eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
438 عکس
162 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
چنین که ماه به این طفل واکنش دارد برای جاذبه هم چهره اش کشش دارد کمان ابرویش آرش، دو چشم،لیل عرب که خون شیعه و خون هخامنش دارد تمام ادعیه اش راهکار زندگی است که از «صحیفه»ی خود قصد پرورش دارد به طرز خمس عَشَر نیز یادمان داده که خواستن ز خداوند هم رَوَش دارد خدای بعد تو آن قدر شد به ما نزدیک که جای نبض،رگ گردنم تپش دارد به غیر اینکه امامی،چنان شدی سجاد: که در قضا و قَدَر حرف تو برش دارد شروع نهضت ادعیه بعد کرب و بلاست ریاضی است جهان: بعد پنج،شش دارد و متصل به سجود است این قیام آن قدر؛ که در تمامی ذرات گسترش دارد @shia_poem
آن جا که میل یار، اسیری عاشق ست در بند می روند ولی سر نمی دهند ایرانیان به هیچ بزرگ قبیله ای جز خاندان فاطمه دختر نمی دهند @shia_poem
شبیهِ سیبِ غلطانی که از جوی تو می‌آید دلِ سرگشته‌ی ما از شبِ موی تو می‌آید تو آنقدر از خدا سرشار هستی که نمی‌دانیم که این عطرِ خداوند است یا بوی تو می‌آید تو از آن جلوه‌هایِ ذاتیِ حقی که  از لاهوت علی حق و علی حَی  از دَمِ هویِ تو می‌آید حسین آنقدر عادت بر تماشایِ علی دارد به هرجا می‌رود تنها دلش سوی  تو می آید حسین است و علی اکبر رسول الله را آورد امیرالمومنینش هم که با روی تو می‌آید کنارِ شهربانو فاطمه ذوقی دگر دارد که از این مادرِ ایرانیان بویِ تو می‌آید خدا می‌خواست میدان داری‌ات پنهان شود وَرنَه سلحشوری  علمداری  به بازویِ تو می‌آید گره بر اَبرویت ای کاش می‌دادی و می‌گفتند کجیِ ذوالفقار  آری به اَبرویِ تو می‌آید خدا می‌خواست دستت بسته باشد وَرنَه با تیغی سرِ گردن‌کشان در زیرِ زانویِ تو می‌آید خدا را شکر در بیچارگیِ ما در این ایام به دادِ ما دعاهای تو دارویی تو می‌آید بخوان "یا مَن تُحَلُّ..." تاکه حل گردند مشکل‌ها که هرجا سائلی باشد سرِ کویِ تو می‌آید چه خاکی خطبه‌هایت بر سرِ آلِ یزید آورد هنوز از کاخِ ویرانش هیاهویِ تو می‌آید دلِ زینب کنارت قرص می‌شد در تمامِ راه که پایش بعد عباسش‌ به زانوی تو می‌آید « ندانم دل کجا می‌نالد از دردِ گرفتاری صدایِ چینی‌ای  از چینِ گیسوی تو می‌آید» نمی‌دانم چه آمد بر سرت از کوفه تا شام صدایِ فاطمه از دردِ پهلویِ تو می‌آید «»:بیدل @shia_poem
به حضور حضرت چشم تو شده سِرِّ آئینه بر ملا به نفیر نافذ هر دمت به اجابت آمد هر دعا که به یمن مقدمت آمده به شعف طلیعه ی اقتضا به مقام حادث ذات می که تویی کتابت اصطفا سر  سجده برده به قامتت شریان جرعه ی  ابتلا یم استجابت هو هوَ به عبادتت شده بی قرار نرسد به منزل می فروش که عیان شود رخ نوبهار مگر از شمیم صحیفه ات بزند پیاله ی بیشمار که تو انتهای اجابتی به تو ملتجی شده روزگار به دعای حضرت اشک تو به اجابت آمده هر دعا تویی آنکه نام جناب تو شده زین زینت عابدین لمعات نور قدیم تو به حدوث عیان شده در زمین قدحی که پر شود از دمت شود آیت ره متقین که شعاع اقدس فیض تو بُوَد اصل شائبه ی یقین به دو دیده دیده ی دل رسد به اشاره ات سوی کبریا عجبا ز تاک دوچشم تو که زغصه آمده خونفشان چه اقامه ای چه مقاله ای که ز اشک چشم تو شد عیان گذری به رهگذر بلا به نوای خسته ی کاروان همه خار و نشتر و کعب نی ره شام و شادی شامیان به اسارت آمده سوی تو غل جامع از شرر بلا تو خطیب خطبه ی عزتی تو بدیع روح عبادتی تو قیام قائم غربتی تو کتاب و نص سیادتی تو امام روز قیامتی تو علیم علم شهادتی که اسیر صبر تو شد ستم که تو روح حکم ولایتی به مقام نوری حضرتت به تجلی آمده هل اتی همه شور شعر بلاکشان نفسی ز نشئه ی جام تو شرر شراره ی یعدلون اثری ز شرح کلام تو صفحات مصحف صبر خم غلیان فیض مدام تو نرسد کسی به شکوه دل مگر از جواز مقام تو شرف مقام حضور تو جلوات جلوه ی من تشاء شب بی دلی دل بیدلال همه طوف کعبه ی کوی تو مه کامل آیینه ای که زد می حیرت مه روی تو اثری که محفل می کشان گره خورده بر شب موی تو شعفی شبی چه شود رسد اثرات خلسه ز سوی تو اگر این چنین شود آن شود که شود فنا غزل بقا کلامات مصحف از عشق تو به عبارت آمده برزبان نفحات سِر نفحت از دم حضرتت شده در بیان گِل آدمی به ولای تو  زده ره به جانب لامکان اثر از نگاه تو داده جان به گلی که آمده نیمه جان که پریش طره ی حضرتت شده شوق عاشق مبتلا @shia_poem
صد ره از هوش رَوَم چون رسد از کوی تو باد آن قدر بی‌خودی از بوی تو دارم که مپرس @shia_poem
خبر پیچیده در عالم که درّ ناب می آید نگین پنجم ِ آل کسا؛ ارباب می آید در آغوشش گرفته فاطمه(س)، یکریز پیغمبر(ص)- برای بوسه بر لبهای او بیتاب می آید چه تمرین میکند فطرس طریقِ دست بوسی را مگر شب تا سحر در چشم هایش خواب می آید!! فقط مشتاق دیدار است و وعده داده بر بالَش که محض پر گشودن بهترین اسباب می آید خدا قنداقه اش را با حریرِ کهکشان بسته برای خواندنِ لالایی اش مهتاب می آید ملقّب شد به «ثاراللهْ»! قطعاً قبله و کعبه... برای دیدنش با مسجد و محراب می آید علی(ع) در سایۂ گهواره اش «والشّمس» میخواند وَ سائل با رعایت کردنِ آداب می آید یقیناً می رود با دست های پُر از این خانه کسی که بی ریا، با قصدِ دقّ الباب می آید به یاد تشنگی هایش می آید اشک از چشمم میان روضه مادامی که حرف از آب می آید! @shia_poem
«اَحسنُ الخالِقین» از آن روییم که تو را آفریده‌ایم حسین! @shia_poem
دارم از رابطه‌ی شاه و گدا می‌گویم پشتِ این در «بده در راه خدا» می‌گویم تا بیایند، همه همسفر اشک شویم ... «هر که دارد هوس کرب‌و‌بلا» می‌گویم فطرس از راه برس؛ راه بلد می‌خواهم ! از پرِ نامه‌رسانِ تو مدد می‌خواهم آسمان‌جُل‌تر از آنم که کبوتر باشم آمدم در صفِ زوّار، که آخر باشم سائلم؛ شغل من این است، فقط در بزنم من فقط آمده‌ام دربدرِ در باشم پشت این قافله ما را بدوانید فقط دست ما را به ضریحش برسانید فقط دستِ عرشی شده‌ی تربت او بر سرم است هر چه افتاده در این جاذبه کارش کرم است جنسِ گهواره‌ی ارباب، ضریحی از چوب بندِ قنداقه‌اش از ریشه دخیلِ حرم است شعر نه؛ واژه‌ای از دفتر شاعرهایم زائرِ اذن دخولِ لبِ زائرهایم گرچه دور است، ولی حال و هوایش اینجاست آجرِ روضه‌ایِ بزمِ عزایش اینجاست دست‌بوسان؛ به حرم؛ همنفسِ خوبانند صفِ طولانیِ بوسیدنِ پایش اینجاست هر کجاییم، کنار حرم اربابیم خاک پاییم، غبار حرم اربابیم خبری هست، همه عرش خبردار شده «فطرس» آن قاصدکِ خسته که پر دار شده ... ... در دلِ قصه‌ی آزادیِ خود می‌گوید ... «باز هم حیدر کرار، پسردار شده» ما هم این بین به مولودیِ باران رفتیم یارمان آمد و ما نیز، به قربان رفتیم مادر آب، به دامان؛ سر دریا دارد پدر خاک، به لب؛ تربتِ اعلا دارد بوی سیب آمده از راهِ طواف قبله باد، همراه خودش عطرِ تنش را دارد مادرِ آب، عطش را به بغل می‌گیرد اشک می‌آید و لبخندِ لبش می‌میرد روضه نازل شد و در میکده باران آمد صحبت از آب شد و آیه‌ی عطشان آمد مقتلِ ناطقِ این روضه؛ پس از باریدن ... به تسلای دلِ مادر گریان آمد مادرش روضه به لب «وای بُنَیَّ» می‌گفت از سحر تا دل شب «وای بُنَیَّ» می‌گفت خواهری در دل گودال، به سر خواهد زد مادری ضجه‌ای از داغِ پسر خواهد زد لشکری می‌رسد و بر بدنِ تشنه لبی ... خنجر و تیغ و عصا؛ سنگ و سپر خواهد زد آسمان ریخت زمین؛ حضرت دریا افتاد روضه‌خوان ! روضه نخوان؛ مادرش از پا افتاد @shia_poem
هستی اش را که خدا داد به دامان علی خنده ها کرد نبی از لبِ خندان علی آسمان را به قدم های زمین می ریزد تا خدا می شنود ذکر حسین جانِ علی آیه ها یک به یک از وصف جمالش گویند چشم او نقطه ی با بود به قرآنِ علی شب معراجِ علی بود در آغوش زمین دست حق میوه خودش داد به دستان علی این پسر کیست که لبخندِ خدایی دارد این غزل سر مگویست به دیوانِ علی می وزد بوی خدا باز به کاشانه ی عشق... یوسف فاطمه رو کرده به کنعان علی گوییا پرده ز رخساره ی مهتاب کشید چشم خود را که نشان داد به چشمانِ علی @shia_poem
مرا با چشم‌های بسته از پل بگذران ای دوست! تو وقتی با منی دیگر مرا بیم معادی نیست @shia_poem
تکه به تکه دلم حکایت عشق است شعله به شعله پُر از حرارت عشق است دست مزن بر دلم وگرنه بسوزی در جگرم آتش محبت عشق است هیچم و از هیچِ هیچ ، هیچ نمانده هرچه که مانده ظهورِ حضرت عشق است هرچه که پروانه داشت شمع  از او برد غارت عشق است این و ‌عادت عشق است کاش خلائق ببیند آنچه که دیدیم حیِ علی‌العشق که قیامت عشق است حضرت عشق آمده است کیست حسین است آنکه شبیه‌اش نبود و نیست حسین است سوخته دل ، در  بساط آه ندارد خرمن آتش زده نگاه ندارد آه که تقصیر آن حُسنِ حسینیست عاشق بیچاره که گناه ندارد زندگیِ بی حسین تلخی محض است چون غم آن برکه‌ای که ماه ندارد «شُکر خدا را که در پناه حسینیم عالم از این خوبتر پناه ندارد» نام مرا هم در آن صحیفه نوشتند رحمتِ عشق است کوه و کاه ندارد  گفت پیمبر که  سینه چاکِ حسین است بیشتر از ما خدا هلاکِ حسین است چشم اگر این است و تابِ زلف اگر این است آنچه نماند برای ما دل و دین است نظم کواکب ببین بهم زده زین بعد گردش خورشید در مدار زمین است شیشه آن عطرسیب اگر که شود باز  کوچه‌ی ما بهتر از بهشت برین است محمل لیلی گذشت باز ندیدش قسمت مجنون نوشته‌اند چنین است با حرم و بی حرم همیشه اسیریم عاقبت عاشقی همیشه همین است دست خودم نیست اگر که عاشق اویم آنکه سیه کرده روزگار من این است بسته به زنجیر آن دو  زلف دوتائیم شکر که دیوانه‌های کرببلاییم مثل حسین علی بجان علی نیست هیچ کسی اینقدر نشان علی نیست عاشق او هم شدن به برکت مولاست بر سر هر سفره‌ای که نان علی نیست کرببلا را به ما هوای نجف داد راه حرم جز از آستان علی نیست جز حسنینِ علی هیچ دو خورشید لایق جلوه در آسمان علی نیست کرببلا گفت که هیچ نیرزد شکل نمازی که با اذان علی نیست فاطمه گفتا بگو با دل آگاه اشهد ان علی .... علی ولی الله خانه خرابیم اگر خراب حسینیم شُکر دعاهای مستجاب حسینیم فاطمه ما را به نام کوچکمان خواند گفت بیایید  انتخاب حسینیم قوتِ این مِی ، اگرچه هستی ما بُرد جرعه‌ی لاجرعه‌ی شراب حسینیم خانه‌ی ما کربلاست شارع العباس معتکف بارگاه باب حسینیم با ملک الموت هم که کار نداریم فاطمه فرموده  در حساب حسینیم لطف حرم شامل کبوتر ماشد مادر سادات باتو  مادر ما شد زخمی لب تشنه در برابر زینب آه که کشتی مرا برادر زینب تیغ و سنان تا نشست بر تن زخمیت خاک دوعالم نشست بر سر زینب داد زدی بسکه روی سینه ی اکبر حنجر تو خون شده است وحنجر زینب روبه یتیمان نگاه آخر تو بود رو به شریعه نگاه آخر زینب آمده پایین پای جسم تو خواهر آمده بالاسرتو مادر زینب جُون تو هستم که غیر آه ندارد «خواجه مگر بنده سیاه ندارد» @shia_poem
خِرَد پرسید از شاهَنشَهِ عشق این چه نوری هست که بر اندام تاریکی به صورت آمد از دنیا بگفتا عشق کین نور حسین بن علی باشد که اندر سوم شعبان قدم بنهاد بر دنیا @shia_poem
به قصه‌ی تو هم امشب درون بسترسینه... هوای خواب ندارد، دلی که کرده هوایت! @shia_poem
شب رحمت ، شب توبه ، شب فطرس شدن آمد در این غوغای عجز از معجزه امشب سخن آمد بخوانید انما حُسن ِ ختام پنج تن آمد کرم باران شده عالم ، علمدار حسن آمد دوباره یاس بی مثل مدینه یاسمن دارد جناب حیدر کرار از امشب دو حسن دارد گنهکاران گنهکاران برات آمد برات آمد برای هر چه لا ممکن ، خبر از ممکنات آمد بگو بر خضرهای تشنه لب ، عین الحیات آمد چه غم از موج طوفان ها ، که کشتی نجات آمد رسیده حضرت معشوق ِ بی پایان ِ دوران ها همان ساده ترین راه ِ رهایی بخش ِ حیران ها سلام ای لطف بی پایان ، خدای مهربانی ها پر ِ پرواز خاکی ها ، حسین ِآسمانی ها امانی امن تر از تو ، ندارد بی امانی ها چه لذت بخش تر از این ، شود نذرت جوانی ها تو آن پیری که پیران طریقت ، پیر این دیرند غلامانت چو اربابان، رها از منت غیرند سلام ای ناب تر از لحظه های آشنایی ها سلام ای خوش تر از ساعات ِآغازِ رهایی ها سلام ای یوسف مصر بقای کربلایی ها سلام السابقون السابقون ِ مجتبایی ها تو آن ضرب المثل بین ِ کرامت آفرین هایی چه غم از بی کسی وقتی ، کس ِ بی کس ترین هایی تو آن هستی که تا محشر ، جهان باشد به فرمانت تو آن شاهی که مادر می کند فرزند قربانت نبودی آدم و حوا ، شدند اول مسلمانت نبودی شد خدا سر حلقه ی مرثیه خوانانت نبود ارض و سما اما ، تو مثل مرتضی بودی نبودی ظاهرا اما ، رفیق انبیا بودی فدای آن پیمبر که ، تو هستی زینت دوشش فدای کعبه ای که عشق تو کرده سیهپوشش منم مجنون ِ آن مجنون که تقدیم تو شد هوشش خوشا رندی که در روضه قدح نوشیده با گوشش تو ای ساقی کریمانه به خوب و بد سبو دادی تو ای با آبرو حتی جنون را آبرو دادی من آن رودم که خیلی تشنه ی دیدار دریایم حلالم کن که گم گشته ، حسین بچگی هایم چه شد آن حال رویایی، چه شد آن عشق زیبایم چه شد آن روضه گردی ها ، چه شد آن شور و غوغایم تمام دلخوشی من ، به الطاف مدام توست عوض کن حال و روزم را ، عوض کردن مرام توست محرم حال عالم، احسن الاحوال می گردد به گِرد روز عاشورا تمام سال می گردد همین که بین ما حرف از غم گودال می گردد زبان ها از بیان ماجرایت لال می گردد تو را که آسمانی ها ، به جسمت پیرهن کردند چرا از خاک و خون اینجا ، تنت آقا کفن کردند @shia_poem
آن سرمه ای که اهل نظر در پی اش روند... در زیر فرش های شبستان کربلاست... @shia_poem
کیست که از فیض تو سیراب نیست غیر شما هیچ کس ارباب نیست جاذبه ات جذبِ تو کرده مرا زندگیِ بی تو که جذاب نیست @shia_poem
غبار خاک عزاى تو را که بر سر ما شد برابرش نکنم با هزار تاج کرامت @shia_poem
باد از جانب صحرا خبری آورده آسمان قید نزولش خدمه باران است ابرهامان همه در معرض اشک شوق اند و زمین چشم به راه قدم باران  است بر روی خاک پر وبال ملائک پهن است از مسیر گذر اُمِّ بنین آمده اند همه دور سر این ماه پسر می گردند دست بوس پسر اُمِّ بنین آمده اند در توان چه کسی هست که با آمدنش خلق را وجه ی او سر به سجود آورده فاطمه بنت اسد اُمِّ اسد گردیده کودکی های علی را به وجود اورده خانه با آمدنش رونق بسیار  گرفت باغ را عطر گل یاس بهاری  کرده سالها منتظر آمدنش زینب بود روی او فاطمه سرمایه گذاری  کرده نه فقط شیعه به او باب حوائج گوید از دخیل نگهش گَبر مسلمان  گردد دست او پنجره فولاد همه ادیان است او اشاره کند ایران همه سلمان گردد @shia_poem
نه در توصیف شاعرها ، نه در آواز عشاقی تواز اندیشه افزونتر ، فراوانتر از اغراقی @shia_poem
آغاز می کنم سخنم را به نام ماه دم می زنم دوباره ز لطف مدام ماه سر می زنم به دور سرایش تمام سال شعبان که می شود به خدا در تمام ماه... ...خیره به دست رازق باب الحوائجم چون دست گیری است فقط در مرام ماه فردا که می رسد همگی غبطه می خورند هم اولیاء و هم شهدا بر مقام ماه در سجده خواستم که در این شام با شکوه کلب سرای دوست شوم یا غلام ماه دار و ندار خود همه را بذل می کنم هر بنده را مرید ابالفضل می کنم تا که صدای شیر دلاور شنیده شد لبخند بر لب اسدالله دیده شد تبریک را به حضرت ام البنین بگو کوه ادب ز کوه ادب آفریده شد با صد امید ارمنی آمد به مجلسش عباس مشتری است، یقین کن خریده شد این چشم کال ما به نوایی نمی رسید با آب مشک حضرت ساقی رسیده شد کف می زنیم و باز کمی گریه می کنیم دیوانگی ما به کجاها کشیده شد دینم کنار ماه فقط کامل است و بس صحن دلم به نام ابوفاضل است و بس عمری دخیل و سائل کاشانه ات شدیم مست از سبوی کوثر میخانه ات شدیم از بس به ما بزرگی و شوکت رسانده ای معتاد بر مواهب پیمانه ات شدیم ما پست ها کجا... تو کجا... پس خودت بگو اصلا چه شد که ما همه دیوانه ات شدیم؟! حاشا به تو اگر که مریض از درت رویم امشب که جمع، بین شفاخانه ات شدیم آتش بزن تو این همه پَر را کنار خود حالا که شمعی و همه پروانه ات شدیم بالای کعبه خطبه بخوان بنده ات شویم ما آمدیم تا که پناهنده ات شویم در کاروان عشق سپاه عقیله ای این روزها محافظ راه عقیله ای در لفظ عام اگر چه که ماه قبیله ای اما علی الخصوص تو ماه عقیله ای در این مسیر قوت قلب رقیه ای در این مسیر ضربِ سلاح عقیله ای فکر کسی به هتک حریمش نمی رسد تا علت شکوه نگاه عقیله ای گیرم که روی نیزه رَوی باز حیدری در مجلس یزید، پناه عقیله ای ای تو رکاب زینت بیت ابوتراب آبی بریز، تشنه شده کودک رباب @shia_poem
علاج ضعف دل ما کرشمه ی ساقی ست برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد @shia_poem
همه در محضرش وضو دارند از سر کویش آبرو دارند و توسل به دست او دارند "بعد ازین اهل بیت عمو دارند" چه عمویی، ببین، سراپا ماه...! @shia_poem
چقَدَر خوب كه غارتگر ِ دل ها شده‌ ای حيدری زاده، پسر خوانده‌ ی زهرا شده‌ ای حضرتِ ماه كه خورشيد پناهنده ی توست كاشف الكَربِ ولی الَهِ عُظما شده‌ ای @shia_poem
زنده کند نامِ تو دوباره علی را باز نمایان نما تبارِ علی را چشمِ بهشت است فرش ، پیش قدمهات تا که کند توتیا غبارِ علی را قیمت یوسف شکست اگر ، که هنر نیست گرم کند رویِ تو بازار علی را پنج امامِ تو همه گرم ببوسند دست علی‌وارِ علمدارِ علی را در صفِ صفین گفت: مالک اشتر کیست چنین می‌کند او کارِ علی را؟ روی تو داروندارِ اُم‌ِبنین است فاطمه باتو کنارِ اُم‌ِبنین است نام تو را تا علی به رزم عَلَم کرد هرچه سپاه آمد از شکوهِ تو رَم کرد صحبت رزم تو شد میانه‌ی میدان لشکرِ پاشیده آرزوی عدم کرد فکر نبردت عرقِ شام درآورد کوفه زمین گیرشد و علقمه دَم کرد مردی و مردانگی و غیرت و همت نامِ ابالفضل را نقش عَلَم کرد سایه‌ی تو تا که بود ابر نمی‌خواست در وسط ظهر هم خواب  حرم کرد اَبروی تو تیغ آبدار حسین است تا که تو هستی علی کنارِ حسین است مردِ خطیبِ فصیحِ آل یقین تو سینه ستبرِ رشیدِ اُم‌ِبنین تو حضرتِ باب‌الحوائجِ همه عالم ارمنیان را اُمیدِ روزِ پسین تو دست تهی من ، فقیرِ خورده گره من بازوی مشگل گشای کار زمین تو شهپر جبریل فرش نافله‌هایت شمسْ جمال علی و ماهْ جبین تو اهل حرم را پناه و پله‌ی زینب مایه‌ی آرامش هر پرده نشین تو با ادب سربه‌زیر سنگر زینب خاک دوعالم مریز بر سرِ زینب  خیز برادر که داغ و درد زیاد است خیز ببین گردِ تو نامرد زیاد است تا که سرت خورد زمین خواهرم  اُفتاد بینِ حرم بعدِ تو سردرد زیاد است گرچه فقط خرج تو شد هرچه که تیر است بعد تو سرنیزه‌ی خونسرد زیاد است گوش کن از اهل خیام  از لب طفلان ناله‌ی -از علقمه برگرد- زیاد است بعد تو باغارت این قوم چه سازم دورِ حرم سارق ولگرد زیاد است دست خودم نیست اگر خم شدم عباس بر سرِ تو خیمه‌ی ماتم شدم عباس @shia_poem
هرچند که در عشق به وسواس رسیدیم لب تشنه به سرچشمه ی احساس رسیدیم با شبنمی از اشک به الماس رسیدیم وقتی به در خانه ی عباس رسیدیم ای عشق! دخیلیم به لبخند ملیحت پر می کشم امشب به تمنای ضریحت تا بودم و تا هستم و تا عشق تو باقی ست تا در دلم احساس خوش یاس و اقاقی ست تا در سر من شور حجازی و عراقی ست سرمستم و مستی من از حضرت ساقی ست ساقی نجف! از می سقای تو مستم مابین دوراهی نجف-علقمه هستم امشب حرم کعبه همین بیت گلین است بنت اسد امشبمان ام بنین است با نام علی نام ابالفضل قرین است والله اسدالله همین است همین است یعنی که علی آمده از راه دوباره بنت اسد آرد اسدالله دوباره خوب است که من بعد نیاید سحر از راه وقتی که بلند است شب از طلعت این ماه ماهی که درخشیده به دستان یدالله ای دست نگاه حسد از روی تو کوتاه شب بارقه ای در دل چشمان سیاهت لاحول ولا قوه الا به نگاهت آیا قلمی هست که روزی بتواند تا مدح تو را بر خط دفتر بنشاند اوصاف تو باید به جنونم برساند جا دارد اگر عالمی از شوق بخواند ای اهل حرم میر و وعلمدار رسیده سقای حسین سید و سالار رسیده کافیست قدم رنجه کنی در دل پیکار کافیست بگیری به کفت تیغ، علی وار دشمن شود از ضربه ی شمشیر تو بیزار کی آینه ی تیغ تو گیرد رد زنگار ای معرکه مغلوب تو و غرش خشمت بی جان شده جسم همه با تیغ دو چشمت در وصف تو در کام گرفتیم زبان را مشتاق تو دیدم طپش هر ضربان را عشق تو برانگیخته ادیان جهان را مسحور خودش کرده دل ارمنیان را چون آذریان امشب، می خوانمت از جان قربانون اولوم عباس جانیم سنه قربان من قطره ی وامانده ی دریای وصالم من سائل هر روز و گدای سر سالم نام تو به لب دارم و بهتر شده حالم مشتاق زیارت شده ام بین خیالم در حسرت تو دل به دل اشک سپردم ماندم که چرا از غمت هجر تو نمردم @shia_poem