eitaa logo
سیدمهدی حسینی رکن آبادی
974 دنبال‌کننده
127 عکس
28 ویدیو
6 فایل
ادب و هنر ولایی به روایت سیدمهدی حسینی نقد و تحلیل شعر ولایی نقد و تحلیل اجرای هنری شعر معرفی جلسات @smahdihoseinir :جهت ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
به آسایش جان و تن فکر کردم به آرامش خویشتن فکر کردم به دلبستگی های این زندگی آه چه خودخواه بودم به من فکر کردم اگر چه فلسطین و لبنان در آتش به امنیتم در وطن فکر کردم چرا جای اینکه بسوزم از این غم به با غصه ها ساختن فکر کردم ؟ پس از حاج قاسم ولی شب به شب من به آن ماه خونین بدن فکر کردم شدم‌ عاقبت غرق نصرمن الله ... به چشمان سیدحسن فکر کردم ... @masoome_sharif
باغ ما این است؛ طوفان شد، صنوبر ایستاد سروی از پا اوفتاد و سرو دیگر ایستاد روی نی می‌رفت بی سر آفتاب کربلا باغ شاهد بود از آن پس نخل، بی‌سر ایستاد حال ما را خوب می‌دانند عاشورائیان هر زمان اکبر زمین افتاد، اصغر ایستاد یک اُحد دردیم آری؛ حمزه رفت امّا چه باک! مصطفی هر وقت تنها ماند، حیدر ایستاد «قل هو الله أحد» را دست بستند و چه غم هر کجا قرآن در آتش رفت، کوثر ایستاد عین تسلیم و رضائیم؛ این تمام حرف ماست زیر خنجر رفت اسماعیل، و هاجر ایستاد أین نصرالله؟ نزدیک است اذان آمد، ببین! روی بام خانه با الله اکبر ایستاد
هدایت شده از شعر هیأت
🌷تقدیم به شهید والامقام در پیش روی ما خیابانی که باریک است پر می‌زنی اما جهان پشت ترافیک است اخبار صبح شنبه از خون تو می‌گوید خون تو یعنی جمعۀ دیدار نزدیک است اخبار می‌گوید تو را کشتند و در گوشم این جمله مثل آخرین دستور شلیک است خون تو چون انبار باروت است، خواهد زد آتش به سر تا پای دنیایی که تاریک است آری، شهادت عین آزادی‌ست مرد، ای مرد! این بیت‌ها تنها برای عرض تبریک است 📝 @ShereHeyat
آرام از سواحل بیروت رد شدی بی‌اختیار باعث این جزر و مد شدی دریا نداشت طاقت دیدار با تو را رودی که رو به سوی فلک می‌رود، شدی آن‌سان در انفجار شکفتی، که گفته‌اند خورشیدهای شعله‌ور بی‌عدد شدی سرخوش میان خیل شهیدان نشسته‌ای اما دلیل این غم بی‌حصر و حد شدی از ما هم ای طنین گل سرخ! یاد کن در نزد او که عاشقی‌اش را بلد شدی
هم غزه، هم لبنان، هم شام، هم ایران یک آرمان داریم*، یک روح، یک پیمان در جاده‌ بیروت، هم‌راه «مُغنیّه» پای جبل عامل، هم‌گام با «چمران» تنها سلاح ماست مردانه جنگیدن بی‌ خُود، بی جوشن، در شام بمباران تا بر زمین خون «سید حسن» جاری‌است فریاد می‌جوشد از قلب این میدان «سید حسن» یعنی از پا نیفتادن وقتی تبرزار است دنیای دژخیمان لب باز کن ای مرد، ای واژه واژه درد! همسایه‌ «میثم»، هم مسلک «سلمان دریایی و زندها‌ست، قلب پر آشوبت ای گونه‌هایت سرخ، از سیلی طوفان! ظهر است و عاشوراست، در علقمه غوغاست کرب و بلای ماست: هم غزه، هم لبنان * قبله یکی، کتاب یکی، آرمان یکی‌ست (سیدمحمدصادق آتشی) با حذف یک بیت: رزم شبانگاهت، نصرُ من اللّهت خاری‌ست در چشمِ خونبار جلادان
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
هزار سوگ چشیدیم و داغدار شدیم چه شد که نسل خبرهای ناگوار شدیم؟ صدای شیون بیروت در جهان پیچید شبی که باز پر از بهت انفجار شدیم چقدر دیر به خود آمدیم وقت وداع چقدر زود به نادیدنت دچار شدیم دوباره روضه به سمت نیامدن رفت… آه دوباره خیره به یک اسب بی‌سوار شدیم آهای سیبِ سر نیزه! یاد ما هم باش ببین چطور به خون جگر انار شدیم نگاه تو همه را برد سمت سرچشمه تو رفتی و همه با اشک، آبشار شدیم اگر به خاک نشستیم، از شکست نبود که گرم خواندن آیات سجده‌دار شدیم قسم به ماه که ما پیشمرگ حضرت صبح… قسم به سرو که قربانی بهار شدیم | | @fatemeh_arefnejad
نمی‌فهمند ما را عقل‌های بی‌جنون هرگز بگو سید نباشد راه ما بی فتح خون هرگز نشستن را نمی‌دانیم در سوگت به پا خیزیم که طوفان نسبتی هرگز ندارد با سکون هرگز درنگ و جنگ ما در فتنه‌ها موقوف فرمان‌ است نباشد سربلندی‌های‌ ما بی‌آزمون هرگز اَلا إنَّ الدَّعِیَّ ابن الدّعی قَد رَکَّزَ... هیهات که بی‌سر می‌‌شویم امروز اما سر نگون هرگز متون را خوانده‌ام، ما آنچنان پیروز فرداییم که حتی نامشان باقی نماند در متون هرگز چنان در خون نصرالله صهیون غرق خواهد شد که از یادش نخواهد رفت نحن الغالبون هرگز
بهار با تو هوای خزان نمی‌گیرد و در طلوع دلت آسمان نمی‌گیرد بیا که باز بپوشی عبای باران را کنار تو دل رنگین کمان نمی‌گیرد به عنکبوت فرودست رودخانه بگو که تار تو دل ما را نشان نمی‌گیرد نسیم زنده‌ی ایمان، قدم بزن در شهر که با عبور تو قلب زمان نمی‌گیرد اگر چه ضاحیه جان داد و سرفه سرفه شکست که گفته باز به دست تو جان نمی‌گیرد؟ تویی شهید اولوالعزم استقامت و خون بتاب با تو دل بیکران نمی‌گیرد به قدس جان بده ای صبحِ «جاء نصر الله» بگو که مرگ، تو را از جهان نمی‌گیرد
آسمان در هیچ جای این جهان یکرنگ نیست پاسخ ما به کلوخ انداز غیر از سنگ نیست سنگها، قافیه‌های شعرِ فریاد منند در جهان بی تپش، این حسّ و ضرباهنگ نیست موجِ ما با خویش خواهد برد این خاشاک را ساحل ما عرصه جولان این خرچنگ نیست! سروهای استقامت! صخره‌های باشکوه! بارها مردن برای ایستادن ننگ نیست کودک من پاسخ هربمب باشد با خدا آن خدایی که خدای عاملان جنگ نیست این جهانِ مملوء از خشم و فریب و اضطراب مثل دفترهای نقاشی که رنگارنگ نیست مرگ حق و، زندگی ناحق‌ترین تقدیر ماست می‌روم جایی که قلب مردمانش سنگ نیست می‌روم در جستجوی یک جهانِ بی دروغ می‌روم جایی که رسمش حقه و نیرنگ نیست هیچ‌کس داغ عزیزی را نمی‌بیند به چشم هیچ‌کس آنجا برای خانه‌اش دلتنگ نیست آرزو دور است، اما نیست دور از دسترس خانه دور، اما کمیت آرزویم لنگ نیست می‌روم این بغض اما در گلویم مانده است کودک معصوم من که با کسی درجنگ نیست...
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
؛ ؛ زیر پر و بالم آسمان گُم شده است دریا شده‌ام، وقت تلاطُم شده است ای کودک مظلوم ! امشب لبخند بزن! وقت تبسُم شده است@hosseinieh_net
بسم‌الله شب با گلوله تا لب ایوان رسیده است برخیز باز موسم طوفان رسیده است آتش دمیده است به دامان دشت ها فصل نزول سوره‌ی باران رسیده است آه ای درخت سرو! اذان شد قیام کن صبح تبر زدن به خدایان رسیده است در امتداد باور خورشید ای وطن برخیز! وقت مرگ زمستان رسیده است آیا زمان وعده‌ی صادق نیامده است؟ حالا که پای کذب به میدان رسیده است در صفحه‌ی سیاه و سفیدی که چیده اند هنگام خودنمایی ایران رسیده است یک صبح جمعه ما همه بیدار می‌شویم لبخند میزنیم که مهمان رسیده است ✍️ طاهره سادات ملکی
این غزل مثنوی از آتش سخنان شهید سید حسن نصرالله شعله ور است: نمی ارزی به آب بینی بز آه ای دنیا که در تو می شود تقدیم رقاصه سر یحیی و در تو می شکافد فرق إبن الکعبه را ملجم سر سجده به شمشیری که آغشته است با صد سم حسين ابن علی غلطیده در خون، در تو در گودال و شمر و خولی و امثالهم از قتل او خوشحال و در تو بمب می بارند بر بیروت غیرت، آه! و می خندد لبی شیطان صفت از قتل نصرالله بخند ابلیس، عمر خنده ات بسیار کوتاه است و فصل ناگزیر گریه هایی تلخ در راه است اگرچه دم به دم از زخم هایی تازه می سوزیم نه می ترسم نه غمگینم خدا با ماست پیروزیم خدا با ماست یعنی دست حق در آستین داریم خدا با ماست یعنی تکیه بر حبل المتین داریم خدا با ماست یعنی راه و رسم این جهان با ماست زمین با ماست، دریا، کوه و جنگل، آسمان با ماست خدا فرمان دهد با یک مگس ته می کشد نمرود و آهن می شود مومی میان پنجه داوود خدا فرمان دهد آماده رزمند طوفان ها و مامور خدا گردند شن ها در دل صحرا چه می بافید در سر از خیال خام صهیون ها که بیت العنکبوت اصلا ندارد تاب طوفان را دوباره داستان جنگ با اعوان جالوت است ننوشد آب بی رخصت، کسی که جلد طالوت است که مشتی آب هم از رود دنیا، می برد دل را و مهمان می کند در باورت تردید و دل دل را کسی که پیش روی ماست شیطان است، مردم نیست میان ما و شیطان صحبت از سوء تفاهم نیست ننوش آب و ببین باند جنایتکار قاتل را میان ما و اسرائیل جنگ حق و باطل را اگرچه رود دنیا پیش روی ماست اغواگر ولی سیراب ایمانند بسیاری از این لشگر قسم بر خون پاک هرچه مظلوم است تا هابیل برادر نیستم تا عمر دارم با بنی قابیل قسم بر خواب سرخ کودک معصوم غزاوی ابابیلانه می باریم بر هذیانتان سجیل خدا با ماست یعنی معجزه با ماست همسنگر و می بلعد شما را رود اردن مثل رود نیل چه نزدیک است روزی که نه یک کشور، نه یک قریه که نام یک طویله در جهان هم نیست اسرائیل فلسطین عاقبت از لوث صهیون پاک خواهد شد در أقصی آیه إنا فتحنا می شود ترتیل
نگاهم به عکست.. فرو می‌خورم بغض‌ها را ندارم جوابی ... کجا؟ کی؟ چگونه ؟ چرا ؟ را چه می‌شد خبرها همه کذب باشد؟ چه می‌شد؟ کسی جور دیگر روایت کند ماجرا را؟ چه سنگین خبر، حیرت آور خبر، داغ دیگر خدا با غمت امتحان می‌کند صبر ما را جهان بی‌وفا، بی‌تفاوت که راضی به این شد نباشی، نبیند تو را، نشنود آن صدا را گلویی که فریاد مستضعفان جهان بود گلویی که دائم صدا می‌زد از جان، خدا را صدایت پر از غم، خروش غدیر و محرم در عالم مجسم کند غیرت کربلا را غیورا! به من یاد دادی که ساکت نباشم ببینم که ظالم ز حد بگذراند جفا را الا شیر لبنان و فرزند پیر جماران دمیدی به جسم جهانی تو روح خدا را تو را کشت اما به کوری دشمن، نگاهت درخشید و نورت گرفت از کجا تا کجا را تو افتادی، اما قرار از شیاطین گرفتی تو گویی که موسی رها کرده باشد عصا را به جز محو صهیون از عالم ندارم دعایی تو رفتی که خونت اجابت کند این دعا را سیاهی به تن، سرخی پرچمی روی شانه تقاصت مبدل به شادی کند این عزا را
چه سخت است داغ علمدار دیدن غم یار، در اوج پیکار دیدن چه سخت است در اوج غوغای صفین علی را عزادار عمار دیدن به بی‌تابی موج‌های فراتیم به هنگامه‌ی چشم خونبار دیدن نمی‌دید در خواب هم دیده‌‌ی ما به خون خفته آن چشم بیدار دیدن ز یوسف به یک پیرهن خیره ماندن ز یحیی سری دست اغیار دیدن به گفتن نیاید، به باور نگنجد چُنان کوه را زیر آوار دیدن همین است تقدیر مردان میدان به پیکارها پیکر یار دیدن تنی را به میدانِ مین ارباً اربا تنی را پر از خون به رگبار دیدن ولی نیست هرگز به قاموس مردان هراسی از این راه دشوار دیدن هراس است بر جان خیبرنشینان سَنابرق شمشیر کرّار دیدن مَهیب است فریاد یا حیدر ما مهیب است هان! قهر قهار دیدن همه هیبت گنبد آهنین را بر این عنکبوتان چنان تار دیدن مهیب است در بارش «رعد» و «سجیل» زمین و زمان تیره و تار دیدن به‌ناگاه «فتاح» و «خیبرشکن» را بر این قلعه‌ی کهنه آوار دیدن جسدهای مشئوم دیوانه‌دیوان به هر کوی و بازار بر دار دیدن «بعثنا علیکم عباداً لنا» را به سربند گُردان احرار دیدن! زمان «فجاثوا خلال‌الدیار» است شرر بر سراپای اشرار دیدن
«آنان‌که در جنگ احد پیامبر (صلی الله علیه و آله) را تنها گذاشتند و از میدان گریختند، در حقیقت جان خود را برتر از جان پیامبر می‌دانستند که میدان را ترک کردند... اما مولا امیرالمومنین (صلوات الله علیه) جان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را برتر از خود می‌دانست و به همین‌جهت، تا آخرین لحظه پای دفاع از مولای خویش ماند و جنگید...» دیروز یکی از نمازگران در مسیر پر ترافیک خروج از مصلای نماز جمعه تهران، این عبارت‌ها را داشت به دوست و همراهش می‌گفت و بعد این نتیجه را گرفت که: «وقتی امام مسلمین، و رهبر جهان اسلام، از یک‌سو فتوا داده است که همه مسلمانان باید به مردم غزه و لبنان کمک کنند؛ و از سوی دیگر، در اوج تهدیدهای نظامی دشمن، در معرض عموم و در نماز جمعه حاضر می‌شود، از خودم پرسیدم، جان ما مهمتر است یا جان امام و رهبرم؟ وقتی او به میدان آمده است یعنی همه باید به میدان بیاییم... خدا را شکر که مردم ما از این امتحان بزرگ سرفراز بیرون آمدند و به دنبال امامشان در برابر دشمن، خط و نشان کشیدند و ثابت کردند، برای دفاع از حقیقت در مسیر امام خود حرکت می‌کنند. خدا را شکر، مردم ما نگذاشتند حرف امام روی زمین بماند... خدا را شکر سرفرازانه این آزمون را پشت سر گذاشتیم... نمی‌دانم آنان که نیامدند چه عذری داشتند؟»
هدایت شده از الی الحبیب
🔰منشور الی‌الحبیب 🔹هنر با عشق آمیخته ▫️گفتاری از استاد سیدمهدی حسینی پیرامون معیارهای انتخاب شعر و چگونگی تعامل شاعر و مداح 🔻یکی از معیارهای انتخاب شعر، انتخاب صحیح آن در کنار موسیقی و آهنگ است که ستایشگر را در راه پر فراز و نشیب ستايشگري اهل‌بيت علیهم‌السلام یاری می‌رساند. اگر مداح هر قدر هم به آهنگ‌ها و الحان مختلف تسلط داشته باشد و بتواند در زمینه‌های مختلف به اجرای آموخته‌های موسیقی خود بپردازد، امّا این الحان دلنشین همراه با شعر مناسبی نباشد نمی‌تواند اثرگذاری آن‌چنانی داشته باشد. شعر یکی از ارکان اساسی مداحی است. مداح مطالب خود از جمله تنبیه و تنبّه یا مدح و فضیلت و یا مرثیه و مصیبت را با شعر انتقال می‌دهد و اگر شعر ضعیف باشد، بر جامعه اثر منفی خواهد داشت. علاوه بر ساختار، محتوا و معانی که در شعر به کار رفته هم از اهمیت بسزایی برخوردار است و طبق فرمایش رهبر معظم انقلاب گاهی یک بیت شعر می‌تواند کارایی یک منبر را داشته باشد؛ یعنی شعر، این قدر می‌تواند اثرگذار باشد. بنابراین، شعر باید حساب‌شده سروده شود و شاعر روی تک‌تک کلمات آن فکر کند. این شماره از «الی‌الحبیب» گفتاری است از استاد سیدمهدی حسینی رکن‌آّبادی پیرامون چگونگی انتخاب شعر مناسب و نحوه تعامل ستایشگر با شاعر که در اولین نشست جمعی از ستایشگران جوان اهل‌بیت علیهم‌السلام و همچنین در اولین همایش ملی «الی‌الحبیب» ایراده گردیده است. 👇🏻دریافت فایل رایگان از پایگاه جامع محتوایی هیأت: ▫️heyat.co/p/4784 🆔 @elalhabib_ir
هدایت شده از الی الحبیب
Elal Habib 4.pdf
7.37M
🔰منشور الی الحبیب4 🔹هنر با عشق آمیخته ▫️گفتاری از استاد سیدمهدی حسینی پیرامون معیارهای انتخاب شعر و چگونگی تعامل شاعر و مداح 🆔 @elalhabib_ir
جلسه ۲۴۸ ویژه بزرگداشت‌ مقام شهید رحمه‌الله علیه با حضور استاد با شعرخوانی شاعران دبیر جلسه : دوشنبه ۱۶ مهرماه ساعت ۱۸ الی ۲۰ حسینیه سادات 🔸حلقه شعر ولایی فرات @foratpoem
اگر چه مثل آسمان غم تو بی‌کرانه است نگاه تو لبالب از شکوه عاشقانه است اگر چه گوشه گوشه دل تو داغ لاله‌ای‌ست چه بی‌شمار روی شاخسار تو جوانه است پناه پابرهنه‌ها زمان زمانه تو نیست به روی شانه‌های تو ولی غم زمانه است نماند در حصار مرزها شعاع نور تو برای ما خرابه‌های غزه نیز خانه است وطن کبوتری سپید دور گنبد طلاست کجا مجاور بهشت، اسیر آب و دانه است؟ فریضه‌ای‌ست انتقام ما بهانه‌گیرها دفاع از حرم کجا معطل بهانه است؟ قسم به خون کودکان بی‌پناه و بی‌گناه همیشه وعده‌های پیر عشق صادقانه است
هدایت شده از شعر هیأت
علیهاالسلام 🔹یاس معطر🔹 قرار بود بیایی کبوترش باشی دوباره آینه‌ای در برابرش باشی مدینه، شهر غریبی برای فاطمه‌‌هاست نخواست گم شده،‌ چون قبر مادرش باشی به قم رسیدی و گم کرد دست و پایش را چو دید، آمده‌ای سایۀ سرش باشی اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد که تا همیشه، تو یاس معطرش باشی خدا، تو را به دل تشنۀ زمین بخشید که تا بهار بیاید، تو کوثرش باشی که تا طلوع قیامت، شفاعت از تو رسد که تا رسیدن محشر، تو محشرش باشی... کرامتت، همه را یاد او می‌اندازد به تو چقدر می‌آید، که خواهرش باشی رسول گفت: که در طوس، پارۀ تن اوست نشد رسولِ سلام پیمبرش باشی خدا نخواست، تو هم با جوادِ او، آن شب گواه رنج نفس‌های آخرش باشی نخواست باز امامی، کنار خواهر خود... نخواست زینبِ یک شام دیگرش باشی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1147@ShereHeyat
دیدم که حوضِ صحن، پر از آسمان شده‌ست دستت برای این همه دل سایبان شده‌ست شاید دلش برای حرم شور می‌زند این آب‌ها که سهمیۀ شهرمان شده‌ست با لحن ماه و لهجۀ خورشید و ابر و باد دنیا برای عرض ارادت زبان شده است دیروز سنگ صحن و سرای تو بوده است امروز نام کوچک او کهکشان شده‌ست یک ریز گریه کرد در آغوش آسمان ابری که با فراق حرم امتحان شده‌است بیدار کرد چشم مرا لحظۀ نماز بانو نسیم صحن تو گویا اذان شده‌ست در سرنوشت زائر عاشق نوشته‌اند رضوان به رسم هدیه برایش نشان شده‌ست ✍️کانال اشعار در ایتا 👇 https://eitaa.com/ashare_ali_goli/538
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 مرثیه و حماسه در شعر مقاومت 🎥 بیانات استاد سید مهدی حسینی رکن‌آبادی و بررسی سروده‌ی دکتر در رثای سید مقاومت شهید سید @MeysamMotiee
ای حجت تابنده‌ی آیینه پرستان مدهوش تو هشیاران، هشیار تو مستان ای ساقی فرزانه که پیمانه بگیرند از باده‌ی جانانه‌ی تو مهرپرستان تو پیر مرادی که دل از ما همه بردی آن‌سان که برَد بوعلی از طفل دبستان در عاطفه و پاک‌دلی، رشک سیاووش در هیمنه و دیوکُشی، رستم دستان در سایه‌ی مهر تو چه بیروت، چه صنعا در قبضه‌ی عزم تو چه بغداد، چه بستان تو سوره‌ی انسان زمان هستی و هستند تا حشر به دنبال تو فانوس‌به‌دستان چشم تو که آیینه‌ی تابنده‌ی شرقی ست ای کاش بیفتد به شب غرب‌پرستان
هدایت شده از خبرگزاری فارس
Yahya.mp3
1.26M
یحیی؛ سرودهٔ میلاد عرفان‌پور برای شهید السنوار شد داغی نو بر ما آوار یحیی السّنوار... یحیی السّنوار... مردی وصفش: طوفان... طوفان... نامش «گمنام» کارش «پیکار» مردی چون رعد، حرفش کوتاه مردی چون کوه، عزمش بسیار مردی چونان لشکر لشکر هم بی‌مانند، هم بی‌تکرار از خشم او، از چَشم او دست صهیون افتاد از کار در قربانگاه، چون اسماعیل خلوت کرده‌ست، با یار انگار باید خون شد در راه قدس باید رد شد از این دیوار ای دل! ما را، همچون یحیی بی‌سر با دوست تنها بگذار! @Farsna
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
یحیی چقدر صاعقه در چشم‌های توست! طوفان فقط چکیده‌ای از ماجرای توست «بگذار کربلا بشود» گفتی و گذشت دنیا هنوز خیره به بغض صدای توست یحیی! به آرزوت رسیدی؟ مبارک است! من مانده‌ام که عید شده یا عزای توست ای سرو سربلند! به افتادنت خوشند امروز، روز جشن تبرها برای توست معمار فتح هفتم اکتبر! مرگ کو؟! این سنگ قبر نیست، که سنگ بنای توست کِی با عبور موج فراموش می‌شوی؟ ساحل همیشه در قرق ردپای توست آغوش باز کن وطنت را به سعی زخم! غزه _همان که خواسته‌ای_ کربلای توست حالا بجنگ زنده‌تر از سال‌های قبل… یحیی! هنوز اسلحه در دست‌های توست با تو حماسه‌تر به غزل فکر می‌کنم شعرم در انتهای خودش، ابتدای توست | @fatemeh_arefnejad
حلقه ادبی فرات جلسه ۲۴۹ * نقد شعر ولایی * طرح مباحث ادبی همراه با شعرخوانی شاعران (ویژه برادران) دوشنبه ٣٠مهرماه ساعت ۱۸ الی ۲۰ تهران خیابان وحدت اسلامی کوچه شهید خندان حسینیه سادات 🔸حلقه شعر ولایی فرات @foratpoem
بر قله اقتدار، با عزم شکار خورشید بمان و نیزه‌ی نور ببار! از خلوت ماه، خواب خوش را بپران طوفان شو و مرگ را به ساحل بسپار مانند عقاب باش و بر صید بتاز هرگز مهراس از شغال و کفتار بر خصم پلنگانه بکش نعره‌ی خشم چنگال بزن به سایه‌های بی‌عار باید جبل راسخ ایمان باشی در معرض خصم، کوه، محکم، سُتوار! ای کوه پر از گدازه، آتش بفشان بر دامنه‌ها و دره‌ها مرگ ببار هنگام «اشداء علی الکفار» است این آیه‌ی اقتدار را کن تکرار هان«موسی صدر» شد «حسن نصرالله» ققنوس‌تبار باش ققنوس‌تبار مرحب مرحب، خصم به میدان آمد حالا رجز علی است «این عمار» از کشته دشمنان خود پشته بساز ایمان تو سنگر است و جان، میدان‌دار لبنان عزیز! غزه‌ی عزت باش یحیی‌السنوار باش، یحیی‌السنوار...
تا صبح شور انگیز فردا زنده می‌مانیم با آیه‌ی «انا فتحنا» زنده می‌مانیم زخمیم سرتا، پا ولی از پا نمی‌افتیم صد بار می‌میریم، اما زنده می‌مانیم همزاد ققنوسیم و در آتش نمی‌سوزیم آتش جوان‌تر کرده ما را ...زنده می‌مانیم! نوریم و هرگز نور در ظلمت نمی‌میرد تا پر شود از نور دنیا زنده می‌مانیم دریای خون جاری‌است، اما ما خروشانیم موجیم و در آغوش دریا زنده می‌مانیم ما نسل اعجازیم ... نسل آن شهیدان که با خونشان کردند امضا زنده می‌مانیم آن روز نزدیک است اسرائیل! روزی که در گور می‌پوسی ولی ما زنده می‌‌مانیم
روضه‌خوان ( استغفرالله) از عذاب‌َالنّار گفت از بهشتی که در آتش سوخت، از اَسرار گفت واژه‌ها از روضه‌ها گفتند جای روضه‌خوان تا "زبانم لالِ" او از عجز در گفتار گفت باغ را آتش زدم، باید بسوزم تا ابد (هیزم از شرمِ نمک‌نشناسی‌اش هر بار گفت) من سپر بودم که نامردی به بختم زد لگد (در، به خون آغشته، زیرِ چکمه‌ی کفار گفت) گِل شدم با اشک‌هایش، تا مبادا صورتش ... باز خِشتم شعله خورد و سنگ شد...، (دیوار گفت) کاشکی سرنیزه‌ای بودم کنارِ ذوالفقار تا سلاحِ قاتلانِ همسرش...، (مسمار گفت) مردِ خیبر دست بسته! کار دنیا را ببین (یک جهود از روزگارِ حیدر کرار گفت) کاش می‌کوبیدم آن را روی تابوت خودم یا که بی‌مسمار، در می‌ساختم...، (نجّار گفت) آن‌طرف همسایه‌ها گفتند کمتر گریه کن مادر اما این طرف «اَلجار ثُمَّ الدّار» گفت... (سلام‌الله‌علیها)
هدایت شده از الی الحبیب
🏷آقای مدّاح، آقای منبری، آقای هیئتی! خواندن روضه‌ی در و دیوار در این ایّام، واجب است؛ امّا کافی نیست... باید بگویی چه شد که دشمن جرأت کرد، چنین جسارتی به دختر پیامبر(ص) روا دارد؟! باید بگویی که حضرت زهرا(س)، چهل شب به همراه امیرالمؤمنین(ع) و حسنین(ع)، در خانه‌ی مهاجرین و انصار رفت و از آن‌ها خواست که حق را بگویند! تا به آنچه در روز غدیر دیده بودند عمل کنند؛ تا سکوت‌شان را بشکنند و با بی‌طرفی، دشمن را یاری نکنند... امّا چه شد؟! جز چهار پنج نفر، بقیه پای کار نیامدند و در لانه‌هایشان خزیدند... پس جرأت نانجیب‌ها، از بی‌جرأتی خواص بود، از بی‌جرأتی کسانی بود که غدیر را دیدند، اما سکوت کردند! این چنین شد که زور لگد دشمن قوت گرفت و دخت نبی را اینچنین بین در و دیوار... بگذریم! آری گریه کن پای این روضه‌ها، امّا بدان که در این بزم، جایی برای «بی‌طرفی» نیست... ✍دانیال بصیر دانشجوی دکتری فِرَق تشیع 🆔 @elalhabib_ir