eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
568 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ازل بود ابتدا بود و یکی بود و همان یک هم خدا بود و خدا بود و نه ارض و نه سما بود و نه حرف از ماسوا بود و فقط یک کبریا بود و خدا تنهای تنها بود زمانی نه مکانی نه کران و بیکرانی نه زمین و آسمان و کهکشانی نه نهانی نه عیانی نه نشان‌و بی نشانی نه نه پیدا و نه پنهانی  نه انسانی نه حیوانی  نه بارانی نه توفانی ازل پنهان و نامعلوم ابد که همچنان گنگ است و نامفهوم جهان یکریز ظلمت بود و وحشت بود آری هرچه بود آن روز غربت بود خدا نیت نمود آغاز خلقت را مهیا کرد اسباب هدایت را و‌نوری از دل نوری و نوری از پی نوری و اینسان چارده نور آفرید اول خدا شور آفرید اول و عالم را به نور خویش روشن کرد و مقصد را معین کرد بماند قصه خلقت بماند ماجرای سجده بر آدم چه آمد بر بشر تا حضرت خاتم بماند قصه نوح و خلیل و‌ موسی و عیسی بماند مکه و بطحا بماند لیلة الاسری شب معراج آن بالا که حی عالی اعلا مطابق با حدیث قدسی لولاک برای خلقت افلاک از اول یک هدف دارد چه دُری در صدف دارد به خلقت یک علی دارد که بر عالم شرف دارد خدا هم بارگاهی در نجف دارد علی بوده علی از ابتدا بوده خدا بوده؟ نه اما ناخدا بوده بزرگ ماسوا بوده قدر بوده قضا بوده نه از ایزد جدا بوده نه با ایزد دوتا بوده دم  قالو بلی بوده به آدم آشنا بوده کنار نوح در کشتی علی خود رهنما بوده علی نور هدی بوده در آتش با خلیل الله مشغول دعا بوده علی بوده اگر اعجاز موسی در عصا بوده علی گفته اگر عیسی نفسهایش شفا بوده علی با مصطفی بوده شب بعثت علی هم گوشه غار حرا بوده علی حصن حصین است و علی یعثوب دین است و علی نور مبین است و امیرالمومنین است و‌امام المتقین است و علی میزان علی قرآن علی فرقان علی ایمان علی جان و علی جانان علی روح‌ و علی ریحان علی لولوء علی مرجان چه میگویم من شاعر زبان در مدح او قاصر علی اول علی آخر علی باطن علی ظاهر علی قادر علی قاهر علی صابر علی شاکر علی ناصر محب مرتضی مومن بداندیش علی کافر به یک شب در چهل منزل علی حاضر علی ناظر زمین با اوست سرسبز و زمین بی علی بایر به هر شکل و به هر قالب به هر سمتی به هر جانب اگر تاجر اگر کاسب اگر مغلوب اگر غالب بگو با حاضر و غائب شده بر انس و جن واجب اطاعت از علی بن ابیطالب علی با ما از اقیانوس می گوید شب تاریک از فانوس می گوید اگر زشتیم از طاووس می گوید علی از قلبهای ساده و‌ مانوس می گوید علی از ظلم از بیداد دقیانوس می گوید علی از غیرت از عفت علی از ارزش ناموس می گوید سلونی گفته و‌ ملموس می گوید چه با افسوس می گوید سند دارم علی از حکمت فریادهای زخمی ناقوس می گوید ؛ سبحان الله حقا حقا ، إن المولی صمد یبقی ، یحلم عنا رفقا رفقا ، حقا حقا صدقا صدقا ، یا مولانا لاتهلکنا و تدارکنا واستخدمنا ، قد جرأنا عفوک عنا ، إن الدنیا قد غرتنا واستغوتنا ، یابن الدنیا مهلا مهلا ، یابن الدنیا دقا دقا ، یابن الدنیا جنعا جمعا ، ما من یوم یمضی عنا ، الا یهوی منا رکنا ، تفنی الدنیا قرنا قرنا ، کلا موتا کلا دفنا ، یابن الدنیا مهلا مهلا ، إن المولا قد انذرنا @shia_poem
جز عشق علی مرا دگر آیین نیست دینی که در آن علی نباشد دین نیست چشمی که به دنبال کسی غیر علیست کور است یقین چشم حقیقت بین نیست **** تا مهر علی هست به جانم یا رب فارغ ز جهنم و جنانم یا رب غیر از در خانه علی خیری نیست از درگه این شاه مرانم یا رب @shia_poem
چه می‌کِشد آن پرنده ای که، در آسمانت رها نباشد در این حرم آشیان نگیرد، به گِرد صحن شما نگردد رفیق کهنه شرابمان کن، بساز و دائم خرابمان کن دعا کن و مستحابمان کن، که بی تو حاجت، روا نگردد نباشد عشقت اگر که در دل، چگونه سالِک رسد به منزل چگونه کشتی رسد به ساحل، اگر علی ناخدا نگردد شب آمد و منجلی شدی تو، سکوت کردی، جلی شدی تو شکوه نادعلی شدی تو، دلم اسیرت، چرا نگردد خموش گردد دم مسیحا، عصا می افتد ز دست موسی نمی رهد نوح از آن بلایا، اگر اسیر شما نگردد چرا که در دل بدون نورت، بدون عشقت، بدون یادت ضیا نباشد، صفا نباشد، دل آشنا با دعا نگردد نجف مدینه، نجف خراسان، نجف قم است و نجف گلستان ز دیدگاه حرم شناسان، نجف چرا کربلا نگردد؟ در این میانه، چه عاشقانه، طواف کردم به دور خانه قبول حجّ کسی نگردد، که دور ایوان طلا نگردد علی امیر و علی موحد، علی دلیر و علی مجاهد چگونه ممکن شود به مسجد،دری از این خانه وا نگردد؟ علی‌ست شمسِ هماره روشن، در آستانِ به جنگ رفتن به جان مولا قسم که دشمن، حریف نون لنا نگردد حریف حیدر نبوده مردی،نموده طوفان به هر نبردی عقیده دارم که هیچ دردی، بدون نامش دوا نگردد چه خانه‌ای و چه خانواری،چه جایگاهی، چه اعتباری محیط رشد چنین تباری، چگونه دارالشفا نگردد؟ چگونه مالک از او نگوید؟ قدوم بوذر رهش نپوید نگاه سلمان علی نجوید، چگونه میثم فدا نگردد؟ الهی از غم جهان بسوزد، زمین بخشکد، قمر بمیرد ستاره از آسمان بیفتد، اگر علی مقتدا نگردد غمش چنان مبتلا کند که، مرا اسیر بلا کند که به خود بگویم خدا کند که، خدا نکرده خدا نگردد فدای یک جلوه از جمالش، پر است شعر من از خیالش خدا کند لحظه‌ی وصالش، که بند بندم جدا نگردد نبی‌ست اول، زکیّه دوم، علی‌ست سوم، حسن چهارم حسین پنجم، به غیر از اینها کسی شریکِ کسا نگردد به پای عشقش نشسته‌ام من، سفالی‌ام دل شکسته ام من اگر چه وصف جناب دریا، میان این کوزه جا نگردد جنون گرفتم در این هیاهو، به حقّ یا حیّ به حق یا هو الهی از ریشه دشمن او، چنان بیفتد که پا نگردد قَسیم نار و قَسیم جنت، زلال سرچشمه‌ی ولایت امام عشق و امام رحمت، کسی به جز مرتضا نگردد ابوتراب این کتاب ناطق، ابوتراب این امیر عاشق به سرزمین دل خلایق، چگونه فرمانروا نگردد؟ منی که عشقی جز او ندارم، به غیر از این آرزو ندارم برای یک لحظه دست‌هایم، ز دست مولا جدا نگردد کسی که با او سفر نکرده، به کهکشانش گذر نکرده برای وصلش خطر نکرده، به عشق او مبتلا نگردد اگر مرام علی نباشد، شکوه نام علی نباشد شهیدی از کربلا نیاید، سری جدا از قفا نگردد زمان تدفین یاس شب بو، چه ها گذشته به حضرت او که تا زمان ظهور مهدی، حقیقتش برملا نگردد @shia_poem
عشق تو با فن اول به زمینم زده است تیر چشمان تو این بار، به دینم زده است مُهر نام تو که خورده به سجلّ دل من سندی بر سخن آینه بینم زده است حسرتی داشت نگاهم که بیفتد به رهت حیف، مژگان سیاهت به کمینم زده است قنبر از شوق غلامی غلامان درت بوسه ای بر قدم خاک نشینم زده است من گرفتار علی، عشق گرفتار من است از همان کودکی ام دست علی یار من است در می آید به خدا بهر علی جان نجف فخر دارد به جنان پرده ی ایوان نجف بنویسید به موسی که پس از عمری هجر مرشدت خضر شده واله و حیران نجف بی جهت نیست شده از ازلِ بودن خویش هرچه جبریل امین، دست به دامان نجف چشم من واشد و با کعبه طوافم دادند ... دور تا دور سر حضرت سلطان نجف علی آمد که قدم تا به فلک بردارد او که پیش قدمش کعبه ترک بردارد آمده آنکه خودش دلبر و دلدار شده یار سلمان، نفس میثم تمار شده آمده آنکه به شال کمرش با یاقوت نام زهرا و نبی، نام خدا کارشده آمده آنکه ز اعجاز نگاهش فی الفور ملک الموت سراسیمه و احضار شده اول راهم و محکوم شدم من به شکست ترس دارم که بگویند علی اللهی است وصله ی کفش علی مُلک سلیمان ساز است نفس نوکر این خانه مسلمان ساز است آمده یوسف سرگشته در این بیت عتیق کرم شاه زیاد است و نگهبان ساز است حکمت نقطه ی با، در کنف بسم الله کرده روشن که علی عالم قرآن ساز است هل اتی جای خودش، ناطق قرآن خداست به خدا چشم علی محشر و میزان ساز است او کرم کرده به ما و همه کوتاهی ها بیخودی نیست جنون علی اللهی ها @shia_poem
"اشک" از "دیده" سر درآورده چشم من شعر تر درآورده از مضامین پدر درآورده یا کریمی که پر درآورده می پرد تا حریم پاک نجف خُمّ ما و شراب تاک نجف چشم افتاد تا به قامت تو سجده کردیم ما به هیبت تو به خلایق برای طاعت تو تا که ابلاغ شد ولایت تو همه روز ازل بلی گفتند صد و ده مرتبه علی گفتند آفریده است زلف تو شب را ماه رویَت هزار کوکب را چشم مستت خُمِ لبالب را می گزیدند حوریان لب را_ _از رُخت تا خدا نقاب گرفت کهکشان رنگ آفتاب گرفت عکس تو در میان قاب افتاد با طلوعِ تو آفتاب افتاد تا که از چشم تو شراب افتاد دهن جنِّ و انس آب افتاد ای خداوند باده...، خلق شدی چِقَدَر فوق‌العاده خلق شدی تا خدا خیره شد به چشمانش گفت: هفت آسمان به قربانش دست حیدر سُپرد سُکّانش خِلقَت آغاز شد به فرمانش پس عوالم در اختیار علی ست خَلقِ باقیِ "خلق" کار علی ست ما همه سائل تو خلق شدیم ما برای دل تو خلق شدیم ضربدر حاصل تو خلق شدیم از اضافه گلِ تو خلق شدیم قطره ایم و شکوه دریایی بانی خلقت گداهایی نذر شمع تو پر تراشیدیم سوختیم و جگر تراشیدیم این چُنین ما اگر تراشیدیم بَهر طوف تو "سر" تراشیدیم کعبه را در طوافِ خوددیدی تا عبایی سیاه پوشیدی نَفَسَت روح داده ایمان را نور بخشیده نصِّ قرآن را کعبه تا دید فَخرِ انسان را پای تو چاک زد گریبان را ای مُقرب ترین نشانه ی حق سینه چاکِ شماست خانه ی حق تا در آفاق بحث هست تو شد جبرئیلی نخورده مست تو شد بال او منبر اَلَستِ تو شد دست پرودگار دست تو شد شب معراج مصطفی می دید دست هایی که سیب می بخشید تو درخشان‌شهابِ نیمه شبی آینه دار جلوه های رَبی به خداوند، تک یل عربی زرهِ لَیْلَةُ المَبیت نبی_ _مرگ در پیش پات می لرزَد اجل از هیبت تو می ترسد یالِ دُلدُل در اختیار علی‌ست جنگ ها عرصه ی شکار علی‌ست معرکه ها در انحصار علی‌ست سِیفُ الاِسلام ذوالفقار علی‌ست سِیل خشمش شکست سدها را بر زمین کوفت عَبدَوَدها را دست تو بذر عشق می کارد از نگاه تو فضل می بارد تن این منکرین که می خارد... چه کسی خطبه، بی الف دارد! شرزه شیرِ کلام رامِ علی آیه های خدا...، کلام علی دام بگذار، ما کبوترتان یک به یک می شویم پرپرتان درک آدم کجا و محضرتان "ردِّ شَمس" است کار قنبرتان این کرامات کسر شأن شماست بس که حدِّ مقامتان بالاست خنده ی سبز تو صنوبرساز بامِ پلک ترت کبوترساز نمک سفره ی تو قنبرساز خاک نعلِین تو ابوذر ساز بوسه زد عرش بر قدم هایت روی دوش نبی‌ست جاپایت کاش پائیز را بهار کند دل ما را به غم دچار کند تا از این دردها فرار کند صید آزُرده را شکار کند ماهی برکه رستگار شود تا به قُلّاب تو سوار شود ابرِ شب‌گریه ام که می بارم بَرده ی پاپتیِ بازارم میثمی از تبار تمّارم سالیانیست تشنه ی دارَم عطش وصلِ عشق را کم کن نخلِ دار مرا فراهم کن ای که از دیگران سری مولا با خداوند می پری مولا تو که ا‌ین‌قَدر دلبری مولا بار بُنجل نمی خری مولا؟! کاش من هم مقیم تان بودم کُنج حُجره گلیم تان بودم ذرّه ای با گدا تَساهُل کن چند سالی مرا تَحَمل کن خرج من را خودت تَقَبُّل کن در رکوع ات به من تَفضُّل کن من به جز نوکری نمی خواهم از تو انگشتری نمی خواهم سر که دادیم سر سپرده شدیم سرِ بازار کشته‌مُرده شدیم زیر پای نگار بُرده شدیم پا که خوردیم و سالخورده شدیم پیر عشقت شهید می گردد نوکری رو سفید می گردد دور آخر به ما جواب بده دست ما هم کمی شراب بده دلِ ما را نکن کباب...، بده مُهر ما را، ابوتراب، بده دائماً مَست، مِی به کف باشد مُهر اگر تربتش نجف باشد کاش ما را به حق شاه نجف بنویسند در پناه نجف شاهراهِ خداست راهِ نجف کعبه ی ماست بارِگاه نجف زائرانی که محوِ ایوانند سمت حیدر نماز می خوانند ذکر تسبیحِ اولیا حیدر ساحل امن انبیا حیدر به خدا می رسیم با حیدر یک علی راه مانده تا حیدر امتحان جز ولی‌شناسی نیست غیر "زهرا" علی شناسی نیست علّت خلق ماسوا زهرا بانی خنده ی خدا زهرا "بَضْعَةٌ مِنِّ" مصطفی زهرا روح ایمان مرتضی زهرا گوهر عاشقی تبلور کرد حیدر از فاطمه تشکر کرد جسد عشق جان گرفت امروز لال بود و زبان گرفت امروز زانوانش توان گرفت امروز خانه تا بوی نان گرفت امروز یا علی!خانه ی تو شکل گرفت تاج شاهانه ی تو شکل گرفت یاس تا روی آینه "ها" کرد عشق تصویر تازه پیدا کرد حیدر از فاطمه تقاضا کرد تا کمی بندگی تماشا کرد غرق در ذات اقدس رب بود او ز نور خدا لباب بود سنگ تا فرصت محک برداشت روحِ آئینه ای ترک برداشت زخم ناسور دل نمک برداشت غاصبی لقمه ی فدک برداشت کوچه ی تنگ تنگ تر شده بود و دلی سنگ سنگ تر شده بود دست سنگین که از سری رد شد درد سیلیِ سخت بی حد شد آهِ پروردگار مُمتَد شد پسرش دید صحنه را...، بد شد گوئیا پنج تن زمین خوردند پیش چشم حسن زمین خوردند... #@shia_poem
سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی از ازل چرخانده دل ها را خدا ، سوی علی او مع الحق گفت و از آن روز ما را می‌کُشند دار ما خرما فروشان حلقه ی موی علی مانده‌ ام احمد پیمبر بود یا عطار عشق بس که سلمان ها ، مسلمان کرد با بوی علی گر می‌ اندیشی نماز و روزه‌ ات را می‌ خرند ای برادر ! این تو و این هم ترازوی علی بیشتر از برق دَم‌ های دو سوی ذوالفقار دوستان را کشته خَم‌ های دو ابروی علی هر که دل خوش کرده در عالم به نام دیگری یا علی نشنیده است از سوی بانوی علی آری آداب خودش را دارد اینجا عاشقی ما و خاک کوی قنبر ، قنبر و روی علی @shia_poem
ای آنکه به شوقت جگر خلق کباب است گر نیم‌نظر لطف کنی، عین ثواب است در سجده بفرما که به پایت بدهم جان خَم کن سر این شیشه که هنگام شراب است ای دل، نظر شیر خدا حدِّوسط نیست یا موج مزن، یا که بجوش، این چه سراب است ذکر تو سوار است به سنگ یمن این‌جا یعنی علی از شوق علی پابه‌رکاب است اسباب تکامل همه نفی است در اینجا انگور که چسبد به ضریحِ تو شراب است تأثیر اگر کرد فغان، لطف تو باقی است یک تار سر زلف تو تکوین رباب است آن نامه که سربسته فرستند به کویت گر پاره کند خادم تو عین جواب است اندازه‌ی پلکی ز تو دنبال ندارم ای من به فدای قدمت، این چه شتاب است تیغی که تو بستی چو به گلزار ببندند یک غنچه دمیدن، همه جا عالم آب است شمشیر همان شمّه‌ی شیر است به میدان جز تو به میان تیغ اگر بست خطا بست معنی جگر صحبت باشیر ندارد جز اینکه بگوید به ره دوست تُراب است @shia_poem
تو را تا دیده‌ام محو جمال کبریا دیدم تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم تو را در سجدهٔ باران و بر سجّادهٔ صحرا به هنگام قنوت برگ‌ها، در «ربّنا» دیدم تو در هفت آسمان سیر و سفر می‌کردی امّا من تو را در سرزمین وحی، سرگرم دعا دیدم کنار «حجر اسماعیل» در سرچشمهٔ زمزم صفا و مروه را گرد تو در سعی و صفا دیدم «تو را دیدم که می‌چرخید گرد خانه‌ات کعبه خدا را در حرم گم کرده بودم در شما دیدم» تو را در دامن مادر، تو را در دست پیغمبر تو را مولود کعبه، قبلهٔ اهل ولا دیدم تو را فرمان بر «یا ایها المدثر» از اول تو را «السابقون السابقون» از ابتدا دیدم تو را پابند پیمان الست از مطلع هستی تو را عاشق‌ترین دلدادهٔ «قالو بلا» دیدم تو افکندی حجاب از روی «کَرّمنا بنی‌آدم» که سیمای تو را آیینهٔ ایزدنما دیدم تو آدم را فراخواندی به علم «عَلَّمَ الأسماء» تو را در کشتی نوح پیمبر ناخدا دیدم اگر اعجاز موسایی عصا بود و ید بیضا سرانگشت تو را پرگار تقدیر و قضا دیدم نه تنها از تو شد عیسی مسیحادم، که از اوّل تو را هم عهد و پیمان با تمام انبیا دیدم سلیمان از تو حشمت یافت هنگام نگین‌بخشی تو را روح قناعت، اسوهٔ فقر و غنا دیدم زدی خود را به آب و آتش ای شمس جهان‌آرا تو را پروانهٔ پیغمبر از غارحرا دیدم به جولان‌گاه احزاب و نبرد خندق و خیبر به دستت تیغ «لا سیف» و به شأنت «لا فتی» دیدم به یک ضربت که در خندق زدی، در برق شمشیرت جهانی را به لب «اَهلاً و سَهلاً مَرحَبا» دیدم تلاوت کردی «آیات برائت» را به زیبایی تو را خورشید بام کعبه در «اُمُ القُری» دیدم تو را در مسجد و محراب، در میدان و بر منبر تو را در بی‌نهایت، در کجا در ناکجا دیدم چه می‌دیدم خدایا روز فتح مکّه با حیرت خلیل بت‌شکن را روی دوش مصطفی دیدم «و سُبحانَ الّذی أسری بِعَبدِه» را که می‌خواندم تو را در لیلةُ المعراج، با بدرُالدُّجا دیدم سراغ آیهٔ «اَلیَوم اَکملتُ لکُم» رفتم تمام آیه را وصف علی مرتضی دیدم شکوه و عزّت هستی! کمال عشق و سرمستی! چه گویم من که روی دست پیغمبر چه‌ها دیدم تو را در سایۀ باغ «اَلَم نَشرح لَکَ صَدرَک» شکوفا یافتم، مصداق «مِصباحُ الهُدی» دیدم گل روی تو را در «سَبِّح اسم ربَّکَ الاعلی» تَجَسُّم کردم آری، تا جمال کبریا دیدم تو را در سورۀ «حامیم تنزیلٌ منَ الرَّحمن» تو را در آیهٔ تطهیر و در «قُل اِنَّما» دیدم تو را در نون «اَلرَّحمن» و عین «عَلَّمَ القُرآن» تو را در یای «یاسن» ترجمان طا و ها دیدم تو را در «قُل کَفی بِاالله» در «وَالتّین وَالزَّیتون» تو را در «لیسَ لِلانسانَ اِلّا ما سَعی» دیدم نه تنها هست اوج رفعتت در «قاف و القرآن» تو را در سورهٔ وَالشَّمس و طور و وَالضُّحی دیدم تو را با چهرهٔ پوشیده و خرما و نان بر دوش کنار زاغه‌های شهر کوفه بارها دیدم نوازش از تو می‌دیدند فرزندان شاهد هم تو را با گوهر اشک یتیمان آشنا دیدم به مسکین و یتیم از بس محبّت کردی و احسان تو را در سورهٔ انسان و متن «هل أتی» دیدم چه می‌دیدم خدا را در سکوت محض نخلستان تو را هر نیمه‌شب، در گریه‌های بی‌صدا دیدم شبی که شمع بیت‌المال را خاموش می‌کردی تو را با بی‌ریایی، خفته روی بوریا دیدم چو راز غربت خود را به گوش چاه می‌گفتی چو نیلوفر کشیدم قد، تو را ای ماه تا دیدم تو را پشت در آتش زده، با زهرةُالزّهرا صبور و مهربان، در تیرباران بلا دیدم اگر نامردمان دست تو را بستند، آن‌ها را اسیر پنجۀ تقدیر، در «تَبَّت یَدا» دیدم در ایوان نجف، در کوفه، در محراب مسجد هم شهادت‌نامهٔ «فُزتُ وَ رَبَ الکَعبه» را دیدم پس از آن لیلة القدری، که شد شقُّ القَمَر، هرشب تو را در جوهر خون شهیدان خدا دیدم تو را یاری‌گر خون خدا، با عترت یاسین تو را دلجوی یاس ارغوان، در نینوا دیدم تو را در آسمان نیلگون ظهر عاشورا تو را در سایه‌روشن‌های شام و کربلا دیدم شب شام غریبان و پرستوهای سرگردان تو را دلسوخته در شعله‌زار خیمه‌ها دیدم اگر خورشید دشت کربلا از نوک نی سر زد تو را در موجی از آیات تسلیم و رضا دیدم تو را با کاروان اهل‌بیت وحی در غربت تو را در حیرت از خورشید در تشت طلا دیدم کسی از آستانت دست خالی برنمی‌گردد که در آیینهٔ آیین تو مهر و وفا دیدم @shia_poem
بسم حق... بسم محمد... بسم سلطان نجف سینه ام آتش گرفت از داغ هجران نجف تشنه ام من تشنه ی خورشید تابان نجف "گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف می ‌دمد خورشید از چاک گریبان نجف" مرتضی انداخت با یاری زهرا سفره ای بین صحرا، بین دریا، در ثریا سفره ای پهن شد در عرش، نزد حق تعالی سفره ای "سفره مولاست گر پهن است هر جا سفره‌ای عرش هم باشیم اگر هستیم مهمان نجف" تشنه ایم و دست از کوزه کشیدن کار ماست صبح تا شب سختی روزه کشیدن کار ماست از طعام دیگران پوزه کشیدن کار ماست "دور تا دور حرم زوزه کشیدن کار ماست می‌شود نوح نبی وقتی نگهبان نجف" جز برای مرتضی نیت نکردم هیچ وقت جز برای مرتضی خدمت نکردم هیچ وقت در نجف احساس غم... غربت... نکردم هیچ وقت "آرزوی دیدن جنت نکردم هیچ‌وقت من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف" می شود ذکر قنوتش یا علی و فاطمه منتهای حاجتش تنها علی و فاطمه کار دارد در دو عالم با علی و فاطمه "نیست مدیون کسی الا علی و فاطمه هرکسی که رفت زیر دین ایوان نجف" در قنوتم، در میان ربنا اغفرلنا دیده ام افتاد بر انگشترم بین دعا زیر لب با چشم تر خواندم همین یک بیت را "به قنوت ما نمی‌آید عقیق هیچ جا ملک سلیمان نجف" در دو عالم عبد دربار بتول و حیدریم سالیانی هست سربار بتول و حیدریم شاکر الطاف بسیار بتول و حیدریم "ما سر و جانی بدهکار بتول و حیدریم سر به قربان مدینه جان به قربان نجف" هستی الله در هست حسین است و علی خلقت عالم همه پست حسین است و علی هر دل آزاده ای مست حسین است و علی "رزق آب ‌و نان ما دست حسین است و علی سال‌ها خوردیم آبِ کربلا... نانِ نجف" از نفس هایم دوباره آه دارد می رسد وقت دیدار گدا و شاه دارد می رسد بوی عطر سیب ثارالله دارد می رسد "نیمه ی ماه رجب از راه دارد می‌رسد کربلای ما چه شد دستم به دامان نجف" @shia_poem
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علی‌ست آمر امر الهی شاه دین‌پرور علی‌ست «ب» برادر با نبی، بیرق‌فرازِ دین حق بحر احسان، باب لطف بی‌حد و بی‌مر علی‌ست «ت» تبارک تاج و طاها تخت و نصراللَه سپاه تیغ‌آور، خسرو مستغنی از لشکر علی‌ست «ث» ثری مقدم، ثریا متکا، ثابت قدم ثانی احمد به ذات کبریا مظهر علی‌ست «جیم» جاه و قدرش ار خواهی به نزد ذوالجلال جل شَأنُه جز نبی از جمله بالاتر علی‌ست «ح» حدوثش با قِدم مقرون، حدیثش حرف حق حاکم حکم الهی حَیَّه‌دَر حیدر علی‌ست «خ» خداوند ظفر، خیبر گشا، مرحب شکار خسرو ملک ولایت، خلق را رهبر علی‌ست «دال» داماد نبی، دست خدا، دارای دین داعی ایجاد موجودات از داور علی‌ست «ذال» ذاتش ذوالجلال و ذالمنن؛ وز ذوالفقار، ذلت افزا بر عدوی مُلحِدِ اَبتر علی‌ست «ر» رفیع‌القدر و والا رتبه، روح افزا سخن رهنمای خلق عالم، ساقی کوثر علی‌ست «ز» زبر دست و زکی و زاهد و زهد آفرین زیب‌بخش مسجد و زینت‌ده منبر علی‌ست «سین» سعید و سَیّد و سرور، سلونی انتساب سِرّ لا رَطبٍ وَ لا یَابِس، سَر و سرور علی‌ست «شین» شفیع المذنبین، شیر خدا، شاه نجف شمع ایوان هدایت، شافع محشر علی‌ست «صاد» صدّیق و صبور و صالح و صاحب کرم صبح صادق از درون شب پدیدآور علی‌ست «ضاد» ضرغامِ شجاعت‌پیشۀ روشن‌ضمیر ضاربی کز ضربتش مضروب لا یَخبَر علی‌ست «طا» طبیب طبع‌دان، مطلوب ارباب طلب طاق نه کاخ مطبق طرح را لنگر علی‌ست «ظا» ظهیر ملک و ملت ظاهر و باطن امام ظل ممدود خدای خالق اکبر علی‌ست «عین» عین‌الله و أعلی جاه و علام الغیوب عالِمِ عِلمِ عَلَی الاَشیا ز خشک و تر علی‌ست «غین» غرّان شیر یزدان، غیرت الله المبین غالب اندر غزوه‌ها بر خصمِ بدگوهر علی‌ست «ف» فصیح و فاضل و فخر عرب، میر عجم فارس میدان مردی، فاتح خیبر علی‌ست «قاف» قلب عالم امکان، قسیم خُلد و نار قاضی روز قیامت، خواجۀ قنبر علی‌ست «کاف» کنز علم ماکان و علوم مایکون کاشف سِرّ و عَلَن، از اکبر و اصغر علی‌ست «لام» لطفش شامل احوال کُلّ مَاخَلَق لازم التعظیم، شاهِ معدلت‌گستر علی‌ست «میم» ممدوح صحف، موصوف تورات و زبور مصحف و انجیل را مصداق و المصدر علی‌ست «نون» نظام نه فلک از نام نیکش؛ وز جمال، نور بخش مهر و ماه و انجم و اختر علی‌ست «واو» واجب منزلت، ممکن نما، والا گهر واقفِ از ماوقع وز ما وقع یک‌سر علی‌ست «ها» هُوَ الهَادِی المُضِّلِّین فِی الصِّراطِ المُستَقیم هر چه بهتر خوانمش صد بار از آن بهتر علی‌ست «یا» یَدُ الله فَوقَ اَیدِیهم یکی از مدح او یک سر از یا تا الف هر حرف را مضمر علی‌ست گویی ار مدح علی دیگر چه غم داری «صغیر» یاور خلق جهانی گر تو را یاور علی‌ست @shia_poem
خدا می‌خواست چشمِ او فقط عین‌الیقین باشد خدا می‌خواست دستِ او فقط حَبل‌المَتین باشد خدا می‌خواست تیغِ او میانِ کُفر و دین باشد خدا می‌خواست نامِ او به نامِ خود قَرین باشد خدا خود را که مومن خواند *منظورش همین باشد که می‌خواهد علی تنها امیرالمومنین باشد خدا تصویری از خود را زمانی که به قاب انداخت خدا را شُکر ما را هم به پایِ بوتراب انداخت "صبا خاکِ وجودِ ما به آن عالیجناب" انداخت رُطب‌های نجف وقتی دهان‌ها را به آب انداخت ضریح غرقِ انگورش مرا شَطِ شراب انداخت صُراحی می‌کشم وقتی شرابش اینچنین باشد دلم مست است تا ساقی امیرالمومنین باشد علی منظور از مِی‌ها از این هوهو و هِی‌هِی ها علی می‌جوشد از هر لب لبِ ما یا لبِ نِی ها علی موسیقیِ باران که می‌بارد پیاپی ها فدای شاه راهش که به مژگان می‌کنم طی ها سمرقند و بخارا و حجاز و کعبه و رِی ها علی حق و علی حی و پس از این نقطه چین باشد فقط وصفِ خدا وصفِ امیرالمومنین باشد خدا وقتی بهشتی رویِ دامانِ نجف دارد بهشت از دور رویایِ بیابانِ نجف دارد چه غم دارد کسی که خُرده‌ای نانِ نجف دارد که زهرا هم دو چشمش را به ایوانِ نجف دارد چه کم دارد خدا وقتی که سلطان نجف دارد خدا را می‌توان بینی اگر آئینه این باشد خدا را شُکر مولایم امیرالمومنین باشد به حیرت کعبه می‌بیند شکوهی آسمانی را ظهورِ نقطه‌ی بسم‌الله سَبْع‌الْمَثانِى را نبی می‌بوسدش از لب همین جامِ دهانی را به میدان می‌رود بیند زمین خانه تکانی را به تیغ آبدارا و به هر سو سر پَرانی را همیشه مرکبش دُل‌دُل برای فتح زین باشد رمیدنهای لشکر از امیرالمومنین باشد نه تنها وقت رزمش زَهره هاشان از جگر ریزد نه تنها وقتِ مِیدان‌داریَش کوه از کمر ریزد که از جبریل و عزرائیل حتی کُرک و پَر ریزد نه تنها پیشِ او صحرایی از تیغ و سپر ریزد که از تیغ و سپرشلوارهاشان بیشتر ریزد نمی‌اُفتیم از پا تا علی حِصنِ حَصین باشد نمی‌اُفتیم از پا تا امیرالمومنین باشد اگر توفیق باشد سر به پای قنبر اندازیم "فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم بُوَدکان شاهِ خوبان را نظر بر منظر اندازیم که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم" که از خاکِ نجف خود را به حوضِ کوثر اندازیم به نامش بشکند هر سَد اگر دیوارِ چین باشد ولیِ رهبرم وقتی امیرالمومنین باشد *آیه ۲۳ سوره مبارکه حشر #@shia_poem