🌷شهید نظرزاده 🌷
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا💖 #قسمت_سی0⃣3⃣ 🍂ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ
📚 #از_داستانهای_نازخاتون
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا💖
#قسمت_سی_و_یکم1⃣3⃣
🍂ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺁﺷﭙﺮﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ . ﺷﻤﺎﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺻﺪﺍﯼ ﺯﻧﮓ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ : ﻣﺎﺩﺭ، ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ : ﻣﺮﺗﻀﯽ ﭘﺎﺷﻮ ﺍﻭﻣﺪﻥ !
ﻭ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭼﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺳﺮﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ .
🍁ﭘﺪﺭ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﺶ ﺭﺍ ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ . ﺍﻭﻝ ﭘﺪﺭ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ - ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻣﺶ - ﻭ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻧﺪ . ﺑﺎﺯﻫﻢ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﺖ ﻧﭙﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﯾﮏ ﺟﻌﺒﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻭ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﻮﺩ .
🍂ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻪ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮﺳﯽ ﮔﺬﺷﺖ . ﭘﺪﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺧﻮﺏ ﺁﻗﺎﺯﺍﺩﻩ ﭼﮑﺎﺭﻥ؟
ﭘﺪﺭ ﺳﯿﺪ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺗﻮﯼ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ، ﺗﻮﯼ ﺣﻮﺯﻩ ﻫﻢ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺨﻮﻧﻪ .
ﭼﻬﺮﻩ ﭘﺪﺭ ﻋﻮﺽ ﺷﺪ . ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺳﯿﺪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﺴﺒﯿﺢ ﻓﯿﺮﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺍﺵ ﺫﮐﺮ ﻣﯿﮕﻔﺖ . ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺣﺎﻟﺖ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺵ ﻋﺎﺩﯼ ﺷﺪ : ﺧﯿﻠﯽ ﻫﻢ ﺧﻮﺏ …
🍁ﻣﺎﺩﺭ ﺳﯿﺪ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ : ﺑﺠﺰ ﯾﻪ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﻭ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﺍﻣﺎ ﺍﮔﻪ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮﺷﻮﻧﻮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﻣﯿﺘﻮﻧﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﻬﯿﻪ ﮐﻨﻦ .
ﻣﺎﺩﺭ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺯﺩ : ﺩﺧﺘﺮﻡ … ﻃﯿﺒﻪ …
ﺳﯿﻨﯽ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ . ﺁﺭﺍﻡ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭼﺎﯾﯽ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎﺩﺭ . ﺳﯿﺪ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ : ﯾﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﯼ ﻫﺴﺖ ﺁﻗﺎﯼ ﺻﺒﻮﺭﯼ !
🍂ﻗﻠﺒﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ . ﺳﯿﺪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ : ﺑﻨﺪﻩ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﺍﻋﺰﺍﻡ ﺑﺸﻢ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺣﺮﻡ .…
ﭼﻬﺮﻩ ﭘﺪﺭ ﺩﺭﻫﻢ ﺭﻓﺖ : ﺗﮑﻠﯿﻒ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺸﻪ؟
ﺳﯿﺪ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩ : ﻫﺮﭼﯽ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﯿﺪ …!
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا💖
#قسمت_سی_و_دوم2⃣3⃣
🍂ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻦ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ . ﺩﺭﺑﺎﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ .
ﭘﺪﺭ ﯾﮑﻪ ﺧﻮﺭﺩ: ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺶ ﻭﺍﯾﺴﯽ . ﻣﻄﻤﺌﻨﯽ؟
– ﺁﺭﻩ . ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ .
– ﭘﺲ ﺑﺮﯾﺪ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺣﺮﻓﺎﺗﻮﻧﻮ ﺑﺰﻧﯿﺪ !
🍁ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺟﻠﻮ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﺍﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ . ﻫﺮﺩﻭ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ، ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺕ ﮔﺬﺷﺖ . ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﻄﻤﺌﻨﯿﺪ؟
– ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﺶ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ؛ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺑﯿﻔﺘﻪ . ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻢ .
– ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻣﺎﺩﯼ ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ !
– ﻋﯿﺒﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﻣﻨﻢ ﺗﻮﻗﻌﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ . ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺷﺮﻁ ﺩﺍﺭﻡ .
🍂– ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ !
– ﺑﺪﺍﯼ ﻋﻘﺪ ﺑﺮﯾﻢ ﺷﻠﻤﭽﻪ !
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﯾﺰﯼ ﺯﺩ : ﭘﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻦ ﻫﻤﺴﻨﮕﺮ ﺑﺎﺷﯿﻦ !
– ﺍﻥ ﺷﺎﺀﺍﻟﻠﻪ .
#ﮔﺮﻩ_ﺯلف_ﺧﻢ_ﺍﻧﺪﺭ_ﺧﻢ_ﺩﻟﺒﺮ_ﻭﺍ_ﺷﺪ
#ﺯﺍﻫﺪ_ﭘﯿﺮ_ﭼﻮﻋﺸﺎﻕ_ﺟﻮﺍﻥ_ﺭﺳﻮﺍ_ﺷﺪ
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5886315578964049995.mp3
6.96M
🍂ای دل وامونده ای دل تنهامونده
🍂دلی که از #رفیقای_شهیدش جامونده
🎤 بانوای: #حسین_سیب_سرخی
#صوت_شهدایی
#جامانده_منمـ😔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
می گویند:
سرِ دوراهی 🔀گناه و ثواب
به حُبّ #شهادت فكر كن
به نگاه امام زمانت فكر كن😌
ببين می توانی از #گناه بگذری⁉️
از گناه🔞 كه گذشتی
از #جانت هم می گذری...
#رفیق_شهیدم !
ادعای شهادت🌷 دارم ولی
دست دلمـ💓 می لرزد
سر #دو_راهی گناه و ثواب
حلال و #حرام😔
سنگینی #نگاه_تو را لازمم
به وقت ماندن سر دو راهــ↭ـی
که یادآورم باشد
#شاهد بودن #شهید را.....
#شهید_عارف_کایدخورده
#شبتون_شهدایی 🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
بيا ای بهترين درمان قلبـ💔ـم
مداوا كن غم پنهان قلبـ💔ـم
قسم بر خالق دلـ💚ــهای عاشق
تو هستی آخرين سلطان قلبـ💔ـم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
بهرهبردن از هر کار خیری در ماه مبارک رمضان.mp3
1.68M
🎤 بیانات #استاد_حاج_علی_اکبری
🎧 بهرهبردن از هر کار خیری در ماه مبارک #رمضان
پیشنهاد دانلود👌👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شعری که بر زبانش جاری بود 🍂آن ڪس ڪه #تو را شناخت جانـ❣ را چه ڪند 🍃فــرزند و عــیال و #خــان
سحر امروزم چه سحری شد...!!!
به طور اتفاقی فیلمی از لحظه ی شهادت #شهید_مصطفی_صدرزاده دیدم که خیییلی تکون دهنده بود؛ اگه با دیدن اون فیلم بیدار و آدم نشم وای به حالم...
آخرین جملاتش این بود: نحن شیعة علی بن ابیطالب(این رو مرتب می گفت)
وقتی گلوله خورد با جسم #خونی روی زمین غلت می خورد؛ داشت دور #مولاش علی بن ابیطالب می چرخید؛ منم بی اختیار با اشک می گفتم: آقامصطفی؛ دورت بگردم!!!
وقتی هم که صورتش به زمین می خورد دلم می رفت #کربلا...
آره؛ سحر امروزم چه سحری شد...
#شهید_مصطفی_صدرزاده 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم
لحظه اصابت گلوله به شهید مدافع حرم، #شهید_مصطفی_صدرزاده و فریادهای " نحن شیعه علی بن ابی طالب" دقایقی قبل از شهادت ....
🌷شادی روح شهدای مدافع حرم #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
Tahdir-www.DaneshjooIran.ir-joze.mp3
3.84M
💿 #تندخوانی⇧⇧
◀️ جزء چهاردهم قرآن کریم
🎙 #استاد_معتز_آقایی
🔸حجم: ۴ مگابایت
✨التماس دعا✨
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
Shahat.tartil-joz.14.mp3
7.14M
💿 #ترتیل⇧⇧
◀️ جزء چهاردهم قرآن کریم
🎙 #استاد_شحات_محمد_انور
🔸حجم: ۷ مگابایت
✨التماس دعا✨
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فرازی از وصیت نامه شهید📜
🔰دوستان و همرزمان من سلام:
💢آنچه از این خلقت به این حقیر اثبات شده👌 این بود که هیچ چیز را بهتر از این ندیدم که دوستان، #صداقت_دینی داشته باشند و کاری به این ناملایماتی که اتفاق میافتد در بین افراد👥 سازمان و #جامعه نداشته باشند.
💢ما باید سعی کنیم کار و #وظیفه خود را به نحو احسن✅ و آن طوری که وظیفه ما است انجام دهیم و سعی کنیم در #حیطه_کاری خود پیشرفت کنیم و یک فردی دارای معلومات عالی👌 باشیم و بدانید که ما باید با کسب تجربه افرادی مفید باشیم برای #حفظ و حراست و نگهداری #اسلام.
💢برادران من خود را دست کم نگیرید❌ دنیا و ابرقدرتهای دنیا از #لباس_سبز ما و اسم ما میترسند😰 و آن هم به خاطر #ایمان درون قلب💗 شما دوستان است. خود را #کوچک نشمارید🚫
چند خواهش دارم:
⚀یکی اینکه #نماز_اول_وقت که گشایش از مشکلات است.
⚁دوم: #صبر و تحمل.
⚂سوم: به یاد #امام_زمان باشیم.
⚃در آخر از همه دوستان درخواست دارم که بنده را #حلال کنند و اگر در فرصتی باعث آزرده شدن دل شما شدم ازمن بگذرید😔
#شهید_مهدی_ثامنی_راد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#ازدواج_به_سبک_شهدا😍
❣ازدواج شهدا کجا و ازدواج ما کجا..؟!
🍂گاهی دلم برای ازدواج هایی به سبک #شهدا تنگـ💔 می شود...
🎉ازدواجی به سبک #شهید_ردانی_پور
🎀که بجای اینکه به فکرِ برگزاری مراسم تجملاتی باشد به فکر رساندن کارت عروسی به حرم #حضرت_معصومه🕌 بود...مراقب بود در مجلسش گناه نشود🔞 آخر #حضرت_زهرا مهمان ویژه ی👌 مجلسش بود...
🎉ازدواجے مثل #شهید_میثمی
🎀که شبِ عقد از همسرش💞 مُهر در خواست کرد تا #نماز_شُکر بجا آورد... میتوانست مثل خیلی های دیگر #شب_عقد مشغول رقص و بی بند و باری باشد ⚡️اما فهمید که #همسر نعمت خداست😍 و در قبال نعمت باید #شکر کرد نه عصیان🚫
🎉یا مثلا ازدواجی شبیه به #شهید_مدق
🎀که همسرش گفت نمیخواهم #مهریه ام بیشتر از یک جلد قرآن📖 و شاخه نبات🌹 باشد...او هم میتوانست هزار جور بهانه بیاورد و بگوید مهریه #پشتوانه است و حق زن است👌 و ...
🎉یا دلم برای ازدواجی به سبک #شهید_کلاهدوز تنگ شده...
🎀که خرید عقد همسرش یک #حلقه💍 و یک جفت کیف👜 و کفش بود و مراسم عقدش را خیلی ساده با #سی_چهل نفر مهمون👥 برگزار کرد...
🎉یا شهید #محمد_ابراهیم_همت
🎀که زندگیشان را در اتاق کوچکی روی #پشت_بام شروع کردند! دریغ از یک چراغ خوراک پزی🍲 در #اوایل_زندگی...
🎉یا شهید مهدی_باکری
🎀که اهل #سادگی و از تجملات بیزار؛
که زندگی را در دو اتاق خانه ی پدری🏡 شروع کردند! همراه با وسایل ضروری زندگی که آن قدر #کم بود در یک پیکان🚘 استیشن جا می شد...
🎈آن روز ها مراسم را #ساده میگرفتند در #انتخاب_همسر به تقوا و دیانت توجه میکردند👌 نه پول و ظواهر😊
⇜خدایی #عمل میکردند
⇜و علوی زندگی میکردند...
🎈این روزها سخت درگیر تجملات و #ظواهر شدیم😔 و معترض هم هستیم که چرا اینقدر #طلاق و بدبختی زیاد است...
🎈ما بجای #توجه به👈 "شعائر" الهی
به👈 "ظواهر" دنیوی توجه مکنیم....
🎈به راستے که همه ی ما میدانیم راه #اهل_بیت و #شهدا چیست. و وای به حال ما که #میدانیم و اینگونه عمل می کنیم😔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#حجــابـــ🌸🌿 #چــادر مشکی ات تمثال آسمان شب🌌 است همان آسمان #ساکت شب با همان تموّج🌊 آرامش #همیشگ
#تلنــگـــــــــــر 🔔🔔
♦️آقا اصلا #دین رو میذاریم وسط
♦️بیا اصلا #قرآن رو میذاریم کنار❗️
💢 #حجاب یه مسئله ی عقلیه!
هر عقل سالمی میتونه قبول کنه✅
✔️به یه خانم بگو حاضری #شوهرت ۹۹%عشقش مال تو باشه١%واسه یه زن دیگه⁉️
کسی هست بگه #حاضرم؟!😕😐
پس همونطور که حاضری شوهرت #عشقش مال تو💞 باشه...
جوری از خونه بیرون نرو🚷 که عشق #شوهر_مردمو بدزدی!😱
👈یه جوری #لباس نپوش آرایش نکن که ۱%عشق یه مردو #مال_خودت کنی
💢 #زن مسلمان باید آنچنان در میان مردم رفت و آمد کند که علائم #عفاف و وقار و سنگینی و پاکی✨ آن هویدا باشد
#سخن_حاج_آقا_قرائتی
#حجاب🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥فیلم لحظه اصابت گلوله به شهید مدافع حرم، #شهید_مصطفی_صدرزاده و فریادهای " نحن شیعه علی بن ابی طالب
🍁در یکى از دورهمى های💫 پارک لاله, حرف این به میان آمد که چرا برای #طلبگى آمده ایم. #مصطفی می گفت: دنبال گمشده ای هستم که باید پیداش کنم. دلمـ❤️ یه #معنویت خاص می خواد!
🍁این جور وقت ها حرف #شهادت و #شهدا را وسط می کشید. کسی هم نمی توانست درباره این قضیه خیلى با او بحث کند❌ طوری از #شهدا حرف می زد که انگار جزئی از آن ها👥 بود. همیشه می گفت: تو نمیدونی به شهدا🌷 چى گذشته و اینا برای چی #شهید شدن!
🍁آن قدر جسارت و #مردانگى داشت که می دانستم اگر دست مصطفی چاقو🔪 باشد و دشمن تیربار💥 دستش باشد, حتما #مصطفی با همان چاقو می رود سروقت دشمن.
📚 #کتاب_قرار_بی_قرار
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍁در یکى از دورهمى های💫 پارک لاله, حرف این به میان آمد که چرا برای #طلبگى آمده ایم. #مصطفی می گفت: دن
4⃣8⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠نجابت و حیای شهید
🔰دوستم گفت: سمیه، اون برادر👤 رو میبینی؟ اسمش #مصطفی_صدرزاده س. میره #حوزه ی بسیج برادران. بگو این رو بگذاره تو ماشین🚙
🔰نگاه کردم. کنار پیاده رو زیر درخت🌳 بید مجنون ایستاده بودی☺️ آمدم جلو و گفتم: آقای صدرزاده، میشه این در🚪 رو بگذارین داخل وانت⁉️ بی هیچ حرفی به کمک #دوستانت در را بلند کردید و گذاشتید داخل وانت.
🔰یادم نیست #تشکر کردم یانه. وانت راه افتاد و من هم. بعدها بود که فهمیدم💭 عادت مرا تو هم داری: اینکه در کوچه یا خیابان🏘 یا هنگام صحبت با #جنس_مخالف به زمین نگاه کنی یا به آسمان!
🔰مثل آن روزی که #فاطمه ی دوساله بغلم بود. از پارک🎡 برمی گشتم. گوشی ام📱 زنگ زد: کجایی #عزیز؟
_ پارک بودم، دارم میام.
_ من جلوی در خونه م، صبر کن بیام #باهم برگردیم.
🔰فاطمه به بغل💞 می آمدم و #نگاهم به زیر بود. کفش های آشنایی دیدم که از جلویم گذشتند. کفش ها #مردانه بودند با نوک گرد معمولی👞 از همان مدلی که #تو می پوشیدی. تا به خودم بیایم از من دور شده بودی💕 به عقب برگشتم و صدایت زدم:
« #آقامصطفی کجا؟»
_ اِ تویی عزیز😍
_ من نگاه نمی کنم، شما هم❓
•••
°•وصیت کرده بوده: بگویید #خانمم از من راضی باشه. موقع خاک سپاری خاک #کفشش را روی سرم بتکاند تا روی صورتم بریزد و جواز ورود من به بهشت🌸 شود...
#سمیه_ابراهیمپور "همسر شهید"
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽کلیپ
#خودِ_شهید_صدرزاده
★معرفی کردن خودشون....
↫چیشد که #رفتن....
★ثبت نام کردنشون....
↫چرا #ایران اجازه نمیداد....
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh