eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
272 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه از پیمبر یا خدا درباره‌ی حیدر بپرس یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس گل به خوبی می‌شناسد باغبان خویش را وصف ساقی نجف را از میِ کوثر بپرس معنی مرد خدا را نیمه‌شب از نخل‌ها معنی شیر خدا را روز از لشکر بپرس هیچ دیواری نمی‌شد مانع راه علی از شکاف کعبه و دروازه‌ی خیبر بپرس در دل تاریخ آوای "سلونی" زنده است مشکلات سخت را از صاحب منبر بپرس نه! فرار ازجنگ هرگز درمرام شیر نیست قصه را از بدر یا احزاب یا خیبر بپرس گاه برتر می‌شود یک نوکر از صد پادشاه این تناقض علتی دارد که از قنبر بپرس بین شعله با علی یا در گلستان بی علی؟ شوق آتش را از ابراهیم پیغمبر بپرس جمع خواهد شد پیمبر با علی در یک بدن؟ ما نمی‌فهمیم این را از علی‌اکبر بپرس @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها برای دیدهٔ بینا نویدِ حور لازم نیست و بر آنکس که نابیناست دیگر نور لازم نیست ببین در معجزات نام او قندِ خدایی را که بر این کام شیرین، منّت از زنبور لازم نیست ضریحش را ندیده زاهد و هر روز می گوید برای حالت خوش، خوشهٔ انگور لازم نیست گدا و شاه را، چوب و طلا را می خرند آنجا به ظلّ بارگاه شاه، جنسِ جور لازم نیست نمیخواهد بخواهی حاجت خود را که می داند که حتی بر حوائج، نیت و منظور لازم نیست بگو موسی بیاید زیر ایوان مطلایش که بر هم صحبتیِ با خدایش طور لازم نیست مگر دل‌مردگان را نام او کم زندگی داده یقین با یاعلی در حشر نفخِ صور لازم نیست مَلک دیوانه را در وادی مولاش خواهد برد بدانید آشنایان که، محب را گور لازم نیست نبود امر امامت بعد از او بی شبهه می گفتم که با زینب، امیرالمومنین را پور لازم نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه دارد شکاف کعبه گهر در می آورد از عمق سینه معدن زر در می اورد ماه است دف زنان و نسیم است کِل کشان از شوق دارد آینه پر در می آورد خورشید چشمهای تو از شرق می دمد شب از میان سینه سحر در می آورد از انتشار نور تو هر روزنامه ای صفحه به صفحه متن خبر در می آورد لبریز می شود افق از نور مطلقت خورشید از آسمان تو سر در می اورد دستان مهربان خدا در گُل و گلاب دارد تو را به شکل بشر در می اورد آنقدر پر دلی که شجاعت ز دیدنت دلگرم و استوار جگر در می آورد تو می دمی به کعبه که بت واژگون شود در یاری ات خلیل تبر در می اورد مُهر تو می خورد به دل هر دو عالم و شاعر ندای "کیف بشر" در می اورد دیوار را شکافته روز تولدش آنکس که روی پاشنه‌ی در، در می آورد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه یکی خیریّه برپا کرد و با مردم دعا می خواند یکی بر روی منبر از مضرّات ریا می خواند دهان باز دکّان شاهد اخلاص حاجی بود که نزد مشتری اذکار خود را پر صدا می خواند به حکم اینکه اَلکاسب حبیبُ الله، در بازار اذان را بر در دکّان به آواز رها می خواند صف اوّل، صف مدّ والضّالین مؤمن هاست به این علّت نماز ظهر را حاجی رسا می خواند یتیم خانه ی همسایه، نا آرام می خوابید ولی شیخ محل با صوت غلوش هل أتی می خواند در این هنگامه ها از ماورای غفلت تاریخ علی در کوچه‌های کوفه از خوف و رجا می خواند علی مشغول بازی با یتیمان بود، وقتی که کسی چون إبن ملجم در نمازش إهدنا می خواند به گمنامی علی سر در تنور خانه ها می برد و از شرمندگی هایش به گوش شعله ها می خواند علی خیریّه اش را روی دوش خود بنا می کرد کُمیلش را به زیر کوله باری از غذا می خواند بپرس از پیرمرد کور ساکن کنج ویرانه که بود؟ آن ناخدایی که برایش از خدا می خواند تنالوا البرَّ حتی تُنفقوا ممّا تحبّون را علی در همنشینی با فقیر بینوا می خواند نماز زاهدان صرف ادای طا و ظا می شد علی ذکر رکوعش را در احسان و عطا می خواند اگر ایثار چون انسان زبان می داشت، می دیدی که در تعریف انفاق از علیّ مرتضی می خواند مگر جای قدمهایش بیاموزد به ما او را که سلمان هم علی را از زبان ردّ پا می خواند شب قدر از کنار کوچه ی تاریخ رد می شد صدای فُزتُ می آمد، نفهمیدم، مرا می خواند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سخت همچون تندباد و نرم مانند نسیم بوده ای همواره انسان را صراط المستقیم هم به هنگام قیام و هم به هنگام قعود نام تو همسایه با لب های ما هست از قدیم نام تو جاری ست آیه آیه در قرآن ما نام تو معنای بسم الله الرحمن الرحیم هیچ کس بالا و پایین را چنین یکجا ندید گاه بر دوش رسولی گاه بر دوشت یتیم هر کجا از آستانت در هوای عشق تو هر کبوتر را که دیدم داشت ذکر یاکریم خاک اگر باشد طلایش میکنی با یک نگاه زیر ایوان طلایت هر که را باشد مقیم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تشنه‌کامی که لبِ او رَبَّنا برداشته آب را از چشمه‌سار مرتضی برداشته از وضوی او حیات جاودانه می چکد خضر از مَسحِ علی آب بقا برداشته زحمت خَلقِ تشیُّع را خودش گردن گرفت بار ما را حیدر از دوش خدا برداشته کعبه را بی پرده ی مشکی تصور کرده اند تا علی از شانه های خود عبا‌ برداشته از زمانی که علی بین قنوتش اخم کرد طاق محراب مساجد انحنا برداشته کار دست قابض الارواح داده وقت جنگ ذوالفقارش را به قصد حمله تا برداشته وصله‌پینه فوت و فنِّ کیمیای حیدر است بارها فضّه ز نعلینش طلا برداشته روز محشر دست حسرت بر سر خود می زند هرکه دست از حُبِّ آل مرتضی برداشته آمده که شیعه ی حیدر، شفیعش فاطمه است این مُسَبب شد که من را هم هوا برداشته می توان بر شکِّ قلبش با یقین خرده گرفت زائری که در نجف قبله‌نما برداشته؟! در حریمش شاعران سرگرم مضمون یابی اند جای جای صحن او را محتوا برداشته گنبد و گلدسته را انسان تجسم می کنم... گوئیا ایوان‌طلا دست دُعا برداشته اذن دیدار پسر را هم پدر امضا کند در "نجف" زائر براتِ "کربلا" برداشته آن کفن های بهشتی سهم فرزندش نشد پس برای خود حسینش بوریا برداشته @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه مدیح گفتنت از هر دهان بزرگ‌تر است و نام کوچکت از آسمان بزرگ‌تر است پیاله‌ایم و به دریا نمی‌رسد این درک که شرح حال تو از هر زبان بزرگتر است مساحتی‌ست کران تا کران شش گوشه بهشت ما اگر از دیگران بزرگتر است نماز و نیت ما بوده بر خدای حسین خدای توست اگر در اذان بزرگتر است و قائلیم به الله اکبر، اما باز علی اصغر تو از جهان بزرگ‌تر است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه عاشق همیشه خانه اش بر دوش باد است آواره معشوق خود در هر بلاد است هر سو برایش جلوه ای از روی دلدار اما نداند دل کجا از دست داده است در وقت خلقت بوده یا در عالم زر کی چشم او بر حیدر آلش فتاد است عاشق به دنیا آمده عاشق بمیرد راه سعادت عشق بر این خانواده است هر چند خلقی عاشق آل علی اند از آل حیدر دلبری کار جواد است تو مظهر ذات جمال کبریایی ابن رضا ابن رضا ابن رضایی ای گندم روی تو زرین تر از خورشید چشم سیاهت مزرع نور است و امید گیسو نبوت قد قیامت رخ ولایت خال به روی گونه ات تصویر توحید مانند تو هم لم یلد یولد توان گفت هم قل هوالله و احد را کرد تاکید جای پرستش داری ای زیبای مطلق در روی تو روی خدا را می توان دید تا شانه زد بابا به گیسوی تو انگار شب در میان زلف های ماه پیچید ای یوسف زیبای  یعقوب خراسان شد بیت الاحزان پدر با تو گلستان خیر کثیر از گوشه چشمت روان است گویا که روح فاطمه در تو نهان است تنها نه ما محتاج الطاف تو هستیم بی سایه ات جبریل هم بی آشیان است ماه ستاره گرد و خاک دامن تو خورشید فانوس در این آستان است در وصف دستان خدایی تو ماندیم پای علی در وصف دستت در میان است هر جا که سایل هست سفره پهن کردی سائل نداند میهمان یا میزبان است فهمیده هر کس پای در مشهد نهاده است راه رسیدن تا خدا باب الجواد است دُرّ رضا در دیده‌ی گوهر شناسان شمس شموس دیگر اختر شناسان شد لافتی الا علی ورد زبان ها دیدند تا ابروت را حیدر شناسان بی اختیار از دیدن سرو قد تو برخاستند آسیمه سر اختر شناسان گنجینه های بیکران آسمان را برادشتند از خاک راهت زر شناسان ابتر شدند از جلوه ی تو دشمنانت دیدند در تو فاطمه کوثر شناسان از کودکی های تو پیران در شگفتند محراب و منبر را روایاتت گرفتند چون خال تو یکتا پرستان گوشه گیرند در سیر وحدت کثرتی را دستگیرند آزاد مردان تمام روزگارند آنان که در پیچ و خم زلفت اسیرند با جود تو سائل نمی ماند به عالم وقت سخاوت جلوه هایت بی نظیرند شاهان به ترفیع مقام اینجا غلامند از بس که آل فاطمه نعم الامیرند با خاطری آسوده پشت در نشستیم اینجا سگان را هم به درگه می پذیرند زلفت مدار عاشقی در عالمین است خورشید این منظومه ماه کاظمین است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خدا در کعبه مهمان دارد امشب حرم در سینه قرآن دارد امشب زمین خورشید تابان دارد امشب محمّد یک جهان جان دارد امشب درون بیت، جانان دارد امشب فلک اسرار پنهان دارد امشب نوشته بر در و دیوار کعبه که امشب بخت گشته یار کعبه الا عیدت مبارک باد کعبه خدا امشب امامت داد کعبه علی در تو قدم بنهاد کعبه تولّد یافت عدل و داد کعبه مبارک باد این میلاد کعبه چه شوری در وجود افتاد کعبه بتان هم یا علی گفتند امشب سخن ها با علی گفتند امشب خداوند حرم را مظهر است این محمّد را چو جان در پیکر است این تمام هستی پیغمبر است این زمین و آسمان را محور است این یم و طوفان و موج و لنگر است این چه گویم حیدر است این حیدر است این تمام افتخار کعبه این است خدا گفته امیرالمؤمنین است مه برج اسد امشب اسد زاد اسد، آری اسد، بنت اسد زاد ازل را جلوۀ حسن ابد زاد جمال قل هو الله احد زاد بگو مرآت الله الصّمد زاد خدا را چشم و گوش و وجه و ید زاد رخ صاحب حرم تا شد هویدا حرم گمگشته اش را کرد پیدا جهان یک سایه از دیوار مولاست زمان هم مست و هم هشیار مولاست فضا لبریز از انوار مولاست حرم محو گل رخسار مولاست خدا در کعبه مهمان دار مولاست محمّد عاشق دیدار مولاست که دیده بزم الله الصّمد را؟ خدا و حیدر و بنت اسد را مرا مولا و سرور کیست؟ حیدر دل و دلدار و دلبر کیست؟ حیدر امیر دادگستر کیست؟ حیدر امام عدل پرور کیست؟ حیدر صراط الله اکبر کیست؟ حیدر محمد را برادر کیست؟ حیدر محمّد را اگر پیغمبری بود خدا داند که او هم حیدری بود علی مرآت ربّ العالمین است علی استاد جبریل امین است علی سرّ خداوند مبین است علی آیینۀ حقّ الیقین است علی مولای اصحاب الیمین است علی کلّ ولایت کلّ دین است همین است و همین است و جز این نیست کسی جز او امیرالمؤمنین نیست علی ذکر و علی حمد و علی دم علی بیت و مقام و رکن و زمزم علی یعنی صراط الله اعظم علی یعنی کتاب الله محکم علی یعنی تمام دین آدم علی یعنی امام کلّ عالم علی در عالم خلقت یکی بود محمّد هم به مهرش متّکی بود تو در جسم نبی جانی علی جان تو اصل اصل ایمانی علی جان تو روح روح قرآنی علی جان تو نوحِ نوح طوفانی علی جان تو میزانی تو فرقانی علی جان تو روز حشر سلطانی علی جان لوای حمد در دست تو باشد تمام حشر پابست تو باشد تو جا بر دوش پیغمبر گرفتی تو در از قلعۀ خیبر گرفتی تو از عَمرو دلاور سر گرفتی تو چون جان، مرگ را در بر گرفتی تو از ختم رسل کوثر گرفتی تو دل از انبیا یکسر گرفتی تو قاتل را ز رأفت شیر دادی تو خصم خویش را شمشیر دادی تو روی خاک، معراج نمازی تو بال طایر راز و نیازی تو درد عالمی را چاره سازی تو وقت جان فشانی پیشتازی تو دل بشکسته گان را دلنوازی تو بین انبیا نشکفته رازی اگر چه با خلایق زیستی تو خدا می داند و بس کیستی تو به جز تو کیست با آن اقتدارش زند وصله به کفش وصله دارش فلک خورشید گردون خاکسارش کند اشک یتیمی بی قرارش فدای لطف و احسانت علی جان که «میثم» شد ثنا خوانت علی جان @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ای کعبه! داری یک جهان جان در بر امشب الحق که از هر شب شدی زیباتر امشب آغوش جان را بـاز کن جانـانـه آمـد هنگام قربانی است، صاحب خانه آمـد جبریل را از بـهر دربـانی بیـاور ماننـد اسماعیل قربـانی بیـاور ای کعبه! حقِّ صاحب خود را ادا کن حجاج را در مقدم مولا فـدا کن خیل ملائک کعبه را در بر گرفتند بت ها به کعبه ذکر یا حیدر گرفتند حِجر و حَجر، رکن عراقی، رکن شامی گویند مـولا مقدمت بـادا گرامی زمزم، به اشک شوق، جان را شستشو ده هر چار رکن کعبه را با هم وضو ده مکه تجلی گاه داور گشته امشب کعبه گریبان چاک حیدر گشته امشب ای کعبه بنگر وجه الله الصمد را آغوش بگشا، بار ده، بنت اسد را تاریخ می گوید علی مولود کعبه است مولود کعبه نه، بگو موعود کعبه است او پیشتر از کعبه بوده نکته این است پس کعبه مولود امیرالمومنین است مکه بـه توفیق ولایت محترم شد امشب حرم از مقدم مولا حرم شد سرّی است در این خانه باید لب فرو بست حتی حرم این راز پنهان را ندیده‌ست از چار رکن کعبه پرسیدم علی کیست گفتند بـا حیرت خدا هست و خدا نیست حجر و صفا و مروه و زمزم نـدانست از بیت کردم این سؤال، او هم ندانست تصویـر حسن غیب در آیینۀ اوست قرآن نازل نـاشده در سینۀ اوست از اول خلقت علی مشکل گشا بود عالم نبود و آن جمال دلگشا بـود او از خدا حکم دو عالم را گرفته او در تکامل دست آدم را گرفته خورشید، اسرار درون را با علی گفت پیش از درخشیدن همانا «یا علی» گفت پیغمبران هم با علی بودند و هستند پیش از نبوت با خدا این عهد بستند جبریل ذکر «لافتی الا علی» گفت حتّی محمّد هم به خیبر یا علی گفت حکم از خدا بود و قلم دست علی بود در فتح خیبر هم علم دست علی بود اوصاف حیدر را نماید کس چگونه؟ جان محمد را ستاید کس چگونه؟ خلقت کجا داند کجا داند علی کیست؟ تنها خدا داند خدا داند علی کیست این کفر نبوَد، تا خدا دارد خدایی با دست حیدر می کند مشکل گشایی آنانکه از میزان حق، حق را ربودند والله خاک کفش قنبر هم نبـودنـد کی فتح کرده بدر و احزاب و احد را؟ کی کشته با یک ضربه عمرو عبدود را؟ کی در شب معراج با احمد نشسته؟ کی بر سر دوش محمد بت شکسته؟ کی کرده در میلاد، قرآن را قرائت؟ کی خوانده بـر کفار آیات بـرائت؟ کی جز علی نفس پیمبر شد؟ بگویید آیینۀ زهرای اطـهر شد؟ بـگویید کی در اخوت شد برادر بـا محمّد؟ کی غیر حیدر شد برابر بـا محمّد؟ کی بهر حفظ جان احمد ترک جان گفت؟ کی جان به کف بگرفت و جای مصطفی خفت؟ کی یک تنه ره بست بر خیل عدو تنگ؟ کی بر بدن آمد نود زخمش به یک جنگ؟ کی جز علی بر خصم خود شمشیر بخشید؟ کی جز علی یک شب چهل منزل درخشید؟ کی مثل حیدر جوشن بی پشت پوشید؟ کی در تمام جنگ‌ها چون او خروشید؟ کی جز علی از اشک طفلی داشت پروا؟ کی غیر حیدر با محمد کرده نجوا؟ ای اهل عالم آیۀ اکمال دین چیست؟ این «لافتی الا علی» درباره کیست؟ آن کس‌که خواندش خواجۀ کل، «کلّ دین» کیست؟ میزان حق غیر از امیرالمومنین کیست؟ ای تیغ حق از «بدر» تا «صفین» حیدر! نفس محمد یـا ابـوالسبطین حیدر! شیر خدا و شیر پیغمبر تـویی تـو حیدر تویی، حیدر تویی، حیدر تویی تو تو مصطفی را مهری و قهری علی جان او شهر علم و تو درِ شهری علی جان این شهر غیر از تو در دیگر ندارد اسلام جز تو یا علی حیدر ندارد تو پای تا سر رحمةٌ للعالمینی هم جان شیرین نبی، هم جانشینی من کیستم یک قطرۀ ناچیزِ ناچیز کز بحر جودت گشته‌ام لبریزِ لبریز بی تو خدا را بندگی کردم؟ نکردم جز با ولایت زندگی کردم؟ نکردم تـابید از اول در دلم نـور هدایت هرگز نخواندم یک نماز بی ولایت یک باغ گل دارم، اگر خارم علی جان هر کس که هستم دوستت دارم علی جان لطف غیورت کی مرا وا می‌گـذارد؟ کی در جهنم دوستت پا می‌گـذارد؟ دوزخ که جای دوستان مرتضی نیست! آخر جهنم را مگر شرم و حیا نیست؟! حتی اگر در قعر دوزخ پـا گـذارم از شعله‌های خشم آن بـاکی نـدارم با این سخن داد از درون دل بـرآرم آتش مسوزان! من علی را دوست دارم "میثم"ذهمین است و همین است و جز این نیست دین جـز تـولای امیرالمومنین نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها صبحگاهی در حریم بوتراب مانده بودم با سوالی بی جواب  رو به ایوان گفتمش قرآن به دست یاعلی! میزان تویی یا این کتاب؟ در دلم افتاد که: قرآن بخوان خود مشخص می‌شود قول صواب از نبا، از آل عمران، مائده خط به خط تا «ناس» از «ام‌الکتاب» هرچه می‌خواندم به حیدر می‌رسید نور می‌بارید از آن آیات ناب  آیه بعد از آیه، نورٌ بعد نور آفتاب آمد دلیل آفتاب مصحف نار است بی‌شک مصحفی کز دلش بیرون نیاید بوتراب  خاک بودم پیشت افتادم به خاک یا امیرالمومنین روحی فداک من که سرتا پا پر از درخواستم هر چه را دارم از این در خواستم  من غلام خانه‌زاد حیدرم این غلامی را ز قنبر خواستم نوکری نه، بلکه اینجا رو زدم پادشاهی را ز نوکر خواستم  با علی دنیای خود را ساختم هر چه را میخواست حیدر، خواستم  تا بیندازم به پای مرتضی از خداوند علی سر خواستم  لب نیالودم به هر پیمانه‌ای ساغر از ساقی کوثر خواستم هر زمان در زندگی خوردم زمین یا علی گفتم ز جا برخواستم من خدای بی علی را کافرم از علی، الله اکبر خواستم  ای برای دین و ایمانم ملاک  یا امیرالمومنین روحی فداک  ما گرفتاریم ای جان نجف! جان نوکرها به قربان نجف حاضریم از زندگی‌مان بگذریم یک سحر باشیم مهمان نجف رزق ما هر صبح بعد از هر نماز می رسد از سمت ایوان نجف چترها را بسته‌ایم و دیده‌ایم عشق را در زیر باران نجف ما گرفتار شیاطین گشته‌ایم رحم کن بر ما سلیمان نجف! آرزو دارد سگ اصحاب کهف تا شود یک روز دربان نجف  من یقین دارم که مهمان خداست هر کسی گشته است مهمان نجف  دیده ام پروردگار خویش را  در شکوه صحن سلطان نجف با خدا داری هزاران اشتراک کعبه از عشق نجف شد سینه چاک  یا امیرالمومنین روحی فداک روز خیبر بود و وقت کارزار تیغ در دستان مرحب بی قرار روز اول، اولی رفت و گریخت دومی تا رفت میدان، الفرار روز دوم می‌رود آنکس که شد هم پیمبر عاشقش هم کردگار نبض جنگ افتاد در دست علی چون به دست کاردان افتاده کار دیگر اکنون روز رزم حیدر است خون مرحب نوش جان ذوالفقار مرگ تنها چاره‌ی بیچاره‌ایست که به خشم مرتضی گردد دچار با نگاهش لشکری را زد به هم شیر حق شمشیر میخواهد چه‌کار؟ مرگ جا می‌ماند از چشمان او پشت پایش می‌دود گرد و غبار فرق دارد در اُحد زخمی شدن یا که ترجیحِ فرارِ بر قرار فرق دارد، خواب در آغوش مرگ یا فرار از ترسِ مُردن سوی غار فرق ایمان علی با آن سه‌تا فرق بین جبر بود و اختیار این قیاس اصلا قیاس باطلی است حضرت دریا کجا و شوره‌زار؟ هر خلافت هر زمان و هر کجا بی علی هرگز ندارد اعتبار گفته این را دشمنش هفتاد بار از شما هرکس جدا شد، شد هلاک یا امیرالمومنین روحی فداک  کیست حیدر؟ در شجاعت بی بدل کیست مولا؟ در وفا ضرب المثل شانه‌هایش شاهد انفاق او شاهد جنگ آوری هایش جمل در اذان خود شهادت می‌دهم عشق بر حیدر بود خیرالعمل تا ابد هم دل نخواهم کند ازین دُرّ نایابی که دارم از ازل تا نبینم روی ماه مرتضی من نخواهم داد جان دست اجل   بی علی هر کار خیری هم کنی گوییا که چک کشیدی بی محل خسته از دنیا که باشم می‌روم تا مرا مولا بگیرد در بغل شیعه بودن افتخار انبیاست من محب او که هستم لااقل! تا تو را دارم نگردم بیمناک یا امیرالمومنین روحی فداک شعر وقتی وصف یار فاطمه است واژه ها در اختیار فاطمه است من چه گویم از علی بی فاطمه؟ از علی که بی‌قرار فاطمه است فاطمه دار و ندار مرتضی مرتضی دار و ندار فاطمه است گفت «لولا فاطمه» یعنی بدان کل خلقت بر مدار فاطمه است هر که رو در روی ظالم ایستاد تا قیامت در کنار فاطمه است روز محشر هر که دنبال کسی است چشم ما در انتظار فاطمه است بار عشق مرتضی برداشتن کار هر کس نیست، کار فاطمه است عشق زهرا! لیس معشوقی سواک یا امیرالمومنین روحی فداک    @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه دست دل را می فشارم چون که پابند علی ست من خدا را دوست دارم چون خداوند علی ست پیش ما حرص بهشت و غصه ی دوزخ یکی ست پرده بردارید این دل آرزومند علی ست گل نمی خندد اگر بی بهره باشد از بهار تا دل من وا شود محتاج لبخند علی ست ناله از نی چون برآید می شود از نی جدا نیست در بند رهایی آنکه در بند علی ست از علی پرسیدم و گفتند: مانند خداست از خدا پرسیدم و گفتند: مانند علی ست عاشق کوی علی را ترس رسوایی کجاست بیم ننگش نیست هرکس آبرومند علی ست آب اگر آب حیات است و اگر شط فرات تا ابد شرمنده ی لب های فرزند علی ست @poem_ahl