eitaa logo
شعر شیعه
7.2هزار دنبال‌کننده
517 عکس
198 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
در جمع زن‌های پیمبر برترست این زن تنهای تنها مصطفی را همسرست این زن حیدر به شمشیرش نبی را یاوری کرده با ثروت خود ذوالفقاری دیگرست این زن تنها نه زهرا را شفیع حشر می‌خوانند چون فاطمه باری‌رسان محشرست این زن جاری نمی‌شد بی حضورش سوره‌ی کوثر شأن نزول آیه‌های کوثرست این زن او را بپرس از سوره‌های مکی قرآن تا که بگویند آیه‌ها را از برست این زن خورشید بطحا را غروبی نیست زیرا که بر مصطفی ماه‌آفرین مهرآورست این زن جز او سرودی روی لب‌هایش نیاورده‌ست منظومه‌ی آرامش پیغمبرست این زن @shia_poem
ای سلام آورده جبریل از خداوندت، سلام  وی محمّد برده نامت را به لب با احترام  همسر و همسنگر و همگام با خیرالانام  سایه‌ات تا صبح محشر بر سر دین مستدام  ای شده وقف خداوند تعالی هست تو  وی تمام هستی خالق به روی دست تو  پاک‌تر از پردۀ بیت الهی دامنت  خلعت زیبای اُم‌المؤمنینی بر تنت  بوی عطر عصمت مریم دهد پیراهنت  نقش لبخند نبی در «یا محمّد» گفتنت  کیست تا مثل تو بانو کُفو طاهایش کنند؟  کفـو طاهـا، مـادر ام ابیهـاش کنند؟  این بوَد شأنت که حق روح مطهر خوانَدت  می‌سزد پیغمبر اسلام، همسر خواندت  نی عجب گر حیدر کرار، مادر خواندت  یا که جبریل امین زهرای دیگر خواندت  بین امت با وجود آن همه نعت و سپاس  ناشناسی ناشناسی ناشناسی ناشناس  ذات حق، دانندۀ اسرار داند کیستی  هر که هستی احمد مختار داند کیستی  بعد احمد، حیدر کرار داند کیستی  فاطمه، آن عصمت دادار داند کیستی  ای درود آفرینش بر تو و بر شوهرت  وی سلام الله بر دامان زهرا پرورت  در مقام زن ولی مردانگی قانون توست  تا قیامت هر کجا مؤمن بوَد، ممنون توست  بردباری، صبر، دینداری همه مرهون توست  هر که از اسلام دارد بهره‌ای، مدیون توست  مصطفی زآغاز، یاری جزتو وحیدر نداشت  در مقام و منزلت مانند تو همسر نداشت  این سه اصل آمد از اول باعث ترویج دین  هست تو، خُلق نبی، تیغ امیرالمؤمنین  از تمام هست خود یکسر فشاندی آستین  راستی این است در اسلام، دین راستین  با علی همگام در احیای قرآن بوده‌ای  پیشتر از بعثت احمد مسلمان بوده‌ای  مؤمنین از چون تو مادر تا قیامت سرفراز  مسلمین آرند بر خاک درت روی نیاز  بر تو می‌بالد محمّد، بر تو می‌نازد حجاز  با محمّد خوانده‌ای پیش از شب بعثت، نماز  مـادر زهرا سلام الله بر جان و تنت  یازده خورشید سر زد از سپهر دامنت  کرد در ماه خدا روح تو پرواز از بدن  گشت مهمان در جوار قرب حی ذوالمنن  بود سال رحلتت سال غم و رنج و محن  جامۀ ختم رسالت شد بر اندامت کفن  گشت عام الحزن بر ختم رسل، سال غمت  شد روان از دیده‌اش بر چهره اشک ماتمت  ای در امواج بلاها با محمّد رهسپر  در هجوم سنگ‌ها جان محمّد را سپر  بر محمّد از همه زن‌های عالم خوب‌تر  مصطفی را سوز داغت ماند عمری بر جگر  بارها زین غصه چشم سید بطحا گریست  بلکه در شـام زفاف حیدر و زهرا گریست  مابه توگریان، تورا لب درجنان پر خنده باد  همچوجان درقلب یاران خاطراتت زنده باد  شوکت و جاه و جلال و عزتت پاینده باد  منطقت تا حشر بر بوجهل‌ها کوبنده باد  جان شیرین محمّددرلب خندان توست  میوه‌های نخل«میثم» مدح فرزندان توست @shia_poem
عیب این است دگر بال و پری نیست که نیست سحر و نافله و چشم تری نیست که نیست در من خسته پس از این همه سال ازادی حال جز توبه شکستن هنری نیست که نیست چشم ها هرز شد از بس که تنزل کردند اه،در چشم،حیا و حذری نیست که نیست من به هر در که زدم رو به دلم باز نشد جز در مرحمتت حال دری نیست که نیست جز همین روضه،همین اشک،همین لحظه ناب در جهان هیچ کجایش خبری نیست که نیست روزه بودم،اثر روضه مرا پاک نمود که بجز اشک دوای دگری نیست که نیست بعد یک گریه بارانی عاشورایی از سیاهی گناهم اثری نیست که نیست خواهرش جانب گودال دوید و میدید بر تن زخمی ارباب سری نیست که نیست @shia_poem
تشنه ام! آب در این مشک ندارم چه کنم آمدم گریه کنم اشک ندارم چه کنم طبل رسوایی من را سر بازار زدند آبروریزی من را همه جا، جار زدند جرم و عصیان مرا اینهمه باهم ننویس اعترافات مرا وقت گناهم ننویس زده از بار گناهان به سرم بی خوابی آمدم پیش علی تا که مرا دریابی منِ آلوده و بیچاره همینم که همین! تو بزرگی کن و در خانهء قلبم بنشین پای شیطان به دلم بود، قلم کردی باز سر تو داد کشیدم بغلم کردی باز به ابالفضل قسم کار خودت را بلدی کار این بچه زدن داشت، ولی تو نزدی وای اگر تلخی غم را نمکِ زخم کنی به حسابم برسی، پشت سرش اخم کنی گرچه بیمار شدم باز شفا می گیرم چادر سوختهء فاطمه را می گیرم مادری حرز علی داشت، ولی حال نداشت به خدا طاقت رفتن ته گودال نداشت فاطمه پیرهنی دوخت به چشمان ترش با همان چشم ترش کرد به جسم پسرش کربلا با پسر فاطمه درگیر شدند همه بر پیرهن کهنه سرازیر شدند @shia_poem
گل رايحه پيرهن چاك تو دارد باران سحر عطر تن پاك تو دارد خمخانه تهيدست شد اي خوشه انگور توفان خبر از سوختن تاك تو دارد هر صاعقه در سينه شب قصه تلخي از آمدن و رفتن چالاك تو دارد اي كشتي توفان زده ساحل خورشيد دريا خبر از روح عطشناك تو دارد بعد از سفر سرخ تو اي مرد، گلويم بوي نفس سوخته خاك تو دارد # @shia_poem
♦️♦️آیت الله علامه طباطبایی(ره) مفسر کبیر قرآن و فیلسوف شرق شب های ماه رمضان تا صبح بیدار بود. درس تفسیر داشت، سپس مقداری مطالعه می کرد و بقیه را به دعا و قرائت قرآن و نماز و اذکار مشغول بود. علاّمه مقید بود که دعای سحر را با افراد خانواده بخواند و پیش از ماه رمضان از همسایه ها اجازه می گرفت که اگر برای سحر خواب ماندند، آنها را بیدار کند. ایشان در همان درس فرموده بودند که من در طول عمرم تا به حال به یاد ندارم که شبهای ماه رمضان را خوابیده باشم. علامه حسن زاده آملی می نویسد: وقتی به حضور شریف علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه تشرف حاصل کرده بودم و عرض حاجت نمودم، فرمود: آقا، دعای سحر حضرت امام باقر علیه السلام را فراموش مکن که در آن جمال و جلال و عظمت و نور و رحمت و علم و شرف است و حرفی از حور و غلمان نیست. اگر بهشت شیرین است، بهشت آفرین شیرین تر است. آن عارف بزرگوار، در ماه مبارک روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها افطار می کردند. ابتدا پیاده به حرم مشرف می شد و ضریح مقدس را می بوسید، پس به خانه برمی گشت و غذا می خورد. شبهای ماه رمضان در جاهایی که مجالس روضه بود شرکت می کرد و... و گاهی با تمام وجود گریه می کرد به طوری که بدنش می لرزید. حضرت علامه شب قدر را به بحث و تحقیق آیات قرآنی احیا می کرد و تفسیرش در این شب فرخنده به پایان رسید. 📚منابع: علی تاج الدینی،یادها و یادگارها،ص۸۲،۸۳ یادنامه علامه طباطبایی،ص۱۷۲ ۱۴۴۳
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد پس از گذشت چهل سال آن امين خدا شروع امر رسالت به حکم داور کرد به گوش هوش چو کس، آيه‌اى از او بشنيد خداى را به تمام وجود باور کرد يتيم مکه گر از مال، بهره‌مند نبود خدا محمد را با خديجه همسر کرد عفاف و پاکى آن بى‌نظير مادر دهر دل رسول خداوند را مسخّر کرد شگفت واقعه‌اى بود اين نکو پيوند خداى عشق مه و مهر را برابر کرد خديجه‌اى که در او نور فاطمه تابيد همو که آمدنش خاک را معطّر کرد بدان که آمدن فاطمه عنايت بود که بر تمام جهان کردگار اکبر کرد خدا به پاس گذشتى که در ره دين داشت خديجه را به زنان قريش سرور کرد چه رنج‌ها که به جانش خريد بهر خدا چه خدمتى که به دين آن بلند اختر کرد تمام هستى خود را به پاى احمد ريخت خدا براى خديجه چنين مقدّر کرد اگر که مهر محمّد نبود در دل او چگونه آن همه اندوه و درد را سر کرد به سوى حق شد و سر در نقاب خاک کشيد دل رسول خدا را بسى مکدّر کرد همان عبا که پيمبر در آن تهجّد داشت خديجه موقع لبّيک دوست در بر کرد درود و رحمت خاصان، «خروش»، بر او باد! که هر چه داشت فدا در ره پيمبر کرد @shia_poem
بر در میخانه ات تا قفل هجران می خورد این جگر از دوریت خونِ دو چندان می خورد برگ من خشک است، اما ریشه ام خشکیده نیست باز دست باغبان بر خاک گلدان می خورد بر دلم افتاده که آلوده ها را می خری چونکه بر چشمان خشکم آب باران می خورد می شناسم من ترا، حتی اگر طغیان کنم... آخرش عفوت به امواج گناهان می خورد پشت در معطل شدم تا آنکه فهمیدم خدا راه تو بر خانهء شب زنده داران می خورد من که گفتم می زنی اما بغل کردی مرا گفتی این چهره به یک عبد پشیمان می خورد قیل و قالم را نبین! دق می کنم طردم کنی طفل اگر بی کس شود از این و از آن می خورد من لباسی پاره ام که بوی یوسف می دهم ریشهء پیراهن یوسف به کنعان می خورد هیچ موقع، من دلم شور جدایی را نزد غصه ام را چون خودِ شاه خراسان می خورد کربلا که هست دنیا می شود مثل بهشت کربلا که نیست این عالم به زندان می خورد خوش بحال هر که شد در روضه ها مست حسین خوش بحال هر که دور سفره اش نان می خورد بین خورجین سر زده آمد سری بین تنور پس کجای این سر زخمی به مهمان می خورد موی او آتش گرفت و دید زهرا مادرش هُرم آتش روی آن لبهای عطشان می خورد # @shia_poem
دمی با آه خلوت کن، بگیر ای دل جلا اینجا بیا سبقت بگیر از خلق، با رنگ خدا اینجا به نفس خویش غالب باش تا صاحب‌نفس باشی خدایی می‌شوی با نفس خالی از هوا اینجا گواهم آیت «لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ الله» است به استقبالِ استغفار می‌آید، رجا اینجا من آداب زیارت را مفاتیح‌الجنان دیدم شنیدم «فَادْخُلُوها خالِدِین» را بارها اینجا ریاض الجنة است این‌جا نیازی بر ریاضت نیست رضایت‌نامه‌ای کافی‌ست با مهر رضا اینجا به اشکی باز گردان آبروی رفته را برگرد بجو از چشمۀ خیر کثیر آب بقا اینجا.. گناهانی‌ست مخفی از همه «بینی و بین الله» که مشروط است عفو آن به امضای رضا اینجا رضای او «رَضِیَ اللهُ عَنهُم وَ رَضوا عَنهُ» است اگر مشتاق رِضوانٌ مِنَ اللهی بیا اینجا خدا با دستخط او خطای خلق می‌بخشد به دست راست آید نامهٔ اعمال ما اینجا.. صدای زنگ ساعت می‌برد زنگ دل ما را که در دل می‌دمد هر ثانیه حمد و ثنا اینجا مقرب باش با یارب لبالب باش از لبیک «أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاع» است لبیک دعا اینجا کنار خود امامی مهربان‌تر از پدر داریم که حاصل می‌برند از فضل او خلق خدا اینجا به امر «رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلا» تلاوت کن بخوان وصف مقام انبیا و اولیا اینجا قرائت کن «لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْض» بیا با آیت‌الکرسی به عرش کبریا اینجا تضرع کن در این مضجع بخوان «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَع» بگیر اذن شفاعت از عزیز مرتضی اینجا عیان بین دو کوه طوس، طور زادۀ موساست به چشم دل تماشا کن تجلای خدا اینجا تجلی می‌کند دائم صفات کبریا اینجا همه اسمای او حُسناست «فَادْعُوهُ بِها» اینجا «مَن اَرجوهُ لِکُلِّ خَیر» را در این حرم دیدم که با «أینَ لِیَ الخَیر» آشنایم سال‌ها اینجا سحرهای دعا را با دعاهای سحر دریاب بیا لب بر دعا وا کن که می‌یابی بها اینجا شب و روز دلم با روضه و روزه هماهنگ است که دارد آه من آهنگ تسبیح خدا اینجا خوشا سی روزۀ ختم کتاب از باء بسم الله خوشا حمدی که باشد افتتاحش با ثنا اینجا به هر ختمی نثار روح خود رحمت فرستادیم به ذکر فاتحه وا شد گره از کار ما اینجا حریمش باب حاجات و کلید آن مناجات است دعا کن هرچه می‌خواهی که می‌بخشد خدا اینجا ملائک هر شبش را با سلامی قدر می‌دانند همه تا مطلع الفجر فرج گرم دعا اینجا یکی تسبیح‌خوانِ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى»ست یکی با آیه‌های سجده دارد اعتلا اینجا یکی با سجدۀ «والنَّجم» در نجوای معراج است یکی گرم مناجات است با «شمس» و «ضحی» اینجا تمنا کن حقایق را، بدان قدر دقایق را به قرآن «لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‌» اینجا طواف زائر او آیتی از «سعی مشکور» است که مشهود است «أَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یرَى» اینجا خوش آن سائل که ذکر دائمش «اَوفِ لَنَا الکَیل» است خوش آن زائر که بیند «ثُمَّ یجْزَاهُ الْجَزَا» اینجا به هر خیری که نازل می‌شود آری فقیرم من عجب سرمایه‌ای دارم به امید خدا اینجا دو دست خالی آوردم پر از عطر دعا اینجا عجب جمع نقیضینی‌ست این فقر و غنا اینجا به «إِنَّ اللهَ تَوَّابٌ رَحِیم» امّیدوارم من که دیدم در زیارت «رحمةالموصوله» را اینجا «الهی لا تُؤَدِبنِی»، «الهی لا تُعَذِّبنِی» مرا تأدیب کن با رأفت و لطف و عطا اینجا «الهی لا تعاقبنی» اجابت شد، یقین دارم اگر لطفت نبود امشب نمی‌خواندی مرا اینجا من آن عبد گریزانم پناهم داده سلطانم وگرنه بوده جای مجرمی چون من کجا اینجا؟! از این درگاه هرگز دست خالی برنمی گردم که نگذاری بماند بنده محروم از عطا اینجا وفا آیینه‌ای دارد که می‌گیرد صفا اینجا عطا گنجینه‌ای دارد که می‌یابد بها اینجا هجوم سائلان دور ضریح او مجابم کرد همه دیدند ازاو خیر و کسی نشنیده لا اینجا عنایاتش عیان باشد، چه حاجت بر بیان باشد کراماتش نمی‌گنجد به ظرف لفظ ما اینجا حرم هرگاه مهمانم، امین الله می‌خوانم نمی‌بینم کسی غیر از علیّ مرتضی اینجا به «اللهم فَاجعَل نَفسی» آری مطمئن هستم که صادر می‌شود امر قَدَر، حکم قضا اینجا «وَ اِلْحِقْنی بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَج» دلیل ماست به بهجت می‌رسد قلب محبان رضا اینجا زیارت، جامه‌ای خواهد که از تقواست تشریفش شهادت، نامه‌ای خواهد به تصدیق وفا اینجا «فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ» فدای آن‌که در این ره سر تسلیم دارد پای پیمان رضا اینجا گروهی منتظر عمری دعای عهد می‌خوانند گروهی ندبه‌ها دارند هر صبح و مسا اینجا.. بخوان با آدم و نوح از مقام آل ابراهیم ببین در آل عمران، آیتی از مصطفی اینجا حسین این آیه را وقت وداع اکبرش خوانده‌ست بخوان تا کربلایی‌تر شود دل‌های ما اینجا به رسم دعبل ای دل دم بزن از آه اهل‌البیت مصیبت‌خوان شده «قبرٌ بطوس یالها» اینجا @shia_poem
مرا شبیه عبایت تکان بده آقا مرابه زیرِکسایت مکان بده آقا کمی زچهره ماهت نقاب بر افکن دوباره برتن این مرده جان بده آقا به دست فیض کریمت طلیعه ی خورشید گدای پشت درم, آب ونان بده آقا به دانه هر مژه ات تیرِ زهد بر قلب است زِ ابروانِ هِلالت کمان بده آقا توراقسم به نفسهای آخرِ قاسم برای خوب شدن یک زمان بده آقا به جان فاطمه محجوب میشوم آخر زخادمان تو محسوب میشوم آخر چه مزه ای بدهد ازجگر حسن گفتن زِ مغرب رمضان تا سحر حسن گفتن خدابه حق حسن, یاحسن به حق خدا شدم عبیدتو با اینقدر حسن گفتن تمام روزی نوکر به دست ارباب است که آب ونان من است بیشتر حسن گفتن ز بعدذکرِ حسین یاحسین ،میچسبد قسم به حضرت زهرا دگر حسن گفتن ببرتونام حسن را که عاقبت بینی نجات بخش صراط است هرحسن گفتن تنورعشق حسین ، از دم حسن گرم است که اشک روضه وسوز،ازغم حسن گرم است دوگوشواره حسن را چه گوشه گیرش کرد و گوشه پاره حسن را چه زود پیرش کرد # @shia_poem
کبوتریم و پی دانه‌ی امام‌حسن رسیده‌ایم درِ خانه‌ی امام‌حسن تمام مردم این شهر، شهرت ما را شناختند به دیوانه‌ی امام‌حسن عجیب نیست اگر می‌شوند دشمن و دوست اسیر لطف کریمانه‌ی امام حسن اگر تمام جهان میهمان او باشند هنوز جا دارد خانه‌ی امام حسن نمی‌رویم سراغ کسی به غیر از او که رزق ماست به پیمانه‌ی امام حسن دل شکسته‌ی ما آن‌قدر طوافش کرد لقب گرفت به پروانه‌ی امام حسن فقیر بوده ولی پادشاه می‌گردد گرفته هرکس عیدانه‌ی امام‌حسن هزارشکر که نام تو بر زبان من است "حسن" قشنگ‌ترین واژه‌ی جهان من است تمام شهر سر سفره‌ی ضیافت اوست که روزی همه‌ی خلق از کرامت اوست اگر چه خم نشده پیش هیچ‌کس، اما همیشه گردن ما زیر بار منّت اوست کریم قابل تعریف نیست، پس چه عجب! اگر که دشمن او شامل شفاعت اوست عجیب نیست که لبخند و مهربانی و عشق جواب آن‌همه بی‌حرمتی به ساحت اوست "سکوت" حکم خدا و رسول بود، ولی جمل نمونه‌ای از قدرت و شجاعت اوست فقط نه این که کرم کرد و رزق ما را داد نفس کشیدن ما نیز با عنایت اوست مرا به حج چه‌نیازی‌ست تا حسن دارم اگر به کعبه بیایم هدف زیارت اوست وجود عالم امکان به خاطر حسن است خوشا به حال هر آن‌کس که شاعر حسن است همان که با ادب و با‌وقار می‌بخشد فقط به خاطر پرودگار می‌بخشد به این دلیل غلام حسن خودش آقاست که گل همیشه به خار اعتبار می‌بخشد تمام زندگی من فدای مردی که تمام زندگی‌اش را سه‌بار می‌بخشد چرا که او پسر ارشد همان مردی‌ست که بین معرکه‌ی کارزار می‌بخشد بجز علی که به هنگام جنگ بخشیده‌ست کدام شیر به وقت شکار می‌بخشد؟ همیشه موقع بخشش که می‌شود این مرد به رسم فاطمه اول به "جار" می‌بخشد نمی‌دهم به دوعالم غلامی او را گرفتم اینکه به من اختیار می‌بخشد همیشه گفته‌ام از تو ولی کم است حسن غلام کوی تو آقای عالم است حسن کریم اوست که در اوج بی‌مرامی‌ها نشسته است سر سفره‌ی جزامی‌ها که نیک‌نام‌ترین است و خورده‌اند قسم به نیک‌نامی او کل نیک‌نامی‌ها کج است گردن‌شان پیش او، چرا که شدند به احترام حسن محترم گرامی‌ها غلام آل علی باش چون که می‌ارزد به پادشاهی عالم همین غلامی‌ها در این مقام که شهرت در اوج گمنامی‌ست همیشه در پی گمنامی‌اند نامی‌ها به یک نگاه کریم تو می‌شود شیرین برای دشمن تو اوج تلخ‌کامی‌ها همیشه گرم بماند به حق حضرت عشق به شوق دم زدن از او دم "کلامی" ها " چه مِدحتی بنویسیم در مقام حسن که هم غلام حسینیم و هم غلام حسن" تو را که دیده غم از شوق ریشه‌کن شده است همه اویس شدند و جهان قرن شده است برای هرکه تو را دیده نیست جای گله که هم‌ردیف ترانی همیشه لن شده است زبان شعر کم آورده است هرجایی که از فضائل بسیار تو سخن شده است به رمز و راز مسیحایی تو پی بردم از آن کویر که تا رد شدی چمن شده است حرام باشد اگر دست بی‌وضو بزنم به هر نگین که مزین به یاحسن شده است مگر به خواب ببیند شترسوار جمل کسی حریف تو در جنگ تن‌به‌تن شده است! تمام شهر برای حسین سینه زدند ولی حسین برای تو سینه‌زن شده است‌... امید ما کرم توست یا امام‌حسن زیارت حرم توست یا امام‌حسن # @shia_poem
شعرِ من واژه ی من لُبِّ کلامم حسن است شب سلامم حسن و صبح سلامم حسن است با حسن زنده و با عشق حسن خواهم مُرد حُسنِ مطلع حسن و حُسنِ ختامم حسن است هرکسی زنده به عشق است نمیرد هرگز زنده ی عشقم اگر رمزِ دوامم حسن است مثلِ رودم که حسن ذکرِ قعود است مرا مثل کوهم که شب و روز قیامم حسن است پدرم هرچه مرا نام نهاده است گذشت من از این لحظه از این ثانیه نامم حسن است سرِ من سبز ، زبان سرخ ، سرم هم برود أیُهاالناس بدانید ; امامم حسن است @shia_poem
باید دوباره ، دست به زلفی نجیب زد بوسید زخم عشق و سری بر طبیب زد باید گرفت نوبت دیدار از مَلَک سر بر طبق نهاد و سری بر حبیب زد باید به پای دل به بهشت بقیع رسید با سوز و آه ، ناله ی أمً یجیب زد خاک در حَسن به دو چشمان کور زد بر شاخ حُسن او نفسِ عندلیب زد باید نشست مثل گدایان سامرا بانگ أنا الغریب وَ أنت القریب زد از هر چه بگذرم سخن دوست خوشتر است باید کنار خاک حسن حرف سیب زد @shia_poem
بر نامِ کریمِ آلِ طاها صلوات یکبار نه ده بار نه ، صدها صلوات غم رفت و فراق رفت و بی تابی رفت آمد پسر ارشد زهرا ، صلوات @shia_poem
امشب شب سقایی یعسوب دین است پیمانه ها دست امیرالمؤمنین است بر تشنه کامان حرم سقاست حیدر بر حضرت زهرا قسم آقاست حیدر او صورت انسانی الله باشد او کاشف الکرب رسول الله باشد او جلوه ربانی شب های قدر است او مشک بر دوش آمده، سقای بدر است او را تمام عرشیان تکریم کردند خیل ملائک بر علی تعظیم کردند امشب جنون آبها هم بی مثال است می نوشی از دست علی تنها حلال است پیداست قد و قامتش در دشت، صد شکر سقای حق با دست پُر برگشت، صد شکر روی سخن با آن امیر عالمین است تنها خجالت بهر سقای حسین است در علقمه عباس عمود آهنین خورد در خیمه زینب ناله کرد و بر زمین خورد @shia_poem
به کعبه کسی تا ابد سر نمیزد... اگر کعبه سجده به حیدر نمیزد به عشق علی،وقت معصیت ما.. قلم را ملک بین جوهر نمیزد برای علی تا دم‌ حوض رفتیم وگرنه کسی لب به کوثر نمیزد علی فتح خود را به یک‌ ضربه میکرد همان ضربه بس بود.دیگر نمیزد علی زحمتش را به نوکر نمیداد دم کار حرفی به قنبر نمیزد زمان غضب آنچنان اخم میکرد.. که جبریل از هیبتش پر نمیزد اگر در اذان ها علی حذف میشد موذن هم الله اکبر نمیزد اگر صبر حیدر نمی بست دستش فلانی لگد را براین در نمیزد اگر شعله ی در نمیرفت بالا زن خانه در شعله پرپر نمیزد اگر خاک کوچه به چادر نمیخورد به کوفه کسی حرف معجر نمیزد @shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به کعبه کسی تا ابد سر نمیزد... اگر کعبه سجده به حیدر نمیزد به عشق علی،وقت معصیت ما.. قلم را ملک بین جوهر نمیزد برای علی تا دم‌ حوض رفتیم وگرنه کسی لب به کوثر نمیزد علی فتح خود را به یک‌ ضربه میکرد همان ضربه بس بود.دیگر نمیزد علی زحمتش را به نوکر نمیداد دم کار حرفی به قنبر نمیزد زمان غضب آنچنان اخم میکرد.. که جبریل از هیبتش پر نمیزد اگر در اذان ها علی حذف میشد موذن هم الله اکبر نمیزد اگر صبر حیدر نمی بست دستش فلانی لگد را براین در نمیزد اگر شعله ی در نمیرفت بالا زن خانه در شعله پرپر نمیزد اگر خاک کوچه به چادر نمیخورد به کوفه کسی حرف معجر نمیزد @shia_poem
هر کس برای توبه مصمم نمی شود با صد هزار موعظه آدم نمی شود امروز اگر که فرصت توبه هدر دهیم فردا همین مجال فراهم نمی شود طاعات ما و حلقه ی پیوند با خدا خالص نبوده است که محکم نمی شود نامردی است بندگی لحظه ای ما شوق گناه و نافله با هم نمی شود باید برای خشکی چشم التماس کرد این چاه خشک، یک شبه زمزم نمی شود ساکت نباش، حرف بزن با خدا، بگو: من آمدم کنار تو باشم، نمی شود؟ شاید که از نگاه تو افتاده ام دگر وقتی دلم، شکسته و محرم نمی شود در بین خوب ها منِ آلوده هم بخر چیزی که از کریمی تو کم نمی شود حلوا نخواستم، تو خودت را به من بده حلوا برای غم زده مرهم نمی شود جای بهشت کرب و بلا روزی ام کنید بی کربلا بهشت، مجسم نمی شود هرکس که آمده قدمی سمت کربلا شرمنده ی رسول مکرم نمی شود نان علی و فاطمه را سائلی که خورد دیگر مقابل احدی خم نمی شود شمشیر زهر خورده به فرق علی زدند پس مرهمی براش فراهم نمی شود جوری که آیه های سرش ریخته بهم هر کار هم کنند منظم نمی شود این ضربه سخت بود ولی در دل علی بر دردهای کوچه مقدم نمی شود زینب... مدینه، کوفه، مدینه، زمین طَف یک زینب است و این همه ماتم؟! نمی شود @shia_poem
دوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده بود سنگ بر آینۀ اصل وجود آمده بود شب تودیع تو از جوش ملک غوغا شد وحی نازل شده و روح فرود آمده بود به تمنّای حضور تو ز بام ملکوت پیک قدسی به سلام و به درود آمده بود آن شب از سرخی خون تو شفق رنگین شد فجر حیرت زده با روی کبود آمده بود جان ما بودی و بدرود جهان می گفتی آن شب قدر که مسجد به سجود آمده بود به امید کرمی پیک اجل این همه راه به گدائی به در خانۀ جود آمده بود ای گره خورده حیات دو جهان با نفَسَت مرگ آن شب به سراغ تو چه زود آمده بود غمت این بود که در خانۀ بی فاطمه باز محشر تازه ای آن شب به وجود آمده بود می شنید از گل لب های تو الله الله شاهد غیب که از بزم شهود آمده بود ای نماد حرم عشق و محبّت، نجفت از تو شعر شفق آن جا به نمود آمده بود @shia_poem
تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو تا که از ضَرب علی باسرش اُفتاد زمین به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت دید از ضربه ی در همسرش اُفتاد زمین کَس نفهمید که عباس چگونه آمد بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین خواست تا خانه یِ زینب رویِ پا راه رَوَد دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین ذوالجناح آه ببین نیزه ای او را هول داد از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین دید پایین قدمهاش سَنان می خندید دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین @shia_poem