إِنّ حُبّنَا لَتُسَاقِطُ الذّنُوبَ كَمَا تُسَاقِطُ الرّيحُ الْوَرَقَ
محبّت ما اهل بيت سبب ريزش گناهان است، چنانكه باد، برگ درختان را مى ريزد.
#امام_حسين (ع)|
حياة الامام الحسين، ج ۱ ص۱۵۶📘
پ.ن : البته اگر حضرات محبوب ما هستند باید در عمل کاری را انجام دهیم که آنها دوست دارند، وگرنه محبتی که لق لقه ی زبان است و در عمل پی نفس خودمون باشیم، به درد نمی خورد.
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#صبحتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
✨🕊
👌خیلی ها حاج اصغر را با 🎉جشن های نیمه شعبانی که میگرفت یادشون میاد. هرسال در محله ملک آباد بزرگترین جشن #نیمه_شعبان را میگرفت. جشن هایی که همیشه مثال زدنی بود.
📆دو تایمدر سال بود که همه دوستان رو دور همجمع میکرد. اولیش محرم دومیش نیمه شعبان.
😅یه جوری شده بود که در سال هایی که حاج اصغر نبود، چند وقت قبل نیمه شعبان بچه ها دور هم جمع میشدن میگفتن پایه هستید از اون جشن های اصغری بگیریم.
✍پیج رسمی #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور فرماندهپایگاه کوثر(مسجد حضرتولیعصر عج)
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_دوم #قسمت_هشتادم من هم اعتقاد داشتم که همه امور #عالم به اراده پروردگارم
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_دوم
#قسمت_هشتاد_و_یکم
لبخندی زدم و با #مهربانی آغاز کردم: "مجید جان! من حرف تو رو قبول کردم و از ته دلم #امام_علی (ع) رو صدا زدم. بخدا از ته دلم با امام حسین (ع) حرف زدم. ولی تو..." و خوب فهمید در دلم چه میگذرد که لبخندی لبریز متانت روی صورتش نشست و با سکوت سرشار از #آرامشش اجازه داد تا ادامه دهم: "خُب منم دوست دارم تو هم به حرفایی که #من میزنم توجه کنی، همونجوری که من به حرف تو گوش کردم."
هر کلامی که میگفتم، #صورتش بیشتر به خنده گشوده میشد و مهربانتر نگاهم میکرد تا هرچه روی دلم سنگینی میکند، بی هیچ #پروایی به زبان بیاورم: "مجید! من اومدم امامزاده، #احیا گرفتم، هر روز دارم دعای #توسل میخونم. خُب تو هم یه بار امتحان کن!"
در جوابم نجابت به خرج داد و به رویم نیاورد که من همه این راهها را به آرزوی #شفای مادرم رفتم و نپرسید که او به چه امیدی تن به مذهب اهل سنت دهد تا من هم #قاطعانه پاسخ دهم به امید تقرب به خدا به مذهب عامه امت اسلامی بپیوندد و در عوض با لحنی #لبریز محبت پرسید: "چی رو امتحان کنم الهه جان؟" و من بیدرنگ جواب دادم: "خُب تو هم مثل من #وضو بگیر، مثل من نماز بخون..."
و پیش از این که خطابه ام به آخر برسد، با چشمان کشیده و پُر احساسش به رویم #خندید و با کلماتی ساده پاسخم را داد: "الهه جان! من که از تو نخواستم #شیعه بشی! من از تو نخواستم دست از #عقاید خودت برداری! حتی ازت نخواستم برای یه بارم که شده درمورد #عقایدی که من دارم، فکر کنی! من فقط ازت خواستم دعا کنی، همین!" سپس به چشمانم خیره شد و با گلایه لطیفی که در انتهای صدایش پیدا بود، گفت: "ولی تو از من میخوای از عقایدم #دست بکشم. خُب قبول کن این کار سختیه!"
و پیش از آن که به من #مجال هر پاسخی دهد، با لحنی #عاشقانه ادامه داد: "الهه جان! من و تو همینجوری با هم #خوشبختیم! من همینطوری که هستی #عاشقت هستم! الهه، تو همونی هستی که من میخواستم! بخدا من کنار تو #هیچی کم ندارم!" سپس #چشمانش رنگ تمنا گرفت و با هلال #لبخندی که لحظه ای از آسمان صورتش #مخفی نمیشد، تقاضا کرد: "نمیشه تو هم همینجوری که هستم، #قبولم داشته باشی؟"
و خاطرش آنقدر #عزیز بود که دیگر هیچ نگویم و در عوض، تمام احساس #قلبم را به چشمان منتظرش هدیه کرده وبا کلام پُر #مهرم خواسته دلش را برآورده سازم: "مجید جان! منم همینجوری که هستی #دوست دارم!"
و همین جمله ساده و #سرشار از محبتم کافی بود تا به مباحثه #عقیدتی مان پایان داده و در عوض، مطلع یک غزل زیبا و ماندگار شود. لحظات پُر شوری که در زندگی #عاشقانه_مان کم نبود و با همه تکراری بودنش، باز هم به قدری #شیرین و رؤیایی بود که نظیرش را در کنار هیچ کس و در هیچ کجای #دنیا سراغ نداشته باشم.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_دوم #قسمت_هشتاد_و_یکم لبخندی زدم و با #مهربانی آغاز کردم: "مجید جان! من
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_دوم
#قسمت_هشتاد_دوم
به خاطرم آمد امشب ختم #صلواتم را فراموش کرده ام. ختم صلواتی که هدیه به #روح محمد و آل محمد بود و بنا به گفته خانمی که آن شب در #امامزاده میهمان #حصیرش بودیم، این ختم صلوات #معجزه میکرد. رو به مجید کردم و گفتم: "مجید جان! #یادم رفت صلواتهای امشبم رو بفرستم."
و با گفتن این حرف، از #جا بلند شدم و برای برداشتن تسبیح به سمت #اتاق رفتم. تسبیح #سفید رنگم را از داخل سجاده برداشتم و به بالکن بازگشتم که مجید پرسید: "چندتا صلوات باید بفرستی؟" دانه های #تسبیح را میان انگشتانم مرتب کردم و پاسخ دادم: "هر شب هزارتا."
مجید چین به پیشانی انداخت و با خنده گفت: "اوه! چقدر زیاد! بیا امشب با هم بفرستیم." و منتظر نشد تا پاسخ #تعارفش را بدهم و برای آوردن تسبیحی دیگر قدم به اتاق گذاشت و لحظاتی بعد با #تسبیح سرخ رنگش بازگشت. کنارم روی #قالیچه نشست و با گفتن "پونصد تا تو بفرست، پونصد تا من میفرستم."
صلوات اول را فرستاد و ختم #صلواتش را آغاز کرد. چه حس #خوبی بود که در این خلوت روحانی و شبانه، زانو به زانوی هم نشسته و به نیت #سلامتی مادرم، با هم بر پیامبر و اهل بیتش صلوات میفرستادیم و خدا میداند که در آن شب #عید_فطر من تا چه اندازه به شفای بیمار بدحالم امیدوار بودم که دست آویزم به درگاه خدا، پیامبر رحمت و فرزندان #نازنینش بودند.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
هم سری
هم در سری
بر ما همه تاجِ سری
پادشاهی میکنی ای شاه
تاجَت بر قرار...
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💔🌱💔🌱💔 🌱💍 💔 #زندگی_کوتاه_اما_شیرینِ_ته_تغاری (۵۶) 😔باورم نمیشد این حرف را از زبانش بشنوم اما دیدنش
💔🌱💔🌱💔
🌱💍
💔
#زندگی_کوتاه_اما_شیرینِ_ته_تغاری (۵۷ - آخر)
✔️سختیهای زندگی روزمره برای ما هم وجود داشت. جدا از مسائل مادی و مشکلات اقتصادی که برای همه هست، دلتنگی و دیدن جای خالی مرد خانواده، زندگی را از روال عادی خارج میکند.
😔در کنار اینها گاهی قضاوتهای ناعادلانه و غیرمنصفانه برخی افراد هم نمک بر زخم آدم میشود اما این واقعیت که همسرم در راه خدا و برای جلب رضایتش شهید شده بود و خود خداوند در قرآن وعده داده است که سرپرست ماست و جای خالیاش را پر میکند، برای من بزرگترین حمایت معنوی بود...
🕊زمان شهادت همسرم دخترها در سنی بودند که خاطره پررنگی از حضور و درک پدر ندارند.
👌تمام تلاش من این است که همسرم را همان طور که بود به آنها نشان دهم تا خودشان پدرشان را درک کنند.
🌱از طرف دیگر به توصیه یکی از دوستانم که فرزند شهید بود سعی کردم ارتباطم با همسرم را قطع نکنم. میدانستم خودش هم مراقب ماست و در شرایطی که حتی اموات تا حدودی امکان سرکشی به خانواده را دارند برای یک شهید قطعاً این امتیاز به شکل ویژهتری وجود دارد.
پایان...💔
🦋روایت همسر #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💔🌱💍💔🌱💍💔🌱💍💔🌱
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💔🌱💔🌱💔 🌱💍 💔 #زندگی_کوتاه_اما_شیرینِ_ته_تغاری (۵۷ - آخر) ✔️سختیهای زندگی روزمره برای ما هم وجود داشت
به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست...
اگرچه حاج محمد به شهادت رسید اما راه حاج محمدها و حاج اصغرها همچنان با غیرتی علوی و فاطمی ادامه دارد...
باشد که ما هم با قلم، قدم و خونمان زمینه ساز ظهور آقا امام زمان (عج) بشویم...
الهی آمین🌹💐
❤️🌱
حسین (ع) در کربلاست؟
نه!
.
.
.
کربلا در آغوش حسین (ع) ماست...
از آغوش حسین (ع) امن تر کجاست؟
✍علی اکبر بقایی
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🧔🏼مرحوم آیت الله بهجت :
😓ما برای اوقات خواب خود افسوس می خوریم که چرا برای نمازشب بیدار نمی شویم. در صورتی که اوقات بیداری را به غفلت می گذرانیم!
⬅️زیرا اگر در بیداری به توجه و بندگی مشغول بودیم، توفیق بیداری شب را نیز برای تهجد و خواندن نافله ی شب و تلاوت قرآن پیدا می کردیم...
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊