eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
437 عکس
162 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
طنین عشق به مافوق کهکشان می رفت صدای شورِ بشر تا به لامکان می رفت نفس نفس پر و بال فرشتگان می رفت خبر به دست ملائک به آسمان می رفت تمام عرش ز شوق شنیدش پا شد خبر رسید به بالا..،حسین بابا شد به رودخانه تمنای وصل دریا داد به جبرئیل کمی فرصت تماشا داد به دست مریم اربابمان،مسیحا داد خدا ودیعه ی خود را به ام لیلا داد عروس فاطمه با یک ‌گُلَش بهار آورد برای دلبر کُون و مکان نگار آورد گلاب های جهان مست عطر شب‌بویند هزار شانه‌به‌سر لابه‌لای گیسویند تمام بیشه به دنبال ناز آهویند به شیرزاده به غیر از علی چه می گویند؟! حسین در بغل خویش لای‌لایش کرد برای بار نخستین علی صدایش کرد ستاره تا که نگاهی به قرص ماه انداخت نماز بندگی عرش را به راه انداخت هزار یوسف دلداده را به چاه انداخت تمام آینه ها را به اشتباه انداخت دو تیغ ابروی اکبر به مرتضی رفته چِقَدر خُلقاً و خَلقاً به مصطفی رفته خبر دهید به خُم ها شراب ناب آمد به چشمه‌سار بگوئید روح آب آمد به گوش شب برسانید آفتاب آمد کریم زاده ای از نسل بوتراب آمد نبی که نیست ولیکن نبوتش علنی است اصول تربیت او حسینی و حسنی است از آن زمان که گِلم را به عشق اَفشُردند مرا به دست کسی غیر یار نسپردند تمام شهر ز خوانش طعام می بُردند هزار جُون سر سفره اش نمک خوردند فقیرهای درش گرم سروری هستند غلام های حسین از دم اکبری هستند به آفتاب بگو خلوتی اجاره کند به ذره گر نظر لطف،ماه‌پاره کند اگر به خاک سر کوی خود اشاره کند به آسمان رود و عرش را نظاره کند هنوز برکه ی ما عکس ماه را دارد گدای پشت درش حکم شاه را دارد شکوه کوه حرا شانه های شهزاده عبای سبز محمد عبای شهزاده قیامتی است نماز عشای شهزاده بلال ها همه مات صدای شهزاده علی به کنگره ی شهر تا اذان می گفت حسینِ فاطمه در هر فراز..،جان می گفت نسیم با سر زلفش همیشه درگیر است غلاف آهنی اش جایگاه شمشیر است لب تشهدی اش پرتگاه تکبیر است درست مثل اباالفضل این پسر،شیر است همیشه شانه به شانه کنار عباس است به نام حضرت زهرا چقدر حساس است عقاب از نفس کرکسی نمی ترسد و باغ یاس ز خار و خَسی نمی ترسد رقیه در بغلش از کسی نمی ترسد ز درد و غصه و دلواپسی نمی ترسد رشید اهل حرم،رهبر سپاه حسین پناه فاطمیات است جان‌پناه حسین بنا بر این شده مثل عمو علم بزند تمام لشکر کفار را بهم بزند و قبل از آنکه دمِ رفتن از حرم بزند کمی برای پدر جانِ خود قدم بزند چِقَدر با قد و بالاش عشق می کرده حسین وقت تماشاش عشق می کرده مخدّرات برایش نقاب آوردند برای نور جبینش حجاب آوردند حنای سرخ به قصد خضاب آوردند برای باز شکاری عقاب آوردند تمام خیمه در این لحظه اضطراب گرفت پدر برای علی‌اکبرش رکاب گرفت دلاورانه به کشتار خصم تیغ گشود به ضربه ای سر و دست از عدوی پست ربود به کوری همه ی آن حرامیان حسود حسین با رجز او به وجد آمده بود شبیه صاعقه بر فرق کفر می بارد علی علیِ علی‌اکبر آفرین دارد چه می شود که کسی ناگهان کمین بخورد چه می شود که پری تیرِ سهمگین بخورد چه می شود اگر ابروی ماه چین بخورد خدا نیاورد این مصطفی زمین بخورد... قد بزرگ عشیره دم حرم تا شد خبر رسید که شهزاده ارباًاربا شد لهوفِ ماه گرفتار پنجه ی شب شد ورق ورق همه ی دشت از او لبالب شد رشید خیمه لگدمال سم مرکب شد چگونه پیکر او در عبا مرتب شد؟! نپرس اینکه چه آمد به روز اکبر او هنوز مثل معماست شکل پیکر او @shia_poem
و بی مقدمه با رخصت از جناب قمر نوشتم اول خط سیدی علی اکبر خدا به حضرت ارباب هدیه داد پسر خوشابه حال پسر یا خوشا به حال پدر خوشا به حال هرآنکس که نام خادم داشت علی رسید،جهان شاهزاده لازم داشت و جلوه کرد در عالم علی دوباره علی که برد نام علی را به هر مناره علی علیست وارث والایی و وقار علی به دست اوست برازنده... ذوالفقار علی حسین بر لبش الله اکبر آورده خدا برای جهان باز حیدر آورده به سینه مُهر(( انا فاطمی نسب )) دارد زمان زمان تبراست، پس غضب دارد به انتقام،سر از دشمنان طلب دارد همیشه نعره ی یا فارس العرب دارد علی کنار ابالفضل مثل جان و تن اند بگو که جمع ابالقاسم و ابالحسن اند اگرچه عالم و آدم به شوکتش رو زد اگرچه هیبت عباس هم دم از او زد قدش به قامت افلاک اگرچه پهلو زد ولی مقابل زینب همیشه زانو زد حسین گفت که بی او دلم شفیق نداشت اگر نبود...، علمدارمن رفیق نداشت میان کرببلا خواست تا نشان بدهد_ _علی شده ، که برای حسین جان بدهد چرا بهانه به دست حرامیان بدهد نخواست تا به امان نامه ها امان بدهد نظام لشکر خودکامه را به هم می زد همین که دور و بر خیمه ها قدم می زد @shia_poem
نگاه لطف سلیمان کجا و مویهء مور میان میکده مستی کنم به عشق حضور بریز باده برایم، بریز باده ز دور نشسته ام که کند ساقی از خرابه عبور شدم خراب زیارت یکی مرا ببرد یکی مرا حرم شاه کربلا ببرد اگر سبوی شکسته برات آوردم شمیم تربتی از کربلات آوردم ز گریهء سحر آب فرات آوردم مرا بخر که فقط سیئات آوردم کشیده در بغل خود مرا طواف حبیب مرا رسانده به یوسف، نخ کلاف حبیب نگاه من به غبار و به قاب شش گوشه است سلام دادم و اشکم جواب شش گوشه است به دست خالیم اینجا، شراب شش گوشه است مرا ببوس، دلم مست خواب شش گوشه است مگر ز ساغر ارباب، بهترش هم هست خراب بادهء او مست اکبرش هم هست دم ضریح شنیدم حسین گفت اکبر به پای او که رسیدم حسین گفت اکبر همینکه ناز کشیدم حسین گفت اکبر حسن نوشتم و دیدم حسین گفت اکبر بوی حسن طرف خانهء حسین آمد بیا برادر ریحانهء حسین آمد زمان آمدنش عرش، بیقراری کرد فضای خانهء ارباب را بهاری کرد دعای فاطمه را در مدینه جاری کرد کرم ز دست حسن داشت، سفره داری کرد ببین به صورت او جلوه هایی از ثقلین علی و احمد و زهرا و مجتبی و حسین شب علی شده مشکل گشا ابالفضل است طرف حساب فقیر و گدا ابالفضل است کسی که اینهمه هم شانه با ابالفضل است علیّ اکبر لیلاست یا ابالفضل است نگین درّ نجف را ببین در انگشتش همان که کرببلا را گرفته در مُشتش علی اذان خدا و علی صدای حسین علی کتاب خدا و علی دعای حسین موذنی که گرفته به دست عبای حسین پسر شده که بیفتد به روی پای حسین خدا کند نخورد چشم، قدّ و بالایش خدا کند که نیفتد پدر به پاهایش همینکه لختهء خون از روی دهان آمد حسین با سر زانو کشان کشان آمد صدای خندهء الوات شامیان آمد عقیله از حرم خود دوان دوان آمد شهید جمع شده زیر دست و پا ای وای... هزار تکّه علی ریخت در عبا ای وای... @shia_poem
چنان دریایی از می که به یک ساغر نمیگنجد درون یک غزل توصیف آن دلبر نمیگنجد همان که گر بنا باشد نوشتن از کمالاتش فقط شرح دو ابرویش به صد دفتر نمی گنجد به اقلیم دلم اولاد زهرا پادشاهانند دو سلطان پس غلط باشد به یک کشور نمیگنجد دل هر کس به گیسوهای معشوقی گره خورده‌است مرا در دل به جز عشق علی اکبر نمیگنجد به روی سر در هر خانه نامش میخورد از شوق درون چارچوب خویش دیگر در نمیگنجد برای بوسه بر یاقوت لبهای علی اکبر ستون انگور داده گرچه در باور نمیگنجد درون کوزه شاید جا شود دریا ولی قطعا علی نور است و جز در جسم پیغمبر نمیگنجد اذان بوی خوشی دارد که از عطر دهان اوست که غیر از عطر خوش در نافه و عنبر نمیگنجد حرم رفتی ادب کن محضرش پایین پا بنشین که نوکر در سرش رفتن به بالاسر نمیگنجد http://eitaa.com/shia_poem
مسیح بود و اذانش به مرده جان می داد به هر شکسته پری شوق آسمان می داد اگر چه با رجزش عرش را تکان می داد زمان جنگ  به دشمن هم او  امان می داد به قلب معرکه می زد علی علی گویان که خاندان علی را چه باکی از طوفان حذر کنید که از نسل شیر کرار است علیِ اکبرِ لیلاست ،مرد پیکار است به حق که آینه ی مجتبی ست ،سردار است به چهره احمد و در هیبتش علمدار است شبیه نه خود پیغمبر است این آقا بنازمش نوه ی حیدر است این آقا چه کرده است که دنیا شده گرفتارش خوشا به خالق رویش ،خوشا به معمارش همیشه شامل ما بوده لطف بسیارش نبوده  است یلی در جهان جلودارش دوباره ولوله بر پاست،محشر آمده است به اهل خیمه بگویید اکبر آمده است http://eitaa.com/shia_poem
با تو فقیرهایِ غنی می‌شویم علی مخمورهای خُم شکنی می‌شویم علی ما را نکرد مست ، شرابِ کسی ، فقط... ...مستِ فَمَنْ یَمُتْ یَرَنِی می‌شویم علی قربانت کُنیه‌ات که به نامِ حسن زدند  یعنی فقط ابالحسنی می‌شویم علی از خاکِ تو سرشته شدیم و به این حساب... با هم برادرانِ تنی می‌شویم علی تو از شرابِ حضرتِ حق خورده‌ای و ما بد مستِ باده‌ای دهنی می‌شویم علی وقتی که اکبراست امیرِ سپاه تو روزِ ظهور آمدنی می‌شویم علی آنکه علی‌است معجزه‌ی ابتدای او الله‌اکبر است فقط انتهایِ او حیران توست چشم محمد شناس‌ها ای فاطمه نگاه ، خداوند یاس‌ها از آتشی که هست به بامت رسیده‌اند از شهرهایِ دور همه‌ی آس و پاس‌ها جز تو حسین هیچ‌کسی را ندیده است یعنی نمی‌رسند به گَردت قیاس‌ها ای رفته بر جمالِ حسن ، کوچه را مبند پَرت است دائما به تو هرجا حواس‌ها هربار پیشِ عمه‌‌ی خود  مدتی بمان قدری نگاه کن به همین التماس‌ها تو مرتضایِ دومی و  تیغ اگر کشی پیشِ تو می‌دوند همه‌‌ی عمر و عاص‌ها ما عاشقیم قسمتِ ما بی ارادگی است پس با حسین نسبت ما خانوادگی است* لیلا نشسته است اگر در مقابلت مجنون دویده است به دنبالِ محملت لازم نبود اینهمه لشگر کشی کنی گیسو نریخته  دلِ باباست منزلت دریا مُرکب است و درختان قلم ولی تنها شمرده‌اند نَمی از خصائلت عباس رفته مِجمرِ اسفند آورَد از بسکه ریخته همه جا از فضائلت آدم بهانه بود اگر سجده کرده‌اند جبریل دیده بود کمی از شمایلت ام‌البنین به بازوی تو وان‌یکاد بست وقتی که ذوالفقارِ علی شد حمایلت ای دومین علی هنرت را نشان بده   بر آلِ فاطمه جگرت را نشان بده میدان محاطِ صولتِ پروردگاری‌ات دشتِ نبرد  نعره‌زن  از تیغ‌داری‌ات آنکه به سر نداشت هوایِ علی گُریخت جانم فدایِ سر زدن و سر شماری‌ات کَس را ندیده‌ایم از این خیلِ صد سپاه در گردنش نمانده خط یادگاری‌ات عباس با حسین و خدا خیره گشته‌اند باد است و یال و منظره‌ی تکسواری‌ات سُم می‌زند به سنگ ، زمین داغ می‌شود عقاب شیهه می‌کشد  اسب شکاری‌ات پیچیده مدحِ رزم تو در کاخِ شام ، پس تا شام رفته‌است سپاهِ فراری‌ات* یک خیمه است منتظرت بی خبر مرو میدان که می‌روی کمی آرامتر برو آبی نداشت ، روی زبانت زبان گذاشت رفتی و دست بر جگرش ناگهان گذاشت  زانو نمی‌کشید  بیاید کنار تو از خیرِ جان گذشت و قدم نیمه‌جان گذاشت تیغی نمی‌گذاشت که بابا بخوانی‌اش سر خم نمود گوش به روی دهان گذاشت هرکس که تیغ داشت به دورِ تو حلقه زد هرکس که تیر داشت میانِ کمان گذاشت هرکس که دور بود خودش را به تو رساند هرکس رسید نیزه‌ی خود را نشان گذاشت جایی نماند تا که گذارند زخمّ نو قومی رسید زخم  روی استخوان گذاشت ای داغِ مانده بر دلِ بابا بلند شو یا لااقل به خاطرّ لیلا بلند شو..... اشاره به حدیث:أَللّهُمَّ لَقِّنِی إِخْوانِی *اشاره به مدح معاویه @shia_poem
بیا که مرهم این قلب زار ما هستی تو صبح روشن شب های تارماهستی از این دوچشم خطا بین ماست این غیبت وگرنه صبح و شب آقا کنار ما هستی گناه پرده ی این دیده هاست وقت گناه میان خلق شما پرده دار ما هستی قرار بود بیایی به داد ما برسی شما قرار دل بیقرار ما هستی مُغَیَر است اگر امر ما "بِأَنْفُسِهِمْ"* نیامدی اگر آقا شعار ما هستی نیامدی اگر آقا نخواستیم فرج را ببخش از اینکه همیشه دچار ما هستی چه جمعه ها که گذشته به خودنیامده ایم چه جمعه ها که تو در انتظار ما هستی *إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ @shia_poem
سلام ای ماه را جانان؛ سلام ای شاه را نائب سلام ای درد را درمان؛ سلام ای قلب را صاحب به مدحت کاری از دست غزل که برنمی‌آید چگونه وصف تو گویند شاعرها در این قالب تو قرآن حسینی که خدا تقدیم او کرده که در هر سوره نه؛ هر آیه داری سجده‌ای واجب ملائک در دلِ هفت‌آسمان تنها تو را دیدند فراوانند انجم؛ کیست غیر از روی تو ثاقب؟ گمانم صبح میلاد تو ای پیغمبر ثانی کسی ناقوس نشنیده؛ اذان می‌گفته هر راهب هنر زیباتر است آن‌گاه که خرج علی گردد بخوان مداح؛ بسم‌اله؛ بگو شاعر؛ بزن مطرب الا ای جارچی‌ها طبل بردارید که آمد علی ‌بن ‌حسین ‌بن‌ علی ‌بن ‌ابی‌طالب چه جذابیتی داری که عباس از طلوع صبح به نور روی تو مانده‌ست خیره تا دم مغرب تو از راه آمدی تا پشت حق باشی و حق با تو که از امروز می‌لرزد به خود هر ظالمِ غاصب میان معرکه شانه به شانه با اباالفضلی کدام ابله گمان کرده که بر این دو شود غالب تو برمی‌گردی ای شیرِ جوانان بنی‌هاشم تو رجعت می‌کنی با آن امام حاضرِ غائب #@shia_poem
میرویم از اذن گلدسته.. طرف آسمان گلدسته آفتابی تر است حال و هوا.. زیرهرسایبان گلدسته همه نعلین را درآوردیم همه در آستان گلدسته ناخودآگاه کربلا رفته هرکه شد میهمان گلدسته پسران روح پیکر پدرند جان آقا و جان گلدسته ازصدای موذن است اگر.. میرسد آب و نان گلدسته هرچه گلدسته درجهان برجاست زیر دین علی اکبر ماست حرف تطهیرشد تورا دیدم کعبه را حاجی شما دیدم به خدای نماز شب هایت.. درنماز شبت خدا دیدم با همان آیه ای که آقا خواند بین قاب تو مصطفی دیدم از نجف یک مدینه ساخته ای باتو یک بام و دوهوا دیدم سفره ات باز شد کمی بعدش کاسه در دست انبیا دیدم کربلا پشت کربلا رفتم کربلا پشت کربلا دیدم... تو نشسته به اوج دنیایی چون که پایین پای آقایی هرکه پایینتراست بالاتر هرکه مجنونترست لیلاتر  درمقام شهود خواهد شد نفس سوخته مسیحا تر به شجاعت حیا چه می آید هرکه حیدرتراست زهراتر کمی امشب نقاب را بردار تا که یوسف شود زلیخاتر تشنگی نیست تا زمانیکه شود از کام خشک،دریا.. تر هرچه گشتیم در قبیله نبود از تو در خلق و خلق غوغاتر باتو تکلیف خمس روشن شد پنج تن درتن تو یک تن شد به رسالت بکش نبوت را به امامت بکش ولایت را کیسه پر آمدی که طبق روال برسانی به شهرنعمت را تو امام جماعت شهری پدرت داده این نیابت را دست ما بند دامنت آقا به دعاها  بده اجابت را می‌سزد گربه دست تو بدهند کار پیغمبری امت را صف کشیدیم بهر دیدن تو دیرتر طی کن این مسافت را تا که باشیم محو رخسارت نام ما هم شود خریدارت   قدمت با ستون قیاس نداشت جز به عرش خدا تماس نداشت به گدایی خلق می افتد هرکه بر لطفت التماس نداشت قامتت برتر از قیامت هاست این کجا آن کجا؟جناس نداشت صورت هیچ کس ز پیغمبر مثل روی تو اقتباس نداشت نور بی نور تو سیاهی شد عشق بی عشق تو اساس نداشت آشنا و غریبه مهمانت پیش تو فرق عام و خاص نداشت ای شب هشتم محرم ها ماتم تو عیار ماتم ها بس که انگیزه بلا داری ذات مستغرق خدا داری کوچه ای پیش روت بازشده بین کوچه برو بیا داری صد و ده تا شدی و کافی نیست صدو ده تا شدی و جا داری از دهان تو لخته خون مانده پا نداری و رد پا داری پهلویت مانده است و هجده زخم چه گریزی ز نیزه ها داری جای خس خس صدا بزن ابتاه بی صدایی ولی صدا داری تا لبانت دگر زکار افتاد پدرت هم به احتضار افتاد @shia_poem
لبخند به لب دارد و خوش کردار است مانند نبی(ص) بهشتِ بی تکرار است عمامهٔ شهزاده-علیِ اکبر(ع) از عطرِ گلِ محمدی سرشار است! #@shia_poem
بگو که چرخش این روزگار دست علی ست که نبضِ هر چه دلِ بی قرار دست علی ست زمان جنگ صدا از کسی نمی آید میان معرکه ها ابتکار دست علی ست بگو فرار کنند آن همیشه ترسوها چه غم؟ که در عوضش ذوالفقار دست علی ست بهشت و دوزخ ما با علی گره خورده ست ببین که در دو جهان اختیار دست علی ست به غیر شاه نجف رو مزن به هیچکسی بیا که تا اَبدُ الدَهر ،کار دست علی ست @shia_poem22
امشب دل بیدارم دارد سحری دیگر وز زمزمه‌ام بر دل ماند اثری دیگر در سامره می‌بینم قرص قمری دیگر وز بیت ولا بر لب دارم خبری دیگر از نسل علی آمد خیر البشری دیگر یا آمنه آورده پیغامبری دیگر -طوبا ثمر آورده سینا شجر آورده -چشم همگان روشن نرجس پسر آورده من رحمت بیحد را در سامره می‌بینم من خلد مخلّد را در سامره می‌بینم من جلوه‌ی سرمد را در سامره می‌بینم من عبد مؤیّد را در سامره می‌بینم من طلعت احمد را در سامره می‌بینم من حسن محمّد را در سامره می‌بینم -ای منتظران خیزید با خصم درآویزید -در مقدم مهدی گل از پارۀ دل ریزید ای گمشده پیدا شو پیدایش حق را بین آیینه شو و آنگه آئینه‌ی یکتا بین رخسار دو صد یوسف در آن رخ زیبا بین بالای دو صد آدم در آن قد و بالا بین هم نوح پیمبر را در دامن دریا بین هم موسی عمران را در وادی سینا بین -در یک رخ زیبا بین خوبان دو عالم را -خوبان دو عالم نه پیغمبر خاتم را امشب من و دل گشتیم در کوی گل نرگس برگرد گل روی دلجوی گل نرگس خُلق نبوی دیدیم در خوی گل نرگس خوردیم شراب نور از جوی گل نرگس تا روی خدا دیدیم در روی گل نرگس دل گشته بهشت گل از لوی گل نرگس -ای دسته گل نرگس از مات سلام ﷲ -ای زینت هر مجلس از مات سلام ﷲ پیوسته درود از ما بر نرجس و مولودش بر نرجس و مولودش بر مهدی موعودش بر مهدی موعودش بر حجّت معبودش بر حجّت معبودش بر مقصد و مقصودش بر مقصد و مقصودش بر سیرت محمودش بر سیرت محمودش لطف و کرم و جودش -لطف و کرم و جودش حکم و سخن و عزمش -حکم و سخن و عزمش تیغ و عَلَم و رزمش مهر رخ دلجویش هنگام سحر تابید روشنتر و زیباتر از قرص قمر تابید از قلب ملک سر زد در چشم بشر تابید گفتی یم هستی را پاکیزه گهر تابید چون شعله به کوه طور از شاخ شجر تابید هنگام طلوع فجر بر دست پدر تابید -در طلعت او دیدند آئینه‌ی احمد را -مانند علی می‌خواند قرآن محمّد را اوّل سخن توحید از خالق اکبر گفت هم حمد الهی کرد هم وصف پیمبر گفت هم آیه‌ی قرآن خواند هم مدحت حیدر گفت هم نام امامان را تا خویش سراسر گفت از ظاهر و باطم گفت از اوّل و آخر گفت آنگه به زبان دل آن حجّت داور گفت -من شاهد و مشهودم من حجّت معبودم -من مقصد و مقصودم من مهدی موعودم من طوطی گویای گلزار شهیدانم من روشنی چشم بیدار شهیدانم من آینه سرخ رخسار شهیدانم من محیی ایثار و آثار شهیدانم من وارث مظلوم انصار شهیدانم من منتقم خون سالار شهیدانم -گلواژه‌ی جاء الحق بر دست جهانگیرم -نقش زهق الباطل بر تیغه‌ی شمشیرم حق وعده به من داده تا ملک جهان گیرم بر دوست امان بخشم از خصم امان گیرم مهر آرم و خشم آرم جان بخشم و جان گیرم یار همگان باشم داد همگان گیرم در سلک شبان آیم در کعبه مکان گیرم حلقوم ستمگر را در پنجه چنان گیرم -تا نقش زمین گردد اهریمن خود کامی -وز ظلم و ستم هرگز باقی نبود نامی ای روی تو نادیده دل برده ز دلداران ای کار تو پنهانی یاری ز همه یاران بشکفته دل از نامت چون لاله که در باران از جام تولاّیت سر مستی هوشیاران باز آکه بر اندازی بنیاد ستکاران با تیغ تو ریزد خون از سینۀ خونخواران -خورشید رخت در ابر پوشیده چرا مهدی -ای کعبۀ دل رویت از کعبه درآ مهدی ای با همگان مونس ای در همه جا تنها ای بی تو ز خون دل دریا شده دامن‌ها تا چند زمام دین در سلطه‌ی رهزنها تا چند جهان لبریز از گریه و شیون‌ها تا چند خزان حاکم در دامن گلشن‌ها تا چند بود قرآن بر نیزه‌ی دشمن‌ها -ای نالۀ مظلومان در گوش تو یا مهدی -ای پرچم ثارالله بر دوش تو یا مهدی باز آی که بنمائی بر ما رخ زیبا را باز آ که کنی از عدل پُر عرصه‌ی دنیا را باز آ که همه بینند آن روی دل آرا را باز آ که کنی پیدا دو گمشدۀ ما را هم تربت محسن را هم تربت زهرا را حیف است نبیند عبد رخسار تو مولا را -من «میثم»این کویم اوصاف تو را گویم -اوصاف تو را گویم تا وصل تو را جویم @shia_poem
...هر کوچه و هر خانه‌ای از عطر، چو باغی‌ست در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغی‌ست آویخته بر سر درِ هر خانه چراغی‌ست بر هر لبی از موعد و موعود، سراغی‌ست از شوق، همه رو به سوی میکده دارند یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید بی‌بال و پران را پر و بالی دگر آید کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده... تو در پی خود، قافله در قافله داری در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری با آن‌که خود از منتظرانت گله داری سوگند به آن اشک که در نافله داری با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟ کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟ ما ریزه‌خوریم و تو ولی‌نعمت مایی هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد... بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما کس نیست در این قافله، وامانده‌تر از ما ما بی‌خبریم از تو و تو باخبر از ما ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما ما شب‌زده‌ایم و تو همان صبح سپیدی تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی عشق ابدی و ازلی با تو بیاید شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید آرامش بین‌المللی با تو بیاید ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید عمری‌ست که در بوتهٔ عشقت به‌گدازیم هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم هرچند که ما بهره‌ور از فیض حضوریم داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم در کوه و بیابان ز چه رو دربه دری تو؟ هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو... @shia_poem
گمت کردیم تو بازار دنیا قراره کی نشونیتو بیاره با اینکه کسب و کارامون شلوغه ولی بازارمون رونق نداره آره برکت نداره سفره‌هامون زمینم بی تو با ما قهر کرده فقط وقتی تو برگردی به دنیا دوباره خیر و برکت برمیگرده دعای ما نمیگیره میدونم یه جای این دعاها گیر داره میرم بازم سراغ مادرم چون دعای مادرا تاثیر داره توی این خونه رسمه از قدیما سحر از ندبه مون بارون بباره کنار سفره ی نذریش ، مادر یه بشقاب اضافی هم بزاره خلاصه پیر شدن مادر پدرها مادر جون خیلی ساله زیر خاکه دیگه اون سفره داره سینه چاکت حالا چند وقته که اسیر خاکه توکه نیستی چهار فصلم خزونه گرفته ابر غصه آسمونو دلم میخواد تو آغوشم بگیرم هوای جمعه های جمکرونو تو وقتی نیستی پر میکنه کی؟؟؟ جای خالیه جا مونده پیشم رو می خونن رفتگرهای محله بازم کوچه لره سو سپمیشم رو @shia_poem
پلکی زدی و صبح زمستان بهار شد خورشید در حرارت چشمت غبار شد تقدیر خاک روشنی انتظار شد تیغ نگات خاطره ی ذولفقار شد چشم تو بهترین هنر آفرینش ست نامت همیشه تاج سر آفرینش ست عصر سیاه رنج به پایان رسیده است بر دست باد زلف پریشان رسیده است جان جهان و حضرت جانان رسیده است دیگر چه غم که صاحب دوران رسیده است دنیا رسیده است به پایان خط خون ای رستگاری دل تنهای مؤمنون چشمت بهشت را به تماشا گذاشته ست آیینه ای برابر زهرا گذاشته ست نقاش دهر نقش تو یکتا گذاشته ست با تو چه منتی سر دنیا گذاشته ست ای نام دلربای تو تسبیح فاطمه ذکر قنوت و جان مفاتیح فاطمه ای انتظار سبز تمام پیمبران تنها امید و روزنه ی آخرالزمان باز است با تو پنجره ای رو به آسمان جاءَالحقِ خدا زَهقَ الباطلی بخوان ای مرهم جریحه ی اعصار بردگی بشکن خلیل معجزه دیوار بردگی کوه گناه در غم عشقت مذاب شد سقف بلند دلهره هایم خراب شد خال سیاه روی لبت آفتاب شد یک قطره از وضوت چکید و شراب شد "ساقی به نور عشق برافروخت جام ما تو آمدی و کار جهان شد به کام ما" ماییم تا همیشه ریزه خور رحمت شما سلطان تویی و ما همگی رعیت شما احسان_عروج آدمیان_عادت شما حیف است جان ما نشود قسمت شما قلبم فقط به یاد تو آرام می شود هر روز با خیال تو همگام می شود بی اختیار قلب خرابم دچار توست هر چند سر به کار ولی بی قرار توست "با تو سفر نکرده ولی در کنار توست" عاشق که می شوم به خدا کار کار توست عاشق که می شوم نفسم خوب می زند نبضم فقط به یاد تو مطلوب می زند بر خاک تا که گوشه ی چشمی نشان دهی جان جهان بی حرکت را تکان دهی از کعبه با صلابت حیدر اذان دهی لرزه به قاب هرزگی دشمنان دهی ما زنده ایم صبح ظهور تو را بگو؟ غائب نمی شویم حضور تو را بگو؟ با ندبه ی فراق نفس تازه می شود فرزند مهزیار پر آوازه می شود قران به محض نور تو شیرازه می شود معیار دین به مهر تو اندازه می شود ماییم و رنج برزخ این آخرالزمان محتاج یک نگاه تو الغوث و الامان بی تو شب جهان به تألم گذشته است دریای درد از سر مردم گذشته است دور از نگات دور تفاهم گذشته است امواج حادثه ز تلاطم گذشته است ای عشق خسته جان همه منزلت کجاست؟ آقای مهربان من امشب دلت کجاست؟ دیگر بس است هر چه که بی تو به سر شده است عمری که بی تو لحظه به لحظه هدر شده ست قلبی که در خیال سفر در به در شده ست این زندگی برای همه درد سر شده است بی تو گذشته حال و هوای جوانی ام "شرمنده ی جوانی از این زندگانی ام" دیگر هوای عشق تحمل نمی شود بذر امید هیچ کسی گل نمی شود چشمی دوباره خیس توسل نمی شود دستی برای آمدنت پل نمی شود یعقوب وار نیست دلی بی قرار تو یوسف چرا نکشته مرا انتظار تو؟ ذکر قیام فاطمه یا صاحب الزمان کار علی ست زمزمه یا صاحب الزمان شعر امیر علقمه یا صاحب الزمان باشد امید ما همه یا صاحب الزمان دریاب این زمانه ی از بد گذشته را اندوه بی کرانه ی از حد گذشته را مادر کنار راه تو را میزند صدا تنها و بی پناه تو را میزند صدا با بازوی سیاه تو را میزند صدا خون ناله های چاه تو را میزند صدا جان حسین و لحظه ی آخر شتاب کن جان گلوی کوچک اصغر شتاب کن @shia_poem
خبر از کعبه می‌پیچد که می‌آید دلیل عشق که می‌پیچد صدای آخرین پیغام ایل عشق زمین سویش شتابان می‌رود با الرحیل عشق محبت میشود، نفرت به دستان کفیل عشق صدایش امتداد صوت حیدر می‌شود آری جهان لبریز از الله اگبر می‌شود آری سپاه عشق را تنهاترین سردار می‌آید برای فتح خیبر حیدر کرار می‌آید و با قدرت برای آخرین پیکار می‌آید که مصداق اشدا علی الکفار می‌آید عنان کار را از حاکمان پست می‌گیرد همین‌که ذوالفقار حیدری در دست می‌گیرد دوباره قصه‌ی بدر و جمل تکرار خواهد شد جهان روی سر هر ظالمی آوار خواهد شد زمین از خواب غفلت عاقبت بیدار خواهد شد زمان مات فروپاشی استکبار خواهد شد زمین می‌بیند آخر آن امام مهربانی را که میکوبد در عالم پرچم صلح جهانی را صدای مبهم شیپورهای جنگ می‌آید دوباره عمرعاص فتنه با نیرنگ می‌آید در این پیکار دشمن با هزاران رنگ می‌آید به سمت آینه دارد سپاه سنگ می‌آید برای جنگ ترکیبی بگو آیا سپر داری؟ تو سرگرمی به دنیا از امام خود خبر داری؟ بلی روز ظهور وعده‌ی انجیل نزدیک است عذاب دردناک لشگر سجیل نزدیک است افول سلطه‌ی دیرینه‌ی قابیل نزدیک است سقوط پرچم ننگین اسراییل نزدیک است امام عصر به خون‌خواهی طالوت می‌آید زمان انتقام از جبت والطاغوت می‌آید سکوت شیعه بعد از سال‌ها فریاد خواهد شد می‌آید آن‌که زهرا با ظهورش شاد خواهد شد که با دستان او صحن بقیع آباد خواهد شد و از چنگال صهیون قدس هم آزاد خواهد شد نوید روزهای بهتری از راه می‌آید به شب‌های جهان خورشید آل الله می‌آید بیابان‌ها گلستان می‌شود وقتی میاید او و پایان زمستان می‌شود وقتی میاید او گدا با شاه هم‌سان می‌شود وقتی میاید او چنان نعمت فراوان می‌شود وقتی میاید او که حتی یک نفر هم لنگ نان شب نخواهد بود و دیگر هیچ‌کس از غصه جان بر لب نخواهد بود دعای جمعه‌های ندبه‌خوانی می رسد از راه امید ملت صاحب‌زمانی می‌رسد از راه دلیل گریه‌های جمکرانی می‌رسد از راه و از مکه صدایی آسمانی می‌رسد از راه که آغاز ظهور وعده‌ی شیرین خوش عهدی‌ست به‌گوش انتظار شهر گل‌بانگ اناالمهدی‌ست می‌آید آنکه لبخندش شود حلال مشکل‌ها همان‌کس که به یمن بودنش دل می‌شود دل‌ها به محض دیدنش با شوق می‌گویند سائل‌ها «الا یا ایهاالساقی ادرکاسا وناولها» شراب چشم‌هایش عالمی را مست خواهد کرد حضورش مردمان را یک‌دل و یک‌دست خواهد کرد به پایان می‌رسد غمگین‌ترین چشم‌انتظاری ها غم شب ناله‌ها و گریه کردن‌ها و زاری ها به سر می‌آید این دل‌مردگی‌ها ، بی‌قراری ها و غم ها ناله ها شرمندگی‌ها و نداری‌ها زمین ازعدل لبریز و جهان از صلح مالامال که حال مردم دنیاست با او احسن الاحوال @shia_poem
عطری وزید و چاک گریبان درست شد دستی کشید و زلف پریشان درست شد جایی نبود سجده‌ی ما را جلا دهد شهرِ نجف بناشد و ایوان درست شد گفتند یاعلی  به گل ما ، نفس کشید گفتند یاعلی به لب ای جان درست شد خود نان خشک خورد به ما نان گرم داد این زندگی به لطف کریمان درست شد قدری غبارِ راه علی را فرشته بُرد بین عجم قبیله‌ی سلمان درست شد می‌خواست حق به لشکر موعود جان دهد از آن به بعد کشور ایران درست شد همسایگی خانه‌ی زهرا به ما رسید از آن زمان که نیمه‌شعبان درست شد بر سینه‌ام به روی لبم بر جبین علی است سوگند بر علی که شب آخرین علی است ای قامتت قیامت محشر شناس‌ها شیرین‌ترین حلاوت شکر شناس‌ها فهمیده‌اند نظم کواکب به دست توست در سجده‌اند رو به تو اخترشناس‌ها آهی کشید احمد و فرمود می‌رسد آن قبله‌ی تمامِ پیمبر شناس‌ها وقتی که ذوالفقار سرِ شانه می نهی حیران شوند دیده‌ی  حیدر شناس‌ها* بر روی بازوی تو جهان چرخ می‌زند حق را بده به حیرت خیبر شناس‌ها ای فاتح مدینه و مکه قدم بزن تا سر نهند هر قدمت سرشناس‌ها یک ابرویت برای فتوحات کافی است سوگند بر تجارب خنجر شناس‌ها وقت تقاص شد جگر ما خنک کنید تا حظ کنند جمله‌ی کافر شناس‌ها ای ذوالفقار گَرد رویت را تکان بده منجی رسیده است علی را نشان بده ای از نفس نفس‌تر و از جان عزیزتر از خون برای هر رگِ ایران عزیزتر فرموده است حضرت صادق :خَدَمتُه* از شأن هم برای امامان عزیزتر دستش به سر گذاشت و به پاخواست پس تویی ازجان برای شاهِ خراسان عزیزتر از لقمه‌ای که خورد به سائل کریم داد از خویشتن برای تو مهمان عزیزتر آلوده دامنیم گرچه ولی گفته‌ای به ما از عابد است چشم پشیمان عزیزتر یعقوب از انتظار دو چشمان خویش داد چشمش عزیز و یوسفش از آن عزیزتر گو باد بویِ پیرهنت را بیاورد ای از هزار یوسف کنعان عزیزتر جز تو پناه گرچه به عالم نداشتیم ما را ببخش پای شما کم گذاشتم سرد است بی تو گرمی خردادهای ما آتش بزن  به سردی پولادها‌ی ما از یاد برده گرچه تو را کوچه‌های شهر ای مثل جان نرفته‌ای  از یادهای ما تقصیر کیست اگر که تو را یاد برده‌اند تقصیر کیست جز من و بیدادهای ما از ما بگیر سستی و افسردگی و يأس شوری که بشکند شب غمبادهای ما ما با تو تا به آخر این راه مانده‌ایم با این ولی‌است ، همت فریادهای ما سر خَم نکرده‌ایم به دشمن ، دلیل ماست سجیل و قدر و فاتح و صیادهای ما دشمن بمیر ،  بازی خود رو نکرده‌ایم چیزی که نیست قدرت پهبادهای ما بت‌های کعبه را به ظهورت خراب کن ما امتحان شدیم روی ما حساب کن آقای اشک ، بی کس و تنها چه می‌کنی شبها کنار تربت زهرا چه می‌کنی حتی هنوز بعد  هزار و دویست سال با اشکِ صبح و گریه‌ی اعشاء چه می‌کنی گفتند از کدام غم آقا به صبح و شام  این چشم را شبیه به دریاچه می‌کنی گفتی که از مصیبت ناموس کربلا گفتیم وای که با ما چه می‌کنی دنبال نیزه‌  عمه‌ی سادات ناله زد کنج تنور یا به کلیسا چه می‌کنی " ای جان من به نیزه‌ی اعدا چه میکنی؟ آغوش ماست جای تو ، آنجا چه میکنی؟ دیشب به یاد روی تو بودم ندا رسید او پیش مادر است،تو تنها چه میکنی؟" جز آفتاب سایه‌ای بر سر نداشتم  تقصیر من نبود برادر نداشتم *اشاره به حدیث امام حسین ع یضع سیفه علی عاتقه ثمانیة اشهر *اشاره به بیان امام صادق ع لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی *وضع الرضا(ع) یده علی رأسه وتواضع قائما ودعا له بالفرج" @shia_poem
نوری ز مشرق اَبَدیَّت بلند شد طوفان بی امان حقیقت بلند شد دنبال خاک بود خدا روز خلقتش برخاست شخص حیدر و تربت بلند شد کعبه جوابگوی علی‌دوست‌ها نبود... ایوان‌طلای مرقدِ حضرت بلند شد حَظّی میان هروله‌هامان نداشتیم... ذکرِ علی ز گوشه ی هیئت بلند شد وقتی که در به دست علی کَنده شد ز جا فریاد هرچه قلعه به حیرت بلند شد تا مرتضی گره به دو ابروی خود کشید در گردنِ بشر رگِ غیرت بلند شد گفتی:امیدتان؟!..،همه گفتیم:فاطمه مادر همیشه وقت شفاعت بلند شد این خاک،شیعه‌خانه‌ی ذُرّیّه ی علی است ایران همیشه پای ولایت بلند شد ما را گدای نیمه‌ی‌شعبان خویش کرد عطری که دور سفره ی غیبت بلند شد لب‌تشنگان چشمه‌ی جانیم تا ابد ما نان‌خورِ امام‌ِ زمانیم تا ابد پلکی بزن..،خزان "زمین" را بهار کن این سالخورده را به جوانی دچار کن اسفندها به یُمن شما عید می شود کهنه‌لباس جامعه را نونوار کن دلداده‌هات حسرت دلبر کشیده اند خود را برای این همه عاشق، نگار کن دُکّان دردِ دوری خود را بیا..،ببند غم را ز شغل دائمی اش برکنار کن هوش از سر همه بِبَرَد خنده های تو... روی نقاط ضعفِ دلِ شیعه کار کن گردن‌کشیِ یاغیِ عشق‌ات حکایتی است... ما را ذبیح ‌های دمِ ذوالفقار کن موری به پیشگاه سلیمان رسیده است ما را به روی فرش وصالت سوار کن کعبه به شوقِ تکیه ی تو ایستاده است فکری به حال خانه ی پروردگار کن مستت به جز شراب نجف، مِی نمی خورد این باده را نصیب گدای خُمار کن صحرانشین! کجای جهان خیمه‌گاه توست؟!... کُنجی برای گریه ی ما اختیار کن زهرم..،بگو بدل به عسل می کنی مرا آخر میان گریه،بغل می کنی مرا فقرِ مرا اگرچه جهانی جواب کرد دستت گرفت کاسه ی من را..،ثواب کرد بخشندگیِ تو به حسن‌جان کشیده است این لُطف را عمو‌ی کریمِ تو باب کرد روشن‌ترین توسل خورشیدها..،سلام! ذکرت دعای شبزده را مستجاب کرد نام تو رمز سروری کشور من است پیرِ خُمِین با دم تو انقلاب کرد وقتی که گفت نوح قبیله:خَدَمتُهُ... یعنی به روی نوکری ما حساب کرد ما نوکریم..،نوکر جدِّ غریب تو ما را به این لقب خودِ زهرا خطاب کرد " هیئت؛ کلاس درس ولایت‌شناسی است " روضه ، مرا به کار برایَت مُجاب کرد "یامهدی" است باطن هر "یاحسینِ" ما... پس سینه‌زن مسیرِ درست،انتخاب کرد قلبی که پای هجر نسوزد..،کباب باد آن مجلسی که از تو نگوید خراب باد دستم هنوز طرح کبوتر نمی کشید یعنی دلم به شوق شما پر نمی کشید قصدم خودِ تویی..،بخدا نان نخواستم بوی غذا مرا دمِ این در نمی کشید خیلی برای آمدنت کم گذاشتم وَرنه،خجالت این همه..،نوکر نمی کشید هرکس مُفید بود برایت..،"مُفید" شد غیر از تو را به مُصحَف و منبر نمی کشید عُمر پدر به دیدن روی تو قَد نداد از شِدَّتِ فراق تو دیگر..،نمی کشید غرق گناه بودم اگر فاطمه نبود دست مرا اگر خودِ مادر نمی کشید...!؟ ما غیر کربلا که به جایی نمی رویم میل گدا به اینور و آن‌وَر نمی کشید ▪️ ▪️ با چکمه روی سینه ی او می نشست شمر... از کار خویش دست هم آخر نمی کشید بعد از حسین بود..،سنان رفت در حرم... ای کاش ختم روضه به معجر نمی کشید پنجا‌ه‌سال‌پرده‌نشین پیرِ پیر شد با شمر،عمه‌جان شما هم مسیر شد @shia_poem
صبحی گره از زمانه ما خواهد شد راز گل سرخ برملا خواهد شد در راه عزیزی‌ست که با آمدنش هر قطب‌نما قبله‌نما خواهد شد --- ای حال خوش ای خوب‌تر از عید! بیا ای جانِ جهان‌گستر جاوید بیا امشب هم اگرچه خواب ما سنگین است باز اول صبح مثل خورشید بیا... --- در گردش بی امان، زمان در پی کیست اینگونه جهان، با هیجان در پی کیست دنبال که اینچنین زمین می‌گردد با این همه چشم، آسمان در پی کیست --- ای نور دریچه‌های پیوند! بیا ای ناب‌ترین صبح خداوند بیا آن آینه‌های صاف را یادت هست؟ آن آینه‌ها خاک گرفتند، بیا @shia_poem
سر ز پا نشناسم امشب از شعف می‌روم گه سامرا ، گاهی نجف بیقرار زلف حیرت فام یار میزنم پیمانه را با نام یار محرم اشک و پیاله نوشِ مست هستم امشب عاشق و مهدی پرست طوف خالِ حضرت چشمان او می‌کشم از سینۀ دیوانه "هــــو" همنوا با نغمۀ کروبیان می‌روم در اوج اوجِ لامکان جبرییل مدح ساغر می‌شوم باده نوش خــُـمّ حیــــدر می‌شوم می‌شوم حلاج و می‌گویم جنون ساقیا "إنـــّـا إلیـــه راجعـــون" "قل هو الله احد" خـــُـمّ و سبو میزنم پیمانه را با نام "هـــو" حضرت توحید، یا حبل المتین! نعبدوا ایــّـاک نعبد نستعین در مدیحت سِرّ سبحانَ الـــراء حرمت انشاء نامت "من تشاء" غایت الغایاتِ غیب ، ای آشکار! معنی "أحببَتُ" را آیینه دار حجّت و برهان "الله الجمیل" آفرینش را ظهور او دلیل برزخ الکبرایِ حکمت آفرین قوّت نقل از دم روح الامین گشته برپا پایه‌های بیستون چون تو هستی معنی "کن فیکون" ساحت چشم تو عرشِ کبریاست قامت عشق تو شرح "إنــّـما"ست خطّ و خال و عارض و گیسوی تو "إهـــدنـــا" یعنی خــَـمِ ابروی تو میشوم هم صحبت روح الامین می‌نویسم نام تو "فتح المبین" تا زمان خیبر یوم الظهور باشم از یاران بی‌پروای نور اصلاً امشب می‌نویسم بیقرار مستم و مجنون و محو و مِـیــگسار لام الف، "لا" ، لاجرم دیوانه‌ام ز عشق تو تاک و خــُـم و پیمانه‌ام جنب و جوش واژه‌ها در دفترم مست مست از جامِ عشقِ حیدرم شیعۀ چشم انتظار ذوالفقار معنی تَمــّــارم و سرمستِ دار کوکب دُرّی "یـــوقــَـد مِن شــَـجـَـر" یابن زهرا ، منجی نوعِ بشر هادِم ابــنیۀ شرک و نفاق مُصلح کلّ ، معنیِ حُسن الوِفاق آیه آیه در مقام عشق تو می‌نویسم با کلام عشق تو چشم یعقوب دلم، چشم انتظار صبح هجران تو را در شام تار بیخبر از خود ، جنون پیما شده همچو مجنون در پیِ لیلا شده در هوای بوی پیراهن غریب همنوا با نالــۀ " أ مَنّ یـُـجیب" روضه‌خوانِ روضه‌های کربلاست هاجر خشکیده کامِ نینواست می‌برَد نام تو را با لحن اشک در کنار علقمه سقــّـا و مَشک تشنه کامی لحظه‌های انتظار بیقراری در هوای زلف یار از حرم تا علقمه طوفان شده چشم غمگینِ غزل گریان شده در فراق آسمان محشر به پاست چشم زینب هم به سوی نیزه‌هاست "ما رأیـــتُ" گوی ، هنگام ظهور از کنار قتلگـــه وقت عبور لحظه‌های دیدنت را بیقرار می‌رود شام و تو را چشم انتظار خیمۀ چشم انتظاران را ببین دیدۀ غمگینِ باران را ببین "ربـّــنــا" از ما ، تو خود "آمین" بگو از حضور روضۀ یاسین بگو ما گرفتاریم و غافل از دعا یابن زهرا ! ای شفیعِ "ربــّــنا" ما رها از خویش و در بند دلیم آنفدر کاهل که از خود غافیلم دست ما و دامن احسانِتان ای فدای دیدۀ گریانتان @shia_poem
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 (عج) 🔆 💐با آفتاب قرارمدارمو گذاشتم 💐به مهتاب همه سفارشامو کردم 🎙 👏
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
: باصدای و شعری از : عبدالجبار کاکایی تنظیم‌کننده :کامران میرزایی هوا هوای دیدن توست / به لب رسیده جان خسته / یه بغض بی بهونه دارم / که راه گریه‌هامو بسته ... تهیه شده در واحد موسیقی موسسه منتظران منجی (علیه‌السلام) 🆔 @Ostad_shojae
صل الله علیک یا ذبیح العُریان علیه السلام روی بوم عشق نقشی از محبت می کشند عاشقانی که به پای یار زحمت می کشند جای درمان،درد بی درمان تقاضا می کنند غالباً عُشّاق اینگونه ریاضت می کشند "اشک"،مبنای شروع دردِدل با چشم هاست لال ها هرگاه لالی را به صحبت می کشند عالمی دارند با سوزِ مُدامِ پینه ها کوله‌برهایی که بر شانه "ملامت" می کشند آنقَدَر از سنگ های طعنه لذّت می برند طاقت آئینه ها را هم به حیرت می کشند کار هر روز مجانین گریه های بی حد است "آه" را هنگام اوقات فراغت می کشند روضه‌گردی‌کردنِ ما از دعای فاطمه است مادران، فرزندها را به ضیافت می کشند رزق را ارباب ها شخصاً تقبل می کنند سفره را تنها میان خانه، رعیت می کشند مهر تائیدی به نوکر بودن خود می زنند آن جبین هایی که خود را روی تُربت می کشند آن گلوهایی که در روضه مدارا می کنند مطمئناً در قیامت دادِ حسرت می کشند قُرب حق را در تَمَسُّک بر شَعائِر دیده اند که ملائک پر به پرهای علامت می کشند بی حسینش قید جنات عدن را می زند حوریان از گریه‌کُن با اینکه منّت می کشند روضه ای در روضه ی رضوان به پا خواهند کرد عرشیان را پای این ذکر مصیبت می کشند ▪️ ▪️ حیفِ این آقا که مُشتی بی حیا تا قتلگاه پیکر بی جان او را با جسارت می کشند روی هر سرپنجه ای یک تکّه نخ آویز بود... گرگ ها پیراهنش را وقت غارت..،می کشند بعد از او وای از زنان بی پناه خیمه ها... پرده پوشانش چه زجری در اسارت می کشند @shia_poem