eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
271 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
849 ویدیو
4 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (برادر خانم حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
❤️🍃 پیش ازین بود هواے دگران در سر من خاک ڪویت ز سرم برد هواے دگران... . . . 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
: شهادت، گل خوشبو ومعطری است که جز دست برگزیدگانِ خداوند در میان انسان‌ها، به آن نمیرسد و جز مشامِ آنها آن را بو نمیکند. 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💠 | (آخر) از دور دروازه ای با سقف شیروانی مانند پیدا بود که خدیجه میگفت از این جا ورودی شهر کربلا می شود. هنوز فاصله زیادی تا دروازه مانده و جمعیت به حدی گسترده بود که از همینجا صف های به هم فشرده ای تشکیل شده و باز زن و مرد از هم جدا شده بودند. دیگر و آسید احمد را نمی دیدم و با مامان خدیجه و سادات هم فاصله زیادی پیدا کرده بودم که مدام خودم را بین می کشیدم تا حداقل مامان خدیجه را گم نکنم. روبروی مان سالن های جداگانه ای برای بازرسی خانم ها و تعبیه شده و به منظور جلوگیری از عملیات های تروریستی، ساک و کوله ها را می کردند. وارد سالن شده و در میان ازدحام زنانی که همه چادر به سر داشتند، دیگر نمی توانستم مامان و زینب سادات را پیدا کنم. چند باری هم صدایشان زدم، ولی در دل همهمه تعداد زیادی و کودک، جوابی نشنیدم. خانمی که بازرسی بود، وقتی دید کیف و ساکی ندارم، عبور داد و به سراغ نفر رفت. اختيار قدم هایم با خودم نبود و با فشار جمعیت از سالن خارج شدم و تا چند متر بعد از دروازه همچنان میان انبوهی از زنان گرفتار شده و هر چه چشم می چرخاندم، مامان خدیجه و زینب سادات را نمی دیدم. بلاخره به هر زحمتی بود، خودم را از میان جمعیت به کناری کشیدم و دیگراز پیدا کردن مامان خدیجه و زينب سادات شده بودم که سراسیمه سرک می کشیدم تا مجید و آسید احمد را ببینم، ولی در تاریکی و زیر نور ضعیف چراغهای حاشیه خیابان، چیزی پیدا نبود که مثل بچه ای که گم شده باشد، کردم. با لب هایی که از ترسی به لرزه افتاده باشد، فقط آیت الکرسی می خواندم تا زودتر یا یکی از اعضای خانواده آسید احمد را ببینم و با چشمان هراسانم بین میگشتم و هیچ کدام را نمی دیدم. ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 | (آخر) حالا پهنای بیشتر شده و به کناره ها هم رسیده بودند که دیگر نمی توانستم سر جایم بایستم و سوار بر جمعیت، به هر سو کشیده می شدم. قدم هایم از فشار بی اختیار رو به جلو می رفت و سرم مدام می چرخید تا مجیدم را ببینم. میدانستم الان نگرانم شده و خانواده آسید احمد هم پیدا کردنم، اذیت می شوند و این بیشتر می کرد. هر لحظه بیشتر از فاصله می گرفتم و در میان جمعیتی که هیچ کدام شان را نمی شناختم، بیشتر می کردم. حتی نمی دانستم باید کجا بروم، می ترسیدم دنبال حرکت کنم مجید به انتظارم بماند و بدتر همدیگر را گم کنیم که از این همه بلاتکلیفی در این شب و این آشفتگی ، به گریه افتادم. حالا پس از که چشمه خشک شده و پلکهایم دل به باریدن نمیدادند، گریه ام گرفته و از خود بیخود شده بودم که با صدای بلند همسرم را صدا میزدم و از پشت اشکم با پریشانی به میگشتم. گاهی چند قدمی با و تردید به جلو میرفتم و باز میترسیدم مجید هنوز همانجا مانده باشد که سراسیمه بر میگشتم. من جایی را در این شهر نبودم و کسی را در میان جمعیت نمیشناختم که فقط میکردم و با تمام وجود از خدا میخواستم تا کند... ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
توچہ‌دانی کہ‌چہ‌‌هاکرد فراقت‌بامن...!؟ ‌ محب و محبوب (ع)🌱 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🍃❤️ به بی‌وفائیِ دورِ زمان یقین بودیم ولے نَبود فراق تو در گُمان ما را...! . . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃 امام رضا(ع) را خیلی دوست داشت. یک سال حدود ۲۰ بار برای پابوسی به مشهد مقدس ‌رفت. اگر کسی دلش می‌خواست به زیارت آقا برود و پول نداشت یا خودش او را می‌برد یا هزینه سفرش را تقبل می‌کرد... نشر مجدد به بهانه (ع) (خواهر حاج اصغر) حریم حرم📲 @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🍃❤️ حسین جانم... در دلم، باز هوایی است که طوفانیِ توست... شاعر: حسین منزوی🖌 . . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
. گاهی خادم زوار امام رضا (ع) در مشهد مقدس می‌شد. آستین بالا می‌زد، غذا درست کرده و مایحتاج زوار را فراهم می‌کرد. نشر مجدد به بهانه ولادت (ع) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📸 قابی زیبا از دیدار امروز رئیس جمهور آقای با خانواده @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
‌ ❤️🍃 به فراقم از تو زخم است و به وصلم از تو مرهم ڪه چو دردم از تو آید، ز تو نیز چاره باید... 🖌 . . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
پسرم که رفت شهر خالی شد... پسرم مگر تو چند نفر بودی!؟ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💬 : شهادت آمدنی نیست، رسیدنی است... باید آن قدر بدوی تا به آن برسی. اگر بنشینی تا بیاید، همه السابقون می‌شوند، می‌روند و تو جا می‌مانی.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
‌ ❤️🍃 دلتنگ‌ِ توام تا ڪه دلم را بگشایے... یا فارجِ غم‌هاے من، امشب نظری‌ ڪن . . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
‏«عصای موسی» به گوشی نخست وزیر اسرائیل پیامک فرستاده : آقای بنت، اگر شرارت شما علیه ما ادامه یابد، خواهید دید که اقدامات ما در داخل اسراییل تاکنون تنها آغاز کار بوده است! ساعت ارسال پیامک : ١:٢٠ ماهم خدایی داریم!😁😊 ✍ فربُد ابراهیمی @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر نگاه حرام تیری است از جانب شیطان نگاه به ڪربلا تیر عشقی است ڪه انسان را از پای درمی‌آورد ... و مجنونی ... جزایش! . . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
⛔️ ارتباط با نامحرم تڪ تڪ حرف ها و شڪلڪ هایی که موقع حرف زدن با نامحرم میذاریم، رو قلبش اثر میذاره ... به قول "باعث نابودی خودمون و دیگران نشیم..." @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
روز زیارتی مخصوص، روز شهادت (روایتی) نیست، بلکه روزی است که حضرت راهی خراسان می شدند و برای اینکه حیله ی مامون لعنت الله علیه را فاش کنند، به مردم گفتند تا بدانند که اگر راهی خراسان می شوند نه برای خلافت که برای به شهادت رساندن ایشان در غربت است... و این دیدار آخر حضرت عشق با مردم مدینه است... روز زیارتی مخصوص😞💔 ای جانم یا (ع)😭 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊