eitaa logo
شعر شیعه
6.8هزار دنبال‌کننده
439 عکس
162 ویدیو
17 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ما در این دنیا پی جاه و جلالی نیستیم اهل شکوه کردن از رنج و ملالی نیستیم پخته ی عشقیم، در دوران کالی نیستیم با محمد جاودانیم و زوالی نیستیم خورده بخت ما گره با رحمة للعالمین ذکر طوفانی ما یا رحمة للعالمین از همه سیریم الا رحمة للعالمین ظرف مان خالی شود هم دستْ خالی نیستیم ما اگر در راه پر نور ولایت مانده ایم با دعاهای محمد  پر صلابت مانده ایم با عنایت زیر باران محبت مانده ایم تشنه و بی کس زمان خشک سالی نیستیم گشته ایم از لطف احمد آشنای اهل بیت مبتلای احمدیم و مبتلای اهل بیت بچه های ما همه یک جا فدای اهل بیت قوم سلمانیم، قوم بی کمالی نیستیم جان احمد در حقیقت هست جان فاطمه در دو عالم هست شیعه در امان فاطمه ما نمک گیریم... محشر در جنان فاطمه... ... غیر کوثر در پی جام حلالی نیستیم شیخ آورده حدیثی را که از پیغمبر است: از صراطِ روز محشر رد شدن دردسر است برگ تضمین عبور از آن ولای حیدر است غافل از این نقل زیبای امالی نیستیم ¹ باطن سیر به سوی حق همان سیر علی است بیشتر از ما خدا گوینده ی خیر علی است هر کجا باشیم راه حق مگر غیر علی است؟! حق مداریم و پی هر قیل و قالی نیستیم ذاکر عشقیم با قرآن، اسیر احمدیم آیه آیه راوی خط غدیر احمدیم با برائت از سقیفه در مسیر احمدیم پیرو آن دو خبیثِ لاابالی نیستیم پیر عشقیم امتحان عاشقی پس داده ایم نام حیدر که وسط باشد همه آماده ایم عبد دربار نجف هستیم، رعیت زاده ایم ما علی داریم بی مولی الموالی نیستیم شمس تابان امامت منجلی باشد بس است یک ولی الله در عالم ولی باشد بس است نائب صاحب زمان سید علی باشد بس است با ولی باشیم در راه ضلالی نیستیم هم چنان پای همان قول و قرار سابقیم در نگهداری از این مکتب سراپا عاشقیم راوی دین با روایات امام صادقیم غیر از این شیوه پی کسب تعالی نیستیم می رسد بوی غریبی از مدینه با نسیم در کنار گنبد و ایوان طلای یک حریم طرح صحن جامع شیخ الائمه می کشیم بی خیال آن حریم و آن اهالی نیستیم آخرش این فتنه را از ریشه در می آوریم حرف آل الله باشد بال و پر می آوریم سر بخواهند این قبیله کوه سر می آوریم بنده ایم و اهل ترک امتثالی نیستیم عاقبت همدرد یار بی قرینه می شویم دسته جمعی کارگرهای مدینه می شویم مرهمی کوچک برای زخم سینه می شویم منتظر هستیم، اهل بی خیالی نیستیم _____ ۱. شیخ طوسی در کتاب امالی از پیامبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) نقل می کند: هنگامی که روز قیامت می شود و صراط بر روی جهنم نصب می گردد. هیچ کس نمی تواند از روی آن عبور کند مگر اینکه جوازی در دست داشته باشد که در آن ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد و این همان است که خداوند می گوید: «و قفوهم انهم مسئولون» @shia_poem
مست از احادیثت، کرده ای خلایق را. کردی از خدا لبریز، تک تک دقایق را. هر کلام پر نورت، لحظه های روحانی. داده صیقل از عشقت، روح و جان عاشق را. تا کسی نیفتد در، منجلاب گمراهی. جرعه ای به ما دادی، کوثر حقایق را. پای حکم هر امری، با بیان شیوایت. کرده ای پراکنده، عطر قال صادق را. با حرام و مکروه و مستحب و واجب ها. گفته ای به ما راهه، بندگی خالق را. بر شما هر آنکس که، می شود ارادت مند. در دو عالم آقا او، می شود سعادت مند. گوشه چشم غمازت، کرده باطل افسون ها. گشته قاصر از مدحت، دست باز مضمون ها. جلوه کردی از شوقت، در تمامی تاریخ. دست شسته از لیلی، دسته دسته مجنون ها. در تنور مشتاقی، گرم سوختن کم نیست. دل سپرده بر عشقت، از تبار هارون ها. راه حل هر مشکل، ره گشای هر بن بست. فقه جعفری گشته، در سکوت قانون ها. حوزه های علمیه، در طریق آموزش. بر مدارتان گشته، نقطه عطف کانون ها. هشتمین هدایت گر، در مسیر ایمانی. کاشف الحقایق از، راز و رمز قرآنی. استوار گردیده، از قیامت ایمان ها. از شمیم افکارت، جان گرفته عرفان ها. فهم و درک شیعی را، با نگاه تفسیری. داده ای شما رونق، در تمام دوران ها. بوحنیفه می گوید، که هلاک می گردید. بی تلمذ درست، آن دو ساله نعمان ها. درس و بحثتان دیده، چون زراره شاگردان. چون ابان، مفضل ها، چون هشام و حمران ها. مانده تا که بشناسد، چشم و گوش این دنیا. نه خودت که شاگردی، چون ابو بصیرت را. روی دوش خود داری، پرچم پیمبر را. گشته ای ششم آیه، آیه های کوثر را. در مصاف با شبهه، از خودت نشان دادی، در جهاد اندیشه، اقتدار حیدر را. با تلاش بی وقفه، کرده ای نهادینه. در وجود هر شیعه، اعتقاد و باور را. عالمی که باشی تو، به خدا که جا دارد. بوسه زد، تبرک کرد، پله های منبر را. در قیاس عالم ها، با شهید و با خونش، نامتان شرف داده، جایگاه جوهر را. ششمین در از حکمت، بر مدینة العلمی. جانشین پیغمبر، در علوم و در حلمی. ارث، از علی بردی، شوکت جلالت را. لحن هر کلامت را، نطق بی مثالت را. جنگ فتنه رفتی با، ذوالفقار استدلال. بارها گرفتی تو، خیبر جهالت را. وقف تربیت کردی، بر چهار هزار عالم. کل عمر پر بار از، روز و ماه و سالت را. گر چه کلهم نورا، واحد از خداوندید. مذهبت بقا داده، مکتب رسالت را. کربلایت ای آقا، رنگ و بوی علمی داشت. گر چه این جهان نشناخت، وسعت کمالت را. من همیشه می جویم، از شما بهشتم را. با شما رقم زد حق، کل سرنوشتم را. شرک مخفی ام را با، نور خود هدایت کن. از خدا و توحید و دینمان روایت کن. اهل معرفت سازم، غرق در یقینم کن. دامن دلم را پر، از دلیل و آیت کن. تا ببیند این خسته، غربت بقیعت را. خرجی سفر با تو، قسمتم زیارت کن. با تو می کنم معنا، عاقبت به خیری را. امر دین و دنیایم، را بیا کفایت کن. گوشه چشمی از لطفت، تا ابد مرا کافی است. کاسه ام تهی گشته، لطف بی نهایت کن. سر خوشم از این نعمت، سر به راهه این راهم. من که از شما چیزی، جز شما نمی خواهم. @shia_poem
پیچید تا که نسخه‌ی ما را به جامِ عشق ما را که برد جاذبه‌ی مستدام عشق گفتیم یاعلی و علی شد قوامِ عشق یعنی علی است حضرت قائم مقام عشق باور کنیم عشق سلامِ محمد است "باور کنیم سکه به نامِ محمد است" با اولین ظهور ،ظهورِ خدایی‌اش ای دل رسید نوبتِ کشور گشایی‌اش جایی که هست چشمِ خدا هم هوایی‌اش با آمنه چه می‌کند این دلربایی‌اش سوگند بر علی که قرینِ محمد است عالم تمام  مستّ طنینِ محمد است لبخند زد که هستیِ دنیا طلوع کند لبخند زد ستاره شعرا طلوع کند لبخند زد بهشت همینجا طلوع کند لبخند زد که حضرتِ زهرا طلوع کند از بس که گفت اُمِ‌ابیهاست فاطمه است گفتیم آمنه خودِ زهراست- فاطمه است ای کوثرِ کثیر که تکثیر تو علی است ای معنیِ غدیر که تقدیر تو علی است ای وحیِ دلپذیر که تفسیر تو علی است معراج بی نظیر که تعبیر تو علی است نیمی زِ توست فاطمه نیمِ دگر علیست احمد نگو بگو که علی ضربدر علیست تو آمدی و هیبتِ کسری شکسته شد تو آمدی طلسمِ یهودا شکسته شد تا رونق رواق کلیسا شکسته شد تو آمدی و لات و هُبل تا شکسته شد تو آمدی که رحمت یکسر بیاوری در امتدادّ خویش دو حیدر بیاوری تکثیر شد جمال یکی تا چهارده حیران این یکیم ، که یک یا چهارده؟ یعنی که جلوه کرد خدا تا چهاره باید شمرد جمع شما را چهارده فرمود این چهارده از نور احمد است اول محمد است و سر آخر محمد است دلداده‌ایم گرچه به ختم نبوتش ما شیعه‌ایم شیعه‌ی ختم ولایتش تا زنده‌ایم زنده‌ی انفاس عترتش شُکرِ خدا شبیه خودش از عنایتش ما را همیشه یک دل عاشق نوشته است ما را اسیرِ حضرت صادق نوشته است آنکه قعود آنکه قیامش حسین بود از ابتدای بحث ، کلامش حسین بود در انتهای درس ، سلامش حسین بود حُسنِ شروع و حُسنِ ختامش حسین بود با چشم‌های خون شده  بارش چقدر کرد تا کربلا رویم   سفارش چقدر کرد @shia_poem
امروز گشودند ز رحمت در دیگر گردید عیان حُسنِ خدا منظـر دیگر از جوفِ حرم گشت برون حیدر دیگر یا آمده میلاد پیام‌آور دیگر؟ این عید جهان گستر شیعه است ببینید میـلاد ششم رهبر شیعه است ببینید انوار خدا تافته بر بام مدینه پیراهن نور است بر اندام مدینه دل می‌برد از اهل ولا نام مدینه پیچیده به گوش همه پیغام مدینه کامروز دمیده است به تن روح امامت تبــریک کــه آمـد به جهان نوح امامت این آینۀ روی خداوند جلیل است این گمشدگان رابه خط نور،دلیل است این بر علی و فاطمه پاکیزه سلیل است این راهبر آدم و موسی و خلیل است ایـن تا ابد استاد اساتید جهان است با آنکه عیان است، نهان است، نهان است دانش ببرَدسجده به خاک قدم او تکمیل شده فیض مسیحا زدم او دریای کرم بوده نمی از کرم او پیوسته بوَد علم به ظل علم او بر بام سپهرِ شرفِ اوست ستاره تا عمر جهان جابر حیان و زُراره انفاس مسیحاست مسیحای نسیمش موسی"ارنی"گو شده در طور حریمش دل مخزن اسرار خداوند حکیمش تا حشر رسد بر همگان فیض عظیمش دیوار تجلیِ الهی است رواقش طاق است میان همگان مؤمن طاقش بی‌منطق او علم بریده است زبانش روییده گل "علّم الانسان" ز بیانش دائم گهر علم بوَد ریگ روانش علم است و ابوحمزه و حمران و ابانش تا حشر امیران سخن بندۀ اویند تنها نه همین است بنده او زنده اویند این است که قرآن شده روشن ز کلامش این است که برتر ز مقام است مقامش این است که دانش شده مرهون قیامش این است که داده‌است خداوند سلامش سر تا قدم آیینۀ خیرالبشر است این۸ دردانه شش بحر و یمِ شش‌گهر است این ای ملک خداوند گلستان بقیعت دل‌ها همه زوّار بیابان بقیعت ارواح رسل، ساکن ایوان بقیعت جنت همه یک گوشه ز دامان بقیعت هر زائر دلداده که بشناخت شما را از پنجره‌های حرمت دید خدا را مهر تو ، چو روح آمده در پیکر جبریل فرش ره زوار حریمت ، پر جبریل هر شب حرم خلوت تو مشعر جبریل از روز ازل سایۀ تو بر سر جبریل اوصاف تو را غیر خداوند نداند میثم چه سراید؟ چه بگوید؟ چه بخواند؟ @shia_poem
لب نگار که باشد رطب حرام بود زمان واجبمان مستحب حرام بود فقیه نیستم اما به تجربه دیدم بدون عشق مناجات شب حرام بود اگر که هست طبیبم طبیب دوّاری به من معالجه ی در مطب حرام بود بر آنکه دشمن اولاد توست نیست عجب که نطفه اش نسب اندر نسب حرام بود تو مرد ظرفشناسی و مهِر اولادت عجم که هست برای عرب حرام بود تو را کمال نوشتند یا رسول الله بزرگ آل نوشتند یا رسول الله تو آفریده شدی و سرآمدت گفتند هزار مرتبه اَحسن به ایزدت گفتند تو را به سمت زمین با نسیم آوردند تو آمدی و ملائک خوش آمدت گفتند نشان دهنده ی معصومیِ قبیله توست اگر که "قّبه خضرا" به گنبدت گفتند تمام آل عبا "کُلنا محمّد" بود تو عین نوری و در رفت و آمدت گفتند اگر چه یک نفری، جمع چهارده نفری تو را محمّد و آل محمّدت گفتند شب ولادتت ای یار می کنم خیرات نثار مقدم خیر تو چهارده صلوات برای خُلق تو باید کنند تحسینت نشد مشاهده شصت و سه سال نفرینت از آن طرف تو اگر نور آخرین هستی نوشته اند از این سو تو را نخستینت هزار و سیصد و هشتاد و چندمین سال است شدیم کوچه نشینت، شدیم مسکینت شدیم ریزه خور سفره های سیّدی ات گدای سفره ی هر سال چهارده سینت تو آمدی که علی را فقط ببینی و بس نداده اند به جز دیده ی خدا بینت یتیم مکه ای اما بزرگ دنیایی اگر چه خاک نشینی، همیشه بالایی مرا اویس شدن در هوای تو کافی است اگر چه باز ندیدم، دعای تو کافی است همینکه بوی تو را در مدینه حس کردم لبم رسید به خاک سرای تو کافی است چه حاجتی به پسر داری ای بزرگ قریش همینکه فاطمه داری برای تو کافی است همینکه اوّل هر صبح پیش زهرایی برای روشنی لحظه های تو کافی است تو آن پیمبر دنباله داری و بعدت اگر علی تو باشد به جای تو کافی است قسم به اشهد ان لااله الا الله تو آمدی که بگویی علی ولی الله تو آمدی و ترحّم شدند دخترها چقدر صاحب دختر شدند مادرها تو آمدی و رعیّت شکوه عبد گرفت بدین طریق چه آقا شدند نوکرها خدای خوب به جای خدای چوب نشست و با اذان تو بالا گرفت باورها بگو: مدینه ی علمی، علی در آن است بگو: که واجب عینی است حرمت درها بریز شیره ی پیغمبری به کام حسین که از حسین بیاید علی اکبرها زمان گذشت زمان ظهور دیگر شد حسین منی انا من حسین، اکبر شد هزار حضرت مریم کنیز مادر توست تو را بس است همینکه بتول، دختر توست به دختران فلان و فلان نیازی نیست اگر خدیجه ی والامقام همسر توست علی و فاطمه دو رحمت خداوندی برای عالم دنیا و صبح محشر توست به یک عروج تو جبرئیل از نفس افتاد خبر نداشت که این تازه اوج یک پَر توست به عرش رفتی و ماندی در آن تقّرب محض خدا برابر تو یا علی برابر توست تو با علی جریان ساز شیعه اید، اما شناسنامه ی شیعه به نام جعفر توست همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست... @shia_poem
کعبه از یمن قدمهای تو حیران شده است همه ی دهر برای تو غزلخوان شده است چه بگویم که در این صبح دل انگیز حضور آسمان در تب چشم تو پریشان شده است عرش تا فرش فلک تا به زمین در بند_ خم ابروی تو سرگشته ی طوفان شده است حضرت عشق بفرما که دلم از شوقت کنج خال لب تو بی سر و سامان شده است این چه شوری است که در قلب زمین افتاده آسمان تا به زمین آینه بندان شده است جبرییل از دل آفاق خبر می آورد از در باغ کمالات ثمر می آورد آسمان زیر قدمهاش غزل می بارید به لب غنچه ی توحید عسل می بارید دهن خلق بر این غنچه ی جان وا مانده کمر ماه ز رخساره ی او تا مانده نام او مایه ی شوریدگی افلاک است زینت جنت حق, زمزمه ی (لولاک)است لطف حق کنج لبش آیه ی تر می ریزد به کف پای نبی قرص قمر می ریزد رشته ی موی تو آیینه ی حبل الله است خنده بر کنج لب حضرت عبدالله است لات و عزی ز تماشای رخت حیران است هبل انگار در این قافیه سرگردان است طاق کسری به طواف تو بهم می ریزد ذکرزیبای تو بر لوح وقلم می ریزد رحمت عالمیان حضرت خورشید سلام چشمه ی بی بدل سوره ی توحید سلام آمدی تا غزلی تازه مهیا بشود دشت با هرنفس ناب تو دریا بشود آسمان غرق تماشای نگاهت گردد جهل در زیر قدمهای تو رسوا بشود وخدا گفت که این طفل کرامت باید منشا خیر و کرامات دو دنیا بشود آدم و انس و ملک ریزه خور احسان سفره ی خلق دل آرای مسیحا بشود وخدا خواست که گلواژه ی اوصاف خودش چهره ی بی مثل حضرت طاها بشود @shia_poem
می وزد در سینه ها عطر گلستان شما می دمد نور خدا از عمق چشمان شما نوبهاری در دل ماه ربیع الاوّل است خنده زد گل در حضور روی خندان شما یا رسول الله گفتم پر گرفتم تا خدا شد مدینه مقصد این عبد حیران شما اوج معراج دل ما گنبد خضرای توست می درخشد آفتاب از صبح تابان شما هر دلی که دور شد از تو کویری می شود تشنه ام تا که ببارد باز باران شما هر کسی مهجور ماند از آیه های بندگی زود آدم می شود با صوت قرآن شما حلم و تقوا و جهاد نفس و ایمان با عمل قطره ای از شرح اقیانوس برهان شما بارها گفتی که جان من فدای فاطمه جان عالم گردد آقاجان به قربان شما عاشقی ایرانی ام از شیعیان حیدرم پیرو سلمانم و عمری مسلمان شما امتداد نور تو در صادق آل عباست در مسیر جعفریم از لطف و احسان شما حاجت ما را به دست شاه مشهد داده ای خاکبوس بچه های توست ایران شما حال و روزم نیست خوب اما مداوا می شوم تا که زانو می زنم در نزد خوبان شما این شب عیدی تفضّل کن برات کربلا کاش می شد در حرم باشم به فرمان شما منتظر هستیم تا مهدی بیاید از حجاز غرق آرامش شود قلب پریشان شما یاابالقاسم ضیاء هر دوعینی خوب من مُنتهای حُسنی و جدّ حسینی خوب من @shia_poem
ای روح صداقت از دم تو  ای گوهر علم از یم تو  زیبنده ی تو است نام صادق  الحق که تویی امام صادق  بر هر سخنت ارادت علم  در هر نفست ولادت علم  میلاد تو ای ولی سرمد  شد روز ولادت محمد  در هفدهم ربیع الاول  شد نور تو بر زمین محول  از صبح ازل امام علمی  تا شام ابد تمام علمی  دانش زدم تو راست قامت  استاد علوم تا قیامت  قرآن به دم تو خو گرفته  ایمان ز تو آبرو گرفته  با نطق تو زنده تا قیامت  توحید و نبوت و امامت  ای در دهنت زبان قرآن  قرآن همه جان تو جان قرآن  روید چو به بوستان شقایق  از لعل لبت در حقایق  وصف تو هماره بر لب ماست  راه و روش تو مکتب ماست  با تو همه جا مدینه ی ماست  این گفت تو نقش سینه ی ماست  هرکه شمرد سبک صلاتش  فردا نبود ره نجاتش  دور است ز خط طاعت ما  بر او نرسد شفاعت ما  تو مخزن علم کبریایی  تو وارث ختم الا نبیایی  حق را نفس تو نوشخند است  قرآن به دمت نیازمند است  قرآن که در کلام سفته  با نطق تو حرف خویش گفته  هر آیه که جبرئیل آرد  بی نطق شما زبان ندارد  او راه و شما چراغ راهید  ناگفته و گفته را گواهید  تو بر تن پاک علم جانی  استاد مفضل و ابانی  دانشگه نور حق پیامت  صدها چو زراره و هشامت  دارند جهانیان بصیرت  از مؤمن طاق و بو بصیرت  ای زندگیم هدایت تو  دین و دل من ولایت تو  مهر تو همه عقیده ی من  مشی تو مرام و ایده ی من  روزی که گل مرا سرشتند  بر لوح دلم خطی نوشتند  این خط نوشته را بخوانید  من جعفریم همه بدانید  دلباخته ای ز اهل بیتم  خاک ره عبدی و کمیتم  فریاد دوازده امامم  نور است به هر دلی کلامم  باشد که به خاک پای میثم  میثم بشود فدای میثم @shia_poem
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است بی‌عشق، حال و روز زمین و زمان بد است فرقی ندارد از چه نژاد و چه فرقه‌ایم با عشق تو همیشه دل ما مؤید است جاری‌ست سُکر واعتَصِمُوا... لا تَفَرَّقُوا... بعد از تو این جنون دمادم که ممتد است... ای زندگی ما همه حال و هوای تو! حال تو مبدأ است و هوای تو مقصد است... مانده‌ست رد پای تو بین زمین و عرش باران بوسه‌هاست که در رفت و آمد است دل را سپرده‌ایم به عشقش که قرن‌هاست بنیان‌گذار وحدت دل‌ها محمد است @Shia_poem
تو آمدی و در رحمت خدا وا بود و غرق نور، زمین، بلکه آسمان‌ها بود بهار بود و ربیعش از آن جهت خواندند که این سلاله‌ای از شاخسار طوبی بود در آسمانِ شب مکّه، قدسیان گفتند خدا، ستارۀ احمد چقدر زیبا بود گرفت نور تو جغرافیای عالم را شب ولادت خورشیدِ عالم‌آرا بود زمین زمین همه می‌سوخت در لهیب گناه و ذات پاک تو از هر بدی مبرّا بود... از آسمان‌ها بوی فرشته می‌بارید شگفت واقعه‌ای در تمام دنیا بود ألَم یَجِدکَ فقیراً خدات روزی داد ألَم یَجِدکَ یَتیماً خدات مأوا بود... نیافرید جهان را مگر به خاطر تو اگر که خلقت، منظور حق‌تعالی بود عبور کردی از آفاق و انفسِ عالم از آن مسیر که مسدود بر مسیحا بود همای سدره‌نشینِ مقام أو أدنی! به کُنهِ جاه تو اندیشه را کجا جا بود؟ برای نافله وقتی قیام می‌بستی بهشت، گوشۀ سجادۀ تو پیدا بود چه آیه می‌خواندی که حجاب‌ها می‌رفت و قفل‌های جهان پیش روی تو وا بود بنازم این همه شوکت که عبد درگاهت ولیّ ایزد منّان، علیّ أعلا بود... ز مکّه رفتی و تاریخ هم دگرگون شد اگر که هجرت آن روز یک معمّا بود فدای این همه مهر و عطوفت و رحمت که در دقایق آخر تو را غم ما بود زبان الکن ما بسته است در مدحش «خروش»! این همه یک قطره پیش دریا بود @Shia_poem
شب تجلی عشق و عقیده است امشب شب ظهور هزاران سپیده است امشب گلی به گلشن یاسین شکفته شد که فلک نظیر چهرۀ او را ندیده است امشب دمید صادق آل رسول همچون ماه مهی که آینه دار سپیده است امشب سپهر علم و فضیلت دوباره نورانی است ستارۀ سحر ما دمیده است امشب حضور حضرت باقر فرشتۀ رحمت برای عرض تهیت رسیده است امشب به "ام فروه" بیا تهنیت بگو که گلش به مهد مهر و وفا آرمیده است امشب به پاس مقدم این گل نثار کن صلوات که درخور صلواتی حمیده است امشب همان گلی که خدا را ستود و مرغ سحر صدای زمزمه اش را شنیده است امشب خوشا کسی که خداوند عاشقانش را برای خدمت او برگزیده است امشب ز باغ دانش او سوی تشنگان علوم نسیم رحمت و دانش وزیده است امشب همیشه پیرو  این مکتب پر از نور است کسی که جام ولایت چشیده است امشب چو یاد اوست عبادت به یاد حضرت او دلم به سوی خدا پر کشیده است امشب بیا و سر به حریم مقدسش بگذار که مرغ دل به مدینه پریده است امشب بگو به خلق «وفائی» چراغ دانش را خدا ز جلوۀ او آفریده است امشب @shia_poem
  من همان باده نوش جام توام بلبل مست روی بام توام بی نگاهت غزل نمی خوانم شاعر فیض مستدام توام ششمین آینه سلام آقا آرزومند یک سلام توام به پر زخمی ام نگاه کنید آه؛ محتاج التیام توام باز همسفره باش با سائل دوستدار همین مرام توام مست قال الامام صادق من من مسلمان شده به نام توام روی قبرم سپرده ام آقا بنویسند من غلام توام   من غلام محبت یارم به خم گیسویت گرفتارم می نویسم فقط حقایق را ماجرای عروج عاشق را با تو فهمیده ام مفهوم و معنی آیه های ناطق را می شود دید در نگاه شما عکس زیبای وجه خالق را معنی یا بصیر در بَصَرت با بصیرت کنی هر عاشق را با بیانات روشن و نابت تو شکستی صف منافق را ما به عالم نمی دهیم هرگز تار موی امام صادق را السلام ای رئیس مذهب ما ای دمادم ترانه ی لب ما دلمان را تو حیدری کردی مست انوار کوثری کردی در لباس امامت ای آقا به خدا که پیمبری کردی با احادیث و گفته های خودت تو عجب فتح خیبری کردی زنده کردی تو علم را تا حشر بسکه شاگرد پروری کردی ما کجا؟! مهر مادرت زهرا دل ما را تو مادری کردی مهرتان را به سینه دارم من آرزوی مدینه دارم من کاش ما را دعا کنی آقا خرج این روضه ها کنی آقا چشم های مرا به پای حسین نذر خیرالنّسا کنی آقا بانی روضه های عاشورا کاش روضه به پا کنی آقا کاش ما را شبی به خرج خودت راهیِ کربلا کنی آقا یاد جدّ غریب خویش کنی یاد آن سرجدا کنی آقا روضه ی زینبیه می خواهیم روزیِ فاطمیه می خواهیم @shia_poem
ای دو صد یوسف صدّیق به صدق تو گواه ای علوم همه با کوه کمالت پر کاه دو جهان زنده ی چشم تو به یک نیم نگاه تا زمان هست تو از گردش چرخی آگاه شهریاران سر کوی تو گدای سر راه شیخ والای ائمّه ولی امر الّه صدق تابنده چراغی بود از مکتب تو علم تا علم شود بوسه زند بر لب تو عرشیان دسته ای از خاک نشینان تواند فرشیان از همه سو دست به دامان تواند علم ها گوهری از لعل دُر افشان تواند حلم ها ذکر خوشی بر لب خندان تواند بحرها تشنه ی یک قطره ی باران تواند سرو قدّان جهان سر به گریبان تواند علم از روز ازل سائل دیرینه ی تو است آنچه در سینه خلق است در آیینه ی تو است لاله ای نیست که از دامن بستان تو نیست طایری نیست که در باغ ثنا خوان تو نیست آیه ای نیست که محتاج به برهان تو نیست گوهری نیست که از بحر خروشان تو نیست ذرّه ای نیست که از مهر درخشان تو نیست پدر شیمی جز جابر حیّان تو نیست علم تو مشعل و خلق و دو جهان انجمنی آیة الکرسی از کرسی درست سخنی سرّ سروّ علن از تو است امام صادق فیض هر انجمنی از تو است امام صادق حسن خلق حسن از تو است امام صادق سبزی این چمن از تو است امام صادق سیر چرخ کهن از تو است امام صادق همگان را سخن از تو است امام صادق تا که این چار ام و هفت اب و نه طاق است مؤمن طاق تو در عالم هستی طاق است دهر دانشگه و استاد سخن دانش تو کلّ قرآن سخن داور و برهانش تو حق به دور تو کند گردش و میزانش تو مؤمن پاک بود پایه ی ایمانش تو درد جان نیز طبیبش تو درمانش تو علم نور است ولی مشعل تابانش تو تا زمان است و به هر مرحله می تازد علم از تو می گوید و دائم بتو می نازد علم پشرو تر بسی از دور زمان مکتب تو است ثمر خون حسین ابن علی بر لب تو است راه حق مذهب تو مذهب تو مذهب تو است آسمان شیفته ی زمزمه های شب تو است نفس سوختگان شعله ی تاب و تب تو است نور قرآن ز درخشنده گی کوکب تو است اهل توحید که این قدر مجلّل دارند هر چه دارند ز توحید مفضّل دارند باغبانی و بود ملک جهان گلزارت گرم تا دامنه ی حشر بود بازارت گوهر وحی فرو ریخته از گفتارت بوسه ی علم بود بر لب گوهر بارت دیدن روی خداوند بود دیدارت ای طبیبانِ همه خلقِ جهان بیمارت ای خوش آن یار که تو یار و طبیبش باشی خوشتر آن درد که تنها تو طبیبش باشی ای که خوانده است خداوند به قرآن نورت نوری و سینه خوبان دو عالم طورت ملک جان خانه ی دلها همگان معمورت انس و جنّ و ملک و حور و پری مأمورت چه جفاها که رسید از ستم منصورت کرد از خانه و از شهر پیمبر دورت بود آگاه عدو از محن جانکاهت برد با فرق برهنه سوی قربانگاهت کثرت سنّ تو و این همه آزار ای وای آفتاب حق و بیداد شب تار ای وای برق شمشیر و رخ حجّت دادار ای وای دوست در سلسه ی دشمن غدّار ای وای خانه ی حجّت حقّ و شرر نار ای وای صدمۀ خار ستم بر گل بی خار ای وای پاسخ آنهمه خوبی شرر آذر بود بیت آتش زده ارثیّه ای از مادر بود آخر از زهر جفا رفت وجودت در تاب جگر خونجگر پاره ی زهرا شد آب ریخت از دیده ی یاران به عزای تو گلاب جگر موسی جعفر شد از این داغ کباب بعد از آن غریب و مظلومیت و رنج و عذاب بوتراب دگری باز نهان شد به تراب در عزای تو جهان صحنه ی محشر گردید تازه در ماتم تو داغ پیمبر گردید ای سلام همه بر تربت بی زوّارت غم بسیار محبّان ز غم بسیارت به چه تقصیر عدو این همه داد آزارت وامصیبت که چه کردند به قلب زارت برد سر بر فلک از خانه شرار نارت ریخت اعجاز خلیل از لب گوهر بارت شد خموش آتش و بهر تو دل عالم سوخت بیشتر از همه زین غم جگر «میثم» سوخت @shia_poem
ای كوی تو، كعبه ی خلایق‏  طالع ز رخ تو، صبح صادق ای پایه منبرت فراتر  از کرسی هفت چرخ اختر تا نام ز ماه و مهر بوده است  خاک در تو ، سپهر بوده است گفته‏ است خرد، بس آفرینت  صد ها چو «هشام» ، خوشه چینت گردش، ز فلك، اشاره از تو  استاد خرد، «زراره» از تو چون «مومن طاق» از تو آموخت‏  لب بر لب هر چه مدعی دوخت اندیشه هر آنچه بود مجمل‏  بشنید مفصل از «مفضل» گر طالع «بختری» خجسته‏ است‏  در حلقه‏ ی درس تو نشسته ا‏ست‏ كی مكتب تو، نظیر دارد؟  صدها چو «ابوبصیر» دارد تا مشعل علم، «جابر» افروخت‏  بس نكته، خرد كه از وی آموخت‏ شد شهره به دهر، مذهب تو «حمران» و «ابان»  و مكتب تو فانی نه،  كه جاودانه‏ ای تو  دریایی و بیكرانه‏ ای تو  ای مذهب تو شهید پرور  ای مکتب تو «مفید» پرور @shia_poem
گرفته نورِ وجودِ تو آسمانها را اِحاطه کرده زمین را و هم زمانها را شُکوه داده ظُهورت به عالمِ هستی وقار داده حُضورِ تو کهکشانها را به بوی عطرِ تنت، یاس گیج شد، اُفتاد خراب و مَست نِمودی تو باغبانها را تویی که روح گرفته، صَلات از نَفَسَت عُروج می دهی هردَم نمازخوانها را تو خواستی که توجُّه به قامتت نشود کنارِ خویش نشاندی اگر جوانها را به خُلق و خو و خوش اخلاقیِ تو جَذب شدند کشیده ای پیِ خود خِیلِ کاروانها را میانِ مُشتِ تو سنگی خُداخُدا می گفت نخوانده درس، تو از بَر شدی زبانها را مرا که نیست زَبانی، بیان کنم مَدحَت که گفته حق به کتابش یکایک آنها را علی عِدالتِ مَحض و، تو رَحمتِ مَحضی به این صفات گرفتید، روح و جانها را چه ارتباطِ عجیبی ست در میانِ شما که مات کرده تمامیِ نکته دانها را علی کنارِ تو، یعنی: تو در کنار خدا کشانده اید به دیوانگی روانها را قیامت است به دستانِ دخترت زهرا شفیعه ای که پناه است بی اَمانها را ...همان که خَلق شد از نورِ او همه عالم ...همان که داده خُدا دستِ او کرانها را ...همان که بر حَسَنش سَجده می کند یوسف که وا گذاشته حُسنَش همه دهانها را ...همان که خونِ حُسینش بقای دینِ تو شد که قَبضه کرده به نامَش همه زمانها را ...همان که زینبِ او داده با عَمَل تعلیم شجاعتی که خودش داشت، خطبه خوانها را مرا دوباره به آیینِ خویش دعوت کن بگیر دستِ ضعیفان و ناتوانها را نفس بزن، که مُسلمان شَویم بارِ دگر نگاه کن، که بهاران کنی خَزانها را @shia_poem
به نام قبله شاه نجف، به نام نبی منم غلام علی و منم غلام نبی علی و فاطمه، داماد و دخترش هستند چه بیش ازین بنویسیم از مقام نبی نوشته اند سخن گفته در شب معراج خدا به لهجه ی حیدر ، به احترام نبی به آنکه تهمت هَذیان به او زده لعنت همیشه وحی گره خورده با کلام نبی بگو به دشمن حیدر ، خدا خدا نکند علی علی است مناجات صبح و شام نبی بگو که اشهد انَّ علی ولی الله بگیر هر چه که میخواهی از رسول الله سلام حضرت ِاز درک ما ، فراترها سلام سایه بالاسر ابوذرها به جز تو نیست کسی در جهان علی پرور به جز تو نیست کسی سید پیمبرها تو با علی و خدیجه قیامتی کردید که نیست تا ابدالدهر ، کار لشکرها جماعتی که همه دشمنان هم بودند شدند با هنرت خواهر و برادر ها هنوز هم که هنوز است نام فاطمه ات نشانده لرزه به جان تمام ابترها بزرگ و کوچک نسلت همیشه سلطانند غلام خانه ی این قوم ، تاجدارانند تو نور عالم امکان ، تو ماه تابانی تو قبله ای ، تو مرادی  ، تو جان جانانی تو با وفا ، تو خدای مکارم اخلاق تو قبله گاهِ تمام مهربانانی به آشنا ، به غریبه ، به کافر و مومن رسیده بخشش و لطفت ، تو مثل بارانی تو آن شهنشهِ خاکیِ روزگاری که نه حاجبی به سرایت بُوَد نه دربانی بزرگواری و کارَت عطای بی منت غم دل همگان را نگفته می دانی به یُمنِ مَقدم تو بتکده ، مصلا شد زمین ز خواب زمستانی ِخودش پا شد جهان برای همیشه است ، آرزومندت شده هوایی ِ شصت و سه سال لبخندت چه ساده عاشق خود کرده ای دو عالم را یگانه ای و زمانه ، ندیده مانندت قسم به جان ِ که از اهل آسمان و زمین به جز تو خورده به قرآن خود ، خداوندت ؟ خدا ز دامن تو دست من جدا نکند خدا رهام نگرداند هرگز از بندت هزار شکر که مدیون صادقت هستم ره نجات به من یاد داده فرزندت همان که خواسته ای شد ، مسیر عاشقی ام هزار شکر خدا را امام صادقی ام همیشه بر سر این سفره میهمان هستم همیشه شامل این لطف بی کران هستم نه دلبریست مرا جز نوادگان شما نه جیره خوار و فدائی این و آن هستم بگو چه بهتر ازین خواهم از تو من دیگر به زیر سایه ی زهرای مهربان هستم شنیده ام که تویی عاشق حسینی ها منم همان که رفیق حسینتان هستم به جان فاطمه آقا بیا و کاری کن شوم شهید ِحسین ِتو تا جوان هستم درین زمانه که دلسوز و تکیه گاهی نیست "به جز حسین مرا ملجا و پناهی نیست" @shia_poem
ما تشنه ایم و راهی دریا شدن خوش است سلمانمان كنید كه منا شدن خوش است یا حضرت رسول فدای ملاحتت با نام دلربای تو شیدا شدن خوش است از بركت تو سفرۀ ما بركتی گرفت پس ریزه خوار سفرۀ آقاشدن خوش است ما گم شدیم در دل دنیای بی كسی پشت در حرای تو پیدا شدن خوش است خوب است پیش دشمن تو قد علم كنیم اما مقابل قد تو تا شدن خوش است خاك در تو از دُر و زر قیمتی تر است پس خاك پای حضرت زهرا شدن خوش است ای اعتبار عالم و آدم خوش آمدی تو مصطفایی احمدی آقا محمدی با خلقت وجود تو خلقت شروع شد با جلوۀ جمال تو عصمت شروع شد سجاده پهن شد كه تو باشی و ذات حق از آن به بعد بود رفاقت شروع شد عالم برای بوسه به دست تو آمدند یك واژه ای بنام ارادت شروع شد دست تو را كه داد به دستان سعدیه در آن قبیله بارش رحمت شروع شد با بودنت حلیمۀ سعدیه دید كه لحظه به لحظه بركت و نعمت شروع شد دستی نبود تا كه نگیرد دعای آن با مقدم تو سیل اجابت شروع شد پیغمبرانه بود حضوری كه داشتی آقا نمك به سفرۀ آنها گذاشتی آقای من تو واسطۀ نشر دین شدی در بدترین زمانه شما بهترین شدی بر روی مسند نبوی بین انبیا دیر آمدی و از همه بالا نشین شدی چشمان مكه شاهد آقایی تو بود اینكه تو در تمامی عالم امین شدی از لحظۀ ولادت خود حضرت رسول تو رحمت خدایی و للعالمین شدی عالم فدای نام ابالقاسم شما زیرا شما قسیم بهشت برین شدی نقش نگین خاتم تو گشت یاعلی بانام حیدر است كه صاحب نگین شدی هرجا قدم زدی پُرِ یاس و عنبر است قطعاً گل محمدی از تو معطر است باید فقط تو راهی غار حرا شوی باید فقط تو همنفس با خدا شوی با این مقام و منزلت و شأن و عزتت باید هم آبروی همه انبیا شوی تنها به عشق نام تو گلدسته ساختند تا اشهد اذان همه ماسوا شوی اصلاًبعید نیست كه حیدر نبی شود اصلاً بعید نیست كه تو مرتضی شوی حق با علیست غیر علی ناحقند وبس یك لحظه هم نشد كه تو از حق جدا شوی بعد تو هركسی به علی اقتدا نمود راه خود از مسیر شیاطین جدا نمود مولای ما كسی ست كه شیر دلاور است مولای ما كسی ست كه با حق برابر است مولای ما كسی ست كه جان و دل تو بود مولای ما كسی ست كه با تو برادر است مولای ما كسی ست كه لایق تر از همه ست شیر خدا و همسر زهرای اطهر است مولای ما كسی ست كه مثل خدا یكی ست نامش ولی ، علی، اسد الله، حیدر است مولای ما كسی ست كه بابای امت است مولای ما كسی ست كه مولای قنبر است مولای ما كسی ست كه شاگرد مكتبش در فقه و در علوم الهیه جعفر است آنكس كه پای مكتب او جان گرفته ایم درس خداشناسی و ایمان گرفته ایم جعفر اگر نبود زمین محوری نداشت كشتی علم ذات خدا لنگری نداشت جعفر اگر نبود حسینیۀ زمین تعطیل بود چونكه دگر منبری نداشت جعفر اگر نبود علوم كتاب حق سوگند بر خدا كه روایتگری نداشت بیچاره می شدیم به دین خدا قسم پسوند نام مذهب ما جعفری نداشت او روضه خوان مادر پهلو شكسته بود می خواند كاش خانۀ حیدر دری نداشت او هم شبیه حیدر كرار شد غریب او هم میان آن همه كس لشگری نداشت ماشیعیان عاشق این خانواده ایم باجان و دل به یاریشان ایستاده ایم @shia_poem
شهدِ عشقت از ازل در کام دلها ریخته این محبت را به دلها حق تعالی ریخته آتشِ آتشکده خاموش گشت و در عوض آتشِ عشق تو در دلها سراپا ریخته بر ندارم سر اگر از سجدهء شکرش رواست کاین محبت را خدا در سینۀ ما ریخته زیرِ گامت وقتِ میلادت زمین لرزید سخت پس نبوده بی سبب گر طاقِ کسری ریخته نیست بی علت که ما اینگونه از خود بیخودیم دستِ حق در جامِ ما شُربِ طهورا ریخته اول خلقت خدا هنگام خلقِ روی تو نقش رویت را به عشق روی زهرا ریخته دورهء ظلمت سر آمد شد جمالت جلوه گر مکه از فیض وجودِ پاکِ تو شد مفتخر وعدهء ادیان تحقق یافت و موعود شد سرزمین مکه هم بی تابِ این مولود شد انتظار حق تعالی هم به پایانش رسید بین مخلوق خدا  تقدیر ، آنچه بود شد مثل خورشیدی دلِ ارض و سما را گرم کرد دلبری آمد که محبوب دلِ معبود شد نور رویش خانه های ظلم را تاریک کرد خانۀ سفیانیان یوم الابد نابود شد دورهء ظلمت سر آمد تیرگی از یاد رفت حرکت دنیا به سمتِ روشنی مشهود شد دامن بنت وهب شد چشمۀ فیض خدا دشمن فرزند او مغضوب شد مطرود شد آمده تا که شود انگار ختم المرسلین جان دو عالم فدای رحمت للعالمین مکه از روز ازل در بیعت پیغمبر است فاطمه میراث دارِ این زمین تا آخر است مکه هم مثل مدینه خانۀ زهرای ماست کعبه خود مشغول گردیدن به دور مادر است می زند عالم همه فریاد که حق با علیست هر که این فریاد را نشنیده تا حالا کر است شک نکن این آرزو آخر محقق می شود حقِّ کعبه یک اذانِ کامل و روشنگر است می رسد روزی که آوایِ موءذن زاده ها می رسد آنجا به گوش از روز هم روشن تر است بعد از آن بر منبرِ کعبه اذان شیعیان اولش الله اکبر آخرش یا حیدر است ملک پیغمبر به دست شیعه افتد زودِ زود یک نفس باقیست تا نابودیِ آل سعود @shia_poem
کريم السّجايا، جميل الشّيم نبّى البرايا، شفيع الامم‏ امام رسل، پيشواى سبيل امين خدا، مهبط جبرئيل‏ شفيع الورى، خواجۀ بعث و نشر امام الهدى، صدر ديوان حشر کليمى که چرخ فلک طور اوست همه نورها، پرتو نور اوست‏ شفيعٌ مطاعٌ نبىُّ کريمٌ قسيمٌ جسيمٌ نسيمٌ وسيمٌ‏... شبى بر نشست، از فلک بر گذشت به تمکين و جاه از ملک در گذشت‏ چنان گرم در تيهِ قربت براند که بر سدره جبريل از او باز ماند بدو گفت سالار بيت الحرام که؛ اى حامل وحى، برتر خرام‏ چو در دوستى مخلصم يافتى عنانم ز صحبت چرا تافتى؟ بگفتا: فراتر مجالم نماند بماندم، که نيروى بالم نماند اگر يکسر موى برتر پرم فروغ تجلّى بسوزد پرم‏... چه نعت پسنديده گويم تو را؟ عليک السلام، اى نبّى الورى‏ درود ملک بر روان تو باد بر اصحاب و بر پيروان تو باد خدايا به حقّ بنى‌فاطمه که بر قولم ايمان کنم خاتمه‏ اگر دعوتم رد کنى ور قبول من و دست و دامان آل رسول چه کم گردد، اى صدر فرخنده پى ز قدرِ رفيعت به درگاه حىّ؟ که باشند مشتى گدايان خيل به مهمان دار السّلامت طفيل‏... بلند آسمان پيش قدرت خجل تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل‏ تو اصل وجود آمدى از نخست دگر هر چه موجود شد، فرع توست‏ ندانم کدامين سخن گويمت؟! که والاترى ز آنچه من گويمت‏ تو را عزّ لولاک تمکين، بس است ثناى تو، طه و ياسين بس است‏ چه وصفت کند «سعدى» ناتمام؟ عليک الصلوة اى نبّى السّلام‏ @shia_poem
آمد آن کس ،که سیاهی بِزُداید زِ دل ما و سلامی بفرستد ز همه، در بر مولا همهٔ رحمت حق از جَبَل رحمت توست و نسیمی که وزیدن بگرفت است به هر جا شده آتشکدهٔ پارس خموش، از قدم تو این خبر را برساند ،کسی بر در کسریٰ چون تَرَک بر سر  ایوان مدائن افتد همه بینند فرو ریخته شد گنبد کسریٰ از یَمَن آمده آن ابرهه و لشکر فیلش با ابابیل ،لگدمال شده دولت صنعا خانه آمنه و چشمه نور ازلی است ولیکن نور این خانه مُنَّور شده بر عالم و دنیا مژدهٔ آمدن ختم رسولان ،که جبریل برسانند ملک ،از به ثَری تا به ثُرَّیا در جمالات رُخش نور رسالت ،که ببیند؟ هر کسی پی بِبَرد بر سخن ناب بُحيرا آمنه فخر زنان بشریت شده امشب فخر بر مریم و هم آسیه و هاجر و حَوَّا به کمالش همه جا یاد کند از ید موسیٰ به جلالش به دمادم  بِدَمَد از دم عیسیٰ از وجود قدمش رفت به یغما ،بلا شک عِرضِ لات و هُبَل و سَجِّه و عُزّٰا تا بلالش صلواتی به محمد(ص) بفرستد همهٔ کُل رُسُل در بر او عَرض تمنا همهٔ عالمیان ،کل مَلَک خاک و جودش ببرند امر  ورا  نَک به سَمِعنٰا و اَطَعْنا دولت آل سعودی بگرفتست حریمش ملتش را نبرد،... دولت ابلیس به یغما قبله ام بین بقیع و حرم توست محمد(ص) چون سما سجده برد بر رخ آن گنبد خَضْرا زاد روزت ببرم تهنیتی بر رخ حیدر عَرض تبریک مرا وی ببرد در بر  زهرا(س) چون محمد به زبان گفت، علی(ع) جان من است.! به فدای رخ او، آن علی عالی اعلا   @shia_poem
اى به ذكر روى تو، تسبیح گردان ماه و مهر وى به روز و شب جمالت را ثناخوان ماه و مهر با خیالت رو به ذكر یاجمیل آورده اند بیش ازین در آتش حسرت مسوزان ماه و مهر آسمان با صدهزاران دیده مى جوید تو را رونما، تا رونما آرد به دامان ماه و مهر در حجاب نور مستورى، ولى با این همه با نگاهى دل ز كف دادند آسان ماه و مهر از فروغ روى تو هفت آسمان روشن شده ست اى رخت را روز و شب آیینه گردان ماه و مهر چشمشان در خواب هم هرگز نبیند خواب را در رخ تو مات و حیرانند اینسان ماه و مهر مدّعا را با دو شاهد آسمان اثبات كرد: از سحرخیزان و از شب زنده داران، ماه و مهر در گذرگاه تجلّى اى فروغ لایزال با دو جلوه از تو شد اینسان فروزان ماه و مهر با تو رونق نیست بازار مه و خورشید را بِهْ كه تا نگشوده بربندند دكّان ماه و مهر رزقِ نور كهكشان ها در فروغ حسن تست اى دو قرصِ نان تو را بر خوانِ احسان، ماه و مهر دورباش چشم بد را نیست حاجت، تا كه هست مجمره گردان فلك، اسپندریزان ماه و مهر كهكشان در كهكشان گسترده طیف نور او ذرّه اویند در گردون فراوان ماه و مهر چون رُخش را گاه مه خوانند و، گاهى آفتاب زین شرف ساید سر خود را به كیوان ماه و مهر چشم من ماتِ جمال مصطفى بادا، كه هست اندرین آیینه سرگردان و حیران، ماه و مهر اى شبستان تجلّى از تو روشن همچو روز وى به یمن جلوه ات این گونه رخشان ماه و مهر كرده میلاد تو را با حضرت صادق قرین تا خدا امشب كند با هم نمایان ماه و مهر شایگان آورده، گنج شایگانم آرزوست اى به چرخِ جود تو رخشان هزاران ماه و مهر اى به درگاه جلالت چار اركان خاكبوس هفت اختر مشعل افروز و، دو دربان: ماه و مهر از سر «پروانه» خود سایه رحمت مگیر هست تا در سایه مهرت خرامان ماه و مهر @shia_poem
جهان سرسبز و خرم گشت از میلاد پیغمبر منور قلب عالم گشت از میلاد پیغمبر بده ساقى مى باقى كه غرق عشرت و شادى دل اولاد آدم گشت از میلاد پیغمبر تعالى الله از این نعمت كز او اسباب آسایش براى ما فراهم گشت از میلاد پیغمبر ز لطف و رحمت ایزد ز یمن مقدم احمد ظهور حق مسلم گشت از میلاد پیغمبر به شام هفده ماه ربیع و سال عام الفیل رسالت ختم خاتم گشت از میلاد پیغمبر بشارت ده به مشتاقان كه ز امر قادر منّان دل ما عارى از غم گشت از میلاد پیغمبر ز ناموس قدر بشنو تو گلبانگ خطر زیرا سر نابخردان خم گشت از میلاد پیغمبر بناى جهل ویران شد ز یمن منجى ات تارك جهان از علم اعلى گشت از میلاد پیغمبر دوصد اعجاز شد ظاهر كه در عرش عُلى حیران دوصد عیسى بن مریم گشت از میلاد پیغمبر بشد دریاچۀ ساوه تهى از آب و برعكسش سماوه همچنان یم گشت از میلاد پیغمبر بشد این فارس چون شمعى، بشد آتشكده خاموش جهان حق مجسم گشت از میلاد پیغمبر ز یمن مقدمش منشق جِدار طاق كسرى شد كه حیران خسرو جم گشت از میلاد پیغمبر بناى ظلم شد ویران ولى در سایۀ ایمان بناى عدل محكم گشت از میلاد پیغمبر قدم در ملك هستى زد چو ختم الانبیاء احمد مقام ما مقدم گشت از میلاد پیغمبر نواى بانگ جاء الحق به باطل چیره شد اى دل نظام دین منظم گشت از میلاد پیغمبر ز حسن پرتو رویش خجل در مغرب و مشرق مه و خورشید اعظم گشت از میلاد پیغمبر من «ژولیده» مى گویم بگو بر دوستارانش كه شرّ دشمنان كم گشت از میلاد پیغمبر @shia_poem
کارِ ما نیست از شما گفتن ما کـجا وُ خـدا خـدا گفتن گفتن از این قبیله کارِ خداست این عشیره عشیره یِ زهراست اهلِ منبر به  رویِ این منبر تکیه داده سـُلاله یِ حـیدر هر که از عشق گفت عاشق نیست راستی این امامِ صادق کیست؟! او امامِ زمـین وُ اَفـلاک است فطرتش آسمانی وُ پاک است معنی فَـضل وُ دانش وُ تقـوا چشمه یِ بندگی وُ عشقِ خدا شرحی از آیه هایِ قرآن است وَجهی از جلوه هایِ رحمان است اَبری از نور وُ رحمت وُ برکات بَر جـمال وُ جـلالِ او صلوات خرجِ حق می شود نَفَس به نَفَس دین ما قـالَ صـادق است وُ بَس هر دو عالم در اختیار اوست وَ احـادیث ذوالفـقارِ اوست سیرتش سِیْری از مسلمانی نُطـقِ او حیدری وُ طوفانی در کلاسَش نشسته جبـرائیل کشته یِ یک نِگاهش عِذرائیل قیمتِ هر کـلامِ این آقا سَر تَر از کـُلِّ جنه الاعلی من که چیزی از او نمی دانم در حَریمَـش ستاره بارانم اشکـهایم به رویِ گـونه نشست هِق هِقَم بُغضِ صحنِ یار شکست دستِ من رویِ سینه جا دارد دل هـوایِ مـدینه را دارد در حریمِ شما غبـار منم بی قـرارِ وصالِ یار منم @shia_poem
هرکس گرفته غیر تو ماوای دیگر خیری ندیده از گداییهای دیگر من روزی ام را از تو بی منت گرفتم منت فراوان است درهرجای دیگر یک پای من رفته ست امشب سمت مکه سمت نجف رفته است اما پای دیگر تو با علی یعنی دوتن در بین یک روح شیعه ندارد جز شما بابای دیگر وقت ولادت نیست هنگام ظهور است دنیا می آیی تو ز یک دنیای دیگر حالا که رفتم تا علی و تا محمد باید بگویم یاعلی و یا محمد نور تو خیلی قبل از آدم معتبر بود از تو چه در انجیل و چه تورات اثر بود دنبال تو بودند احبار بهودی قلب کشیشان از ظهورت باخبر بود هرروز عبدالله را تهدید کردند هرروز عبدالمطلب تحت نظر بود تو آمدی ایوان کسری هم ترک خورد آثار ربانیت هرجا جلوه گر بود آتشکده یکباره اصلا ریخت برهم خاموش شد هر مشعلی که شعله ور بود شب کافی است ای مکه دیگر ماه آمد الله اکبر که رسول الله آمد امی شدی ام القرا شد زادگاهت پیغمبران را زنده کرده روی ماهت خیلی دعا کردی برایش جای نفرین حتی همانکه خار میریزد به راهت این امت تو تا قیامت روسفید است از برکت صوت اذان گوی سیاهت بوی علی را میدهی آقای مکه وقتی شده دیگر ابوطالب پناهت دلخوش به اصحابت نشو که در خطرها تنها علی میماند آقا درسپاهت لعنت بر آنکه با جسارت حرف میزد هرکس ز کفر والدینت حرف میزد شکوه نکن ازغربتت لشگر که داری در غزوه هایت ضربه آخر که داری اصلا بیاید چندتا مرحب به میدان فرقی ندارد فاتح خیبر که داری گیرم که اصلا عبدود رد شد ز خندق آسوده باش آقای من حیدر که داری به طعنه های این و آن بی اعتنا باش بگذر ازین بدبخت ها! کوثر که داری آنکس که خیر و برکت دنیاست زهرا سر وجود این جهان زهراست زهراست ای صادق ال علی در بیکرانها یادی بکن قدری هم از ما ناتوان ها بار سفر برداشتی از دوش مردم ای ناشناس مهربان کاروان ها جارو کشت اعجاز ابراهیم دارد در دستهای توست این کون و مکانها درک مقامت کار امثال زراره ست کی راه دارد در حریمت این گمان ها پرچم سیاه روضه بر دیوار داری تو روضه خوانی بر تمام روضه خوانها روضه بخوان از آفتاب بین گودال از حجت اللهی که افتادست بی حال @shia_poem
نگاه کن جَلواتِ کتاب ناطق را به کوه طور ببین سجده‌ی شقایق را امام پنجم شیعه پدر شد و حالا گرفته در بغل خویش امام صادق را ز گوشه‌ی لبش، از خنده‌اش عسل ریزد به جای نقل، خدا بر سرش زُهَل ریزد مدینه بود و شبی مثل ماه، نورانی شبی که گشت زمان غرقِ نور افشانی شبی که حضرت باقر لبش شکوفا شد نداشت مثل همان شب مدینه دورانی خبر رسید ملائک به شور آمده‌اند ز عرش روی زمین سمت نور آمده‌اند مدینه شاهد مولود بی‌نظیر شده عروس حضرت زهرا به او اسیر شد به کف گرفته علوم تمام عالم را مرید جاذبه‌هایش ابابصیر شده کرامت و حسناتش شبیه حیدر شد بلاغتِ نفسش هم، زُراره پرور شد تولدش خبر از نورگستری دارد شرافت قدمش ذره پروری دارد ملائکه همه در عرش یک صدا گفتند عروس حضرت زهرا چه گوهری دارد چه گوهری، که ربوده‌است قلب عاشق را به صولتش زده حق مُهر و مومِ حاذق را کرشمه‌های نگاهش بهشت می‌سازد برای دلشده‌ها، سرنوشت می‌سازد خودش حرم که ندارد، ولی دل ما را شبیه صحن و سرا خشت خشت می‌سازد شمیم عطر تنش بوی یاس را دارد تمام زندگیش بوی ربنا دارد به یمن مقدم صادق، خزان تمام شد و رسیده موسم شادی و، غم حرام شد و رسیده‌اند همه بهر تهنیت از عرش مسیر خانه‌اش امروز ازدحام شد و همینکه بوسه ز پایش فرشته می‌چیند ترانه روی لب جبرئیل می‌شیند رسید و جامعه را شیعه کرد و انسان کرد مطیعِ امر خدا را شبیه ِ سلمان کرد لطافت از نفحاتش چکید و، عالم را به خلصت نبوی یک شبِ مسلمان کرد رسید و داد خدا دست او شفاعت را نوشته‌اند به خاک رهش هدایت را نوشته‌اند به وصفش شفاعتش حتمی است گدا که داشته باشد کرامتش حتمی است به ما که شیعه‌ی اثنی‌عشر شدیم، حتماً به حشر و محشر کبری عنایتش حتمی است مسیر خانه‌اش از آسمان گذر دارد بدیهی‌است که از عرش هم خبر دارد @shia_poem