eitaa logo
شعر شیعه
6.8هزار دنبال‌کننده
439 عکس
162 ویدیو
17 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
منبرت کرسی فقه همه عالم شد فاصله تا به خدا با سخنانت کم شد خوار جهل از تو و فیض تو گل مریم شد هر که پامنبری ات شد به خدا ادم شد هر که علامه ی دهر است غلامت بوده پیرو مکتب علمی هشامت بوده زلف صد پنجره را رو به خدا واکردی با غلامان خودت کار مسیحا کردی درس تاریخ شد و حل معما کردی شیعه را ناب ترین مکتب دنیا کردی پرچم شیعه بلند است به احکام شما علم عالم شده تسلیم به اسلام شما یک ورق درس تو توحید مفضل می شد عشق در مسأله ی جابرتان حل می شد ذره پای تو به خورشید مبدل می شد بی حدیث تو کلام همه مهمل می شد با تو قران خدا کاغذ خاموش نشد راه سر منزل مقصود فراموش نشد تازه شد حرف خداوند به قال الصادق ع علما شرح نوشتند به قال الصادق ع حنفی ها همه گفتند به قال الصادق ع راست گویی شده پیوند به قال الصادق ع تا ابد مرجع توضیح مسائل هایی قبله ی جامع علمی همه دل هایی نور در مسجد چشمان تو معنا گردید نار بر یار تو بردأ و سلاما گردید هر که از چشم تو افتاد یهودا گردید خانه ات مدسه ی حضرت زهرا س گردید به موازات علی راه نشان می دادی راه را با ولی الله نشان می دادی @shia_poem
نگاه کن جَلواتِ کتاب ناطق را به کوه طور ببین سجده‌ی شقایق را امام پنجم شیعه پدر شد و حالا گرفته در بغل خویش امام صادق را ز گوشه‌ی لبش، از خنده‌اش عسل ریزد به جای نقل، خدا بر سرش زُهَل ریزد مدینه بود و شبی مثل ماه، نورانی شبی که گشت زمان غرقِ نور افشانی شبی که حضرت باقر لبش شکوفا شد نداشت مثل همان شب مدینه دورانی خبر رسید ملائک به شور آمده‌اند ز عرش روی زمین سمت نور آمده‌اند مدینه شاهد مولود بی‌نظیر شده عروس حضرت زهرا به او اسیر شد به کف گرفته علوم تمام عالم را مرید جاذبه‌هایش ابابصیر شده کرامت و حسناتش شبیه حیدر شد بلاغتِ نفسش هم، زُراره پرور شد تولدش خبر از نورگستری دارد شرافت قدمش ذره پروری دارد ملائکه همه در عرش یک صدا گفتند عروس حضرت زهرا چه گوهری دارد چه گوهری، که ربوده‌است قلب عاشق را به صولتش زده حق مُهر و مومِ حاذق را کرشمه‌های نگاهش بهشت می‌سازد برای دلشده‌ها، سرنوشت می‌سازد خودش حرم که ندارد، ولی دل ما را شبیه صحن و سرا خشت خشت می‌سازد شمیم عطر تنش بوی یاس را دارد تمام زندگیش بوی ربنا دارد به یمن مقدم صادق، خزان تمام شد و رسیده موسم شادی و، غم حرام شد و رسیده‌اند همه بهر تهنیت از عرش مسیر خانه‌اش امروز ازدحام شد و همینکه بوسه ز پایش فرشته می‌چیند ترانه روی لب جبرئیل می‌شیند رسید و جامعه را شیعه کرد و انسان کرد مطیعِ امر خدا را شبیه ِ سلمان کرد لطافت از نفحاتش چکید و، عالم را به خلصت نبوی یک شبِ مسلمان کرد رسید و داد خدا دست او شفاعت را نوشته‌اند به خاک رهش هدایت را نوشته‌اند به وصفش شفاعتش حتمی است گدا که داشته باشد کرامتش حتمی است به ما که شیعه‌ی اثنی‌عشر شدیم، حتماً به حشر و محشر کبری عنایتش حتمی است مسیر خانه‌اش از آسمان گذر دارد بدیهی‌است که از عرش هم خبر دارد @shia_poem
باز این دست دعا، اعطای داور خواسته با تضرع رخصتِ ذکر پیمبر خواسته اولین مداحِ احمد چون خدای احمد است این دلِ مولا پرستم، اذن حیدر خواسته تا شود جذب غلام خویش، الطاف رسول بهر وصفش یاریِ زهرای اطهر خواسته چون دَم روح القدس شد همدم جان و دلم از نهادم نام احمد تا فلک برخواسته طینت پاکم که باشد از اضافات گِلش از سُویدای وجودم مدح دلبر خواسته آتش ذوقم چنان شد مشتعل در سینه ام آری انگاری که من مداحش از دیرینه ام کیست احمد که حبیب حیِّ سرمد میشود با علی یک روح در دو جسم، احمد میشود کیست احمد که دلش ظرفیت وحی خداست بس امین است او امین وحی سرمد میشود بعد ذکر عالیِ اَلله ربُ العالمین ذکر جبریل امینش یا محمد میشود کیست احمد قابِ اَو اَدناست قُرب منزلش با خداوند جلی نزدیک، این حد میشود کیست احمد، با علی نورٌ علی نورِ کمال فارق از هر غیر، آن روح مجرد میشود اینچنین بر درگه سبحان نیایش میکنم من خداوندِ محمد را ستایش میکنم شد بهار آفرینش حکمفرما در ربیع برترین عبد خدا آمد بدنیا در ربیع این خبر پیچید در کاخ سرانِ ظلم و جور ریخت برهم پایه های تاق کسرا در ربیع خشک شد دریاچۀ ساوه ز بس بَد یُمن بود وز سماوه ناگهان جوشید دریا در ربیع نوری از مُلک حجاز آمد عیان، تا شرق رفت شد خموش آتشکده در فارس، اما در ربیع دستِ ابلیس از همه هفت آسمان کوتاه شد سرنگون شد در همه بتخانه، بتها در ربیع کاهنان و ساحران، محروم از ترفندها این اباالزهراست دلبند همه دلبندها آمد آن یکتا که مینازد به او یکتای او آمد آن مولا که میبالد به او مولای او آمد آن دلبر که کوثر میشود بر او عطا آن اباالزهرا که حق بخشد به او زهرای او سیزده معصوم از نور وجودش جلوه گر چارده معصوم یکجا میدهد معنای او مجتبی و مرتضی و مصطفی یک معنی اند نور اهلُ البیت، پابرجاست برمبنای او آمده بابا بزرگ حضرت ارباب ما آنکه صدرُالمصطفی چندی شود مأوای او زینت دوش نبی، پروردۀ آغوش او روی خاک کربلا روزی شود مدهوش او روزی از غربت، دلِ سوزان هر دو بشکند سنگ یا چوب جفا، دندان هر دو بشکند این مدینه، آن به کوفه، دعوت از مردم شوند آه از بیعت شکن، پیمان هر دو بشکند صورتِ ناموسشان، سیلی ز اعدا میخورد پس غرورِ عترت و قرآن هر دو بشكند گاه در محراب خونین، گاه در میدان جنگ از قفا فرق سرِ یاران هر دو بشکند گاه با تیغ جفا و گاه با تیر ستم سینۀ پاک علمداران هر دو بشکند این همان ذکر حسینٌ مِنّیِ پیغمبر است یاری اسلام با آن پاره پاره حنجر است بعد او کار امام صادق است احیای دین گر چه با خط شهادت میشود ابقای دین مکتب شیعه پدیدار از امام صادق است با جهادش بیمه شد امروز تا فردای دین حوزۀ علمیه مرهون هدایتهای اوست خیل شاگردان او دادند جان در پای دین پرچم کرب و بلا برپا ز قال الصادق است او مهیا کرد ما را بهر عاشورای دین انقلاب ما هم از الطاف  او پیروز شد تا شود بیداری اسلامی دنیای دین ای مسلمان! هر که خواهد روزگار انتقام پای قال الصادقش باید دهد جان، والسلام @shia_poem
هوای شهر نسیم پیمبری دارد چقدر عطر گلاب معطری دارد چه عاشقانه ملائک به هم خبر دادند که این پسر قدم عشق پروری دارد امیدوار به فردای بهتری شده ایم زمانه در سر خود فکر بهتری دارد نشسته اند به راهش همه پیمبرها نوشته اند که او قصد دلبری دارد خدا هم عاشق او شد شبیه حسی که پدر همیشه به فرزند آخری دارد خدا سند زده قلب مرا به نام رسول به نام عشق ، به نام خدا ، به نام رسول بزرگواری و عالیجناب یعنی تو و اوج خلقت انسان ناب یعنی تو نگین خلقت عالم که حضرت زهراست بر این عقیقِ بهشتی رکاب یعنی تو خدا نخواست خودش را نشانمان بدهد وگرنه نور خدا بین قاب یعنی تو خدا رسانده تورا تا به داد ما برسی دمِ خدا ، نفس مستجاب یعنی تو همینکه دور و برت سایه نیست پس قطعا تو نور باطنی و آفتاب یعنی تو تو نور باطنی و سایه هم نمیخواهی پیمبری، قسم و آیه هم نمیخواهی اویس وار نشستم به شوق آمدنت میان سینه قَرَن‌ را نموده ام وطنت برای دست گرفتن ز امتت کافیست نخی ز تار عبایت ، نخی ز پیرهنت بیا برای همه دلبرانه حرف بزن که شهد عشق چکیده ست از دل سخنت تو آیه آیه عسل را به کام ما دادی به غیر عشق نمیریزد از لب و دهنت شبیه شیشه ی عطری که زیر باران است گلاب ناب چکیده ست از بهار تنت میان عرش عجب رفت و آمدی داری چقدر عطر گلاب محمدی داری نگاه مهر تو انسان نمود انسان را چه عاشقانه مسلمان نمود سلمان را اسیر ظلمت شب بوده ایم تا اینکه میان چشم تو دیدیم نور قرآن را چقدر رحمت محض است ربناهایت میان دست تو دیدیم راه باران را نگیر از همه ی عاشقان خود دل را بخواه از همه ی عاشقان خود جان را میان اشک و تحیّر چگونه شکر کنیم طلوع نور تو این نعمت فراوان را جهانِ قبل رسول خدا امیر نداشت نگاه سبز کسی اینهمه اسیر نداشت به عرش میروی از جبرئیل بالاتر به آسمان بروی تا شوی شکوفاتر کلاه از سر هر چه ملائکه افتاد و چشم ها همه در لحظه ی تماشا تر هر آنکه رنگ محبت گرفت دریا شد هر آنکه رنگ محمد (ص) گرفت دریاتر زمان آن شده دست از ترنج بردارند برای آنکه ندیدند از تو زیباتر بیا برای همه جان تازه ای بفرست نشان بده که تویی از همه مسیحا تر تو آمدی برسانی به تشنه آب حیات نثار مقدم خیرت چهارده صلوات @shia_poem
پیشوای شیعیان مولا امامِ صادق است میوه ی جانِ پیمبر نورِ پاکِ خالق است آفتابِ رحمت و قرآنِ حَی و ناطق است ششمین نورِ هدایت از تبارِ عاشق است هفدهِ ماهِ ربیعُ الاول آمد ماهِ عشق تا برای شیعیان روشن نماید راهِ عشق صادقِ آلِ عبا از گلشنِ پیغمبر است او رئیسِ مذهبِ ما شیعیانِ حیدر است تارِ موی او زمین و آسمان را لنگر است چشمهایش چشمه چشمه معرفت از کوثر است عالمِ هستی همه در حلقه ی تسلیمِ او خضر و داوود و سلیمان آمده تعظیمِ او بَه چه زیبنده قدم بود و چه فرخنده سحر شد فروزان از وجودش شمس و ناهید و قمر می دهد روح الامین از عرشِ اعلا این خبر میوه ی باغِ علی و فاطمه آمد ثمر شب شبِ عشق و شبِ وجد و شبِ شور و شعَف آمده تندیسِ رحمت صاحبِ مَجد و شرف صادق آن گنجینه ی نور و علومش بی شمار او سفیرِ راستینِ حضرتِ پروردگار با شکوهِ مذهبش بخشیده بر ما اعتبار مکتبِ او پایدار و شیعه ی او رستگار مژده مژده که امام نور و رحمت آمده از دمِ جان پرورِ او خیر و برکت آمده بال گسترده ملائک گشته فرش راهِ او خیره مانده چشم خورشید از جمال ماهِ او یوسف و عیسی و موسی هر قدم همراهِ او روضه ی رضوانِ جدش شد نیایشگاهِ او آمده در محضرش ارض و سما سر بر سلام نیمه ی ماه است و لیکن آمده ماهِ تمام سینه اش دانشگهِ فِقه و اصول معرفت شیعه دارد از وجود مکتبِ او منزلت مقدمش بر عاشقان فرخندگی و میمنت عقل ها سرگشته اند از این مقام و منقبت عطرِ جانبخشِ نگاهش طعمِ قرآن می دهد هر دمش بر روح و جانِ عاشقان جان می دهد ای چراغِ دانِشَت رخشنده تر از آفتاب وارثِ علمِ نبیین معنیِ امّ الکتاب ای زلالِ پاکیِ اندیشه ات اسلامِ ناب دادخواهِ شیعیان در عرصه ی روزِ حساب با طلوعِ تو چه زیبا عِطر اَفشان شد زمین روزِ میلادِ تو با میلادِ جدت شد قرین! @shia_poem
قلم به دست گرفتم دوباره بنویسم نهاد عشق شدم تا گزاره بنویسم حروف شمسی خود با ستاره بنویسم توان گرفته‌ام از یک عصاره بنویسم عصاره‌ای که رسید و زمین به آب رسید عصاره‌ای که چکید و شراب ناب رسید  در آن زمان که بشر محو بت‌پرستی بود تمام فرصت‌شان صرف عیش و مستی بود بقای نسل به‌تدریج رو به پستی بود بنای بتکده‌ها حُکم چیره‌دستی بود تمام نور رسید و جهان چراغان شد رسید و یک‌شبه یک طایفه مسلمان شد به‌گوش باش خداوندگار گمراهی رسیده‌است سحر در پسِ شبِ واهی وزیده است نسیم خوش سحرگاهی به سوی چاه عدم تا ابد بشو راهی خبر رسیده که موسی به نیل آمده است خبر رسیده دوباره خلیل آمده است خدا به خلقت زیبای خود نمک پاشید به خلق جاذبۀ روی عشق می‌نازید خجالت از نَفَس سرد ماه می‌بارید به پشت ابر تکامل روانه شد خورشید خدا به چهرۀ او دین راستین می‌گفت به آفرینش خود، باز آفرین می‌گفت به سردی نَفَس آدمی حرارت داد زمین خشکِ هوس‌باز را طراوت داد به ذات گمشدۀ عاشقی کرامت داد به مادّیّت این خاک، معنویّت داد برای کسب شرابش زمین سبو می‌شد جهان به یُمن قدم‌هاش، زیر و رو می‌شد دو قطره اشک محمد، دو سال باران است رسول می‌شود از بس به فکر انسان است شکست خوردۀ این روزگار، شیطان است و جبرئیل زِ عرش خدا رجزخوان است: دوباره بر همه حجت، تمام خواهد شد چرا که حضرت احمد، امام خواهد شد @shia_poem
می بنوش از پیاله‌ی توحید سجده‌ای کن حواله‌ی توحید می‌رسد از سلاله‌ی توحید آنکه در عرش احمدش خوانند در زمین هم محمدش خوانند آمنه ماهتاب آورده گوهری ناب‌ِناب آورده طفل نه، آفتاب آورده هدیه‌ای از خداست این کودک خاتم‌الانبیاست این کودک معنی لفظ آبرو آمد صاحب تاج تُنفِقوا آمد طاق کسری بلرز او آمد تیری از او به چشم شیطان رفت ابرهه زیر سنگ باران رفت او امین خدا‌ و مخلوق است از وجودش وجود مرزوق است تشنه کام زلالش عیّوق است غضب او حمیم می‌سازد یک‌نگاهش کلیم می‌سازد کعبه حرمت گرفت با احمد دین اصالت گرفت با احمد وحی قوت گرفت با احمد پیکر شرع را نبی جان است کلماتش تمام قرآن است مجلس‌آراست همچو گل اخلاق بین خلق و خداست پل اخلاق مصطفای مکارم‌الاخلاق علّت بعثتش همین بوده‌است صادق‌الوعده و امین بوده‌است مکتب مصطفی، ابوذر‌ساز حُبّ زهراش، حوض‌کوثرساز بی‌تعارف، نبی‌ست حیدرساز بی محمد اگر وجود نبود بی علی هم نبی نبود نبود احمد و حیدرند یک ریشه ذوب وحدانیت خدا‌پیشه جرعه نوش‌اند از یک اندیشه عبد حقّند و مست فاطمه‌اند هر‌دو ممنون دست فاطمه‌اند دست زهرا کمال پروده چشمه‌ساری زلال پرورده یازده بی‌مثال پرورده کار زهراست عزتی گر هست دین و قرآن و عترتی گر هست @shia_poem
مدینه غرق صفا شد ز روی حضرت صادق دمید عطر محمد ز بوی حضرت صادق   فروغ روی نبی را که مکه یافت در امشب مدینه دیده دوباره ز روی حضرت صادق   شب درخشش خورشید آسمان علوم است که نور می دهد از چار سوی حضرت صادق   ششم امام که باشد ضمیر عالم و آدم مثال آینه ها روی به روی حضرت صادق   تمام فقه بود وامدار مکتب فضلش کمال عشق بود راز گویِ حضرت صادق   روایتی است کرامت از آن وجود مکرّم حکایتی است شفاعت ز خوی حضرت صادق   پیمبران نرسیدند بر مقام نبوت که جرعه ای نزدند از سبوی حضرت صادق   بسان زمزم و تسنیم و سلسبیل روان است علوم آل محمد ز جوی حضرت صادق   ز کهکشان فضیلت طنین فکنده به عالم خروش عدل علی از گلوی حضرت صادق   قیام علمی او چون قیام سرخ حسینی فکنده لرزه به کاخ عدوی حضرت صادق   کمر به کشتن او بست دشمنش چو نظر کرد که هست غالب دلها به سوی حضرت صادق   فرشته جسته تقرب بهشت یافته رونق ز قطره قطره ی آب وضوی حضرت صادق   بود تجلی والشمس ز آن جمال مبارک بود مفسّر والّیل موی حضرت صادق   چراغ راهنمای بشر به عالم توحید همیشه وقت بود گفتگوی حضرت صادق   کتاب جابر حیان حدیث فضل مفضّل یکی است ز آن همه راز مگوی حضرت صادق   اگر به علم درخشد ، چو آفتاب، گرفته ذُراره ذرّه ای از مهر روی حضرت صادق   حُشام حشمت علمی گرفته از حَشَم او که کرده تر، لب جان از سبوی حضرت صادق   بگو فلاسفه را تا برای درک حقایق نهند رو به ره مهر پوی حضرت صادق   نماز پایه ی دین است و بود لحظه ی آخر نماز و حرمت آن گفتگوی حضرت صادق   بخوان دعای فرج را به آرزوی اجابت که بوده صبح فرج آرزوی حضرت صادق   شب دعاست برای فرج بیا که بخوانیم خدای را همه بر آبروی حضرت صادق   قلوب شیعه حریمش بود ولی به بقیعش دل شکسته کند جستجوی حضرت صادق   نبین به قبر خرابش ببین که چشمۀ خورشید بجوشد از افق خاک کوی حضرت صادق   خدا کند که صبا بر مشام ما برساند شمیمی از حرم مُشک بوی حضرت صادق   خدا کند من آلوده باز هم چو «مؤید» سر نیاز بسایم به کوی حضرت صادق @shia_poem
ای رتبه ات فراتراز ادراک ازعقول آیینه ی بصیرت چشمت جهان شمول حلم توبی نهایت و علم تو لایزول یاکاشف الحقایق ویا جامع الاصول کوچکترم ازآنکه بخواهم بخوانمت یا برترین سروده ی عالم بدانمت علم اصول و علم قرائت ازآن توست تفسیر و فقه پله ای ازنردبان توست علم نجوم در رصد کهکشان توست راز علوم کل جهان برزبان توست شیخ الائمه هستی و دریای بی کران ای باقرالعلوم ترین صادق جهان مردان سرزمین تو عاشق نبوده اند در باب عشق با تو موافق نبوده اند چون آشنا به کُنه حقایق نبوده اند در پیشگاه درس تو صادق نبوده اند تو درعلوم عقلی و نقلی سرآمدی تا روز حشر صادق آل محمدی حکام جور خلوتتان را به هم زدند گردونه ی زمین و زمان را به هم زدند سرچشمه های اشک روان را به هم زدند باکشتن تو نظم جهان را به هم زدند ای جای پای غربت تو در دل بقیع هرکس که گشت دور تو گردید مستطیع @shia_poem
به صبح مطلع صدق آفتاب عیسی دم که بود خاک رهش کحل دیده عالم امام کعبه نشین جعفر فرشته نشان خلیل خضر خلف صادق خلیفه خدم فلک به حلقه تدریس او حدیث حدوث سماع کرده زلفظ محدثان قدم همای سدره گرد حریم حضرت او مقیم در طیران چون کبوتران حرم هدایت ازلی در تقربش مضمر عنایت ابدی در تتبعش مدغم کتابه ای که بر این طاق چنبری کردند به نام اشرفش از زر جعفری کردند @shia_poem
عطرِ گل روی تو را گل ، آرزو داشت یوسف هر آنچه داشت ، رویت ،مو به مو داشت بر هر پیمبر حسرت دارای ات ماند یعقوب همچون دخترت را آرزو داشت تطهیر می شد هر چه با تو دست می داد در سجده ات انگار سجاده وضو داشت تا می شدی در بین مردم آفتابی خورشید ، خورشیدی دگر در روبرو داشت با دوستش الحق چه خواهد کرد ، محشر با دشمنش وقتی که برخوردی نکو داشت صلی علی احمد بر آل پاک احمد آمد محمد ،  تهنیت ، آمد محمد صد شکر ما چون بوذر و مقداد وسلمان آورده ایم از مهربانیِ تو ایمان ازجذبهٔ چشمت مگر محروم بوده؟ آنکس که با شق القمر گشته مسلمان با آنکه خاکستر به رویت ریخت آقا آورده ایی در خانهٔ او روی خندان از صبر تو در دین حق مات است یعقوب ای رحمة لِلعالمین ای حضرت جان فرعونیان بی کعبه گردیدند دیگر بر بت کشیدی با عصایت خط بطلان دشمن تو را در جنگ وقتی با علی دید از زندگی کردن دگر می شد پشیمان وقتی طلایه دارِ نسلت گشت زهرا نومید شد دیگر ز دست خلق ، شیطان @shia_poem
اُف بر زمین بگوید اگر اُف به آمنه چشم زمان زمان توقف به آمنه تسبیحی از ستاره به دستش گرفته است حق می دهد مجال تصرف به آمنه از سادگی صفا شده مهمان خانه اش اصلا نیامده ست تکلف به آمنه من فکر میکنم که خداوند در ازل بخت بلند کرده تعارف به آمنه عالم دخیل دامن راحیل دیگری ست پیداست از توسل یوسف به آمنه از برکت محمدش او هم به عرش رفت حق داده است اذن تشرف به آمنه شوق صله مجال تلفظ به من نداد شعرم از احتیاج دلم گف(ت) به آمنه این دل که با امید در ابواء دخیل بست از طیف شاعران مدینه نرفته است شخصیتی ستوده و برجسته مصطفی معنا دهد به واژه ی وارسته مصطفی او تا سپیده دم همه شب سر به سجده داشت الگوی ناب ؛ بنده ی شایسته مصطفی بالذات عقل کامل و بالفطره عالم است کاری نکرده است ندانسته مصطفی تا حسن عاقبت به همه ارمغان دهد با جان و مال خویش کمر بسته مصطفی مرد جهاد بود که طائف به چشم دید با ابروی شکسته نشد خسته مصطفی نفرین نکرد امت خود را رسول مهر سرشار از محبت پیوسته مصطفی شور و شکوه و روح اذان است و می دهد پس حیثیت به گنبد و گلدسته مصطفی بیش از علی که عاشق زهرای اطهر است باشد به عشق فاطمه وابسته مصطفی هست علی ست بسته به هستی فاطمه هستی فاطمه همه از هست مصطفی بالا گرفت بین تمامی دست ها دست امام فاطمه را دست مصطفی وقتی دهد برات مدینه خدا کند باشم میان جمله ی فهرست مصطفی هستیم بر ارادت خود  پایبند تر هدیه به محضرش صلواتی بلندتر در زمره ی بشر نه همانا پدیده است او را خدا برای خودش برگزیده است خورشید هم به یاد ندارد طلوع وی چرخ و فلک شبیه محمد ندیده است او را نخست قبل ظهور ستاره ها با دست خویش حضرت حق افریده است پایان شام زنده به گوری دختران در ظل افتاب هدایت دمیده است دل های ما به هم شده نزدیک شام عید با دست او نسیم محبت وزیده است دستش میان سفره ی ما نان گذاشته همواره بانی نعمات عدیده است از اسمان به سمت زمین میکند شتاب باران برای بوسه به پایش رسیده است بی مرتضی تمامی ابیات ابتر اند ذکر علی به داد قصیده رسیده است با این که هست جشن رسول خدا ولی خشنودی پیمبر و زهرا بگو علی بانی فیض فیض مجدد فقط علی ست مستم دلیل مستی بی حد فقط علی ست انگشتری دهد به گدا در رکوع خود بر عجز مستمند مقید فقط علی ست میراث مرتضاست کرامات مجتبی عمری ابالکریم زبانزد فقط علی ست میل سفر نمیکنم الا سوی نجف مقصود من ولایت و مقصد فقط علی ست بی خود که محو گنبد و گلدسته نیستم نقش و نگار پرچم گنبد فقط علی ست دزد است ان که تکیه زده جای مصطفی اهل سقیفه صاحب مسند فقط علی ست هر شیر پاک خورده قسم یاد میکند نفس و دم و وصی محمد فقط علی ست ان کس که میبرد عتباتم فقط رضاست ان که دهد حواله ی مشهد فقط علی ست در بند حیدرم نه که در بند قافیه ارباب تا قیام قیامت فقط علی ست اول سری به خاک نهاده ادب کنم دوم از او برات مدینه طلب کنم @shia_poem
آیه آیه همه جا عطر جنان می آید وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است بشنود مدح تو را با هیجان می آید مي رسي مثل مسيحا و به جسم کعبه با نفس هاي الهي تو جان می آید بسکه در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی است ریگ هم در کف دستت به زبان می آید هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ ست قبله‌ی عزت و ايمان به جهان مي آيد با قدوم تو براي همه‌ی اهل زمين از سماوات خدا برگ امان مي آيد نور توحيدي تو در همه جا پيچيده ست از فراسوي جهان عطر اذان مي آيد   عرش معراج سماوات شده محرابت ملکوتی ست در این جلوه‌ی عالمتابت   خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد نور توحید به قلب بشر ارزانی شد خواست حق، جلوه کند روشني توحیدش قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد ذکر لب های تو سرلوحه‌ی تسبیحات است عرش با نور نگاه تو چراغانی شد قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند نورت آئينه‌ی آئين مسلماني شد به سراپرده‌ی اعجاز و بقا ره یابد هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد خواستم در خور حسن تو کلامی گویم شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد اي که مبهوت تو و وصف خطي از حسنت عقل صد مولوی و حافظ و خاقاني شد از ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد»   جنتی از همه‌ی عرش فراتر داری تو که در دامن خود سوره‌ی کوثر داري دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری جذبه‌ی چشم تو تسخیر کند عالم را در قد و قامت خود جلوه‌ی محشر داری عالم از هيبت تو، شوکت تو سرشار است اسداللهی چون حضرت حيدر داری حسنين اند روی دوش تو همچون خورشید  جلوه‌ی نورٌ علي نور ، مکرر داری   اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند روشني بخش جهان، قبله‌ی دنيا هستند   اي که در هر دو سرا صبح سعادت با توست رحمت عالمي و نور هدايت با توست چشم امید همه خلق و شکوه کرمت پدر امتي و اذن شفاعت با توست با تو بودن که فقط صرف مسلماني نيست آنکه دارد به دلش نور ولايت، با توست بي ولاي علي اين طايفه سرگردانند دشمني با وصي ات، عين عداوت با توست بايد از باب ولاي علي آيد هر کس در هواي تو و در حسرت جنت با توست سالياني ست دلم شوق زيارت دارد يک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست   کاش مي شد سحري طوف مدينه آنگاه نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله   @shia_poem
جبریل اذان گفت و ز دستم قلم افتاد صدلرزه به هرمیکده در جامِ جم اقتاد یک نعره ی غوغا به حریمِ حرم افتاد تنها نه عرب، بلکه به ملک عجم افتاد دیدم که ز خورشید شعاعی فَوَران کرد جبریل به دورِ سرِ کعبه طَیَران کرد با آمدنش، یکسره، بی چون و چرا سوخت، تنها نه که در، بلکه همه پنجره ها سوخت، ای من به فدای قدمش "بتکده ها" سوخت با آمدنش زیر و بمِ فتنه سرا سوخت آمد که پرستیدن حق راه تو باشد همراه خدا باش که همراه تو باشد با حکمِ خداوند شده رهبر اسلام آزادی انسان به زمین؛ پیکر اسلام قرآن و ولایت شده دو شهپر اسلام آمد به زمین حضرت پیغمبر اسلام آمد به زمین شاه نشین دل سرمد وصفش چه کنم؟ احمد و محمود و محمد آمد که جهان صلح و صفا داشته باشد تا یک نظری بر فقرا داشته باشد آمد که زمین آل عبا داشته باشد دارد همه چیز انکه خدا داشته باشد آمد بِنِگارد به همه مصحف هستی بی وقفه بیایید به الله پرستی آمد که به ما یاد دهد: طرزِ بیان را تشریح نماید همه آفاتِ زبان را یا شیوه ی برخورد به پیشِ دگران را پس داد بشارت به همه باغِ جنان را پیغمبر ما احمد مختار؛ نوشته ست: هرکس به علی دل بدهد اهل بهشت ست آموزش اسلام خدا، بر همه داده آرام نشستن به سر سفره ی ساده حتی روشِ رفتنِ در کوچه و جاده لبخند زنان ، چهره او پاک و گشاده لبخندزنان داد جواب تَشَری را شرمنده کند اصل حقوق بشری را او آمده تا باز کند عقل و خرد را تشریح کند آیه ی الله صمد را تا ما بپرستیم همه ذات احد را تا آنکه به محشر برسانند مدد را، در سایه ی اسلام همه تحت حمایت هستند، ولیکن همه با حُبّ ولایت فرمود به هرشخص، پیام آور قرآن: "بنشین و بیاموز تو در محضر قرآن کشتیّ نجات است، تو وا کن در قرآن" از اول قرآن شده تا آخر قرآن: انسانیت و عقل و خرد گرچه مهیاست؛ "معیار قبولی همه، واژه ی تقواست" @shia_poem
عرش را با ریسه های نور آذین بسته اند گوشۂ هر کهکشان یک ماهِ زرّین بسته اند سردرِ شهر مدینه ذکر آمین بسته اند دورِ کعبه آیه آیه حمد و یاسین بسته اند میزبانیِ ملائک کاملا سنجیده است مکه مهمان دارد و کلّی تدارک دیده است انبیا با اولیا...داوود و عیسی آمدند نوح و ابراهیم با اسحاق یکجا آمدند یوسف و یعقوب و آدم قبلِ حوّا آمدند حضرت الیاس و اسماعیل و موسی آمدند با ارادت با ادب، تعظیم کرده با یقین محض بیعت با رسول الله(ص)؛ ختم المرسلین آمد آنکه عطرِ او جاریست در بویِ گلاب محض ویران کردن بتخانه ها شد انتخاب آتش ِ آتشکده خاموش شد، شد غرق خواب طاق کسری، کلّ ایوان مداین شد خراب دور گهواره چه غوغایی شده، محشر شده گل بریز و کِل بکش چون آمنه مادر شده رحمةٌ للعالمین است و محمد(ص) آمده حُسن خلق آورده با خود، حُسنِ بی حد آمده پیش از پنجاه و هشتاد و نود، صد آمده «لم یلِد» می خوانَد و تفسیر «یولَد» آمده لاإلهَ جز خدا... تا گفت ذات حق یکیست محضرِ توحید او لات و هُبل شد سربه نیست مثل اقیانوس در لطف و کرم بی انتهاست دستهایش مستجابُ الدعوه؛ اهلِ ربّناست سیرتش قران پسند و صورتش چون سوره هاست دشمنانش را بخوان «أبتر» که این امر خداست شد أباالکوثر! به کوریِ همان چشمانِ شور جاهلیت شد به جایِ دختران زنده به گور قاب عالم را پر از زیباترین تصویر کرد دست در دستش سپرد و عشق را درگیر کرد در غدیرِ خم اذان را، قبله را تفسیر کرد بعثتش را با ولایت خالص و تطهیر کرد خواند «أکملتُ لکُم» را، گفت با صوتِ جلی: تا قیامت «لا أمیرالمؤمنین إلّا علی(ع)» نسل در نسلش همه از نور، از عصیان به دور یک به یک قرانِ ناطق، اصلِ انجیل و زبور میشود بی حُبّ آنها راهِ حق صعب العبور موسم دلدادگی شد، کلّ عالم در سرور در مدینه جشن دارد فاطمه(س) امشب شبی هم پیمبر(ص) آمده هم صادقِ آلِ نبی(ع) در نگاهش جنّتُ الاعلی تماشایی شده پای درس او شلوغ است و چه غوغایی شده بسکه لحنش مهربان و گرم و زهرایی(س) شده حال من خوب و دلم مست چه آقایی شده «قل هوالله احد» شد دم به دم ذکر لبم شد امام ِ جعفرِ صادق(ع) رئیس ِ مذهبم هست یابن الباقر(ع) و در علم، بی مثل و بدل زهد از گفتار او پیدا؛ نمایان در عمل راستگویی و کرَم خورده به نامش از ازل پس به عشقش خوانده ام «حیّ علی خیرالعمل» با نمازِ اول وقتم خریدم مغفرت از شفاعت بهره مندم میکند در آخرت! @shia_poem
ای حُسن بی پایان و ممتد یامحمد در بندگی هستی سرآمد یامحمد از برکت لبخند تو جریان گرفته مِهر و محبت هایِ بی حد یامحمد دیوانۂ عطر خوش پیراهنت شد تا یوسف از پیش ِ تو شد رد، یامحمد کوهِ اُحُد زانو زد و هر روز حک کرد بر سنگ یاقوت و زبرجد؛ «یامحمد » آیات قران شوق دیدار تو را داشت شد قلب تو مقصود و مقصد یامحمد قطعاً خدا میخواست عشقش؛ کوثرش را بر دست های تو سپارد یامحمد تکیه کلامت «بِضعةٌ مني» شد و هست- عشق تو بر زهرا  زبانزد یامحمد تنها وصیّ تو علی بود و همه عمر سنگ تو را بر سینه اش زد یامحمد حیدر به هر نامی صدایت زد دلت ریخت یامصطفی، محمود، أحمد، یامحمد ختم الرُسُل، شمسُ الضحی، یا نورُ عیني صَلّوا علیکَ یامحمد ، یامحمد ! @shia_poem
عاقبت قرعه‌ی نامت به لبِ ما افتاد شده سیراب، کویری که به دریا افتاد گلِ لبخند، به باغِ لب‌مان کاشته شد خبرِ آمدنت روی زبان‌ها افتاد وقتی از چهره‌ی تو پرده‌گشایی کردند رونق از سکه‌ی هر چهره‌ی زیبا افتاد نفسش زندگی آموخت به مردن؛ وقتی به شفاخانه‌ی تو راه مسیحا افتاد از تو و معجزه‌هایت چه بگویم؛ وقتی شاخه‌ی باغچه‌ات از یَدِ بیضا افتاد چون زمین جای کمی بود، برای قدمت ردّ پایت به سر عالم بالا افتاد آنقدَر اوج گرفتی به شبِ معراجت بال جبریل، به دنبال تو از پا افتاد و در آن راه، که می‌رفت، به اَوْ اَدْنی‌ها باز هم چشم تو بر چهره‌ی مولا افتاد چشم تو آینه‌ی قدّیِ خوبی‌ها شد  هر زمانی که نگاه تو به زهرا افتاد سبز شد عشق، به لم‌یزرعِ تاریکِ دلم تا نگاهم به گُلِ گنبد خضری افتاد @shia_poem
چهره انگار... نه، انگار ندارد، ماه است این چه نوریست که در چهره ی عبدالله است؟ این چه نوریست که تاریکی شب را برده دل مرد و زن اقوام عرب را برده این چه نوریست که پر کرده همه دنیا را راهی مکه نموده ست یهودیها را جریان چیست؟ فقط اهل کتاب آگاهند همه انگشت به لب خیره به عبداللهند همه حیرت زده، نوری که معما شده است چند وقتی ست که در آمنه پیدا شده است شور تا در دل انس و ملک و جن افتاد چارده کنگره از کاخ مدائن افتاد غیر از این هر خبری بود فراموش شد و ناگهان آتش آتشکده خاموش شد و طالع نیک امیران جهان بد افتاد ته جام همه شان عکس محمد افتاد! طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد مثنوی رام شد و رو به تغزل آورد چهره آرام، زبان نرم، قدم ها محکم قامتی راست، تنی معتدل، ابرویی خم گفتم ابرو، نه! دو تا قوی سیاه عاشق که لب ساحل امنند ولی دور از هم لب بالایی او آب بقاء کوثر لب پایینی او آب حیات زمزم دست، تفسیرگر خیرالامور اوسطها آنچه کرده ست کرامت نه زیاد است نه کم چون «لما» زینت «لولاک خلقتُ الافلاک» هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم دخترش از سه زن برتر عالم برتر همسرش هم رده با آسیه است و مریم قدر او را ولی افسوس که «من لم یعرف» علم او را ولی افسوس که «من لم یعلم» هرچه گفتیم کم و منزلتش بیشتر است پیش او خوارترین معجزه شق القمر است هرکه با نیتی از عشق محمد دم زد «دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد» محرم راز، علی باشد و باشد کافیست جمع دست علی و دست محمد کافیست و علی معنی « اکملت لکم دینکم» است شاهد گفته ی من خطبه ی قرای خم است منکران شاهد عینی غدیرند! دریغ سند بیعت خود را بپذیرند؟! دریغ باز از خصلت او با دگران میگوید آنچه در باطن او دیده عیان میگوید پیش پیری که به جنگاوری اش می بالد از جوانمردی سردار جوان میگوید «سود در حب علی است و زیان در بغضش» با عرب باز هم از سود و زیان میگوید حرف این است: «فهذا علیٌ مولاکم» یک کلام است که با چند بیان میگوید خواست چیزی بنویسد دم آخر... افسوس یک نفر گفت محمد هذیان میگوید @shia_poem
به چه جرأتی بگویم سخن از امام صادق که بُوَد فزون ز فهم و خِرَدم مقام صادق فلک است آستانش ملک است پاسبانش خنک آن دلی که نوشد قدحی ز جام صادق پسر امام باقر پدر همام کاظم به عموم شیعه لازم بود احترام صادق به مه ربیع الاوّل بنمود رخ به عالم ملکوتیان رسیدند همه بر سلام صادق بود او ستوده منصب به جهان رئیس مذهب به خدا که زنده مکتب شده از کلام صادق وطنش بود مدینه به علی سرور سینه شده جمله اهل کینه وله از مرام صادق نوه ی پیمبر است او، به زمانه سرور است او چه فری که جعفر است او دل اسیر دام صادق شده مکتب تولّا ز ولای صادق احیا که بود هماره بر پا علم قیام صادق مه برج علم و تقوا گل گلستان زهرا کند افتخار عیسی بوَد ار غلام صادق نرسد شفاعت او به نماز کاهلان را تو ز گوش جان «کلامی» بشنو پیام صادق @shia_poem
تو آفریده گشتی و انسان درست شد حور و پری فرشته و غلمان درست شد عرش خدا ز نور رخت خلق گشت و بعد با قطره های اشک تو باران درست شد یاحضرت رسول خدا عاشق تو بود چون که به عشق روی تو قرآن درست شد تو از خدایی و همه ی ما زخاک تو چون از گل شما گل سلمان درست شد با اخم تو جهنم و آتش عذاب و قهر با یک دم تو جنّت و رضوان درست شد چون نور حیدر از تو و نور تو ازخداست با حب مرتضاست که ایمان درست شد یک عده دور سفره حیدر نشسته و اینگونه شد که سفره احسان درست شد ما عاشق توایم که مجنون حیدریم این عشق را به جان تو مدیون مادریم   @shia_poem
خاکریز شیعه و سنی در این میدان یکی‌ست خیمه‌گاه تفرقه با خانهٔ شیطان یکی‌ست لات و عزی با نقاب دین به میدان آمدند بت‌شکن‌ها خوب می‌دانند: بت‌گردان یکی‌ست داعش و تکفیری و وهابی و القاعده پشت این دستان پیدا، نیت پنهان یکی‌ست سال‌ها با اسم آزادی، کبوتر کشته‌اند این جهانِ در ستم آزاد، با زندان یکی‌ست تن به ذلت هرگز! اما جان به جانان می‌دهیم در تمام عصرها، رسم جوانمردان یکی‌ست مرز، چیزی نیست! حتی از زمان هم رد شدند از نگاه اهل ایمان، بدر و خان‌طومان یکی‌ست چنگ باید زد به حبل‌الله و از آتش گذشت عروةالوثقی یکی، پیمان یکی، فرقان یکی‌ست هر حریمی حرمتی دارد بپرس از محرمان حرمت آل نبی با حرمت قرآن یکی‌ست باز «بسم الله مجراها و مرساها» بخوان موج‌ها بسیار، اما نوح کشتی‌بان یکی‌ست صالحان، میراث‌داران زمین خواهند شد این حکایت، فصل‌ها دارد، ولی پایان یکی‌ست @shia_poem
قبل از تو انسان حرف انسان را نمی‌فهمید گل را نمی‌دانست، باران را نمی‌فهمید... انسان قبل از چشم‌هایت هر چه می‌کوشید‌ پیدایی آن ذات پنهان را نمی‌فهمید هر شب می‌آمد بشنود عطر صدایت را حتی ابوجهلی که قرآن را نمی‌فهمید در «بی‌زمان» بوسیده پایت را وَ الّا رود در خود معطل بود و «جریان» را نمی‌فهمید تا آمدی انسان به انسان گل تعارف کرد قبل از تو انسان حرف انسان را نمی‌فهمید @shia_poem
از نزول وحی، از آیاتِ قرآنی بگو از تب غار حرا پیش از مسلمانی بگو از شبِ شقّ القمر، از طاق کسری، از خسوف از جهانی مملو از اعجازِ ربّانی بگو از غرور از جهل، از سرمای دست دختران از شکنجه گاه، از حالِ زمستانی بگو از خدای لالِ مادرزاد؛ از لات و هبل از رواج کفرِ مطلق هر چه میدانی بگو مهربان و رحمةٌ للعالمین می خوانَمت یامحمد(ص) از محبت های پنهانی بگو باز کن دستار را با شیوهٔ تحت الحنک دلبری کن از عجم! از یار ایرانی بگو دوست دارم از لبت «سلمانُ منّا» بشنوم لطفا از این قومیت با لحن جانانی بگو از علی(ع) و جانشین خود در آغازِ غدیر از همان که شیعه را شد باعث و بانی بگو گرچه توصیفش هزاران سال فرصت میبرَد قدرِ فهم ما...کمی از آن فراوانی بگو ما ندیدیمَش بیا و جانِ مشتاقان، شبی- -از نگاه نافذش وقت رجزخوانی بگو از زمانی که درِ خیبر به دستش بوسه زد زد زمین آنجا که مرحب را به آسانی، بگو از هجوم ذوالفقارِ خشمگینش در اُحد از فراری هایِ لبریز از پریشانی بگو از لقب هایش که هر یک هست بابی از بهشت از «أمیرالمؤمنین» در بیت پایانی بگو! #@shia_poem
در گرگ و میش صبح پر از ظلمتی که باز افکند پرده روی سر مردم حجاز نور حقیقت از طرف عرش سر زد و لرزید روی فرش تن هر چه که مجاز شیطان دوباره رانده تر از قبل خویش شد بت ها به سجده آمده با نیت نماز آری محمد؛ آنکه رسولان قبل از او محض نیاز آمده تا او رسد به ناز او می رسد که بیرق عشقی عمیق را بر بام روزگار درآرد به اهتزاز او می رسد که باز خدا منجلی شود او آمده منادی عشق علی شود ای آخرین طلوع نبی ها پیام ها وی اولین شروع وصی ها امام ها دریا رسیده ای به مصاف سراب ها دریا رسیده ای به لب تشنه کام ها افتاده پای معجزه ی آسمانیت تیغ بیان صاحب علم و کلام ها باید فقط ز وصف تو و اهل بیت گفت تا آن زمان که هست زبانی به کام ها سلمان محمدی شده چون عاشق علی ست مولاست کیل سنجش تو در مقام ها نابرده رنج، گنج، میسر نمی شود هر ثروتی محبت حیدر نمی شود آوردی از بهشت، به دنیا نسیم را با خود نسیم مهر خدای رحیم را آورده ای برای همه سائلان دهر پشت سر خود ایل و تباری کریم را آه ای یتیم مکه! تو بابای امتی زیر پرت امان بده مشتی یتیم را پر می کشد به گنبد سبزت دلی سیاه در حائرت مکان بده این یاکریم را برگرد در غدیر و بگو که صراط کیست گم می کنیم گاه ره مستقیم را زخم مرا رهین مداوای خویش کن من را گدای خانه ی زهرای خویش کن آرام از کنار پیمبر قدم بزن شاعر! برو بقیع و در آنجا قلم بزن حالا برای حضرت صادق غزل بگو اما کمی به شادی خود رنگ غم بزن آن قبرهای خاکی غمبار را ببین این وضع را درون خیالت به هم بزن بر روی هر مزار، ضریحی درست کن بر آن ضریح های خیالی حرم بزن خود را کنار پنجره فولاد فرض کن و سرنوشت عاشقی ات را رقم بزن قدری ببار و گریه کن و سلسبیل شو بر آن مزارهای خیالی دخیل شو شاعر! دوباره مست شو از فیض ساغری به به چه ساغری چه شرابی چه کوثری مردی که شیعیان ز عنایات مکتبش معروف می شوند پس از این به جعفری جان ای امام عشق! که می روید از لبت گل های تازه با نفحات پیمبری صدها چون ابن حیان یا چون زراره را باید که پای مکتب علمت بپروری یا قال باقر است و یا قال صادق است هر عالمی که خوانده حدیثی به منبری سرسختی مرا به نگاهی ملیح کن من را در عشق ایل و تبارت فقیه کن حالا منم که با دل بی تاب و عاشقم سرمست بزم عشق تو و این دقایقم مشتاق حرف های توام آیه ای بخوان محتاج حرف های تو و قال صادقم بین حدیث های تو تا حرف کربلاست من جزو بیقرارترین خلایقم حرف از حسین می زنی و گریه می کنم کافی ست که نگاه کنی به سوابقم این بنده را روانه کن امشب به کربلا در حائری که زائر آنجاست خالقم ما را بیا و مثل خودت روضه دار کن در کشتی سعادت جدت سوار کن #@shia_poem
زمین، به زمزمه می‌آید، همان شبی که تو می‌آیی همان شب، آمنه می‌بیند، درون چشم تو دنیایی ستاره‌ای بدرخشید و رسید و ماهِ دل ما شد چه سرنوشت دل‌انگیزی، چه عاشقانه‌ی زیبایی همین که آمده‌ای از راه، قریش، محو تو شد، ای ماه! یتیم کوچک عبدالله! ببین نیامده، آقایی! سلام ماه بنی‌هاشم! سلام بر تو ابوالقاسم! دل از نگاه تو شد مُحرم، چه حج محشر و گیرایی چنان کنار ابوطالب، ستوده حُسن تو را یثرب که شد یقین به دل راهب: همان ستوده‌ی عیسایی به هیچ آینه، جز حیدر، نه پادشاه و نه پیغمبر شکوه و حُسن تو را دیگر، خدا نداده به تنهایی به دختران نهان در گِل، بیا محمدِ نازک دل! ببار تا که شود نازل، به قلب پاک تو، زهرایی به آرزوی نگین تو، درآمده‌ست به دین تو مسیح من! به کمین تو، نشسته است یهودایی قسم به لیل و به گیسویت، به ذکر یاحق و یاهو یت  به آیه‌، آیه‌ی ابرویت، به آن دو چشم تماشایی در این هزاره‌ی ظلمانی، میان این همه حیرانی برای این شب طوفانی، بخوان از آن دل دریایی از او که خال تو را دارد، که نام و حال تو را دارد به شانه‌، شال تو را دارد، میاید او و تو می‌آیی بخوان که در عرفاتم من، کنار آب حیاتم من طنین یک صلواتم من، به شوق این همه زیبایی @shia_poem