#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#غزل
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
ناباورانه از سفرم خیل خارها
تبریک گفتهاند به پای پیادهام
یا نیست باورم که در این خاک خفتهای
یا بر مزار باور خود ایستادهام
بارانم و ز بام خرابه چکیدهام
شرمندهٔ سهسالهٔ از دست دادهام
زیر چراغ ماه سرت خواب رفتهام
بر شانهٔ کجاوهٔ تو سر نهادهام
دل میزدم به آب و به آتش برای تو
از خیمهها بپرس که پروانه زادهام
چون ابر آب میشدم از آفتاب شام
تا ذرهای خلل نرسد بر ارادهام
#سیدرضا_جعفری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@Shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#مثنوی
پیری زمین گیرم، صبوری ناخوش احوال
حس می کنم افتاده ام از شیب گودال
یادم نرفته ذوالجناح بی سوارت
یادم نرفته دختران بی قرارت
یادم نرفته سنگ بر آیینه ات خورد
یادم نرفته چکمه ای بر سینه ات خورد
یادم نرفته گریه ام سیلاب می شد
طفلی رقیه پابه پایم آب می شد
زهرا شدم، در تنگنا آتش گرفتم
من زودتر از خیمه ها آتش گرفتم
از کربلایت زخمی و بی بال رفتم
با چشم هایی تار از گودال رفتم
از حال و روزم بی خبر بودم برادر
با شمر و خولی همسفر بودم برادر
با دست خالی جنگ آن اغیار رفتم
با چادر خاکی سر بازار رفتم
زخم زبان از شهر پر نیرنگ خوردم
در کوفه از شاگردهایم سنگ خوردم
از ازدحام کوچه ها رنجید زینب
از هم محلی، کم محلی دید زینب
همسایه ای داغ دلم را تازه میکرد
چادر نمازم را سرش اندازه میکرد
خاکستر غم، بر سر من ریخت کوفه
خورشید را از شاخه ای آویخت کوفه
رفتم، برای ماندن اسلام رفتم
با آستینی پاره شهر شام رفتم
از خنده های ساربان رنجید زینب
آخر سرِ دروازه را هم دید زینب
از راه های سخت و بی برگشت رفتم
با دست هایی بسته پای طشت رفتم
پیراهنت را سوختم تا پس گرفتم
با خونِ دل عمامه ات را پس گرفتم
در قتلگاه غم، زمین گیرم برادر
دارم به قتل صبر می میرم برادر
#وحید_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#مسمط_مربع
فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت
آئینه ی روحی ترک خورده جلا داشت
این خاک،خاک پاک،عطری آشنا داشت
انگار بوی تربت مُهر مرا داشت
راه نجف تا کربلا آغاز می شد
بال کبوترها یکایک باز می شد
چشمان دنیا محو این پرواز می شد
این کوچ یک مقصد به نام:"کربلا" داشت
حسِّ خوشی دارد پیاده راه رفتن
مانند سربازِ سپاهِ شاه رفتن
شب از مسیر آسمان تا ماه رفتن
شب..،جاده..،خیلی عابر سر به هوا داشت
این عشق،مجنون را به لیلا می رساند
شاه و گدا را پای سفره می نشاند
آهندلی را تا حریمش می کشاند
انگار که شش گوشه اش آهنرُبا داشت
موکب به موکب ناله ی جانکاه خوب است
با سینه زنهایش شَوی همراه..،خوب است
آنقَدر طعم روضه،بین راه،خوب است
زائر همیشه قَدر آهی،اشتها داشت
هر موکبی که پابرهنه می رسیدم
بانگ هَلابیکُم هَلابیکُم شنیدم
طعم خوش چای عراقی را چشیدم
آن استکان هایی که طعم باده را داشت
ما آیه های روشن فتح المبینیم
فرزند خاکی امیرالمومنینیم
ما سینه زن های یل ام البنینیم
آن کوه که هر صخره را بر سجده وا داشت
بی دغدغه..،بی دردسر..،ساده..،همیشه
با گریه کارم راه افتاده همیشه
زهرا هر آنچه خواستم داده همیشه
مادر هوای کودکش را هر کجا داشت
موکب به موکب با برادر های دینی
با همسفرهای شریف اربعینی
تا صبح گرم گفتگو و شب نشینی
الحقُّ وَ الاِنصاف هر لحظه صفا داشت
اینجا کسی جز اشک دارایی ندارد
نام و نشان ها نیز کارایی ندارد
در عشقبازی مُدَّعی جایی ندارد
در راه می مانَد..،کسی که ادعا داشت
شبگریه ها بغضگلو را حفظ می کرد
با یار حال گفتگو را حفظ می کرد
این آبله ها آبرو را حفظ می کرد
هرسربلندی در کف پا،زخم ها داشت
یاد رقیه راهِ ناهموار رفتم
در نیمهشب..،با زخم پا..،دشوار رفتم
با رخت پاره در دل انظار رفتم
امّا مگر این راه چشمی بی حیا داشت!؟
اینروزها از درد می بارم دوباره
از هجر تو گریه شده کارم دوباره
قصد گریز روضه را دارم دوباره
می گویم از ذبحی که خیلی ماجرا داشت
با قامتی خم خانمی از حال می رفت
تا سمت جسمی درهم و پامال می رفت
آن روضهخوانی که تهِ گودال می رفت
روی سر خود چادر خیرالنسا داشت
اهل قُریٰ بال و پرش را جمع کردند
با چه مشقَّت پیکرش را جمع کردند
انگشت بی انگشترش را جمع کردند
شکرخدا که روستاشان بوریا داشت
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
#اربعین
#غزل
من از آن موقع که طفلی بی زبان بودم حسین
خادم ناقابل این آستان بودم حسین
خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد
سود کردم پیش تو گرچه زیان بودم حسین
از جوانی خوبتر پیرِغلامی شماست
شوق پیری داشتم وقتی جوان بودم حسین
راه افتادم برایت پیشوازم آمدی
هرقدم مدیون لطفی بی کران بودم حسین
بین خوبانت من بی آبرو را هم بخر
چون سگی در انتهای کاروان بودم حسین
من که بودم دیرتر راهی مقتل میشدی
کاش یارت میشدم کاش آن زمان بودم حسین
عفو کن هروقت راحت آب خوردم در مسیر
عفو کن هروقت زیر سایبان بودم حسین
تاول پایم فدای پای دخترهای تو
بخدا موکب به موکب یادشان بودم حسین
خواهری بعد چهل روز آمد و فریاد زد..
بی تو بین مجلس نامحرمان بودم حسین
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#غزل
بردار سر زخاک منم خواهرت حسین
از شهر شام آمده ام با سرت حسین
از گوشه مزار تو ای شاه بی کفن
آید هنوز زمزمه مادرت حسین
یادش به خیر چون که رسیدم به کربلا
دست مرا گرفت علی اکبرت حسین
آغوش باز کن که سکینه رسیده است
او را بگیر بار دگر دربرت حسین
حالا که حرف نیزه و از نبش قبر نیست
برگو کجاست قبر علی اصغرت حسین
می خواستم که آب بریزم به قبر تو
یاد آمدم که تشنه جدا شد سرت حسین
خاک مزار تو به سرم تا که ریختم
یاد آمدم که خاک نشد پیکرت حسین
جسم کبود و زخمی من شاهد من است
خیلی مرا زدند سرِ دخترت حسین
خیلی زدند خنده به اشکم زنان شام
پای سرِ تو و سرِ آب آورت حسین
بزم شراب و پرده نشینان فاطمه
ای کاش مرده بود دگر خواهرت حسین
ای کاش خورده بود به لبهای خواهرت
چوبی که زد عدو به لبِ اطهرت حسین
جانِ سر بریده حلالش نمیکنم
آنکه شراب ریخت کنارِ سرت حسین
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اربعین
#قصیده
گرچه تقدیرِ دل این شد به حرم تا نرود
تو حسینِ همهای هرکه رود یا نرود
تو حسینِ همهای صحبت خوب و بد نیست
آنکه رود است محال است به دریا نرود
تو حسینِ همهای بارشِ باران و نسیم
اَبر اَبر است ندیدیم به هرجا نرود
تو حسینِ همهای ، در دلِ هر دلشوره
پشتِ هر بغض که میگفت مبادا نرود
نه فقط آنِ همانی که حرم را دیده
آنِ آنکه قدمی سوی تو حتی نرود
نه محال است محال است محال است حسین
پیشِ جامانده از این جادهی زیبا نرود
پیش آن مرد که در گوشهی بیمارستان
کنج شش گوشه برایش شده رویا ، نرود
پیش آن مادرِ پیری که ندارد پایی
که قدم را بگذارد دل صحرا ، نرود
پیش سجادهی آن مادرِ نابینایی
که نشسته به دلش داغِ تماشا ، نرود
یا که در وقت گرفتاری آن مردیکه
ارمنی است ولی عاشقِ سقا ، نرود
یا به دیدارِ جوانی که گرفتار شده
هیچکس نیست به دادش برسد تا نرود
یا به دادِ دل آوارهی معتادی که
چاییِ روضه چشیده است به لبها ، نرود
پیش آن لاتِ جوانی که زمینگیرش کرد
پدری پیر و زمینگیر .... که حالا نرود
پیش آن محتضری که به نفس اُفتاده
تا حسینش نرسیده است زِ دنیا نرود
فاصله نیست میان حرمت با دلها
تو حسین همهای هر که رود یا نرود
سخت آن نیست که پا رنجِ بیابان بکشد
سخت آن است که مجنون سوی لیلا نرود
هرکه اُفتاد به این راه پس از آن حس کرد
مُردن آسانتر از آن است که آنجا نرود
گرمی روزِ نفَس سوز و تب و تاول پا
اینهمه عشق که از خاطرِ زهرا نرود
آنکه خرج سفر یک دو نفر را داده
دست خالی دمِ مرگش تک و تنها نرود
هرکه هرجاست به دنبال طبیب است طبیب
هرکه اینجاست به دنبالِ مداوا نرود
سفرم را سرِ تو با همه قسمت کردم
به خصوص آنکه به من گفت که هرجا نرود
ما نرفتیم به جایی و به مولا سوگند
که حسین است و بهشتی است که بی ما نرود....
کربلا سخت شلوغ است بیا شام رویم
تا عقیله به سوی علقمه تنها نرود
بارِ خود بسته و محمل به زمین است ولی
بی سهساله چه کند آه روَد یا نرود
به لبش بود دعا کاش پس از این با سر
بغل دخترکی ، سر زده بابا نرود
میرسد کرببلا قافلهای پاشیده
که بجز آه زِ لبها به ثریا نرود
زینب از ناقه زمین خورد همه اُفتادند
آنکه بالا به جز از زانوی سقا نرود
زینب است و روی زانو بدنش را میبُرد
نذر کرده است به گودال که با پا نرود
نوزده طفل از این قافله جامانده چرا...
گفت از شام ، کسی کاش به آنجا نرود
دید با مشک سکینه است دعایش این شد
برود هر طرف و علقمه اما نرود
همهاش فکر رُباب است حواسش جمع است
به سرِ تربت خالیِ علی تا نرود
بستری نرمتر از سینهی بابایش نیست
هیچ جای دگر این کودکِ زیبا نرود
یادش اُفتاد از این خیمه به آن خیمه دوید
که حرامی به سوی دختر نوپا نرود
پیکری دید ولی مزرعهی نیزه شده
حق بده اینهمه سرنیزه به یکجا نرود
عاقبت پیش حسین آمد و عریانش دید...
دست خالی کسی از غارتِ آقا نرود
میزدندش برود شام ولی فهمیدند
تا که بوسه نزند بر روی رگها نرود...
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
🏴 اعمال روز اربعین
❶ قرائت زیارت امام حسین علیه السلام و زیارت اربعین (که از امام عسکری علیهالسلام روایت شده که فرمود: یکی از پنج علامت مؤمن زیارت اربعین است)
❷ غسل اربعین و توبه
❸ بعد از نماز صبح ۱۰۰ مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم)
❹ ۷۰ مرتبه تسبیحات اربعه
❺ بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس ۷۰ مرتبه استغفار
❻ غروب اربعین ۴۰ مرتبه لا اله الا الله
❼ بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
📚 منبع: وسائل الشیعه ج۱۰ ص۳۷۳
@safiraneeshgh
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
در صحن حرم حیرت ما دیدنی است
در وقت سلام، این صدا دیدنی است
دیدیم بهشت میوزد از حرمت
آری، شب جمعه کربلا دیدنی است
#سید_محمد_جواد_شرافت
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#قصیده
تا نگردیدهست خورشید قیامت آشکار
مشتِ آبی زن به روی خود، ز چشمِ اشکبار
در بیابان عدم، بیتوشه رفتن مشکل است
در زمین چهرۀ خود دانۀ اشکی بکار..
دیدۀ بیدار میباید رهِ خوابیده را
تا نگردیدهست صبح، از خوابِ غفلت سر برآر..
رشتۀ طول امل را باز کن از پای دل
از گریبان فلک، مانند عیسی سر برآر
شبنم از روشندلی، آیینۀ خورشید شد
ای کم از شبنم! تو هم آیینه را کن بیغبار!..
شمعِ پشت سر نمیآید به کارِ پیش رو
هر چه داری پیشتر از مرگ، بر خود کن نثار..
آنچه بر خود میپسندی، بر کسان آن را پسند
آنچه از خود چشم داری، آن ز مردم چشم دار
زخمِ دندانِ ندامت، در کمین فرصت است
بر زبان، حرفی که نتوان گفت آن را برمیار
تا نگیرد خوشۀ اشک ندامت دامنت
در قیامت، آنچه نتوانی دِرو کردن، مَکار..
تیرهروزان را در این منزل به شمعی دست گیر
تا پس از مُردن تو را باشد چراغی بر مزار
چون سبکباران ز صحرای قیامت بگذرد
هر که از دوش ضعیفان بیشتر برداشت بار
بر حریر گل گذارد پای در صحرای حشر
هر سبکدستی که بردارد ز راه خلق، خار
هر که کار اهل حاجت را به فردا نفکند
روز محشر داخل جنت شود بیانتظار..
چشمۀ کوثر که آبش میدهد عمر اَبد
دارد از چشم گهربار تو نم در جویبار..
نفس کافرکیش را در زندگی در گور کن
تا بمانی زندۀ جاوید در «دارالقرار»
«ربّنا اِنّا ظَلَمنا» وِرد خود کن سالها
تا چو آدم، توبهات گردد قبول کردگار
وِرد خود کن «لا تَذَر» یک عمر چون نوح نبی
تا ز کفّار وجود خود برانگیزی دمار..
صبر کن مانند اسماعیل زیر تیغ تیز
تا فدا آرد برایت جبرئیل از کردگار
دامن از دست زلیخای هوس، بیرون بکش
تا شوی چون ماه کنعان در عزیزی نامدار..
از صراطالمستقیم شرع، پا بیرون منه
تا توانی کرد فردا از صراط آسان گذار
دست زن بر دامن شرع رسول هاشمی
زان که بی آن بادبان، کشتی نیاری بر کنار
باعث ایجاد عالم، احمد مرسل که هست
آفرینش را به ذات بیمثالش افتخار..
محو گردیدند از نور تو یک سر انبیا
ریزد انجم، چون شود خورشید تابان آشکار..
رحمت عام تو جُرم خاکیان را شد شفیع
موج دریا سیل را از چهره میشوید غبار
در رهِ دین باختی، دندانِ گوهربار را
رخنۀ این حصن را کردی به گوهر، استوار
از جهان قانع به نانِ خشک گشتی، وز کرم
نعمتِ روی زمین بر اُمّتان کردی نثار
ماه را کردی به انگشتِ هلالآسا دو نیم
مُلکِ بالا را مُسخّر ساختی زین ذوالفقار
کردی اندر گامِ اول، سایۀ خود را وداع
چون سبکباران برون رفتی از این نیلیحصار..
چون سلیمان است کَز خاتم جدا افتاده است
کعبه تا دادهست از کف دامنت بیاختیار
چون بهار از خُلقِ خوش، کردی معطر خاک را
«رحمةٌ للعالمین» خواندت از آن، پروردگار
با شفیع المذنبین! «صائب» فدای نامِ توست
از سرِ لطف و کرم، تقصیرِ او را در گذار
#صائب_تبریزی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
عرض ارادت من و هم گریه های من..
بر حضرت رئوف، امام رضای من
تنها تویی که حرف مرا گوش میکنی
جای دگر که رنگ ندارد حنای من!
چیزی نمانده غرق شوم چاره ای بساز
کاری بکن بحق جوادت برای من
دیدی که من اسیر هوی و هوس شدم
گفتی بیا به طوس بیا در سرای من..
دستم گدای توست و پایم براه تو
جز این شود قلم بشود دست و پای من
قبل از خدا خدا به زبانم تو آمدی
با تو مبارک است همیشه دعای من
من زنده ام به نوکری خانه ی شما!
پس نوکری به کار نگیری به جای من!
دست مرا بگیر و ببر با خودت بهشت
ورنه جهنم است، جهنم سزای من
دیشب کنار پنجره فولاد سوختم
آقای من چه شد سفر کربلای من
ابن شبیب حرف شمارا به ما رساند
حالا ز گریه درنمیاید صدای من
وقتی ضریح پیکر او نیزه نیزه شد
لب تشنه بود جد سر از تن جدای من
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#امام_رضا_علیه_السلام
#امام_زمان_عج
#مثنوی
روزی دوبار دربِ بقیع باز میشود
روزی دوبار گریهات آغاز میشود
روزی دوبار روضهی تو: وا حسن....حسین
ای وای بی حرم حسن و بی کفن حسین
سهمِ دو چشمِ خیسِ شما خونِ تازه است
روزی دوبار انیسِ شما خون تازه است
این مهرِ مادرِ تو چهها کرده بادلت
یعنی که آب شعله به پا کرده با دلت
دیدی که آب با جگر فاطمه چه کرد
دیدی که آب با پسرِ فاطمه چه کرد
تقصیرِ آب شد دل زهرا شراره شد
تقصیر آب شد دو جگر پاره پاره شد
از کوزه آب تا که حسن خورد آب شد
وای از حسین آب نخورد و کباب شد
بعدِ حسین بعدِ حسن سربزیر آب
میسوزد آنقدر که شود چون کویر آب
از آن به بعد آب فرودست میرود
روزی هزار مرتبه از دست میرود
از آن به بعد زیرِ سرِ آب آتش است
فهمیدهام که در جگر آب آتش است
سیراب میکند همه را ، تشنه است خود
شرمنده است فاطمه را ، تشنه است خود
پیش حسین بغضِ قدیمِ حسن شکست
در بینِ خانه قلبِ کریمِ حسن شکست
الماس ریزهها جگرش را دو نیم کرد
یک ضربِ دست امام حسن را یتیم کرد
از سینه داغِ روز و شبش ریخت روی طشت
دیدی جگر زِ کنج لبش ریخت روی طشت
خونش نه ، پاره پاره زِ لبها جگر چکید
بر طشت نه به دامنِ زهرا جگر چکید
زینب رسید و گفت که ای وای مادرم
"آیا تویی برادر من نیست باورم"
در کربلا به خیمه نیامد عمویِ آب
از مَشکِ پاره ریخت زمین آبرویِ آب
مجبور شد به خاطرِ آب التماس کرد
رو زد برای طفلِ رُباب التماس کرد
بودند دیو و دَد همه سیرابِ آب
حیف
مَشکی نبود تا که نسوزد رُباب حیف
با التماس گفت عزیزم علی بمان
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
اما چه زود آب دوباره شراره شد
دیدی که وقتِ گریهی زهرا دوباره شد
شد بازهم بساط غمش جور وایِ من
شد آب زهر و زهر شد انگور وایِ من
انگور شعله شد جگرش را به هم که ریخت
آه از دلش که بیشترش را به هم که ریخت
هِی بر زمین نشت نشد چاره ایستاد
ای وای من که با جگرِ پاره ایستاد
آه ای کبود بال و پَرَت را زمین نزن
پیش جوادِ خویش سرت را زمین نزن
...
گفتم که اشک از چه چنین رنگ و بو گرفت
گفتی زِ چشم گریه کنان آبرو گرفت
روزی دوبار درب بقیع باز میشود
روزی دوبار گریهات آغاز میشود
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مربع_ترکیب
نه پی دانه و آبم ،نه پی ایوانم
من فقط کفتر جلد حرم سلطانم
مثل یک ابر، پر از گریه ی بی پایانم
ولی از این همه بخشندگی ات حیرانم
در هیاهوی حرم باز صدایم کردی
بی قرارِ سفرِ کرب و بلایم کردی
به خودم گفتم اگر داغ فراوان شده است
وقت پابوسی سلطان خراسان شده است
درد هایم همه با دست تو درمان شده است
آنکه ایوان تو را دیده مسلمان شده است
سفره ی هیچ کسی مثل تو بی منت نیست
بی سبب نیست که صحن تو دمی خلوت نیست
چشمم از دیدن صحنِ تو ندارد سیری
گنبد و مرقد و گلدسته...عجب تصویری
بهتر از خادمی ات نیست دگر تقدیری
که سه جا می رسی و دست مرا می گیری
جز غبار قدمت تاج سری نیست که نیست
هیچ جا جز حرم تو خبری نیست که نیست
#احسان_نرگسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
زهر در جانم نشسته چشم های تار دارم
مثل مادر بیقرارم؛ دست بر دیوار دارم
من علي موسی الرضایم از علی(ع) دارم نشانه
در گلویم استخوان؛ در چشمهایم خار دارم
سینه ام شد شعله ور از هرم ِ زهری کینه آلود
در نفسهای نحیفم آتشی انگار دارم
با چه حالی، بی رمق؛ انداختم بر سر عبا را
تشنه ام مانند جدّم حنجری تبدار دارم
خواهرم! معصومه(س)جانِ من کجایی تا ببینی
رویِ خاکِ سردِ حجره پیکری بیمار دارم
بوسه باران میکند با گریه دستم را أباصلت
خوب شد در احتضارم لااقل یک یار دارم
دورم از فرزندم و جان میدهم در اوج غربت
سخت دلتنگم برایش! حسرت دیدار دارم
از وجودم میرود جان ذره ذره میکشم آه
بیقرارم یادِ جدّم روضهٔ بسیار دارم
یاد آن ساعت که قاتل با تشر؛ با خنجری کُند
آمد و بالا سرش میگفت با تو کار دارم
از نفس افتاده بود و قاتلش با صبر میگفت
بر گلوی تشنه ات نه...بر قفا اصرار دارم!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
شدی به زهر حرامی دچار، افتادی
به راه حجره به چشمان تار افتادی
شبیه فاطمه، بی اختیار افتادی
نوشته اند که پنجاه بار افتادی
به لب رساند مکافاتِ زهر، جانت را
عبایِ روی سرت کُشت شیعیانت را
دلیل و منشأ نور و وجود خورشیدی
اگرچه خاک بر اندام و جامه ات دیدی
تنت ضعیف شد از سوز زهر و لرزیدی
شبیه مارگزیده به خویش پیچیدی
به چشم خیس، دو دستت به سوی در بردی
به یاد فاطمه بودی و بد زمین خوردی
گلیمِ جمع شده، از خجالتت گریید
عبای روی سر از هتک حرمتت گریید
میان مشت تو، تسبیح تربتت گریید
دو پلک زخم و ترت، وقت غربتت گریید
نبود حجره ی دربسته، بسترت ای کاش
زمان پر زدنت بود خواهرت ای کاش
به گریه زمزمه کردی وَ إن یَکادت را
طلب نموده ای از سوی حق، مرادت را
از آستان خدا خواستی شهادت را
صدا زدی به لب تشنه ات جوادت را
به خاک حجره تنت را رسانده ای آقا
هزار شکر که تشنه نمانده ای آقا
هزار شکر که با شمر، رو به رو نشدی
اسیر خنجر خولی تندخو نشدی
به دست خواهرت ای شاه، جست و جو نشدی
هزار شکر که با ضربه، پشت و رو نشدی
چقدر خورد به گودی قتلگه، ضربه
حسین و خنجر کُند و دوازده ضربه
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#غزل
به درباری که، حاتم هم در آنجا از خدم باشد؛
کنار سفرهاش هر وعده سائل بیش و کم، باشد!
جهان را زیر و رو کردم پی مضمون و فهمیدم
غزل خوب است در مدح حسن _شاه کرم_ باشد
دقیقا مثل حیدر میشود وقتی که در میدان
بدست پر توانش قبضهی تیغ دو دم باشد
قمر دور زمین نه دور آن شهزاده میگردد
برای احترام او هلال اینگونه خم باشد
کجا دیدی امیری را که رعیت را به لبخندی
کند دلخوش ولی قلب خودش دریای غم باشد؟
کجا دیدی امیری را که دنیا سائلش، اما؛
تمام سهمش از دنیا مزاری بی حرم باشد؟
برای افتخار کل ما ایرانیان کافیست
همین که طرح صحنش دست معماری عجم باشد
سراسر در رواقش از طلا با خط نستعلیق
صد و هجده کتیبه شعرهای محتشم باشد
النگو و گلوبند خودش را نذر او کردهاست
مگر بخشی ز ایوان از طلای مادرم باشد
#####
به یاد کوچه و محراب هر شب اشک میریزد
تعجب نیست کام او اگر مشتاق سم باشد
#میثم_کاوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#قصیده
دلم زگردشِ گردون چرا کباب نباشد
بجاست گر به دل از غم ،توان و تاب نباشد
رسیده لشکرِ غم،آه ، بر دلم پی غارت
چرا ز خوف دلم اندر اضطراب نباشد
دمی تو مُطربکا ،دست از طرب بردار
که دل به عیشِ جهانم علی الحساب نباشد
مُغنّیا پس از این غم ،اگر دهی انصاف
که استماعِ نی و بربط و رَباب نباشد
به جای خویش نشین ساقیا تو هم دیگر
که رندِ مجلس را حاجتِ شراب نباشد
چو پیرِ میکده از کینه تلخ شد کامش
چرا به ساکن میخانه انقلاب نباشد
به کامِ پیرِ خرابات زهرِ قاتل شد
شراب بهرِ خراباتیان صواب نباشد
فتاده پیرِ خرابات روی خاکِ مذلّت
رواست حالِ خراباتیان خراب نباشد؟
رضا نهاده سرِ خویش گه به خاک و گهی خشت
کدام دل ز برایش ز غصّه آب نباشد
سرش نهاد ز سوزِ جگر به رویِ ترابْ او
به گریه گفت خبر مر ابوتراب نباشد
گهی به زانویِ ماتم نشست و گفت تقی جان
بیا دمِ دگرت بابِ مستطاب نباشد
رضا غریب و دل افسرده ،زهرِ کین خورده
مگر تو را خبر از باب ای جناب نباشد
چو سر به دامنِ فرزندِ خویش دید بگفت او
خوش آمدی که مرا دیگر اضطراب نباشد
تقی، هزار دریغ ،عیشِ تو ندیدم من
چرا ز چشم،مرا اشک چون سحاب نباشد
کند سؤال چو معصومه از رضای غریبش
به غیرِ گریه تقی جان تو را جواب نباشد
پس از وفات،چو شد وقتِ کفن و دفنِ تنِ او
نبود دیده ای کز بهرِ او پرآب نباشد
دلا بسوز تو از بهرِ روزِ عاشورا
کسی بسانِ حسین او به پیچ وتاب نباشد
ز زهرِ کینه رضا گرچه سبز شد بدنش
ولی چو جسمِ حسینش به خون خضاب نباشد
نه یارو مادر و نی اقربا و نی فرزند
به غیرِ شمر کسی نزد آن جناب نباشد
به نظم و نثر اگر شه کند مدد ذاکر
به روزِ حشر تورا ذرّه ای حساب نباشد
#ملا_محمود_خطیب_ذاکر
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#چارپاره
نفسهای آخر، عطش، روضهخوان شد
که لبهای تشنه، به یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
قرار است امشب، جوادم بیاید
قرار است امشب، شود طوس، مشهد
شود قبلهگاه غریبان، مزارم
اگر چه غریبی، شبیه حسینم
ولی خواهری نیست اینجا کنارم
به دِعبِل بگو: شعر کامل شد اکنون
«و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش
بگو: این نفسهای آخر هم، اشکم
روان است، از شعر کرببلایش
بلا نیست جز عافیت، عاشقان را
تسلای دردم، نگاه طبیب است
من آن ناخدایم، که غرق خدایم
«رضا»یم، رضایم، رضای حبیب است
رئوفم، شهیدم، امامم، امیدم
من آن شمس عشقم که بخشیدهام نور
شود هر کسی، هر کجا، بیقرارم
دلش را در آغوش میگیرم از دور
شدم آسمان، تا کبوتر شوی تو
رسیدم که آهویی آزاد باشی
بیاور غمت را، بیا زائر من!
که مهمان صحن گهرشاد باشی
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
به یادِ سواری که با ذوالفقارش
بیاید سحر، تا بگردند دورش
خراسان و یاران چشم انتظارش
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مناجات
#چارپاره
خـــواب دیدم شبی میانِ حَرَم
عشق را بی اجازه می خواندم
دســت در دســتِ پنجره فولاد
داشتم شـــعرِ تازه می خواندم
چشـــم در چشـــمِ گنبدش بودم
داشت خورشید بر جهان میریخت
آسِــمان هم به گریــه می افتـاد
آسِــمان روی آسِــمان می ریخت
گوشه ای از حیاطِ خلوتِ صحن
پیـــرمـردی میـــانِ راز و نیـــاز
گریه در گریه زیرِ لب می گفت :
ما غریب ایم ای غریــب نـــواز
ما غریــب ایـــم ... کودکانـم را
بیمـــه کردم فقط به اسـمِ شـما
بعدِ یک حــادثه فَلَج شده است
پسـرِ کوچک ام " غلام رضا "
گوشـه گوشـه کنایه هـا گفتند :
هان چه شد معجزه کجاست خدا
چاره ی کار دســـتِ جرّاح است
پس چه شد بیمه ی امام رضا ؟
به همه گفته ام چه می دانیـد
رویِ این زخم ، التیام رضاست
اشک ، سرمایه ی فقیران است
بیمه ی ما فقط امـام رضاست
اشک هایم ندیده اند هنـــوز
آشنایـی شکیــب تـــر از تـــو
چه غروبی غریـب تر از مـــن
چه طلوعی طبیـب تر از تـــو
آمـــدم بــاز هم امـام رضـــا
چاره ی حلِّ مشکلم باشـــی
کاش می شد که ضامنِ آهو
ضـامنِ آهـــوی دلـم باشـــی
سینـــه ام را جَلا بـده آقـــا
درد دارم ، دوا بــــده آقـــا
سمتِ باب الجـواد آمده ام
پـــسـرم را شِفــا بـده آقـــا
ناگهان آسمان به هم پیچـید
باد و باران به هم امان دادند
نـور در نـور شد حیاطِ حَـرَم
رویِ گلدسـته ها اذان دادند
معـــجـــزه اتّفــاق افــتـاد و
باز هم قـــدرتِ امـام رضـــا
لحظه ای بعد ویلچــر بود و
پسری که بلنـــد شـد از جــا
آسِـمان اشـــکِ شوق بارید و
در و دیـوار یا رضـــا گـــفتند
ابـرها هم به سجــده افتادند
قطره قطره رضا رضـا گفتند
خواب هم ناگهان پرید از خواب
و من از سرنوشـت رانـده شدم
مثلِ هردفعه رأسِ ساعتِ هشت
باز هـم از بهشـــت رانـده شدم
باز هم لایــقت نبـــودم و این
ســیـــنــه ام را به درد آورده
ولی آقا نشانه ی خوبی ست
مـــادرم " شُــله زرد " آورده
نـــذر دارد برایتان هر سـال
روزِ میــلادتـــان دعـــا دارد
زعفرانـی به رنگِ راز و نیاز
بینِ هر کاسه یک رضا دارد
نـــذر کرده مرا به اسمِ شـما
که فقط شاعـرِ شـما باشـــم
گفتــه از راه دور هم گاهـی
می شود زائــرِ شـما باشـــم
پس من امروز زائرت هستم
ای برایـم عزیـز تر از جـــان
السّلامُ علیـک حضرتِ عشق
" السّلامُ علیـک یا سلطان "
#ابراهیم_زمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#مناجات
#غزل
سلام فلسفۀ چشمهای بارانی!
سلام آبروی سجدههای طولانی!...
چگونه وصف کند غصۀ تو را دعبل؟
چگونه رسم کند چهرۀ تو را مانی؟
تو را هر آینه تصویر کردهام، نظمی
چه نسبتیست میان تو با پریشانی؟
چقدر بر سر بازارها قدم زدهای
که یک معامله سر گیرد از مسلمانی
چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را
و یادی از تو نکردیم در فراوانی
قرار بود بسازیم خانۀ دل را
چقدر ساخته شد خانههای اعیانی!
چه عهدها که پس از هر دعای عهد، شکست
چه ندبهها که نشد موجب پشیمانی
چه گریهها که نکردیم با امین الله
میان صحن تو در یک هوای بارانی
اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال
و ما چقدر گرفتیم بیتو مهمانی
چقدر در پی ما گشتهای چراغ به دست
میان همهمۀ کوچۀ چراغانی
خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز
خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی
بخوان که روضه از آن حنجره شنیدنی است
به لهجۀ عربی، با زبان قرآنی...
بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن
همیشه میرسی از تشنگی به حیرانی
فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز
درون گودی مقتل نماز میخوانی...
#محمد_حسین_ملکیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلوات_الله_علیه
#شهادت
#غزل
مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت
چه غریبانه،غریبانه،غریبانه گذشت
چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم
پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم
ای دل از غربتِ این لحظه ی تشییع بگو
از غریبانه ترین لحظهی تشییع بگو
او غریبانه ترین لحظهی رفتن دارد
روضهی رفتن او گفتن و گفتن دارد
اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد
رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد
شهر در مَکر و سکوت است علی تنها شد
یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد
یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت
یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت
آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد
شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد
بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد
وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد
در عزای پدرش بود که سیلی را خورد
سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد
تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند
تا کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند
دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در
درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
حسن(ع) شدی که گدا فکر آب و نان نکند
به غیر رو نزند...غصه را عیان نکند
حسن(ع) شدی که بدانند خیلِ گمراهان
خدا به عشقِ دعایت عذابشان نکند
کلام نافذ تو، تا که هست؛ این دل من-
-هوای محفلِ عشاق و عارفان نکند
محبتَت پر از اعجاز و مرد شامی را
کسی به جز تو مسلمانِ مهربان نکند
مدام از کرمت میرسد برایش خیر
هر آنکه تکیه به احسانِ این و آن نکند
جزامیان و فقیرانِ دست-خالی را
کسی به جز تو سرِ سفره میهمان نکند
غریب و خسته و بی سرپناه خواهد ماند
کسی که خانهٔ امنِ تو را نشان نکند!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
دیگر رها ز غصه و مِحنَت شدم حسین
از خاطرات خویش چه راحت شدم حسین
با کس نگفته ام ز چهل سال پیش من
از کوچه ی مدینه که غارت شدم حسین
از کوچه ی مدینه که مادر به خاک خورد
از کوچه ای که غرق خجالت شدم حسین
قدم نمی رسید که او را کمک دهم
خیلی در آن میانه اذیت شدم حسین
خیلی عزیز بودم و در بین طائفه !
محکوم به شنیدن تهمت شدم حسین
دیدی برادرم جگرم تکه پاره شد
کشته میان خانه به غربت شدم حسین
گفتی که دیگر عطر به مویت نمی زنی
گفتی : ” حسن ز داغ تو غارت شدم” حسین
اما بدان چو روز تو روزی حسین نیست
من گریه کن برای گلویت شدم حسین
#رضا_رسول_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#مدح
#غزل
"آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
جایی که سرسبز است با شوق کبوترهاش
جایی که تصویرش برای ذهنها زیباست...
از شش جهت نور است در آیینههای آن
از شش جهت انگار تصویر خدا پیداست...
عاشق شدن حرف کمی از وسعت آن است
در هم گره خوردهست این دلها که از بالاست
آنسوتر از این عرش، آبادی نمیبینم
این بارگاه نور، بیشک آخر دنیاست...
از باب جبرائیل تا منبر غزلخوان است
هر چشم بارانی که در این شهر پابرجاست
روزی هزاران آیه میبارد بر این مردم
اینجا همان باغ بهشتی... جنة الماواست...
با لهجۀ خورشید میآید سروشی ناب
این جذبه از چشمان سبز سید بطحاست
اینجا شبستان در شبستان روز در روز است
اینجا حریم خاندان لیلة الاسراست
زیر عبای خویش میگیرد زمین را، او
پیغمبر امروزها... پیغمبر فرداست...
اینجا هوا ابریست باران در نفس دارد
اینجا هوا بغض است... بغضی در گلوی ماست
از کوچههایی که به جنت میزند پهلو
عطر غریبی میوزد... این عطر اعطیناست
بغضی گرفته جان من را خوب میدانم
بغض گلوگیر زمین در ماتم زهراست...
پژواک درد و داغ تو در شهر پیچدهست
غربت پس از این روزگاران باز هم پیداست..."
#حامد_حجتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
کنج دنجی در هیاهوی جهان داریم ما
تا میان سینه از مهرت نشان داریم ما
خانه ی ویران دل با مهر تو قیمت گرفت
در خراب آبادمان، گنج نهان داریم ما
ما نمک پرورده ی خوان کریم عالمیم
شامل لطفیم اگر در سفره نان داریم ما
خاک سرد مرده ایم و تشنه ی یک جرعه نور
دست بر دامان لطف آسمان داریم ما
ما کبوترهای قبر خاکی صحن تواییم
کنج ایوان خیالی آشیان داریم ما
تا گذر کرد از مزارت باد صحرا، گریه کرد
چون نسیم از داغ تو اشک روان داریم ما
از غم تشییع سرخت، ذره ذره سوختیم
تا ابد درسینه مان، داغ گران داریم ما
واژه حیران مانده بین مدح و اشک مرثیه
در بهار شوق، اندوه خزان داریم ما
#سمیه_مومنی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#مدح
#شهادت
#مسمط_مخمس
سکرات جذبه ی میم و ها غلیان مَد هوَالعُلی
دم نطق ظاهر من تشاء به ظهور حضرت مصطفی
که جریده ی جریان می ز حدوث رتبه ی هل اتی
متجلی از نفحات هو به هویت آمده برملا
قِدَم از حدوث وجوب او که شود ثنای محمدی
جریان خَلقِ خَلَقتُ شد به ظهور ظاهر هو دلیل
عجبا ز نسل ابوالبشر به اصالتش که بُوَد اصیل
شرف شرافت ذاتیش که شده کفالت ماکفیل
به مقام هو هویت دهد سکرات نشعه ی بی بدیل
چه حکایتی شده بر ملا همه از عطای محمدی
لب ساغری می هل اتی چه کشیده مست و قلندری
که برات بی دلی از جنون شده نقد مفلس
مشتری
اگر آیتی به اشاره ای متحیر از دم حیدری
به جلال صاحب تیغ اگر بنهد سر از رخ دلبری
همه حسن مرتبت آورد نفسی لقای محمدی
شب لیله الجلوات کُن به قدوم شامخ نجل هو
که نذیر شربت ها انا به بشارت آمده نزد او
به درنگی از شریان دل که بشارت آمده از سبو
چه قدح گرفته به کف شبی به جواز آیه فاذکروا
که امین امن مقام خم قدحی نوای محمدی
کلمات نافذ چشم او همه ایه ایه مشعشا
فوحات حول سلام او همه نهله نهله مرصعا
صلوات سبط مکرمش همه لمعه لمعه مدمعا
که جناب خاتم انبیا همه لجه لجه مورعا
شب نوش و نشعه به پاشده به حق صفای محمدی
بلغ العلی به بلاغتش کشف الدجی به سیادتش
که خصال خاص عنایتش صلوات خاصه به ساحتش
ملکوت جامع قدرتش شرف شریف بلاغتش
چه کسی رسد به نهایتش چه کسی رسد به بداتش
که صفیر مانزل آمده همه از دعای محمدی
نظری اویس قَرَن اگر ز کجا رسیده به ناکجا
شکنی شکن شکن آمده به پناه رف رف عُلیا
چه شکسته سنگ جفا اگر دُر عِقد شاهد اصطفا
همه بوده حب محبه که حبیب حضرت کبریا
همه هفت عزیمه عزم دل قَدَری قَضای محمدی
رخ یوسف است اگر آئینه که ببیند آیت قل کفی
به اشاره مصر صفات او چه رسد مقصد ماورا
که ورای شان خطیب کن همه بوده وادی اصطفا
به یعز همت من یشا به تعز رحمت من تشا
همه نموده به وی عطا قدحی بهای محمدی
به کنایه خصلت اربعه به اشاره آمده بی کران
که در این کرانه هویتی قِدم آمده ره بی نشان
احدیت ایه ی واحدی که اشاره کرده به کن فکان
که طفیل خلقت او شده ملکوت مالک آسمان
صفحات صفه ی سالکان به سماء لوای محمدی
زده طره اش گره بر سبو به جوار ساقی می کشان
عجب از قلندری جنون که اشاره کرده به سایبان
به کجا رسد زکجا رود که به گل فرو نرود بیان
به همین بهانه که طره زد نفسی به ورطه ی امتحان
اگر از دلیل اثری رسد بود از رجای محمدی
#امیر_سهرابی
#طره_اصفهانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem