #حسین آمیختند
آتشی بر جان قالی ریختند
گوشه ی قالی چنان آتش گرفت
هر که آن را دید ، قلبش غش گرفت
مردمان را #چشم_گریان می کند
آنچه ضرب سینه با جان می کند
با #سلیمان گو که این قالی استی
قالیت در پیش این گو چیستی ؟
#قالی دل سوخته ، بزم عزا
می برد دلدادگان را تا فضا
#روضه_اربعین_حسینی
رسیده ام که بگویم #سلام یاورِ عطشان
سلام #شاه_شهیدان، سلام #سرور و سلطان
رسیده ام که پس از اینهمه مراحلِ دوری
دوباره سر بگذارم به آستانِ تو جانان
سلام کشته ی #بی_سر، سلام زاده ی #کوثر
سلام میوه ی جانِ #علی و ختمِ رسولان
رسیده ام که بگویم، به اقتدار و سلامت
رسیده اند به کویت، دوباره جمعِ #غریبان
نه خسته است دلی، نه شکسته حرمتی از ما
نه بی تو هیچکسی، ناسزا شنیده ز عدوان
نه چادری شده پامالِ این و آن، تَهِ #گودال
نه معجری شده غارت ز #بانوان و صغیران
نه صورتی شده #نیلی، نه #حرمله زده #سیلی
نه #تازیانه کسی زد، به کودکان و یتیمان
نه کودکی به #خرابه، کنار راسِ تو دِق کرد
نه دختری ز سفیری، شنیده لفظِ کنیزان
به #اقتدار و سلامت رسیده ام ز #قیامت
رسانده ایم پیامت، #قسم به #خون_شهیدان
فقط بسنده به یک جمله میکنم ز #فراقت
که کاش بود #علمدار در کنار اسیران
□ □ □
تو هم بگو سخنی از خودت ز ساعتِ آخر
چها گذشت به جسمت، بزیرِ سمِ ستوران
چه شد که تکیه زدی تو، به #نیزه های غریبی
نشد بجای تو #خواهر، شود روانه ی #میدان
به غیرِ طفلِ صغیرت که روی #دست تو جان داد
کسی جواب نمیداد، بر ندای تو مهمان
اگرچه پیش پدر، #روضه_پسر نشود خواند
مرا اشاره ای از دل، تراست ناله ای از جان
به پیشِ چشمِ تو پرپر، که گشت #شبهِ_پیمبر
گرفت جانِ مرا هم شبیهِ جانِ تو جانان
مگو که یار نمانده، هنوز #خواهر تو هست
که جانِ خسته چو موری است، هدیه نزد #سلیمان
#روضه_اربعین_حسینی
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
از ابن شهر آشوب نقل شده كه :
حضرت رضا علیه السلام روز عرفه در خراسان ، تمام اموال خود را بخشيد.
كلينى در كافى و ابن شهر آشوب از اليسع بن حمزه قمى روايت نموده اند كه گويد:
من نزد حضرت #رضا عليه السلام بودم ، جمعى هم در خدمتش حضور داشتند و مسايل حلال و حرام مى پرسيدند،
ناگاه مردى وارد شد و سلام كرد و عرض كرد:
من از دوستان تو و پدران تو و نياكان تو مى باشم ،
از حجّ برگشته ام
و هزينه سفرم كم آمده ، اكنون چيزى كه مرا به منزلم برساند ندارم ، استدعا دارم خرجى راه مرا فراهم فرماييد و مرا به ميهن خود برسانيد و من در آنجا سرمايه و مكنت دارم
و چون به وطن خود رسيدم آنچه را كه به من عطا فرماييد از جانب شما صدقه مى دهم .
حضرت به او اجازه جلوس داده فرمود:
خدا تو را رحمت كند.
پس از آن با آن مرد قدرى صحبت نمود
و بعد حضرت برخاسته به اندرون رفت ،
قدرى درنگ نموده بيرون آمد در را بست ،
پس از آن دست مباركش را از بالاى در بيرون آورده فرمود:
#خراسانى كجا است ؟
خراسانى عرضه كرد: در اينجا حاضرم .
فرمود:
اين دويست دينار را بگير و آن را در مخارج اهل و عيالت مصرف كن و بدان تبرك بجوى و بيرون شو كه من تو را نبينم و تو مرا نبينى .
#سليمان گويد:
آن مرد رفت ،
من به حضرت عرض كردم :
فدايت شوم !
عطاى زياد دادى و مرحمت فرمودى ، پس چرا روى از او برگرفتى ؟
حضرت فرمود:
براى اينكه #ذلّت سؤ ال را جهت برآوردن حاجت در او نبينم .
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#اليسع_بن_حمزه مى گويد :
من در مجلس حضرت #امام_رضا (عليه السلام) بودم و با آن حضرت گفتگو داشتم ،
گروه بسيارى در محضر حضرت جمع بودند و از آن بزرگوار از حلال و حرام مى پرسيدند كه ناگهان مردى بلند قامت بر حضرت وارد شده ، گفت : سلام بر تو اى پسر رسول خدا !
مردى از دوستدارانت و دوستدار پدران و اجدادت هستم ،
از حج باز مى گردم ،
زاد و توشه ام را از دست داده ام و چيزى كه بتوانم با آن مسافتى را طى كنم ندارم ،
اگر مرا تا شهرم برسانى خدا به من نعمت داده است ،
اگر به شهرم برسم آنچه را كه به من دادى از جانب تو #صدقه مى دهم چون من شايسته صدقه نيستم ،
حضرت فرمود :
خدايت رحمت كند
بنشين
رو به جانب مردم كرد و با آنان سخن گفت تا پراكنده شدند و او و #سليمان_جعفرى و #خثيمه و من مانديم .
حضرت فرمود :
به من اذن مى دهيد وارد حجره شوم و در آن حال رو به سليمان #جعفرى كرد و :
اى #سليمان !
خدا كارت را پيش انداخت ،
پس برخاست و وارد اتاق شد و ساعتى ماند سپس خارج شد و در را بست و دستش را از بالاى در بيرون آورد و گفت :
#خراسانى كجاست ؟
خراسانى گفت : اينجايم ،
فرمود :
اين دويست دينار را بگير و در مؤونه و مخارجت هزينه كن و با آن بركت بجوى و از جانب من هم صدقه نده و از اين خانه هم برو كه تو را نبينم و تو هم مرا نبينى ! !
سپس آن مرد رفت ،
سليمان به حضرت گفت :
فدايت گردم ،
سخاوت كردى و مهربانى نمودى ، چرا صورتت را از او پوشانيدى ؟
فرمود :
از ترس اينكه خوارى و ذلّت سؤال را به خاطر اينكه حاجتش را روا كردم در چهره اش نبينم ;
آيا حديث رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را نشنيده اى كه پنهان كننده خوبى كارش مساوى با هفتاد #حج است ،
ظاهر كننده بدى خوار و مخذول است و پنهان كننده بدى آمرزيده است ،
آيا قول متقدمان را نشنيدى ؟
مَتَى آتِهِ يَوماً لاَِطلُبَ حَاجَةً ***
رَجعْتُ إلَى أهلِى وَوَجْهِى بِمائِهِ
چون روزى براى طلب حاجت نزدش آيم به خانواده ام باز مى گردم در حالى كه آبرويم محفوظ است !
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
اوضاع سياسي جهان اسلام،
درعصر #امام_صادق عليه السّلام ص ۲
اوضاع سياسيِ اين دوران بسيار آشفته بود
وضعيت درون حاكميت:
#ولید با مرگ #هشام بر مسند خلافت نشست.
او فردي ميگسار و عیاش بود. ( ۱ )
كارهايش بر مردم و لشكريانش گران آمد لذا طي شورشي كشته شد. ( ۲ )
سال بعد وقتي #يزيد فرزند وليد در شرف مرگ بود #ابراهيم، پسرش، جانشين او شد اما به سرعت توسط #مروان بن محمّد و در طي يك لشكركشي از خلافت برکنار شد. ( ۳ )
#سليمان بن هشام #مروان را مخلوع اعلام کرد و بين آن دو نفر جنگ شد كه به بقاء مروان انجاميد. ( ۴ )
اختلاف قبايل هم چشمگير بود
قيسيان با #عبدالملك بن مروان درافتادند
بعد با پسرش #هشام همراه شدند
بعد در خونخواهي #وليد بن يزيد كوشيدند
و بعد به #مروان بن محمّد ياري رساندند
قبايل يمني به عباسيان متمايل بودند و در نهايت آنان را به خلافت رساندند. ( ۵ )
۱ - مروج الذهب ج ۳،ص۲۱۳.
۲ - تاريخ تمدن اسلام ص ۷۴۸.
۳ - نهاية الارب ج ۶، ص ۳۹۴.
۴ _ همان، ص ۴۰۲.
۵ - تاریخ تمدن اسلام ص ۶۹۶.
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b