#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#غزل
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل
به آن نیابت عظمای سیدالشهدا
به آن جلال خدایی، به آن جمال جمیل
شهید عشق که سر در منای دوست نهاد
به پیش پای خلیل خدا، چو اسماعیل...
سلام بر تو که دارد زیارت حرمت
ثواب گفتن تسبیح و خواندن تهلیل
هوای گلشن مهرت، نسیم پاک بهشت
شرار آتش قهرت، حجارهٔ سجیل
تو بر حقی و مرام تو حق، امام تو حق
به آیه آیهٔ قرآن، به مصحف و انجیل
ببین دنائت دنیا که از تو بیعت خواست
کسی که پیش جلال تو، بندهایست ذلیل
محیط کوفه تو را کوچک است و روح بزرگ
از آن به بام شدی کشته، ای سلیل خلیل!
فراز بام سلام امام دادی و داد،
میان لجهای از خون جواب، شاه قتیل
به پای دوست فکندی سر از بلندی بام
که نقدِ جان، برِ جانان بوَد متاع قلیل
شروع نهضت خونین کربلا ز تو شد
به نطق زینب کبری، به شام شد تکمیل
#سیدمحمدعلی_ریاضی_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#مسمط_مربع
سالار کاروان پر از یاسمن، حسین
جمع صفات و خاتمه ی پنج تن، حسین
دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین
برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین
کم در میان کوفه عذابم نداده اند
با کام تشنه گشتم و آبم نداده اند
از بس که بین کوچه جوابم نداده اند
دل خوش شدم به یاری یک پیرزن حسین
با تیغ و نیزه بال و پرم را شکسته اند
دندان و کام شعله ورم را شکسته اند
از پشت بام فرق سرم را شکسته اند
نامردی است مسلک شان غالبا حسین
شام بلند غفلت شان سر نمی شود
چیزی برایشان زر و زیور نمی شود
این جا دلی برای تو مضطر نمی شود
برگرد و سر به وادی این ها نزن حسین
دیگر بریدم از دل تاریک کوفیان
از کوچه های خاکی و باریک کوفیان
جان رقیه ات نشو نزدیک کوفیان
چون می درند از بدنت پیرهن حسین
باید نظر به قامت آب آورت کنی
فکری برای تشنگی اصغرت کنی
قدری نظاره بر جگر خواهرت کنی
شاه غریب گشته و دور از وطن حسین
این جا نمک به زخم عزادار می زنند
زن را برای درهم و دینار می زنند
طفل اسیر را سر بازار می زنند
غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین
می ترسم این که بین بیابان رها شوی
بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی
غارت شوی و با تن عریان رها شوی
برگرد تا رها نشوی بی کفن حسین
ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود
یا از فراز نیزه سری واژگون شود
گودال قتلگاه اگر غرق خون شود
ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#مثنوی
#اشعار_محرم
کم کم غروب شد همه رفتند خانه ها
پشت سرم چه زود درآمد بهانه ها
کم کم غروب شد همه در کوفه جا زدند
در کوچه ها چقدر به من پشت پا زدند
تا نیمه شب چقدر قدم میزدم حسین
من ماندمو دوتا پسر کوچکم حسین
در بین یک سپاه ازین مردهای پست
یک پیرزن به بی کسیم رحم کرده است
من سنگ میخورم به گناه محبتت
این صورت شکسته بقربان صورتت
افتاده ام زمین و بیاد تن توام
من غصه دار زیر لگد بودن توام
هرچند دست بسته شدم خواهرم که نیست
هنگام دست و پا زدنم مادرم که نیست
اینها که زیر نامه ات انگشت میزنند
فردا بروی زینب تو مشت میزنند
من ذبح میشوم زنم اما اسیر نیست
در کوفه دخترم ز غم و غصه پیر نیست
تیر سه شعبه دیدم و آب از سرم گذشت
یک لحظه حال و روز رباب از سرم گذشت
در کوفه هیچ کس جگرم را زمین نزد
در پیش چشم من پسرم را زمین نزد
هرچند سخت بود خزانم حسین جان
روی عبا نرفت جوانم حسین جان
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#غزل
هيچکس مثل من اينگونه گرفتار نشد
با شکوه امدم و بى کس و بى يار نشد
حال و روز من اواره تماشا دارد
تکيه گاهم بجز اين گوشه ديوار نشد
روزه دارم من و لب تشنه و سر گردانم
بين اين شهر کسى بانى افطار نشد
دست بر دست زنم دل نگرانم چه کنم
مثل من هيچ سفيرى خجل از يار نشد
گر زنى سينه سپر کرده برايم صد شکر
سينه اش سوخته از داغى مسمار نشد
اهل اين شهر همه سنگ زن و سر شکنند
ميهمانى سر سالم سوى دربار نشد
واى اگر که هدفى روى بلندى باشد
ديده اى نيست که با لخته خون تار نشد
به سر نيزه پريشان شده مويم اما
خواهرم در پى ام اواره بازار نشد
پيکر بى سرم از پا به سر دار زدند
اين بلا بر سر من امد و تکرار نشد
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#مسمط_مخمس
مینویسم رویِ هر دیوار واویلا حسین
مینویسم با لبی خونبار واویلا حسین
هرقدم تکرار در تکرار واویلا حسین
مینویسم زیرِ این آوار واویلا حسین
بِینِ کوفه بِینِ این آزار واویلا حسین
من که دنیایم تویی ؛ معنایِ دنیایم علیست
من که غمهایم تویی آشوبِ شبهایم علیست
دردِ امروزم تویی اندوهِ فردایم علیست
آمدم در کوفه و گفتم که آقایم علیست
بارها گفتم علی ، اینبار : واویلا حسین
از علی گفتم ولیکن قلبِ طفلانم شکست
از علی گفتم ولی یک سنگ دندانم شکست
از علی گفتم ولی پهلوم میدانم شکست
آنقدر خوردم که این بازویِ بی جانم شکست
میزنم با دستِ بسته زار واویلا حسین
دستگیرم کردهاند از بام میبینم تو را
با تَنی پُر خون همین احرام میبینم تو را
میرسی با دختری آرام میبینم تو را
بِینِ کوفه در میانِ شام میبینم تو را
آه آه از زینب و انظار واویلا حسین
کوفه و در سینهها بُغضِ غدیرش را ببین
وایِ من زنجیرهای سختگیرش را ببین
کوچهها را بامهایش را اسیرش را ببین
بوریایش را ببین تکه حصیرش را ببین
دارم اینجا قبلِ تو یک کار : واویلا حسین
جز غمت اینجا کسی دیشب پناهم داد نه
غیر طوعه هیچ کس در خانه راهم داد نه
پاسخی بر التماسم بر نگاهم داد نه
نه به من ، جا بر دو طفل بی گناهم داد نه
دخترم را بر حرم بسپار واویلا حسین
هرکه اینجا بود_ حتی اندکی_ میزد مرا
آن یکی میبُرد من را این یکی میزد مرا
پیرمردی میکشید و کودکی میزد مرا
کاشکی جایِ یتیمت کاشکی میزد مرا
دخترت هست شب است و خار واویلا حسین
یک نفر آمد نوک نیزه به پهلویم کشید
یک نفر با چکمهاش بدجور بر رویم کشید
خنجرش را کافری آمد به اَبرویم کشید
حلقهی زنجیر آورد و به بازویم کشید
نالهام شد با تَنی خونبار واویلا حسین
مَردم اما گریهام تقصیرِ تیرِ حرمله است
جانِ تو ذهنم فقط درگیرِ تیر حرمله است
بین کوفه صحبتِ تاثیرِ تیر حرمله است
گرچه عُمری تیر دیدم ، تیر ، تیر حرمله است
دیدم و گفتم ولی دشوار واویلا حسین
جان من حتی برای آب اینجا رو مزن
یا برای کودکی بی تاب اینجا رو مزن
شرمگین از مادری بی خواب اینجا رو مزن
پیش این لبخندها ارباب اینجا رو مزن
رو مزن ، آبی ولی بردار واویلا حسین
آب نه از صبح تا حالا فقط غم خوردهام
آتش و سنگ و عصا و نیزه درهَم خوردهام
هرچه خوردم کم نیاوردم ولی کم خوردهام
با دو دستِ بسته سیلیهای محکم خوردهام
وای من از کوچه و بازار واویلا حسین
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#دودمه
#شب_اول_محرم
پیش مرگت میشوم شُکرِ خدا در کوفه من
ای شهیدِ بی کفن۲
اولین تَن میشوم از بِینِ هفتاد و دو تَن
ای شهید بی کفن۲
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#مثنوی
پنجم شوال وبه نقلی ششم شوال روز ورود حضرت مسلم (ع)به کوفه
من کوفه را چون مردگان بیدرد دیدم
نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم
ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاحالرجالاند
خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند
اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند
عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند
تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد
قلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد
این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود
این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود
زنهـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد
از بامها بر فرق من آتش فشاندنـد
مـن جـاننثار عترت خیرالانـامم
صیدبـهخـون غلتیدۀ بـالای بامم
وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم
عکس لب خشک تـو را در آب دیدم
در موج خون دریای «لا»را دیدم امروز
از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز
انگـار میبینم جراحـات تنـت را
خونين به چنگ گرگها، پیراهنت را
انگـار میبینم گُلان پـرپـرت را
پاشیده از هم عضوعضو اکـبرت را
انگار میبینم که بعد از قتـل یـاران
هم تیرباران میشوی هم سنگباران
انگـار مـیبینم ذبیـح کـوچکت را
زخم گلوی شیرخوارهکودکت را
انگار میبینم که با اشک دو دیـده
داری به روی دست خود دستِ بریده
انگار بينم غرق خـون آیینهات را
جای سم اسبان و زخم سینهات را
انگار میبینم که شمر آید بـه گودال
انگار میبینم زدی در خون پر و بال
انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد
زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد
من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم
مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم
لبتشنـه از پیکر جـدا گردد سر من
آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من
تنهـا نـه ايـن نامردمردم میکُشندم
در کـوچههای شهر کوفه میکِشندم
«میثم!»شرار از نظم جانسوزت فشاندی
بس کن که دلها را به بحر خون نشاندی
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_ورود_حضرت_مسلم_به_کوفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#غزل
سر کردهام چه سخت سحرهای شهر را
طی کردهام تمام گذرهای شهر را
هرجا که رفته ام به در بسته خورده ام
کوبیده ام تمامی درهای شهر را
گفتند با تو اند ولی کیسه های زر
تغییر داده است نظر های شهر را
تمرین رقص و هلهله و جشن می کنند
آماده می کنند هنر های شهر را
آن باغ های سبز که گفتند، سنگ بود
برداشت کرده اند ثمرهای شهر را
آهنگری شلوغ ترین شغل کوفه است
تعمیر می کنند سپرهای شهر را
فطرس کجاست تا برساند به دست تو
این آخرین سلام و خبرهای شهر را...
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_ورود_حضرت_مسلم_به_کوفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#مثنوی
سیر و سلوک من شده آواره بودن
بی "چاره" بودن با وجود چاره بودن
هرکس کسی دارد ولیکن من ندارم
کاری به جز زانو بغل کردن ندارم
من دوست دارم کوچه گرد شب شدن را
شب تا سحر دلواپس زینب شدن را
رفتند اما یک نفر دور و برم بود
آن یک نفر هم سایه ی پشت سرم بود
گشتم ولی این شهر پروانه ندارد
انگار جز طوعه کسی خانه ندارد
این شهر بی درد است، یک زن اهل درد است
طوعه پناهم داد، خیلی طوعه مرد است
چه مردم نامهربانی داشت کوفه
ای کاش ده تا مثل هانی داشت کوفه
در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته
این چند روز آنقدرها دندان شکسته
اینجا وفا دارد، وفاهای دروغی
بازار هم دارد، چه بازار شلوغی!
بازار، دنبال وفا رفتم، جفا داشت
اما خدا را شکر دیدم بوریا داشت
حالا که دستم بسته شد یاد علی ام
معلوم شد امروز داماد علی ام
از بام نه از چشمشان افتادم آخر
دیدی چه کاری دست زینب دادم آخر؟!
گفتم سرم را طوعه می گیرد به دامان
اما سرم را کوفیان دادند طفلان
مانند قربانی تنم را می کشیدند
دست مرا بستند و از پا می کشیدند
می خواستم خونم به پای رب بریزد
گل در مسیر محمل زینب بریزد...
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#سالروز_ورود_حضرت_مسلم_به_کوفه
#غزل
نکرده است به عهدش کسی وفا مسلم
رسیده ای به سرانجام ماجرا مسلم
علی ندیده وفا از اهالی این شهر
نشسته ای به امید وفا چرا مسلم؟
نماز مغرب اگر صدهزارتا باشند
دوباره یک نفری موقع عشا مسلم
دوچشم مردم این شهر کور خواهد شد
اگر اشاره کند برقی از طلا مسلم
ببین که مردتر از مردهاست پیرزنی
امید نیست به این قوم بی حیا مسلم
شب نجات تو از دست شبه مردان است
هزار شکر که دیگر شدی رها مسلم
نمانده راهی و تو بی پناهی و باید
فقط بلند کنی دست بر دعا مسلم
رسیده ای به سرانجام و حیله ی کوفی
ببین خیال تو را برده تا کجا مسلم
اگر چه از سر دارالعماره می افتی
سرت نمی رود اما به نیزه ها مسلم
هزار شکر خدا را دگر نمی ماند
تن تو روی زمین زیر دست و پا مسلم
ولی قرار شده تشنه لب شهید شوی
به احترام لب شاه کربلا مسلم
#مجتبی_خرسندی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#شب_اول_محرم
#غزل
کوفه نیا؛ از آمدن صرف نظر کن
از این سفر آقای من صرف نظر کن
از دست خود انگشترت را دربیاور
از خیرِ کهنه پیرهن صرف نظر کن
دربارۂ سرنیزه های زهرآلود
با خواهرت حرفی نزن،صرف نظر کن...
از کربلا از نینوا از قاضریه
از هر کجا غیر از وطن صرف نظر کن
این تن بمیرد دخترانت را نیاور
دارند دستان بزن...صرف نظر کن-
-از نامۂ بی غیرتِ خنجر فروشان
از مردم پیمان شکن صرف نظر کن
از پیکرت چیزی نمی ماند! بیا از-
آوردنِ حتی کفن صرف نظر کن
دیدم خریده حرمله(لع) تیر سه شعبه
جان رباب(س)از آمدن صرف نظر کن!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#شب_اول_محرم
#غزل
کوفه نیا؛ از آمدن صرف نظر کن
از این سفر آقای من صرف نظر کن
از دست خود انگشترت را دربیاور
از خیرِ کهنه پیرهن صرف نظر کن
دربارۂ سرنیزه های زهرآلود
با خواهرت حرفی نزن،صرف نظر کن...
از کربلا از نینوا از قاضریه
از هر کجا غیر از وطن صرف نظر کن
این تن بمیرد دخترانت را نیاور
دارند دستان بزن...صرف نظر کن-
-از نامۂ بی غیرتِ خنجر فروشان
از مردم پیمان شکن صرف نظر کن
از پیکرت چیزی نمی ماند! بیا از-
آوردنِ حتی کفن صرف نظر کن
دیدم خریده حرمله(لع) تیر سه شعبه
جان رباب(س)از آمدن صرف نظر کن!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#شب_اول_محرم
#غزل
سلام حضرتِ بی خانمانِ من برگرد
غریبِ قافلهی بی نشان من برگرد
سلام از لب من که پیام تو بودم
فقط به جرم همینکه سلام تو بودم
سلام آنکه همین کوفه بر زمینش زد
فقط به خاطر تو سنگ بر جبینش زد
صدا زدند سلام حسین را کشتیم
پسر عموی امام حسین را کشتیم
سلام از بدنی که پُر از ستاره شده
سلام از تن مسلم که پاره پاره شده
سلام از لبِ پا خوردهام فدای سرت
سلام از تنِ تا خوردهام فدای سرت
سلام از جگری که جراحتش تازه است
سلام از بدنی که میانِ دروازه است
از این تَنی که نه سر دارد و نه سامانی
مگر که خاک شوم دست نامسلمانی
کسی که نیست میا که سلام رفته حسین
سرِ من و سرِ هانی به شام رفته حسین
مرا ببخش ولی شرح غم شنیدنی است
مرا ببخش ولی مقتلم شنیدنی است
سلام آنکه گرفتار درد غربت شد
کسی که کشتهی هجده هزار بیعت شد
کسی که نامهی یکصد هزار تن را دید
بجای آنهمه یاری پیر زن را دید
جماعت آمدم و خواندهام فُرادا را
کسی نبود بخوانم نماز اعشاء را
دو کودکم دو گرسنه دو تشنهی معصوم
سپردهام به شُرِیح السلام یا مظلوم
کسی نبود به ما بین خانه جا بدهد
کسی نبود به دستم کمی غذا بدهد
هرآنچه بر سر ابنِ مُسَهَّر آوردند
سرِ من و سر هانیِ بی سر آوردند
کشان کشان نوک قلابها تنم بردند
چه زود کوچهی قصابها تنم بردند
حرام زادهای از پا کشید بندم کرد
به زور با سر قنارهای بلندم کرد
سلام از جگری که جراحتش تازه است
سلام از بدنی که میان دروازه است
چه غم که دشنهی قلاب میخورد بدنم
تمام روز فقط تاب میخورد بدنم
به زیر آتش این آفتاب میسوزم
برای دربه دریِ رُباب میسوزم
سرت سلامت اگر رفته است سرم آقا
فدای دخترکانت دو دخترم آقا
خدا کند که مرا نور دیده نشناسد
اگر رسید پدر را حمیده نشناسد
به یاد آمدنت با نسیم نالیدم
هرآنچه بر سر تو میرسد خودم دیدم
که تشنه میشوی آب را نمیبینی
به خواب کودک بی خواب را نمیبینی
تو هم شبیه من از حال میروی آقا
میان تنگی گودال میروی آقا
میا که داغ تو آتش به استخوانم زد
سنان به نیتِ تو نیزه بر دهانم زد
*قیس ابن مسهر صیداوی ، سفیر امام که بعد از حضرت مسلم در کوفه شهید شد.
* جمعا پنج فرزند حضرت مسلم چهار پسر و یک دختر شهید شدند.
* شیخ مفید از یکصدهزار نامه کوفیان گزارش می کند.
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#غزال
مسلم دلاور بود
مثل عمویش تیغ میچرخاند و صفدر بود
وقتی رجز میخواند
از پهلوانها یک سر و گردن فراتر بود
اصلونسب یعنی
او هم برادرزاده، هم داماد حیدر بود
در خطبهخواندن هم
با تیغ برّان زبان مثل پیمبر بود
پایان هر بیعت
در شهر کوفه ماجرای پشتوخنجر بود
ای بیوفا کوفه!
ای کاش از اول نمیگفتم بیا کوفه!
ویران شود ایکاش
یا که ببلعد مردمان خویش را کوفه
با خانواده نه!
مولای من حتی خودت تنها نیا کوفه
خوش نیست پایانش
وقتیکه عهدش را شکست از ابتدا کوفه
خیری در اینجا نیست
میبارد از دیوار و درهایش بلا کوفه
آواره شد مسلم
در کوفه بین چارهها بیچاره شد مسلم
یاد حسین افتاد
وقتی که بند از بند جانش پاره شد مسلم
از نسل پاکان بود
اما اسیر لشکری مِیخواره شد مسلم
غربت همین بس که
دلخوش به عهد کوفی بدکاره شد مسلم
در آخرین لحظه
مرثیهخوان کودک و گهواره شد مسلم
از روی بام افتاد
در پیش چشم پستها، عالیمقام افتاد
صدها حکایت داشت
خونی که از لبهای او در چشم جام افتاد
گفتند باخنده
زنهای کوفه عاقبت پیک امام افتاد
میدید ازآن بالا
آتش به جان چادر اهل خیام افتاد...
میدید ازآنجا که
زینب مسیرش با چهوضعی سمت شام افتاد
شعر از؛ گروه ادبی "یاقوت سرخ"
انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#غزل
شد سرم بر دار، پیش پای تو آخرسری
می رسی جایی به من که هست در معبر، سری
بر زمین خوردم همان وقتی که آمد نام تو
دست بر می دارد از بالای خود، کمتر سری
هر سری یک فکر دارد ... جان من آقا نیا
آه، از اینجا هزاران فکر دارد هر سری
می زنند اینجا همه هر روز زیر حرفشان
وای از این وعده ها... این حرف های سرسری
فکر کن دارد چه حالی چشم های خواهرت
آن زمانی که ندارد روی خود معجر، سری
چشم دوره گردشان می گیرد -آقا دیده ام
دور از جانت- برای دست و انگشتر، سری
پله پله می روی پایین و پایین تر ولی
بعد بالا می بری بر پلهء منبر سری
پیش پیش آقا برایت روضه ها خواندم ببخش
پیشکش کردم برایت لحظهء آخر، سری
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#شب_اول_محرم
#غزل
بر سر بام گرفتار به صد شیون و آه
میفرستم چه سلامی به اباعبدلله
دست بر سینه شدم رو به بیابانم من
تو کجای سفری حیف نمیدانم من
این لب پاره فقط ذکر تو گفته ست زیاد
من گرفتار توام !کور شود ابن زیاد!
کوفه شهر پدرت بود ولی حالا نیست
غیر بغض علی از چهره شان پیدا نیست
کوفیان روی مسافر همه در میبندند
رسم دارند که خنجر به کمر میبندند
غم نبینی! دوسه روز است فقط غم دیدم
ظهر در دور و برم حرمله را هم دیدم
کاش که جای تو با مسلم تو بد بشوند
اسبها جای تو از روی تنم رد بشوند
کاش تا گودی گودال به زورم ببرند
سر من را ببرند و به تنورم ببرند
کاش پیراهن من غارت دشمن باشد
خیزران جای لبت روی لب من باشد
دور تا دور من زار غریبه مانده
از محبین تو یک ام حبیبه مانده
نیست جای گذر از کوچه و معبر اصلا
زن و بچه طرف کوفه نیاور اصلا
کاش در کوفه حمیده بشود قربانی
تا کند از حرمت زود بلاگردانی..
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#روز_عرفه
#شب_اول_محرم
#چارپاره
دلم شور می زد که از دور دیدم
دو پیغام سرخ از بیابان رسیدند
سوارانی از کوفه و غصه هایش
که پیغمبر روضه یک شهیدند
رسیدند و از ماجرای تو گفتند
از اینکه نرفتند از کوفه بیرون
مگر اینکه دیدند دروازه ی شهر
شده میزبان سری غرق در خون
شنیدم که گفتند باز اهل کوفه
نمک خورده اند و نمکدان شکستند
به جز کاسه کهنه عهد و پیمان
تو را سر شکستند و دندان شکستند
شنیدم که تا پای جان ایستادی
ولیکن به تو عرصه را تنگ کردند
تو را دوره کردند و مهمانشان را
پذیرایی آتش و سنگ کردند
شنیدم که از روی دارالعماره
تو را پرت کرده پرت را کشیدند
تن بی سرت را به یک اسب بستند
و در کوچه ها پیکرت را کشیدند
شنیدم که لب تشنه جان دادی آخر
تو را آب دادند و آبی نخوردی
اگرچه لبت پاره از سنگ ها شد
ولی خیزران شرابی نخوردی
سرت زینت سر در شهر گردید
ولی سهم نی ها و طشت طلا نه
تنت قسمت میخ قصاب ها شد
ولی پایمال سم اسب ها نه
#محمد_علی_بیابانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#شهادت
#مثنوی
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟...
کوفه پُر از سایۀ کین است امام!
شومترین شهر زمین است، امام!
زخم جفا بر جگرت، کوفه زد
تیغ به فرق پدرت کوفه زد...
کو همه آنها که تو را خواندهاند؟
چند نفر پشت سرت ماندهاند؟
نامه نوشتند، ولی بیاساس
اسم تو بُردند، ولی با هراس...
لایق پیغمبر خود نیستند
فکر سری جز سر خود نیستند...
خاطر آسوده مکدّر مکن
جامۀ احرام به خون تر مکن
خیمه بچین از گذر این بلا،
موسم حج است چرا کربلا؟...
تیغ برائت ز کمر باز کن
فکر سرانجام و سرآغاز کن...
اُمّت خود را به دعا واگذار
کار خدا را به خدا واگذار
دین تو سجّادۀ باز است و بس
مرد خدا، مرد نماز است و بس...
شهر پُر از شمر، پُر از حرمله
رحم ندارند بر این قافله
مصلحت آن است که جان در بری
عذر به درگاه پیمبر بری
کوه خروشید و دهان باز کرد
بال زد آیینه و پرواز کرد
ولوله شد، نورٌ عَلی نور شد
دشت پُر از عطر، پُر از شور شد
گفت ببندید خیام مرا
نیزه و شمشیر و نیام مرا
خمشدۀ بار نفس نیستم
مرغ زمینگیر قفس نیستم...
گر چه سرم را به سر نی کنند
نامۀ تقدیر مرا طی کنند
جان من از غم به لب آید اگر
لشکر شام و حلب آید اگر
گر بنشانم به دل این داغ را
یکسره پرپر کنم این باغ را
این همه ارزانی لبخند دوست
خیمه و خیل و زن و فرزندم اوست
اوست که در خون من افتاده است
در دل مجنون من افتاده است
روز و شبم، مِهر و مَهَم او شده
ماه شب چاردَهَم او شده...
میروم این راه که بیراهه نیست
غصّهام این کودک ششماهه نیست...
داغ کبود دل زهراست این
فرق ترک خوردۀ مولاست این...
لحظۀ قنداقه بغل کردن است
وقتِ به تکلیف عمل کردن است
وقت ز خون تر شدن است الوداع
لحظۀ پرپر شدن است الوداع...
#محمدعلی_جوشایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#غزل
مسلمت دارد به روی دار، خیلی حرفها
کار من را کرده اینجا زار، خیلی حرفها
دست من بسته، لب من زخم و چشمم تار شد
کُشت من را موقع افطار، خیلی حرفها
مادرت زهرا...علی... آتش... نه آقاجان ببخش
جا ندارد که شود تکرار، خیلی حرفها
کوفیان پای سر تو نرخ تعیین کرده اند
پخش شد در کوچه و بازار، خیلی حرفها
با سه شعبه حرمله آید به جنگ اصغرت
گشته آقا گفتنش دشوار، خیلی حرفها
می خورد زینب زمین در کوچه های تنگ شهر
می زند با من در و دیوار، خیلی حرفها
دخترت اینجا غریبی می کند دق می کند
دخترت را می دهد آزار، خیلی حرفها
حرف معجر، گوشواره، پوشیه، خلخال شد
از تو پنهان مانده است انگار، خیلی حرفها
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#غزال
مسلم دلاور بود
مثل عمویش تیغ میچرخاند و صفدر بود
وقتی رجز میخواند
از پهلوانها یک سر و گردن فراتر بود
اصلونسب یعنی
او هم برادرزاده، هم داماد حیدر بود
در خطبهخواندن هم
با تیغ برّان زبان مثل پیمبر بود
پایان هر بیعت
در شهر کوفه ماجرای پشتوخنجر بود
ای بیوفا کوفه!
ای کاش از اول نمیگفتم بیا کوفه!
ویران شود ایکاش
یا که ببلعد مردمان خویش را کوفه
با خانواده نه!
مولای من حتی خودت تنها نیا کوفه
خوش نیست پایانش
وقتیکه عهدش را شکست از ابتدا کوفه
خیری در اینجا نیست
میبارد از دیوار و درهایش بلا کوفه
آواره شد مسلم
در کوفه بین چارهها بیچاره شد مسلم
یاد حسین افتاد
وقتی که بند از بند جانش پاره شد مسلم
از نسل پاکان بود
اما اسیر لشکری مِیخواره شد مسلم
غربت همین بس که
دلخوش به عهد کوفی بدکاره شد مسلم
در آخرین لحظه
مرثیهخوان کودک و گهواره شد مسلم
از روی بام افتاد
در پیش چشم پستها، عالیمقام افتاد
صدها حکایت داشت
خونی که از لبهای او در چشم جام افتاد
گفتند باخنده
زنهای کوفه عاقبت پیک امام افتاد
میدید ازآن بالا
آتش به جان چادر اهل خیام افتاد...
میدید ازآنجا که
زینب مسیرش با چهوضعی سمت شام افتاد
شعر از؛ گروه ادبی "یاقوت سرخ"
انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#شب_اول_محرم
#غزل
سلام حضرتِ بی خانمانِ من برگرد
غریبِ قافلهی بی نشان من برگرد
سلام از لب من که پیام تو بودم
فقط به جرم همینکه سلام تو بودم
سلام آنکه همین کوفه بر زمینش زد
فقط به خاطر تو سنگ بر جبینش زد
صدا زدند سلام حسین را کشتیم
پسر عموی امام حسین را کشتیم
سلام از بدنی که پُر از ستاره شده
سلام از تن مسلم که پاره پاره شده
سلام از لبِ پا خوردهام فدای سرت
سلام از تنِ تا خوردهام فدای سرت
سلام از جگری که جراحتش تازه است
سلام از بدنی که میانِ دروازه است
از این تَنی که نه سر دارد و نه سامانی
مگر که خاک شوم دست نامسلمانی
کسی که نیست میا که سلام رفته حسین
سرِ من و سرِ هانی به شام رفته حسین
مرا ببخش ولی شرح غم شنیدنی است
مرا ببخش ولی مقتلم شنیدنی است
سلام آنکه گرفتار درد غربت شد
کسی که کشتهی هجده هزار بیعت شد
کسی که نامهی یکصد هزار تن را دید
بجای آنهمه یاری پیر زن را دید
جماعت آمدم و خواندهام فُرادا را
کسی نبود بخوانم نماز اعشاء را
دو کودکم دو گرسنه دو تشنهی معصوم
سپردهام به شُرِیح السلام یا مظلوم
کسی نبود به ما بین خانه جا بدهد
کسی نبود به دستم کمی غذا بدهد
هرآنچه بر سر ابنِ مُسَهَّر آوردند
سرِ من و سر هانیِ بی سر آوردند
کشان کشان نوک قلابها تنم بردند
چه زود کوچهی قصابها تنم بردند
حرام زادهای از پا کشید بندم کرد
به زور با سر قنارهای بلندم کرد
سلام از جگری که جراحتش تازه است
سلام از بدنی که میان دروازه است
چه غم که دشنهی قلاب میخورد بدنم
تمام روز فقط تاب میخورد بدنم
به زیر آتش این آفتاب میسوزم
برای دربه دریِ رُباب میسوزم
سرت سلامت اگر رفته است سرم آقا
فدای دخترکانت دو دخترم آقا
خدا کند که مرا نور دیده نشناسد
اگر رسید پدر را حمیده نشناسد
به یاد آمدنت با نسیم نالیدم
هرآنچه بر سر تو میرسد خودم دیدم
که تشنه میشوی آب را نمیبینی
به خواب کودک بی خواب را نمیبینی
تو هم شبیه من از حال میروی آقا
میان تنگی گودال میروی آقا
میا که داغ تو آتش به استخوانم زد
سنان به نیتِ تو نیزه بر دهانم زد
*قیس ابن مسهر صیداوی ، سفیر امام که بعد از حضرت مسلم در کوفه شهید شد.
* جمعا پنج فرزند حضرت مسلم چهار پسر و یک دختر شهید شدند.
* شیخ مفید از یکصدهزار نامه کوفیان گزارش می کند.
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#اشعار_محرم
#طلیعه_محرم
#چارپاره
نه امروز و دیروز دلتنگتم
که دل خیلی وقته پر از غم شده
من از شام عاشورای سال قبل
دلم تنگ ماه محرم شده
یه سال همه فکر و ذکرم اینه
محرم شه، روضه بگیرم برات
یه ساله دارم روز و شب میشمارم
که تا روز سوم، بمیرم برات
هزارون هزار بار شکرات خدا
رسوندیم به ماه عزای حسین
حالا تنها چیزی که میخوام اینه
بذاریم بمیرم برای حسین
شب اوله، اشک چشمم بده
بذار خون ببارم به حال خودم
دوباره زدم زیر قولم ولی
دوباره نذارم به حال خودم
چقدر حرف دارم، کجاشو بگم؟
که از درد و غصه پُرم یاحسین
چیه این بلائی که نازل شده؟
از این فاصله دلخورم یاحسین
دلم تنگه واسه همون روزایی
که زانو به زانو، نفس توو نفس
صدامونو توو هم گره میزدیم
با هم میپریدم از توو قفس
یه عمره که باهم برات سوختیم
جدایی حالا واسهمون مشکله
نذاری که فردای محشر دیگه
میون ماها باشه این فاصله
توی خلوت روضه، کِز میکنم
شلوغیه بابالحسین و میخوام
دلم لک زده واسه اینکه بازم
پیاده مسیر حرم رو بیام
خودت میدونی قصهی اربعین
روی قلب زارم چه داغی شده
ببین خستهم از کار دنیا
چقدر دلم تنگه چای عراقی شده
دلم تنگه عکس شهدائیه که
رو هر ستون خیره بودیم به هم
شهیدا هم الان شهادت میدن
چه اندازه دلتنگه حاج قاسمم
آهای مردم شهر باور کنید
که از هرچی گفتید دل میکَنَم
ولی روضهها رو نگیرید ازم
که والله بیروضه، دق میکنم
آقامون به خاک و به خون میکِشَن
مگه میشه روضه نگیرم براش
مگه میشه از غربت مادرش
نخونم، نسوزم، نمیرم براش
الهی شما غم نبینید ولی
دل ما که از دست دنیا پره
الهی نبینید هیچ مادری
جلو چشم بچش کتک میخوره
الهی نبینید مردی غریب
با چشمای گریون تماشا کنه
که زخم روی بازوی خانمش
توی غسل دادن دهن وا کنه
چجوری نمیرم برای علیم
که زهراش و داره کفن میکنه
حسینش رو میگیره آروم کنه
چه فکری برای حسن میکنه؟
تو کوفه آهِ غربتم پیچید
اما کسی فریادم و نشنید
سنگم زده اونیکه تا دیروز
سنگِ تو رو به سینه میکوبید
تنها که موندم یه چیزایی دیدم
جز ناسزا هیچ چیزی نشنیدم
تو کوچهها اون حال زهرا رو
سیلی که خوردم تازه فهمیدم
راه منو توو کوچهها بستن
دستامو مثل مرتضی بستن
اما دلیل اشکام اینه که
کمر به کشتن شما بستن
دردای بیاندازه میبینم
هر روز یه درد تازه میبینم
توو کوچه بازارا که میگردم
تیرایی مثل نیزه میبینم
دیگه دلم از کوفه بیزاره
هر کس برات یه فکرایی داره
از توو چشای خولی میبینم
دست از سرِ تو برنمیداره
حال دلم، حالم پریشونه ،چشمام گریون
از حرفاشون، میشه دلم پر خون
به دختراشون قول گوشواره
قول کنیز میدن به زنهاشون
هرجوری میتونی میگم برگرد
با این لبِ خونی میگم برگرد
من تشنه جون میدم میدونم که
لب تشنه میمونی میگم برگرد
حرف از خرید خنجره، برگرد
حرف از گلو و حنجره، برگرد
تیری که دست حرمله دیدم
از نیزهها هم بدتره، برگرد
تو کوفه زینب میشه پیر برگرد
مخدرات میشن اسیر، برگرد
اینجا کسی هم بازی اون نیست
دست رقیهت بگیر برگرد
#داوود_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#مناجات
گل بودم و به بزم خزان میهمان شدم
پژمردم و شکستم و افسرده جان شدم
کوچه به کوچه خانه به دوشم در این دیار
همچون نسیم، طائر بی آشیان شدم
افتاده ام زچشم همه کوفیان حسین
در کوچه های شهر چو اشک روان شدم
هر صبح شاهد است نسیمی گذر نکرد_
از من مگر که دست به دامان آن شدم
دارد صدای قافله ات می رسد که من
با گریه های خود، جرسِ کاروان شدم
از بس که سنگ خوردم و آقا شکسته ام
سر تا به پا چو حجره ی شیشه گران شد
با دیدن سه شعبه ای اندازه ی علی
تیر آنچنان کشید دلم، تا کمان شدم
از بس که پاره های تنم بین شهر ریخت
چون دانه های سبحه ی بی ریسمان شدم
ای کشتی نجات به دادم نرس برو
آخر تو را به موج بلا بادبان شدم
ای کاش کس اسیر نیاید در این دیار
من که چنین نیامده بودم، چنان شدم
#موسی_علیمرادی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#اشعار_محرم
#مثنوی
خستهام خسته در این شهرِ مسلمان کُشها
میهمانم به مهمانیِ مهمان کُشها
من دعا کردهام اما به اجابت نرسید
هِی نوشتم که نیا حیف جوابت نرسید
فکرِ آوارگیات بُرده توانم چهکنم
آه ؛ شرمندهترین مردِ جهانم چهکنم
یک نفر نیست که گیرد پَرِ طفلانِ مرا
روی دامان بگذارد سرِ طفلانِ مرا
هیچکس نیست که بر این سه نفر جا بدهد
لااقل کاسهی آبی به لبِ ما بدهد
خواب دیدم نفَسِ خواهرشان خواهد رفت
بعدِ من بر لبِ آبی سرشان خواهد رفت
کاش از دور نبینند به دام اُفتادم
دست بسته پُرِ خون از لبِ بام اُفتادم
کاش با باد در این لحظه که سرگردانم
رویِ دروازه نبینند که آویزانم
همهی اهل و عیالم به فدایت برگرد
بچههایم شود آواره به جایت برگرد
آنقدر فکرِ تو هستم که بهم ریختهام
پای قنّاره ببین زیر قدم ریختهام
خواستم نامه نویسم که بمان حیف نشد
یا صدایم برسد گریهکنان حیف نشد
نامه با اشک نوشتم بفرستم دیدم
بِینِ راهی و تو را نیست نشان حیف نشد
رفتهام خانه به خانه زدهام رو ، شاید
که بمانند سرِ بیعتشان حیف نشد
آمدم داد زنم حرمله با شمر رسید
خنجری آمده با تیر و کمان حیف نشد
کاش میگفتم از اول که در این حلقهی چشم
دخترانِ تو ندارند امان حیف نشد
نفَسم بُرد زمین خوردم و گفتم گویم
میزند از نفَسَت خون فوران حیف نشد
تیغ را بر لبِ من زد که نگویم برگرد
چکمهای بر لبم آمد که نگویم برگرد
به دهانم زد و دندان مرا ریخت بهم
یادِ طفلِ تو گریبانِ مرا ریخت بهم
شعله از بام سرم ریخت سرم را سوزاند
ناسزا گفت حرامی جگرم را سوزند
ناسزا گفت و دلم گفت امان از زینب
مُسلمات زیرِ قدم گفت امان از زینب
وای از زینب اگر شهر به حالت خندد
آنکه خندید به حالم به عیالت خندد
ای پریشانِ غمت مویِ سرِ دخترکم
جای من دست بکش رویِ سرِ دخترکم
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#دودمه
پرچم حیدر کرار، به دستان من است
کوفه میدان من است
زور بازوی علمدار، به دستان من است
کوفه میدان من است
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem