#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مسمط_مخمس
در راه جنون تو کسی دل نگران نیست
در بند زمین نیست و در بند زمان نیست
جز دیده وابروی تو رنگین وکمان نیست
بی نام تو در مأذنه ها نور اذان نیست
توصیف کمالات تو در قدرتمان نیست
مجذوب تو شد کوخ نشین کاخ نشین هم
بر روی زمین بودی و در خلد برین هم
یک لحظه در آن بودی و یک لحظه درین هم
فهمیده ز تدریس تو جبریل امین هم
این ورطه یقین می طلبد جای گمان نیست
روح القدس شعر تو برداشته دف را
شمشیر تو آموخت به ما راز شرف را
ما فوق جنان رفته و دیدیم هدف را
یک شعبه ی زیباو دل انگیز نجف را
ایوان تو در اصل درین کون و مکان نیست
دیوانه شد از شعرجنون خیز تو دعبل
عاشق شدن آسان و رسیدن به تو مشکل
شمشیر تو بر جنت و دوزخ شده حائل
ای خالق و ای رازق و ای شافع و عادل
فهمیدن اسرار تو در حد توان نیست
انسان شده بی مهر تو محکوم به خسران
دارد هوس سجده به ایوان تو شیطان
سلمان شده از نور نگاه تو مسلمان
در شرح عناوین امینی شده عنوان
اعجاز سخن های تو محدود زمان نیست
هشیار جهانیم از آن روز که مستیم
بگذار بگویند که ما باده پرستیم
از بخشش بی حد تو ما توبه شکستیم
تا دل به تو بستیم ز غیر تو گسستیم
این عشق عیان است نیازی به بیان نیست
از جام الست تو سیاهیم و سفیدیم
ما در پی دردیم و دوا را نخریدیم
در راه تو یک عمر دویدیم و دویدیم
در وقت رکوع تو به مسجد که رسیدیم
دیدیم به غیر از تو کسی گنج نهان نیست
نزدیک شود لحظه به لحظه قدم مرگ
با لطف تو در فکر کسی نیست غم مرگ
خورشید شدی در شب پر پیچ و خم مرگ
فهمیده ام از وعده ی شیرین دم مرگ
جز خط کش میزان شما خط امان نیست
از خوشه ی انگور نجف باده بگیریم
معشوق ندیده به غم عشق اسیریم
ما شاعر در باری ایوان امیریم
بگذار به این حال خوش خویش بمیریم
زیرا که اگر جان نشود خرج تو جان نیست
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
#مثنوی
لحظات دعا، خداحافظ
روزهای خدا، خداحافظ
لحظات غریب قبل سحر
بوی افطار هر شب مادر
ظهرهای کلافهی بیحال
جزءهای نخواندهی امسال
ذکرهای نهفته زیرِ لب
مثل تصمیمهای "از امشب..."
ذکرمان گشت ربنا، افطار
پای هر سفره آتنا، افطار
چهقدَر با خدات کردی حال؟
پلک بر هم زنی شده شوال
چشمهای به در، خداحافظ
لحظات سحر، خداحافظ
روزهای مقدس رمضان
لحظههای غریب تا به اذان
حال و احوال قبل افطاری
قدرهای بلند بیداری
چهقدَر مانده است تا ساحل
رمضان رفت، ای دل غافل!
راه باز است، تو نمیبینی
میوهی بغض را نمیچینی
خویشتن را بشوی پس با اشک
دست بر دامن توام، یا اشک!
اشک تنها چراغ این راه است
از مسیر درست آگاه است
دست خود را بده به دست چراغ
تا کبوتر شود دوباره کلاغ
تا پر و بال در حرم بزند
توی بابالرضا قدم بزند
شب بیست و نهم، چه مایوسی
تو که مثل کبوتر طوسی
گاه در پشت پنجره فولاد
گاه در کنج صحن گوهرشاد
دل تو سنگ مرمر حرم است
تا به اذن دخول، یک قدم است
السلام علیک! دلتنگم
ای بمیرم که مایهی ننگم
ای بمیرم که زائرت نشدم
بیست و نُه روز شاعرت نشدم
به من خسته هم نگاهی کن
دل من را دوباره راهی کن
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
#غزل
بهترین فصل دعا بود نمیدانستم
مرغ آمین همه جا بود نمیدانستم
یا كریم دل من سی شب و سی روز تمام
در قفس بود و رها بود نمیدانستم
«ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم»
لطف، بیچون و چرا بود نمیدانستم
عابر كوچه دلتنگی و حیرت بودیم
خانهی دوست كجا بود؟ نمیدانستم
و خدا را به علی! باز قسم خواهم داد
صحبت از عشق خدا بود نمیدانستم
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
#مثنوی
وقتِ خداحافظیه، مهمونیم تموم شد!
حسرتِ این روزایِ خوش، بغضی توی گلوم شد
صاب خونه ممنون توأم، هیچ چیزی کم نذاشتی
با اینکه لایق نبودم، سنگ تموم گذاشتی
نمی تونم دل بِکنم، جدایی خیلی سخته!
بدرقه رفتن اینطوری، خدایی خیلی سخته!
ماه رمضون کجا میری!؟ نرو دلم می گیره
از این به بعد باز غروبا، بی تو دلم می گیره
تا سال بعد چیکار کنم! زنده شاید نباشم
با چشم گریون دوباره، از تو باید جداشم
حرف جدایی که میشه، دلم عزا می گیره
دلم به یادِ روضه های کربلا می گیره
***
حسین من نرو بمون، سایه ی روسرم باش
حالا که عباس ندارم، پناه این حرم باش
دلم شده پشتِ سرت، مثل موهات پریشون
خودت بگو چیکار کنم، تنها تو این بیابون
داداش نرو تورو خدا، نذار که در به در شم
نذار با شمر و حرمله، تا کوفه همسفر شم
#وحید_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
#غزل
دارم از پای بساط سفرهات پا میشوم
بعد از این شبها خدایا باز تنها میشوم
دور بودم سی شب از دنیای وانفسا ولی
بعد از این سی شب دوباره غرق دنیا میشوم
دست شیطان بسته بود و دست سلطان باز بود
تا ابد ممنون این الطاف مولا میشوم
میهمانی رو به پایان است و حالم خوب نیست
میزبانم که رود من عبد هرجا میشوم
حال و روزم مثل حال و روز عبدی مذنب است
چارهای دیگر نمانده رو به صحرا میشوم
امشب از درد فراق اشکم به راه افتاده است
میل گریه دارم و راهیِ دریا میشوم
امشب این العفوها بوی جدایی میدهد
الوداع ای ماه، دلتنگ سحرها میشوم
چهرهام از فرطِ معصیت غبارآلوده شد
با چنین وضعیتی عبد تو آیا میشوم؟
توبههایم را بخر، اما گناهم را ببر
ورنه امشب دست بر دامان زهرا میشوم
تشنگی این روزها لبهای ما را خشک کرد
با لب خشکیده غرق واحسینا میشوم
#رضا_باقريان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_ره
#ترکیب_بند
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
یک نینوا مصیبت و یک کربلا بلا
در دشتهای خاطرِ ما موج میزند
تا چشم کار میکند اندوه و انتظار
با یاد یار در همه جا موج میزند
در گوشه و کنار حسینیههای شهر
صدها هزار دست دعا موج میزند
هنگام اوج گیری «روح خدا» به عرش
فریاد خلق نوحهسُرا موج میزند
حسرت نگر که در عطرش بوسهی وداع
دریا جدا و دشت جدا موج میزند
در صحن غم گرفتهی فیضیه تا سحر
شوق حضور «روح خدا» موج میزند
در کوچهباغهای جماران نگر هنوز
انوار سیدالشهدا موج میزند
در ماتم حسین زمان هرکجا میرویم
حال و هوای کربوبلا موج می زند
موج بلند ناله، خروشید وای وای
طوفان گریه آمد و جوشید وای وای
رفت آنکه بود، میکده مست و خراب از او
شیرینی پیاله و شور شراب از او
برخاست چون خلیل به پیکار بت، فتاد
در شرق و غرب واهمه و اضطراب از او
لرزید کاخ سرخ و سپید از نهیب وی
یک شب نرفت دیدهی دشمن به خواب از او
با پا برهنگان زمین بس که داشت مهر
در آسمان شکفت گل آفتاب از او
در پهندشت پاک هویزه گرفته است
گیسوی نخلهای جوان پیچ وتاب از او
روحی دوباره یافت از او نهضت حسین
جانی دوباره یافته اسلام ناب از او
یک عمر دل به گلشن زهرا سپرده بود
زان رو گرفت چهرهی گل رنگ و آب از او
دستی به ذیل آیهی «أمن یجیب» داشت
پیری که شد «دعای سحر» مستجاب از او
تا واپسین نفس به مناجات میل داشت
عمری مداومت به «دعای کمیل» داشت
رفتی و سر به سینهی سینا گذاشتی
رو در بهشت حضرت زهرا گذاشتی
گفتی بهار بهمن خونبار شد که باز
رفتی و سر به دامن گلها گذاشتی
از یک چمن شقایق پرپر که بگذریم
یک دشت لاله را به تماشا گذاشتی
با اشک و آه و ناله، ز خاطر نمیرود
داغ غمی که بر جگر ما گذاشتی
تا شهپر ملائکه شد فرش راه تو
بر عرش افتخار و شرف پا گذاشتی
صف بستهاند امت مظلومت ای امام
از آن شبی که رو به «مصلّی» گذاشتی
ما از تو انتظار ملاقات داشتیم
واحسرتا که وعدهی فردا گذاشتی
دیدی که اهل کوفه نبودیم و نیستیم
ما را چرا تو رفتی و تنها گذاشتی؟
داریم مهر روشن و خوب تو را هنوز
باور نمیکنیم غروب تو را هنوز
واحسرتا که بعد تو ماندیم و زندهایم
با هم سرود هجر تو خواندیم و زندهایم
بعد از تو ای امید دل ای آرزوی جان
باور نمیکنیم که ماندیم و زندهایم
بر ما رواست سیلی امواج غم، که ما
سیل سرشک از مژه راندیم و زندهایم
دردا که بعد غیبت خورشید انقلاب
یک آسمان ستاره فشاندیم و زندهایم
ترسم که روز وصل خدا نگذرد ز ما
«شبهای هجر را گذراندیم و زندهایم»
«ما را به سختجانی خود این گمان نبود»
این قدر چشم یاری از این نیمهجان نبود
#محمد_جواد_غفورزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_ره
#مربع_ترکیب
تقدیم غمت خونِ جگر لالۀ ما بود
بی مهر رخت سایۀ غم، هالۀ ما بود
هجران تو در دل شرر نالۀ ما بود
هر لحظه فراغت غم صد سالۀ ما بود
ای ماه که دادی همه را مهر خدائی
چون شد که دمیدی به شبستان جدائی
ای یاد جمال تو چراغ سحر ما
ای داغ تو تا شام ابد بر جگر ما
ای روی نهان از نظرت در نظر ما
حیف است که باشیم و نباشی به بر ما
هر صبح فراق تو به ما شام بلا بود
ایام غمت بر همه ایام بلا بود
ای ماه جماران که زهجرت چو هلالیم
یکبار برافروز و ببین ما به چه حالیم
سر تا به قدم محنت و اندوه و ملالیم
باید که بسوزیم و بگرییم و بنالیم
عمر است پس از مرگ تو شرمندگی ما
بی تو شده جان کندن ما زندگی ما
ای همدم یاران خدا جوی جماران
ای کعبۀ دل بیت تو در کوی جماران
ای گرد عزایت به سرو روی جماران
با یاد تو چشم همگان سوی جماران
بازآ که خزان بی تو بهاران دل ماست
بیت الحزن از غصه جماران دل ماست
ای رفته به دیدار خدا با دل آرام
آرام دل آرام که گیتی است تو را، رام
از نهضت تو مانده به جا نهضت اسلام
با صبح قیامت شب کفر است به اتمام
دیگر به وطن دیو ستم باز نیاید
از طبل ابر قدرتی آواز نیاید
آرام کز اعدای تو آرام ربودند
یاران همه از دور پیام تو شنودند
از مرکز الحاد بدین راه گشودند
در دامن کفر آیت توحید سرودند
خورشید قیام تو گرفته همه جا را
بخشنده پیامت به جهان نور خدا را
آرام که پیمان تو هرگز نشکستیم
آرام که پیوند وفا را نگسستیم
با غیر تو ما عهد نبستیم نبستیم
آنیم که بودیم و همینیم که هستیم
کوبیم بت اهرمن اهرمنی را
داریم زتو چون تبر بت شکنی را
آرام که همواره پیامت سخن ماست
آرام که این جامه به پیکر کفن ماست
آرام که در خط تو هر مرد و زن ماست
آرام که بر بال ملایک وطن ماست
آرام که ایمن زبلا کشور ما شد
همسنگر تو خامنه ای رهبر ما شد
در جنگ شرر بر سر ما ریخت چو باران
گردید وطن آتش و خون هشت بهاران
غلطید بخون از همه سو پیکر یاران
سوگند به سوز دلت ای پیر جماران
داغ تو که چون شعله آتش به درون بود
بر ما شررش از شرر جنگ فزون بود
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_ره
#غزل
زندهتر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؛
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؛
رفتنت آینه آمدنت بود، ببخش
شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم
ما به جسم شهدا گریه نکردیم، مگر
میتوانیم به جان شهدا گریه کنیم؛
گوش جان باز به فتوای تو داریم، بگو
با چنین حال بمیریم و یا گریه کنیم؛
ای تو با لهجه خورشید سراینده ما
ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم؛
آسمانا! همه ابریم گره خورده به هم
سر به دامان کدام عقدهگشا گریه کنیم؛
باغبانا ! ز تو و چشم تو آموختهایم
که به جان تشنگی باغچهها گریه کنیم.
#محمد_علی_بهمنی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_ره
#غزل
تیره شد آینهٔ صبحِ درخشان بیتو
تار شد مشرق روحانی ایمان بیتو...
جنگل سبز قیام از تو برافراشته بود
میرود قوّت زانوی درختان بیتو
ضجّهها میزند از داغ جگرسوز فراق
در و دیوار غمآلود جماران بیتو
بیجمال تو دل آینه و آب گرفت
آتشین شد نفس باد پریشان بیتو
پاره شد رشتهٔ منظومهٔ نورانی شوق
گشت آفاق همه کلبهٔ احزان بیتو
من چه گویم که چهسان آینهٔ روز گرفت
رنگ دلگیرترین شام غریبان بیتو
کاش پیش از شب اندوه سفر میکردیم
تا نبودیم در این باغ غزلخوان بیتو
#زکریا_اخلاقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_ره
#ترکیب_بند
امشب خبر کنید تمام قبیله را
بر شانه میبرند امام قبیله را
ای کاش میگرفت بهجای تو دست مرگ
جان تمام قوم، تمام قبیله را
برگرد ای بهار شکفتن که سالهاست
سنجیدهایم با تو مقام قبیله را
بعد از تو، بعد رفتن تو، گرچه نابجاست
باور نمیکنیم دوام قبیله را
تا انتهای جاده نماندی که بسپری
فردا به دست دوست، زمام قبیله را
زخمیم، خنجر یمنی را بیاورید
زنجیرهای سینهزنی را بیاورید
ای خفته در نگاه تو صد کشور آینه
شد مدتی نگاه نکردی در آینه
رفتی و روزگار سیه شد بر آینه
رفتی و کرد خاک جهان بر سر آینه
رفتی و شد ز شعلهبرانگیزی جنون
در خشکسال چشم تو خاکستر آینه
چون رنگ تا پریدی از این خاکخورده باغ
خون میخورد به حسرت بال و پر آینه
دردا فتاده کار دل ما به دست چرخ
یعنی که دادهاند به آهنگر آینه
در سنگخیز حادثه تنها نشاندیاش
ای سرنوشت رحم نکردی بر آینه
امشب در آستان ندامت عجیب نیست
ای مرگ اگر ز شرم بمیری هر آینه
ای سنگدل دگر به دلم نیشتر مزن
بسیار زخمها زدهای، بیشتر مزن
#محمد_کاظم_کاظمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#عید_فطر
#غزل
ای خیر ناله ی سحری صاحب الزمان
از درد ما که باخبری صاحب الزمان
ما ندبه های پشت سر مرکب توایم
پایان راه در به دری صاحب الزمان
دیدی نیامدی و نشد زائرت شوم؟!
شد عمر بی وفا سپری صاحب الزمان
عید آمده به سائل خود سر نمی زنی؟!
ای که امید چشم تری صاحب الزمان
عیدی ما رضایت و بخشیدن شماست
ما را نمی شود بخری صاحب الزمان؟!
حاشا که رد کنی تو کسی را که قانع است
بر یک نگاه مختصری صاحب الزمان
ثابت قدم شدن درِ این خانه با شماست
آقای سامرا نظری صاحب الزمان
امشب دعا به حال دل تنگ ما نما
از کربلا که میگذری صاحب الزمان
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#عید_فطر
#غزل
شب عيده ولي عيد بي تو كه معنا نداره
هرچي غير تو من از خدا بخوام جا نداره
ميگن امشب هرچي از خدا بخواي روا ميشه
آقاجون كي پاي تو توي مدينه وا ميشه
آرزومه تا ظهورت اگه زنده بمونم
پشت تو با رهبرم نماز عيدو بخونم
ماهِ ماه رمضون تو بودي و نديدمت
هر شب آقا روضه خون تو بودي و نديدمت
روزي كه تو مي رسي اون بهترين روز منه
كي آقا به غير تو ياور و دلسوز منه
شبا قسمتم مي شد آقا پريشونت باشم
يه شبم ولي نشد افطاري مهمونت باشم
حالا آقا بگو كه از فردا شب كجا برم
با دعاي كي سر سفره هاي دعا برم
من خودم خوب مي دونم كه عشقمون يك طرفه اس
بعد از اين همه اميدم آقا روز عرفه اس
يعني ميشه عرفه بين دعا ببينمت
وسط روضه ي عباس كربلا ببينمت
امسال آقا مهمون مدافعان حرميم
براي دفاعِ از ناموستون هم قسميم
آقاجون بيا ببين عاشقا روسفيد شدن
همه با آرزوي ديدن تو شهيد شدن
مرد واقعي بودن عشقشونو نشون دادن
مطمئنم كه آقا رو زانوي تو جون دادن
نمي افتاد از رو لبهاشون اميد عالمين
تا دم آخر صداي يا لثارات الحسين
#رضا_تاجیک
#تیشه_های_اشک
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#مثنوی
پنجم شوال وبه نقلی ششم شوال روز ورود حضرت مسلم (ع)به کوفه
من کوفه را چون مردگان بیدرد دیدم
نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم
ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاحالرجالاند
خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند
اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند
عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند
تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد
قلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد
این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود
این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود
زنهـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد
از بامها بر فرق من آتش فشاندنـد
مـن جـاننثار عترت خیرالانـامم
صیدبـهخـون غلتیدۀ بـالای بامم
وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم
عکس لب خشک تـو را در آب دیدم
در موج خون دریای «لا»را دیدم امروز
از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز
انگـار میبینم جراحـات تنـت را
خونين به چنگ گرگها، پیراهنت را
انگـار میبینم گُلان پـرپـرت را
پاشیده از هم عضوعضو اکـبرت را
انگار میبینم که بعد از قتـل یـاران
هم تیرباران میشوی هم سنگباران
انگـار مـیبینم ذبیـح کـوچکت را
زخم گلوی شیرخوارهکودکت را
انگار میبینم که با اشک دو دیـده
داری به روی دست خود دستِ بریده
انگار بينم غرق خـون آیینهات را
جای سم اسبان و زخم سینهات را
انگار میبینم که شمر آید بـه گودال
انگار میبینم زدی در خون پر و بال
انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد
زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد
من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم
مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم
لبتشنـه از پیکر جـدا گردد سر من
آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من
تنهـا نـه ايـن نامردمردم میکُشندم
در کـوچههای شهر کوفه میکِشندم
«میثم!»شرار از نظم جانسوزت فشاندی
بس کن که دلها را به بحر خون نشاندی
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_ورود_حضرت_مسلم_به_کوفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#غزل
سر کردهام چه سخت سحرهای شهر را
طی کردهام تمام گذرهای شهر را
هرجا که رفته ام به در بسته خورده ام
کوبیده ام تمامی درهای شهر را
گفتند با تو اند ولی کیسه های زر
تغییر داده است نظر های شهر را
تمرین رقص و هلهله و جشن می کنند
آماده می کنند هنر های شهر را
آن باغ های سبز که گفتند، سنگ بود
برداشت کرده اند ثمرهای شهر را
آهنگری شلوغ ترین شغل کوفه است
تعمیر می کنند سپرهای شهر را
فطرس کجاست تا برساند به دست تو
این آخرین سلام و خبرهای شهر را...
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_ورود_حضرت_مسلم_به_کوفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#مثنوی
سیر و سلوک من شده آواره بودن
بی "چاره" بودن با وجود چاره بودن
هرکس کسی دارد ولیکن من ندارم
کاری به جز زانو بغل کردن ندارم
من دوست دارم کوچه گرد شب شدن را
شب تا سحر دلواپس زینب شدن را
رفتند اما یک نفر دور و برم بود
آن یک نفر هم سایه ی پشت سرم بود
گشتم ولی این شهر پروانه ندارد
انگار جز طوعه کسی خانه ندارد
این شهر بی درد است، یک زن اهل درد است
طوعه پناهم داد، خیلی طوعه مرد است
چه مردم نامهربانی داشت کوفه
ای کاش ده تا مثل هانی داشت کوفه
در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته
این چند روز آنقدرها دندان شکسته
اینجا وفا دارد، وفاهای دروغی
بازار هم دارد، چه بازار شلوغی!
بازار، دنبال وفا رفتم، جفا داشت
اما خدا را شکر دیدم بوریا داشت
حالا که دستم بسته شد یاد علی ام
معلوم شد امروز داماد علی ام
از بام نه از چشمشان افتادم آخر
دیدی چه کاری دست زینب دادم آخر؟!
گفتم سرم را طوعه می گیرد به دامان
اما سرم را کوفیان دادند طفلان
مانند قربانی تنم را می کشیدند
دست مرا بستند و از پا می کشیدند
می خواستم خونم به پای رب بریزد
گل در مسیر محمل زینب بریزد...
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#سالروز_ورود_حضرت_مسلم_به_کوفه
#غزل
نکرده است به عهدش کسی وفا مسلم
رسیده ای به سرانجام ماجرا مسلم
علی ندیده وفا از اهالی این شهر
نشسته ای به امید وفا چرا مسلم؟
نماز مغرب اگر صدهزارتا باشند
دوباره یک نفری موقع عشا مسلم
دوچشم مردم این شهر کور خواهد شد
اگر اشاره کند برقی از طلا مسلم
ببین که مردتر از مردهاست پیرزنی
امید نیست به این قوم بی حیا مسلم
شب نجات تو از دست شبه مردان است
هزار شکر که دیگر شدی رها مسلم
نمانده راهی و تو بی پناهی و باید
فقط بلند کنی دست بر دعا مسلم
رسیده ای به سرانجام و حیله ی کوفی
ببین خیال تو را برده تا کجا مسلم
اگر چه از سر دارالعماره می افتی
سرت نمی رود اما به نیزه ها مسلم
هزار شکر خدا را دگر نمی ماند
تن تو روی زمین زیر دست و پا مسلم
ولی قرار شده تشنه لب شهید شوی
به احترام لب شاه کربلا مسلم
#مجتبی_خرسندی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_تخریب_بقیع
#ترکیب_بند
روزی اینجا بهار داشته است
چار سنگ مزار داشته است
به حریمش پناه می برده
هرکه با هر که کار داشته است
مثل مشهد در اين حرم زائر
از خودش اختیار داشته است
شانه ي بی قرارِ لرزان و
گونه ی آبدار داشته است
اشک با پلک، رو به روی ضریح
آشکارا قرار داشته است
روزگاری به خادمیِ بقیع
جبرئیل افتخار داشته است
روی زوار باز بوده حرم
ساعت دو سه چار داشته است
شاخه هایش به سنگ محکوم است
هر درختی که بار داشته است
گیرم اینجا خراب هم باشد
دائما آفتاب هم باشد
دل مهم است بین ما با قبر
گیرم اصلاً طناب هم باشد
گاه مثل بقیع میبایست
در زیارت شتاب هم باشد
این خودش باب رحمت است اگر
زدن شیعه باب هم باشد
پیرهن خود ضریح خواهد شد
زیر آن گر کتاب هم باشد
چون که اُمّ البنین در این خاک است
باید اینجا رباب هم باشد
باید اینجا شبیه کرب و بلا
ناله ی آب آب هم باشد
باید اینجا حرم درست کنند
چار تا مثل هم درست کنند
با امام حسن سزاوار است
چند باب الکرم درست کنند
با طلا دور مرقد سجاد
بیتی از محتشم درست کنند
به تولای باقر و صادق
صحن دارالقلم درست کنند
نزد ام البنین نمادی از
مشک و دست و علم درست کنند
"دودمه" نه در این مکان باید
شاعران "چاردم" درست کنند
با کریمان "کریم خانی"ها
قطعه ی "آمدم" درست کنند
دورِ گنبد چهار گلدسته
ولی از داغ خم درست کنند
کاش هر چیز را نمی سازند
کوچه را دست کم درست کنند
کوچه را در ادامه ی طرحِ
از حرم تا حرم درست کنند
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_تخریب_بقیع
#مثنوی
اشکم به رخ، خونم به دل، آهم به سینه است
ای زائرین، ای زائرین این جا مدینه است
شهری که خاکش آبرو بخشد به جنّت
شهر محمّد شهر قرآن، شهر عترت
در هر وجب صدها چراغ راه دارد
نقش از قدم های رسول الله دارد
ای جا محمّد عالمی را رهبری کرد
هم یار امّت بود و هم پیغمبری کرد
ای جا ستمکاران کافر عهد بستند
پیشانی و دندان پیغمبر شکستند
این جا شرار آه جبریل امین ریخت
خون از سر و روی محمّد بر زمین ریخت
این جا علی پروانه سان گرد پیمبر
گردید تا آمد نور زخمش به پیکر
این جا دل پیغمبر اسلام خون شد
این جا جگر از پهلوی حمزه برون شد
این جا محمّد داغها بر سینه اش ماند
زنگ غم و اندوه بر آئینه اش ماند
این جا قدم بر عرش اعلامی گذارید
چون پا به جای پای زهرا می گذارید
این جا مراد از قبّة الخضراء بگیرید
این جا سراغ از تربت زهرا بگیرید
این جاست کعبه نه، زکعبه بهتر این جاست
هم فاطمه هم تربت پیغمبر این جاست
آوای وحی آید زدیوار رفیعش
هم باب جبرائیل و هم باب البقیعش
در بین آن محراب و منبر جا بگیرید
بوسه زقبر مخفی زهرا بگیرید
گلزار وحی و روضۀ طاهاست این جا
آتش گرفته خانۀ زهراست این جا
پشت در این خانه نزدیک همین قبر
زهرا کتک خورد و علی بگریست چون ابر
خورشید در این کوچه ها گردید نیلی
بلبل سراپا سوخته گل خورد سیلی
این جا امیرالمؤمنین را دست بستند
تا با لگد پهلوی زهرا را شکستند
این جا کشیده بر فلک آتش زبانه
این جا گلی پرپر شده با تازیانه
این جا به زیر پای مردم کوثر افتاد
تنهای تنها فاطمه پشت در اوفتاد
پیوسته چشم شیعه اینجا خون فشان است
زیرا زیارتگاه قبری بی نشان است
قبری که هر قلبی بیاد او کباب است
قبری که تنها زائر او آفتاب است
قبری غریب و بی رواق و بی نشانه
بر خاک آن صورت نهد طفلی شبانه
قبری که مخفی در دل تنگ زمین است
خاکش گل از اشک امیرالمؤمنین است
قبری که ما گشتیم و پیدایش نکردیم
از دور هم حتی تماشایش نکردیم
این قبر، قبر دختر پیغمبر ماست
با آن که پیدا نیست چون جان در بر ماست
این قبر احمد، این بقیع و قبرهایش
گلهای پرپر گشته اما با صفایش
آن فاطمه بنت اسد آن ام عباس
این قبر ابراهیم، احمد را گل یاس
این مجتبی این قبر بی شمع و چراغش
این سید سجاد با آن درد و داغش
این باقر و این صادق آل محمّد
این قبر عباس آن عموی پیر احمد
این قبرها را یک به یک دیدیم اما
یابن الحسن، یابن الحسن، کو قبر زهرا
این جا محمّد رازها در پرده دارد
این جا امیرالمؤمنین گُم کرده دارد
این جا شرار، از سینۀ عالم برآید
جا دارد ار جان از تن میثم برآید
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_تخریب_بقیع
#غزل
به یمن مِهر تو شد از سراب، آب درست
بدون مِهر تو از آب شد سراب درست
نگاه کردن تو خلقت است تکویناً
نگاه کردی و شد ماه... آفتاب... درست
خدا به طرح تو پرداخت، شد امام درست
خدا به شرح تو پرداخت، شد کتاب درست
اگر قبول کنی من تراب نعلینم
مرا برای تو کرده ابوتراب درست
یکی برای حسین و یکی برای حسن
از این دو قطره فقط میشود شراب درست
بتول در عوض پیرهن برای حسین
برای صورت تو میکند نقاب درست
بقیع مظهر آبادی است پس عرش است
بهشت نیز شده از همین خراب، درست
"عتاب یار پری چهره" را کشیدم من
اگر چه هم نشود کار با عتاب درست...
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_تخریب_بقیع
#غزل
چارتا گل چونکه دٙرهم شد گلابش بهتر است
با همین توجیه این وادی شرابش بهتر است
چار خورشید است بر انگشتر دست بقیع
اینچنین جنس نگینش از رکابش بهتر است
در کرم در علم در بحث صبوری در اصول
مطلب این خاک از جلد کتابش بهتر است
کو ضریح و کو حرم؟اینجا فقط جاییست که
غالبا طرح سوالش از جوابش بهتر است
تا بفهمی ماجرای کوچه را مثل حسن
اصلا اینجا در زیارت اضطرابش بهتر است
مرقد و گلدسته ها خوبند اما نزد ما
کوری چشم عدو اینجا خرابش بهتر است
هرچه سوزان باشد و هر قدر با شدت بقیع
از زمین کربلا که آفتابش بهتر است
گرچه مانع می شود اما به دستی بسته نیست
اینچنین از شام و از کوفه طنابش بهتر است
حرف ها را میزنند اما سری بر نیزه نیست
پس شنیدن گاه از دیدن عذابش بهتر است
گرچه می گردد کباب از حرف، قلب ما ولی
مجلس اینجا از آن مجلس کبابش بهتر است
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_تخریب_بقیع
#چارپاره
می رسد از مدینه بوی غم
فاطمه باز دیده گریان شد
چونکه قبر چهار فرزندش
در حریم بقیع ویران شد
آتش کینه شعله ها دارد
از دل سرسپرده های یهود
لعنت حق به هر چه وهابی
لغنت فاطمه به آل صعود
قصد دارند ریشه را بزنند
صحبت از قبرها بهانه بود
ریشۀ بغض و کینۀ اینان
آتش و دود و تازیانه بود
لعنت حق به آن کسانی که
اولین شعله را به پا کردند
حق پیغمبر معظم را
با لگد پشت در ادا کردند
در مدینه ز بعد پیغمبر
ناله های بلند ممنوع است
در مرام پلید این مردم
زن زدن از امور مشروع است
گریه کردند آسمانی ها
با نوای حزینه ی زهرا
به گمانم که باز تازه شده
داغ مسمار و سینه ی زهرا
بعد از آنکه زدند زهرا را
دستشان باز شد به بی ادبی
کاش روزی هیچکس نشود
ضرب سنگین سیلی عربی
کاش مهدی بیاید با او
ریشه ی فتنه را براندازیم
عاقبت بهر مادر سادات
گنبد و بارگاه می سازیم
با نیابت ز قبر مادرمان
سوی ام البنبن سلام کنیم
دست بر سینه در مقابل او
مثل عباس احترام کنیم
#قاسم_نعمتي
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_تخریب_بقیع
#مثنوی
گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام
من زائر قبور خراب مدینه ام
آنجا که گریه ها همه خاموش و بی صداست
هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست
آنجا که بغض سینه گلو گیر می شود
حتی جوان ز غربت آن پیر می شود
خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است
از گریه های فاطمه آیینه کاری است
اهل مدینه باب عداوت گشوده اند
بر اهل بیت ظلم فراوان نموده اند
هرکس دم از علی زده تخریب می شود
صدیقۀ مطهره تکذیب می شود
دنبال بی کس اند که تنها ترش کنند
صیاد بلبل اند که خونین پرش کنند
ازنسل هیزمند و به آتش علاقه مند
تفریحشان تمسخر هر نالۀ بلند
در خواب هم نشان حیا را ندیده اند
نیروی خویش را به رخ زن کشیده اند
بغض علی زبانه کشد از وجودشان
رنگ ریا گرفته همه تار و پودشان
روزی که راه حضرت صدیقه بسته شد
با ضربه ای حریم ولایت شکسته شد
ظلمی اگر که هست از آن لحظه حاکی است
تصویر چادریست که در کوچه خاکی است
امواج یک صدا دلم آزار می دهد
گویا صدای صورت و دیوار می دهد
گویا به گوش می رسد از قصۀ فدک
آوای نیمه جان و ضعیف «علی کمک»
تصویر هر چه درد از آن صحنه شد بدیع
یک گوشه ای ز غربت آن لحظه شد بقیع
اوراق خاطرات غیورانه نیلی است
هر چه که هست صحنۀ یک ضرب سیلی است
بی درد مردمان زمان جان مرتضی
ما را رها کنید بمیریم زین عزا
روزی رسد ز سینه غم آزاد می کنیم
همراه منتقم حرم آباد می کنیم
گلدسته می زنیم چونان صحن کربلا
گنبد بنا کنیم چونان مشهد الرضا
ما داغ دار سیلی ناحق مادریم
چشم انتظار منتقم آل حیدریم
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#تخریب_بارگاه_ائمه_بقیع
#غزل
بس كه پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع
بوى گل می آید از چاك گریبان بقیع
مرغ شب در سوگ گلهایی كه بر این خاك ریخت
از سر شب تا سحر، باشد غزلخوان بقیع
ناله هاى حضرت زهرا هنوز آید به گوش
از فضاى حسرت آلودِ غم افشان بقیع
گوش ده تا گریهی زار على را بشنوى
نیمه شبها از دل خونین و حیران بقیع
این حریم عشق دارد عقده ها پنهان به دل
شعله ها سر می كشد از جان سوزان بقیع
از دل هر ذرّه بینى جلوه گر صد آفتاب
گر شكافى ذرّه ذرّه خاكِ رخشان بقیع
هر گل اینجا دارد از خون جگر نقش و نگار
وه چه خوش رنگ است گلهاى گلستان بقیع
بسته ام پیمان الفت با مزار عاشقان
خورده عمق جان من پیوند با جان بقیع
اى ولىّ حق، تسلاّ بخشِ دلهاى حزین
خیز و سامان ده به گلزار پریشان بقیع
سینه این خاكِ گلگون، هست مالامالِ درد
كوش اى غمخوار رنجوران به درمان بقیع
اى جهان آباد كن، برخیز و مهر و داد كن
باز كن آباد از نو، كوى ویران بقیع
چون ببیند هر غروبش مات و خاموش و غریب
سیلِ خون ریزد «شفق» از دل به دامان بقیع
#محمدجواد_غفورزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shai_poem
#سالروز_تخریب_بقیع
#غزل
تا که ذهنم از مدینه مشهدی دیگر بسازد
بهتر است این شهر را از هرکجا بهتر بسازد
مثل فتح مکه درتغییر این بارِ مدینه
طرح را احمد بیارد٬ شهر را حیدر بسازد
ازحسن دارالکَرَم٬ محراب رابا نام سجاد
بین صحن باقر و صادق دوتا منبر بسازد
احتمالا بین صحن فاطمه باگریه٬ حیدر
جای سقّاخانه حوضی بهتر از کوثر بسازد
احتمالا از پر جبریل باشد سنگفرشش
کفشداری حرم را هم فقط قنبر بسازد
حضرت عباس هم مثل ضریح خویش ای کاش
بارگاهی هم برای حضرت مادر بسازد
باید از خرمای نخلستان میثم«سازگاری»؛
هی تناول کرده واز مزّه اش دفتر بسازد
چون حسینیه بناگردد دراینجا باید این خاک؛
بعد از این با روضه ی سخت علی اکبر بسازد
چارتا گنبد، رواق وصحن ها، با این مضامین؛
یک نفر باید«مدینه شهر پیغمبر»بسازد
روضه شداین شعر وقتی در ورودی نخستش؛
ازهمان کوچه علی با نام زهرا در بسازد
کاشکی این مرتبه در سمت کوچه بازگردد
کاش حیدر میخ را با ضربه ای بی سر بسازد
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_تخریب_بقیع
#ترکیب_بند
کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل
کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل
کاشکی می شد بریزی آب بر قبر حسن
کاش اینجا داشت شب ها روضه خوانی لااقل
کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد
کاش می شد تاسحر اینجا بمانی لااقل
کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع
زائران را خوب می شد که نرانی لااقل
کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب
پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل
کاش میدادیم با یک روضۀ ام البنین
قلب سنگی نگهبان را تکانی لااقل
کاش در خاک بقیع اذن زیارت داشتیم
کاشکی وقت نماز٬ آنهم جماعت داشتیم
آخرش آقا به این تقدیر پایان می دهد
خاتمه بر غصه قلب پریشان می دهد
مطمئنم او بیاید کار عالم دست ماست
ساخت و ساز حرم را دست ایران می دهد
کارفرما مهدی و ما پارکابش می شویم
اولش نقشه برای صحن و ایوان می دهد
گنبد و گلدسته و ایوان طلایی می شود
چون طلای این سه را شاه خراسان می دهد
چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان می شود
قطعاً اذن ساخت دهها شبستان می دهد
هرچه سینه زن بیاید در حرم جا می شود
دورتا دور رواق و صحن غوغا می شود
صبح و ظهر و عصر این صحن و سرا هم دیدنیست
روی گنبد پرچم یا مجتبی هم دیدنیست
چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است
در مدینه چارتا نور خدا هم دیدنیست
می شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت
در میان کاسهٔ آبی شفا هم دیدنیست
چارتا خورشید پیش هم تلألو می کنند
چارتا خورشید این صحن و سرا هم دیدنیست
در زیارتنامه خواندن زیر چتر آرزو
بین قاب نور ایوان طلاهم دیدنیست
از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع
تابش گلدسته های کربلا هم دیدنیست
مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت
گوشه این صحن باید پنجره فولاد ساخت
حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است
حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است
ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو
در کدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است
در کجایت نیمه شب ها مرتضی سینه زده
در کجایت رد پای اشک های حیدر است
گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی و غم است
کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است
گرچه در قلب تو خوابیدند یک عده غریب
کربلا آرامگاه لاله های پرپر است
گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند
کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است
من نمیدانم که محسن هست آنجا یاکه نه
در عوض کرببلا قبر علی اصغر است
در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع
یک جوان ارباًارباً نیست قطعا ای بقیع
#مهدی_نظری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem