eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
258 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فیلم| شهیدی که شب‌های جمعه به فقرای سوریه کمک کرد از یاران دیرین بود که پس از یک ماه از شهادت سردار دل ها در حلب سوریه به همرزمان شهیدش پیوست... پ.ن : مراسم دومین سالگرد حاج اصغر در ۱۴ بهمن و ایام ؛ در مکان فرهنگسرای بهمن @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
: مگر نه اینکه گردن ها را باریک آفریده اند، تا در مسلخ کربلای عشق آسانتر بریده شود...😞 🏴 ۱۴۰۰.۱۱.۱۳ شهادت توسط اشرار و اراذل به شیوه ای وحشیانه و داعشی... پ.ن : خوش به حالت... عاقبت بخیر شدی آقا علی اکبر دعاکن به حق علی اکبر حسین(ع)، عاقبت بخیر شویم... @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
دومین شهیدی که در ۱۳ بهمن به شیوه ای داعشی شهید شد☝️ اول اصغر حال علی اکبر...💔
اصغر که نه اکبر حاج قاسم...
خدا به خانواده این شهید معزز صبر بده. ما که سوختیم از خبرش و مظلومیت شهید...💔
خیلی آقام مظلوم... شهادت امام هادی(ع).mp3
15.1M
از داغت بغضی توی گلومه... خیلی آقام مظلوم... (ع) تسلیت🏴 حنیف طاهری🎤 @shahid_hajasghar_pashapoor 🥀🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
. میفرستم دل خود را حرمت مهمانی بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی . . . السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
. اولِ عشق خودت هستی و آخر، حرمت... . . . السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
حاج اصغر در هفت سال بودنش در منطقه، عربی را با لهجه‌های مختلف یاد گرفته بود و طوری با بچه‌های سوری مأنوس شده بود که از جان عزیزترش می‌داشتند. تقریبا تمام یگانش را بچه‌های سوری تشکیل می‌دادند. شب‌ها پا به پای حاج اصغر می‌ماندند و کار می‌کردند با این که وظیفه‌شان نبود. حتی اقوام و قوم و خویش‌شان را می‌آوردند و به کار می‌گرفت. همه اینها از سر علاقه‌ای بود که به حاج اصغر داشتند. 📲 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا من أرجوه لکل خیر! من، کم نه... بلکه همه‌ی خیرها را می‌خواهم... ✨ التماس دعا🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🔺 واکنش دو منتقد سینما بعد نمایش فیلم «موقعیت مهدی» 🔹 مسعود فراستی، منتقد سینما: کارگردان در موقعیت مهدی لحظه‎هایی خلق کرد که ورای تصور من بود. 🔹من این فیلم را دوست داشتم و حالم با فیلم خوب بود؛ قاب های فیلم خیلی خوب بود؛ کارگردان در موقعیت مهدی لحظه هایی خلق کرد که ورای تصور من بود. 🔹در فیلم همه چیز به اندازه و دقیق بود و شخصیت مهدی باکری هم خیلی خوب درآمده بود که نشان می‎دهد کارگردان کارش را بلد بوده است. 🔹 امیر قادری، منتقد سینما: موقعیت مهدی یکی از بهترین فیلم‎های تاریخ سینما ایران است. 🔹در چنین دورانی و چنین جشنواره‎ای که با چنین زباله‎هایی، بدون هوس سینما، آکنده از فرصت طلبی، سروکار داشتیم، چطور می‎شود فیلم را داخل چشم‎های فیلمسازان "شریف! و دردمند! و مدعی"، نسل های قبل که حالا به این روز افتاده‎اند و به غده‎ای آویزان از ما مردم ایران تبدیل شده‎اند، چپاند؟ 🔹حالا اما دارم فکر می‎کنم چه شانسی آوردم که در این دوره از جشنواره شرکت کردم. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | روایتی اشک‌آلود از رهبر انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران همایش بین‌المللی حضرت حمزه 👈 حضرت فرمود بی‌محابا می‌رویم تا لحظه شهادت ۱۴۰۰.۱۱.۰۵ اللهم الرزقنا توفیق الشهادت🕊 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
. سر در هواے دوست اگر خاک شد چه باڪ مے چرخد و به دامن آن یار مے رسد.. 🖌 . . . السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"هیچ"ی که امام در هواپیما گفت از جنس همان "هیچ"ی است که امیرالمومنین در مورد لیلة المبیت گفته بود.. 🇮🇷 💁🏻‍♂ @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
حاج اصغر در فرماندهی عجیب بود. چه در تدارکات که برای مثال وسط بیابان بی آب و علف و در نقطه صفر عملیات به ۲۵۰۰ نفر از مردم داوطلب سوری مرغ اسپایسی و هندوانه‌ خنک و دمنوش می‌داد! و چه در عملیات که همیشه خودش خط شکن بود. مثلا جایی در المیادین جنگ گره خورده بود. چند یگان رفته و موفق نشده بودند حالا یگان حاج اصغر می‌خواست عمل کند. هیچ کدام از نیروها عمل نمی‌کردند، تا این که حاج اصغر در یک خودرو را باز کرد، راننده را کشید پایین و خودش نشست پشت فرمان و به تاخت رفت تا مرز مواضعی که باید می‌رفتیم. از آن‌جا بیسیم زد : من اینجا هستم! بیایید! 📲 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
سلام وقت بخیر🌷 دوستان همون طور که اطلاع دارید فصل چهارم به پایان رسید. از امروز اِن شاءالله فصل اخر و جدید این مجموعه رو تقدیمتون خواهیم کرد. از همراهی صمیمانه شما متشکریم🌷
~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~ 💢 تا نفس می‌کشیم، باید کار کنیم بازنشستگی در اسلام به هیچ وجه پذیرفته نیست، انسان تا نفس می‌کشد باید کار بکند. اگر آن توفیق را پیدا کرد که کارهای فرهنگی بکند، بفهمد و بفهماند، بنگارد و بخواند؛ طوبی له و حسن مآب. این نشد، کارهای دیگر! مگر آدم می‌شود نفس بکشد و بیکار باشد! اینکه از قبایح در دین است! تا نفس می‌کشی، کار! پس قناعت در مصرف بسیار چیز خوبی است، در تولید بسیار چیز بدی است؛ زهد در تولید چیز بسیار بدی است، در مصرف چیز بسیار خوبی است. به ما گفتند در مصرف زاهد باش، نه در تولید و حل مشکل! این حرف را چه کسی گفت؟ کسی که بیل از دستش جدا نشد تا زمان خلافت؛ وجود مبارک حضرت امیر بیست و پنج سال بیل می‌زد، پنج سال هم شمشیر؛ بالاخره کار است! ✨در محضر خوبان 📝 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊 ~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~
دوست می‌دارم تو را از عمق جانم، ای رفیق بی‌تو من جامانده‌ای از آسمانم، ای رفیق عهد کردم با تو باشم در تمام طول عمر رَه روِ راه تواَم تا می‌توانم، ای رفیق 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 | (آخر) ظرفهای صبحانه را شسته و مشغول مرتب کردن بودم و چه نسیم رایحه ای در این صبح پاییزی از پنجره آشپزخانه به درون میدوید که را تازه میکرد. حالا این روز فرصت مغتنمی بود تا 9 آبان ماه سال 1393 را در کنار نازنینم سپری کنم. دو ماهی میشد که سلامتی دست راستش را بازیافته و دوباره به سرِ کارش در برگشته بود و با حقوق به نسبت خوبی که میکرد، زندگیمان جان تازه ای گرفته بود. خیلی به آسید اصرار کردیم تا بابت در این خانه، اجاره ای بدهیم و نمیپذیرفت که به قول خودش این خانه اجاره ای نبوده و دست آخر راضی شد تا هر ماه هر مبلغی که میتواند برای کمک به نیازمندانی که از مسجد قرض میگیرند، اختصاص دهد. حالا پس از شش ماه زندگی در این خانه بهشتی، نه تنها هزینه ای بابت پول پیش نکرده که حتی بهای اجاره را هم به خودمان صرف امور میکردیم و از همه بهتر، با آسید احمد و مامان خدیجه بود که از پدر و مادر بودند و برای که مدتی میشد از همراهی پدر و مادرم محروم شده و برای مجید که از روزهای زندگی لذت حضور و مادر را نچشیده بود، چه نعمت عزیزی بودند که انگار خدا میخواست هرچه از رفته بود، برایمان چند برابر جبران کند. هر چند هنوز جان من به آرامش نرسیده که پس از ماه، همچنان از و ابراهیم بیخبر بودیم و نمیدانستیم در قطر به چه سرنوشتی شده اند و بیچاره که نمیدانست چه کند و از کجا خبری از بگیرد. از آتشی که با آمدن به جان خانواده ام افتاده و هنوز هم دامن گیر پدر و بود، آهی کشیدم و از خارج شدم که دیدم روبروی تلویزیون روی مبلی نشسته و چشم به عزاداری امام حسین هم دارد. ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_پنجم (آخر) #قسمت_اول ظرفهای صبحانه را شسته و مشغول مرتب کردن #آشپزخانه ب
💠 | (آخر) ششم از راه رسیده و خانه آسید احمد چه حال و هوایی به گرفته بود که همه حیاط را سیاه پوش کرده و داخل خانه خودشان را هم کتیبه زده بودند، ولی به قدری به خرج می دادند که از این جمع شیعه، هیچکس از من تا در خانه ام بزنم و خودم هم تمایلی به این کار نداشتم که فلسفه این عزاداری ها همچنان برایم بود. مجید از اول پیراهن سیاه به تن کرده، ولی هنوز نمی توانستم به مناسبت شهادت امام حسین(ع) در قرن پیش، رخت عزا به تن کنم و به مصیبت از دست دادنش، مثل و بقیه، اشک بریزم که هرچند اهل بیت برایم عزیز و محترم بودند، ولی نمی توانستم در شان گریه کنم که من هرگز ایشان را ندیده بودم تا حالا از بی تابی کنم. که از تلویزیون می شد، مربوط به نوزادان و کودکان شیرخواری بود که همگی به یاد فرزند شیرخوار امام حسین، پیراهن های سبز به کرده و در آغوش مادرانشان به ناز نشسته بودند و همین برای من کافی بود تا دخترم در دلم تازه شده و پرده اشکم دوباره پاره شود. مجید هم از اشک پر شده و نمی دانستم به یاد کودک امام حسین هم اینچنین دلش آتش گرفته با او هم مثل من هوای به سرش زده که دیگر چشم از چشم کودکان برنمی دارد. شاید هم دل هایمان در یک می سوخت که این همه نوزاد در این مجلس دست و پا می زدند و عزیز ما چه راحت از دست مان رفت. نمی خواستم خلوت مجید را به هم بزنم که با دست مقابل را گرفته بودم تا مبادا صدای نفس های را بشنود و همچنان بی صدا گریه می کردم. مجری مراسم از مادران می خواست کودکانشان را روی دست بلند کرده و همچنان برایشان می کرد و این همه نازنین، در برابر نگاه حسرت زده ام چه نازی می کردند که مردمک غرق اشک شده و نفس هایم به شماره افتاده بود. می ترسیدم که دیگر نتوانم مادر شوم، می ترسیدم نتوانم بار دیگر باردار شوم و بیش از آن می ترسیدم که نتوانم بارم را به رسانده و دوباره کودکم از دستم برود. صورت مجید از جای پای پر شده و به قدری بی قراری می کرد که دیگر متوجه حال الهه اش نبود. ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊