eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
272 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است از همان روزی که تو تب کرده ای، تب کرده ام خوب شد خوبم کنی دو ماهِ بیماری بس است تو به فکر گریه ای من هم به فکر گریه ام این تبسّم کردنِ از روی ناچاری بس است لاله لاله، لاله لاله، لاله لاله جای خالی در لباست نیست گلکاری بس است من مرتب می کنم این خانه ات را تو فقط لحظه ای هم دست از دیوار برداری بس است ای شکسته بال، پس کی استراحت میکنی هر زمان که پا شدم دیدم تو بیداری، بس است این طرفداریِ از من کار دستت داده است بعد از این کاری نکن، دیگر طرفداری بس است باشد امشب میروم پیش خدا رو می زنم بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است وقت کردی یک کفن هم بعدِ پیراهن بباف زندگی کردن برای من بس است، آری بس است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها آهسته می شوید یگانه همسرش را با آب زمزم آیه های کوثرش را آهسته می شوید غریب شهر یثرب پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را تنها کنار نیمه های پیکر خود می شوید امشب نیمه های دیگرش را آهسته می شوید مبادا خون بیاید آن یادگاریهای دیوار و درش را پی می برد آن دستهای مهربانش بی گوشواره بودن نیلوفرش را می گرید اما باز مخفی می نماید با آستینی بغضهای حنجرش را در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را با گریه های دخترانه زینب آمد بوسد کبودی های روی مادرش را بر شانه های آفتابی اش گرفته مهتاب هجده ساله‌ی یغمبرش را دور از نگاه آسمانها دفن می کرد در سرزمین های سئوالی همسرش را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست احساس میکنیم که دو عالم گدای ماست با گریه بهر فاطمه آدم عزیز است این گریه خانه نیست که دولت سرای ماست اینجا به ما حسین حسین وحی میشود پیغمبریم و مجلس زهرا حرای ماست سلمان شدن نتیجه‌ی همسایگی اوست زهرا برای سیر کمال ولای ماست تنها وسیله ای که نخش هم شفاعت است چادر نماز مادر ارباب های ماست باران به خاطر نوه ی فضه میرسد ما خادمیم و ابر کرم در دعای ماست فرموده اند داخل آتش نمیشویم فردا اگر شفاعت زهرا برای ماست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها با رفتنت خالی مکن دور و برم را پاشیده تر از این مگردان لشگرم را ای نیمه‌ی مجروح من ای کاش با تو در خاک بگذارند نیم دیگرم را بعد از تو ای سرو شکسته تا قیامت از خجلتم بالا نمی گیرم سرم را باور نمی کردم که روزی پیش چشمم از پا بیندازد غلافی همسرم را تو بین آتش رفتی و من گُر گرفتم حالا بیا و جمع کن خاکسترم را هرشب حسن در خواب میگوید مغیره دست از سرش بردار کشتی مادرم را دیروز اگر در پیش طفلانم حرم سوخت فردا بسوزانند با طفلان حرم را از کربلا دیشب صدایی را شنیدم انگار طفلی گفت عمه معجرم را... @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه هوای بی کسی‌ام بود، آشنای تو گشتم خیال عمر ابد داشتم، فدای تو گشتم علیل کوی تو از هر طبیب و درد معاف است خیال عافیتم بود، مبتلای تو گشتم طواف ذات خدا داشتم هوس به همه عمر به گرد زینب و عباس و بچه‌‌های تو گشتم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه آینه در بغل آینه می‌گفت علی مصطفی در بغل آمنه می‌گفت علی مادر زل به زلالی دو چشمش زده بود چشم‌هایی که به هر تن تنه می‌گفت علی نان اگر پخت خدیجه که نبی میل کند در خمیرش سر هر وردنه می‌گفت علی آمد از غار حرا و به سر مأذنه رفت که خلاصه کنم از مأذنه می‌گفت علی غزوه ها بسته به تیغ دودم حیدر بود هر دم از میمنه تا میسره می‌گفت علی آن زمان که همه در کفر فراری بودند جبرئیل از سر هر دامنه می‌گفت علی بهترین هدیه‌ی احمد به علی زهرا بود همه‌‌جا فاطمه‌ی مومنه می‌گفت علی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها هر زمانی این دلم میلِ به جنت می کند فاطمه من را به بزم روضه دعوت می کند حاجتم را هرکجا بردم جوابم کرده اند حاجتم را حضرت زهرا اجابت می کند غرق عصیان بودم و دست مرا مادر گرفت بچه ی ناباب را مادر وساطت می کند او زمین افتاده تا نوکر نیفتد بر زمین اینچنین بر بچه های خود محبت می کند حجت الله است بر پیغمبران و اولیا فاطمه حتی امامان را امامت می کند نور زهرا باعث ایجاد خلقت بوده، پس... نور زهرا شیعیانش را هدایت می کند از تولد در میان روضه هایش بوده ایم مطمئناً فاطمه ما را شفاعت می کند چشمه ای از عزتش روز قیامت دیدنی‌ست مادر ما در قیامت هم قیامت می کند صوت قرآن علی از فاطمه دل می برد آن زمان که مرتضی کوثر تلاوت می کند فاطمه از مرتضی دل می برد آن لحظه که... در نمازش با خدای خویش خلوت می کند حیف شد… اهل مدینه چشمِ شوری داشتند آتش و هیزم از این قصه حکایت می کند فاطمه پشت در است ای مردم شهر نبی! جسم او را با لگد غرق جراحت می کند میخ در از هرم آتش داغ شد ای وای من میخ در با سینه بدجوری لجاجت می کند با رکوع و سجده اش، سجاده خونی می شود بعد از این دیگر نشسته او عبادت می کند بین بستر پیرهن گلدار شد، گلدار شد جبرئیل از فاطمه هرشب عیادت می کند فاطمه حالش بد است و مرتضی دق می کند بعد از این مولا دگر با چاه صحبت می کند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای خوش به حال لب اصغر که تو سقا شده‏اى آب از هیبت عباسى تو میلرزد بى عصا آمده‏اى، حضرت موسى شده‏اى به سجود آمده‏اى یا که عمودت زده‏اند یا خجالت زده‏اى، وه که چه زیبا شده‏اى یا اخا گفتى و ناگه کمرم درد گرفت کمر خم شده را غرق تماشا شده‏اى منم و داغ تو و این کمر بشکسته توئى و ضربه‏اى و فرق ز هم وا شده‏اى سعى بسیار مکن تا که ز جا برخیزى اندکی فکر خودت باش ببین تا شده‏اى مانده ام با تن پاشیده‏ات آخر چه کنم؟ اى علمدار حرم مثل معما شده‏اى مادرت آمده یا مادر من آمده است با چنین حال به پاى چه کسى پا شده‏اى تو و آن قد رشیدى که پر از طوبى بود در شگفتم که در این قبر چرا جا شده‏اى؟ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه اى که خاک قدمت سرمه‌ی چشم تر من کن قدم رنجه بیا پاى بنه بر سر من خانه زاد توام اى سرور اقلیم وجود افتخار است بگویى تو اگر نوکر من مرتضى از نجف آمد، توهم از خیمه بیا کن خلاص از غم حسرت دل غم‌پرور من حسرتم بود نبود ام بنینم به کنار مادرت فاطمه آمد عوض مادر من دستم افتاد و نگون گشت علم غرقه به خون واژگون گشت ز مرکب چو علم پیکر من اى پناه همه مظلوم ز پا افتاده وقت آن است که دستى بکشى بر سر من دستگیر همه وامانده، بیا دستم گیر از ره لطف، فشان آب بر این آذر من نگران توام اى شاه که جان بسپارم خنجر قاتل دون آمده بر حنجر من شاهبازت به کف کرکس دون افتاده دست تقدیر بر افکنده ز تن شهپر من مى نمودم به سوى خرگه سلطان پرواز کوفیان گر ز ره کینه بکند پر من بجز از دیدن وجه الله باقى رویت آرزوى دگرى نى به دل مضطر من نام تو در لب و، بر خاک همى مالم رخ مى نویسد به زمین نام تو چشم تر من دادن دست به عشقت چه لیاقت دارد اى به قربان تو بشکسته سر اى سرور من من «حسینى» نسبم، چشم به دست کرمت خالى از قول اباطیل رود دفتر من همه عمرم، به تو من گفته ام آقا، مولا از ره لطف بگو نوکر من، چاکر من @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها ای‌ دختر‌ جلالت‌ و ای خواهر وقار بانوی‌مُلکِ‌عصمت‌و‌ ناموس‌ِ کردگار ای‌مانده‌درتو هیبت حیدر به‌یادگار ای‌انعکاسِ فاطمه در چشم‌ِ‌ روزگار پیشت چراغ‌ها همه بی‌ استفاده‌اند از سایه‌ی تو نور به خورشید داده‌اند تو آمدی که مظهر اهل کسا شوی تا جلوه‌گاه آیه‌ی قالوا بلی شوی در قامت زنان شرف "لافتی" شوی زینب‌شدی‌که زینتِ‌ شیرخدا شوی هر چند گفته‌اند که امّ المصائبی با جوشن حجاب اسدُاللهِ غالبی جایی که امر نام‌گذاریت با خداست اسم تو مثل اسم علی فوق کیمیاست آری‌ حسابِ‌فهم تو از دیگران جداست علم لَدُنّی تو همان علم انبیاست باآن‌زبان که‌گفته‌ای"یک" "دو"نگفته‌ای ای سِرّ اَعظمی که کماکان نهفته‌ای کوه‌از صلابتِ‌ تو در عالم اشارتی‌ست هفت‌آسمان‌؛زِ وُسعتِ‌قلبت‌ کنایتی‌ست نقل‌ روایت تو چه‌ نیکو عبادتی‌‌ست این‌که غلام کوی تو باشم سعادتی‌ست منّت خُدای را که همین است مذهبم من شیعه‌ی حسینیِ اسلامِ زینبم از هردو سمت؛نسبتِ‌تو می‌رسد به‌ نور خورشیددرحضورتو چون‌می‌کند ظهور از ظِلّ سایه ات به ادب می‌کند عبور فَخر المُخدّراتِ حرم؛ زینب‌ الصّبور اُختُ‌الحسین،درعظمت‌کیست‌مثل‌تو؟ اقرار می‌کنم احدی نیست‌ مثل‌تو ازتو به‌وقت‌حادثه‌طوفان‌شکست‌خورد اولاد عاهه در دل میدان‌ شکست‌خورد از زخم پات خار مُغیلان‌ شکست‌خورد کوفه‌دُرست‌لحظه‌ی‌طُغیان‌شکست‌خورد این شهر مثل صید اسیر کمند شد فریاد اُسکُتوی تو وقتی بلند شد دیدی هلال را به سرِ نِی به‌وقت‌ظُهر دیدی خمیده شد کمرِ نِی به‌وقت‌ظُهر آتش نشست بر جگر‌ِ نِی به‌وقت‌ظُهر جا ماند بر تنت اثرِ نِی به‌وقت‌ظُهر آنهاکه‌مَست؛دور و برت نعره‌می‌زدند باخُطبه خواندن تو به زانو در آمدند با اینکه مثل فاطمه بی‌بال و پر شدی تو یک تنه حریف هزاران نفر شدی هشتاد و چند کودک و زن را سِپَر شدی هرجا که شعله بود تو پروانه‌تر شدی آه دل‌ِ شکسته‌ات از عرش هم گذشت وقتی‌که ریخت دُرّ حسینی میان طشت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به زانو می‌رسم پیشت نفَس دیگر نمی‌آید خودت را بر عبایم ریز... از من بر نمی‌آید تو را گُم کرده‌ام ... این راه را ... حتی رکابم را علی، بابای تو بودن به من دیگر نمی‌آید جوانم دست و پا می‌زد جوانهاشان مرا دیدند چه کردند این مسلمانها که از کافر نمی‌آید تو را روی عبایم با مصیبت جمع کردم ؛ وای علیِ‌اکبرم یارب به این اکبر نمی‌آید سرِ انگشتهایم را فرو در حنجرت کردم چرا این تیغِ مانده در گلویت در نمی‌آید تو داری می‌دهی جان و تماشا می‌کنم ای وای پدر هستم ولی کاری زِ دستم بر نمی‌آید عزای بردن تو بود بابا هم اضافه شد به خیمه بردنِ ماها به این خواهر نمی‌آید همینکه کوچه وا کردند فهمیدم از این اوضاع علیِ زنده‌ای بیرون از آن معبر نمی‌آید کمی از پاره‌هایت گُم شده در وسعتِ صحرا تو را پاشیده صد لشگر  به یک لشگر نمی‌آید اگر بیرون کشم این تیغ را می‌پاشی از هم  آه تنی که دوخته نیزه به یک پیکر نمی‌آید از این‌سو نیزه خوردی و از آن‌سو نیزه بیرون زد از این‌سو در نمی‌آید از آن‌سو در نمی‌آید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها ای قدر تو پنهان تر از پنهان زهرا تر از هر زُهره ي تابان ای قبله ي اذکارِ تسبیحات سبوح تر از واژه ي سبحان ای روشنی بخشِ ازل نورت قبل از نخست و بعد از پایان ای بسم ربِّ النور سلمان ها نام بلندت نسخه ي درمان يا فاطر و يا فاطمه يعني افلاك با مِهر تو شد بنيان مسند نشین آیه ي تطهیر! ای مُصحفِ والاتر از قرآن! از عالمِ ناسوت تا لاهوت می گیرد از چشمان تو فرمان مریم گُلی از باغ بستانت دلبسته تو روضه ي رضوان دُرّ نجف شد گردن آویزت دو گوشواره، لؤلؤ و مرجان ای زمزمِ چشمانِ تو کوثر تنها غدیر مانده در جریان نهج البلاغه گوشه ي مسجد از خطبه خوانیِ تو شد حیران رعشه به جان عرش افتاده آهِ کلامت سلسله جنبان نام علی جاری ست در نطقت شیرینی اش گردیده دو چندان فرمودی: ای مردم! چرا تردید؟ حق علی از چه شده کتمان بغضِ امیرالمومنین کفر است حب امیرالمومونین ایمان ممسوس ذاتِ حضرت باری در غزوه ها، جنگ آورِ میدان خورشید را تکذیب می کردند خفاش های کورِ گورستان با خود فدک هر روز می خواند شرحِ عبورت را گُلِ ریحان در دست های مجتبی دستت ای دست گیرِ عالمِ امکان فرشِ رهت عرش معلا شد دیوارها شد آینه بندان انسیه بود و کوچه‌ای باریک حوریه رویارویِ يك شیطان چادر نمازت روی خاک افتاد یا کعبه ي حاجات شد ویران دردا لگد شد خیمه ي توحید در زیرِ پای نامسلمانان "تبت یدا" می زد به تو سیلی پوشیه ات نیلی شد و گریان ای روحِ دو پهلوی پیغمبر پهلو گرفتی بعد از این طوفان گُل کرد بر پیراهنت لاله پژمرد از این داغ یک بستان سوگند که پایِ علی بانو! تو ایستادی تا به پای جان @poem_ahl