eitaa logo
شعر شیعه
6.8هزار دنبال‌کننده
439 عکس
162 ویدیو
17 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
آموخت تا که عطر زشیشه فرار را آموختم فرار ز یاران به یار را  دل می کشید ناز من و درد و بار را  کاموختم کشیدن ناز نگار را پس می کشم به وزن و قوافی خمار را *  گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل  گیرم که گشت باده ازین خستگی  خجل گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را   * باید که تر شود ز لب من شراب خشک باید رسد به شبنم من آفتاب خشک دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک  از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک از ما مکن دریغ لب آبدار را * شد پایمال خال و خطت آبروی چشم از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم شد صرف نحوه نگهت گفتگوی چشم   گفتی بسوز در غم من ای بروی چشم تا می درم لباس بپا کن شرار را * بازار حسن داغ نمودی برای که؟    چون جز تو نیست پس تو شدستی خدای که؟ آخر نویسم این همه عشوه برای که ؟ ما بهتریم جان علی یا ملائکه؟ ما را بچسب نه ملک بال دار را * این دستپاچگی زسر اتفاق نیست هول وصال کم زنهیب فراق نیست شرح بسیط وصل به بسط و رواق نیست    اصلا مزار انور تو در عراق نیست معنی کجا به کار ببندد مزار را * با قل هوالله است برابر علی مدد یا مرتضی است شانه به شانه به یا صمد ؟ هستند مرتضی و خدا هر دو معتمد        جوشانده ای زنسخهء عیسی ست این سند گر دم کنند خون دم ذوالفقار را * ظهر است بر جهاز شتر آفتاب کن  خود را ببین به صفحه آب و ثواب کن این برکه را به عکسی از آن رخ شراب کن از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن پر لاله کن به خون شهیدان بهار را *  من لی یَکونُ حَسب یکون لدهر حسب  با این حساب هرچه که دل خواست کرد کسب چسبیده است تیغ تو بر منکر نچسب    از انتهای معرکه بی زین گریزد اسب دنبال اگر کنی سر میدان سوار را * کس نیست این چنین اسد بی بدل که تو  کس نیست این چنین همه علم و عمل که تو کس نیست این چنین همه زهر و عسل که تو   احمد نرفت بر سر دوش تو بلکه تو رفتی به شان احمد مکی تبار را * از خاک کشتگان تو باید سبو دمد مست است از نیام تو عَمرِ بن عبدود در عهد تو رطوبت مِی، زد به هر بلد     خورشید مست کردو دو دور ِ اضافه زد دادی زبس به دست پیاله مدار را * مردان طواف جز سر حیدر نمی کنند  سجده به غیر خادم قنبر نمی کنند قومی چو ما مراوده زین در نمی کنند خورشید و مه ملاحظه ات گر نمی کنند بر من ببخش گردش لیل و نهار را * دانی که من نفس به چه منوال می زنم چون مرغ نیم کشته پر و بال می زنم هر شب به طرز وصل تو صد فال می زنم   بیمم مده ز هجر که تب خال می زنم با زخم لب چه سان بمکم خال یار را * امشب بر آن سرم که جنون را ادب کنم   برچهره تو صبح و به روی تو شب کنم لب لب کنان به یاد لبت باز تب کنم شیرانه سر تصرف ری تا حلب کنم وز آه خود کشم به بخارا بخار را * خونین دلان به سلطنتش بی شمار شد این سلطه در مکاشفه تاج انار شد راضی نشد به عرش و به دلها سوار شد  این گونه شد که حضرت پروردگار شد سجده کنید حضرت پروردگار را * آنکه به خرج خویش مرا دار می زند تکیه به نخل میثم تمار می زند تنها نه اینکه جار تو عمار میزند از بس که مستجار تو را جار می زند خواندیم مست جار همین مستجار را * از من دلیل عشق نپرسید کز سرم شمشیر می تراود و نشتر ز پیکرم پیر این چنین خوش است که هستی تو در برم   فرمود : من دو سال ز ایزد جوان ترم از غیر او مپرس زمان شکار را * از عشق چاره نیست وصال تو نوبتی ست مردن برای عشق تو حکم حکومتی ست آتش در آب می نگرم این چه حکمتی ست رخسار آتشین تو از بسکه غیرتی ست آیینه آب می کند آیینه دار را * زلفت سیاه گشته و شد ختم روزگار   خرما زلب بگیر و غبار از جبین یار تا صبح سینه چاک زند مست و بی قرار خورشید را بگو که شود زرد و داغدار پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را * یک دست آفتاب و دو جین ماه می خرم   یک خرقه از حراجی الله می خرم صدها قدم غبار از این راه می خرم  از روی عمد خرقه کوتاه می خرم باپلک جای خرقه بروبم غبار را * یک دست آفتاب و هزاران دوجین بهار یک دست ماهتاب و بهاران هزار بار یک دست خرقه انجم پولک برآن مزار   یک دست جام باده و یک دست زلف یار وقت است ترکنم به سبو زلف یار را @shia_poem
این صدای گرد و خاک بال کیست؟ این تلاطم های موج یال کیست؟ اولین بار است میخواند سرود!! آخرین بار است می آید فرود آمد و شوقی شد و در سینه ریخت برسرم بارانی از آئینه ریخت بند تسبیحم برایش دانه شد مسجد قلبم کبوترخانه شد آیه ای آورده سنگین و ثـقیل زیر این آیه تلف شد جبرئیل آیه ای از حضرت قدوس خم شیعیان ، الیوم اکملت لکم .... آیه ای آورد و خود پرواز کرد باب عشق و عاشقی را باز کرد آیه اش ظرفیت سی جزء بود وه که هم اعجاز و هم ایجاز کرد می شود با گفتن یک واژه اش یک صد و ده مرتبه اعجاز کرد می شود با خواندنش جبریل شد سینه ی هفت آسمان را باز کرد گفت باید از همین ساعت به بعد روز را با یا علی آغاز کرد گفت و گفت و گفت از حمد خدا با عبارات و اشاراتی رسا .... گفت حمد آن که باران آفرید از کویر و ابرها نان آفرید استجابت را شبیه آب کرد آه را از پشت طوفان آفرید شیعه ی خورشید ، یعنی ذره را آفرید اما فراوان آفرید از نکاح اسم رحمن و رحیم طفل اقیانوس امکان آفرید بعد از آن که شانه ای بر باد داد حال دریا را پریشان آفرید خود نمایی کرد بر جن و ملک حیدری از جنس انسان آفرید .... سایه را دنباله ی خورشید کرد نور را بر ذره ها تأکید کرد گفت زین پس هر کسی دارد نیاز  سوی حیدر پهن سازد جانماز هر که را من قبله بودم تا به حال کعبه اش باشد علی ، تم المقال ابن که دستم منبر دستش شده این که جبرائیل هم مستش شده روی این آئینه حق تابیده است عکس تجریدی خود را دیده است حرف حق را می زند آئینه وش با لب شمشیر تیز و مخلصش دستهایش بوی خیبر میدهد خستگی را از همه پر میدهد منبری از خطبه های ناب خواند در غدیر اسم علی را آب خواند السلام ای آب دریای صمد ای زلال قل هو الله احد ای که میگردی شبیه انبیا بر هدایت کردن قومت، بیا ای رسول مردم آئینه ها بعثت غارت، حرای سینه ها ای به بالای جهاز اشتران شأن تو بالاست در بالا بمان از تو می ریزد صفات کبریا ذات تو ممسوس ذات کبریا نردبان وصف تو بی انتها پله ی این نردبان سوی خدا چون تکلم میکنی موسائی ام تا که خلقم میکنی عیسا ئی ام جفت دردم، کشتی نوحت کجاست؟ جسم سردم، گرمی روحت کجاست؟ ای مسیح دردهای لاعلاج ما همه دردیم ، ظرف احتیاج ما همه زخم یتیم کوچکیم کن مدارا با همه ، ما کودکیم ما نسیم ذکر تقدیس توائیم حاجیان فصل تندیس توأئیم کوچه را میگردی و طی میکنی کوزه را ظرفیت می میکنی روی دوشت کیسه ی خرما و نان میروی در کوچه ها دامن کشان کیسه نه دل میبری بر روی دوش شیعه هستم شیعه ی خرما فروش ای سفیدی ای کبودی ای بنفش ای به چشم پای سلمان ، جای کفش ای به هر گام تو صدها التماس کیسه بر دوش سحر ای ناشناس ما همه مدیون شمشیر توئیم تشته ی نان جو و شیر توئیم بیعت گیجیم ما را راه بر با خودت تا اشتهای چاه بر @shia_poem
دوشین به شرابخانه اندر رفتم بزنم می مقرر با پیر مغان مجال صحبت گردید برای من میسر بر دست به لاله دادمش بوس بر پای به ناله سودمش سر گفتم ز تو بنده را سؤالیست ای خواجه ی راد بنده پرور گویند که چون ز گرد نعلین زینت ده عرش شد پیمبر بشنید و بدید اندر آنجا دست علی و کلام حیدر الله در آن میان کجا بود گر بود علی به پرده اندر؟ گفت از پی حل این معما کافی نبود هزار دفتر لیکن کنمت ز بیتی آگاه زین سّر نهفته ی مستّر در حالت مستی اندر این باب میخواند موافق قلندر در مذهب عارفان آگاه الله علی ، علی است الله رفتم به طواف کعبه شاید بر دوست کسیام ره نماید دیدم به طواف خانه رندی این طرفه کلام میسراید کاین مولد حیدر است و آن را کز خلق طواف و سجده باید گفتم که بدین کلام شرحی برگو که دل از گمان برآید من آمده ام به دفع حیرت حرف تو به حیرتم فزاید این خانه ی حق بود در اینجا هر بنده خدای را ستاید مخصوص علیاش گر بدانی در مذهب مسلمین نشاید گفتا دگر این سخن نگویی زی وحدت اگر دلت گراید گفتم که ز وحدتم سخن گوی تا عقده ز کار من گشاید خندید و به پاسخ من آورد این بیت که زنگ دل زداید در مذهب عارفان آگاه الله علی ، علی است الله گفتم به نصیری ؛ ای زمستی از اوج گرفته جا به پستی غالی به علی شدی و غافل از صانع کارگاه هستی چون شد که ز مغز تو برون رفت کیفیت بادهی الستی؟ در روز الست ربّ خود را گفتی تو بلی و عهد بستی امروز چه شد به دیگری دل بربستی و عهد را شکستی؟ گفتا مستیز با زبردست در حالت عجز و زیردستی پر طعنه مزن به من ، که چون من کس مینکند خداپرستی قائل به خداپرستی من گردی چو من ار ز خویش رستی گفتم ز خدا سخن چه گویی؟ آخر تو رهین حیدر استی آشف ز گفته ی من و کرد این بیت بیان به شور و مستی در مذهب عارفان آگاه الله علی ، علی است الله گفتم به یکی ز اهل عرفان کی مشکل خلق از تو آسان با آن همه شور و شوق دیدار تسکین ز چه یافت پور عمران؟ زان ارنی و لن ترانی آخر برگو به کجا کشید پایان؟ محروم شد از سؤال یا دید دیدار خدای حی سبحان؟ گفتا که بجز به جذبهی حق موسی ارنی نکرد عنوان آموخت چو حق طلب به سائل بر او نکند چگونه احسان؟ گفتم که به بنده در دو عالم ممکن نشود لقای یزدان موسیش چگونه دید؟ گفتا: گردید علی بر او نمایان گفتم که من از خدای گویم گویی تو از آن ولی ذوشان؟! گفتا نشنیدای مگر تو این بیت که مرده را دهد جان در مذهب عارفان آگاه الله علی ، علی است الله گفتم به محققی که از خاک چون کرد مسیح جا بر افلاک رفت آن گل باغ حق چگونه بیرون ز میان خار و خاشاک؟ گفت از پی قتل او مصمم گشتند چو آن گروه بیباک او برد سه ره ز ایلیا نام پس جا به فلک گرفت چالاک گفتم نشناسم ایلیا را گفتا که وصی شاه لولاک گفتم که مسیح باید آندم یاری طلبد ز ایزد پاک بر غیر پناه بردن او دور است ز رأی اهل ادراک گفت آنکه به حق دلیل خلق است بر غیر پناه برد؟! حاشاک گفتم که تو گفتی از علی جست امداد و بر آسمان شد از خاک! گفتا ز صغیر بشنو این نقل تا جان و دلت شود طربناک در مذهب عارفان آگاه الله علی ، علی است الله @shia_poem
عرش برین شاهدِ شأن رفیع علی است ارض و سما گوشه ی ملک وسیع علی است یاد گرفتم من از محضر ابن الجواد عبد و مطیع خداست، هر که مطیع علی است چشم بصیر علی، چشم بصیر خداست گوش سمیع خدا، گوش سمیع علی است هیچ زمانی زره بر کمر خود نبست راوی این ماجرا، تیغ سریع علی است رهبر هر مکتبی عزت آن مکتب است سینه سپر کن بگو، عزت شیعه علی است منکر او تا ابد مُلحد و سردرگم است شاهد این حرف ها، عید غدیر خم است * حضرت ختمی مآب، دست علی را گرفت ولوله ای در میانِ همگان پا گرفت بعد به امر خدا، پیش نگاه همه دست علی را خودش یک تنه بالا گرفت با همه ی قوتش، خطبه ای از عشق خواند از نفس و خطبه اش مکتب حق پا گرفت گفت علی بعد من، رهبر این امت است در دل هر شیعه ای حب علی جا گرفت امر مهمی است که، ختم رسل یک به یک از همه ی جمعیت، بیعت و امضا گرفت باید از این ماجرا گفت به هر بی خبر باید از این راه گفت بیشتر و بیشتر * ریخت به هم نهضتش جهل فراگیر را کرد عیان صولتش کفر اساطیر را غیر علی هیچ کس حضرت فاروق نیست خطبه به خطبه شکست پایه ی تزویر را تیر ندانست او مست خدا بود و بس برد ز هوش و حواس، معرفتش تیر را وای از آن لحظه که در وسط کارزار سر بدهد مرتضی نعره ی تکبیر را غرق به خون در اُحد، پای نبی ایستاد در کف خود می فشرد، قبضه ی شمشیر را فوق ایادیِ خلق هست یَدُالله اوست نیست حریفش کسی، چون أسَدُ الله اوست * باده به کف حیدر است، حق علی و هو علی عِرض و شرف حیدر است، حق علی و هو علی فاتح خیبر علی است، جلوه ی داور علی است شاه نجف حیدر است، حق علی و هو علی چون دم پیکار شد، خیبر و بدر و اُحد اول صف حیدر است، حق علی و هو علی این سر میدان علی است، آخر میدان علی است چهار طرف حیدر است، حق علی و هو علی سوره ی توحید حق، خالق خورشید حق دُر صدف حیدر است، حق علی و هو علی کیست پس از مصطفی لایق این منزلت جایگزین نبی، شد علی از هر جهت * راه نجات خدا، سلسله ی موی اوست حلقه ی وصل دعا، حلقه ی گیسوی اوست پور ابیطالب است، سجده بر او واجب است قبله ی اهل یقین، در دو جهان روی اوست مرده به پا می شود، شمس عقب می رود کل جهان واله از یک خم ابروی اوست مدح علی را بس است، این که میان زنان حضرت خیرالنساء، همدم و بانوی اوست جوشن حیدر فقط، نفس بتول است و بس ذکر لب فاطمه، قدرت بازوی اوست او که خودش پایه ی اصلی اسلام بود همدم هر سائل و مونس ایتام بود * یثرب احمد چه شد این همه خاموش شد؟! بیت ولی خدا از چه سیه پوش شد؟ جهل سقیفه گرفت جای اولوالامر را بیعت روز غدیر، زود فراموش شد یک نفر این جا فقط پای علی سوخته همدم این عاشقی، نقشِ به بازوش شد آه از این فاجعه، زیر در خانه اش در وسط شعله ها فاطمه بیهوش شد سوخت و پیروز شد، در دل تاریخ ها تا به ابد عزت فاطمه منقوش شد صبر کنید اهل دل، می رسد آقایمان منتقم فاطمه، حضرت صاحب زمان @shia_poem
بر وزن سر چیست اگر در آستان بگذارد باید که به پای عشق جان بگذارد مجنونِ علی همین همان بگذارد از هرچه که هست بیش از آن بگذارد این بیت به روی دیدگان بگذارد: "هرکس که علی علی علی می‌گوید پا بر سرِ دوشِ آسمان بگذارد" در مصحف خویش حَیِ سرمد فرمود در عیدِ غدیرِ خم محمد فرمود یک روز دو روز نَه که ممتد فرمود فرمود به اصحاب و مجدد فرمود باید که شبیه آلِ احمد فرمود   مولاست علی و با علی حق میخواست منت به سر هر دو جهان بگذارد شد منبرشان از همه جا بالاتر بر دستِ نبی دست خدا بالاتر گویید : علی... یکصدا... بالاتر تکبیر بگویید شما ....بالاتر آنقدر خدا دست علی بالابرد تا دست به دست این جوان بگذارد این تیغ بنازم که دو سر می‌ریزد می‌چرخد و باز کُرک و پر می‌ریزد با جوهر خویش هِی جگر می‌ریزد از جمع سپاه بیشتر می‌ریزد از هر نفرش دوتا نفر می‌ریزد صد بار سپاه را بهم می‌دوزد یک تیر اگر که در کمان بگذارد از در بگرفت و گفت خود : یاحیدر تا کَند تمامِ قلعه از جا حیدر گفتند همه وقتِ تماشا : حیدر لاحول ولا قوه الا حیدر تا گفت خداوندِ تعالی حیدر هرگز نرسد به تار و مارت هرچند از جان ملک الموت توان بگذارد این غُلغله چیست در مصاف اُفتاده دشتی سپر و تیغ و قلاف اُفتاده سرها به روی قله‌ی قاف اُفتاده این همهمه در وقتِ طواف اُفتاده بر سینه‌ی کعبه گر شکاف اُفتاده تا منکر مرتضی طَوافش بکند حق خواست که بر کعبه نشان بگذارد از عشق تو شُکر باده را فهمیدیم دلداده‌ی بی اراده را فهمیدیم اجر دو قدم پیاده را فهمیدیم ما از نجفِ تو جاده را فهمیدیم معنیِ حلال زاده را فهمیدیم فرمود حسین تو : فقط می‌خواهد تا نام علی به کودکان بگذارد بر سیره‌ی مرتضی به جان پابندیم سربندِ علی و فاطمه می‌بندیم ما بر گُل روی مرگ هم می‌خندیم ما گورِ حرامزاده‌ها را کندیم گفتیم و جهان از این سخن آکندیم یک روز رسد که ذوالفقارش را حق بر دامنِ صاحب الزمان بگذارد آیینه شدیم زیر بارانِ نجف خاکیم ولی اسیرِ طوفان نجف ما دُر شده‌ایم در بیابانِ نجف دستیم همه دست به دامانِ نجف تا نعره زنیم پیشِ ایوان نجف "هرکس به ولایت علی شک دارد بامادرخویش درمیان بگذارد" @shia_poem
ای فاطمه را شمیم!کی می‌آیی؟ جان‌بخش‌تر از نسیم! کی می‌آیی؟ "یَابنَ الشُّهُبِ الثاقِبَه" کی می‌تابی؟ "یَابنَ النَّبَإِ العظیم" کی می‌آیی؟ @shia_poem
از خدا خواسته ام تاکه به دستت برسد نامه هایی که نوشتم به تو از درد فراق @shia_poem
می نویسم که شب تار سحر می گردد یک نفر مانده از این قوم که بر می گردد @shia_poem
مرده‌ام، عیسی‌دمی خواهم، که یابم زندگی همره باد صبا بفرست بوی خویش را @shia_poem
هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علی‌النقی، سلام فیض مدام، سلسله نورِ دائمی پور جواد ابن رضا سبط کاظمی در شأنت این بس است که جد شما رضاست در فضلت این بس است که تو جدّ قائمی تا پایه امامت و دین از تو قائم است خود عرش فضل را به خدا از قوائمی اینگونه گفت وصف تو را هر که با تو بود هر شام در صلاتی و هر روز صائمی یا حجّه الوفیّ، صفی هادی ای امام ای حضرت کریم که عین المکارمی هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علی‌النقی، سلام مهر دهم! حقیقت کامل، امام من! آیینه جمیع فضائل، امام من! لرزانده دستگاه خلافت شکوه تو! خاک از توکلّت متوکل، امام من چاره ندید خصم مگر آنکه همچو باب بر تو خوراند زهر هلاهل امام من لحظه به لحظه جان به تو مشتاق، هادیا! لحظه به لحظه دل به تو مایل، امام من ای که هنوز حلقه در را نکوفته لطف تو داده حاجت سائل، امام من نامت گره‌گشای تمامی مشکلات لطفت کلید حل مسائل امام من هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علی‌النقی، سلام زین العباد، ثانی سجّاد، یا علی نور تو بر جواد، خدا داد، یا علی تنها نه باب تو که به فردوس، فاطمه از خنده تو گشت دلش شاد، یا علی روشن به روی گندمی‌ات شد دل جواد وقتی «سمانه» چون تو سمن زاد، یا علی چون باب شهر علم نبی بود، جدّ تو شد ملک علم و دین ز تو آباد، یا علی در پای تو گریسته وحش درنده هم ای بسته ولای تو آزاد، یا علی تاریخ، ای حقیقت بیدار، چون علی هرگز تو را نمی‌برد از یاد، یا علی هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علی‌النقی، سلام @shia_poem
آفتاب عزّت از عرش جلال آمد پدید روز عید شادمانى را هلال آمد پدید آفتابِ فضل، تابان گشت از کوه شکوه ظلمت شب هاى هجران را وصال آمد پدید روز، روزِ شادى و وقت نشاط آمد از آنک بهترین روزهاى ماه و سال آمد پدید اخترى گردید از برج ولایت جلوه گر کز جمالش آیتى فرخنده فال آمد پدید آسمان علم را تابنده ماه آمد عیان بوستان شرع را خرم نهال آمد پدید در سپهر عزّ و شوکت آفتاب آمد فراز بر هماى دین و دانش پر و بال آمد پدید دشمنان را مایه درد و الم شد آشکار دوستان را دافع رنج و ملال آمد پدید اى مسلمان دیده ات روشن که از لطف خدا هادى الامّه شه احمد خصال آمد پدید عشق و دل را موجبات اتّحاد آمد عیان جان و تن را موجبات اتّصال آمد پدید رکن دین، بحر سخا،غیث کرم، غوث امم نور حق، شمس الضحى، فضل الکمال آمد پدید عالمى فضل و تعالى، قلزمى علم و کمال بر سریر جاه و اورنگ جلال آمد پدید شوکت و جاه و سعادت را محیط، آمد عیان حکمت و علم و فضیلت را جمال آمد پدید جلوه دیگر به خود بگرفت عالم بهر آنک بر رخ زیباى خلقت خط و خال آمد پدید هر چه خواهى از خدا «طایى» بخواه امروز چون بهر حاجت خواستن نیکو محال آمد پدید @shia_poem
جلوه‌ای از جبروت آوردند سوره‌ای از ملکوت آوردند اَبری از جنسِ بهار و باران به سرِ این بَرَهوت آوردند خسته بودیم که ما را از لطف زیرِ یک سایه‌ی توت آوردند به درِ خانه‌ی آقا یک شهر همگی دستِ قنوت آوردند به تماشای تو آدم را باز از بهشتش به هبوط آوردند از سرِ سفره‌ی زهرا امشب محضِ لبخندِ تو قوت آوردند آب و آئینه و قرآن این است نوه‌یِ شاهِ خراسان این است قبله خوب است همین در باشد علیِ آلِ پیمبر باشد چارمین نادِ علی را گفتند باید این نام مکرر باشد چار دیواریِ کعبه یعنی... چارسو جانبِ حیدر باشد جامعه خواندم و گفتند که آن با مفاتیح برابر باشد بگذار از لب بامت نرویم دلِ ما مثل کبوتر باشد گیسویی دین و دلِ ما بُرده خاصه وقتی که معطر باشد آی همنامِ رضا آمده است مغزِ بادامِ رضا آمده است زلفِ تو کاش مجعد نشود دل در این شام مُردد نشود تو علی هستی و مانند علی هیچکس صاحبِ مسند نشود هست تا سامره و سردابش حالِ ما شُکرِ خدا بد نشود جز نسیمی که پُر از عطرِ شماست کاش از کوچه‌ی ما رد نشود دلِ من رفت به کویَت گفتم رفتِ تو کاش که آمد نشود گره‌ام دستِ تو بود و واشد کار دستِ تو نباشد نشود صد و ده مرتبه مُمتد گفتیم یا علی ابن محمد گفتیم دیدنت جامه دَریدن دارد یا که انگشت بُریدن دارد مژه‌ام خاکِ مسیرت را خورد الحق این سُرمه ، کشیدن دارد ارزشش داشت پریشان باشیم نازِ این زلف خریدن دارد دلِ من می‌تپد آقا چه کنم آهویی مِیلِ رمیدن دارد ما رسیدیم و زمین اُفتادیم بوسه از خاکِ تو چیدن دارد آنچه گفتند در اوصافِ شما دیدن و دیدن و دیدن دارد علیِ عالیِ اعلیٰ هادیست دهمین معنیِ زهرا هادیست چینی‌ام آینه‌ام می‌شکنم که تَرَک خورده‌ ترین قلب منم سامرایِ تو بنا شد اما من پریشانِ امام حسنم بعد تو وقف بقیع ، کاش شود عُمرِ من صرفِ حرم ساختنم حضرت هادیِ ما مهدی کو من اویسم به هوایِ قَرنم گریه‌ام را به مُحرم برسان کُشته‌ی روضه‌ی یک پیرهنم خواهری گفت که ای وای حسین مادری گفت که ای بی کفنم کاروان آه که آمد از راه هرکه دارد هوسش بسم الله @shia_poem
تمام زاویه ها را کشیده ای قائم آهای سرو قدِ سرترین٬سرت سالم غزال "اُم ولد" نور چشم های جواد پدر بزرگ شب قدر حضرت قائم پدر غریب پدر آشنا پدر مظلوم پسر مراد پسر مجتهد پسر عالم نشانه های امامت تمام شد وقتی شکفت کنج لبت خالی از بنی هاشم تو با لباس سپیدی و بالباس سیاه برای دیدن تو کعبه می شود عازم درست نیمه ی ذی الحجه بعد حج هر سال تو مَحرمی و حرم می شود تو را مُحرم زیارتی به بلندای جامعه از توست زیارتی که شب قدر می شود لازم زیارتی که خودش هست "محتشم"پرور درست کرده به کرّات "اکبر ناظم" دوتا فقط همه ی راز جامعه ست بگو فقط"بکم فتح الله" فقط "بکم یختم" @shia_poem
یادتان هست نوشتم که دعا می‌خواندم داشتم کنج حرم جامعه را می‌خواندم از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محکمات کلمات تو مسلمانم کرد کلماتی که همه بال و پر پرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست خط به خط جامعه آیینۀ قرآن خداست عقل از درک تو لبریز تحیر شده است لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است همۀ عمر دمادم نسرودیم از تو قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم عرق شرم به پیشانی دفتر دارم شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران من زمین‌گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست کلماتم کلماتی‌ست حقیر ای باران یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران سامرا قسمت چشمان عطش‌خیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران @shia_poem
بر پایه اصول را بنا باید کرد بر هادی راه اقتدا باید کرد پیش از نجف و قدم به وادی غدیر تعظیم به سوی سامرا باید کرد @shia_poem
شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی سفری کنم و سری زنم به سرات یا علی النقی به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن بنویس سردر مشق های سیات یا علی النقی بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت شود آبهای جهان اگر که دوات یا علی النقی بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علی النقی تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی و سروده ای غزل از زبان خدات یا علی النقی و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت شده اید رب جلی ولی به صفات یا علی النقی ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن و به شیر جان بده با مسیح نگات یا علی النقی منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو که سلام میدهمت به شوق لقات یا علی النقی نبود به بودن تو غمم،بخداکه حر جهنمم که گرفته ام به ولات برگ برات یا علی النقی بگذار کعبه ی سامرا، قدمی طواف کنم سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی @shia_poem
آسمانيست جلوه های شما روی چشمان ماست جای شما حضرت جبرئيل با بالش طاق نصرت زده برای شما هركسی كه شنيده گفته چنين بی نظيرست ربنای شما  همه ی برگ های پاییزی  ميشود سبز زير پای شما  باهمین دست خالی ام دارم چشم امیّد بر عطای شما  و برای قيامتم كافيست  نخی از گوشه ی عبای شما از مسير خطا برم گرداند روشنايی ردّ پای شما افتخار تمام ما اين است شده آقای ما -گدای شما شب برای خودش سليمان است زائر صبح سامرای شما عشق ما بر شما ارادی نيست عشق ما جز امام هادی نيست ای صفا بخش انجمن هادی رونق یاس و یاسمن هادی گل خوش عطر و بوی زیبارو علت رویش چمن هادی دهمین نور محض آل الله پدر دومین حسن هادی درجمال تو منعکس شده است روشنایی پنج تن هادی در قنوتت فرشته ها بودند به دو دست تو بوسه زن هادی بی نظیری در انتقاد و کلام هستی استاد در سخن هادی شیر در پرده را که جان دادی روح تازه بده به من هادی روز محشر در ازدحام بیا نام ما را صدا بزن هادی همه محتاج یک دعای توایم حاجت قلب مرد و زن هادی وا کن از کاروبار ما گره را تا ببینیم ماه -سامره - را آستانت هميشه پا بر جا ابتدايت هميشه نا پيدا ای علی چهارم شيعه نوه ی اول امام رضا ايها الهادی ای امام نقی دهمين حجت ای امام هدی صاحب اقتدار و شوكت حق رهبر و مقتدای مذهب ما با وجودت هميشه مینازيم به تمام اهالی بالا اعتقادات ما درست شده با فرازهايی از دعای شما جامعه ساز ماست جامعه ات نسخه ی رشد روح انسانها  نگذاری به سينه ها داغِ  ديدن صحن سامرايت را در زمانت سه بار شد تخريب بارگاه شريف كرب و بلا ای ولی خدا زبانم لال تو كجا مجلس شراب كجا؟ ظرف غمهای تو لبالب بود اشک تو نذر اشک زينب بود @shia_poem
در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم ایها الهادی النقی؛ یابن رسول الله گفتم نامتان تا بر زبان آمد به سامرّا رسیدم ذکرکم فی الذاکرین را در میان راه گفتم نیمه شب از مویتان از لیلةالقدرم نوشتم صبح شد از رویتان از فالق الإصباح گفتم آسمان چشم هایم را کمی ابری کشیدم زیر باران قطره قطره از شما آنگاه گفتم خاک های صحنتان مرطوب شد مانند ساحل رو به دریا ایستادم از غمی جانکاه گفتم خانه ات آباد ای مرد غریب ای مرد تنها خواستم از غربتت چیزی نگویم؛ آه گفتم آبرو دارم ولی با شوق لبخند رضایت از گناهان خودم بینی و بین الله گفتم بیت هشتم بود سامرّا برایم مشهدی شد سمت خورشید خراسان جمله ای کوتاه گفتم گفتم از شمس الشموس و تو همان شمس الشموسی من ندانسته شما را تو شما را ماه گفتم آنقدَر درگیر مضمون بودم و روباه پرده که حواسم پرت شد آن شیر را روباه گفتم شعر هرگز دست هایم را نمی بندد برایت من به پیش پایت ای دریاترین با آه افتم @shia_poem
خیزید و ببینید تجلای خدا را در بیت ولا مشعل انوار هدا را آن عبد خدا وجهۀ معبودنما را رخسار علی ابن جواد ابن رضا را -در نیمـه ذیحجـه نـدا داد منـادی -تبریک که آمد به جهان حضرت هادی پیچیده در امواج فضا بوی محمد گویند خلایق سخن از خوی محمد بینید عیان طلعت دلجوی محمد در آینۀ روی علی روی محمد -الحق که جواد ابن رضا را پسر آمد -بـر ابـن رضا، ابن رضای دگر آمد دل خانه و چشم همه فرش قدم او لبریز شده ظرف وجود از کرم او آورده حرم سجده به خاک حرم او صد حاتم طایی است گدای درم او -از پارۀ دل در قدمش گل بفشانید -عیدی ز رضا و ز جوادش بستانید ای طلعت زیبای تو خورشید هدایت ای گوهر رخشندۀ نه بحر ولایت ذات ازلی را ازل دست عنایت فضل و کرم و جود تو را نیست نهایت -بـودنـد امامان همـه هادی ره نـور -بین همه نام تو به هادی شده مشهور هنگام سخن بوسۀ عیسی به لب تو با یاد خدا سال و مه و روز و شب تو دل‌های محبان خدا در طلب تو نام تو علی آمد و هادی لقب تو -چارم علی از آل رسول دو سرایی -قرآن روی دست جواد ابن رضایی ای روح دعا از نفس گرم تو زنده بر اشک دعای تو اجابت زده خنده تو عبد خداوندی و خلقی به تو بنده صورت به روی پات نهد شیر درنده -جنت گل روییـده‌ای از فیض نـگاهت -رضوان چو یکی سائل بنشسته به راهت ما نور ولایت ز کلام تو گرفتیم ما وحی خدا را ز پیام تو گرفتیم ما کوثر توحید ز جام تو گرفتیم ما خط خود از مشی و مرام تو گرفتیم -تا صبح جزا رو به روی خاک تو داریم -ما جامعه را از نفس پـاک تـو داریم تو گوهر نه بحری و دریای دو گوهر سرتا به قدم حیدر و زهرا و پیمبر بوسیده جوادت چو کتاب الله اکبر هم یوسف زهرایی و هم بضعۀ حیدر -هم طاهری و هم نسب از طاهره داری -هم در دل هر دلشده یک سامره داری عیسی دمی و فیض دمت باد مبارک در دیدۀ هستی قدمت باد مبارک هر لحظه به خلقت کرمت باد مبارک تجدید بنای حرمت باد مبارک -کردم چـو بـه دیـدار رواق حرمت سیر -دیدم که در این خانه عدو شد سبب خیر زیبد که به پای تو سر خویش ببازیم بر صحن تو و قبر و رواق تو بنازیم در نار حسد خصم حسودت بگدازیم این کعبۀ دل را همه چون کعبه بسازیم -تا کور شود دشمن و تا دوست شود شاد -گردیـد دوبـاره حـرم پـاک تـو آبـاد ای سامره‌ات کرب و بلای دگر ما بر خاک درت تا ابدالدهر سر ما وصف تو دعای شب و ذکر سحر ما مهر تـو بـه بـازار قیامت ثـمر ما -عالم بـه ولای تو ننازد به چه نازد؟ -«میثم»به ثنای تو ننازد به چه نازد؟ @shia_poem
پشت میخانه نشستم غرق شور و شادی ام از خراب آباد این دل  در پی آبادی ام هرکسی پرسید از نام و تبار و شهرتم سینه را کردم سپر گفتم که عبدالهادی ام من نخوردم غیر این درگاه نان سفره ای دلخوشم بر استخوانی که به دستت دادی ام جرعه جرعه معرفت نوشاندی ام از ساغرت  جرعه جرعه جامعه، از اول نوزادی ام برکت شیر حلال مادرم بوده اگر نیستم اهل سقیفه رهرو این وادی ام هرکه هستم، هرچه هستم، باسواد و بی سواد  نوکر حلقه به گوشم، نوکر ابن الجواد ای امام المتقین، ای هادی، ای حصن حصین نوکرت از تو، تو را می خواهد ای آقا همین هر کجا رو کرده ام دیدم جمال روی تو هر کجا رفتم تو بودی در یسار و در یمین خاک عالم ملک زهرا هست، پس باشد حرام بی ولای تو قدم برداشتن روی زمین پای درس و بحث تو شد حضرت عبدالعظیم یکه تاز مکتب معرفت و اهل یقین خادمی خانه ات با خضر و نوح و آدم است نوکری از نوکران تو شده روح الامین ذکر این آواره شد یا ایها الهادی مدد عاجزم از کار خود یا ایها الهادی مدد درس های اعتقادت را بیا از سر بگو  با زیارت جامعه امشب تو از حیدر بگو از امیرالمؤمنین، یعسوب دین، حبل المتین باز هم آقا بیا از ساغی کوثر بگو یکصد و پنجاه دفعه در غدیر خم بیا با زیارت نامه ات از خواجه ی قنبر بگو من یقین دارم که باشد آتش دوزخ حرام بر محبین علی در وادی محشر، بگو... ...عاشقت را می خری آنجا به عشق مرتضی؟ کی مرا هم می بری یک شب نجف، آخر بگو سامرایی می شوم بعد از زیارت در نجف پاک می آیم به پیشت با طهارت در نجف بر مشامم می رسد هر لحظه بوی سامرا بین نوکرهاست امشب گفت و گوی سامرا من همان عبد شما هستم که از شوق وصال سجده کردم سالیان سال سوی سامرا با شمیم و جذبه های سامرایی شما پروراندی در دل ما آرزوی سامرا تا ابد هستیم محتاج نگاه رحمتت ملجا و کهف حصین ماست کوی سامرا ما برای نوکری در ماه جانسوز حسین اشک می گیریم هر سال از سبوی سامرا اذن گریه می دهی بر روضه ی جدت حسین؟ می گذاری پا نهم در روضه ی جدت حسین؟ @shia_poem
اجازه هست مرغ دل، کبوتر حرم شود و با فرشته های وحیِ عشق، هم قدم شود اجازه هست این کبوتر نشسته در حرم پر شکسته اش برای مدح تان قلم شود برای وصل آب و دانه نیست سر به زیری اش برای پایبوسی ات به اشتیاق خم شود در این حرم اگر که دَم شود نوای یا علی نوای یا اباالحسن نوای بازدم شود کنار خوان جامعه، دعا نمی کنم دگر زبان حاجتم همین دو دیده ی ترم شود منی که در تمام زندگی ابالجوادی ام خوشم گدای سامراییِ امام هادی ام چه نعمتی است در تمام عمر، سائلت شدن گدا و ریزه خوار معدن فضائلت شدن چه نعمتی است نذر مادرت سمانه کردن و به این طریق، موجبات شادی دلت شدن چه نعمتی است این که با اشاره ی نگاه تو غلام و پاسبان صبح و شام منزلت شدن چه نعمتی است هم چنان فداییان درگهت برای حفظ این حرم فدا و بِسملت شدن چه نعمتی است با تو بودن و مجاورت شدن چه نقمتی است بی تو بودن و مقابلت شدن همان ازل به روی لوح سینه، بیرقی زدم به روی آن نوشته ی "أمیری یانقی" زدم بخوان برای ما فراز قادَةَ الْهُداة را بخوان و زنده کن دوباره جان کائنات را هزار سیدالکریم از این قبیله زنده کن بخوان و شرح کن فراز سادَةَ الْوُلاة را شراب ناب عشق را بریز در سبوی مان خودت معرفی نما أئِمَةَالْدُعاة را بگو علی علی است شرط گفتن خدا خدا بیا نشان بده به ما حقیقت صلاة را حمایت بتول از ابوتراب را بگو عیان نما به خلق راز ذادَةَ الْحُماة را بدون تو، منِ غریبه آس و پاس می شوم قدم قدم کنار تو خداشناس می شوم دعای ما دعا نبود اگر نبود جامعه دعا گره گشا نبود اگر نبود جامعه کسی سراسر جهان، میان انس و جنیان مرید هل اتی نبود اگر نبود جامعه کنار چاه غالیان و صوفیان کسی دگر به راه، آشنا نبود، اگر نبود جامعه غروب جمعه های ما اسیرهای مبتلا به عشق، با صفا نبود اگر نبود جامعه خلاصه عرض می کنم میان اعتقاد ما خدا همین خدا نبود اگر نبود جامعه ازین طرف بخوان برام جامعه، از آن طرف بخوان زیارت غدیریه دوباره در نجف دعا که می کنی گناه خلق پاک می شود جهان بدون بودنت چه هولناک می شود خدا به خنده های بر لب تو شاد می شود خدا به خشم چهره ی تو خشمناک می شود به ریزه ناخنت قسم اگر کسی به ساحتت اهانتی کند، بدون شک هلاک می شود مرید مکتبت برای کسب نور معرفت به پای جامعه کبیره سینه چاک می شود در انتظار دیدن جمال توست سائلت در آن زمان که عاقبت، اسیر خاک می شود همین که هیچ کس کنار من نبود، می رسی همیشه دیر کرده ام ولی تو زود می رسی به دست خود به ما فقیرها پیاله می دهی شراب ناب و کهنه ی هزار ساله می دهی تو فکر اعتقاد مایی و به دست شیعیان برای جبر و اختیار هم رساله می دهی فدک نماد غربت علی و فاطمه شده به ما خبر ز غاصبان آن قباله می دهی تو حاضری خودت غریب باشی و حسین نه خودت کریمی و به کربلا حواله می دهی فقط دو هفته مانده تا بساط گریه بر حسین به ما دوباره رزق اشک و شور و ناله می دهی؟ به لطف تو اسیر شاه عالمیم تا ابد علم به دوش خیمه ی محرمیم تا ابد @shia_poem
مردی ز کننده‌ی در خیبر پرس اسرار کرم ز خواجه‌ی قنبر پرس گر طالب فیض حق به صدقی حافظ سرچشمه‌ی آن ز ساقی کوثر پرس... @shia_poem
باران شدم از شوق پریدن به هوایت شد کفتر بی‌گنبدِ تو، باز رهایت ای صاحب آن «جامعه‌» پر شده از عشق! خالی است چرا این همه در جامعه جایت؟ گفتی:« فَتَحَ اللهُ بِکُم» پنجره وا شد گفتی: «و بِکُم یَختِم» و دل کرد هوایت کی می‌رسد آن «اَشرَقَتِ الارض» بنورت کی مست شود جامعه از جام دعایت هر نیمه شب از ذکر تو روشن شده عالم مَستَند ملائک همه از عطر عبایت در بزم شراب آه! بگو مستِ خدایی شاید متوکل کند اینگونه رهایت رخصت بده یک لحظه که این پرده بیفتد تا کاخ و ستون هاش بیفتند به پایت وقتی که امامی و علی هم شده نامت پیداست که در سامره شاهست، گدایت یاد نجف افتادم و اشکم شده جاری کو گنبد و گلدسته و ایوان طلایت؟ «اَنتم شُفَعائی» خبری بود که ما را بُرد از دل شب تا سحری پشت صدایت آه از تو چه پنهان، ... چه بگویم... فقط اکنون دست من و دامان تو و لطف خدایت @shia_poem
سیرتش نه در حقیقت صورت دنیایی‌اش ماه را شرمنده‌ی خود می‌کند زیبایی‌اش می‌چکد نهج البلاغه از لب پایینی‌اش می‌چکد آیات قرآن از لب بالایی‌اش لحظه لحظه خیر او حتماً به مردم می‌رسد آن کسی که«جامعه» بوده دم لالایی‌اش «جامعه» «عجِّل فرج» به‌به چه تلفیقی شده‌ست نسبت فرزندی‌اش با نسبت بابایی‌اش سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست یازده در ذکر بالا می‌رود کارایی‌اش نوکر اربابم و یک بخش از آقایی‌ام ریشه دارد بی برو برگرد در آقایی‌اش طعم توحید و امامت را به هم آمیخته نیمه‌ی مکّی او با نیم سامرّایی‌اش هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها روبراهت می‌کند یک استکان از چایی‌اش از حرم برگشته می‌داند که وقت بازگشت چایی دوم دوچندان می‌شود گیرایی‌اش چون که تنها می‌روی هرگز به سامرّا نرو چون خجالت می‌کشد تنهایی از تنهایی‌اش @shia_poem
جلوه‌ای از جبروت آوردند سوره‌ای از ملکوت آوردند اَبری از جنسِ بهار و باران به سرِ این بَرَهوت آوردند خسته بودیم که ما را از لطف زیرِ یک سایه‌ی توت آوردند به درِ خانه‌ی آقا یک شهر همگی دستِ قنوت آوردند به تماشای تو آدم را باز از بهشتش به هبوط آوردند از سرِ سفره‌ی زهرا امشب محضِ لبخندِ تو قوت آوردند آب و آئینه و قرآن این است نوه‌یِ شاهِ خراسان این است قبله خوب است همین در باشد علیِ آلِ پیمبر باشد چارمین نادِ علی را گفتند باید این نام مکرر باشد چار دیواریِ کعبه یعنی... چارسو جانبِ حیدر باشد جامعه خواندم و گفتند که آن با مفاتیح برابر باشد بگذار از لب بامت نرویم دلِ ما مثل کبوتر باشد گیسویی دین و دلِ ما بُرده خاصه وقتی که معطر باشد آی همنامِ رضا آمده است مغزِ بادامِ رضا آمده است زلفِ تو کاش مجعد نشود دل در این شام مُردد نشود تو علی هستی و مانند علی هیچکس صاحبِ مَسند نشود هست تا سامره و سردابش حالِ ما شُکرِ خدا بد نشود جز نسیمی که پُر از عطرِ شماست کاش از کوچه‌ی ما رد نشود دلِ من رفت به کویَت گفتم رفتِ تو کاش که آمد نشود گره‌ام دستِ تو بود و واشد کار دستِ تو نباشد نشود صد و ده مرتبه مُمتد گفتیم یا علی ابن محمد گفتیم دیدنت جامه دَریدن دارد یا که انگشت بُریدن دارد مژه‌ام خاکِ مسیرت را خورد الحق این سُرمه ، کشیدن دارد ارزشش داشت پریشان باشیم نازِ این زلف خریدن دارد دلِ من می‌تپد آقا چه کنم آهویی مِیلِ رمیدن دارد ما رسیدیم و زمین اُفتادیم بوسه از خاکِ تو چیدن دارد آنچه گفتند در اوصافِ شما دیدن و دیدن و دیدن دارد علیِ عالیِ اعلیٰ هادیست دهمین معنیِ زهرا هادیست چینی‌ام آینه‌ام می‌شکنم که تَرَک خورده‌ ترین قلب منم سامرایِ تو بنا شد اما من پریشانِ امام حسنم بعد تو وقف بقیع ، کاش شود عُمرِ من صرفِ حرم ساختنم حضرت هادیِ ما مهدی کو من اویسم به هوایِ قَرنم گریه‌ام را به مُحرم برسان کُشته‌ی روضه‌ی یک پیرهنم خواهری گفت که ای وای حسین مادری گفت که ای بی کفنم کاروان آه که آمد از راه هرکه دارد هوسش بسم‌الله @shia_poem