پرتو اشراق
🔺 اینروزها عراق به مانند چند سال پیشِ ایران، درگیر یک فتنهی پیچیدهی آمریکایی_صهیونیستی است؛ آنجا ع
🔺حمله به #کنسولگری_ایران در #بصره، بعد از فراخوان تظاهرات علیه عراق در #آبادان یک پیام بیشتر ندارد؛ بعد از شکست پروژهی ناموسی برای تیره کردن روابط ایران و عراق، نوبت آشوب سازی است!
🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🔺بدون شرح! این توئیت ارزشش را دارد که بارها خوانده شود... 🌐 @partoweshraq
🔺روزی که ایران، روسیه و ترکیه برای پایان جنگ در سوریه و ادلب؛ در تهران جلسه داشتند؛ خیلی کار خلاقانهای نیست که چند جوان معترض را تحریک کنند که به کنسولگری ایران در #بصره حمله کنند و آن را آتش بزنند.
🌐 @partoweshraq
🌴هجده دانه رطب!
👳🏻♂️ #ابن_علوان میگوید:
🌌 در خواب دیدم که کسی میگوید:
🗣️ «پیامبر (صلی الله علیه و آله) به بصره آمده اند!»
👳🏻♂️ پرسیدم: «کجا هستند؟»
🗣️ گفت: «در خانه ی فلانی!»
👣 رفتم و #پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را دیدم که نشسته اند و اصحابشان همراه آن حضرت اند.
🌴در مقابل پیامبر طبقی از رطب بود.
✊🏻 ایشان مرا که دید مشتی #رطب برداشت و به من مرحمت کرد!
👳🏻♂️ آنها را شمردم؛ هجده دانه بود. از خواب برخاستم...
🐫🐪 شنیدم که #امام_رضا (علیه السلام) به #بصره آمده اند!
👳🏻♂️ پرسیدم: «کجا هستند؟»
🗣️ گفتند: «در خانه ی فلانی!»
🌴 رفتم و ایشان را در همان جایی دیدم که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را دیده بودم.
👥👥 یارانش با او بودند و نزد آن حضرت طبقی رطب بود.
✊🏻 امام رضا (علیه السلام) مرا که دیدند، مشتی رطب برداشتند و به من دادند!
👳🏻♂️ شمردم؛ هجده دانه بود.
✋🏻 گفتم: «کاش بیشتر بدهید!»
🌹فرمودند: «اگر جدّم بیشتر داده بود، من هم میدادم». [۱]
📚 پی نوشت:
[۱] . مسند الامام الرّضا علیه السلام، ج ۱، ص ۵۴.
📕منبع: یک قمقمه دریا، محمد هادی زاهدی.
🌹 اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه
⚜️ روش برخورد با مردم
📓 مرحوم #شیخ_طوسی (رضوان اللّه تعالی علیه) در کتاب رجال خود آورده است:
🌴 در یکی از روزها، عدّه ای از دوستان #امام_رضا (علیه السلام) در منزل آن حضرت گرد یکدیگر جمع شده بودند و #یونس_بن_عبدالرّحمن نیز که از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصیّت های ارزنده بود، در جمع ایشان حضور داشت.
👥👥 هنگامی که آنان مشغول صحبت و مذاکره بودند، ناگهان گروهی از اهالی #بصره اجازه ورود خواستند.
🌹امام (علیه السلام)، به یونس فرمود:
🔅داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هیچ گونه عکس العملی از خود نشان ندهی؛ مگر آن که به تو اجازه داده شود.
👥👥 آن گاه اجازه فرمود و اهالی بصره وارد شدند و بر علیه یونس، به سخن چینی و ناسزاگوئی آغاز کردند!!
🌹و در این بین حضرت رضا (علیه السلام) سر مبارک خود را پائین انداخته بود و هیچ سخنی نمی فرمود؛ و نیز عکس العملی ننمود تا آن که بلند شدند و ضمن خداحافظی از نزد حضرت خارج گشتند.
👣 بعد از آن، حضرت اجازه فرمود تا یونس از اتاق بیرون آید.
👳🏻♂️ یونس با حالتی غمگین و چشمی گریان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت:
✋🏻 یابن رسول اللّه! من فدایت گردم، با چنین افرادی من معاشرت دارم، در حالی که نمی دانستم درباره من چنین خواهند گفت؛ و چنین نسبت هائی را به من می دهند!!
🌹 امام رضا (علیه السلام) با ملاطفت، یونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
🔅ای یونس! غمگین مباش، مردم هر چه می خواهند بگویند، این گونه مسائل و صحبت ها اهمیّتی ندارد، زمانی که امام تو، از تو راضی و خوشنود باشد هیچ جای نگرانی و ناراحتی وچود ندارد.
🔅ای یونس! سعی کن، همیشه با مردم به مقدار کمال و معرفت آن ها سخن بگوئی و معارف الهی را برای آن ها بیان نمائی. و از طرح و بیان آن مطالب و مسائلی که نمی فهمند و درک نمی کنند، خودداری کن.
🔅ای یونس! هنگامی که تو دُرّ گرانبهائی را در دست خویش داری و مردم بگویند که سنگ یا کلوخی در دست تو است؛ و یا آن که سنگی در دست تو باشد و مردم بگویند که درّ گرانبهائی در دست داری، چنین گفتاری چه تأثیری در اعتقادات و افکار تو خواهد داشت؟ و آیا از چنین افکار و گفتار مردم، سود و یا زیانی بر تو وارد می شود؟!
👳🏻♂️ یونس با فرمایشات حضرت آرامش یافت و اظهار داشت: خیر، سخنان ایشان هیچ اهمیّتی برایم ندارد.
🌹امام رضا (علیه السلام) مجدّداً او را مخاطب قرار داد و فرمود:
🔅ای یونس، بنابراین چنانچه راه صحیح را شناخته، همچنین حقیقت را درک کرده باشی؛ و نیز امامت از تو راضی باشد، نباید افکار و گفتار مردم در روحیّه، اعتقادات و افکار تو کمترین تاثیری داشته باشد؛ مردم هر چه می خواهند، بگویند.
📚 بحارالأنوار، ج ۲، ص ۶۵، ح ۵، به نقل از کتاب رجال کشّی.
📗چهل داستان و چهل #حدیث از امام رضا (علیه السلام)، عبداللّه صالحی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
🌹 مقام والای #امام_حسن و #امام_حسین (علیهماالسلام)🌷
🐪 در #جنگ_جمل که به سال ۳۶ هجری در سرزمین #بصره، بین سپاه مولا علی (ع) و سپاه عایشه، به وقوع پیوست، نخست پس از اتمام حجت، علی (ع) به سپاه دشمن حمله کرد، و ارکان آن را متزلزل نمود، سپس پرچم را بدست پسرش محمد حنفیه داد و فرمود:
🏳️ لشکر سختی بر دشمن وارد آورد...
🗡️ جمعی از یاران، وقتی که شجاعت بی نظیر محمد حنفیه را دیدند، به امیرمؤمنان (ع) عرض کردند:
👥 «اگر فضائل خاصی که برای حسن و حسین (ع) قرار داده شده نبود، هیچکس را بر #محمد_حنفیه مقدم نمی داشتیم!!»
⚜️ امام (ع) در پاسخ فرمود:
🔅«این النجم من الشمس والقمر»:
🔅«ستاره کجا و خورشید و ماه کجا؟» (یعنی محمد حنفیه ستاره است ولی حسن و حسین خورشید و ماه هستند).
✋🏻 یاران عرض کردند: ما هرگز محمد حنفیه را همپایه #حسن و #حسین (ع) نمی دانیم!
⚜️ امام (ع) فرمود:
🔅«این یقع ابنی من ابنی بنت رسول الله»:
🔅«فرزند من کجا و فرزند دختر پیامبر کجا؟»
📚 داستان دوستان، جلد ۲، محمد محمدی اشتهاردی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
پرتو اشراق
🦋 اولین قاصدی که بر دار شد!
🕋 #سلیمان_بن_رزین، یکی از غلامان #امام_حسین (علیه السلام) بود، زمانی که حضرت در مکه حضور داشت توسط وی نامه هایی به سران تیره های پنجگانه #بصره فرستاد.
📚 طبری می گوید:
📜امام حسین (علیه السلام) نامه هایی به یک مضمون به سران قبایل پنجگانه بصره و بزرگانی چون «مالک بن مسمع بکری»، «احنف بن قیس تمیمی»، «منذر بن جارود عبدی»، «مسعود بن عمرو ازدی»، «قیس بن هیثم» و «عمرو بن عبیدالله بن معمر»، (۱) فرستاد که در آن ها آمده بود:
▪️«خداوند محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر آفریدگانش برگزید و به تشرف نبوت نایل گرداند و او را برای رسالت خویش گزینش نمود و پس از آن که بندگان خدا را پند و موعظه کرد، دستوراتی را که برایش فرستاده شده بود به مردم رساند، روح مقدس او را قبض نمود. ما خاندان و اوصیا و وارثان آن حضرت و سزاوارترین مردم به جانشینی آن بزرگوار میان مردم به شمار می آمدیم، ولی مردم، دیگران را بر ما ترجیح دادند ولی به جهت پرهیز از تفرقه و پراکندگی و عافیت شما، بدان تن در دادیم و به خوبی می دانیم که ما از همه مردم به حقی که متعلق به ماست، سزاوارتریم؛ فرستاده ام را با این نامه به سوی شما فرستادم و شما را به کتاب خدا و سنت رسولش فرا می خوانم؛ زیرا سنت، به نابودی گراییده و بدعت، پایدار گشته است، اگر سخنم را بپذیرید و اطاعتم نمایید شما را به راه راست رهنمون خواهم شد. (۲)
👌🏻برخی، این ماجرا را پوشیده نگاه داشته و عذرتراشی نمودند و یا قول اطاعت و فرمانبرداری دادند، #منذر_بن_جارود تصور کرد توطئه ای از ناحیه عبیدالله در کار است؛ زیرا عبیدالله داماد منذر و شوهر بحریه دختر او به شمار می آمد.
🌌 از این رو، در همان شبی که عبیدالله تصمیم داشت بامدادان راهی #کوفه شود، نامه و پیک را تسلیم عبیدالله نمود.
📜 وقتی عبیدالله نامه را خواند، سلیمان، پیک امام (علیه السلام) را حاضر کرده و او را گردن زد و صبح همان روز بر فراز منبر رفت و مردم را تهدید نمود و سپس بصره را به قصد کوفه ترک کرد تا در ورود به آن شهر، بر حسین (علیه السلام) پیشی گیرد.
📚 پی نوشت ها:
۱. طبری، تاریخ: ۳ / ۲۸۰ (با تفاوتی اندکی و حذف برخی کلمات).
۲. همان
📗 سلحشوران طفّ شرح زندگانی اصحاب امام حسین (علیه السلام)، ترجمه ابصار العین فی انصار الحسین (علیه السلام)، الشیخ محمد بن طاهر السماوی مترجم: عباس جلالی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#محرم
#داستان_کوتاه