.
📚 سیدارتها/ #هرمان_هسه
ترجمه: #سروش_حبیبی
#نشر_ماهی
برای معرفی این کتاب و در کل آثار هرمان هسه ترجیح دادیم تا آشنایی مختصری از خود نویسنده پیدا کنیم. البته بخشهای انتخاب شده کامل نیست و میتوانید به طور مفصل مقدمهای که مترجم بزرگ آن نوشته را بخوانید.
#ادبیات_کلاسیک_جهان #ادبیات_آلمان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 سیدارتها/ #هرمان_هسه ترجمه: #سروش_حبیبی #نشر_ماهی برای معرفی این کتاب و در کل آثار هرمان هسه
.
او در زیستنامهی کوتاهش می نویسد:
«من فرزند پدر و مادری پارسا بودم و آنها را بسیار دوست میداشتم. البته بیشتر دوستشان میداشتم اگر به آن زودی مرا با فرمانهای دهگانهی کتاب مقدس آشنا نمیکردند. افسوس که این احکام، گرچه فرمان های پروردگارند، همیشه بر من اثری شوم داشتهاند. من ذاتا آدمی سر به راهم و بَره وار نرم، به نرمی یک حباب صابون، اما دست کم در جوانی بر هر حکمی شوریدهام. همین که "باید" این احکام را میشنیدم، همهی نرمیهای سرشتم بدل به سنگ میشد. مسلم است که این صفت در سالهای مدرسه بر اخلاق من اثری زیانبار داشت. معلمان درسی که به نام بامزهی تاریخ نامیده میشود به ما میآموزند که همواره مردانی بر جهان حکم راندهاند و اسباب دگرگونی آن شدهاند که سرکش بوده و سنت ها را زیر پا گذاشتهاند. این آموزگاران در خاطر ما مینشانند که چنین مردانی سزاوار ستایشند. اما تمام اینها هیچ نیست جز دروغ. آری، دروغ است، مثل تمام آموزههای دیگر، زیرا هر گاه یکی از شاگردان (به نیتی نیک یا بد) جسارت میکرد و بر یکی از احکام معلمان گردن نمینهاد یا حتی به رسمی نابخردانه اعتراض میکرد، نه تنها سزاوار احترام دانسته نمیشد و سرفرازانه سرمشق دیگران قرار نمیگرفت، بلکه گوشمال داده و در خاک مالیده می شد. اقتدار ننگین معلمان او را درهم میشکست.»
#درباره_نویسنده (۱)
#هرمان_هسه #ادبیات_آلمان
@skybook
.
#توماس_مان دربارهی هسه مینویسد:
«به مدد وقار ذاتی، بَر شور و شر خویش مهار میزد و به هالهی اعتدال آراسته میگشت. به یاد میآورم نیک اندیشی شیطنت آمیز، نگاه عمیق و زیبای چشمانِ -ای دریغ!- بیمارگونش را که کبودی شان چهرهی تکیده و زاویه دارش را روشن میساخت، چهرهای که به سیمای یک روستایی پیر شوابی میمانست... »
فریاد توماس مان در پس عباراتش شنیده می شود: «...آه که چقدر به او رشک میبردم که بر خاکی آزاد پناه یافته بود. به حالش غبطه میخوردم که پیش از من به آزادمنشی روحی دست یافته بود. در حسرت احوالات او بودم، چرا که این حکمت را بر فراز اندیشههای همهی سیاست بازان جای میداد»
#درباره_نویسنده (۲)
#هرمان_هسه
#توماس_مان #ادبیات_آلمان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 سیدارتها/ #هرمان_هسه ترجمه: #سروش_حبیبی #نشر_ماهی برای معرفی این کتاب و در کل آثار هرمان هسه
.
بی شک در آثار هسه چیزی بود که نسل از پی نسل با دل جوانانِ سرکش حرف میزد و آنها را مجذوب میداشت. جای تعجب و تسلاست که آثار او در عین جاذبهای که برای جوانان دارد، آثار ادبی یک فرهنگ درخشان نیز به شمار میرود. هرمان هسه حق داشت از تجدد بیزار و از پسند روز گریزان باشد. آثارش که از تمدنی کهن رنگ گرفتهاند، آیندهای تابناک را بشارت میدهند.
#سروش_حبیبی
#درباره_نویسنده (۳)
#هرمان_هسه #ادبیات_آلمان
@skybook
.
«هر که پیوندی با هنر داشته باشد، مخصوصا شاعر، رگه هایی از نا آرامی و بی قراری در وجودش دارد و او را، حتی در وطنش، با همین رگهها میشناسید. هنرمند مهاجری است از ابديت؛ مهاجری که هرگز به بهشت خود باز نمیگردد.»
#تازه_های_نشر
📚 آخرین اغواگری زمین/ پناه بردن به هنر، شعر و کلمه
#مارينا_تسوتایوا
#نشر_اطراف
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. «هر که پیوندی با هنر داشته باشد، مخصوصا شاعر، رگه هایی از نا آرامی و بی قراری در وجودش دارد و او
.
تسوتایوا نه دل خوشی از حکومت شوروی داشت و نه میخواست به روسیه برگردد، چون میدانست آثارش آن جا منتشر نخواهند شد اما با وجود همهی مشقتهای زندگی و در فضای جامعهای سیاست زده همچنان مینوشت و میسرود، شاید آن چه جستارهای این نویسنده را متمایز میکند همین یقین و باورش به ناگزیری هنر و پناه بردنش به کلمات باشد.
📚 آخرین اغواگری زمین/ پناه بردن به هنر، شعر و کلمه
#مارينا_تسوتایوا
#نشر_اطراف
🔹 "آخرین اغواگری زمین" را از طریق @aseman_book و یا شماره 03132290117 سفارش دهید.
🔹 برای اولین خوانندگان کتاب پانزده درصد تخفیف داریم.
🔹 ارسال به سراسر ایران
#چاپار_کتاب_آسمان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 سیدارتها/ #هرمان_هسه ترجمه: #سروش_حبیبی #نشر_ماهی برای معرفی این کتاب و در کل آثار هرمان هسه
.
برهمنان همهچیز میدانستند و تمام رازها در کتابهای مقدسشان نهفته بود. به سوی همه چیز راه جسته بودند، بیش از همه از راز آفرینش و پدید آمدن کلام و خوراک و دَم و بازدم و نظام حواس و اعمال ایزدان...
عرصهی دانش اینان بیپایان بود. اما وقتی آدمی یک چیز را، یگانه چیز و مهمترین چیز دانستنی را نمیدانست، دانستن اینها چه ارزشی داشت؟؟
📚سیدارتها/ #هرمان_هسه
#سروش_حبیبی
#نشر_ماهی
@skybook
.
به گفتهی مولوی:
عقل بند رهروان است ای پسر
وان رها کن ره عیان است ای پسر
می گوید آنچه عقل میگوید غلط نیست، صحيح است ولی کامل نیست. مشكل آن است که تاریخ تفکر ما، تاریخ استدلال شده است در حالی که تفکر، محدود به استدلال نیست.
آیهی ۴۴ سورهی نحل را نگاه کنید. میفرماید:
«وأنزلنا إليك الذكر» ای پیامبر این قرآن را که ذکر است بر تو نازل کردیم. «لِتُبَيِّن لناس ما نُزِّلَ إليهم» تا برای مردم روشن کنی آنچه را بر آنها نازل شده است. «ولعلهم يتفكرون» به این امید که فکر کنند. رابطهی «ذكر» و «تفکر» در این آیه خیلی عجیب است که اگر مردم متوجه شوند چه مطالبی بر قلب آنها اشراق شده، متفکر میشوند. قانع شدن عقلی غیر از آن یقینی است که به کمک آن یقین، حقیقت را مقابل خود احساس میکنیم. در خبر آمده است که در محضر رسول خدا عرض شد: «أن عيسى ابن مريم كان يمشي على الماء، فقال لو زاد يقینه لمشى في الهواء» عیسی بن مریم بر روی آب راه میرفت، آن حضرت فرمودند: اگر یقین او بیشتر بود میتوانست در هوا حرکت کند.
📚 گوش سپردن به ندای بی صدای انقلاب اسلامی/ #استاد_طاهرزاده
#لب_المیزان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 سیدارتها/ #هرمان_هسه ترجمه: #سروش_حبیبی #نشر_ماهی برای معرفی این کتاب و در کل آثار هرمان هسه
.
به دیدن این دردانهیِ حکمت جویِ زودآموزِ مشتاق، گل شادی در دل پدرش میشکفت. پدر میدید که فرزندش فرزانهای بزرگ و دینیاری ارجمند و میان بِرَهمَنان شهریاری بزرگ خواهد شد.
مادر به دیدن او و به دیدن خرامیدن و نشست و برخاستش، به دیدن سیدارتها که نیرومند بود و آب اندام و بر ساقهای کشیده راه میرفت و خاضعانه به او درود میگفت، سینهی خود را از شهد مهر مشحون مییافت...
عشق در چشمهی دل نورسیدهی دختران برهمنزاده میجوشید، هر بار که سیدارتها را میدیدند که با پیشانی تابناک و نگاه شاهوار و سرین باریک خود در کوچههای شهر میخرامد.
#بریده_کتاب (۱)
📚 سیدارتها/ #هرمان_هسه
ترجمه: #سروش_حبیبی
#نشر_ماهی
#ادبیات_کلاسیک_جهان #ادبیات_آلمان
@skybook
.
اما بیش از همه کس گویندا او را دوست میداشت که رفیقش بود و او نیز برهمن زاده. او چشمان سیدارتها را دوست میداشت و صدای دلنشینش را و رفتار چون آبش را و وقار و کمال حركاتش را. او هر آنچه را سیدارتها میکرد یا میگفت دلنشین مییافت، اما بیش از همه هوش تیز و اندیشههای بلند و گدازان او را ستایش میکرد و ارادهی استوار آتشين و رسالت والایش را. میدانست که دوستش برهمنی همچون دیگر برهمنان نخواهد شد، نثار کنندهی تن پرور قربانی و فروشندهى آزمند اوراد افسونی، یا سخن پردازی خودبین و تهی مغز یا موبدی شریر و مزوّر، و نیز نه ساده لوحی نیک پندار میان خیل بزرگِ دینیاران. نه، خود گویندا نیز سر آن نداشت که چنین باشد، برهمنی گمنام همچون هزارها برهمن دیگر. و اگر سیدارتها زمانی ایزدی میشد و در زمرهی تابندگان در می آمد، او میخواست در پیاش روان باشد، رفیق و مرید و خدمتگزار و جلودارش باشد و سایه وار همراهش.
بدین سان، سیدارتها را همه دوست میداشتند. در جان همه شادی می آفرید و در دلها نشاط میانگیخت.
#بریده_کتاب (۲)
📚 سیدراتها/ #هرمان_هسه
ترجمه: #سروش_حبیبی
#نشر_ماهی
#ادبیات_کلاسیک_جهان #ادبیات_آلمان
@skybook
.
... و خوب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است جز آن که ما خسته نشدهایم و اگر باز هم جنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. میدانید! زنده ترین روزهای زندگی یک "مرد" آن روزهایی است که در مبارزه میگذراند و زندگی در تقابل با مرگ است که خودش را نشان میدهد...
#سید_شهیدان_اهل_قلم
#سید_مرتضی_آوینی
پن: چقدر این روزها جایش خالیست...
#شاهچراغ
@skybook
هدایت شده از سیمای هنر و اندیشه/ سُها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
#باز_نشر
این جنس بیان همان بیانی نیست که ما در صحنه کربلا میبینیم؟
انگار آوینی دوربین را آنقدر پیش برده تا در این راهی که بسیجیها طی میکنند بتواند منزلگاهی را بیابد که آن رزمنده و طلبه میگوید: من با این بسیجیها زندگی میکنم و در مقام تحقق جای گرفتهایم و پیروز شدهایم، و تا از او درباره سخن امام(ره) که فرمودند؛ "این قرن، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است" سوال میکند میگویند: ببین. این وعده امروز هم تحقق یافته...
🎥 ببینید| عاشق بسیجیها
🔹روضهای برای آوینی
#روضه_آوینی
#جهاد_تبیین
#سید_الشهدای_جهاد_تبیین
@soha_sima
.
چندی بود که سیدارتها تخم ناخرسندی در جان خویش میپرورد. احساس میکرد عشق پدر و مهر مادر و حتی دلبستگی گویندا جاویدان نیست و همیشه او را نیکبخت نـخـواهـد کـرد و بی قراریاش را آرامش نخواهد بخشید و سیرابش نخواهد ساخت و بسندهاش نخواهد بود. چندی بود حدس میزد که پدر گرانقدر و آموزگاران دیگرش، نیز برهمنان خردمند، عصارهی خرد و چکیدهی فرزانگی خود را به او بخشیده و کمال خود را در خزانهی جان جویایش فرو چکاندهاند، اما این خزانه هنوز پر نشده و ذهنش انباشته نگشته و روحش آرام نیافته و دلش قرار نگرفته است. غسل نیکو بود، اما آب، پلیدی گناه را نمیشست و جان تشنه را سیراب نمیکرد و دل را از وحشت آزاد نمیساخت. نثار قربانی و سر نیاز بر آستان ایزدان سودن خوب بود، اما کار کجا به این تمام میشد؟ قربانی کجا مفتاح سعادت بود؟ داستان ایزدان چه بود؟ آیا به راستی جهان هستی را پرایاپاتی آفریده بود؟ آیا آتمان خدای یکتا و یگانهی وجود نبود؟ آیا ایزدان صورتهایی ساخته و مثل آدمیان آفریده و فانی و مقهور مرگ نبودند؟ پس آیا نثار قربانی به پیشگاه ایزدان کاری پسندیده و درست و عبادتی والا و گرانمعنی بود؟
#بریده_کتاب (۳)
📚 سیدراتها/ #هرمان_هسه
ترجمه: #سروش_حبیبی
#نشر_ماهی
@skybook
.
در این سوی عالم به خصوص در ممالک نفت خیز، رسم براین است که هرچه سبکتر است روی آب میآید. موج حوادث در این نوع مخازن نفتی فقط خس و خاشاک را روی آب میآورد. آن قدر قدرت ندارد که کف دریا را لمس کند و گوهر را به کناری بیندازد. و ما در این غرب زدگی و دردهای ناشی از آن با همین سرنشینان بی وزن و وزنهی موج حوادث سر و کار داریم.
📚 غرب زدگی/ #جلال_آل_احمد
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. در این سوی عالم به خصوص در ممالک نفت خیز، رسم براین است که هرچه سبکتر است روی آب میآید. موج حو
.
آدم غرب زده هُرهُری مذهب است. به هیچ چیز اعتقاد ندارد. اما به هیچ چیز هم بی اعتقاد نیست. یک آدم التقاطی است. نان به نرخ روزخور است. همه چیز برایش علىالسويه است. خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است. نه ایمانی دارد، نه مسلکی، نه مرامی، نه اعتقادی، نه به خدا یا به بشریت. نه در بند تحول اجتماع است و نه در بند مذهب و لامذهبی. حـتى لامذهب هم نیست. هرهری است. گاهی به مسجد هم میرود. همان طور که به کلوپ میرود یا به سینما. اما همه جا فقط تماشاچی است. درست مثل این که به تماشای بازی فوتبال رفته. همیشه کنار گود است. هیچ وقت از خودش مایه نمیگذارد. حتی به اندازهی نم اشکی در مرگ دوستی یا توجهی در زیارتگاهی یا تفکری در ساعات تنهایی. و اصـلا بـه تنهایی عـادت نـدارد. از تـنـهـا مـاندن میگریزد. و اصلاً چون از خودش وحشت دارد، همیشه در همه جا هست...
📚 غرب زدگی/ #جلال_آل_احمد
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 🔻تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب سرگذشت تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس متنشر شد متن تقریظ به شرح زیر ا
.
وقتی هفت ساله شدم، دلم میخواست همان دریایی را که از طبقه بالای خانهمان دیده بودم از نزدیک ببینم. آن موقع، برادرم، هیداکی، سیزده ساله بود و دوچرخه داشت؛ یوشیکو هم همین طور. یک روز هیداکی، دور از چشم پدر، من را ترک دوچرخه نشاند و تا لب دریا برد. همان لحظه اول هاج و واج مانده بودم. پشتههای امواج از دور میآمدند و به ساحل ماسهای میرسیدند. من و یوشیکو با هر موج فرار میکردیم و دوباره جلوتر میآمدیم تا موج بعدی برسد. خسته که شدم به دریا خیره ماندم و به فکر فرورفتم که آن سوی دریاها کجاست؟ وقتی به خانه برگشتم، روی تشک کنار اتسوكو دراز کشیدم. هنوز غرق در دریا بودم؛ پرنده خیالم را از فراز دریاها عبور دادم، از کوهها گذشتم و به سرزمینهای دور رسیدم و آنقدر در خود غرق شدم که حواسم نبود دارم با خودم حرف میزنم و اتسوکو به پهلویم میزد و میگفت: «بلند شو دختر، بلند شو، خیالبافی نکن.»
📚 مهاجر سرزمین آفتاب/ #حمید_حسام
#سوره_مهر
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. به گفتهی مولوی: عقل بند رهروان است ای پسر وان رها کن ره عیان است ای پسر می گوید آنچه عقل میگ
.
سیدارتها گفت: «گویندا، بگذار از این میوه بهره گیریم و در انتظار باقی کار بمانیم. بهرهای که ما هم اکنون از درس گوتاما (بودا) گرفتهایم این است که ما را از نزد شمنان(مرتاضها) فرا میخواند. اما بیا آسوده دل بمانیم و ببینیم آیا چیزی نیکوتر از این نیز برای ما دارد یا نه.»
همان روز سیدارتها به پیر شمنان گفت که تصمیم دارد او را ترک گوید. او این سخن را با ادب و تواضعی که شایستهی جوانتران و شاگردان است به پیر شمنان گفته، شمن اما از این که دو شاگرد جوانش او را ترک میکنند به خشم آمد و به آهنگ بلند به آنها سخنان درشت گفت.
گویندا ترسید و به دست و پا افتاد. اما سیدارتها خم شد و دهان بر گوش گویندا نهاد و آهسته به او گفت: «میخواهم به پیرمان نشان دهم که چیزی از او آموختهام.» به شمن نزدیک شد و در برابر او ایستاد و نیروی روح خود را گرد آورد و نگاه او را در نگاه خود گرفت و اسیر افسون خویش ساخت. آن را خاموش و ناتوان و مقهور ارادهی خویش کرد و فرمان داد بی صدا آنچه را که او میخواهد بکند. پیرمرد خاموش ماند و نگاهش خیره گردید و ارادهاش سستی گرفت و با دستهایی فرو آویخته، بیاراده در اختیار سیدارتها ماند. اندیشهی سیدارتها بر شمن چیرگی یافت و شمن ناگزیر شد فرمان آن را اجرا کند. پیر چند بار در برابر سیدارتها کمر خم کرد، به اشاره آنها را تبرک داد و دعای خیر همراهشان کرد و جوانها به او سپاس گفتند و سر فرود آوردند و دعای خیرش را پاسخ دادند و بدرودگویان او را ترک کردند.
گویندا در راه به دوست خود گفت: « سیدارتھا، تو نزد شمنان بیش از آنچه من میدانستم آموختهای. افسون کردن شمنی سالخورده دشوار است، عظیم دشوار! به راستی اگر نزد او مانده بودی، به زودی میتوانستی بر آب راه بروی.»
سیدارتها گفت: « من این سودا در سر ندارم که بر آب راه بروم. بگذار شمنان به این هنرها دل خوش دارند.»
#بریده_کتاب (۴)
📚 سیدراتها/ #هرمان_هسه
ترجمه: #سروش_حبیبی
#نشر_ماهی
@skybook
.
آنچه در پیش رو دارید یادداشتهایی است که اینجانب در مسیر به سر بردن با خود نگاشتهام. حاصل نگاه به چشم اندازهایی است که در هر کدام از آن چشم اندازها به نوعی خود را در آنها احساس میکردم.
📚 در انتظار زبانی در وصف انقلاب اسلامی
#استاد_طاهرزاده
#لب_المیزان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. آنچه در پیش رو دارید یادداشتهایی است که اینجانب در مسیر به سر بردن با خود نگاشتهام. حاصل نگاه
.
شنیدن امر بی صدا نوعی شنوایی میطلبد که هر یک از ما داریم، اما به درستی به کارش نمیگیریم. این شنوایی نه تنها به گوش، بلکه به تعلق انسان به چیزی وابسته است که ذاتش با آن همنوا است. انسان با آنچه ذاتش را تعیین می کند همنوا میماند. نوایی که آدمی را فرا میخواند و تحت تأثیر قرار میدهد، هرچند از نظر ظاهر چشمگیر نیست، ولی اگر با آهنگ آن آشنا شویم میگوید حقیقت این دوران است و اسمای الهی در این دوران در این رخداد ظهور کرده. اگر انقلاب اسلامی را با این آهنگ بفهمیم، در ساحت آن چیزی حرکت میکنیم که همواره در برابر خود با چهرههای گوناگون حقیقت روبهرو خواهیم بود.
📚 در انتظار زبانی در وصف انقلاب اسلامی
#استاد_طاهرزاده
#لب_المیزان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. در این سوی عالم به خصوص در ممالک نفت خیز، رسم براین است که هرچه سبکتر است روی آب میآید. موج حو
.
روشنفکران این مرز و بوم نه در سیر تحولات تاریخی نقشی در جهت تحقق اراده ملت داشتهاند و نه اصلا توانستهاند با این مردم رابطهای برقرار کنند. در طول سی چهل سالی که آنها در سایه عنایات ملوکانه به یک نان و نوایی و اسم و رسمی رسیده بودند، هرگز حتی برای یک لحظه، نه مردم را شناختند و نه توانستند حرفی بزنند که مردم کوچه و بازار را جذب کند. آنها فقط برای خودشان و آن چند هزار نفری که در هوای یک دموکراسی سانتی مانتال شهبانویی تنفس میکردند، مینوشتند شعر می گفتند، حرف میزدند و نقاشی میکردند و معمولا مثل آقا جلالِ فیلم (دور از جان آن جوانمرد، جلال آل احمد، که چهره روشنفکران را بی نقاب دیده بود)، در یک وارفتگی و بیارادگی ملازم با بیمایگی، روزگار میگذراندند. سرشان پر از طرحهای نو برای شعر و رُمان و فیلم بود، اما چیزی به روی کاغذ نمیآمد.
آقا جلال مُرد و با مُردنش فاتحه نسل «روشنفکران پیر کافه نادری» خوانده شد؛ بقیه هم مردهاند و ما به فتوای خواجه حافظ بر آنها نمرده، نماز خواندهایم. کسی که لااقل در میان مردم حضور نداشته باشد مرده است.
باز هم گلی به جمال کیمیایی که میخواهد رابطهای بین خود و تاریخ مردمش برقرار کند و قیصروار یک تنه به جنگ ناهنجاریهای اجتماعش -اگرچه در خیال- برود و دندان مار را بکشد.
🔹 بیگانه با زمانه
از یادداشت شهید آوینی درباره فیلم "دندان مار" مسعود کیمیایی
📚 تماشاگه راز/ #سید_مرتضی_آوینی
#نشر_واحه
@skybook
.
سیدارتها با خود گفت: «وای که هرگز آدمی را ندیدهام که این گونه نگاه کند و لبخند بزند و چنین آرام بنشیند و بخرامد. به راستی که چه بسیار آرزو داشتم بتوانم چنین نگاه کنم و لبخند بزنم و بنشینم و راه بروم، چنین آزاد از هر قید و با عزت و پوشیده و در عین حال گشاده و این گونه کودکانه و البته همه راز... به راستی فقط کسی چنین نگاه میکند و میخرامد که به درونی ترین حصن وجود خود دست یافته باشد. به راستی کـه مـن نـیـز خواهم کوشید به درونی ترین دژ وجود خود راه یابم و آن را بگشایم.»
سیدارتها با خود گفت: « یک انسان دیدم، فقط یکی، که در برابر هیبتش مجبور شدم نگاه خود را فرود آورم. دیگر هیچ آدمیزادهای نخواهد بود که نگاهم را به زیر آورد. هیچ! وقتی تعلیم این مرد مرا مجذوب خود نکرد، هیچ مکتب دیگری چنین نخواهد کرد.»
سیدارتها با خود می گفت: « بودا بسیاری چیزها را از من ربود، بسیاری چیزها را، اما بیش از آنچه ربود به من بخشید. او دوست مرا از من ربود، کسی را که به من ایمان داشت و اکنون به او ایمان دارد، کسی را که سایهی من بود و اکنون سایهی اوست. اما سیدارتها را به من بخشید. خودم را به من بازگرداند.»
#بریده_کتاب (۵)
📚 سیدراتها/ #هرمان_هسه
ترجمه: #سروش_حبیبی
#نشر_ماهی
@skybook
.
📚 همپای صاعقه/ کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله، دی۱۳۶۰- تیر۱۳۶۱
(دوران فرماندهی احمد متوسلیان)
نویسنده: حسین بهزاد- گل علی بابایی
#سوره_مهر
#ادبیات_پایداری
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 همپای صاعقه/ کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله، دی۱۳۶۰- تیر۱۳۶۱ (دوران فرماندهی احمد مت
.
#درباره_کتاب
آنچه در همپای صاعقه میخوانید صرفا کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷محمد رسول الله نیست. بلکه چگونگی شکل گیری تیپ و سپس لشکر ۲۷ است. که در عملیاتهای فتحالمبین و بیتالمقدس لشکرهای زرهی و پیشرفته عراق را که از حمایت ارتشهای بزرگ دنیا برخوردار بود زمین گیر و تار و مار کرد. روایت عملیات و چگونگی نبردهای لشکر ۲۷ که همان کارنامه عملیاتی آن است بسیار مهم است، ولی آنچه شاید از نظرها دور میماند راهی است که طی آن منجر به شکل گیری چنین لشکری میشود... لشکری که رهبر انقلاب در وصف مردانش میگوید:
این مردان بزرگی که نام آنها بسی آسان بر زبان و دل غافل ما میگذرد، از جنس همان اخوان صفا و فرسان هیجائند که سید شهیدان سلام الله علیه آنها را با عظمت و سوز و مهر، مخاطب ساخت و از فقدان آنان غمگین بود.
📚 همپای صاعقه
نویسنده: حسین بهزاد- گل علی بابایی
#نشر_سوره_مهر
#ادبیات_پایداری
@skybook
.
...ما کماکان به سمت خاکریز اصلی دشمن که همان دژ عظیم موسوم به «خاکریز بارلویی» بر روی جادهی آسفالت اهواز-خرمشهر بود، پیش میرفتیم. در جریان پیشروی ستونهای پنج گردان تیپ ۲۷ در آن شب روشن و مهتابی، واقعه عجیبی رخ داد که همهی برادرها را دچار حیرت و اعجاب کرد؛ طوری که خبر آن را دهان به {دهان، به یکدیگر اطلاع میدادند. مجمل قضیه از این قرار بود که هرگاه به یکی از آن خاکریزهای سراسری دشمن نزدیک میشدیم، آسمان مهتابی، دفعتا ظلمانی و مات میشد. حین عبور از اولین خاکریز، ما چندان توجهی به این مسأله نداشتیم؛ چرا که برادرها عمدتا دل نگران عبور بی سر و صدا از خاکریز بودند؛ ولی در جریان عبور از دومین خاکریز سراسری عراقیها، وقتی مجدداً منطقه در هالهای از ظلمت مطلق غرق شد، همه بی اختیار سر بلند کردند و برای یافتن علت، به آسمان چشم دوختند. تازه در آن وقت بود که همه فهمیدیم قضیه از چه قرار است! یک پارهی ابر نه چندان بزرگ، در پهنهی صاف و یک دست بی ابر آسمان دیده میشد که هر گاه به یکی از خاکریزهای دشمن نزدیک می شدیم، به آرامی ماه را میپوشاند و آنقدر بر جای میماند تا آخرین نفر نیروها از آن خاکریز عبور کند. بعد دوباره ماه پدیدار میشد و نیروهای ما مسافت زیادی را طی میکردند تا به خاکریز بعدی دشمن برسیم. با رسیدن به خاکریز بعدی، این واقعهی خارق العاده و حیرت انگیز دوباره تکرار میشد. از فرط هیجان ناشی از مشاهدهی مستقیم نزول امداد الهی، بی اختیار لرزهای سخت سراسر وجودم را فراگرفت. اکثر برادرها، مبهوت و خاموش همان طور که در حال پیشروی بودند، به آسمان چشم دوخته، به پهنای صورت اشک میریختند. همین الان هم که بعد از آن همه سال دارم این ماجرا را برای شما بازگو میکنم، خدا گواه است از به خاطر آوردن وقایع آن شب سراسر شگفتی، موی بر تنم راست شده است. القصه، ساعت از یازده شب هم گذشته بود که به فاصلهی دو سه کیلومتری خاکریز اصلی، روی دژ رسیده بودیم...
📚 همپای صاعقه
نویسنده: حسین بهزاد- گل علی بابایی
#نشر_سوره_مهر
#ادبیات_پایداری
@skybook
.
البته اگه خودتون بتونید از نسخه اصلی شاهنامه برای فرزندتون بخونید عالیه...ولی خب همین هم غنیمته...
📚 شاهنامه فردوسی/ نثر و شعر شاهنامه برای نوجوانان کتاب اول؛ بخش اساطیری
برگردان به نثر: سید علی شاهری
#نشر_چشمه
#کودک_و_نوجوان
@skybook