eitaa logo
شعر شیعه
7.2هزار دنبال‌کننده
517 عکس
198 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ملک دلم همین که به نام حسین شد عبدی گناهکار غلام حسین شد آرامشی نداشت وجودم به هیچ وجه تا که به اذن فاطمه رام حسین شد قند مکرر اسم "حسین" است، والسلام شیرین ترین کلام، کلام حسین شد «با یک سلام صبح به ارباب بی کفن » روزم پر از جواب سلام حسین شد یادم نمی رود که خدا هر زمان ز من قهرش گرفت، واسطه نام حسین شد یک شب دوباره نوکری آمد به خواب من حرفش دوباره حرف مرام حسین شد نوکر از آب خوردن خود آب می شود بین دو نهر؛ آب، حرام حسین شد @shia_poem
زمان نشستن ، زمان دعا نیست به سجاده ماندن برادر روا نیست چه طوفانی از قدس برخاست ، آیا بَعَثنا علیکم عباداً لنا نیست ؟! کجا مانده پای تو ای اربعینی ! مگر آخر راه تو کربلا نیست ؟ غم کودکان به خون خفته آیا برای تو ای روضه خوان آشنا نیست؟ محرّم گلو پاره می کردی آیا گلوی تو را قدر یک آه جا نیست؟ فلسطین بمیرد ، شرف سربریده است که جز غیرت امروز بر نیزه ها نیست حسینی که من می شناسم ، برادر ! همین جاست امروز ، در بوریا نیست اگر مرد میدان حرفی ، بماند که مرز عمل عرصه ی ادّعا نیست به أین الحسینی که از دل نخواندیم عزیزی می آید که محتاج ما نیست @shia_poem
از ابتدای هفته فقط آه می ‌کِشیم ما هر سه‌شنبه ناله ی جانکاه می کِشیم هِی جمعه روی جمعه تلنبار می شود... دردِ فراق را همه ی ماه می کِشیم گاهی عتابِ تو به صلاحِ دوامِ ماست ما انتظار سیلیِ گَهگاه می کِشیم ما از تبِ وصال..،توان کَسب می کنیم یک کوه را به قدر پرِ کاه می کِشیم باید به زور..،گریه از این "چشم"ها گرفت با دست خویش آب از این "چاه" می کشیم شرط عروج بنده به بُغضِ پگاهِ اوست خود را به سمت اشکِ سحرگاه می کِشیم هرکس دلیل قدِّ خمم را سوال کرد گفتیم بارِ نوکری شاه می کِشیم این اعتقادِ ماست..،که دلخواه فاطمه است در روضه هرچه ناله ی دلخواه می کِشیم آقا!قسمِ به عُمرِ کم مادرِ شما... ناز تو را در این دمِ کوتاه می کِشیم ▪️ ▪️ در کوچه گوشواره ی مادر شکسته شد... ما هرچه می کِشیم از آن راه می کشیم @shia_poem
4_5900066548122390947.mp3
10.04M
کشیدم از عذابِ دوریت چه دردسرهایی گلاویزم ز هجرانت همیشه با خطرهایی به دریای غرور و کبر افتادم، مرا دریاب عزیز فاطمه! تو منجی درمانده ترهایی به دور سفرهء مهمانی تو پادشاهانند ولی دنبال سائل ها و اینگونه نفرهایی گناه از غفلت ما بود، چوبش را شما خوردی ز دست نوکرانت میخوری خونِ جگرهایی خبر داری سراغم را کسی دیگر نمی گیرد! می آمد کاش روزی از وصال تو خبرهایی منم که بیشتر از بچه ها محتاج احسانم تویی که مهربان تر از تمامی پدرهایی بغل کردی مرا در خواب و بوسیدم عبایت را هنوز آن خواب خوش دارد، به جان من اثرهایی دو دستم بسته شد امّا، نخوردم بر درِ بسته صدایت کردم و دیدم، همینجا پشت درهایی بیاور نسخهء من را! علاجم جز زیارت نیست برایم دوری از کرببلا دارد ضررهایی سخن از هجر باشد...خواهری دور از برادر نه! چه سنگین است روی شانه ها بار سفرهایی از آن صبحی که معصومه نبوسیده رضایش را سراغش آمده هر نیمه شب درد کمرهایی سراغش آمده درد کمر، نامحرم اما نه! عقیله رفت بین جرّ و بحث رهگذرهایی... @shia_poem
من كه دائم پاي خود دل را به دريا مي زنم پيش تو پايش بيفتد قيد خود را مي زنم   كعبه اي در سينه ام دارم كه زايشگاه توست از شكاف كعبه گاهي پرده بالا مي زنم   اين غبار روي لبهام از فراق بوسه نيست در خيالم بوسه بر پاي تو مولا مي زنم   از در مسجد به جرم كفر هم بيرون شوم در ركوعت مي رسم خود را گدا جا مي زنم   اينكه روزي با تو مي سنجند اعمال مرا سخت می ترساندم لبخند اما مي زنم   من زني را مي شناسم در قيامت بگذريم حرف‌هايي هست كه روز مبادا مي زنم   @shia_poem
تو که می تــوانی بمانی بمان عزیزم تو خیــلی جـوانی بمان تو هم مثل من نیمه جـانی بمان زمــین گـیر من،آســمانی،بمان اگر می شـود می توانی بـمان تو نـیلوفرانه تـریـن یاس شـهر وجود تو کانون احـساس شهر دعا گوی هر قـدر نشناس شهر نکش دست از دست دستاس شهر نباشـی، چـه آبی چه نانـی بمان چه شد با علی همسفر ماندنت چه شـد ماجرای سـپر ماندنـت چه شد پـای حـرف پـدر ماندنـت پس از غـصه ی پشـت در ماندنت نـدارد علــی هـمزبانی بمــان برای علی بی تو بـد می‌شود بدون تو غم بی عـدد می‌شود نرو که غــرورم لــگــد می‌شود و این سـقف،سـنگ لحدمی‌شود تو باید غــمم را بدانــی بمــان چرا اشــک را آبـرو می‌کــنی چرا چــادرت را رفـو می‌کـــنی چرا اسـتخوان درگـلو میکــنی چرامـــرگ را آرزو میکـــــنی چه کم دارد این زنــدگانی بمان #@shia_poem
در راه عشق باید آماده ی بلا بود آغوش خار ، مزدِ طفل برهنه پا بود دندان به کارِ یکی از صد گره نیامد در کوی نیکنامان ، گریه گره گشا بود انگار در زدن را از سائلان گرفتند در را زدن تمام سرمایه‌ی گدا بود ای آخرت ! وفا کن ، با ما شکسته دل ها با ما شکسته دل‌ها دنیا که بی وفا بود یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید از بسکه مردن من، چون شمع ، بی صدا بود در هر گذر من و دل از خوبی تو گفتیم گر شهر عاشقت شد ، تقصیر ما دو تا بود از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود ** ای دست ! روی خورشید من نشستی اما آنچه سیاه کردی روز سفید ما بود ای کاش می شکستند این دست دیگرم را اما به جای این دست آن دست بسته وا بود امروز را نبینید ، این بی حیا لگد زد دیروز پشت این در جمعیت گدا بود ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!! با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد آن خانه ای که فرشش تنها جهاز ما بود رفتم برای مردم حجت تمام کردم : آن را که می کشیدید او حجت خدا بود آن شیر را که دیدم قلبم به درد آمد حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود #@shia_poem
تا قیامت بنویسم اگر از پروانه ندهم جز خبرى مختصر از پروانه زندگى کردن عشاق تماما درس است میشود یاد گرفت آنقدر از پروانه آبرو را همه از برکت چیزى دارند عارفان از سحر, اما سحر از پروانه عالمى را نفس سوخته اى زنده کند معجزه هیچ ندیدم مگر از پروانه سوز معشوق به سوز دل عاشق نرسد شمع هم سوخته, نه بیشتر از پروانه عاشق آن است که معشوق فروشى نکند هیچگه دل نبرد سیم و زر از پروانه آنقدر وصل تو سوزنده تر از هجران است که نمانده است نه بال و نه پر از پروانه تا سحر سوختنش را به تماشا بنشین تو فقط اول شب دل ببر از پروانه جگر سوخته من خبرش پیچیده چه بگیرى چه نگیرى خبر از پروانه تا نفس هست مرا دور سرت میگردم بیش ازین برنمی آید دگر از پروانه پروبالى که نمانده ست برایم, اما آنقدر هست بسازى سپر از پروانه دل به آتش زدم و سعى خودم را کردم دست تو باز نشد…درگذر از پروانه نوبت شستن پروانه رسید و حالا تازه فهمید چه میخواست در از پروانه در همان مرحله ى سوختنش می مانم تا قیامت بنویسم اگر از پروانه #@shia_poem
چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت که زير سايه اين خيمه کرده ايم اقامت شفيع گريه کنانش ائمه اند يکايک به اين دليل که جمع است در حسين امامت کسى که آه ندارد چه سود آه خجالت کسى که اشک ندارد چه سود اشک ندامت چه نعمتی است نشستن میان مجلس روضه که جبرییل در آنجا فکنده رحل اقامت کسى که بارعلم را به شانه اش نکشيده ست بعيد نيست بميرد به زير بار ملامت کسى که در پى کار حسين نيست, محال است که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت ""کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید ز دوستی چه نشانی زشیعگی چه علامت کسی که در کفنش تربت حسین نباشد چه خاک بر سر خود میکند به روز قیامت کسی که قبر حسین را ندید و رفت زدنیا به نزد فاطمه ریزد زدیده اشک ندامت"" به روزحشر که جمله فقير وکاسه بدستند خدا به زائر تو ميدهد مقام زعامت غبار خاک عزاى تو را که بر سر ما شد برابرش نکنم با هزار تاج کرامت چه نابجاست به وصف شهادت تو شهادت چه نارواست به وصف شهامت تو شهامت پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی خدا قيامت خود را سند زده ست به نامت @shia_poem
به بام بر شده ام از سپیده ی تو بگویم اذان به وقت گلوی بریده ی تو بگویم اذان به وقت گلویی که قطعه قطعه غزل شد غزل غزل شده ام تا قصیده ی تو بگویم غزل غزل شده ام ای شهید عشق که چون گل ز عاشقان گریبان دریده ی تو بگویم هزار مرتبه آتش شدم نشد که غروبی زخیمه های به آتش کشیده تو بگویم.... به بام برشده ام با عقیق، آینه، سبزه مگر ز دیدن ماه ندیده ی تو بگویم به بام بر شده ام تشنه ، با صدای بریده اذان به وقت گلوی بریده ی تو بگویم @shia_poem
به یادت ای گلِ نرگس شبی ناگاه میمیرم از این دلدادگی، در زیرِ نورِ ماه میمیرم بیا و حالِ نامیزانِ عالم را مداوا کن که آخر از خبرهای بد و ناگاه...میمیرم بساطِ ظلم پهن و آهِ مظلوم است دامنگیر نیایی دیر یا زود از تبِ این آه...میمیرم بیا گردن بزن با ذوالفقارت نسلِ صهیون را که از داغِ فلسطین با غمی جانکاه میمیرم میانِ ندبه ها کم گریه کن! چونکه منِ دلتنگ از اینکه نیستم از حالِ تو آگاه میمیرم می‌آیی و به شوق دیدنت تا کعبه می آیم "بِنفسي أنت" میخوانم اگر در راه میمیرم أناالمهدی(عج) بگو تا در رکابت جان دهم آقا در اینصورت فقط با حالتی دلخواه میمیرم من از مرگ جهالت* سخت بیزارم! همان مرگی که در آغوش ِ ظلمت عاقبت در چاه میمیرم چراغِ معرفت را در دلم روشن کن ای خورشید خبر داری که نشناسم تو را گمراه میمیرم همین که باشم و گاهی تماشایت کنم کافیست مرا از خیمه ات بیرون کنی والله میمیرم! * دعای عصر غیبت: اللّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَک فَاِنَّک اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَک لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَک. اللّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَک فَاِنَّک اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَک لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَک. اللّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَک فَاِنَّک اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی. اللّهُمَّ لَاتُمِتْنِی مِیتَهً جاهِلِیهً، وَلَا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ اِذْ هَدَیتَنِی. خدایا خود را به من بشناسان، اگر خود را به من نشناسانی، پیامبرت را نشناسم، خدایا پیامبرت را به من بشناسان، اگر پیامبرت را به من نشناسانی، حجّتت را نشناسم، خدایا حجّتت را به من بشناسان، اگر حجّتت را به من نشناسانی، از دینم گمراه شوم. خدایا مرا به مرگ جاهلیت نمیران و دلم را پس از اینکه هدایت نمودی، منحرف مکن. @shia_poem
بسکه بر «ألله» با قدرت توکل میکند پیش پایش کوه احساس تزلزل میکند ماه کنج چادرش آرام میگیرد پناه بر لبش لبخندی از دلدادگی گل میکند رونمایی کرده از نام دلارایَش پدر میرسد هر کس به توصیفش تأمل میکند زینب(س) است و لحظهٔ تفسیر ایثارش مدام «عقل» کم می آورد؛ فکرِ تکامل میکند «صبر» پای مکتبش حاضر شده ست و باز هم پیش از وارد شدن قدری تعلل میکند دختر کعبه قنوتش فرق دارد با همه دستهایش را برای بندگی پل میکند حضرت أم البنین(س) بعد از خدا و فاطمه(س) در تمام کارها بر او توسل میکند وای بر آنکه به او دل داده اما سالهاست در فدایی اش شدن دارد تغافل میکند خواندمش أمّ المصائب! در کنار این لقب معنیِ غم! غصه و ماتم تنزّل میکند این دل بیچاره یک عمر است حسّ غربتِ دوری از صحن و سرایش را تحمل میکند! https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
چه خوب شد که ذکر دل ، علی علی است روز و شب پناه اول آخرم ، فاطمه شد به لطف رب چه خوب شد که گشته ام غلام قنبر کسی که عالم از شجاعتش ، هنوز مانده در عجب فراری اُحُد کجا ، دلاور احُد کجا کجاست شان مصطفی ، نایب عافیت طلب امان از آن که حُرمت ِ امین وحی را شکست کشیده دین چه ها ازین ، خلیفه های بی ادب به زیر دین ِ حضرت خدیجه ایم و فاطمه اگر علی علی علی ، نشسته است روی لب بناز شیعه تا ابد ، به دین آسمانی ات سهم کدام مکتبی ، شده عقیله العرب چه همتی ، چه غیرتی ،چه کرده است پای دین فاطمه ی کرببلا ، زینب صبر آفرین سلام ای عقیله ی ، تمامی زمانه ها کسی نداشت مثل تو ، ز فاطمه نشانه ها تو بی معلم عالمه ، فهیمه ای و فاضله تو جاودنه گوهری ، در یم بی کرانه ها نشانده کوه غیرتت ، وقار و صبر و هیبتت حماسه ی حسین را ، به صدر جادوانه ها تو دست بسته بسته ای ، دست بنی امیه را حریف عزم راسخت ، نمی شود بهانه ها چه گویم از کرامتت ، سرم فدای قدرتت تو روضه ات بهشت را ، می آورد به خانه ها سلام سایه ی سر و ، ملیکه ی حسینیان سلام مطمئن ترین، پناه آخر الزمان در آسمان عاشقی ، تو سرترین ستاره ای سرآمد حسینیان ، میان هر هزاره ای زمین و آسمان همه ، فدای آن خدای که نکرد خلق غیر تو ، فاطمه ی دوباره ای توسلی به حضرت ِ خطیبه ی فدک نما بهم بریز کوفه را ، فقط به یک اشاره ای علی حسین مجتبی ، فاطمه و محمدی برای جمع پنج تن ، فقط تو استعاره ای خطبه شام و کوفه ات ، شبیه خطبه فدک نهیب زد سر ِ ستم :" هنوز هیچ کاره ای" بت شکنی و دخترِ بت شکن مدینه ای شیر زنی و دختر ِشیر زن مدینه ای حماسه های حیدری، نشسته در کلام تو به ظلم پشت پا زده ، فاطمه مرام تو همیشه بهر یاورش ، امام می کند دعا بود ولی ملتمس ِ دعای تو امام تو به غیر چاره نفر ، خدا به کس نمی دهد اجازه ورود را ، به کعبه ی مقام تو تو قبله ی فضیلتی ،تو منتهای عزتی بلند می شود حسین ، ز جا به احترام تو گفته خدا تو زینت ِ شیر دلاور منی مادر حیدری تو ، فخر کُنَد به نام تو معجزه مانده عاجز از ، نام‌گره گشای تو کار مسیح می کند ،بنده ی بنده های تو تویی که حسرت همه ، ملائک است خدمتت تهمت و سنگ و کعب نی ، نبود حق عصمتت رواست کل سال ما ، محرم و صفر شود گرفته جان شیعه را ، مصیبت اسارتت مطهره ترین چرا ، تو را زدند با وضو کاش نداشت نام دین ، قصه ی هتک حرمتت کوری چشم حرمله ، فاتح شام و کوفه ای معجر پاره پاره ات ،نکرد کم ز عزتت تو در میان سلسله ، بخوان نشسته نافله بخوان که باز هم خدا ، فخر کند به خلقتت شکست پیش چشم تو ، غرور نازدانه ها چه قدر داده غصه ی ، حرم تو را خجالتت خدای صبر با دلت ، چه کرده اند شامیان که بی رقیه روز و شب ، مرگ شده است حاجتت تو از زمانه دیده ای ، چه غیر داغ پشت داغ بگو که جز تو این همه ،کشیده است از فراق ؟! https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
سحر است و دمیده دولت عشق نوبتی باشد است نوبت عشق کوه می لرزد از اُبُهَت عشق می نویسم به نام "حضرت عشق" ما همه عاشقیم و شیداییم همه مجنون عشق لیلاییم عرش خوشبو شده است با کرمت می چکد عطر مریم از قدمت قُدسیان مات ذات محترمت عرشیانند خادم و حشمت آمده سوره ی وفا،"زینب" السلام ای عقیله یا زینب بال جبریل بالِش سر توست کوچه باغ بهشت معبر توست ظلمت شب نخی ز معجر توست شاه کرببلا برادر توست ما همه نوکر حسین تواییم تا قیامت به زیر دِین تواییم نوکری تو کار نوکرها ای همه اعتبار نوکرها مایه ی افتخار نوکرها حرمِ تو قرارِ نوکرها شرزه شیرانِ دشت ایرانیم دشمنت را ز شام می رانیم ما همه ریزخوار خوانِ حرم لاله ی سرخ بوستان حرم تنمان فرشِ آستان حرم لقبِ ما:"مدافعان حرم" از عدوی تو کشته می سازیم و از این کشته پُشته می سازیم مقتدای نماز من زینب خواهر شاه بی کفن زینب "فاطمه،حیدر و حسن..،زینب یک تنه کلِّ پنج تن زینب" تو صدای رسای قرآنی تو تجلّی روحِ ایمانی ای کران تا کرانه ی کوثر آیه ی دخترانه ی کوثر غزل عاشقانه ی کوثر روشنی بخش خانه ی کوثر پای مادر چقدر غم خوردی مثل یاس مدینه پژمردی نقشه ای شوم،روزگار،کشید ناگهان ابر تیره گون بارید باد پائیزی مدینه وزید دست ظلمت ستاره ای را چید کاش می شد همیشه مدح سرود ختم شعرم شروع روضه نبود رُخ آئینه تا مُکَدَّر شد روزگارِ خوش علی سر شد حرف مسمار و آتش و در شد پیش چشم تو یاس پرپر شد کهکشان سوخت تا دمِ خانه آتش افتاد روی پروانه تا در افتاد پیکرش افتاد وسط خانه حیدرش افتاد رد مسمار بر پرش افتاد صدف افتاد،گوهرش افتاد آه!اهل سقیفه بد کردند چادرش را چرا لگد کردند https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
بهترین خواهر دنیا زینب زهره حضرت زهرا زینب همه پست اند و معلا زینب همه خاکند و مطلا زینب قبله قبله نماها زینب! زده امشب به سرم شور نجف پای من واشده در طور نجف منم و مستی انگور نجف مات کرده همه را نور نجف نور بخشیده نجف را زینب شب یلدای علی گشت سحر کوثر آورده به دنیا کوثر حق مبارک بکند پیغمبر! رحمت خانه که باشد؟دختر! رحمت خانه مولا زینب.. عشق تا روز ابد حیرانش عقل آشفته و سرگردانش صبر زانو زده بر عنوانش کشتی کرببلا سکانش... نیست دست کسی الا زینب! مردتر از همه در وقت جدال کعبه حلم و حیا،نفس کمال پی توصیف مقامش همه لال زینبی کیست؟!خدای متعال! جبل الصبر خدا یا زینب! مانده در حسرت رویش خورشید سخنش آیه ی قرآن مجید پدری زینت اینگونه ندید آنکه زد بر دهن شوم یزید... مانده ام بود علی یا زینب! از حسین پر ز بقیه خالیست حکمت عالم زر دانی‌ چیست؟! غیر این قصه نبودست وَ نیست تا خدا گفت خدای همه کیست؟! همه گفتند خدایا! زینب... دامنی قرص قمر پرور داشت از رقیه چه کسی بهتر داشت؟! این سه ساله شرفی دیگر داشت! پرچم آل علی را برداشت! پس رقیه شده حالا زینب گرچه او صابره عالم بود... تکیه محکم آقا هم بود.. قدش از داغ برادر خم بود محرم شاه چه بی محرم بود بی برادر شد و تنها زینب.. روز و شب یاد بیابان میکرد گریه بر آن تن عریان میکرد گله از خار مغیلان میکرد یاد ویرانه فراوان میکرد ای فلک! قهر شدی با زینب... ای فلک داغ برادر دیدم شمر را دست به خنجر دیدم کوچه بازار مکرر دیدم من ازینها غم بدتر دیدم شد تماشا به گذرها زینب.. https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
به نام زینت مولا، به نام سیده زینب شهنشاهان به قربان ِ غلام سیده زینب به نام شیربانوی ِ مجاهدهای هر دوران خدا زد استقامت را به نام سیده زینب نیاورده به ابرو خم ، در آن دریای طوفان ها که ترس از ظالمان باشد ، حرام سیده زینب فراوان دیده این عالم ، قیامت آفرین اما قیامت کرده در عالم ، قیام سیده زینب ندیده غیر زیبایی ، به رغم میل دنیایی که یک لحظه نچرخیده ، به کام سیده زینب نه حَوا هست و آسیه ، نه مریم هست و نه هاجر بُوَد بالاتر از این ها ، مقام سیده زینب پس از زهرا به زن های دو عالم برتری دارد کسی که گردن سبطین ، حق مادری دارد به نام این همه ایمان ، به نام غیرت زینب غلامم من ، غلامم‌ من ، غلام همت زینب به نام نافله خوان ِ سحرهای پر از ظلمت به نام این همه تقوا ، به نام عصمت زینب نزاید مادری دیگر ، خدیجه تر از این بانو شده خرج خدا یک عمر ، کل ثروت زینب امیر المومنین در دین ما تنها بُوَد مردی که دارد یادگاری در  ، جهان چون حضرت زینب چو عباس است در عالم، همیشه پرچمش بالا بگیرد هر که بر شانه ، لوای نصرت زینب هزار و چار صد سال است در دنیا حرامی ها نمی خواهند باشد الگوی زن عفت زینب الا ای دشمن دین ، جنگ با حق درد سر دارد بدان با چادر زینب ، در افتادن خطر دارد حماسه آفرینی های زینب آفرین دارد چو زهرا مادرش حق گردن دنیا و دین دارد الا ای مردم عالم ، علی تنها نمی ماند اگر زهرای اطهر مثل زینب جانشین دارد تمام شیر زن های جهان قربان آن زن که کفیلی چون یل شیر افکن ِ ام البنین دارد چه باید گفت از آن بی معلم عالمه وقتی که مداحی گرامی مثل زین العابدین دارد زبانش لال هر که دست بسته خوانده آن را که چو بابایش علی دست خدا در آستین دارد به فردوس برین فردای محشر می بَرَد ما را همین بانو که در سوریه فردوس برین دارد اگر هستی حسینی یاد فردا غم نخور دیگر به محشر حضرت زهرای سوریه کُنَد محشر سلام ای حضرت ریحانه ی ریحانه ی طه سلام ای قدر بسیارت ، فراتر از معماها سلام ای مَحرم ِ درد دل عباس و قاسم ها ز مادر با محبت تر ، برای پور لیلا ها که پای قول خود مانده است مثل تو در این عالم؟ که پای اعتقاد خود ، چنین زد دل به دریاها تو با فرعون شامی کرده ای کاری که تا محشر بُوَد بالاتر از درک ِ همه هارون و موسی ها سلام ای آخر آزادگی ، دریای آزادی ذلیل عزم تو بانو ، اگر ها گشت و اماها به تو رو میزنم هر وقت ، دلتنگ نجف هستم که دختر جور دیگر قرب دارد پیش ِ باباها دو عالم بر علی نازد ، علی نازد بر این دختر ندیدم زینبی تر از ، امیرالمومنین حیدر علی با چادر زهرا ، چه غوغایی ، چه تصویری حسین بن علی دارد ، عجب همشیره ی شیری من از آن خطبه هایی که ، عقیله خواند فهمیدم حریف حرف حق هرگز ، نخواهد گشت شمشیری زنی با دست بسته کرد مشت حیله‌ ها را رو زنی مردانه شد کابوس هر زوری و تزویری به هر جمله که می گوید ، به روی منبر محمل ز سرهای بریده می رسد آوای تکبیری زنان کوفه این بانو ، که قرآن یادتان داده نباشد حق الطافش ، به قرآن سنگ تکفیری بریز ای چوب محمل اشک خون با آسمانی ها نشد خواهر کُنَد بهر برادر گریه ی سیری حسینش رفت در عالم ، چه آمد بر سرش یا رب نمی شد باور ام حبیبه ، این بُوَد زینب https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
دختر مرد دوعالم آنکه گاهِ خشم خویش رَعشه بر این چارمام و هفت باب انداخته این همان بانوست که از نطق و بیان همچون علی انقلاب از کوفه تا شام خراب انداخته @shia_poem
فرازی از یک ای ز دیدارِ رُخَت جان پیمبر روشن دیدۀ حق‌نگر ساقی کوثر روشن در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشت از جمالت دل صدّیقۀ اطهر روشن یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب که شد از نور تواَش مطلع و منظر روشن تیرگی نیست در آن سینه که مهر تو در اوست که ز مهر تو شده سینۀ حیدر روشن غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفت وز تماشای تو شد خاطر شبّر روشن آیت لطف خدایی و به هر دل تابی گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن «زیب اب» نام گرفتی و مرا فخر این بس که شد از نام دلارای تو دفتر روشن در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی ادب آموختۀ مکتب طاهایی تو تربیت‌ یافتۀ دامن زهرایی تو زینت قامت دین، زیور رخسار شرف مظهر کاملۀ عفّت و تقوایی تو گل گلزار نبی، میوۀ بستان علی خانۀ فاطمه را شمع دلارایی تو... عبرت‌آموز زنانی به حجاب و به وقار برتر از آسیه و هاجر و سارایی تو حوریان راست به خاک قدمت بوسه از آنک غنچۀ گلبن انسیۀ حورایی تو عجبی نیست اگر زینِ اَبَت نام دهند که گرامی ثمر اُمّ ابیهایی تو در صف حشر که هنگام شفاعت باشد مادرت فاطمه را همره و همپایی تو در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
به پرواز پرستوهای «سُبحانَ الَّذی اَسری» به آواز قناری‌های سرخ مسجدالاقصی.. به بغض گریۀ گهوارۀ بی‌طفل و بی‌مادر به آن طفلی که مدفون است روی سینۀ بابا به بسم الله پروانه، کنار شعلۀ آخر به پرپرهای شمع سوخته در آخرین نجوا به گل‌های کفن‌پوش بنفشه در ردیف هم به لالایی بمب فسفری خواب اقاقی‌ها به متن برگ برگ آیۀ وَالتّین والزیتون به نَص سورۀ والطور و نور سینۀ سینا که قطره قطره خون بی‌گناهان نیل خواهد شد و فرعون زمانه غرق خواهد شد در این دریا @shia_poem
آن‌که بر خوان معانی همه شب مهمان بود میزبان دل بیدار سحرخیزان بود سینه‌ای داشت ز باران معارف سرشار چشمۀ فیض سرانگشتش اگر جوشان بود قلمی از پر سیمرغ به کف داشت کز آن شوق پرواز در این قافله صدچندان بود شرح تسبیح شهود است سرود قلمش که صدای سخنش نیز همه قرآن بود شد شفابخش دل و دیدۀ صاحب‌نظران آن اشارات لطیفی که در المیزان بود نور اشراق ز سر تا قدمش می‌بارید گرچه خود صاحب پاینده‌ترین برهان بود گل خوش‌بوی دلش رنگ رخ دلبر داشت باغ جانش خوش و سبز از نفس جانان بود دلبر از پیش خود آموختش اسرار سلوک که بر او مشکل دیرینۀ عشق آسان بود.. سحر آن‌سان که به آفاق شد این خاک‌نشین دل افلاک‌نشینان هم از او حیران بود @shia_poem
گیسوی تو ای دوست کمند است و طناب است زلفی برسان دور گلویم که ثواب است من ظرفیت دیدن خورشید ندارم خوب است که بر چهره ی زیبات نقاب است بیمار توام حضرت سلطان خراسان باید گره بر پنجره فولاد شما بست ناخواسته مشغول سلوک است و تقرب هر زائر دلخسته که در صحن تو خواب است در چار طرف خنجر و انگشتر و شمشیر بالای سرت روضه ی گودال به قاب است فریاد همه آبخوری های حریمت ای وای علی اصغر و ای وای رباب است فهمیده ام از مرثیه ی یابن شبیب ات زخمی شدن پلک تو از بزم شراب است شعر از گروه @shia_poem
به نبي ثمر به علي پسر زده رو بشر به گداي تو بدهم ضرر نروم اگر سر هرگذر به هواي تو دل و دلبري سر و سروري ز همه نظر خود مادري نه فقط بشر كه ملائكه شده گرم مدح و ثناي تو تو حسيني و حسني دگر نرسد به حسن تو صد قمر چه ملاحتي چه نجابتي همه محو و مات لقاي تو شده هر كسي به تو مبتلا سر و جان كند به رهت فدا كه تو باقري و تو صادقي شده حق رضا به رضاي تو توئي هادي و تو هدايتي توئي حسن كل به روايتي پدرت به دور تو گشته و پدرم گداي عطاي تو نظري به اين دل مضطرم غم خود بگو به كجا برم به که رو زند به که رو کند سگ بینوای سرای تو متحيرم چه بخوانمت،نه توئي خدا نه از او جدا به فداي تو سر و جان من سر و جان من به فداي تو منم آن كه دل به تو داده ام نگران آن همه باده ام بده باده تا ز محبتت نشوم جدا به دعاي تو... @shia_poem
ستم، آشوب، نامردی زیاد است غم و اندوه و بی‌دردی زیاد است دل من خوب می‌داند پس از این امید این‌که برگردی زیاد است @shia_poem