eitaa logo
نشر آثار استاد حسین عشاقی
527 دنبال‌کننده
28 عکس
3 ویدیو
73 فایل
📚 پایگاه اطلاع رسانی آثار استاد حسین عشاقی ✅ ارائه کتاب ها، مقالات، دروس و يادداشت هاي جناب حجت الاسلام والمسلمين استاد حسين عشاقي زيد عزه 🔸 متخصص در فلسفه و عرفان اسلامي 🔸 مدرس اسفار و فصوص الحكم @oshaghierfan
مشاهده در ایتا
دانلود
asfar3_088 P104 - S 11.mp3
6.98M
📕 📌 جلسه 88 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 104 سطر 11 @oshaghierfan &
asfar3_089 P106 - 9.mp3
8.01M
📕 📌 جلسه 89 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 106 سطر 9 @oshaghierfan &
05_031 p602 - s19.mp3
5.22M
📕 (قيصري) 🍀فص حكمة مهيمية في كلمة ابراهيمية🍀 📌 جلسه 31 آخرین جلسه فص ابراهیم و اولین جلسه فص اسحاقی 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص 602 س 19 @oshaghierfan &
asfar3_090 P107 - s 1.mp3
6.88M
📕 📌 جلسه 90 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 107 سطر 1 @oshaghierfan &
asfar3_091 P 108 - S 1.mp3
7.95M
📕 📌 جلسه 91 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 108 سطر 1 @oshaghierfan &
06_002 P 606 - S 1.mp3
20.77M
📕 (قيصري) 🍀فصّ حكمة حقّيّة في كلمة إسحاقيّة🍀 📌 جلسه 02 جلسه اول این فص همراه با جلسه آخر فص ابراهیمی است. 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص 606 س 01 @oshaghierfan &
06_003 P 608 - S 7.mp3
18.29M
📕 (قيصري) 🍀فصّ حكمة حقّيّة في كلمة إسحاقيّة🍀 📌 جلسه 03 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص 608 س 07 @oshaghierfan &
06_004 P 609 - S 10.mp3
20.95M
📕 (قيصري) 🍀فصّ حكمة حقّيّة في كلمة إسحاقيّة🍀 📌 جلسه 04 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص 609 س 10 @oshaghierfan &
06_005 P 612 - S 1.mp3
23.96M
📕 (قيصري) 🍀فصّ حكمة حقّيّة في كلمة إسحاقيّة🍀 📌 جلسه 05 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص 612 س 1 @oshaghierfan &
06_006 P 614 - S 13.mp3
20.47M
📕 (قيصري) 🍀فصّ حكمة حقّيّة في كلمة إسحاقيّة🍀 📌 جلسه 06 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص 614 س 13 @oshaghierfan &
06_007 P 615 - S 17.mp3
23.33M
📕 (قيصري) 🍀فصّ حكمة حقّيّة في كلمة إسحاقيّة🍀 📌 جلسه 07 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص 615 س 17 @oshaghierfan &
🔵 يادداشت‌هاي قرآني و روايي 🖌 موضوع: و توبه فراگیر و نجاتبخش برای ، و 🌺«إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً» (93 مریم)🌺. 🌸هیچ کسی در آسمانها و زمین نیست مگر این که به حالت بندگی به سوی خدای رحمان می‌آید🌸. 🔶 کلمه «آتی» در این آیه شریفه، بر حرکت اختیاری دلالت دارد؛ چون به «من..» که برای ذوی الشعور است، نسبت داده شده؛ و ذوی الشعور کارشان از روی اختیار است؛ پس این یک فعل اختیاری است که از ناحیه موجودات ذی شعور سرمی‌زند؛ و نیز حال فاعل این آمدن است؛ 🔸پس معنی آیه این می‌شود: هیچ فرد ذی شعوری در آسمان و زمین نیست، مگر این که (در زمانی) از روی اختیار با حالت عبودیت و بندگی نسبت به خداوند، به سوی خدای رحمن می‌آید؛ این نحوه آمدن اختیاری همراه با همان ایمان‌ عمومی و توبه فراگیری است که جن و انس و فرشته را فرا می‌گیرد و به نجات همه مجرمان آنها منجر می‌شود. 🔷 البته این آمدن اختیاری و عابدانه، برای مؤمنان، در تحقق می‌یابد؛ و برای کفار، بعد از تحقق عذاب درخوری در شکل می‌گیرد؛ لذا این آمدن عابدانه در آیه مقید به دنیا یا آخرت نشده است بلکه مطلق آمده است تا مؤمنان دنیوی و اخروی، هر دو را شامل شود؛ پس انس و جن و ملک، روزی، با اظهار عبودیت نسبت به خداوند، از اندراج در تحت عنوان یا خارج شده و مندرج در تحت عنوان می‌شوند؛ و بالنتیجه همه آنها نجات یافته و مشمول رحمت الهی می‌شوند؛ 🔹 زیرا کیفر و عذاب اخروی، عینا همان کفر و گناهی است که به شکل موجودات موذی تجسم می یابند: 🔻«إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون؛ 16 طور» 🔻«وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه؛ 8 زلزلة» مطابق این آیات و آیات فراوان دیگر، کیفر و عذاب اخروی چیزی جز همان کفر و گناه نیست 🔸«انَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون» کیفر شما فقط همان چیزی است که عمل می کردید یعنی کارهای اعتقادی و رفتاری مجرمان است که در قالب عذاب تجسم می یابند و به مجرم آزار می دهند؛ بنابراین از کفر و گناه، و به حریم ایمان عینا همان از عذاب و دخول در رحمت الهی است؛ 🔹پس طبق آیه مورد بحث، جن و انس و ملک با اظهار عبودیت مختارانه به پیشگاه خدای رحمان از عذاب گناه رهایی یافته و مشمول رحمت الهی می شوند💐🌹🌷. 🔴 دفع یک شبهه 🔸این نجات فراگیر در حالی است که گزاره «کافر، معذب است ابدا» [خالدین فیها ابدا] بدون هیچ تخصیصی، به عموم و اطلاق خود باقی است؛ چون حکم عذاب ابدی موضوعش است نه کافری که از کفر خارج شده است . @oshaghierfan &
06_008 P 617 - S 7.mp3
17.56M
📕 (قيصري) 🍀فصّ حكمة حقّيّة في كلمة إسحاقيّة🍀 📌 جلسه 08 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص 617 س 7 @oshaghierfan &
06_009 P 618 - S 12.mp3
16.97M
📕 (قيصري) 🍀فصّ حكمة حقّيّة في كلمة إسحاقيّة🍀 📌 جلسه 09 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص 618 س 12 @oshaghierfan &
06_010 P 619 - S 21.mp3
21.13M
📕 (قيصري) 🍀فصّ حكمة حقّيّة في كلمة إسحاقيّة🍀 📌 جلسه 10 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص 619 س 21 @oshaghierfan &
06_011 P 621 - S 1.mp3
18.52M
📕 (قيصري) 🍀فصّ حكمة حقّيّة في كلمة إسحاقيّة🍀 📌 جلسه 11 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص 621 س 1 @oshaghierfan &
🔵 يادداشت‌هاي قرآني و روايي 🖌 موضوع: امتناع شرک در عبادت، براساس آیات قرآنی 🌸«وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَيْئاً وَ لا يَسْتَطيعُونَ» (73 نحل)🌸 ترجمه: و (مشرکان) غير از خدا، چيزى را مى‏پرستند كه هيچ رزقى را از آسمان‏ها و زمين براى آنان مالك نيست و توان (اين كار را نيز) ندارند. 🔷 نظر مشهور درباره ترکیب آیه عموم مفسران جمله «وَ لا يَسْتَطيعُونَ» را عطف بر «لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً» گرفته‌اند؛ بنابراین دو جمله «لا يَمْلِكُ» و «وَ لا يَسْتَطيعُونَ» صله «ما» هستند و «ما» موصول را توصیف می‌کنند؛ بر مبنای این ، حاصل معنی این است که مشرکان معبودی را عبادت می‌کنند که به‌نفع آنان، مالک رزقی نیست؛ و بر رزق‌رسانی توانایی ندارد. 🔶اشکالات این ترکیب 🔹اشکال اول یک اشکال این است که بر اساس این ترکیب، دو فعل «لایملک» و «وَ لا يَسْتَطيعُونَ» فاعل‌شان همان معبودان دروغین هستند؛ اما این فاعل در فعل «لایملک» ضمیری است که برای غیر ذو العقول بکار رفته است چون به «ما» موصول بر می‌گردد که برای غیر ذوی العقول است؛ در «وَ لا يَسْتَطيعُونَ» ضمیری است که برای ذوی العقول بکار می‌رود؛ اگر فاعل این دو فعل، همان معبودان دروغین باشند نباید در یک فعل، غیر ذوی العقول ‌و در یک فعل، ذوی العقول معرفی شوند؛ زیرا این، بین دو بخش صله «ما»، ایجاد می‌کند. 🔹اشکال دوم: اشکال دوم این است که در این ترکیب، دو جمله «لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً» و «وَ لا يَسْتَطيعُونَ» صله «ما» و مبیّن آن هستند؛ ولی فاعل فعل اول که «ما» را توصیف می‌کند به شکل مفرد، و فاعل فعل دوم که باز همان «ما» را توصیف می‌کند، به شکل جمع ذکر شده است؛ و این هم است که چندان مناسب قرآن نیست؛ بنابراین تفسیری که عموم مفسران بر اساس ترکیب فوق می‌کنند چندان معقول و مقبول نیست؛ و باید برای آیه تفسیری دیگری ارائه شود. 🔶دیدگاه برگزیده به نظر می‌رسد که جمله «وَ لا يَسْتَطيعُونَ» عطف بر «يَعْبُدُونَ» باشد؛ و مراد از هر دو ضمیر فاعلی در این دو فعل، است نه بت‌ها؛ بر این اساس، معنی آیه این می‌شود که مشرکان بجای خدا، چیزی را که مالک رزقی نیست عبادت می‌کنند؛ ولی (به حسب واقع) آن مشرکان نمی‌توانند عبادت غیر خدا کنند (و چنین عبادتی خارج از استطاعت و توان آنان است)؛ و خلاصه و لبّ معنای آیه این می‌شود که گرچه مشرکان نسبت به چیزی غیر خدا إظهار عبودیت و بندگی می‌کنند ولی آنان از عبادت غیر خدا عاجزند؛ زیرا عبادت غیر خدا، و است. ادامه دارد👇 @oshaghierfan &
ادامه از بالا👆🏿 🔵 توضیح محال بودن عبادت غیرخدا 🔸رابطه عبودیت با معبود یک رابطه است که بر اساس یک فعل و انفعال واقعی و تحقق می‌یابد، نه یک رابطه و جعلی که بر اساس یک نحوه قرار داد یا خطا شکل بگیرد؛ یعنی رابطه عبودیت با معبود، مثل رابطه با است که بر اساس یک فعل و انفعال واقعی و تکوینی تحقق می‌یابد؛ و تا این رابطه واقعی و تکوینی حقیقتا بین زید و عمرو مثلا تحقق نداشته باشد نه زید فرزند عمرو است، و نه عمرو پدر زید است؛ و نه اظهار فرزندی زید نسبت به عمرو اظهار صحیح و درستی است. رابطه عبودیت با معبود، نیز همینگونه است. 🔹حقیقت عبودیت، همان عبدِ نیازمند است به یک مستقل؛ نه وابستگی عبدِ نیازمند، به یک حقیقت نامستقل و نیازمند؛ زیرا عبودیت عبدی در قبال عبدی، مثل تکیه کردن سقف است به ستون لرزانی که خود هیچ توانی و تکیه‌گاهی برای برپا بودن ندارد؛ پس عبودیت همان وابستگی عبد نیازمند است، به حقیقت مستقل بی‌نیاز از تکیه‌گاه؛ 🔸بنابراین عبودیت در صورتی عبودیت است که در قبال یک «حقیقت مستقل» تحقق یابد؛ و چون عبادت همان اظهار و اعتراف به عبودیت است پس عبادت، نیز حقیقتا وقتی عبادت است که در قبال حقیقت مستقل بی‌نیاز تحقق یابد نه در قبال حقیقت و ؛ 🔸بنابراین اگر شخصی، بتی را که هیچ نحوه استقلال وجودی ندارد، معبود خود پنداشت و در قبال آن بت، اظهار و اعتراف به عبودیت کرد؛ باید گفت نه آن بت حقیقتا است؛ و نه این عبد نسبت به آن بت، حقیقتا و وابستگی دارد؛ و نه این اظهار و اعتراف به عبودیت او در قبال بت اظهار و اعتراف درستی است؛ همچنانکه زید با اظهار فرزندی نسبت به غیر والد خود، نه حالت فرزندی حقیقتا برای او تحقق می‌یابد و نه آن شخص واقعا پدر زید خواهد شد و نه اظهار فرزندی او اظهار درستی است بلکه این اظهار، یک اظهار دورغین است. ✳️ ظاهرا آیه مورد بحث به همین نکته اشاره می‌کند؛ می‌گوید مشرکان نسبت به بتها اظهار عبودیت می‌کنند و در ظاهر به عبادت بتها می‌پردازند 🌺«يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً...»🌺؛ اما آنان با این اظهار عبودیت در قبال بت، «لا يَسْتَطيعُونَ» نمی‌توانند فعل را محقق سازند؛ چون «عبادت حقیقی»، مبتنی بر یک فعل و انفعال واقعی و است؛ و مشرکان با اظهار عبودیت در قبال بت نمی‌توانند آن رابطه واقعی و تکوینی را محقق سازند؛ لذا می‌گوید آنان استطاعت ندارند که حقیقتا به بت عبادت کنند؛ زیرا عبادت حقیقی فقط در قبال حقیقت مستقل تحقق می‌یابد؛ و تحققش در جای دیگر محال و ناممکن است؛ و این همان «الله» است؛ پس فقط این خدا است که حقیقتا مورد عبادت است؛ 🔸ازین رو است که در ادعیه وارد شده است «یا من لا یُعبد الا هو» (ای کسی که جز او عبادت نمی‌شود)؛ و بنابراین فقط خدا است که حقیقتا اله و معبود است. 🔹نیز با بیان فوق معنی جمله «لا اله الا الله» روشن می‌شود؛ این جمله دلالت می‌کند که مطلقا معبودی جز الله نیست؛ زیرا عبادت حقیقی فقط در قبال الله امکان وقوع دارد؛ و چون عبادت حقیقی در غیر الله منعقد نمی‌گردد پس هیچ معبودی جز الله نیست و باید ملتزم بود که «لا اله الا الله»؛ ولی این نفی، بخاطر ممتنع بودن عبادت غیر خدا و بودن معبودی غیر الله است؛ نه این که عبادت بت‌ها حقیقتا ممکن الوقوع بلکه واقع باشد؛ و در عین حال بت‌ها معبود نباشند؛ این ناشدنی است؛ 🔸این مثل این است که کسی بگوید فرزندی زید نسبت عمرو به صورت حقیقی، محقق است و در عین حال، عمرو حقیقتا پدر زید نیست؛ این ناممکن است؛ چون اگر یک طرف نسبت به صورت حقیقی محقق باشد طرف دیگر هم به صورت حقیقی محقق است؛ و اگر یک طرف حقیقتا موجود نیست طرف دیگر هم حقیقتا موجود نیست؛ پس همانگونه که بت‌ها حقیقتا نیستند عبادت مشرکان هم حقیقتا نیست؛ و کار آنان یک کار عبادی نیست. 🔷 اشکال ممکن است گفته شود که اگر مشرکان نمی‌توانند عبادت بت کنند پس چرا در قبال این عملشان عقاب می‌شوند؟ 🔶پاسخ: جواب آن است که کار آنان مذموم و درخور عقاب است؛ زیرا اولا آنان اعتقاد نادرست به الوهیت بت‌ها دارند و این گناه خود از گناهان کبیره و موجب عقاب است؛ و ثانیا آنها با نیت ناشایستِ عبادت غیر خدا این کار را انجام می‌دهند و نیت ناشایست و به گناه، خود گناهی است که در خور عقاب است؛ چون «انما الأعمال بالنیات»؛ پس گرچه خود آن گناه اعتقادی و آن نیت ناشایست حقیقتا «عبادت» نیست؛ اما این دو کار بخودی خود، گناه و ناشایست، و موجب عقاب‌اند‌. @oshaghierfan &
https://eitaa.com/oshaghierfan/627 و https://eitaa.com/oshaghierfan/350 بررسی ادله علامه مجلسی در نقد بخش پایانی دعای عرفه
🔵 يادداشت‌هاي قرآني و روايي 🖌 موضوع: معنای مولی در حدیث غدیر 🔶 از نظر شیعه کلمه مولی در حدیث غدیر به معنای و است ولی عموم اهل سنت آن را به معنای و می‌گیرند. 🔸این نوشتار بر آن است تا نشان دهد در متن خود حدیث قرائنی وجود دارد که معنای سرپرست را تأیید می‌کند؛ 1️⃣: در بیشتر روایات غدیر‏، واقعه غدير چنین نقل شده که پیامبر (ص) قبل از این که ولایت حضرت علی (ع) را به مردم ابلاغ کند، با سؤال «ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟» در مورد حاکمیت خود، از مردم اعتراف می‌گیرد‏؛ و مردم هم با گفتن «بلی یا رسول الله» به حق اعتراف می‌کنند‏؛ باید توجه داشت که جمله قرآنی🌺النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم🌺 در سوره احزاب، عالی‌ترین درجه حاکمیت را برای پیامبر مقرر می‌کند؛ زیرا طبق این آیه، پیامبر بر مؤمنان حق أولویت دارد؛ و این أولویت به قیدی مقید نشده؛ 🔸پس در تزاحم بین فرمان پیامبر و حفظ جان مؤمن، فرمان پیامبر اولویت دارد و مؤمن حتی نباید حفظ جانش را بر فرمان پیامبر مقدم بدارد؛ بلکه بعکس در صورت نیاز، برای تحقق فرمان پیامبر، مؤمن باید حتی را فدا کند. 🔸اعتراف‌گیری پیامبر نسبت به حاکمیت خودش، بهترین است که منظور پیامبر از جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه» ابلاغ رسمی حاکمیت علی بن أبی طالب است بر مردم؛ زیرا اگر مراد اصلی پیامبر این بود که محبت مردم را نسبت به حضرت علی جلب کند توجه دادن مردم نسبت به حاکمیت خودش، و با این هدف می‌بود‎؛ 🔹زیرا جلب محبت، امری نیست که با اعمال حاکمیت حاصل شود؛ و با تکیه بر حاکمیت و قدرت نمي‌توان كسي را با كسي دوست كرد؛ بلكه بعكس اعمال حاکمیت، بجاي جلب محبت، أحیانا تنفر‌آفرين است؛ 🔹بنابراين اگر منظور اصلی پيامبر از گفتن «من كنت مولاه فعلي مولاه» اين بوده كه محبت مردم را نسبت به حضرت علي جلب كند نبايد پيامبر با به‌رخ كشيدن حق حاكميتش اين كار را مي‌كرد. ولی بعکس اگر مراد پیامبر ابلاغ رسمی حاکمیت حضرت علی باشد تکیه بر حاکمیت خودش با این هدف کاملا است‎؛ زیرا با استناد به حاکمیت خودش، به حاكميت نايب بعد از خودش رسميت مي‌دهد و مردم را نسبت به قبول حاکمیت نايب خودش ملزم به وفاداري می‌کند؛ چنانكه چنين شيوه‌اي در همه نظامهای حکومتی جاری است. 2️⃣: اگر منظور پيامبر اين بود كه بگويد «هر كس دوستدار من است، او دوستدار علي باشد»، باید پیامبر جمله 🌸من كنت مولاه فعلي مولاه🌸 را به شکل دیگری می‌گفت؛ زيرا با داشتن چنین منظوری، مولای به معنای دوستدار، همان افراد مردم‌اند؛ یعنی محبت‌ورزی مردم هستند، و این محبت‌ورزی، پیامبر است؛ 🔸و با اين هدف و با در نظر گرفتن این معنی، بايد پيامبر مي‌گفت: «من كان مولاي فهو مولا علي» هر كس دوستدار من است‏، او دوستدار علي باشد؛ ولي پيامبر چنين نگفت بلكه فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه» 🔸یعنی در این مولویت، خود را در نقش فاعل و مردم را در نقش مفعول معرفي كرد؛ در این صورت نمی‌توان مولا را به معنی دوستدار قرار داد؛ زیرا با توجه به این که در این ، پیامبر نقش فاعلی دارد اگر مولا به معنای دوستدار باشد معنی جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه» چنین می‌شود که «هر کس من پیامبر، دوستدار او هستم، علی دوستدار او است» 🔹روشن است این معنی با معنایی که منظور اهل‌تسنن است متفاوت بلکه است؛ چون در این صورت امیرالمومنین موظف و مکلف به دوستی به مردم می‌شود حال آن که بنا بر این بود که مردم موظف و مکلف به _دوستی به علی باشند؛ پس بايد مولا در اين حديث به معناي باشد نه به معناي ؛ و بنابراین معناي جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه» اين است كه «هر كس من بر او حكمراني مي‌كنم بعد از من علي بر او حاکم است». @oshaghierfan &
3️⃣: طبق حديثی که احمد بن حنبل‏ در مسندش آورده و شعيب الأرنؤوط آن را تأیید می‌کند (ج 4 ص 281، ح 18502)؛ عمر بن الخطاب واقعه غدير را به امیرالمومنین علی علیه السلام گفت؛ 🔸تبريك گفتن عمر به ایشان و مخصوصا با بكار گيري جمله و ...» كه دلالت بر حدوث امر جديدي دارد، نشان مي‌دهد كه عمر معتقد بوده كه روز غدير براي علي منقبت تازه‌اي اتفاق افتاده است؛ او در تبريكش چنين گفت: 👈🏼«هنيئا يا بن أبي طالب أصبحت وأمسيت مولى كل مؤمن ومؤمنة» اي علي بر تو گوارا باد كه تو مولاي هر مؤمني گشتي؛ 🔹تعبیر «أصبحت وأمسيت مولى كل مؤمن» حاکی از جدیدی است که قبلا نبوده است؛ حال آن که اگر منظور عمر از كلمه «مولى» محب و دوستدار باشد تبريك عمر بخاطر اين مي‌شود كه در روز غدير پيامبر همه مؤمنان را امر كرده كه علي را دوست داشته باشند؛ 🔹ولي اگر مسأله چنین باشد واقعه غدير جديدي نخواهد بود زيرا چنين منقبتي قبلا توسط خدا و پيامبر بار‌ها گفته شده بود؛ از جمله در قرآن آمده كه 🌸قلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى🌸 🔸در این آیه خدا همه را امر کرده که به اقربای پیامبر که علی در رأس آنهاست دوستی کنند‎‎؛ پس مسئله محبت‌ورزی به اهل‌بیت مسئله تازه‌ای که در روز غدیر حادث شده باشد نبوده بلکه از سالها قبل چنین فرمانی صادر شده بود؛ و ابراز تبریک برای یک منقبتی که قبلا بیان شده و است؛ 🔸بنابراین تبریک عمر برای مسأله محبت‌ورزی مؤمنان که قبلا دستور قرآنی نیز داشته، نبوده تا کلمه «مولى» به معنای محب باشد‏؛ بلکه تبریک عمر برای ابلاغ رسمی و علی بود که قبلا بصورت رسمي و عمومي و فراگیر و مستقل از وقایع دیگر ابلاغ نشده بود؛ و لذا عمر اين منصب تازه را به علي تبريك گفت‏‎. 🔹علاوه بر این که اگر تبریک عمر برای مسأله محبت‌ورزی مؤمنان به علی می‌بود باید مؤمنان نقش محبت را داشته باشند و علی مفعول محبت باشد؛ و بنابراین باید عمر در تبریکش می‌گفت «هنيئا يا بن أبي طالب أصبح كل مؤمن مولاک» اي علي بر تو گوارا باد كه همه مومنان دوستدار تو شدند؛ ولی عمر چنین نگفت. 4️⃣: هیثمی در مجمع الزواید حدیثی را نقل و صحت آنرا تأیید نموده است (مجمع الزوائد ج9 ص 130)؛ 🔸بر اساس این روایت پیامبر بعد از اعتراف گرفتن از مردم به حاکمیت خودش و اعلان حاکمیت علی چنین دعا می‌کند: 🌺اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحبّ من أحبّه و أبغض من يبغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله»🌺 🔸پیامبر ص با این دعا‏، عموم مردم را می‌کند که علی را یاری کنند «و انصر من نصره»؛ و به عکس می‌کند به کسی که علی را از یاری خود محروم کند «و اخذل من خذله»؛ 🔹روشن است تشویق عموم مردم به یاری علی، و نفرین به کسانی که او را کمک نکنند؛ وقتی زمینه پیدا می‌کند که پیامبر مسئولیت سنگین را به عهده علی گذاره باشد، در این صورت است که علی نیاز مبرم به و یاری عموم مردم داشته تا آن مسئولیت اجتماعی را بخوبی به انجام برساند؛ 🔹ولی اگر پیامبر مسئولیت اداره جامعه را به عهده علی نگذارده‏ باشد در این صورت علی مثل یک فرد عادی در جامعه بوده؛ و در امور شخصی خود نیز عاجز نبوده است که لازم باشد پیامبر عموم مردم را به کمک و یاری او تشویق کند؛ و نیز نباید پیامبری که است مردم را بخاطر عدم نصرت علی نفرین کند چون یاری نکردن دیگران در امور شخصی موجب نفرین نمی‌شود؛چرا باید پیامبر رحمت کسانی را بخاطر عدم یاری علی در کارهای شخصی او نفرین کند؛ 🔸بنابراین خود این دعا و تشویق عموم مردم به یاری علی و نفرین به کسانی که علی را یاری نمی‌کردند‏، نشان می‌دهد که در روز غدیر پیامبر علی را به مردم منصوب کرد و از عموم مردم دعوت کرد که او را در این مسئولیت سنگینش یاری کنند و گرنه گرفتار پیامبر به خذلان و عدم نصرت خداوند خواهند شد. 🔸و از اینجا روشن می‌شود که جمله «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» كه در برخي روايات غدير آمده، قرينه‌اي نيست بر اين كه هدف اصلي پيامبر در واقعه غدیر، سفارش به دوستي علي بود؛ بلکه سفارش به دوستي علي نیز در راستای هدف اصلی پیامبر که حضرت علي بوده انجام شده است‎؛ زیرا امامت و حاکمیت حضرت علي وقتی در جامعه تثبیت می‌شد که محبتها نسبت به آن حضرت ابراز‏، و بعکس کینه‌ها نسبت به او بی‌أثر گردد لذا پیامبر بعد از این که از موضع حاکمیتش علی را بعنوان حاکم بعد از خودش معرفی کرد؛ در ادامه از موضع خیر خواهی با دعاکردن به دوستان علی و نفرین به دشمنان او مردم را به همدلی با علی و به عدم ابراز دشمنی با او تشویق کرد، تا _علی (ع) تثبیت و تحکیم گردد‏. @oshaghierfan &
🔵 يادداشت‌هاي قرآني و روايي 🖌 موضوع: در تفسیر «يَا مَنْ‏ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ» 🔵 شیخ صدوق در کتاب التوحید از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند که حضرت فرموند: 🔸«حَدَّثَنِي أَبِي‏ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ: رَأَيْتُ الْخَضِرَ فِي الْمَنَامِ قَبْلَ بَدْرٍ بِلَيْلَةٍ فَقُلْتُ لَهُ عَلِّمْنِي شَيْئاً أُنْصَرْ بِهِ عَلَى الْأَعْدَاءِ فَقَالَ قُلْ يَا هُوَ يَا مَنْ‏ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ فَلَمَّا أَصْبَحْتُ قَصَصْتُهَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لِي يَا عَلِيُّ عُلِّمْتَ الِاسْمَ الْأَعْظَمَ…» 🔹پدرم امام سجاد، از پدرش حضرت سید الشهداء و او از پدرش امیر‌المؤمنین علیهم السلام روایت کرد که فرمود یک شب قبل از واقعه بدر، را در خواب دیدم؛ به خضر گفتم چیزی را به من یاد ده تا بر دشمنان پیروز گردم او گفت بگو 🌸«يَا هُوَ يَا مَنْ‏ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ»🌸 وقتی صبح شد آن رؤیا را بر رسول خدا حکایت کردم فرمود ای علی به تو یاد داده شده است. 🔶 در بیان معنی جمله «يَا مَنْ‏ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ» یک لازم است و آن این که هیچ ذات و هویتی جز ذات خداوند حقیقتا موجود نیست؛ و بقیه، همه و جلوه‌های همان ذات یگانه خداوند‌اند؛ بیان و اثبات این ادعا را می‌توان با استدلال زیر توضیح داد: 🔷تقریر اول👇 1) ذات «خداوند» یا موجود است یا معدوم؛ احتمال دوم به براهین اثبات وجود خدا، باطل است؛ پس ذات «خداوند» موجود است؛ 2) در فرض وجود خدا: یا ذات دیگری هم موجود است؛ یا هیچ ذات دیگری موجود نیست؛ 3) اگر ذات دیگری موجود باشد لازم می‌آید که ذات «خداوند» در اصل موجود بودن با دیگر موجودات مشترک باشد که درین صورت لازم است که خصیصه مخصوصی داشته باشد تا از دیگر موجودات، متمایز باشد؛ ولی در این صورت لازم میآید که «خداوند» از دو جزء مشترک و مخصوص، ترکب یابد و وابسته به این دو جزء باشد؛ 4) روشن است خدای وابسته به أجزاء، خدا نیست؛ 5) پس این احتمال چون به ترکب خدا و نهایتاً به انکار خدا منجر می‌شود باطل است؛ 🌸 نتیجه) لذا باید احتمال دوم درست باشد یعنی ذات «خداوند» موجود است و هیچ ذات دیگری موجود نیست. 🔷تقریر دوم: 👇 استدلال فوق را می‌توان به شکل دیگری نیز طرح نمود: 1) ذات «خداوند» یا موجود است یا معدوم؛ احتمال دوم به براهین اثبات وجود خدا، باطل است؛ پس (ذات «خداوند» موجود است)؛ 2) در فرض وجود خداوند: یا ذات خداوند موجودی است، بگونه‌ای که موجودیتش به هیچ قیدی و مقید نیست، یا موجودی است مقید به قیدی و خصوصیتی؛ 3) اگر ذات خداوند موجودی است مقید به قیدی و خصوصیتی، لازم می‌آید که ذاتش از اصل موجودیت و قیدی ترکب یابد؛ 4) ولی ترکب واجب بالذات آشکارا ممتنع و باطل است؛ نتیجه: ) پس ذات حق تعالی موجودی است که به هیچ قیدی و خصوصیتی مقید نیست؛ و در این صورت لازم می‌آید که هیچ موجود دیگر موجود نباشد؛ زیرا هر موجود دیگری، مصداق عنوان «موجود» است که طبق فرض به هیچ قیدی و خصوصیتی نیست؛ چون هر اخصی، مصداق اعم است؛ و در این صورت آن موجود دیگر هم مصداقی از «موجود»ی می‌شود که همان ذات خداوند است؛ و کار به چند خدایی منجر می‌شود که این نیز به باطل است. 🌸پس، این بیان هم نتیجه می‌دهد که ذات «خداوند» موجود است و هیچ ذات دیگری موجود نیست؛ و بنابراین بقیه اشیاء را باید و از موجودیت خداوند بدانیم نه موجودات دیگری در کنار موجودیت خداوند. 🌺 و این همان چیزی است که در حدیث فوق الذکر بدان اشاره شده است و اهل بیت علیهم السلام آن را به صورت دعایی به پیروان خود آموخته‌اند که بگویند: «يَا مَنْ‏ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ» یعنی ای خدایی که جز او هیچ ذات و هویتی حقیقتا موجود نیست. 🍀و اما این که این خصیصه را پیامبر اکرم در حدیث مذکور به عنوان معرفی کرده و فرموده: «يَا عَلِيُّ عُلِّمْتَ الِاسْمَ الْأَعْظَمَ»؛ شاید جهتش این است که این مقام، همان مقام است که رسیدن به شهود آن، جز با و عبور از همه کثرات خلقی و اسمی، ممکن و شدنی نیست؛ رزقنا الله و إیاکم. @oshaghierfan &