نمیداند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست
تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریهام فهمید مدتهاست مدتهاست
بهجای دیدن روی تو در «خود» خیرهایم ای عشق
اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست
جهان بیعشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل میکنم هرچند جانکاهاست و جانفرساست
در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست...
#فاضل_نظری
📕ضد
@shearvdastan
من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه
تیرم به خطا میرود؛ اما به هدر نه!
دلخون شدهٔ وصلم و لبهای تو سرخ است
سرخ است ولی سرختر از خون جگر، نه
با هر که توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!
بد خلقم و بد عهد، زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است! مگر نه؟
یک بار به من قرعهٔ عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر... نه!
#فاضل_نظری
#آنها
همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد
زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد
سر مغرور من ! با میل دل باید کنار آمد
که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد
مرنج از بیش و کم چشم از شراب این و آن بردار
که این ساقی به قدر « تشنگی » پیمانه می سازد
مپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسم
که عشق از پیله های مرده هم پروانه می سازد
به من گفت ای بیابان گرد غربت ! کیستی ؟ گفتم :
پرستویی که هر جا می نشیند لانه می سازد
مگو شرط دوام دوستی دوری ست ، باور کن
همین یک اشتباه از آشنا بیگانه می سازد
#فاضل_نظری
@shearvdastan
با همه رو سیَهی زینت رخسار توأم
میشود خوبی رخ، خال سیاهی گاهی
#محمد_سهرابی
@shearvdastan
سفر بهانهٔ دیدار و آشنایی ماست
از این به بعد «سفر» مقصد نهایی ماست
در ابروان من و گیسوان تو گرهیست
گمان مبر که زمان گرهگشایی ماست
خرابتر ز من و بهتر از تو بسیار است
همین بهانهٔ آغاز بیوفایی ماست
زمانه غیر زبان قفس نمیداند
بمان که «پر نزدن» حیلهٔ رهایی ماست
به روز وصل چه دل بستهای؟ که مثل دو خط
به هم رسیدن ما نقطهٔ جدایی ماست
#فاضل_نظری
#آنها
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگریست
جای گلایه نیست! که این رسم دلبریست
هر کس گذشت از نظرت، در دلت نشست
تنها گناه آینهها زود باوریست
مِهرت به خلق بیشتر از جور بر من است
سهم برابر همگان نابرابریست
دشنام یا دعای تو در حق من یکی است
ای آفتاب، هر چه کنی ذرّه پروریست
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبکسریست
#فاضل_نظری
#آنها
این سیبهای سرخ برای نچیدن است
دلبستنم مقدمهی دلبریدن است
حتی کلاف کهنه نخ هم نمیدهم
بالای یوسفی که برای خریدن است
زیباترین نبودی و من ماه خواندمت
این است عشق، عشق بدی را ندیدن است!
دنیا پر از صداست، تو گاهی سکوت کن
گاهی سکوت گام نخست شنیدن است
بی دوست آسمان قفسی میشود وسیع
ای دوست! عشق لذّت با هم پریدن است
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
سائلی هستم که زهرا مستجابم می کند
درمحرم باردیگرانتخابم می کند
بازهم حتمامرامی خواندودرنوکری
بین نوکرهای خودنوکرخطابم میکند
لطف مادربی حساب است وبغیرازفاطمه
پیش هرکس میروم آخرجوابم می کند
اوخبرداردزحال وروزم ازروزازل
که فراق روضه ها هردم عذابم می کند
لحظه لحظه می تپدقلبم به اذنش،بازهم
درمسیروصل روضه پُرشتابم می کند
گرچه غرق منجلابی ازگنه باشم ولی
درمحرم فارغ ازهرمنجلابم می کند
قطره هستم بازهم وصلم به دریامی کند
درمیان آب دریا دُرّ نابم میکند
درعزای بی ریای نورچشمانش اگر
روسیه هستم ولی عالیجنابم می کند
بازهم دست مرا میگیردودربین خلق
کارصدهامنبروصدها کتابم می کند
لحظه های عاشقی درکوچه ی سینه زنی
درمیان سینه زن هاهم حسابم می کند
آیه ی تطهیرنازل میکندبرچشم من
قطره ی اشکی که هرشب کامیابم میکند
آیه آیه اشک چشمانم مرابی اختیار
پاک می گرداندو غرق ثوابم می کند
نورمیگیرم زاشک چشم خوددرروضه ها
ذره هستم اشک روضه آفتابم میکند
برمشامم بوی عطرسیبی ازکرببلا
شب به شب می آیدوعطروگلابم میکند
چایی روضه شراب کوثری هست و..ازآن
جرعه ای می نوشم و مستِ شرابم میکند
آب می نوشم اگردرهرزمان وهرمکان
یادخشکیِ لب اصغرکبابم می کند
یک تنِ پامال ِشمشیروسنان وسنگ ها..ا!!!
سنگ باشم روضه ی گودال آبم می کند
✅سیداصغرحسینی
#دلتنگ_محرم
#دلتنگ_حرم
@shearvdastan
بیلشگریم، حوصله شرح قصه نیست
فرمانبریم، حوصله شرح قصه نیست
با پرچم سفید به پیکار می رویم
ما کمتریم، حوصله شرح قصه نیست
فریاد می زنند ببینید و بشنوید
کور و کریم، حوصله شرح قصه نیست
تکرار نقش کهنهٔ خود در لباس نو
بازیگریم، حوصله شرح قصه نیست
آیینهها به دیدن هم خو گرفتهاند
یکدیگریم، حوصله شرح قصه نیست
همچون انار خون دل از خویش میخوریم
غم پروریم، حوصله شرح قصه نیست
آیا به راز گوشهٔ چشم سیاه دوست
پی می بریم؟ حوصله شرح قصه نیست
#فاضل_نظری
#آنها
نگاهی نامسلمان ناگهان انداختی رفتی
ندیدی سوختم... آتش به جان انداختی رفتی
به شك افتاده بین پنج و شش ركعت شمار ما
تو باز اهل یقین را در گمان انداختی رفتی
نماندی تا ببینی شهر را در خون و خاكستر
عصایت را میان ساحران انداختی رفتی!
شبیه چای خود را پیشكش كردم، تو با سردی
مرا در انتظارت از دهان انداختی رفتی
اگر خیری رساندی بی گمان نشناختی، گویا
گلی بر سنگ قبری بی نشان انداختی رفتی
برایت ارزش كشتن ندارم، دیده ام هرجا
كه رویارو شدم با تو، كمان انداختی رفتی
#حسین_زحمتکش
@shearvdastan
هرچه در تصویر خود بهتر نگاه انداختم
بیشتر آیینه را در اشتباه انداختم
زندگی تصویر بود ای عمر، برگردان به من
سنگهایی را که در مرداب و ماه انداختم
عشق با من نابرادر بود، چون عاقل شدم
یوسف خود را به دست خود به چاه انداختم
تا دل پرهیزگارم را ببینم توبهکار
با شعف خود را در آغوش گناه انداختم
سر برون آوردم از مرداب، رو بر آفتاب
چون حباب از شوق آزادی کلاه انداختم
#فاضل_نظری
#آنها
تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسان
انتظار همه را نیز به آخر برسان
همه پروردهٔ مهرند و من آزردهٔ قهر
خیر در کار جهان نیست، تو هم شر برسان
لاله در باغ تو رویید و شقایق پژمرد
به جگرسوختگان داغ برابر برسان
مردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود
شادمانم کن و اندوه مکرر برسان
مرگ یا خواب؟! چقدر این دو برادر دورند
مژده ی وصل برادر به برادر برسان
#فاضل_نظری
#آنها
دلبری از تو بعید است تو خود زیبایی
که روا نیست پس از معجزه جادو کردن...
#سعید_صاحبعلم
@shearvdastan
عالم محرم است سلامُ علی الحسین
این ذکر عالم است سلامُ علی الحسین
این جمله واجب است بگوییم و بشنویم
هرجا که پرچم است سلامُ علی الحسین
بعد از خدا و قبله سوال درون قبر
تنها همین دم است سلامُ علی الحسین
هر ثانیه اگر چه بگوییم این سلام
نه؛ بازهم کم است سلامُ علی الحسین
هم ذکر فاطمه است سلام علی الغریب
هم ذکر خاتم است سلامُ علی الحسین
بر زخم های پیکر آقای تشنگان
این ذکر مرهم است سلامُ علی الحسین
هر کس ز بهترین دم عالم سوال کرد
گویید این دم است سلامُ علی الحسین
واجب شده است در همه جا شعر محتشم
باز این چه ماتم است سلامُ علی الحسین
هرکس شده است محرم حق هر کسی که هست
مدیون این دم است سلامُ علی الحسین
وقتی خدا نوشته به عرشش غم تو پس
این اسم اعظم است سلامُ علی الحسین
میفروشم گوشوارم را اگر پیدا شود
جای آن انگشتری زیبا برایت میخرم
#بنت_الحسین
#شب_سوم
شمع که میسوخت را پروانه تحویلش گرفت
عاقل آواره را دیوانه تحویلش گرفت
زحمت آشفته ها را از سر خود کم نکرد
گیسویی که شد پریشان، شانه تحویلش گرفت
من فراری بودم از رب کریمی که سحر
بنده ای بیچاره را جانانه تحویلش گرفت
با هیاهو و هوار و داد من کاری نداشت
بی کسی را باز بی صبرانه تحویلش گرفت
فرق دارد او حسابش با همه چون دیده ام
هر که خسران دیده، بی بیعانه تحویلش گرفت
من دلم آباد بود اما خرابش کرده ام
باز هم این خانه را ویرانه تحویلش گرفت
سائل باب الجوادم آی مردم بشنوید...
اینکه محتاج است صاحبخانه تحویلش گرفت
خوشه ی انگور ما را از نجف می آورند
مست را ساقی به یک پیمانه تحویلش گرفت
خوش بحال هر کسی که آشنا شد با حسین
هر کسی شد با گنه بیگانه ... تحویلش گرفت
من سری را می شناسم که بریدند از قفا
آن سر پُر زخم که ریحانه تحویلش گرفت
رفت سر بر روی نیزه فاطمه زد بر سرش
رفت سر بین طبق، دردانه تحویلش گرفت
رضا دین پرور
#مناجات_امام_حسین_علیه_السلام
#مرثیه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
#شب_جمعه
#دلتنگ_حرم
@shearvdastan
هزار حیف ندانی که دور از تو به من
چهها گذشت و چهها دیدم و چهها کردم...
#رضیالدین_آرتیمانی
@shearvdastan
سلام ای با مقام و رتبه ی زن آشنا زینب
سلام ای عفت و صبر و وفا را محتوا زینب
سلام ای خورده نان از سفره ی ایمان پیغمبر
سلام ای قبله ی ایمان کل انبیا زینب
سلام ای زینت نام علیِ عالیِ اعلا
سلام ای افتخار حضرت خیرالنسا زینب
سلام ای زینبیون را پناه روز وانفسا
سلام ای بر غمت هر پاکزادی مبتلا زینب
نباشد گر چه نامت در حدیث عشق اما تو
شدی معنای ستر و کرده ای کار کساء زینب
تمام انبیا خدمتگزاران سر کویت
که هستی بضعه ی آزاده ی آل عبا زینب
تمام حسنها را در تو دیدم اینچنین گفتم
حیا زینب وفا زینب به عالم کیمیا زینب
به فرمان خدا فرمانبرت میشد ملک وقتی
که میخواندی دعا با بارالها ، ربنا زینب
اگر دارالشفا ذکر حسین ابن علی باشد
یقین دارم تویی داروی این دارالشفا زینب
هزاران مرحبا گفتی به یاران روز عاشورا
خدا هم گفت در هر دم هزاران مرحبا زینب
از آن ساعت که غرق خون حسین افتاد در گودال
هدایت تا چهل منزل به راه افتاد با زینب
تو شیر عرصه ی حق محوری بودی نبودی تو
یقین میمرد نام کربلا در کربلا زینب
نه تنها روی دوشت پرچم حلم و حیا داری
که تو هستی سفیر مکتب خون خدا زینب
تو تفسیر تمام آیه ها بودی که از یک سر
به گوش خلق می آمد ز روی نیزه ها زینب
ز نطق آتشینت شام را شام بلا کردی
کلامت کرد کار ذوالفقار مرتضی زینب
به تیغ در زبان ویرانه کردی کاخ ظلمت را
گلستان کرده ای با مقدمت ویرانه را زینب
سنان و ساربان وجسم عریان را جدا دیدی
سه ساله طشت زر راس جدا دیدی جدا زینب
به هر جا دید زین العابدین بزم عزایی را
میان گریه بر داغ پدر میگفت یا زینب
جدا از کربلا با زخمهای شام در غربت
فقط میخواند از گودال و آخر شد فدا زینب
قیام سرخ عاشوراست با نام حسین اما
بود حسن ختام دفتر این ماجرا زینب
داریوش جعفری
#مرثیه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شب_چهارم
@shearvdastan
نام تو که عشق ناب دارد عباس
خاصیت آفتاب دارد عباس
ما تشنه یک جرعه سخاوت هستیم
مشک تو هنوز آب دارد عباس
#تاسوعا
#علی_اکبر_رشیدی
فکر گناه،
می شکند عزم توبه را ولی
هر شب میان روضه شمیم نگاه تو
حُرّ درون مرا
زنده می کند.
#معصومه_امیریان_نور
@shearvdastan
نفر نفر به تنت تیغ و تیر و نیزه زدند
تو را به نیزه،حرم را به چشم هرزه زدند
سپاه غارتیان سمت خیمه راه افتاد
حرم بدون تو در چنگ یک سپاه افتاد
بدون تو چه پریشان حجاب ها می سوخت
به یاد زخم لبت قلب آب ها می سوخت
کجا روم که تنت را ز خاطرم ببرم
خدا کند که نبینی چه آمده به سرم
تو را به نیزه کشیدند زیر تیغ در گودال
تنت به کینه دریدند زیر تیغ در گودال
حرم که سوخت دلم پابه پای طفلان سوخت
برای هرم دل من دل بیابان سوخت
چگونه بگذرم از این گلوی صد چاکت
چه رد پای زیادی ست مانده بر خاکت
سری به نیزه بلند است عصر عاشورا
زبان مرثیه بند است عصر عاشورا
حسن کردی محرم۱۴۰۲
#مرثیه_امام_حسین_علیه_السلام #گودال_قتلگاه
#عصر_عاشورا
@shearvdastan
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حرکت ذوالجناح وز جولان
هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
کشید پــا ز رکـاب آن خلاصه ی ایجاد
به رنگ پرتو خورشید، بر زمین افتاد
بلند مرتبه شاهی ز صدر ِ زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
مُقبل کاشانی
منم حسن ختام باشکوه داستان تو
پس از این اسوه میسازند اساطیر کهن از من
#سیدحمیدرضا_برقعی
@shearvdastan
از سخنچینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم
سیلی همصحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخرهام، هر قدر بیمهری کنی میایستم
تا نگویی اشکهای شمع از کمطاقتیست
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم
چون شکست آینه، حیرت صد برابر میشود
بیسبب خود را شکستم تا ببینم کیستم
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن میزیستم
#فاضل_نظری
#آنها