eitaa logo
شعر شیعه
6.8هزار دنبال‌کننده
439 عکس
162 ویدیو
17 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
تو شکوفاییِ تاریخِ مسلمانانی تو فرستاده ی عشقی تو خودِ قرآنی تو نبودی که جهالت همگان را می کشت ای تو تطهیر گرِ جامعه ی انسانی! @shia_poem
علم الهی همه در کوی توست آیه به آیه همه از بوی توست عرش خدا رفتی و ای نور حق آینه ی ذات خدا روی توست * واسطه ی وحی و پیامش تویی حامل  قرآن  و  کلامش  تویی بس که تو مهبوب خدا گشته ای هردم و هر لحظه سلامش تویی * سید   و   سالار   همه    انبیا جان دو  عالم  به  فدای  شما در  شب  میلاد  تو و صادقت جان عزیزت  نظری کن به ما @shia_poem
تا داشته‌ام فقط تو را داشته‌ام با نام تو قد و قامت افراشته‌ام بوی صلوات می‌دهد دستانم از بس که گل محمدی کاشته‌ام @Shia_poem
مانده‌ام احمد پیمبر بود یا عطار عشق؟ بس که سلمانها، مسلمان کرد با بوی علی @shia_poem
صبحِ روزِ الست تا... عرصات شده حک روی آسمان و کرات نور  قبرش  زیاد  می گردد هر که گوید زیادتر "صلوات" بهترین ذکر در همه اوقات منشأ خیر و خوبی و برکات دید پیغمبرِ خدا در عرش... هست کار ملائکه "صلوات" در میانِ  تمامیِ  کلمات خوشترین ذکر در زمان حیات می شود بر طرف بلا از او بفرستد اگر کسی "صلوات" @shia_poem
آفتاب از افق میمنه دل کند،آمد بر لب آینه‌ی غمزده لبخند آمد کوچه از هَمهَمه ی بال مَلَک بند آمد آخرین برگه‌ی پیغامِ خداوند آمد می رسد از پر قنداقه ی سبزت،برکات مَقدَم گل‌پسر آمنه‌خاتون صلوات روح تو خون به رگِ لوح و قلم می انداخت چشم تو نور به اعماق عدم می انداخت دست تو سفره به ایوان کرم می انداخت نام تو لرزه به اندام ستم می انداخت جذبه ات را همه در وحشت خائن دیدیم در ترک خوردن ایوان مدائن دیدیم با تو هرگوشه ی این خطّه حرم خواهد شد مسجد بندگی خلق علم خواهد شد غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد کمر بتکده ها پیش تو خم خواهد شد جهل را یکسره از بُن بِکَنی..،کیف کنیم لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی..،کیف کنیم اصل توحیدِ وجودی و زوالیم همه تو خودت پاسخ محضی و سوالیم همه با تو در جاده ی پر پیچ کمالیم همه برده ی کوی تو هستیم..،بِلالیم همه در دلِ کوله ی دل حُبِ تو را بار زدیم از سر ماذنه ها عشق تو را جار زدیم حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد مِهر تو عاطفه را در دل آدم آورد در عروج‌ات پر جبریل امین کم آورد شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی سیب از دست علی جان خودت می خوردی هر کجا قدرت ایمان تو ابراز شود با کلام علوی دین تو ممتاز شود در دل جنگ اگر فتنه ای آغاز شود گره کار به دستان علی باز شود حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند درِ خیبر!..،نه..،بگو قلعه ی خیبر را کند عاشقی حس عجیبی است که حاشا نشود گرچه هر عاطفه در قاعده ای جا نشود باز هم رابطه ی دختر و بابا نشود مثل زهرا که کسی ام ابیها نشود من مسلمان شده ام پایِ همین زمزمه ات ای به قربان دم فاطمه یا فاطمه ات لحن شیرین تو شد معجزه ی قرآنم هل اتای تو شده کُلّیَت ایمانم عشق را من فقط این پنج نفر میدانم عجمی زاده ام و هموطن سلمانم دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات آه ای شاه عرب جان عجم ها به فدات گرچه مانند اُویس تو بدور از قرنم در کنار تو که باشم بخدا در وطنم ای بزرگ بنی هاشم!بِشِنو این سخنم من حسینی شده ی دست امام حسنم شب میلاد تو از اشک غنی اند همه گریه‌کن‌های‌حسین‌ات حسنی‌اند همه کاخ مخروبه ی محکوم به ویران شدنم درد دارم بخدا در پی درمان شدنم ابرِ لبریز منم تشنه‌ی باران شدنم سال ها منتظر جابر حیان شدنم پرچم شیعه بلند است به لطف علمت صادق آل محمد! به فدای قلمت شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی بین این طایفه ی سبزقبا،نوح تویی آن کتابی که به منبر شده مفتوح تویی مکتب شیعه اگر جسم شود،روح تویی خنجری کُند دلیل غم بسیار تو بود گریه بر بی کفن کرببلا کار تو بود @shia_poem
طاق کسری روز میلاد تو بی طاقت شده جانِ ایوانش پر از بیتابی و حیرت شده آسمان خود را به خاکِ پای تو انداخته محض پابوسَت دو عالم با ادب دعوت شده ماه، رؤیت کرده رویَت را گریبان چاک کرد لحظهٔ شقّ القمر زیباترین ساعت شده یامحمد(ص)گفت، عبدالله(ع) جانش تازه شد شد أباالأحمد از امشب صاحبِ عزّت شده آب و نانش از پَرِ قنداقهٔ تو میرسد زندگیِ آمنه(س) پُر رزق و با برکت شده آمدی تا کینه را ویران کنی بعد از غرور تا جهالت جایِ دخترها شود زنده به گور آمدی تا کعبه و قبله نما معنا شود تا که حجِ واجب و سعی و صفا معنا شود از ازل تنها دلیلِ خلقتَت این بود و بس تا علی(ع) تنها شهنشاه ولا معنا شود آمدی تا قلعهٔ خیبر بدون «در» شود دستِ حیدر رو شود! شیرخدا معنا شود با تو بالا رفت دستانِ ولایت در غدیر آمدی تا مرتضی(ع) مولایِ ما معنا شود شد علی(ع) تفسیرِ بر حقّ وصیّ المصطفی(ص) مثل قرآن است و باید بی خطا معنا شود با خودت خورشید آوردی و والا منسبی قل هوالله أحد بر خاندانت یانبی(ص) هفدهِ ماهِ ربیعُ الأول و عاشق شدم عاشقِ شمسِ جمالِ حضرتِ صادق(ع) شدم خلق کرد از خاک پاکش این دلِ دیوانه را عاشقم کرد و به سائل بودنش لایق شدم در خیالاتم به دورش گشتم و مثل هشام با رئیس ِ مذهبم همسایهٔ سابق شدم خوانْد توحید مفضلّ را و من با اشتیاق محو ذات کردگار و قدرتِ خالق شدم در کلاس درس او همراه جابر بیخبر بارها حاضر شدم تا عاشقی حاذق شدم چشم هایم را به دور از شرّ شیطان ساختم تا که باشم زینتش، سر را به زیر انداختم! @shia_poem
روئید چو عطر گل حیاتی دیگر در مکه و یثرب، برکاتی دیگر بر خاتم انبیا محمد صلوات بر حضرت صادق صلواتی دیگر @shia_poem
نگار میرسد از ره بیار باده بیار به دل حضور در این بزم صاف و ساده بیار هزار سجده برآن شاه پاک زاده بیار هزار بوسه برآن ابروی گشاده بیار ندا رسید گنهکار را شفیع آمد بریزگل که شب هفده ربیع آمد * گلی که می شکفد از سرشک او کوثر مهی که در شب زلفش هزار و یک اختر نخست مرتبه بعد از خدای بالا سر نهفته بین دو چشمان وی قضا و قدر  به روی دست ملائک محمد آمده است  برای عالم و آدم سرآمد آمده است * طلوع میکند از یک نگاه او خورشید غروب میکند از جلوه اش به دل تردید هلال ابروی او شد نشان صبح عید بهشت بی مه رویش برای ما تبعید هزار موسی عمران غلام درگاهش به قدر هردو جهان قدر و عزت و جاهش * بگو به آمنه دری گرانبها زادی تو روح زمزمه و قبله دعا زادی عظیم مرتبه شاهی به اولیا زادی بناز بر همگان ،ختم الانبیا زادی بریز در شب میلاد نور،نقل و نبات به روح مادر احمد نثار کن صلوات **** زند به گردسرش پر هزار روح الامین شکفته از لب مستش هزار تا یاسین زمین شده زقدومش چو عرش، عطر آگین شده بهشت به نور نگاه او آذین کلید دار اگر شاه هل اتی باشد بهشت ماست همانجا که مصطفی باشد * شب ولادت احمد شب ولای علی است هرآن کجا که نبی رفت ردپای علی است تمام صحنه معراج ابتدای علی است مگر نه اینکه خدا نیز همصدای علی است بگو به منکر حیدر ،خدا پرستی کن بزن نمی ز شراب علی و مستی کن **** علی خدا نبُود از خدا جدا هم نیست چو بازدم که دمی بی نیاز از دم نیست کسی که بی دم او بود هرگز آدم نیست ولای حضرت حیدر امانتی کم نیست  اذان نای من از نام عشق پا برجاست  خدا مرا ز ازل نوکر علی می خواست @shia_poem
ساعت هجر تو را لحظه ی پایانی نیست در تنِ بی رمقِ ثانیه ها جانی نیست شهر در حسرت فانوس سحر می سوزد سالیانی‌ست که این کوچه چراغانی نیست دشتِ چشمم به بیابان‌شدنش خو کرده خاک خشکیده ی من تشنه ی بارانی نیست پیرها در طلب دیدن تو کور شدند عُمر رفت و خبر از یوسفِ کنعانی نیست می کُشد آخرِ سر زخمِ فراقت ما را درد عشاق تو را نسخه‌ی درمانی نیست آنکه دلخوش به هوس‌هاست..،خرابت نشود کاخ اَمیالِ دلم لایق ویرانی نیست تو به فکر همه وُ ما همگی فکر گناه... بخداوند که این رسم مسلمانی نیست من ؛ سرافکنده‌ترین سینه‌زنِ فاطمه ام هیچ رنجی به‌علی رنجِ پشیمانی نیست سخت دلتنگ تماشایِ ضریح نجفم مثل ایوانِ طلای پدر ایوانی نیست لب من را برسانید به انگورِ علی باده ‌ای در حَدِ این باده‌ی سلطانی نیست کاشکی روی سرم دست نوازش بِکِشی وقت اینکه ز گدا روی بگردانی..،نیست " گرچه آلوده ولی مال حسینیم همه " نزدِ ما بهتر از این تشنه که خواهانی نیست جان آن کشته‌ی بی غُسل و کفن..،زود بیا دیر شد آمدنت،فرصت چندانی نیست ▪️ چوب ها در دل تاریخ شهادت دادند خیزران خورده‌تر از او،لب و دندانی نیست @shia_poem
فرازی از یک برق عشق تو نه تنها به دل عالم زد آتش این بارقه بر عالم و بر آدم زد.. خرگه ظلم نگون، خیمۀ مظلوم به‌پاست این بنا را ز ازل دست خدا محکم زد.. خُرّمى در دو جهان نیست به جز در غم دوست هر که دل بست به این غم نفسى خُرّم زد غرق دریاى غمت تا دل ما گشت حسین زیر این بحر معلق نفسى بى‌غم زد مرهمى خواست نهد عشق تو بر زخم دلم باز بر زخم دلم زخمى از آن مرهم زد هر که را عشق رهایى بود از دام جهان بایدش دست بر این طرۀ خم در خم زد چشم عشاق تو بر حُسن تو بینا شد و بس پرده شد غفلت و بر دیدۀ نامحرم زد ره به اکسیر وجود تو به جز دوست نبرد خاک بر دیدۀ دشمن طمع دِرهم زد ما به توفیق تو گوییم ثناى تو حبیب که ز خود دم نزند هر که ز جانان دم زد.. @shia_poem
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست با قضا گفت مشیت که قیامت برخاست راستی شور قیامت ز قیامت خبریست بنگرد زاهد کج بین اگر از دیده ی راست خلق در ظل خودی محو و تو در نور خدا ماسوا در چه مقیمند و مقام تو کجاست؟ هر طرف می نگرم روی دلم جانب توست عارفم بیت خدا را که دلم قبله نماست زنده در قبر دل ما بدن کشته ی توست جان مائی و تو را قبر حقیقت دل ماست دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست بیرق سلطنت افتاد کیان را ز کیان سلطنت، سلطنت توست که پاینده لواست نه بقا کرد ستمگر نه به جا مانده ستم ظالم از دست شد و پایه مظلوم بجاست زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست بلکه زنده است شهیدی که حیاتش ز قفاست دولت آن یافت که در پای تو سر داد ولی این قبا راست نه بر قامت هر بی سرو پا ما فقیریم و گدا بر سر کوی تو ولی پادشاه است فقیری که در این کوچه گداست تو در اول سر و جان باختی اندر ره عشق تا بدانند خلایق که فنا شرط بقاست از خودی خواست خدا نقش تو را محو کند خواست چون روی تو را آینه یر طلعت خواست تا ندا کرد ولای تو در اقلیم الست بهر لبیک ندایت دو جهان پر ز نداست کشته شد عالِم دهری چو تو در عالَم دهر دهر تا روز قیامت شب اندوه عزاست در غمت اعین و اشیاء همه از منطق کون هر یکی مویه کنان بر دگری نوحه سراست رفت بر عرشه نی تا سرت ای عرش خدا کرسی و لوح و قلم بهر عزای تو بپاست منکسف گشت چو خورشید حقیقت به جمال گر بگریند ز غم دیده و ذرات رواست پایمالی ز عبودیت و من در عجبم که بدین حال هنوزت سر تسلیم و رضاست گریه بر زخم تنت چون نکند چشم «فؤاد» ای شه کشته که بر زخم تنت گریه رواست @shia_poem
ما گرم نماز با دلی آسوده او خفته به خاک جبهه خون‌آلوده ما منتظر امام غائب هستیم او منتظر امام قائم بوده @shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در سنگر ای قدس! ظهور مُنتَظَر نزدیک است خورشید دمیده و سحر نزدیک است در سنگر انتفاضه پا بر جا باش یک سنگ دگر بزن، ظفر نزدیک است @shia_poem
شهید هر چند غمی به چشم تو پنهان است در دست تو سنگ و در دلت ایمان است پیروز تویی، قسم به «تین» و «زیتون» پیروزیِ تو، بشارتِ قرآن است @shia_poem
ایران در این میدان جگر دارد برایت این سرکشی ها دردسر دارد برایت خون ابو مهدی و خون حاج قاسم بیش از اتم هامان خطر دارد برایت هرگز نگو در سینه ها آهی نمانده... وقتِ بزن در روست، خونخواهی نمانده... در کاخ شیطانید یا بین تل آویو؟ تا انتقام سخت ما راهی نمانده دارم کفن برتن! نه دشداشه، بترسید از پادگان های پر از لاشه بترسید از انتقام سخت مان آنجا که خوابید... از دست ها که مانده بر ماشه بترسید
دارد مسیح ما میاید دیگر از راه پس خیر میبیند گدا سرتاسر ار راه ما قبله خود را گرفتیم آخر از راه دست نیاز از ما و ناز دلبر از راه از شوق لبریز است چشم جاده حتی از خانه بیرون ریخت هر دلداده حتی این دختر زهرا که نه! زهراست اصلا در صبر عین زینب کبراست اصلا بین کریمان شهره در دنیاست اصلا جان علی موسی الرضای ماست اصلا ساکن شده اینجا! که چون باران ببارد.. در شوره زار شهر قم گندم بکارد در محملش امنیتی بسیار دارد اندازه یک شهر خدمتکار دارد هم ناقه ای آرام و بی آزار دارد هم اینکه راهی راحت و هموار دارد اهل محل نه بددهن نه لات هستند تا چند خانه دور و بر سادات هستند چشمی به ناموس خدا هرگز نخورده بر چادر او جای پا هرگز نخورده سیلی برویش بی هوا هرگز نخورده آسیبی از شلاق ها هرگز نخورده امن است راهش بی بروبرگرد اینجا سررا به زیر انداخته هر مرد اینجا دستی سوی معصومه طه نیامد پیش نگاهش خیزران بالا نیامد تا کاخ بالاجبار و با دعوا نیامد پای پیاده یک قدم حتی نیامد هرچند بی بی روزه بود اما غذا بود در هرشرایط احترام او به جا بود @shia_poem
به دریا رسیدم پس از جستجوها به دریای پهناور آرزوها به دریای محضی که این خاک سوزان گرفته از امواج او آبروها سلام ای که لطف کریمانهٔ تو کشانده دلم را به این سمت و سوها سلام ای که گشته شب بارگاهت به لطف نگاهت شب آرزوها شراب طهور است و تسنیم نور است که در این حرم می‌چکد از سبوها چه شعری چه شوری چه عطری چه نوری به جانم بتابان از این رنگ و بوها هیاهوی اشک است و آه و تبسم مرا غوطه‌ور کن در این های و هوها به مدح تو گفتند و گفتیم اما تو هستی فراتر از این گفتگوها که موسی بن جعفر به وصف تو فرمود: فداها ابوها فداها ابوها به شوق مدینه به اینجا رسیدم به زهرا رسیدم پس از جستجوها @shia_poem
آیینه توحید به قم می‌آید یا خواهر خورشید به قم می‌آید؟ نذر نفحات فاطمی‌اش صلوات با آمدنش عید به قم می‌آید @shia_poem
دارد قلم هوای تو والا تبار را  خواهد بیان کند کمی از اعتبار را  باید بگوید از تو و یا ذوالفقار را  شاعر بساط کرده چنین نقش یار را ترسیم کرده جای نگاهت بهار را عطر تو میوزد به خزان و بهار قم  گلدسته گنبد و حرمت اعتبار قم  تنها نه من امام زمان بیقرار قم  علامه ها حقیر و تویی شاهکار قم  مستی بده ز یک نگهت میگسار را ای آنکه از وجود تو قلبم جلا گرفت  از یمن مقدمت قم و ایران صفا گرفت  باید که از تو مشهد و هم کربلا گرفت  هر کس به هر روش مددی از شما گرفت روشن کند ز برق نظر شام تار را بانو دخیل دامن پاکت تمام شهر ساییده سر به پای و به خاکت تمام شهر  شد سینه چاکِ سینه ی چاکت تمام شهر  اصلا خراب و مست و هلاکت تمام شهر لبریز کرده ساغر مهرت خمار را اخت الرضا تویی و وفا اصل کارتان تو بیقرارِ یار و جهان بیقرارتان  راهی شدی ز خانه ی خود سوی یارتان  آری کم از عقیله نبود اعتبارتان  تفسیر کرده ای به عمل غمگسار را معصومه ای و دختر موسی بن جعفری  زینب شناس و زینب کبرای دیگری  آهو منم تو ضامن آهوی محشری  از نسل حیدری و رضا را تو خواهری  درمانده ام سیاهه کنم اعتباررا تو آمدی که بهر رضا خواهری کنی با نام فاطمه ز دلم دلبری کنی اینجا حرم زدی که به ما سروری کنی قم را دمشق محترم دیگری کنی زهرا شدی مدینه کنی این دیار را وقتی که هفته ای ز تو نامش کرامت است  وقتی برای ما قدمت عین رحمت است وقتی که خادمت به جنان غرق عزت است  وقتی برای ما همه ایل تو نعمت است باید فدایی ات کنم ایل و تبار را خاکم اگر ندیده بلا از تو و رضاست هر کس که رفته کرببلا از تو و رضاست این لطف و مرحمت ز خدا از تو و رضاست  این اعتبار و عزت ما از تو و رضاست  شاهد گرفته از تو چنین برگ و بار را @shia_poem
از سفر آمده ای خسته ی راهی بانو زنده کن وادیِ مارا به نگاهی بانو ما اسیریم و فقیریم و یتیم ای مهتاب دختر حضرت موسی دل مارا دریاب قم کویر است کویری که تلاطم دارد چادرت را بتکان قصد تیمم دارد @shia_poem
اومدی پاییزمون بهار بشه دلای ما همه نو نوار بشه اومدی تا با تو و برادرت سفره ی موسوی برقرار بشه توو صفات تو خدا رو میبینم عمه ی کرب و بلا رو میبینم وقتیکه به گنبدت خیره میشم انگاری امام رضا رو میبینم میشه که حضرت زهرا به تو گفت پدرت فقط فِداها به تو گفت بعضی حرفامو به هیچکی نمیگم باید این حرفا رو تنها به تو گفت همه خوبا همه حیرون تواند مریم و آسیه دربون تواند افتخار میرزا قمی ها اینه توی قبرستون شیخون تواند مرجعی پیش تو زانو زد و رفت عاجزانه به شما رو زد و رفت این چیزا که چیزی نیست برا شما جبرئیل صحنتو جارو زد و رفت غم تو دل پر آهمو سوزوند برگ اعمال سیاهمو سوزوند شهر تو خاصیت نجف داره آفتاب قم گناهمو سوزوند اونقدَر امامتو صدا زدی ناله ی رضا رضا رضا زدی مثل زینب تو هم آواره شدی به کوه و دشت و بیابونا زدی هرچی شد وارد مقتل نشدی دیگه گریون بالای تل نشدی سه روز و سه شب توی بیابونا پشت دروازه معطل نشدی هرچی هم شد پسرت رو نزدن جلو چشمات قمرت رو نزدن پسر اشعث ملعونی نبود با سیلی برادرت رو نزدن توی قم بال و پرت ریخته نشد غریبه دور و برت ریخته نشد از رو پشت بومای خونه هاشون آب و آتیش رو سرت ریخته نشد توی قم بی احترامی ندیدی نگاه مردای شامی ندیدی توو خرابه های قم نبردنت لحظه ای بزم حرامی ندیدی به تو هیچکی کمتر از عزیز نگفت هیچکسی حرفای تند و تیز نگفت بین نامحرما یک برده فروش زبونم لال به شما کنیز نگفت @shia_poem
مِنّی اِلَیْکِ... نامه‌ای از غربت ایران* در سینه دارم حرف‌هایی با تو خواهرجان ای باطنت با ظاهرت یک‌دست آیینه سنگ برادر را زدی یک عمر بر سینه هم‌پای اشکت می‌چکد تسبیحِ در دستم هر نیمه‌شب دلتنگ یارب یاربت هستم آن دستخط، آن آیه مکتوب یادم هست در حجره قرآن می‌نوشتی، خوب یادم هست هر وقت از دست زمانه غصه می‌خوردی بغض نهانت را سوی سجاده می‌بردی آن‌کس که قدر روح پاکت را بداند کیست؟ در هیچ‌جایی هیچ هم‌کفوی برایت نیست در حد تعریفت ندارم حرف از این بهتر معصومه‌ای معصومه‌ای معصومه، ای خواهر روی جوادم را ببوس و هم‌زبانش باش جان تو و جان جواد آرام جانش باش من حال و روزت را به چشم خویش می‌بینم اشک تو را همواره بیش از پیش می‌بینم باید سراپا صبر شد با رسم دنیا ساخت حتی اگر عمری جدایی بین ما انداخت دیگر گذشت آنچه گذشته،‌ بشنو از ما بعد لاخیر فی الدنیا و مافیها... و اما بعد ای فاطمه این‌بار هم دست علی بسته‌ست فرجام این جریان به تدبیر تو وابسته‌ست هجرت کن از شهر و دیار خود به این وادی منزل به منزل بگذر از ویرانه، آبادی هجرت هماره خیر دارد با خودش همراه آری به حکم «مَن یُهاجِر فی سبیل‌الله...» هر نقشه‌ای در طول این ترفند ناکام است هجرت همان زخم است زخمی که به هنگام است چیزی نمانده بشکند تندیس باورها با خود بیاور از برادرها و خواهرها اسلام در دشت و بیابان سبز خواهد شد با مقدم سادات، ایران سبز خواهد شد هرچند هستیم از غم دیدار هم لبریز برخیز تا قسمت چه باشد خواهرم برخیز تا باز هم روشن ببینم چشم‌هایت را پایان رقعه می‌زنم مهر رضایت را «الله زَیْنٌ و انا عبدٌ» مِن العُبّاد** «فالله خَیْرٌ حافظا» پشت و پناهت باد * برخی از محققان یکی از دلایل هجرت حضرت معصومه (علیهاالسلام) را فرستادن نامه‌ای از سوی امام رضا (علیه‌السلام) برای ایشان دانسته‌اند. ** طبق نقلی از کتاب «جنات الخلود» این عبارت نقش انگشتر امام رضا (علیه‌السلام) بوده است. @shia_poem
عطر خوشبویی که در سر تا سرِ ایران گم است از گلاب نابِ قمصر نیست! از شهر قم است مهربانویی که با لبخند مهمان می کند باز دل راهی شد و اینبار بارِ چندم است می نشیند پای حرفِ زائران خسته دل فکر و ذکرش غصه های بیشمار مردم است در حریمش می شود همسایهٔ خوب خدا هر کسی که راه را گم کرده و سردرگم است در مسیرِ چادرش خورشید زانو می زند بسکه محجوب است و ماهِ آسمانِ هفتم است از ضریحش گریه می بارد! نه اینکه معجزه ست روضهٔ داغ برادر در رواق هشتم است صحنِ آیینه یقیناً بعدِ ایوانِ نجف در مقامِ دلربایی در مقامِ دوم است! @shia_poem