#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#غزال
#شب_شهادت
در بستر افتاده
تنهاترین تنها بدون یاور افتاده
پیش کبوترها
در کنج آشیانه بی بال و پر افتاده
آه از دل زینب
بار مصیبت روی دوش دختر افتاده
با گریه می شوید
خون لخته هایی را که روی معجر افتاده
شمشیر می داند
عمق شکافی را که در فرق سر افتاده
در کاسه های شیر
اشک یتیم شهر در پشت در،افتاده
آمد صدای `در”
انگار حیدر باز یاد همسر افتاده
یاد چهل نامرد
یاد گلی که بین دیوار و در افتاده
یاس نبی بود و
در چنگ شعله مثل یک نیلوفر افتاده
تقصیر مسمار است
زخمی که بین دنده های مادر افتاده
قنفذ،نزن نامرد...
بس کن،نمی بینی؟عبای حیدر افتاده
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شب_بیست_و_یکم
#غزل
ای نخل آب خورده زچشم تر علی
دیشب تو بودی و نگه آخر علی
امشب بریز اشک که در خانۀ خدا
محراب شسته بخون سر علی
از زهر خند قاتل و نومیدی طبیب
پیداست شرح داغ دل دختر علی
امشب به خنده قاتل مولا گشوده لب
فردا به گریه جمع شود بستر علی
آئینه دار غربت زهراست زان سبب
باید شبانه دفن شود پیکر علی
مولا خموش و مسجد و محراب هم خموش
خیزد صدای یا علی از منبر علی
کو آن یتیم خسته که شب در خرابه بود
چون کودک عزیز علی در بر علی
ای چاه غم گرفته، تو هم بی علی شدی
محروم گشتی از دم جان پرور علی
این بود مزد آن همه مهر و وفا که گشت
گلگون زخون، جمال خدا منظر علی
میثم کسی به فرق علی تیغ زد که زد
سیلی به روی فاطمه در محضر علی
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شب_بیست_و_یکم
#غزل
کنار من، صدف ديده پر گهر نکنيد
به پيش چشم يتيمان، پدر پدر نکنيد
توان ديدن اشک يتيم در من نيست
نثار خرمن جان علي، شرر نکنيد
اگر چه قاتل من کرده سخت بي مهري
به چشم خشم، به مهمان من نظر نکنيد
اگر چه بال و پرکودکان کوفه شکست
شما چو مرغ، سر خود به زير پر نکنيد
از آن خرابه که شب ها گذر گه من بود
بدون سفرۀ خرما و نان گذر نکنيد
به پيرمرد جذامي سلام من ببريد
ولي ز مرگ من او را شما خبر نکنيد
#استاد_حاج_علی_انسانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#مثنوی
کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند
دست های پینه دارش استراحت می کنند
نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند
مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند
ای خوارج، بهترین فرصت برای دشمنی ست
شمع بیت المال را روشن کنید، او رفتنی ست
درد را با گریه های بی صدا آزار داد
با لباس نخ نمایش، کوفه را آزار داد
مهربانی نگاهش حیف مشگل ساز بود!
روی مسکین ها درِ دارالخلافه باز بود
...دشمنانش درلباسِ دوست بسیارند و او
...بندگان کیسه های سرخ دینارند و او
ساده گی سفره اش خاری به چشم شهر بود
مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود
نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگین می کند
درعوض، درحقِ او هر خانه نفرین می کند
حرص اهل مکر، از بنده نوازیِ علی ست
داستان بچه هاشان بی نمازی علی ست
گام در راهِ فلانی و فلان برداشتند
از اذان ها نام او را مغرضان برداشتند
جرم سنگینی ست، بر لب خنده را برجسته کرد
چاه ها دیدند مولا خستگی را خسته کرد
جرم سنگینی ست،تیغ ذوالفقاری داشتن
زخم ها از بدر و خیبر یادگاری داشتن
جرم سنگینی ست،از غم کوله باری داشتن
مثل پیغمبر عبایِ وصله داری داشتن
جرم سنگینی ست، بر تقدیر حق راضی شدن
با یتیمان روزهای گرم همبازی شدن
جرم سنگینی ست، جای زر، مقدر خواستن
در دو دنیا خیرخواهیِ برادر خواستن
جرم سنگینی ست، در دل عشق زهرا داشتن
سال ها در سینه داغ کهنه ای را داشتن
هیچ طوفانی حریف عزم سکانش نبود
تیغ تیز ابن ملجم قاتل جانش نبود
پشت در، آیینه اش را سنگ غافلگیر کرد
زخم بازویی، امیرالمومنین را پیرکرد
مرگ سی سال است بر او، خنجر از رو می کشد
هرچه مولا می کشد، از درد پهلو می کشد
#وحید_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_ع
#چارپاره
جاى ناله زدن آماده کنيد
تابوتى برا من آماده كنيد
فاطمه منتظره بايد برم
زود بريد يک کفن آماده كنيد
هنو يادمه نفس نفس ميزد
همه رو از دور خونه پس ميزد
يادمه شبا تا صبح از زور درد
بالش و به ميلۀ قفس ميزد
يادمه که شالم و گرفته بود
راه اشک و نالم و گرفته بود
يادمه بال خودش شکسته بود
ولى زير بالم و گرفته بود
يادمه به هيچ کسى امون نداد
زخماش و حتا به من نشون نداد
همه زندگيم و مديونشم
جونم و تا نخريد جون نداد
هنو يادمه حرم آتيش گرفت
همه چى در نظرم آتيش گرفت
در خونه رو یه بار آتيش زدند
ولى صد بار جگرم آتيش گرفت
يادمه داشتم ميفتادم.... نذاشت
حتى تو دلم یه ذره غم نذاشت
روبه قبله شد که روبرا شدم
فاطمه هيچى برا من کم نذاشت
حالا اون که دس به ديواره منم
اونکه درد داره و بيداره منم
دستم از خجالتش درنيومد
اين وسط اونکه بدهکاره منم
هيچ جا اشکم اين چنين در نيومد
کارى از دست کسى برنيومد
صداى ناله ش و آخر درآورد
ميخ در همين جورى درنيومد
کاشکى پشت در من و صدا ميکرد
در خونه رو نسوخته وا ميکرد
كاشكي قبل از اونکه قنفذ برسه
دستش و از شال من جدا ميکرد
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_ع
#مثنوی
باز امشب منادی کوفه، از امامی غریب می خواند
گوشه ی خانه دختری تنها، دارد اَمن یجیب می خواند
مثل این که دوباره مثل قدیم، چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا، باز بیمار بستری دارد
چادر پُر غبار مادر را، سر سجاده بر سرش کرده
بین سر درد امشب بابا، یاد سر درد مادرش کرده
آه در آه، چشمه در چشمه، متعجب زبان گرفته! پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو، در گلوم اُستخوان گرفته پدر
آه بابا به چهره ات اصلاً،زخم و درد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت، هر چه کردم به هم نمی آید
باز سر درد داری و حالا، علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان، چه قَدَر شکل مادرم شده ای
سرخ شد باز اَز سر این زخم، جامهٔ تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته، نحوه راه رفتنت بابا
پاشو اَز جا کرامت کوفه، آن که خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد، که شما باز هم زمین خوردی
دیشب اَز داغ تا سحر بابا، خواب دیدم وَ گریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد، کَفنی باز دست و پا کردم
کاملاً در نگاه تو دیدم، مثل این که مسافری این بار
گر شما می روی برو اما، بهر ما فکر معجری بردار
کودکانی که نانشان دادی، روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد، بی وفا مثل گرگ می گردند
یا زمین دار گشته و آن روز، همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا، تیرهای سه شعبه می آرند
وای اَز مردمان بی احساس، دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و، نعل اسبی که می شود تازه
وای اَز دست های نامَحرم، آتش و دود و چادر و دامان
وای اَز کوچه ی یهودی ها، سنگ باران قاری قرآن...
#علی_زمانیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#بستر_حضرت_امیرالمومنین_علی_علیهالسلام
#شب_بیستویکم
#دوبیتی
به گردِ بسترِ تو دادِ بیداد
نشسته دخترِ تو دادِ بیداد
چه سازم با دلِ خود وای ای وای
چه سازم با سرِ تو دادِ بیداد
یتیمی گفت مادر مرکبم کو
فقیری گفت که شمعِ شبم کو
دوچشمانت چرا تار است امشب
مرا کشتی نگو که زینبم کو
طبیب آمد سرش را هِی تکان داد
مرا دستِ بلایی بی امان داد
طبیب امشب چه در گوشِ حسن گفت؟
زمین خورد و کفنها را نشان داد
زمانِ سوختنها مانده باقی
غمِ عریان بدنها مانده باقی
به من حق میدهی حالا بسوزم
دوتا از این کفنها مانده باقی
نگاهم را به این رفتن بدوزم
لباسِ مجلسِ شیون بدوزم
خیالم نیست راحت با حسینم
نشستم چند پیراهن بدوزم
مرا با دردهای کوفه مگذار
که با نامردهای کوفه مگذار
مرا حتی تو با شاگردهایم
و با ولگردهای کوفه مگذار
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#بستر_حضرت_امیرالمومنین_علی_علیهالسلام
#شب_بیستویکم
#دوبیتی
روضهی دوم
چرا امشب به بستر جان نداری
ندارم هیچ باور... جان نداری
سَرَت برشانهات میاُفتد ای وای
بمیرم مثلِ مادر جان نداری
بخوان روضه که خون شد حاصلِ تو
که خون میجوشد از درد و دلِ تو
شبیه قاتلانِ مادرم باز
به من خندید بابا قاتلِ تو
بخوان روضه عصایش را شکستند
غرورِ مجتبایش را شکستند
بخوان ای سر شکسته نیم روزی
زدند و هفت جایش را شکستند
دو دستش رویِ سینه با ادب رفت
تو گفتی فاطمه با تاب و تب رفت
همینکه نامِ زهرا را شنید او
سرش پایین به سمت در عقب رفت
به او گفتی امانِ زینبم باش
بمان عباس جانِ زینبم باش
اگر حتی به رویِ نیزه رفتی
به نیزه سایبانِ زینبم باش
کنارش باش کمتر غم ببیند
که با تو دردها را کم ببیند
سپردم بر تو؛ حتی سایهاش را
مبادا چشمِ نامحرم ببیند
دلم قرص است غم همسایهاش نیست
که عباسِ مرا همپایهاش نیست
مرا او سایبان میگردد اما
سرِ کج روی نیزه سایهاش نیست
مرا گفتی به شهپر میسپاری
به دستِ شش برادر میسپاری
ولی دست چه کس در شام و کوفه
مرا با چند دختر میسپاری
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شام_غریبان
#غزل
عالم و آدم کند گریه برای علی
حیف که در خاک رفت قد رسای علی
نخل بوَد منتظر چاه بوَد بیقرار
حیف که خاموش شد صوت دعای علی
گریه کند صبح و شام اشک فشانَد مدام
تا که عدالت زند بوسه به پای علی
زندگی بیعلی سختتر از مردن است
کاش که ما میشدیم کشته به جای علی
دامن محرابِ خون گشته بر او قتلگاه
مسجد کوفه شده کرب و بلای علی
تیغ به دشمن دهد، بذل به قاتل کند
گر ببرد کودکی شیر برای علی
مسجدیان یک طرف جمله گشایید صف
تا که یتیمان نهند سر به سرای علی
پیر فقیری زند بر سر و بر سینهاش
طفل یتیمی شده نوحه سرای علی
بذل و عنایت ببین لطف و کرامت ببین
قسمت قاتل شده سهم غذای علی
میدمد از سنگها نالۀ «یا سیدی»
میچکد از نخلها اشک عزای علی
ثروت هر کس همان مال و منالش بوَد
هستی «میثم» بوَد مهر و ولای علی
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شام_غریبان
#غزل
از على بانگ اذان امشب به گوش ما نیامد
مسجد کوفه پُر از جمعیت و مولا نیامد
نخل هاى کوفه مى گریند و مى گویند با هم
آنکه بود از اشک چشمش آبیار ما نیامد
پیر نابیناى مسکینى چنین مى گفت امشب
اى خدا یار من مسکین نابینا نیامد
کودکی با کودکی می گفت من بی شام خفتم
آنکه بر ما شام می آورد آمد یا نیامد
دامن مادر گرفته گوشه ى ویرانه طفلى
گوید اى مادر بگو امشب چرا بابا نیامد
با صدای پای او لب های مامی گشته خندان
چشم ما گریان شد و از او صدای پا نیامد
چاه گوید من از آن مولا هزاران راز دارم
رازدارِ در میان جامعه تنها نیامد
نام مولا گشته میثم شمع جمع درد مندان
گرچه شب بگذشت و آن ماه جهان آرا نیامد
رفته امشب جانب عُقبا که زهرا را ببیند
زین سبب آن شهریار کشور جان ها نیامد
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شام_غریبان
#حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#ترکیب_بند
كوفه امشب چه ساكت و سرد است
كوفه امشب چقدر پُر درد است
كوفه امشب نميرود در خواب
كوفه گرچه عجيب نامرد است
چشمهایِ يتيمها پُر خون
سرِ راهِ امير شبگرد است
كاسهها خالی است از شير و
چهره از فرطِ گريهها زرد است
آه مادر ، غريبه امشب نيست
نانِ ما را پدر نياورد است
نذر دارم كه خونجگر نشوم
من يتيمم يتيم تر نشوم
پيرمردی كه میرسید اينجا
مو سپيدی كه در دلِ شبها
رویِ دوشش هميشه زخمی بود
ردّی از بارِ كيسهی خُرما
در كنار تنور نان میپخت
خندهاش میربود غمها را
جایِ بازیِ ما به دامنِ او
پهلوان بود بود مَركبِ ما
آه مادر بگو كجا رفته؟
آه بابا دلم گرفته بيا
چهرهاش بينِ خانه ديدن داشت
حرفهایِ دلش شنيدن داشت
گفت زخمی به زخمها نزنید
یا نمک رویِ زخم ما نزنید
گفت با ما كه طعنهها نزنيد
دستِ رد بر من و خدا نزنيد
گريه میكرد و زيرِ لب ميگفت
كه نمك رویِ زخمِ ما نزنيد
روزگاری يتيم اگر ديديد
خنده بر اشک بی صدا نزنيد
پيشِ چشمانِ دختری كوچك
سنگها را به نيزهها نزنيد
سرِ زنجير را به هر طرف نكشيد
عمهاش را به ناسزا نزنيد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شام_غریبان
#غزل
گر چه در خاک نهان شد بدن خستۀ تو
کعبۀ خلق بود خانۀ در بستۀ تو
شمع سان سوختی و آب شدی دم نزدی
که جهان سوخته ازگریۀ آهستۀ تو
گر چه آوای اذانت شده بر لب خاموش
می دمد لالۀ توحید زگلدستۀ تو
کیست تا مثل تو از لطف به قاتل نگرد
ای فدای نگه چشم زخون بستۀ تو
گل لبخند تو نگذاشت بدانند که بود
یک جهان غصه درون دل وارستۀ تو
خلق، یک لحظه زدرد دلت آگاه نشد
بی صدا بود زبس گریۀ پیوستۀ تو
چه به زهرا گذرد گر بگذارد به جنان
دست بشکسته به پیشانی بشکستۀ تو
پیش از آن روز که آب و گل ما خلق شود
اشک ما ریخته بر روی به خون شستۀ تو
"میثم" سوخته دل را زکرم وامگذار
کز همه رسته و عمری شده وابستۀ تو
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شب_قدر
#مسمط_مخمس
ای بهترین ذکر دل ها ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای زمزمه ی دو دنیا ، یاربِّ یاربِّ یارب
یار غریبانِ تنها ، یاربِّ یاربِّ یارب
تنها پناه دل ما ، یاربِّ یاربِّ یارب
از تو نمایم تمنا، یاربِّ یاربِّ یارب
ای ذکر اهل مناجات ، یاربِّ یاربِّ یارب
نام تو قاضی حاجات، یاربِّ یاربِّ یارب
نغمه ی اهل سماوات ، یاربِّ یاربِّ یارب
عالم ز لطفت شده مات ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای یار پنهان و پیدا ، یاربِّ یاربِّ یارب
تو زمزمه ی حبیبی، تو ناله ی هر غریبی
دلْ خستگان را پناهی ، مقصود اَمَّن یُجیبی
در رنج و درد و مصائب ، یار دل پر شکیبی
تو هر دعا را اجابت ، هر ناله ای را مُجیبی
هر دل بگوید به سودا ، یاربِّ یاربِّ یارب
یا سیدی یا الهی ، بر بی پناهان پناهی
تویی که ما را بخوانی ، با این همه روسیاهی
از درگه خود نرانی ، ما را به این پُر گناهی
کن از سرِ رحمت خود ، بر سائلانت نگاهی
ای بخششِ بی تقاضا ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای منشأ جود و رحمت ، ای معدن هر کرامت
ای نور ارض و سماوات ، ای اوج مهر و محبت
ای مهربان تر زِ هر کس، ای بخشش بی نهایت
بر بندگان گنه کار ، با مغفرت کن عنایت
اِغفر ذُنوبی اِلاهی، یاربِّ یاربِّ یارب
ای مبدأ مهربانی ، ای دلبر آسمانی
ای خالق هر چه خوبی ، معبود هر دو جهانی
در جای جایِ دو گیتی ، پیدایی و بی نشانی
حاشا که از بارگاهت ، این روسیَه را برانی
رحمت شده از تو بر پا ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای خالق حیِّ داور ، یاربِّ یاربِّ یارب
سید و مولا و سرور ، یاربِّ یاربِّ یارب
از فهم مایی تو برتر ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای از همه مهربان تر ، یاربِّ یاربِّ یارب
بی مثل و مانند و همتا ، یاربِّ یاربِّ یارب
هر کس بجوید نشانه ، از عشقت ای بیکرانه
تو از ازل بوده ای و ، هم تا ابد جاودانه
ای بهترین ذکر هستی ، در زمزمه شبانه
هر کس تو را خوانَد ای یار ،با نغمه ای عاشقانه
محبوب دنیا و عقبی ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای یار هر دل شکسته ، یاربِّ یاربِّ یارب
معشوق جان های خسته ، یاربِّ یاربِّ یارب
هر که به راهت نشسته ، یاربِّ یاربِّ یارب
بر لطف تو دل ببسته ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای یار و معشوق والا ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای از تو مهتاب و خورشید ، نورت به هر ذره تابید
ماییم و کوه گناه و ، از تو همه لطف و امید
نادیده ای و نباشد ، جایی که نَتوان تو را دید
ای وای از آن قلب سنگی ، کز ذکر و یادت نلرزید
از خود مرانی تو ما را ، یاربِّ یاربِّ یارب
تو نور و ما خود حجابیم ، جا مانده از آفتابیم
تو حی سبحانی و ما ، در غفلت و وَهم و خوابیم
تو حاکم مطلق و ما ، محکوم روز حسابیم
ما ای خدا بنده ی تو ، هم سائل بوترابیم
بگذر ز ما جان مولا ، یاربِّ یاربِّ یارب
بنده ی تو ما همه ایم ، ما با تو در زمزمه ایم
گر چه کنیم از تو دوری ، سوی تو در خاتمه ایم
بنگر پناهندگانی ، بر حیدر و فاطمه ایم
ما تشنه ی جرعه ی عشق ، از ساقی علقمه ایم
کن کربلا قسمت ما ، یاربِّ یاربِّ یارب
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج_مناجات
#شب_قدر
#چارپاره
بگیر تُو دستت سر و سامونم و
رها نکن حال پریشونم و
فدات بشم فقط یه بار نگام کن
منم وسط می ذارم این جونم و
من نمیخام وصله ناجور بشم
با کارام از تو انقدر دور بشم
اگه قراره که روت و نبینم
بهتره از همین الان کور بشم
نذار که تا ابد خجل بمونم
با پای لنگم توی گل بمونم
بذار سرم رو زیر پات بذارم
نذار که آرزو به دل بمونم
درد داریم بده دوای مارو
بیا و کم کن شر دشمنارو
میگن درای حرما رو بستن
دوباره وا کن راه کربلارو
برام همینکه روضه خونم بسه
همینکه گریه کن بمونم بسه
همینکه یک بار تا میگم حسین جان
مادرت از عرش بگه جونم بسه
میگن که هر هفته شب جمعه ها
روضه به پا میکنه تو کربلا
تو قتلگاه میگه غریب مادر
بمیره مادر که سرت شد جدا
#محمد_بیابانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شام_غریبان
#دوبیتی
تو را میشوید امشب دستِ دریا
تو را با اشکِ ما با اشکِ زهرا
نمیدانم چرا میگویم امشب
بریز آبِ روان آهسته اَسما
....
حسن زخمِ سرت را بست اُفتاد
لباسِ آخرت را بست اُفتاد
حسن حالِ مرا میدید پیشَت
دو چشمِ دخترت را بست اُفتاد
....
چگونه سَر کنم شب را عزیزم
چه سازم جانِ بر لب را عزیزم
بجای تو حسن ای کاش امشب
کفن میکرد زینب را عزیزم
....
به مادر گفتم ای جان رو مپوشان
شبیه فصلِ هجران رو مپوشان
خجالت میکشد بابا کنارت
تو پهلو را بپوشان رو مپوشان
....
حسن بگذار رویش را ببوسم
پریشانم که مویش را ببوسم
سفارش کرده بابا جایِ او هم
حسینش را گلویش را ببوسم
.....
دعایی کُن که بی بازو نگردد
لبِ گودال از پهلو نگردد
زدم بوسه بر این حنجر ولی تو
دعایی کن که پشت و رو نگردد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علیه_السلام
#شب_قدر
#غزل_مثنوی
امشب سکوتِ می، خبری مست میبرَد
امشب کسی به کار خدا دست میبرَد
نبض مکبّران، اجل آهنگ میزند
امشب کسی به آینهها سنگ میزند
افکندهاند در رهِ سیلاب، عیش را
ضجه زنند، ضجه… بزرگ قریش را
صدچشمه خون، به حجله دل میکشد چرا
شب، بی خیال فاجعه… کِل میکشد چرا…
بی خواب عدل، بستر خون را پسند کرد
زخم شهید را همهجا ارجمند کرد
زخم شهید را به رُخِ ماه میکشند
از شام تا عراق و یمن آه میکشند
این زخمها تبسّمِ روح شهید ماست
وصل علی به نام اجل، صبح عید ماست
شب، بیزوال مانده… سحر، مرده… ای خدا
مائیم باز ایلِ پدر مرده… ای خدا
امشب به ایل آینهها بدنظر شدند
تکفیریانِ یخ زده، چلپاسهتر شدند
در شام و در عراق و یمن، طعنه میزنند
تکفیریان به صبر حسن طعنه میزنند
برخیز و نعره زن سرِ زخمِ زبان، پدر!
خلخال میبرند ز پای زنان، پدر!
خونِ نماز، بر رخِ محراب خورده ست
امشب بُتی به کار خدا دست بُرده ست!
یک گوشه از عبای دلارامِ ما بگیر
امشب، سحر نمیشود! ای صبح! پا بگیر…
شب، بی تو سر نمی شود… آتش گرفتهایم
امشب، سحر نمیشود… آتش گرفتهایم
محرابجان! برای پدر، جان پناه باش
ای خشت خشتِ مسجد کوفه! گواه باش
ای مُهر! امشب آینه را بی ملال کن!
دیدار آخر ست! علی را حلال کن…
گلدستهها! اذانِ اجل، در گلو کنید
ای آبها! به حسرت حیدر، وضو کنید
سجادهجان! بسوز دراین غم، ولی بساز
یک امشبی برای خدا با علی بساز
این آخرین نیایش چشمِترِ علیست
دیگر تمام شد… سحرِ آخر علی ست!
هرشب، یتیم کوفه به دوشت سوار بود،
همبازی اش، ستاره ی دنبالهدار بود!
ای ماه! جلوه در جگر چاه کردهای
این درّه هم نظرشدهی آبشار بود
شرم نگاه، روز مرا میکند سیاه
شمعی درون چشم تو شب زندهدار بود
با آسمان صاف، همیشه ستیز داشت
ابری که بین معرکه، آتش بیار بود
وقتش رسیده بود بهاری شود… که شد!
سی سال، این خزان زده، چشم انتظار بود
در بین ابروان تو احیا گرفته ست
این تیغِ کج که مبداء نصف النهار بود
میخواست زهرِ خویش بریزد چو میخِ در
این عقربی که ماتَرَکِ شاهمار بود
زخمِ سرش حریف دلِ زخمی اش نشد
آه ای طبیب! اوبه چه دردی دچاربود!؟
تکفیریان ز بیعت حق، عار میکنند
در کوفه، روزه را سحر افطار میکنند!
مردی که ذوالفقار زدستش وضوگرفت
عدل از سرِ شکستهی او آبرو گرفت
دارند سقف بر سرم آوار میکنند
از خواب، گرگ را ز چه بیدار میکنند
از فرطِ عدل، اهلِ جراحت شدی پدر!
فُزتُ وَ ربِّ کعبه و… راحت شدی پدر!
حیرت شروع شد؟نه! تماشا حرام شد!
فُزتُ وَ ربِّ کعبه…! گمانم «تمام شد!»
#احمد_بابایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امیر_المومنین_علی_علیه_السلام
#شهادت
#چارپاره
تب گرفته تمام جسم مرا
همه جا را سیاه میبینم
کاش زهرا عیادتم بکند
او بیاید برای تسکینم
گرچه بستند باز میریزد
خون دل از شکاف زخم سرم..
زخم شمشیر قاتل من نیست
داغ ناموس مانده بر جگرم
سهم من از تمام این دنیا
غصه و حسرت و بداقبالیست..
دور بستر حسین هست و حسن
جای محسن کنارشان خالیست
من که مرد نبردها بودم
یک جراحت مرا ز پا انداخت
وای از فاطمه که حوریه بود
پنجه بر گونه هاش جا انداخت
بروقنبر میان هرکوچه
بگو از حال و روز غمبارم
کودکان یتیم کوفی را
با خبر کن که کارشان دارم
این حسین است ، چهره ی اورا
ای پسربچه ها نگاه کنید
سر رخت و لباس او نکند..
کشمکش بین قتلگاه کنید
سنگ از روی بام ها نزنید
هر زمان که اسیر آوردید
صدقه دست زینبم ندهید
کودکانی که شیر آوردید
آه و نفرین من به کوفه اگر
از سری معجری ربوده شود
وسط ازدحام جمعیت
نکند دختری ربوده شود
صاحبان تنور بعد از این
به سر آفتاب رحم کنید
اهل کوفه وصیتم این است
به عروسم رباب رحم کنید
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علیه_السلام
#مدح
روح والای تو از جنس خدا می باشد
نفس سینه ی تو عقده گشا می باشد
نخ سجاده ی تو شهپر جبرائیل ست
چین پیشانی تو قبله نما می باشد
از تو می خواست خدا تا که بمانی چندی
که حساب تو در این خانه جدا می باشد
فارغیم از هوس سیر خیابان بهشت
خاک زیر قدمت جنت ما می باشد
سائلی آمده و از تو کرم می خواهد
ای که انگشتر تو فکر گدا می باشد
دل ما را بشکن گوهر اگر می خواهی
سیّدی امر نما قنبر اگر می خواهی
هم نشینت شرف و عزت موسا دارد
هم رکابت نفس حضرت عیسا دارد
هر که گردید گرفتار خم گیسویت
در گره باز نمودن ید طولا دارد
عرقی که سر پیشانی تو حلقه زده
پای هر نخل رطب قدرت دریا دارد
چاه آبی که خودت وقف یتیمان کردی
هرچه دارد ز سرْ انگشت تو مولا دارد
بی سبب نیست که با تیغ دو سر می جنگی
چون به یک قبضه تولا و تبرا دارد
نام تو زینت دنیاست خدا می داند
نقش انگشتر زهراست خدا می داند
منّت زلف تو دارم که گرفتارم کرد
گوهر مهر تو اینگونه خریدارم کرد
کافری بیش نبودم علوی ام کردی
نفس عشق شما بود که بیدارم کرد
کار و بار دلم از مهر شما سکه شده
عاقبت عشق ، مرا شهره ی بازارم کرد
تا قیامت به خدا گردن من حق دارد
آن کسی را که سر کوی تو بیمارم کرد
سایه ی لطف خودت را ز سرم کم نکنی
برکت سایه ی تو لایق دربارم کرد
کیمیایی بنما تا زر نابم سازی
اربعینی بطلب تا که شرابم سازی
ای علمدار خدا صاحب شمشیر دو سر
اسدالله ترین ای زرهِ پیغمبر
هر کسی در پی آن است به جایی برسد
سر نهادن به کف پای تو ما را خوش تر
یکی از پا به رکابان حریمت حمزه
گوشه ای از سَکَنات و وَجَناتت جعفر
ضربه ای را که تو در غزوه ی احزاب زدی
از عبادات ملک ، جن و بشر سنگین تر
کس جلودار تو ای حیدر کرار نبود
شاهد قدرت بازوی تو باب الخیبر
بی سبب نیست که عباس زره می پوشد
در دل علقمه می گفت انا ابن الحیدر
یل شمشیر زن قطب جهان می باشی
اسدالله زمین شیر زمان می باشی
قامتی نیست که در پیش قدت تا نشود
ملکی نیست که تا پیش قدت پا نشود
به خداوند قسم دور حریمت مریم
گر نیفتد ز نفس مادر عیسا نشود
هر کسی قنبرتان را به تمسخر گیرد
به زمینی تو بکوبیش دگر پا نشود
تا که تو آب بر این نخل رطب می ریزی
خار این نخل محال است که خرما نشود
من دخیل حرم شاه نجف می باشم
هو مدد گر گره ی نوکریم وا نشود
هر کسی خادم دربار تو در عالم نیست
می توان گفت که از سلسله ی آدم نیست
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شهادت
#شب_بیست_ویکم
#دوبیتی
چرا جانِ صدا کردن نداری
چرا حالِ دعا کردن نداری
تو مردِ خیبری باور ندارم
توانِ پلک وا کردن نداری
چه میشد سایهات بر خانه میماند
چه میشد شمع این پروانه میماند
به من بر میخورَد اینطور هستی
سرت ای کاش رویِ شانه میماند
زِ چشم بی قرارم سو گرفتی
به فکرم هستی؟ از من رو گرفتی
سرت را باز کرده تیغ اما
چرا یک دست بر پهلو گرفتی
تمامِ روضههایم را شمردی
شمردی و مرا گودال بردی
سپردی زینبت را بر حسین و...
حسینت را به عباست سپردی
به من گفتی دلت جانکاهِ زخم است
که با هر ضربه با هر آه زخم است
به من گفتی که عصری رویِ دستت
هزار و نهصد و پنجاه زخم است
مرا با شش برادر میگذاری
ولی با زخم خنجر میگذاری
کنارِ محسن خود میروی و
مرا با داغِ اصغر میگذاری
* * * *گریز
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
نمیآید پس از توخواب ، ای کاش...
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف...
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
مرا آزار با زنجیر میداد
به من نانخشک با تحقیر میداد
زنِ شامی دلم سوزاند وقتی...
کنارم طفل خود را شیر میداد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#مسمط
بخدای منان به تمام قرآن
به جلال احمد به مقام حیدر
به کمال زهرا به وقار زینب
به شبیر وشبر به بهشت وکوثر
به قتال حمزه به نبرد مالک
به صفای سلمان به خلوص بوذر
به حقیقت دین به تمام ایمان
به حبیب ومیثم به بلال وقنبر
که علیست مولا که علیست سرور
که علیست هادی که علیست رهبر
که علیست ظاهر که علیست باطن
که علیست آدم که علیست خاتم
چه خوش است عمری شب وروز دائم
زعلی بگویم زعلی بخوانم
به علی ببالم به علی بنازم
زعلی بخواهم زعلی ستانم
که علیست عشقم که علیست عمرم
که علیست قلبم که علیست جانم
گرازاو نگویم گرازاو نخوانم
به چه کارآید سخن و زبانم
به فدای حیدر من ودودمانم
من و خاندانم من و دوستانم
که علیست مظهر بخدای کعبه
که علیست یاور به رسول اکرم
چه شوند خصمم چه شوند یارم
چه برند هستم چه دهند کامم
به علی مطیعم به علی مریدم
به علی محبم به علی غلامم
بوداو حیاتم بود او مماتم
بوداو امیرم بوداو امامم
بوداو رکوعم بوداو سجودم
بوداو قعودم بوداو قیامم
به علی سپاسم به علی ثنایم
به علی درودم به علی سلامم
به جلال داور که زکوی حیدر
به دیار دیگر نروم مسلم
علی ای صلاتم علی ای زکاتم
علی ای صیامم علی ای نمازم
به رُخت بخندم به سویت بپویم
به رهت بمیرم به غمت بنازم
به توافتخارم به تواعتبارم
زتوسربلندم زتوسرفرازم
که تویی دعایم که تویی ثنایم
که تویی امیدم که تویی نیازم
اگرم نخواهی اگرم نخوانی
اگرم برانی به که دل ببازم
به ولایت تو به محبت تو
زشرار دوزخ نبود مرا غم
تو طبیب فردی تودوای دردی
تو یگانه مردی تو گره گشایی
توخدا خصالی توخدا جمالی
تو خدا جلالی تو خدانمایی
توولی داور تووصی احمد
توابوالائمه توامام مایی
زمَلک نکوتر زبشر فراتر
به فدات گردم تومگر خدایی ؟
به لباس انسان به جلال منان
نه ازاین برونی نه ازآن جدایی
به نوای قنبر به زبان میثم
ز تو میزند دم زتو میزند دم
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙طبیب آمد سرش را هی تکان داد...
🔻روضه #مولانا_امیرالمومنین_علیه_السلام
👤کربلایی #سید_مهدی_حسینی
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شب_بیست_و_یکم_ماه_مبارک_رمضان
#غزل
با روضهیِ قرآن بهسر قرآن گرفته
یادِ پدر کرده ببین باران گرفته
تابوت رفته کودکی غافل هنوزم
یک کاسِه شیرِ تازه در دستان گرفته
جز چاه وُ نخلستان ُو گلدسته به یادِ.....
نجوایِ او حتّی دلِ ویران گرفته
مولا شده مهمانِ یاری که هنوزم
دستی به رویِ پهلویِ سوزان گرفته
زخمِ سرَش را با پَرِ زخمی شده بست
خونی چکید و باز روضه جان گرفته
یادِ تَهِ گودال اُفتاده بمیرم
نیزه به کتف وُ گونه ُو دندان گرفته
خنجر نمیبُرّید خواهر زجر میدید
در پنجِه ظالم مویِ ندبهخوان گرفته
#حسین_ایمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem