راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #رئیسجمهور_مردم
از دور چهرهاش رو دیدم
- باخبر شدم قراره بیاد شیراز. روزِ قبلِ اومدنش به خانمها اطلاع دادم فردا جلوی مسجد بقیهالله جمع بشن. اتوبوس گرفتیم و رفتیم شاهچراغ. بعدِ نیم ساعت انتظار، اومد. از دور چهرهاش رو دیدم. به سختی جمعیت رو کنار زدم و رفتم جلو تا بتونم از نزدیک ببینمش و صداش رو بهتر بشنوم. با خانمای مسجد، شعارهای کوبنده میدادیم: «رئیسجمهور به شهر ما خوش آمدی!/ دسته گلمحمدی به شهر ما خوش آمدی!»
با تکان دادن دستش، انگار جواب تکتک ما رو میداد.
به اینجای صحبتش که رسید، ساکت شد. به او نگاه کردم، اشک در چشمانش حلقه زده بود.
با بغض گفت: «شاهچراغ پر از جمعیت شده بود. مردم خوشحال بودن، بعضیا از شوق، گریه میکردن. بعضیا نامه به دست، دنبال یکی بودن که نامههاشون رو به دست رئیسجمهور برسونه. ناگفته نَمونه، منم نامههای اهالی رو چند روز قبل از سفر رئیسجمهور، تو مسجد جمع کرده بودم...»
دست راستش را برد طرف صورتش و انگشتهای شصت و اشارهاش را گذاشت روی دو چشمش. از زیر انگشتهایش قطرهقطره اشک سرازیر میشد و روی روسریاش میریخت. آرام که شد، گفتم: «خُب! نامهها رو به کی دادی؟»
نفس عمیقی کشید و ادامه داد: «یه وَنی جلوی پایانه اتوبوسا وایساده بود، نامههای مردم به رئیسجمهور رو جمع میکرد. منم از اتوبوس پیاده شدم و نامهها رو اونجا تحویل دادم. یکی از خانمای مسجد، وَن رو که دید گفت: «آخی! من برای رئیسجمهور نامه ننوشتم!» یکی دیگه از خانمای مسجد کاغذی به او داد، منم خودکار رو از کیفم درآوردم و دادم بهش. همونجا نامه نوشت و تحویل داد.»
صورتش را با گوشهی روسری پاک کرد و گفت: «از یکی از دوستانم که مسئول خوندن نامهها بود، پرسیدم: «این همه نامه خونده میشه؟!» گفت: «بله، آقای رئیسی گفتن دستهبندی بشه تا به همهاش رسیدگی کنیم.» اتفاقاً چند روز پیش ازشون شنیدم که بعضی از نامهها به بهزیستی ارجاع شده و با صاحب نامهها تماس گرفتن و ازشون شماره شبا گرفتن.»
پرسیدم: «خبر سانحه بالگرد رئیس جمهور و همراهانش رو کی شنیدی؟ کجا بودی؟»
آهی کشید و گفت: «چند روز قبلِ این اتفاق، دخترم عروسی کرد و از شیراز رفت. بخاطر دوری از دخترم، خیلی گریه میکردم. از بس ناراحت بودم، سُر خوردم زمین و رُبات پام کِش اومد. پا درد شدید داشتم. توی خونه بودم که از تلویزیون خبر بالگرد رئیس جمهور رو شنیدم. زدم تو سرم و گفتم: «ای وای! آقای رئیسی چی میشه؟!» احساس کردم دنیا رو سرم خراب شد. خدا میدونه درد رو فراموش کردم و میگفتم جانم فدات آقای رئیسی. گریه میکردم، اشکهام بند نمیاومد.»
لبخندی زد و گفت: «وقتی سخنرانی رهبر با خانوادهی سپاهیا رو تو تلویزیون پخش کردن، پیش خودم گفتم: «کشور ما صاحب داره، امام زمان داره، رهبر داره. رهبری که دلیر و نترس هس، به موقع یه پیامی میده که مردم رو دلگرم میکنه. درسته رئیسجمهور و یارانش شهید شدن ولی رهبر از قبل به مردم دلگرمی رو داد.»
دستانش را بالا برد و برای سلامتی رهبر دعا کرد و گفت: «ایام انتخابات برای آقای رئیسی تبلیغ کردم. طعنه، زیاد شنیدم ولی دست از کار نکشیدم. یادمه سری اولی که آقای رئیسی کاندید شد، حالم بد بود ولی بهش رأی دادم چون یک رأی هم تأثیر داره. شوهر و بچههامو تشویق کردم به آقای رئیسی رأی دادن. سری دوم باز به آقای رئیسی رأی دادیم. خوشحالم که ایشون رو انتخاب کردم. به مردم خدمت کرد و آخرش هم شهید شد.»
(مصاحبه با خانم شهربانو حقیقتزاده)
مریم نامجو
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | #فارس #شیراز
حافظهـ، حسینیه هنر شیراز
@hafezeh_shz
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
خبر سنگین.mp3
3.87M
📌 #رئیسجمهور_مردم
📌 #شهید_جمهور
خبر سنگین
صفحه گوشی را نگاه کردم؛ خودش بود پراید نوک مدادی. صندلی عقب نشستم. خوبی اسنپ این است که خیلی از کارهای عقب ماندهات را میتوانی تا رسیدن به مقصد انجام دهی؛ مثل همین چک کردن پیامها.
بعضی از این کانالها هم عجب حرفهایی میزنند، هلیکوپتر رئیسجمهور گم شده! خودم همین ظهر توی تلویزیون دیدم که با همتای آذربایجانیش سد افتتاح میکرد.
📃 متن کامل
✍🏻 فاطمه درویشی | #کرمان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت بیرجند
بخش چهلونهم
همه متحد در یک لباس قومیتی از عشایر اطراف استان؛ پیرمردی که پوستر شهید در دست داشت گفت:
«از طریق تلوزیون اخبار رو دنبال میکردم. خبر
شهادت رو که شنیدم بهم ریختم.
مردم روستا همه ناراحت بودن قرار شد برای رئیسجمهور و شهدا مراسم بگیریم. آیتالله رییسی رئیسجمهوری بود که به منطقه محروم و عشایری سر میزد. پشتکار داشت و کاری که میگفت رو به ثمر میرسوند. لولهکشی آب و گاز در نهبندان به زحمت شهید بود که خیلی روی زندگی مردم تاثیر گذاشت.
رییس جمهور زمانی قبل از ورود به خبرگان استان به منزل ما اومدند و گفتن: «من عشایر رو دوست دارم، حاضرم در کوه و چادر کنار عشایر زندگی کنم چون شیوهی زندگی پیامبر رو دارن.»
از همون سالها با ایشون رفاقت دارم.
شهید رییسی همیشه یاور مستضعفان بود، یاور پابرهنهها، روششون روش مولا علی بود.»
ادامه دارد...
بهناز مظلومی | از #سبزوار
به قلم: زهرا سالاری
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۰۸:۰۰ | #خراسان_جنوبی #بیرجند
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
بیکاراکترترین رئیسجمهور
یک دفعه یاد متن احسان عبدیپور افتادم؛
به حامد عسگری توپیده بود که چرا رفتی نیویورک، روایت سفر رئیسجمهور را بنویسی؟ توی متنش ابراهیم رئیسی را «بیکاراکترترین رئیسجمهور ایران...» خطاب کرده بود.
عاقبت اما ابراهیم رئیسی، نه مثل کاراکترهای معمولی داستان، بلکه آن طوری که شایسته یک قهرمان هست، روی شانههای شهر بدرقه شد و رفت به سفر ابدی...
انگار باید آن مثل معروف را یک ویرایش بزنند:
«کاراکتر را خوب است خدا درست کند، سلطان محمود خر کیست؟!»
ناصر جوادی
شنبه | ۵ خرداد ۱۴۰۳
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مشهد
بخش سیویکم
قابها سخن میگویند...
عکس: محدثه نوری
ادامه دارد...
محدثه نوری | از #سمنان
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | #خراسان_رضوی #مشهد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا