eitaa logo
خاطرات و کرامات شهید عاملو
2هزار دنبال‌کننده
842 عکس
350 ویدیو
21 فایل
مؤلف: @alirezakalami صاحب ۱۲ عنوان کتاب ازخاطرات #شهدا نویسنده سه کتاب از شهید عاملو با عناوین #سه_ماه_رویایی و #رویای_بانه و #شهید_کاظم_عاملو 👈برای دسترسی سریع به #فهرست مطالب کانال، ابتدا پیام «سنجاق‌شده» را کلیک کنید، سپس به سراغ #هشتک‌ها بروید 🫡
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی که در قبر خندید! روایت مادر از دفن شهید: خودم هفت تا از دندان‌های محمدرضا را شمردم!😳 دخترکوچولو بالای لحد را نشان می‌داد و می‌گفت محمدرضا آنجا ایستاده!😢 در خواب به من گفت: وقتی هر چیزی که در دو دنیا بهتر از آن نیست را دیدم، خندیدم...🥺 در بچگی عاشق خودکار سه رنگ بود!🤔 @shahid_ketabi
کاظم۵.mp3
3.4M
در ادامه گفتگو، شهید رو می‌کند به تعدادی از شهدا و می‌گوید : خوشبحال شما[شهدا] که رفتید؛من هنوز باید صبر کنم تا نوروز![اوووَه😁]سه ماه!چطوری باید سر کنم؟!😔 نَوَد روزه، هر روز خودش نود روزه!۱ اصلا کدوم شب؟ [دقیقا]کدوم شبی به شما[دوستان شهید] ملحق میشم؟ دست خداست؟ به من نمی‌گید؟ [نگید]نه ناراحت نمی‌شم. خلاصه می‌دونم که باید بیام!۲😳 فرقی نمی‌کنه، هر جا بود. خدا کنه فقط هدفمون یکی باشه، اونم الله!۳🥺 فقط برای خدا کار کنیم؛ برای ملت کاری نکنیم. یه کاری نکنیم که جوان‌ها ما رو ببینن. کاری بکنیم که خدا ما رو ببینه. "خدا ناظر کارهای ماست." از شما تقاضا دارم نمازجماعت رو شرکت کنید. اطاعت از فرماندهی، اطاعت از امام(ره) هست...۴ ۱- شهدا به او می‌گویند سه ماه دیگر به شهادت می‌رسی(این خلسه در یکی از شب‌های اواخر ۱۳۶۲ اتفاق افتاده و چهار سال قبل از شهادت شهید در اسفند(نزدیک عید!) ۱۳۶۶. علت این جمله شهید هنوز برای خود هم ناشناخته است؛ لابد در عالم ، زمانِ دنیایی مفهومی نداشته‌؛ چراکه در مواقعی شهید در گفتگو به جای استفاده از ضمیر حال، از ضمیر ماضی(گذشته) استفاده می‌کند! ۲- شهادت را قطعی می‌داند! ۳- از اینجا شهید یک سری توصیه‌هایی را به زبان می‌آورد تا هم برای خودش تذکری باشد و هم برای شنوندگان 👈۴- این آخرین قسمت از صوت‌های است که در کانال بارگذاری می‌شود. تا بعد اگر توفیقی بود و فایل جدیدی بدستم رسید، با اجازه بارگذاری خواهد شد... متن خلسه را در ببینید @shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت مجازی قبر مطهر و آسمانی و بیان نکاتی ناب از شهید برای اولین بار در یک عالَم عشق، یک عالم صفا و یک عالم نور! کاظم جان! این دوستدار سرگردانت را جام وصل بده و بحق سیدالشهدا مرا به مراد خویش برسان... بر شمر، یزید، غاصبان آب فرات و آنان که بشریت را از درک حقیقی مقام والای اهل‌بیت(ع) محروم کردند، تا قیام قیامت لعنت! تذکر: فیلم در زمان ماه مبارک ضبط شده است. @shahid_ketabi
چاپ شده‌ها : ۱- (خاطرات کوتاه شهید حسن عربی) ۲- (خاطرات کوتاه شهید سعید حسنان) ۳- (خاطرات کوتاه شهید علی‌اکبر ابراهیمی) ۴- (خاطرات شهید کاظم عاملو که از طرف نشر شهید ابراهیم هادی به چاپ رسید) ۵- (خاطرات شفاهی حجت‌الاسلام مرتضی مطیعی امام جمعه محترم و نماینده ولی‌فقیه شهر سمنان) ۶- (خاطرات شهید مدافع حرم محمدحسین حمزه که از طرف نشر خط‌مقدم چاپ شد) ۷- (خاطرات شهید علی‌اصغر کلامی به روایت همسر) ۸- (دومین کتاب از مجموعه خاطرات «شهید کاظم عاملو» که با نثر جدید و از طرف نشر مرز و بوم به چاپ رسید) ۹- (خاطرات شفاهی سرهنگ پاسدار علی‌اکبر چتری از طرف نشر مرز و بوم به چاپ رسید) ۱۰- (خاطرات شهید سیدمجتبی علمدار که از سری کتاب‌های «قهرمان من» است و مخصوص رده سنی نوجوان بود و از طرف نشر کتابک چاپ شد) ۱۱- کتاب (خاطرات شهید مدافع حرم «شهید محمد قنبریان» که نشر حماسه یاران آن را چاپ می‌کند) ۱۲- کتاب (این کتاب به سفارش فروشگاه معراج قم و از طرف نشر شهید کاظمی به چاپ رسید و سومین کتاب از شهید است.) در مرحله جمع‌آوری و نگارش : ۱۳- کتاب ، خاطرات شهید علی عربی، مسئول دفتر و افسر همراه شهید نورعلی شوشتری ۱۴- کتاب خاطرات همسر سرکار خانم «مهناز سادات عمادی» (از طرف حوزه هنری و انتشارات سوره مهر) ۱۵- کتاب خاطرات سرکار خانم «کبری دولت‌آبادی» همسر شهید مجتبی علی‌بابایی از قم ۱۶ـ کتاب خاطرات برگزیده (از سری کتاب‌های «قهرمان من» و مخصوص رده سنی نوجوان و از طرف نشر کتابک) @shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔به یاد شهدای مدافع حرم🥀 و شهیدِ ⏰لحظه شهادت مدافع حرم مصطفی صدر زاده در روز تاسوعا @shahid_ketabi
✍ گویند "حر بن يزيد رياحي" اولين کسي بود که آب را به روي امام بست و اولين کسي شد که خونش را براي او داد. "عمر سعد" هم اولين کسي بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد براي آنکه رهبرشان شود و اولين کسي شد که تير را به سمت او پرتاب کرد! کي مي‌داند آخر کارش به کجا مي‌رسد؟ دنيا دارِ ابتلاست. با هر امتحاني چهره‌اي از ما آشکار مي‌شود، چهره‌اي که گاهي خودمان را شگفت‌زده مي‌کند. چطور مي‌شود در اين دنيا بر کسي خرده گرفت و خود را نديد؟ مي‌گويند خداوند داستان ابليس را تعريف کرد تا بداني که نمي‌شود به عبادتت، به تقربت، به جايگاهت اطمينان کني. ⚠️خدا هيچ تعهدي براي آنکه تو همان که هستي بماني، نداده است. 💢شايد به همين دليل است که سفارش شده، وقتي حال خوبي داري و مي‌خواهي دعا کني، يادت نرود "عافيت" و "عاقبت به خيري‌ات" را بطلبي. @shahid_ketabi
کاظم در ادامه سیروسلوک معنوی به جایی رسید که بعضی وقت‌ها و در همان حال مخصوص به خودش() می‌گفت: بچه‌ها الان آقا[] اینجا بود... . و می‌پرسید : شما ندیدینِش؟! یکبار به شهید "زمان رضاکاظمی" با صراحت این جمله را گفته بود؛ من خودم این را از زمان شنیدم. بقیه هم با تعجب پرسیده بودند چه می‌گوید و یعنی چه آقا اینجا بود؟! برشی از کتاب ؛ خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
-🌷🍀🌷☘🌷🍃🌷🌱 ‌یِـهو مِـی‌ومَد مِی‌گُفت: «چِرا شُمـٰا هـٰا بِیڪٰارِیـد؟!» مِی‌گُفتِـیم: «حـٰاجۍ! نِمی‌بِـینۍاَسلَحہ‌ِ دَستِمونِہ؟! مِی‌گُفـت: «نَہ‌..بِیڪٰار نَبـٰاش! زَبونِت‌ بِہ‌ ذِڪرِ خُدا بِچرخہ‌ِ پِسَر هَمینطور کِہ‌ نِشَستِۍ هَر ڪٰارے کِہ‌ مِی‌ڪُنِے ذِڪـر هَم‌ بِـگو-! ☆ــــــــــــــــــــ @shahid_ketabi
🔴 با اصرار به زیارت مزار شهید سلیمانی در کرمان رفت و این نامه را به خط خود نوشت و بر مزار گذاشت : «حان اللقاء». وقت دیدار رسیده برادرت اسماعیل هنیه @shahid_ketabi
پیشگویی کاظم.mp3
2.83M
خاطره بردار گرامی محمدحسن حمزه از درباره شهادت ایشان دو سال قبل گفته بود: تو ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ شهید میشی!😳 وقتی در والفجر هشت شهید نشدم، کاظم گفت: برو دلیلش رو از مادرت سوال کن...🤔 @shahid_ketabi
شهید کاظم عاملو به ما می‌گفت : اگر خوب باشید دیدن امام عصر(عج) کار مشکلی نیست. گفت اگر کارهایی که میگم انجام بدید، حتماً به آرزوتون می‌رسید. «پاک باشید، با وضو باشید، نماز اول وقت بخوانید و...» خودش هم بسیار مقید بود که با وضو باشد حتی اگر نیمه شب از خواب بیدار می‌شد وضو می‌گرفت و دوباره می‌خوابید. برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر 👈عکس شهید والامقام کاظم عاملو‌ در کنار شهید سعیدرضا عربی(سمت چپ) @shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ شهیدی که اهل مکاشفه بود ... بخشی از سخنان حجت الاسلام در شب پنجم مراسم عزاداری هیئت و حسینیه روح الله (ره) رفسنجان و معرفی کتاب توسط ایشان 👈فقط تاریخ شهادت را به اشتباه فرمودند: ۱۳۶۳ درحالی که شهید در ۷ اسفند ۱۳۶۶ به شهادت رسید @shahid_ketabi
یک شب کاظم رو کرد به ما چند نفر و حرف عجیبی زد. بهمان گفت: «امشب تو دعای توسل، ائمه(ع) میان تو اتاق‌مون.» و بلافاصله گفت: «اگه خدا بخواد.» کم نمانده بود از چیزی که به گوش‌مان خورده بود بال دربیاوریم. گرچه زمینه‌اش تا حد زیادی بود. شده بودیم مثل کسی که مدت‌ها تشنه بوده و به او وعده آب زلال و خنک می‌دهند. یعنی همین‌طوری نرفت سر اصل مطلب. کلّی مقدمه‌چینی کرده بود تا آماده شویم. جمله بعدی کاظم بیشتر تکان‌مان داد. خیلی مطمئن گفت: «من امشب امام عصر(عج) رو به شما نشون میدم!» خدا می‌داند در دل‌مان چه خبر بود. نمی‌شود گفت. شب شد. پنج شش نفری جمع شدیم توی اتاق خودمان و بعد از خاموش کردن چراغ، جلسه شروع شد. دیگر دل توی دل‌مان نبود. البته کاظم سابق هم یک همچین قراری با ما گذاشته بود. یعنی بنا بود همه، حضرت(عج) را ببینیم. اما دفعه‌های قبل این اتفاق نیفتاده بود؛ خودش می‌گفت به خاطر گناه و خطایی که از یکی از بچه‌ها سر زده بوده؛ منتهی اسمی نبرد. فقط گفت یک نفر اشتباهی کرده. مدت‌ها گذشت تا دوباره موعد دیدار فراهم شد. توی پوست خودمان نمی‌گنجیدیم؛ اشتیاقی به همراه اضطراب! دعا که داشت شروع می‌شد یکهو کاظم گفت: «هر کی لایقش باشه، امشب همه رو زیارت می‌کنه.» نگرانی‌ها چند برابر شد. می‌گفتیم یعنی امشب چه می‌شود؟ دیگر باید به خودمان رجوع می‌کردیم. دیگر هر کسی بود و عملش. مدام در دل حدیث نفس می‌کردیم و می‌گفتم یعنی روزی‌مان می‌شود یا نه؟ شروع کردم به خواندن دعا.... برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در وجودم یک چیزهایی است که اصلاً کسی باور نمی‌کند. از پاکی و از صداقتش. گاهی حس می‌کردم وقتی بهش دست می‌دهی، شفا می‌دهد. یا وقتی به او دست می‌دادی مشکلت حل می‌شد؛ یا حتی تَبَت کم می‌شود! اگر بگویم همچین حسی داشته‌ام، دروغ نگفته‌ام. اصلاً کاظم یک چیز دیگری بود. مدام از درون می‌سوزم که چه کسی را از دست دادیم و استفاده نکردیم. انسان عجیبی که در قالب دنیا و محل نمی‌گنجید. گاهی انقدر به یک نفر نزدیک می‌شوی که خیلی از خلقیات و خوبی‌هایش را نمی‌بینی؛ الان که نگاه می‌کنم می‌بینم ما با کاظم این‌طور بودیم. برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
یکی از همراهان و دلدادگان به اعضای محترم کانال @shahid_ketabi
خواب شهید.mp3
4.97M
مصاحبه با یکی از کسانی که در سال ۱۳۹۵ سه شب متوالی، خوابی عجیب و جالب از دیده است.🤔 شهید عاملو در خواب به او گفته است : 👈منزل من در امامزاده یحیی(سمنان) است؛ حتما بیا به من سر بزن که مشکلت را حل خواهم کرد!😭 توضیحات: ۱ـ ایشان–که از بیان نامشان معذورم– در سال ۱۳۹۵ دخترش(فائزه) را در سن ۲۰ سالگی از دست داده و روزهای سختی را سپری کرده است. ۲ـ لهجه شیرین کرمانی(سیرجان) به زیبایی و سادگیِ بیان افزوده و تا حدودی خلوص‌نیت را می‌شود از کلام ایشان فهمید😊 ۳ـ مصاحبه طولانی است. بنده فقط قسمت خواب را بارگذاری نمودم. ۴ـ ایشان در خواب چند شهید را می‌بینند که با آنها آشنا بود؛ شهدایی مثل و و که در دفاع مقدس از مراتب بالای نظامی برخوردارند. منتهی در این خواب همه سکوت کرده و ماموریت به 🥺 یعنی شهید عاملو واگذار شده است؛ معنی این شاید این باشد که در سرای آخرت، مقامات وابسته به تقوی و خلوص قلبی افراد است و مراتب دنیایی جایگاهی ندارد. به تعبیر قرآن «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» ۵ـ ایشان تا دو هفته قبل نمی‌دانست که کسی را که در خواب دیده، شهید کاظم عاملو است و عجیب‌تر اینکه تا مدت‌ها در بازار نزدیک امامزاده یحیی، با اسم و نشانی دنبال فردی با این خصوصیات می‌گشته است!😳 ۶ـ بنا ندارم خواب و رویا را مبنای بیان خاطرات کنم و به سراغ مطالبی که حواشی کار برای جمع‌آوری خاطرات شهداست بروم. منتهی این یکی واقعا خاص بود وحیفم آمد شما را از آن بی‌بهره بگذارم.😌 👈توصیه می‌کنم این را از دست ندهید👌 @shahid_ketabi
از مادر شهید و مادربزرگ خودم شنیده بودم که کاظم در کودکی مریض شده و گاهی تشنج می‌کرده است. دکترها نتوانسته بودند برایش کاری کنند و او تا دوازده‌سیزده سالگی به این بیماری مبتلا بود؛ نه اینکه مادرزادی باشد، انگار بچه توی کوچه حیوان یا چیزی را دیده و بعد این طور شده بود. می‌گفتند او را اینور و آن ور زیاد بردند؛ اما جوابی نگرفتند. یک‌بار خاله به آنها گفته بود: «دکتر این بچه است. آنها هم او را بردند مشهد و به پنجره فولاد بستند. مادرش می‌گفت: نصفه شبی رفتم بهش سری بزنم. دیدم چشماش بازه. پرسیدم: بیداری مادر؟ کاظم گفت: خیلی وقته! بعد برام تعریف کرد که: یه آقایی با عمامه سبز اومده پیشش و بهش گفته بلند شو که دیگه هیچ مشکل و مرضی نداری! از آن تاریخ به بعد مشکل دایی کاظم حل شد و مریضی‌اش رفت که رفت... . برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi