eitaa logo
شعر شیعه
6.8هزار دنبال‌کننده
439 عکس
162 ویدیو
17 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ولایت چیست ؟ اصل آفرینش کلید قفل سیر درک و بینش ولایت چیست ؟تحصیل تعهد صراط ما پس از ایاک نعبد ولایت چیست ؟معراج تکامل پی اثبات ذات پاک حق قل ولایت علت غایی است ما را به حمت فعل بی ماضی است ما را ولایت آب و گل را در هم آمیخت که از آمیختن آدم برانگیخت ولایت نور را شد ساحل نور که طوفانش بود در خط دستور ولایت کوه آتش را کند گل به ابراهیم در وقت توکل ولایت در کف موسی عصا شد به امر حق به شکل اژدها شد ولایت را دم عیسی قرین است که انفاس خوشش جان آفرین است ولایت در ولایت گشت کامل کز او نور هدایت گشت حاصل ولایت جمع را تفریق دارد که درکش سالها تحقیق دارد ولایت رمز اثبات وجود است ز جود او همه بود و نبود است ولایت دشمن نامردمی هاست یگانه رهبر سر در گمی هاست ولایت هر که دارد غم ندارد قوامش بیش هست و کم ندارد ولایت یازده نور جلی بود که پیوند تمامی با علی بود اگر خواهی بدانی این علی کیست ولی حق کسی غیر از علی نیست علی حق را تجلی صفات است امامت را چو سیم ارتباط است به او رنگ ولایت چون ولی شد علی مهدی شد و مهدی علی شد به نخل دین ولایت برگ و بال است ولایت را جهان در انتظار است ولایت پای تا سر عدل و داد است بشر را آخرین حکم جهاد است ولایت کاخها را کوخ سازد که قانون بشر منسوخ سازد ولایت دیده ها را دیده بان است ظهور مهدی صاحب زمان است بشر را لطف نا محدود آید ظهور مهدی موعود آید ولایت معنی الله و نور است شکوه رجعت و روز ظهور است رسالت از ولایت گشت کامل که هستی از کمالش گشت حاصل ولایت خاتمیت راست خاتم که ختم خاتمیت هست خاتم دگرگونی اگر عالم پذ یرد ره خاتم از آن خاتم بگیرد @shia_poem
لم داده ام به تکیه گه "لن ترانی" ات من سخت راحتم که ندارم نشانی ات اول تو از پیاله ی هستی چشیده ای ما نیز می خوریم زجام دهانی ات عکس مرا بگیر و ببر تا درخت سیب ای روح آب، من به فدای روانی ات در لیلة المبیتِ دلم، زخم کم بزن شانه مزن به گیسوی عنبر فشانی ات وقتی به فتح مکه رسیدی مرا بکُش با ذوالفقار نه، به لبِ ذوالمعانی ات احمد به آفتابِ غدیرت رسیده است ای باغ من، فدای پیمبر رسانی ات لفظی بریز و آینه ها را تکان بده محشر کن ای کلام تو عالم تکانی ات در پیری ات به جای خدا تکیه می کنی وقتی رَوی به دوش نبی در جوانی ات ما سُرمه می خوریم، اگر منبری تویی ما ترمه می شویم و عبای یمانی ات قدِّ تو گر چه چون پسرانت بلند نیست پیداست رفعت تو از این "مهر"بانی ات خورشیدبان تویی که به زهرا مراقبی ای من فدای مهر تو و مهرَبانی ات   تو صیغه ی اُخُوَّت ما را به خود بخوان در رکن کعبه یاد اویس یمانی ات   قنبر به خود لیاقت قنبر شدن نداشت افتاد بین جذبه ی قنبر کشانی ات   دلها ترک ترک شد و باران نمی زند پس کو عصای موسَوی ابر رانی ات؟   در صورتم دو برکه هویداست با علی یعنی منم همیشه غدیر نهانی ات   بگذار تا برات سر و دست بشکنیم هر چند دستمان نرسد بر گرانی ات   رو کرد مصطفی ورق آخرین خویش احمد! فدای آن ورق امتحانی ات   تو روی دست آمده ای پس میا به زیر رو دست خورده اند رفیقان جانی ات   تو کوهی و به دوش خودت کاه می کشی بار مرا ببر به همان کهکشانی ات   حیف از تو که به روی زمین پای خود نهی بالا مکان بمان به همان لامکانی ات   منبر چو شد برای تو دست رسول عشق نوبت رسید بر نوه ی ارغوانی ات   آمد علی اصغر و معنی شکفته شد: من هم علی شدم که کنم هم عنانی ات... @shia_poem
خوشم با حب حیدر قد کشیدم دلم را از همه عالم بریدم به غیر از مرتضی چیزی ندارم به غیر از مرتضی چیزی ندیدم چه شوری در دلم افکنده عشقش پر از عشقم، پر از از خوف و امیدم خوشم حلقه به گوش این سرایم به هر محفل ثنایش را شنیدم حیاتش ساده تر از بندگان بود عجب شاه و امیری برگزیدم گرفتار نگارم شُکْرُ لِللّٰه علی را دوست دارم شُکْرُ لِللّٰه * صد و ده بار ذکر هو گرفتم از این دنیا و اهلش رو گرفتم مگر عقلم کم است از او نخوانم مگر کم آبرو از او گرفتم دل من زیر و رو شد از شبی که به دستم در حرم جارو گرفتم خراسان و نجف، این آبرو را هم از این سو، هم از آن سو گرفتم علی گفتم کمی زهرا بخندد چه پاداشی از این بانو گرفتم گرفتار نگارم شُکْرُ لِللّٰه علی را دوست دارم شُکْرُ لِللّٰه * خدا رو کرد با او گوهرش را تجلی صفات و مظهرش را زمان وحی نور قل هو الله میان کعبه خوانده مادرش را نبی هم در شب تاریک فتنه به حیدر می سپارد بسترش را میان اوج پرواز نمازش به سائل می دهد انگشترش را همه بی تاب بر سجده می افتند اگر افشا نماید قنبرش را گرفتار نگارم شُکْرُ لِللّٰه علی را دوست دارم شُکْرُ لِللّٰه * نجاتم داده استغفارهایش دلم را برده با رفتارهایش شده سرتاسر نهج البلاغه نَمی از باطن پندارهایش ملائک از شعف هو می کشیدند همیشه لحظه ی پیکارهایش نبی دلگرم بازوی علی بود به جای تک تک سردارهایش چنان از قلعه در را مرتضی کند ترک برداشت تا تالارهایش گرفتار نگارم شُکْرُ لِللّٰه علی را دوست دارم شُکْرُ لِللّٰه * رها کردن مرامِ پیر من نیست به دست دیگران زنجیر من نیست مرا دیوانه می خوانند مردم اگر مجنون شدم تقصیر من نیست اگر از مرتضی کمتر بخوانم اثر بر ناله ی شبگیر من نیست بدون گوهر حب ولایت به غیر از معصیت تکبیر من نیست گره خورده دلم با حب حیدر به جز این عشق در تقدیر من نیست گرفتار نگارم شُکْرُ لِللّٰه علی را دوست دارم شُکْرُ لِللّٰه * ازل از جام خود بر ما چشانده همین باده دل ما را کشانده زمان خلقت آب و گل ما کمی خاک عبایش را تکانده کسی که روی دوش مصطفی رفت یتیمان را سر دوشش نشانده خدا هم از زبان مرتضایش پیمبر را شب معراج خوانده به شوق وعده ی " یا حارَ هَمْدان..." برایم طاقت و صبری نمانده ¹ گرفتار نگارم شُکْرُ لِللّٰه علی را دوست دارم شُکْرُ لِللّٰه * برای مؤمنین یعسوب دین است خداوند کرم روی زمین است عبای وصله دار کهنه ی او تجلی همان حِصن حصین است نشستن زیر ایوان طلایش برایم بهتر از خلد برین است اگرچه منکرانش هم نفهمند فقط حیدر امیرالمومنین است به یمن شیر پاک مادر خود تمام عمر، حرفم این چنین است گرفتار نگارم شُکْرُ لِللّٰه علی را دوست دارم شُکْرُ لِللّٰه *** ۱. امیر المومنین علیه السلام فرمودند: یا حار همدان! من یمت یرنی بحار الانوار، ج 6، ص 160 @shia_poem
راهِ من را گرفت گیسو هم تیغ بر من کشید ابرو هم عقل آمد به یاری ام ، امّا مثلِ دل عاشقِ تو شد او هم بوسه ای بر لبت زدیم و دگَر نروَد لب به سمتِ کندو هم همه خوبان کنارِ تو جمعَند بنشان بنده را به پهلو هم نه فقط ما اسیر چشمِ تو ایم عاشقِ چشمِ توست آهو هم بُرده است ذکرِ «یاعلی» ز لبَم ذکرِ یاربّ و ذکرِ یاهو هم @shia_poem
امروز روز عید خدا روز یا علی است فریاد جنّ و انس و ملک یکصدا علی است نزدیک و دور شیعه به هرجاست با علی است شور و دعا و زمزمه و ذکر ما علی است ای جبرئیل مدحت مولا علی بگو پرواز کن به دور علی یا علی بگو عید بزرگ خالق و خلقت خجسته باد جشن سرور احمد و امّت خجسته باد آوای وحی و مژدۀ رحمت خجسته باد اکمال دین، تمامی نعمت خجسته باد این قول احمد است چه نیکو روایتی یوم الغدیر افضل اعیاد امّتی عید غدیر عید خدا و پیمبر است عید غدیر عید تولّای حیدر است عید غدیر عید امامان سراسر است عید غدیر از همه اعیاد برتر است عیدی شیعه، آیۀ اکمال دین شده مولا علی امام همه مسلمین شده ما دل به مهر حیدر کرّار باختیم با نای جان نوای ولایت نواختیم چون شمع در شرار محبّت گداختیم با خطبۀ غدیر علی را شناختیم تا شیعه ایم بار ولایت به دوش ماست این خطبه تا قیام قیامت به گوش ماست... تنها تویی به ختم رسل جان و جانشین تنها تو را رسول خدا خوانده کلِّ دین تنها تویی تو دست الهی در آستین تنها تویی امیر تمامیّ مؤمنین بر منبر رسول، سلونی تو گفته ای در بستر رسول، به جایش تو خفته ای حج و زکوة و صوم و صلوة و قیام، تو حمد و رکوع و سجده، تشهد، سلام، تو سعی و صفا و مروه تو، ركن و مقام، تو تکبیر تو، طواف تو، بیت الحرام، تو ای در تمام ملک خدا ذکر خیر تو مولود کعبه رکن حرم کیست غیر تو قرآن کتاب مدح و خدا مدح خوان توست قرآن نیازمند به نطق و بیان توست هم تو زبان حقیّ و هم حق زبان توست جاویدی و هماره زمان ها زمان توست دلبسته ی ولای تو دلبسته ی خداست مهر تو لطف و رحمت پیوسته ی خداست دنیا هزار چهره بیاراست یاعلی با صد کرشمه وصل تو را خواست یاعلی کی در دلت محبت دنیاست یاعلی از کفش وصله‌دار تو پیداست یاعلی دیدم همه حکومت دنیات در نظر حتـی ز آب بینـی بز بود پست‌تر... مولای اولیای خدا کیست جز علی دست گره گشای خدا کیست جز علی مصداق هل اتایِ خدا کیست جز علی ممدوح انّمای خدا کیست جز علی انصاف کو مروّت و مردانگی کجاست؟! آیا لباس کعبه بر اندام بت رواست؟! غیر از علی که جان پیمبر خطاب شد؟ غیر از علی که صاحب "علم الکتاب" شد؟ غیر از علی که هم سخن آفتاب شد؟ غیر از علی که روی زمین بوتراب شد؟ غیر از علی که مادرش او را به کعبه زاد؟ غیر از علی که قاتل خود را پناه داد؟ غیر از علی که خوانده محمّد برادرش؟ غیر از علی که حضرت زهراست همسرش؟ غیر از علی که زینب کبری است دخترش؟ غیر از علی که داده خدا فتح خیبرش؟ مرد نبرد خیبر و ننگ اُحد کجا؟! حیدر کجا فراری جنگ اُحد کجا؟! آن مدعی که چون بز کوهی فرارکرد ننگ فرار را به جهاد اختیار کرد ترک نبی به معرکهء کارزار کرد خود را نهان به پیچ و خم کوهسار کرد می دید رزم تو ز یسار و یمین علی می گفت بر شجاعت تو آفرین علی   وقتی که او به جنگ احد گفت الفرار آورد جبرییـــل بــرای تــو ذوالفقــار بر لیلة المبیت تو حق کرده افتخار تو یار یار بودی از اول نه یار غار تو بر دفاع ختم رسل پا فشرده ای دور رسول گشته نود زخم خورده ای... روز نخست ارض و سما گفت یا علی  روح الامین به وقت دعا گفت یا علی  آدم به موج درد و بلا گفت یا علی  در جنگ‌ها رسول خدا گفت یا على  قرآن به وصف توست که تکمیل می‌شود  كى غير تو معلم جبریل می‌شود؟  ممدوح جبرئیل به ارض و سما علی است در ذوالفقار زمزمهء لافتی علی است قرآن، نماز، ذکر، عبادت، دعا علی است دنیا بدان که رهبر و مولای ما علی است مرد غدیر پیرو خطّ سقیفه نیست با غصب منبر نبوی کس خلیفه نیست مرد فرار فاتح خیبر نمیشود بیگانه با رسول، برادر نمیشود جز تو كسى كه نفس پیمبر نمیشود جز تو به شهر علم نبی، در نمیشود بگذار تا رود به سر دارها سرم من خاک پای "میثم" تمار حیدرم گلچین و تلفیق چهار شعر @shia_poem
جلوه گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر ریخت از خمّ ولایت می به مینا در غدیر می‌تراوید از دل صحرای سوزان بوی عشق موج می‌زد عطر انفاس مسیحا در غدیر چتر زرین آفتاب آورد و ماه از آسمان نقره می‌پاشید بر دامان صحرا در غدیر رودها با یكدگر پیوست كمكم سیل شد «موج میزد سیل مردم مثل دریا در غدیر» هدیه جبریل بود« الیوم اكملت لكم» وحی آمد در مبارک‌باد مولی در غدیر با وجود فیض «اَتمَمتُ علیكم نِعمتی» از نزول وحی غوغا بود، غوغا در غدیر بر سر دست نبی هر كس علی را دید گفت: آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر آی ابراهیمیان! در موسم حج وداع این خلیل بت‌شکن، این مرد تنها در غدیر سرنوشت امت اسلام را ترسیم کرد غنچه لب‌های پیغمبر که شد وا در غدیر بر لبش گل واژه «من كنت مولا» تا نشست گلبُن پاک ولایت شد شكوفا در غدیر منزلت بنگر! که چون هارون امام راستان لوح ده فرمان گرفت از دست موسی در غدیر بوی پیراهن شنید آن روز یعقوب صبور یوسف گمگشته‌اش را کرد پیدا در غدیر زمزم توحید جوشید از دل آن آبگیر نخل ایمان سبز شد از صبح فردا در غدیر «بركه خورشید» در تاریخ نامی آشناست شیعه جوشیده‌ست از آن تاریخ آنجا در غدیر بعد از این اشراق صبح صادق از این منظر است پیش از این گر شام یلدا بود، یلدا در غدیر فطرت حق‌جوی ما را دید و عهدی تازه بست رشته پیوند با عترت دل ما در غدیر دست در دست دعا دارند گل‌های امید تا بگیرد این نهال آرزو پا در غدیر گرچه در آن فصل بارانی كسی باور نداشت میتوان انكار دریا كرد حتی در غدیر باغبان وحی میدانست از روز نخست عمر كوتاهی‌ست در لبخند گل‌ها در غدیر دیدهها در حسرت یك قطره از آن چشمه ماند این زلال معرفت خشكید آیا در غدیر؟ از علی مظلوم‌تر تاریخ آزادی ندید چون شکست آیینه «من کنت مولا» در غدیر دل درون سینه‌اش در تاب و تب بود ای دریغ كس نمیداند چه حالی داشت زهرا در غدیر... @shia_poem
دل سپردم به مهر مهرویی گرچه آلود‌ه‌ای خرابم من عرش اعلی اگر شود جایم خاک راه ابوترابم من من خرابم شراب می‌خواهم تشنۀ بادۀ ابوالحسنم می نخورده جدا شدم از خود وای اگر که پیاله‌ای بزنم دل آواره کرده بیتوته گوشه‌ای از حریم شیر خدا تا خدا می‌برد مرا امشب یک نگاه رحیم  شیر خدا هاتفی بیخ گوش من می‌گفت: که نجف مرکز بهشت خداست همۀ چرخ و نه فلک با یک چرخش چشم مرتضی بر پاست چه کسی می‌رسد به فریادم در سرم پر شده هوای نجف این کنت؟ حبیبنا الغوث صاحب قبّۀ طلای نجف باز بر مصطفی سفیر آمد ای سفیر خدا دلت آرام! امر شد «یا نبینّا بلّغ» تا رسانی وظیفه را انجام جبرئیل امین غریق نوا مژده مژده بده رسول اله روی منبر بگو خدا گفته شیر یزدان شده ولی الله دست حیدر به دست پیغمبر دست هر دو میان دست خدا و «یدالله فوق ‌ایدیهم» جلوه کرده به عینه دراینجا حاجیان گرد کعبه و دلبر پا نهاده میان جمعیت با دلی مطمئن در آنجا داد مرتضی را نشان جمعیت با صدای بلند می‌فرمود این بود امر حی دادارم که علی می‌شود به او مولا هر که را من ولی و دلدارم بر لبش خند‌ه‌ای رسید و خواند این دعا را که «وال من والاه» اشکی آمد ز گوشۀ چشمش کرد نفرین که «عاد من عاداه» بحث حب علی و اولادش مطلب منبر پیمبر بود نفر اولی که عاشق شد فاطمه دختر پیمبر بود فاطمه کوثر رسول خدا اولین شیعۀ نگاه علی جز خداوند عالی اعلی همه در سایۀ پناه علی حضرت عشق! حضرت مولا سر نهادن به پای تو عشق است نیش تو  نوش و درد تو درمان هم جفا هم وفای تو عشق است من از پا فتاده را امشب دست بالا ببر، دعایی کن خسته‌ام از همه، ز خود بیزار ای خدایی مرا خدایی کن بسمل زیر پای تو دل من با نگاهی بکش خلاصم کن چشم تو چشمۀ عطای خدا نظری سوی التماسم کن یا امیری  و صاحب امری کی نگه می‌کنی به احوالم سیدی یا محول الاحوال فاطمی کن تمام اعمالم تو مراد تبارک اللّهی احسن الخالقین برای تو بود خاتم الانبیا محمد هم یکسره غرق در ولای تو بود طالب دیدن رخت هستم کعبۀ فاطمه ابوالزینب «اهل لاهوت واله لحنت» چون شوی غرق نغمۀ یارب پسرت یا علی، ابوالفضل است دخترت مادر مصیبت‌ها یاور بی کسان! گل توچه کرد؟ در دل لشگر مصیبت‌ها ای نگاه تو جاری رحمت مهرخود را به دل نما نازل ای تجلّی واقعی خدا دمی از جلوه‌ات ابوفاضل من غلام توأم ابوالسادات نوکر بی نوای فرزندت همۀ زندگی من! بنگر زنده‌ام در هوای فرزندت ای تمام امید ختم رسل کاشف الکرب مصطفی حیدر همه جا فاطمه صدا می‌زد انت مولای مرتضی حیدر خستۀ جستجوی تو آدم بندۀ مبتلای تو ادریس گر کند بر مقام تو اقرار می‌شود عاقبت به خیر ابلیس! روی موج بلند دریاها نام تو بادبان کشتی نوح شب قدر تمامی اعصار! و تنزّل، الیک حضرت روح طالب تو مقام ابراهیم در طواف تو هجر اسماعیل تشنۀ دیدن رخت زمزم محرم خانۀ تو جبراییل حافظ جان موسی عمران! تو مناجات یاد او دادی به خدا که به انبیاء عظام با ولای خود آبرو دادی! ای نوای خلیل درآتش! وی دعای مسیح، وقت شفا! درکنار مزار تو بودن شأن تنزیل جنت الاعلی مست چشمان تو دل یوسف دیده گریان هجر تو یعقوب متوسل به نام تو موسی مات و حیران صبر تو ایوب در فراق تو حضرت داود پاره کرده سحر گریبان‌ها ای گدای نگین حلقۀ تو در نماز شبت سلیمان‌ها سر نهاده به پای تو الیاس خضر بوسه زند به دست تو یونس از یاد تو مدد می‌جست کهفیان بیقرار و مست تو زکریا میان محراب طاق ابروی تو دعا می‌کرد لحظۀ سر بریدنش یحیی پیش پایت خدا خدا می‌کرد برده مهر تو هوش سلمان را عاشق واقعی تو عمّار مالک قلب مالک اشتر سر به دار تو میثم تمّار ای مقید به شرع تو مقداد کشتۀ بی کسی تو بوذر شیعۀ تو علی همینانند من کجا خاک خانۀ قنبر! ای غزل خوان چشم تو حافظ در به در بهر دیدنت سعدی مولوی خودکشی کند ز غمت! قنبرت می‌زند صدا بعدی! خواهم ازحق دمی تماشایت ای که گفتی«و من یمت یرنی» العجل یا اجل که منتظرم می‌زنم نعره «سیدی ارنی» @shia_poem
یکی گوید سراپا عیب دارم یکی گوید زبان از غیب دارم نمی دانم که هستم هرچه هستم قلم چون تیغ می رقصد به دستم نه دِئبـِل نه فَرَزدَق نه کُمِیتَم ولیکن خاک پای اهل بیتم الا ساقی مستان ولایت بهار بی زمستان ولایت از آن جامی که دادی کربلا را بنوشان این خراب مبتلا را چنان مستم کن از یکتا پرستی که از آهم بسوزد ملک هستی هزاران راز را در من نهفتی ولی در گوش من اینگونه گفتی   زاحمد تا احد یک میم فرق است جهانی اندرین یک میم غرق است یقینا میم احمد میم مستی ست که سرمست ازجمالش چشم هستی ست ز احمد هر دو عالم آبرو یافت دمی خندید و هستی رنگ وبو یافت اگر احمد نبود آدم کجا بود خدا را آیه ای محکم کجا بود چه می پرسند کین احمد کدام است که ذکرش لذت شُرب مدام است همان احمد که آوازش بهار است دلیل خلقت لیل النهار است همان احمد که فرزند خلیل است قیام بت شکن هارادلیل است همان احمدکه ستارُالعیوب است دلیل راه و علّامُ الغیوب است همان احمدکه جامش جام وحی است به دستش ذوالفقار امر و نهی است همان احمد که ختم الانبیاء شد جناب کُنتُ کنزاً مخفیا شد همان اوّل که اینجا آخر آمد همان باطن که برما ظاهر آمد همان احمد که سرمستان سرمد بخوانندش ابوالقاسم محمّد محمد میم و حاء و میم و دال است تدارک بخش عدل و اعتدال است محمد رحمةٌ للعالمین است شرافت بخش صد روح الامین است محمد پاک و شفاف و زلال است که مرآت جمال ذوالجلال است محمد تا نبوت را برانگیخت ولایت را به کام شیعیان ریخت ولایت باده غیب و شهود است کلید مخزن سرّ وجود است محمد با علی روز اخوت ولایت را گره زد بر نبوت محمد را علی آیینه دار است نخستین جلوه اش در ذوالفقار است به جز دست علی مشکل گشا کیست کلید کُنتُ کنزاً مخفیا کیست کسی دیگر توانایی ندارد که زخم شیعه را مرهم گذارد غدیر ای باده گردان ولایت رسولان الهی مبتلایت ندا آمد ز محراب سماوات به گوش گوشه گیران خرابات رسولی کزغدیر خم ننوشد ردای سبز بعثت را نپوشد تمام انبیاء ساغر گرفتند شراب از ساقی کوثر گرفتند علی ساقی رندان بلاکش بده جامی که می سوزم در آتش مرا آیینه صدق و صفا کن تجللی گاه نور مصطفی کن مرحوم @shia_poem
آموخت تا که عطر زشیشه فرار را آموختم فرار ز یاران به یار را  دل می کشید ناز من و درد و بار را  کاموختم کشیدن ناز نگار را پس می کشم به وزن و قوافی خمار را *  گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل  گیرم که گشت باده ازین خستگی  خجل گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را   * باید که تر شود ز لب من شراب خشک باید رسد به شبنم من آفتاب خشک دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک  از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک از ما مکن دریغ لب آبدار را * شد پایمال خال و خطت آبروی چشم از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم شد صرف نحوه نگهت گفتگوی چشم   گفتی بسوز در غم من ای بروی چشم تا می درم لباس بپا کن شرار را * بازار حسن داغ نمودی برای که؟    چون جز تو نیست پس تو شدستی خدای که؟ آخر نویسم این همه عشوه برای که ؟ ما بهتریم جان علی یا ملائکه؟ ما را بچسب نه ملک بال دار را * این دستپاچگی زسر اتفاق نیست هول وصال کم زنهیب فراق نیست شرح بسیط وصل به بسط و رواق نیست    اصلا مزار انور تو در عراق نیست معنی کجا به کار ببندد مزار را * با قل هوالله است برابر علی مدد یا مرتضی است شانه به شانه به یا صمد ؟ هستند مرتضی و خدا هر دو معتمد        جوشانده ای زنسخهء عیسی ست این سند گر دم کنند خون دم ذوالفقار را * ظهر است بر جهاز شتر آفتاب کن  خود را ببین به صفحه آب و ثواب کن این برکه را به عکسی از آن رخ شراب کن از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن پر لاله کن به خون شهیدان بهار را *  من لی یَکونُ حَسب یکون لدهر حسب  با این حساب هرچه که دل خواست کرد کسب چسبیده است تیغ تو بر منکر نچسب    از انتهای معرکه بی زین گریزد اسب دنبال اگر کنی سر میدان سوار را * کس نیست این چنین اسد بی بدل که تو  کس نیست این چنین همه علم و عمل که تو کس نیست این چنین همه زهر و عسل که تو   احمد نرفت بر سر دوش تو بلکه تو رفتی به شان احمد مکی تبار را * از خاک کشتگان تو باید سبو دمد مست است از نیام تو عَمرِ بن عبدود در عهد تو رطوبت مِی، زد به هر بلد     خورشید مست کردو دو دور ِ اضافه زد دادی زبس به دست پیاله مدار را * مردان طواف جز سر حیدر نمی کنند  سجده به غیر خادم قنبر نمی کنند قومی چو ما مراوده زین در نمی کنند خورشید و مه ملاحظه ات گر نمی کنند بر من ببخش گردش لیل و نهار را * دانی که من نفس به چه منوال می زنم چون مرغ نیم کشته پر و بال می زنم هر شب به طرز وصل تو صد فال می زنم   بیمم مده ز هجر که تب خال می زنم با زخم لب چه سان بمکم خال یار را * امشب بر آن سرم که جنون را ادب کنم   برچهره تو صبح و به روی تو شب کنم لب لب کنان به یاد لبت باز تب کنم شیرانه سر تصرف ری تا حلب کنم وز آه خود کشم به بخارا بخار را * خونین دلان به سلطنتش بی شمار شد این سلطه در مکاشفه تاج انار شد راضی نشد به عرش و به دلها سوار شد  این گونه شد که حضرت پروردگار شد سجده کنید حضرت پروردگار را * آنکه به خرج خویش مرا دار می زند تکیه به نخل میثم تمار می زند تنها نه اینکه جار تو عمار میزند از بس که مستجار تو را جار می زند خواندیم مست جار همین مستجار را * از من دلیل عشق نپرسید کز سرم شمشیر می تراود و نشتر ز پیکرم پیر این چنین خوش است که هستی تو در برم   فرمود : من دو سال ز ایزد جوان ترم از غیر او مپرس زمان شکار را * از عشق چاره نیست وصال تو نوبتی ست مردن برای عشق تو حکم حکومتی ست آتش در آب می نگرم این چه حکمتی ست رخسار آتشین تو از بسکه غیرتی ست آیینه آب می کند آیینه دار را * زلفت سیاه گشته و شد ختم روزگار   خرما زلب بگیر و غبار از جبین یار تا صبح سینه چاک زند مست و بی قرار خورشید را بگو که شود زرد و داغدار پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را * یک دست آفتاب و دو جین ماه می خرم   یک خرقه از حراجی الله می خرم صدها قدم غبار از این راه می خرم  از روی عمد خرقه کوتاه می خرم باپلک جای خرقه بروبم غبار را * یک دست آفتاب و هزاران دوجین بهار یک دست ماهتاب و بهاران هزار بار یک دست خرقه انجم پولک برآن مزار   یک دست جام باده و یک دست زلف یار وقت است ترکنم به سبو زلف یار را @shia_poem
این صدای گرد و خاک بال کیست؟ این تلاطم های موج یال کیست؟ اولین بار است میخواند سرود!! آخرین بار است می آید فرود آمد و شوقی شد و در سینه ریخت برسرم بارانی از آئینه ریخت بند تسبیحم برایش دانه شد مسجد قلبم کبوترخانه شد آیه ای آورده سنگین و ثـقیل زیر این آیه تلف شد جبرئیل آیه ای از حضرت قدوس خم شیعیان ، الیوم اکملت لکم .... آیه ای آورد و خود پرواز کرد باب عشق و عاشقی را باز کرد آیه اش ظرفیت سی جزء بود وه که هم اعجاز و هم ایجاز کرد می شود با گفتن یک واژه اش یک صد و ده مرتبه اعجاز کرد می شود با خواندنش جبریل شد سینه ی هفت آسمان را باز کرد گفت باید از همین ساعت به بعد روز را با یا علی آغاز کرد گفت و گفت و گفت از حمد خدا با عبارات و اشاراتی رسا .... گفت حمد آن که باران آفرید از کویر و ابرها نان آفرید استجابت را شبیه آب کرد آه را از پشت طوفان آفرید شیعه ی خورشید ، یعنی ذره را آفرید اما فراوان آفرید از نکاح اسم رحمن و رحیم طفل اقیانوس امکان آفرید بعد از آن که شانه ای بر باد داد حال دریا را پریشان آفرید خود نمایی کرد بر جن و ملک حیدری از جنس انسان آفرید .... سایه را دنباله ی خورشید کرد نور را بر ذره ها تأکید کرد گفت زین پس هر کسی دارد نیاز  سوی حیدر پهن سازد جانماز هر که را من قبله بودم تا به حال کعبه اش باشد علی ، تم المقال ابن که دستم منبر دستش شده این که جبرائیل هم مستش شده روی این آئینه حق تابیده است عکس تجریدی خود را دیده است حرف حق را می زند آئینه وش با لب شمشیر تیز و مخلصش دستهایش بوی خیبر میدهد خستگی را از همه پر میدهد منبری از خطبه های ناب خواند در غدیر اسم علی را آب خواند السلام ای آب دریای صمد ای زلال قل هو الله احد ای که میگردی شبیه انبیا بر هدایت کردن قومت، بیا ای رسول مردم آئینه ها بعثت غارت، حرای سینه ها ای به بالای جهاز اشتران شأن تو بالاست در بالا بمان از تو می ریزد صفات کبریا ذات تو ممسوس ذات کبریا نردبان وصف تو بی انتها پله ی این نردبان سوی خدا چون تکلم میکنی موسائی ام تا که خلقم میکنی عیسا ئی ام جفت دردم، کشتی نوحت کجاست؟ جسم سردم، گرمی روحت کجاست؟ ای مسیح دردهای لاعلاج ما همه دردیم ، ظرف احتیاج ما همه زخم یتیم کوچکیم کن مدارا با همه ، ما کودکیم ما نسیم ذکر تقدیس توائیم حاجیان فصل تندیس توأئیم کوچه را میگردی و طی میکنی کوزه را ظرفیت می میکنی روی دوشت کیسه ی خرما و نان میروی در کوچه ها دامن کشان کیسه نه دل میبری بر روی دوش شیعه هستم شیعه ی خرما فروش ای سفیدی ای کبودی ای بنفش ای به چشم پای سلمان ، جای کفش ای به هر گام تو صدها التماس کیسه بر دوش سحر ای ناشناس ما همه مدیون شمشیر توئیم تشته ی نان جو و شیر توئیم بیعت گیجیم ما را راه بر با خودت تا اشتهای چاه بر @shia_poem
دوشین به شرابخانه اندر رفتم بزنم می مقرر با پیر مغان مجال صحبت گردید برای من میسر بر دست به لاله دادمش بوس بر پای به ناله سودمش سر گفتم ز تو بنده را سؤالیست ای خواجه ی راد بنده پرور گویند که چون ز گرد نعلین زینت ده عرش شد پیمبر بشنید و بدید اندر آنجا دست علی و کلام حیدر الله در آن میان کجا بود گر بود علی به پرده اندر؟ گفت از پی حل این معما کافی نبود هزار دفتر لیکن کنمت ز بیتی آگاه زین سّر نهفته ی مستّر در حالت مستی اندر این باب میخواند موافق قلندر در مذهب عارفان آگاه الله علی ، علی است الله رفتم به طواف کعبه شاید بر دوست کسیام ره نماید دیدم به طواف خانه رندی این طرفه کلام میسراید کاین مولد حیدر است و آن را کز خلق طواف و سجده باید گفتم که بدین کلام شرحی برگو که دل از گمان برآید من آمده ام به دفع حیرت حرف تو به حیرتم فزاید این خانه ی حق بود در اینجا هر بنده خدای را ستاید مخصوص علیاش گر بدانی در مذهب مسلمین نشاید گفتا دگر این سخن نگویی زی وحدت اگر دلت گراید گفتم که ز وحدتم سخن گوی تا عقده ز کار من گشاید خندید و به پاسخ من آورد این بیت که زنگ دل زداید در مذهب عارفان آگاه الله علی ، علی است الله گفتم به نصیری ؛ ای زمستی از اوج گرفته جا به پستی غالی به علی شدی و غافل از صانع کارگاه هستی چون شد که ز مغز تو برون رفت کیفیت بادهی الستی؟ در روز الست ربّ خود را گفتی تو بلی و عهد بستی امروز چه شد به دیگری دل بربستی و عهد را شکستی؟ گفتا مستیز با زبردست در حالت عجز و زیردستی پر طعنه مزن به من ، که چون من کس مینکند خداپرستی قائل به خداپرستی من گردی چو من ار ز خویش رستی گفتم ز خدا سخن چه گویی؟ آخر تو رهین حیدر استی آشف ز گفته ی من و کرد این بیت بیان به شور و مستی در مذهب عارفان آگاه الله علی ، علی است الله گفتم به یکی ز اهل عرفان کی مشکل خلق از تو آسان با آن همه شور و شوق دیدار تسکین ز چه یافت پور عمران؟ زان ارنی و لن ترانی آخر برگو به کجا کشید پایان؟ محروم شد از سؤال یا دید دیدار خدای حی سبحان؟ گفتا که بجز به جذبهی حق موسی ارنی نکرد عنوان آموخت چو حق طلب به سائل بر او نکند چگونه احسان؟ گفتم که به بنده در دو عالم ممکن نشود لقای یزدان موسیش چگونه دید؟ گفتا: گردید علی بر او نمایان گفتم که من از خدای گویم گویی تو از آن ولی ذوشان؟! گفتا نشنیدای مگر تو این بیت که مرده را دهد جان در مذهب عارفان آگاه الله علی ، علی است الله گفتم به محققی که از خاک چون کرد مسیح جا بر افلاک رفت آن گل باغ حق چگونه بیرون ز میان خار و خاشاک؟ گفت از پی قتل او مصمم گشتند چو آن گروه بیباک او برد سه ره ز ایلیا نام پس جا به فلک گرفت چالاک گفتم نشناسم ایلیا را گفتا که وصی شاه لولاک گفتم که مسیح باید آندم یاری طلبد ز ایزد پاک بر غیر پناه بردن او دور است ز رأی اهل ادراک گفت آنکه به حق دلیل خلق است بر غیر پناه برد؟! حاشاک گفتم که تو گفتی از علی جست امداد و بر آسمان شد از خاک! گفتا ز صغیر بشنو این نقل تا جان و دلت شود طربناک در مذهب عارفان آگاه الله علی ، علی است الله @shia_poem
عرش برین شاهدِ شأن رفیع علی است ارض و سما گوشه ی ملک وسیع علی است یاد گرفتم من از محضر ابن الجواد عبد و مطیع خداست، هر که مطیع علی است چشم بصیر علی، چشم بصیر خداست گوش سمیع خدا، گوش سمیع علی است هیچ زمانی زره بر کمر خود نبست راوی این ماجرا، تیغ سریع علی است رهبر هر مکتبی عزت آن مکتب است سینه سپر کن بگو، عزت شیعه علی است منکر او تا ابد مُلحد و سردرگم است شاهد این حرف ها، عید غدیر خم است * حضرت ختمی مآب، دست علی را گرفت ولوله ای در میانِ همگان پا گرفت بعد به امر خدا، پیش نگاه همه دست علی را خودش یک تنه بالا گرفت با همه ی قوتش، خطبه ای از عشق خواند از نفس و خطبه اش مکتب حق پا گرفت گفت علی بعد من، رهبر این امت است در دل هر شیعه ای حب علی جا گرفت امر مهمی است که، ختم رسل یک به یک از همه ی جمعیت، بیعت و امضا گرفت باید از این ماجرا گفت به هر بی خبر باید از این راه گفت بیشتر و بیشتر * ریخت به هم نهضتش جهل فراگیر را کرد عیان صولتش کفر اساطیر را غیر علی هیچ کس حضرت فاروق نیست خطبه به خطبه شکست پایه ی تزویر را تیر ندانست او مست خدا بود و بس برد ز هوش و حواس، معرفتش تیر را وای از آن لحظه که در وسط کارزار سر بدهد مرتضی نعره ی تکبیر را غرق به خون در اُحد، پای نبی ایستاد در کف خود می فشرد، قبضه ی شمشیر را فوق ایادیِ خلق هست یَدُالله اوست نیست حریفش کسی، چون أسَدُ الله اوست * باده به کف حیدر است، حق علی و هو علی عِرض و شرف حیدر است، حق علی و هو علی فاتح خیبر علی است، جلوه ی داور علی است شاه نجف حیدر است، حق علی و هو علی چون دم پیکار شد، خیبر و بدر و اُحد اول صف حیدر است، حق علی و هو علی این سر میدان علی است، آخر میدان علی است چهار طرف حیدر است، حق علی و هو علی سوره ی توحید حق، خالق خورشید حق دُر صدف حیدر است، حق علی و هو علی کیست پس از مصطفی لایق این منزلت جایگزین نبی، شد علی از هر جهت * راه نجات خدا، سلسله ی موی اوست حلقه ی وصل دعا، حلقه ی گیسوی اوست پور ابیطالب است، سجده بر او واجب است قبله ی اهل یقین، در دو جهان روی اوست مرده به پا می شود، شمس عقب می رود کل جهان واله از یک خم ابروی اوست مدح علی را بس است، این که میان زنان حضرت خیرالنساء، همدم و بانوی اوست جوشن حیدر فقط، نفس بتول است و بس ذکر لب فاطمه، قدرت بازوی اوست او که خودش پایه ی اصلی اسلام بود همدم هر سائل و مونس ایتام بود * یثرب احمد چه شد این همه خاموش شد؟! بیت ولی خدا از چه سیه پوش شد؟ جهل سقیفه گرفت جای اولوالامر را بیعت روز غدیر، زود فراموش شد یک نفر این جا فقط پای علی سوخته همدم این عاشقی، نقشِ به بازوش شد آه از این فاجعه، زیر در خانه اش در وسط شعله ها فاطمه بیهوش شد سوخت و پیروز شد، در دل تاریخ ها تا به ابد عزت فاطمه منقوش شد صبر کنید اهل دل، می رسد آقایمان منتقم فاطمه، حضرت صاحب زمان @shia_poem
بر وزن سر چیست اگر در آستان بگذارد باید که به پای عشق جان بگذارد مجنونِ علی همین همان بگذارد از هرچه که هست بیش از آن بگذارد این بیت به روی دیدگان بگذارد: "هرکس که علی علی علی می‌گوید پا بر سرِ دوشِ آسمان بگذارد" در مصحف خویش حَیِ سرمد فرمود در عیدِ غدیرِ خم محمد فرمود یک روز دو روز نَه که ممتد فرمود فرمود به اصحاب و مجدد فرمود باید که شبیه آلِ احمد فرمود   مولاست علی و با علی حق میخواست منت به سر هر دو جهان بگذارد شد منبرشان از همه جا بالاتر بر دستِ نبی دست خدا بالاتر گویید : علی... یکصدا... بالاتر تکبیر بگویید شما ....بالاتر آنقدر خدا دست علی بالابرد تا دست به دست این جوان بگذارد این تیغ بنازم که دو سر می‌ریزد می‌چرخد و باز کُرک و پر می‌ریزد با جوهر خویش هِی جگر می‌ریزد از جمع سپاه بیشتر می‌ریزد از هر نفرش دوتا نفر می‌ریزد صد بار سپاه را بهم می‌دوزد یک تیر اگر که در کمان بگذارد از در بگرفت و گفت خود : یاحیدر تا کَند تمامِ قلعه از جا حیدر گفتند همه وقتِ تماشا : حیدر لاحول ولا قوه الا حیدر تا گفت خداوندِ تعالی حیدر هرگز نرسد به تار و مارت هرچند از جان ملک الموت توان بگذارد این غُلغله چیست در مصاف اُفتاده دشتی سپر و تیغ و قلاف اُفتاده سرها به روی قله‌ی قاف اُفتاده این همهمه در وقتِ طواف اُفتاده بر سینه‌ی کعبه گر شکاف اُفتاده تا منکر مرتضی طَوافش بکند حق خواست که بر کعبه نشان بگذارد از عشق تو شُکر باده را فهمیدیم دلداده‌ی بی اراده را فهمیدیم اجر دو قدم پیاده را فهمیدیم ما از نجفِ تو جاده را فهمیدیم معنیِ حلال زاده را فهمیدیم فرمود حسین تو : فقط می‌خواهد تا نام علی به کودکان بگذارد بر سیره‌ی مرتضی به جان پابندیم سربندِ علی و فاطمه می‌بندیم ما بر گُل روی مرگ هم می‌خندیم ما گورِ حرامزاده‌ها را کندیم گفتیم و جهان از این سخن آکندیم یک روز رسد که ذوالفقارش را حق بر دامنِ صاحب الزمان بگذارد آیینه شدیم زیر بارانِ نجف خاکیم ولی اسیرِ طوفان نجف ما دُر شده‌ایم در بیابانِ نجف دستیم همه دست به دامانِ نجف تا نعره زنیم پیشِ ایوان نجف "هرکس به ولایت علی شک دارد بامادرخویش درمیان بگذارد" @shia_poem
ای فاطمه را شمیم!کی می‌آیی؟ جان‌بخش‌تر از نسیم! کی می‌آیی؟ "یَابنَ الشُّهُبِ الثاقِبَه" کی می‌تابی؟ "یَابنَ النَّبَإِ العظیم" کی می‌آیی؟ @shia_poem
از خدا خواسته ام تاکه به دستت برسد نامه هایی که نوشتم به تو از درد فراق @shia_poem
می نویسم که شب تار سحر می گردد یک نفر مانده از این قوم که بر می گردد @shia_poem
مرده‌ام، عیسی‌دمی خواهم، که یابم زندگی همره باد صبا بفرست بوی خویش را @shia_poem
هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علی‌النقی، سلام فیض مدام، سلسله نورِ دائمی پور جواد ابن رضا سبط کاظمی در شأنت این بس است که جد شما رضاست در فضلت این بس است که تو جدّ قائمی تا پایه امامت و دین از تو قائم است خود عرش فضل را به خدا از قوائمی اینگونه گفت وصف تو را هر که با تو بود هر شام در صلاتی و هر روز صائمی یا حجّه الوفیّ، صفی هادی ای امام ای حضرت کریم که عین المکارمی هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علی‌النقی، سلام مهر دهم! حقیقت کامل، امام من! آیینه جمیع فضائل، امام من! لرزانده دستگاه خلافت شکوه تو! خاک از توکلّت متوکل، امام من چاره ندید خصم مگر آنکه همچو باب بر تو خوراند زهر هلاهل امام من لحظه به لحظه جان به تو مشتاق، هادیا! لحظه به لحظه دل به تو مایل، امام من ای که هنوز حلقه در را نکوفته لطف تو داده حاجت سائل، امام من نامت گره‌گشای تمامی مشکلات لطفت کلید حل مسائل امام من هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علی‌النقی، سلام زین العباد، ثانی سجّاد، یا علی نور تو بر جواد، خدا داد، یا علی تنها نه باب تو که به فردوس، فاطمه از خنده تو گشت دلش شاد، یا علی روشن به روی گندمی‌ات شد دل جواد وقتی «سمانه» چون تو سمن زاد، یا علی چون باب شهر علم نبی بود، جدّ تو شد ملک علم و دین ز تو آباد، یا علی در پای تو گریسته وحش درنده هم ای بسته ولای تو آزاد، یا علی تاریخ، ای حقیقت بیدار، چون علی هرگز تو را نمی‌برد از یاد، یا علی هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علی‌النقی، سلام @shia_poem
آفتاب عزّت از عرش جلال آمد پدید روز عید شادمانى را هلال آمد پدید آفتابِ فضل، تابان گشت از کوه شکوه ظلمت شب هاى هجران را وصال آمد پدید روز، روزِ شادى و وقت نشاط آمد از آنک بهترین روزهاى ماه و سال آمد پدید اخترى گردید از برج ولایت جلوه گر کز جمالش آیتى فرخنده فال آمد پدید آسمان علم را تابنده ماه آمد عیان بوستان شرع را خرم نهال آمد پدید در سپهر عزّ و شوکت آفتاب آمد فراز بر هماى دین و دانش پر و بال آمد پدید دشمنان را مایه درد و الم شد آشکار دوستان را دافع رنج و ملال آمد پدید اى مسلمان دیده ات روشن که از لطف خدا هادى الامّه شه احمد خصال آمد پدید عشق و دل را موجبات اتّحاد آمد عیان جان و تن را موجبات اتّصال آمد پدید رکن دین، بحر سخا،غیث کرم، غوث امم نور حق، شمس الضحى، فضل الکمال آمد پدید عالمى فضل و تعالى، قلزمى علم و کمال بر سریر جاه و اورنگ جلال آمد پدید شوکت و جاه و سعادت را محیط، آمد عیان حکمت و علم و فضیلت را جمال آمد پدید جلوه دیگر به خود بگرفت عالم بهر آنک بر رخ زیباى خلقت خط و خال آمد پدید هر چه خواهى از خدا «طایى» بخواه امروز چون بهر حاجت خواستن نیکو محال آمد پدید @shia_poem
جلوه‌ای از جبروت آوردند سوره‌ای از ملکوت آوردند اَبری از جنسِ بهار و باران به سرِ این بَرَهوت آوردند خسته بودیم که ما را از لطف زیرِ یک سایه‌ی توت آوردند به درِ خانه‌ی آقا یک شهر همگی دستِ قنوت آوردند به تماشای تو آدم را باز از بهشتش به هبوط آوردند از سرِ سفره‌ی زهرا امشب محضِ لبخندِ تو قوت آوردند آب و آئینه و قرآن این است نوه‌یِ شاهِ خراسان این است قبله خوب است همین در باشد علیِ آلِ پیمبر باشد چارمین نادِ علی را گفتند باید این نام مکرر باشد چار دیواریِ کعبه یعنی... چارسو جانبِ حیدر باشد جامعه خواندم و گفتند که آن با مفاتیح برابر باشد بگذار از لب بامت نرویم دلِ ما مثل کبوتر باشد گیسویی دین و دلِ ما بُرده خاصه وقتی که معطر باشد آی همنامِ رضا آمده است مغزِ بادامِ رضا آمده است زلفِ تو کاش مجعد نشود دل در این شام مُردد نشود تو علی هستی و مانند علی هیچکس صاحبِ مسند نشود هست تا سامره و سردابش حالِ ما شُکرِ خدا بد نشود جز نسیمی که پُر از عطرِ شماست کاش از کوچه‌ی ما رد نشود دلِ من رفت به کویَت گفتم رفتِ تو کاش که آمد نشود گره‌ام دستِ تو بود و واشد کار دستِ تو نباشد نشود صد و ده مرتبه مُمتد گفتیم یا علی ابن محمد گفتیم دیدنت جامه دَریدن دارد یا که انگشت بُریدن دارد مژه‌ام خاکِ مسیرت را خورد الحق این سُرمه ، کشیدن دارد ارزشش داشت پریشان باشیم نازِ این زلف خریدن دارد دلِ من می‌تپد آقا چه کنم آهویی مِیلِ رمیدن دارد ما رسیدیم و زمین اُفتادیم بوسه از خاکِ تو چیدن دارد آنچه گفتند در اوصافِ شما دیدن و دیدن و دیدن دارد علیِ عالیِ اعلیٰ هادیست دهمین معنیِ زهرا هادیست چینی‌ام آینه‌ام می‌شکنم که تَرَک خورده‌ ترین قلب منم سامرایِ تو بنا شد اما من پریشانِ امام حسنم بعد تو وقف بقیع ، کاش شود عُمرِ من صرفِ حرم ساختنم حضرت هادیِ ما مهدی کو من اویسم به هوایِ قَرنم گریه‌ام را به مُحرم برسان کُشته‌ی روضه‌ی یک پیرهنم خواهری گفت که ای وای حسین مادری گفت که ای بی کفنم کاروان آه که آمد از راه هرکه دارد هوسش بسم الله @shia_poem
تمام زاویه ها را کشیده ای قائم آهای سرو قدِ سرترین٬سرت سالم غزال "اُم ولد" نور چشم های جواد پدر بزرگ شب قدر حضرت قائم پدر غریب پدر آشنا پدر مظلوم پسر مراد پسر مجتهد پسر عالم نشانه های امامت تمام شد وقتی شکفت کنج لبت خالی از بنی هاشم تو با لباس سپیدی و بالباس سیاه برای دیدن تو کعبه می شود عازم درست نیمه ی ذی الحجه بعد حج هر سال تو مَحرمی و حرم می شود تو را مُحرم زیارتی به بلندای جامعه از توست زیارتی که شب قدر می شود لازم زیارتی که خودش هست "محتشم"پرور درست کرده به کرّات "اکبر ناظم" دوتا فقط همه ی راز جامعه ست بگو فقط"بکم فتح الله" فقط "بکم یختم" @shia_poem
یادتان هست نوشتم که دعا می‌خواندم داشتم کنج حرم جامعه را می‌خواندم از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محکمات کلمات تو مسلمانم کرد کلماتی که همه بال و پر پرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست خط به خط جامعه آیینۀ قرآن خداست عقل از درک تو لبریز تحیر شده است لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است همۀ عمر دمادم نسرودیم از تو قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم عرق شرم به پیشانی دفتر دارم شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران من زمین‌گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست کلماتم کلماتی‌ست حقیر ای باران یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران سامرا قسمت چشمان عطش‌خیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران @shia_poem
بر پایه اصول را بنا باید کرد بر هادی راه اقتدا باید کرد پیش از نجف و قدم به وادی غدیر تعظیم به سوی سامرا باید کرد @shia_poem
شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی سفری کنم و سری زنم به سرات یا علی النقی به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن بنویس سردر مشق های سیات یا علی النقی بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت شود آبهای جهان اگر که دوات یا علی النقی بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علی النقی تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی و سروده ای غزل از زبان خدات یا علی النقی و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت شده اید رب جلی ولی به صفات یا علی النقی ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن و به شیر جان بده با مسیح نگات یا علی النقی منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو که سلام میدهمت به شوق لقات یا علی النقی نبود به بودن تو غمم،بخداکه حر جهنمم که گرفته ام به ولات برگ برات یا علی النقی بگذار کعبه ی سامرا، قدمی طواف کنم سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی @shia_poem
آسمانيست جلوه های شما روی چشمان ماست جای شما حضرت جبرئيل با بالش طاق نصرت زده برای شما هركسی كه شنيده گفته چنين بی نظيرست ربنای شما  همه ی برگ های پاییزی  ميشود سبز زير پای شما  باهمین دست خالی ام دارم چشم امیّد بر عطای شما  و برای قيامتم كافيست  نخی از گوشه ی عبای شما از مسير خطا برم گرداند روشنايی ردّ پای شما افتخار تمام ما اين است شده آقای ما -گدای شما شب برای خودش سليمان است زائر صبح سامرای شما عشق ما بر شما ارادی نيست عشق ما جز امام هادی نيست ای صفا بخش انجمن هادی رونق یاس و یاسمن هادی گل خوش عطر و بوی زیبارو علت رویش چمن هادی دهمین نور محض آل الله پدر دومین حسن هادی درجمال تو منعکس شده است روشنایی پنج تن هادی در قنوتت فرشته ها بودند به دو دست تو بوسه زن هادی بی نظیری در انتقاد و کلام هستی استاد در سخن هادی شیر در پرده را که جان دادی روح تازه بده به من هادی روز محشر در ازدحام بیا نام ما را صدا بزن هادی همه محتاج یک دعای توایم حاجت قلب مرد و زن هادی وا کن از کاروبار ما گره را تا ببینیم ماه -سامره - را آستانت هميشه پا بر جا ابتدايت هميشه نا پيدا ای علی چهارم شيعه نوه ی اول امام رضا ايها الهادی ای امام نقی دهمين حجت ای امام هدی صاحب اقتدار و شوكت حق رهبر و مقتدای مذهب ما با وجودت هميشه مینازيم به تمام اهالی بالا اعتقادات ما درست شده با فرازهايی از دعای شما جامعه ساز ماست جامعه ات نسخه ی رشد روح انسانها  نگذاری به سينه ها داغِ  ديدن صحن سامرايت را در زمانت سه بار شد تخريب بارگاه شريف كرب و بلا ای ولی خدا زبانم لال تو كجا مجلس شراب كجا؟ ظرف غمهای تو لبالب بود اشک تو نذر اشک زينب بود @shia_poem