#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
عشق در پرده این پرسش بی حاصل ماست
دل ما در حَرَمت یا حرمت در دل ماست
خون بها از که بخواهیم که در روز جزا
شافع ماست همان کس که غمش قاتل ماست
اشک بر توست شفای دل درمانده ما
علتش چیست مگر تربت تو در گل ماست
دانه دانه به زمین ریخت گناهانم را
گوهر عشق که در دیده ناقابل ماست
تا برای تو نمیریم ز پا ننشینیم
کربلا مقصد ما نیست که سر منزل ماست
#محمد_رسولی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#وداع_با_محرم
دارد تمام می شود آقا عزای تو
کم گریه کرده ایم محرم برای تو
دارد چه زود سفره تو جمع می شود
تازه نشسته ایم بخوریم از غذای تو
شبهای آخر است... گدا را حلال کن
این هم بساطِ نوکر بی دست و پای تو
ما را ببخش گریه ی سیری نکرده ایم
چشمانِ خشکِ ما خجل از این عزای تو
هر روز روز تو همه جا محضر شما
یعنی که هست هر چه زمین کربلای تو
میل دوبارگی بهشت آدمی نداشت
وقتی شنید گوشه ای از روضه های تو
کی دست خالی از در این خانه رفته است
دست پر است تا به قیامت گدای تو
تنها بلد شدیم تباکی کنیم و بس
گریه کند برای تو صاحب عزای تو
گریه کن تو حضرت زهراست والسلام
جانم فدای فاطمه و جانم فدای تو
تازه به شام می رسد از راه قافله
تازه رسیده نوبت تشت طلای تو
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مدح_امام_حسن سلاماللهعلیه
كريم بيرق و صحن و علم نميخواهد
كنار فاطمه هرگز حرم نميخواهد
برای دادن حاجت قسم نمی خواهد
برای دشمن خود نیز کم نمی خواهد
کریم بود و بدون سر و صدا بخشيد
تمام بقعه خود را به كربلا بخشيد
@poem_ahl
#مدح_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسن سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
فدای جود کسی که هر آنچه را بخشید
فقط به خاطر خشنودی خدا بخشید
از ابتدا پدرش فکر ما گداها بود
که سفره ی کرمش را به مجتبی بخشید
غریب بود، اگرچه گدا فراوان داشت
کریم بود، بدون سر و صدا بخشید
کریم کار ندارد به اسم و رسم کسی
غریبه را چه بسا بیش از آشنا بخشید
ملامتش نکنید آنکه را مدینه نرفت
مدینه زائر خود را به کربلا بخشید
دو ماه گریه برای حسین باعث شد
که رزق اشک حسن را خدا به ما بخشید
گمان کنم که دگر مادری زمین نَخورَد
خدا فقط به حسن اینچنین بلا بخشید
گمان دیگرم این است که دم آخر
به غیر قاتل مادر بقیه را بخشید
#علی_ذوالقدر
@poem_ahl
#مدح_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_حسن سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
غزلی از حرمت ساختهام با «مثلا»
گرچه خاک است روی قبر تو، اما مثلا…
گنبدِ زرد تو خورشید شده میتابد
نور میگیرد از آن، گنبدِ خضرا مثلا
چه ضریحی شده کارِ هنرِ فرشچیان
جنسِ هر پنجرهاش هست، مُطلّا مثلا
چقدَر پارچهی سبز، گره خورده به آن
میکنی باز، تمام گرهها را مثلا
خادمانت همه دورِ سرمان میگردند
ما عزیزیم، در این صحنِ مُعلّا مثلا
تشنهها مست شوند از مِیِ سقاخانه
ساقیِ میکده هم «حضرت سقا» مثلا
هیئتی شکل گرفتهست، میان حرمت
نام هیئت شده «یا حضرت زهرا» مثلا
روضهخوانی وسطِ صحن، حکایت میخواند
قصهی کوچهای از شهر تو، حالا مثلا…
مادری با پسرش رد شده از آن، اما…
هیچ کس راه نبستهست بر آنها مثلا
دست نامردِ کسی هم وسط کوچه نبود
چادری خاک نخوردهست، در آنجا مثلا
مادرِ قصهی ما رفت، صحیح و سالم
وَ نپوشاند، رخ از دیدهی مولا مثلا
بعدِ مجلس همه رفتند، زیارت کردند
تربتِ حضرت زهرا شده پیدا مثلا…
#رضا_قاسمی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گودال
نشست روی زمین و بلند شد شاید
که مرهمی به جگر پارهها زند که نشد
کنار فاطمه پنجاه مرتبه اُفتاد
نشست نالهی یا مرتضی زند که نشد
بلند شد که بگوید جواد، جانش رفت
نشست مادرِ خود را صدا زند که نشد
حرارت جگرش دادِ او درآورده
چقدر خواست که داد از جفا زند که نشد
به حجره بود نبیند جواد حالت او
که آخرین نفسش را رضا زند که نشد
گرفته بود اباصلت شانهاش، میخواست
نفس نفس به غم کربلا زند که نشد
به گریه گفت که یابنشبیب، عمهی ما
دوید جد مرا تا صدا زند که نشد
شلوغ بود و حرامی و چکمه یابن شبیب
حسین خواست که حرف از خدا زند که نشد
شلوغ بود و حرامی و عمهام آمد
که ناله بر بدنی نخنما زند که نشد
همینکه دید گلو را نمیبرد، آن تیغ
دوید بوسه به او از قفا زند که نشد
در ازدحامِ قبائل به گِرد او ، پیری
رسید تا که به نذرش عصا زند که نشد
سنان دوباره به دنبال جای سالم بود
که نیزه را به تنِ جد ما زند که نشد
حسین خواست کمی هم نفس کشد، نگذاشت
حسین خواست کمی دست و پا زند که نشد...
#حسن_لطفی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
بیشتر آن چه که در فرقه ی ما مرسوم است
سائلی کردنِ از فاطمه ی معصومه است
دختر بابِ حوائج شدنش حکمت داشت
چون کریمه شد و بر باب کرم موسوم است
چه مقامی است که معصوم «فداها...» گوید؟!
شأن او شأن امام است که نامعلوم است
اوج خوشبختی ما کلبِ سرایش شدن است
هر کسی نیست سگِ فاطمه، بختش شوم است
چهارده نور به دل دارم و این بانو هم
خواهر حضرت خورشید در این منظومه است
نام زوار حریمش که بهشتی شده اند
در میان صحف مادر او مرقوم است
هر کسی عرض ارادت به مقامش نکند
از عنایات غریب الغربا محروم است
روز محشر به محبش برسد دار نعیم
سهم هر کس نشود نوکر او زقوم است
حرمش جلوه به فردوس برین خواهد داد
جنتِ بی حرمش باغچه ای موهوم است
سال ها دوری بابا و برادر دیدن…
گوشه ای از غم و دردِ دل این مظلومه است
در غریبی زیادش فقط این نکته بس است
شیعیانش نشنیدند که او مسموم است
#محمدجواد_شیرازی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
غیر از تو نیستیم مسلمان هیچکَس
غیر از تو نیستیم پریشانِ هیچکَس
ما غیرِ دامَنِ تو که حَبلُالمَتینِ ماست
دستی نمیبَریم به دامانِ هیچکَس
قربانی توایم لک الحمد یا حسین
یعنی نمیرویم به قربان هیچکس
کشتی تویی، نجات تویی، رَهنما تویی
دِل خوش نمیکنیم به سُکانِ هیچکَس
من آفتاب کربوبلای تو را حسین
هرگز نمیدهم به گلستانِ هیچکَس
جُز گریهای که بهر تنِ بیسَرِ شماست
خیری نداشت دیدهی گریانِ هیچکَس
روزی رِسانِ زندگیِ ما رقیه است
نَنشِستهایم ما به سَرِ خانه هیچکَس
بعد از لَبِ مُبارَکَت ای قاری غَریب
چوبی نَخورد بَر لب و دندانِ هیچکَس
آنگونه که سَرَت به رویِ نیزه آیه خواند
منبَر نرفته قاری قرآنِ هیچکَس
خاتم اگرچه داشت به انگشتِ خود ولی
انگشت را نداد سلیمانِ هیچکَس
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_عسکری سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_عسکری سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
از ابتدای گدا بودنم گدای توام
غلامزاده ام و نوکر سرای توام
ز کودکی فقط از کوچه تو رد شده ام
غریبگی نکن اینقدر! آشنای توام
مرا بزرگ نکن! کوچکت شدم کافیست
طلا برای چه وقتی که خاک پای توام؟!
به آفتاب قیامت چکار دارم من؟!
هزارشکر که در سایه ی عبای توام
دخیلم و به ضریح جدید بسته شدم
برای هیچکسی نیستم، برای توام
پرم شکسته پر دیگری تفضل کن
هوایی سحر گنبد طلای توام
به کربلا و مدینه به کاظمین قسم
گدای در به در شهر سامرای توام
چقدر خوب که پای شماست نوکریم
خوشم که سفره نشین امام عسکریم
به آب خشکی لبهای تو شرر زده است
تمام حرف دلت را دو چشم تر زده است
شبیه فاطمه دستار بر سرت بستی
چه زهر بود که آتش به فرق سر زده است؟!
تمام صورت و دشداشه تو خاکی شد
زمانه بر رخت از کربلا اثر زده است
تمام حجره برایت گریز سوختن است
غمی به روی دلت سقف و فرش و در زده است
کسی به پیش نگاهت زن تو را که نزد؟!
درِ سرای تورا کِی چهل نفر زده است؟
نه چشمهای نوامیس تو به مردم خورد
نه هیچکس به نوامیس تو نظر زده است
نه تازیانه بدست کسی ست در کوچه
نه دختران تورا موقع گذر زده است
نه هیچکس به گلوی تو خنجری انداخت
نه هیچکس به سر دخترت سپر زده است
اگرچه شهر غریبی ولی کفن داری
نرفته ای ته گودال پیرهن داری
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_عسکری سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_عسکری سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گودال
گرچه پایینتر از ابراز وجود است حدّم
منِ ناچیز فقط از تو نوشتن بلدم
چه بگویید بمانم! چه بگویید ردم!
به خدا هیچ دری را به جز این در نزدم
سالیانیست که جاروکش این درگاهم
نمک آش خودم را ز شما میخواهم
چون تویی معنی اسلامِ من و توحیدم
دو جهان را به سر موی شما بخشیدم
خواستم حج بروم دور سرت گردیدم
من خدا را به خدا در حرم تو دیدم
بوی خاکِ کف پای تو گرفته دهنم
سامرایی شده ی دست امام حسنم!
مظهر صبر خدا چشم تو شد بارانی
ما بمیریم و نبینیم که تو گریانی
زخمیِ کینه ی هر روزه ی سربازانی
احترام تو شکسته ست به هر عنوانی
بارها در وسط نافله دیدند تورا
نانجیبان طرف قصر کشیدند تورا
اثر زهر چنان بر جگرت سنگین است
بدنت آب شده باز سرت سنگین است
بنشین راه مرو، بال و پرت سنگین است
داغ این بارِ گران بر جگرت سنگین است..
کاسه روی لب و دندان تو میگفت حسین
آن دقایق لب عطشان تو میگفت حسین
زهر تلخ است ولی تلخ تر از خنجر نیست
حجره تنگ است ولی گودیِ پر لشکر نیست
پیکرت خاکی و سر نیزه بر این پیکر نیست
قاتلت هست ولی زیر عبایش سر نیست
بگذارید در این حال بگوییم حسین
از غم تشنه ی گودال! بگوییم حسین
ای به قربان همان سر که به خورجین رفته
به روی سینه او چکمه سنگین رفته
لب گودال لگد خورده و پایین رفته
کس نپرسید که ذبحش به چه آیین رفته؟!
اسب ها لقمه به لقمه بدنش را بردند
جامه اش را جلوی حضرت زهرا بردند
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
شکسته بال و پرم، وا نمی شود بالم
از این خراب تر آقا نمی شود حالم
هنوز هم که هنوز است در مسیر جنون
به پختگی نرسیدم، چو میوه ای کالم
گذشت فرصت عمرم، سپید شد مویم
بدون رؤیت رویت گذشت هر سالم
مرا ببخش که کمتر به یادتان بودم
ببخش، رنگ شما نیست رنگ اعمالم
فدای تار عبایت، بگیر دستم را
بگیر دست دلم را، مریض احوالم
به غیر روضه و گریه، به غیر نور شما
که هیچ نور امیدی نمانده در عالم
میان روضه ی گودال این دلم گیر است
شبیه جد غریبت اسیر گودالم
هنوز هم که هنوز است دل پریشان
صدای نعل جدید و شروع جنجالم
هنوز هم که هنوز است در تب و تابم
هنوز گریه کن روضه های خلخالم
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
چند روزی است سرم روی تنم می افتد
دست من نیست که گاهی بدنم می افتد
گاهی اوقات که راه نفسم می گیرد
چند تا لکه روی پیرهنم می افتد
باید این دست مرا خادمه بالا ببرد
من که بالا ببرم مطمئنم می افتد
دست من سر زده کافیست تکانش بدهم
مثل یک شاخه کنار بدنم می افتد
دست من نیست اگر دست به دیوار شدم
من اگر تکیه به زینب بزنم، می افتد
سر این سفره محال است خجالت نکشم
تا که چشمم به دو چشم حسنم می افتد
هر که امروز ببیند گره مویم را
یاد دیروز من و سوختنم می افتد
روز آخر شده و در دل خود غم دارم
دو پسر دارم و اما کفنی کم دارم
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl