eitaa logo
سلطان نصیر
2.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
421 ویدیو
243 فایل
موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم غریبه و خفیه و ماوراء و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و مسئله ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه آدرس جیمیل ما : 👇 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Soltan313nasir@gmail.com کپی بدون ذکر منبع مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
@soltannasir به اروپا برگردیم . گفتیم در دوران رنسانس تحقیقات علمی و عملی درباره علوم ماورا و جادو در اروپا توسط فراماسون ها و ایلومیناتی ها انجام می شد . آنان با موجودات جهان ماورا ارتباط برقرار می نمودند. ما از طبقه بندی این موجودات ماورایی که اروپاییان در دوران رنسانس با آنان مرتبط بودند , اطلاع دقیقی نداریم . اما با توجه به این که آنان بخشی از دانش خود را از اسماعیلیه و یهودیان دریافت نموده بودند . ما بر اساس طبقه بندی موجودات در علوم غریبه جهان اسلام , می توانیم به دامنه ارتباطات اروپایین در جهان ماورا پی ببریم طبقه بندی کلی موجودات در علوم غریبه جهان اسلام 👇👇👇👇👇👇👇 1:جنیان خلقتشان از آتش 2: دیو ها خلقتشان از باد 3: پریان خلقتشان از آب 4: ارواح منظور روح مجرد نیست بلکه بیشتر قالب مثالی مد نظر است 5:فرشتگان: خلقتشان از نور است 6: موجودات دخانی : خلقتشان از دخان و دود و ظلمت می باشد (ارتباط با آنان فوق العاده مشکل است ) 7: موکل : موکل به معنای نگهبان است موکل بر خلاف تصور عامه مردم جن نیست و ربطی به جن ندارد بعضی موکلین فرشته هستند اما موکل به طور خاص موجودی با خلقت ناری نوری می باشد 8: هواتف : اینان نیز موجوداتی با خلقت ناری نوری می باشند 9: همزاد : خلقتش از جنس سنگ و شیشه یا از ماده ای شبیه جنس بال سنجاقک می باشد (همزاد با قرینی از جن که در احادیث آمده اشتباه نشود ) دامنه ارتباط بزرگان وادی تسخیرات در جهان اسلام در همین 9 دسته کلی خلاصه می شود این تقسیم بندی یک تقسیم بندی کلی می باشد ان شاالله در آینده طبقه بندی کامل تری با توضیحات مفصل ,ارائه خواهیم داد. @soltannasir 👼👼🌪🌪👿😈👹👺👻👽💀
@soltannasir (جغرافیای علوم غریبه در ایران 22) (پاسخ به یک سوال ) (ملاحسن کیست 2?) ملامحمدصوفی(ملاحسن) فرزند ملاحسن صوفی است . نام روستای ملاحسن بدلیل نام پدر وی (ملاحسن بزرگ) بر روستا گذاشته شده است . وی اصالتا بر طبق شنیده ها از کوردهای تیره کرمانج خراسان می باشد . پدر وی نیز سابقا دستی در وادی تسخیر و مسخرات داشته , و ملامحمد (ملاحسن کنونی) از دوران طفولیت در این وادی وارث بوده است . و این فرومایگان را از کودکی مشاهده می نموده است . ملاحسن پس از فوت پدر خویش تعدادی از طوایف این فرومایگان را که تحت تسلط پدر وی بودند به ارث می برد . {این به ارث بردن بدین معنا نیست که ایشان زحمت نکشیده , ایشان هم سلوک کرده و پله پله منازل سلوک در وادی تسخیر و مسخرات را طی نموده , و با نشستن اربعینات تحت نظر پدر خویش و با مراوداتی که پدر وی با سران این فرومایگان انجام داده , عهد و پیمان های تسخیری پدر وی منتقل به فرزند وی محمد (ملاحسن کنونی ) شده است } اما جناب ملامحمد (ملاحسن ) در وادی تسخیر و مسخرات , در بخش تسخیر و تربیت دیو نفر اول کشور و شاید جهان اسلام باشد . ایشان حدود 34 فامیل و طایفه دیو را مسخر خویش دارند . البته این بدان معنا نیست که ایشان جن مسخر ندارند , فامیل هایی از جنیان شیعه و گروهی از شیاطین جنی نیز مسخر ایشان هستند . علاوه براین ایشان موکل نیز در اختیار دارند . دست آوردهای ایشان در این وادی به آنچه که از پدر وی به او ارث رسیده , محدود نمی شود . ایشان با زحمت و ریاضت در این وادی , بر داشته های پدری خویش افزودند . ایشان تا آنجا که فقیر اطلاع دارم (از اساتید خویش شنیده ام ) پس از فوت پدر خویش برای تکمیل بخش هایی از علوم به نقاط مختلف کشور عزیزمان ایران و کشورهایی نظیر عراق و سوریه و لبنان و ... سفر نمودند . و پس از ملاقات با اساتید مختلف و رفع مشکلات خویش در این وادی و تکمیل نمودن بعضی علوم , به زادگاه خویش بازگشتند . سال ها پیش هنگامی که از یکی از اساتید فقیر ,که اکنون به رحمت خدا رفته اند . در مورد ملاحسن پرسیده شد ایشان گفتند : چون برای اجازه گرفتن در امری (احتمالا اجازه ای مربوط به وادی تسخیر و مسخرات فرومایگان ) به نزد ایشان رفتم . از ایشان دستخط اجازه را گرفتم , چون به محل زندگی خویش باز گشتم , هنگام نماز مغرب , زمانی که در رکوع نماز بودم , مشاهده نمودم که تعداد زیادی از جنیان , در محل حضور دارند .پس از پایان نماز متوجه شدم که اینان به حرمت دستخط ملاحسن در محل حضور پیدا نموده اند . علی ای حال ملامحمد صوفی آشخانه ای معروف به ملاحسن , در وادی تسخیر و مسخرات استاد هستند , البته فقیر استاد همدانی که از وی نام نبردم , را از ایشان متبحر تر می دانم , زیرا وی وارث نبود , و در تمام بخش ها زیر و بم مسائل و مشکلات و موانعی که ممکن است برای یک سالک در این وادی پیش بیاید را لمس نموده است . ملاحسن در دوران زندگی خویش شاگردانی داشته است , اما وی نیز به مانند بسیاری از اساتید بزرگ این وادی, استاد قابلی در تربیت شاگرد نبوده است . و تا آنجا که فقیر اطلاع دارم هیچ کدام از شاگردان و فرزندان و نوادگان وی , وارث وی نخواهند بود . رنگ وجودی ملاحسن در این وادی خاکستری می باشد . بنابراین وی نه کاملا مثبت است و نه کاملا منفی می باشد . @soltannasir 🌫🌫🌫🌫🌫🌫🌫🌫🌫🌫🌫🌫🌫🌫
@soltannasir (جغرافیای علوم غریبه در ایران 31) (در اهمیت علم جغرافیا و البلدان 8) (تمدن باستانی قم 4) از تمدن باستانی قم در تپه قلی درویش در نزدیکی مسجد مقدس جمکران سخن گفته شد . به راستی ارتباط این تمدن باستانی با مسجد مقدس جمکران چیست ?! آیا بنای مسجد به طور اتفاقی در چنین مکانی ساخته شده است ??!! این حیطه تمدنی بنا به نظر کارشناسان حدود هفت هزار سال قدمت دارد . پیشتر در اسطوره رع گفته شد که در حدود چندین هزار سال پیش رع خدای خورشید مصری بر روی زمین بوده است . آن زمان بر طبق متون هرمی عصر طلایی بوده که این خدایان فرومایه و انسان ها با یکدیگر بر روی زمین زندگی می نمودند . در اساطیر دیگر ملل نیز کم و بیش به این مسئله اشاره شده است . به واقع در آن دوران مرز بین عوالم باز بوده است . بلکه به عبارتی بهتر عوالم یک عالم بوده است . و در دوران متاخر با بسته شدن این مرزها سخن از عوالم شده است . حال اینجا این سوال پیش می آید : که اگر در حدود هفت هزار سال پیش مرز عوالم خاص موجود در خاک جمکران باز بوده است ! مردمان تمدن باستانی قم چه مردمانی بودند?. ارتباط آنان با این عوالم چه بوده است ? چرا پس از سالها باید مسجدی مقدس توسط قائم آل محمد (ع) , در این مکان بنا شود ? و شاید ده ها سوال بی پاسخ دیگر ... پیشتر از نزدیک نشدن دیوها (موجودات بادی )به خاک سرزمین قم سخن گفتیم . چند نفر از عزیزان از علت این مسئله پرسش نمودند ? پاسخ : حمدالله مستوفی در کتاب نزهة القلوب ص 67 آورده 👇👇👇👇👇👇👇 { قم از اقلیم چهارم است , طولش از جزایر خالدات «فه یه» و عرض از خط استوا «لد مه» 👈 طهمورث (دیوبند)👉 ساخت . 👈طالع عمارتش برج جوزا👉 دور باروش زیادت از ده هزار گام است . گویند بچهل گام بر باروی قزوین زیادتست و هوایش معتدل است . و آبش از رودی که از جربادقان می آید و در آنجا همچون آوه زمستان یخ آب در چاه می بندند . تا بهنگام گرما باز می دهد و آب چاهش در پانزده گزی بود و اندکی بشوری مایل بود از ارتفاعاتش غله و پنبه بسیار بود . و از میوه هایش انار و فستق(پسته) و خربزه و انجیر سرخ نیکوست و در آن شهر درخت سرو نیکو می باشد . و مردم آنجا شیعه اثنی عشری اند و بغایت متعصب و اکثر آن شهر اکنون خراب است اما باروش بیشتر برجاست . ...} نکته : از طهمورث در متون باستانی و اسطوره ای با صفت دیو بند یاد شده است . به نظر فقیر ماجرای نزدیک نشدن دیوها به شهر قم با ساخت شهر قم توسط طهمورث دیو بند مرتبط است . @soltannasir 👹👹👹👹👹👹👹👹👹👹👹👹
@soltannasir { پاسخ به سوالات 132} { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 10} { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 6} ادامه ...👇 {...چو بیند که آن کار از حد گذشت همه داور از راه ایزدان بگشت بیاید همان دیو وارونه راه کشانش برد آن زمان پر گناه بردشان ابر دوزخش بسپرد ابا اهریمن زود مژده برد چنین گفت زرتشت اسفنتمان که خود داوری پاکی و غیب دان چو پرسم ازین گفته بر من گشای ز مهر و دُرُج ها تو بر من نمان کدام است گناه و عظیم و گران به من بازگوی ای خدای جهان ... در ابیاتی دیگر ، ناظم به شرح شش گناه بزرگ که توبه و آمرزش ندارد ، یا شش مهر دروج می پردازد . «در وصف سروش ایزد فرماید » زراتشت گفتا که پروردگار بزرگ و تواناهی و کردگار کنم خواست از لطفت ای بی نیاز که پرسم دگر باره احوال راز سروش اشو را سپردی چه کار به من برگشا راز پروردگار بگفتا که دادم سروش اشو که تا جمله خلقان بدارد نکو سپردم به او سر به سر من جهان سراسر همه جملهٔ بندگان نگهدار باشد همه بنده را بدارد خلایق ز هر بد نگاه بفرمودش تا شبی هفت بار بگردد به گرد جهان استوار که بنده بود هم چو طفلی ز شیر نگهبان بنده بُود بی نظیر زراتشت ، برگو تو با مردمان که باشند درین فکر روز و شبان که از بنده خواهد سروش اشو سر شب سروش یشت خواند نکو به هر خانه ای چون بخوانند اگر سروش یشت را پس درست ای پسر گزندی رسد اندران خانه دان نبیند سود و رسد شادمان تو برگو زراتشت اسفنتمان همه جمله خلقان روی جهان کسی چون بخوابد به خواب گران به پنداست اهریمن بدگمان فرستد یکی دیو خوار و نژند که تا مردمان را کُند ناپسند بیابد همان دیو اندر جهان فریبد ابر خواب او مردمان بیاید ابر صورت خواب شان رُباید دل از خلق جهان ابر چهرهٔ زن نمایان شود بر خلق شاد و خندان شود چو دانند سراسر همه بندگان که این دیو وارونهٔ بدگمان بخواهد رباید تن بنده را کند نطفه از جسم آدم جدا چو از خواب بیدار گردد کسی که بر جامه اش نطفه بیند بسی اوستا اگر خواند اندر زمان بیاید زمن پور روشن روان به روزی که آید همان رستخیز که آید ابرجان شیطن گریز بر او یکی پور آرد پدید شود جسم و جانش ازو آرمید نخواند اگر او اوستای خواب بماند روانش به جور و عذاب همانست که یک دیو را ناگهان یکی بچه آرد زتو در جهان همان دیو بچه بیارد برون نگه داردش بهر هم چو روان یکی دیو هم چون بیارش کشد که کوهی جهان را به دم در کشد روان چون رسد بر سر چینود بیاید دوان دیو وارونه بد روان را بگیرد به سهم و جفاه که فرزند توام ای پدر جای خواه پدر چون که بر روی فرزند دید بترسید بر جای خود بنگرید سر چینود کرده یک دم نگاه کشیدش همان دیو بر جایگاه زراتشت بر گوی با بنده ها که تا دور باشند از این گناه ... ابیات دنباله دربارهٔ دیوها و اغفال مردم توسط آنان است که پس از مرگ ، چون روانان این گونه گناهکاران بر سر چینود پل رسند ، پیش از داوری توسط ایزدان : مهر ، سروش و رشن ، آن دیوان که آنان را از راه درست و بهدینی باز داشته اند ، به استقبال شان می آیند . «در وصف رشن ایزد فرماید» زراتشت پرسید ای غیب دان بزرگ و توانا و هم راز دان به من برگُشا راز آن رشن را که اندر چه کار است آن رهنما جوابش چنین داد یزدان بدو که بشنو تو زرتشت پاک اشو سپردم من این کار با رشن داد که بر راستی کوشد کار داد بُود معتمل او به البرز کوه ابل جمله امشاسفندان گروه چو خورشید و مهر و سروش اشو ز اشتاد پاکیزه و نیک خو روان کسی چون در بامداد رسد اندر آن جا به صدق مراد دل مهر دارد بدو داوری کُند مهر با آن روان داوری بایستد همان رشن در دم به پای برآرد ترازوی میزان به پای اگر کرفه اش بیشتر از گناه بهشت برین اش دهند جایگاه دگر چون گنه آیدش بیشتر مقام روانش بُود در سقر اگر هر دو همسر بر آید بدان دهندش مقام او به همستکان [برزخ] تنافور [وزن] کرفه زیاده بود همان جای او بر گروثمان [بهشت] شود همین رشن کوشد ابر راستی نکوشد به کژی و از کاستی مداوای رشن است یکسر چنان که باشند روانان همه شادمان بخواهند روند در بهشت برین نشینند شادان به گاه زرین ز رشن ایزد است این چنین کارها بیاید بدانند همه بنده ها ز گفتار رشن ات به پایان رسید دو گوشت به فرورد باید شنید } ادامه دارد ... @soltannasir 🌞🌝
@soltannasir { پاسخ به سوالات 153 } { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 31 } { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 27 } ادامه ...👇 { و در کتب فارسی اورا با سامی یکی دانسته اند ، بیرونی نیز می نویسد که را جبرائیل می دانند . نظر به معنی لفظی مناسب تر است که این ایزد به جبرئیل و حامل وحی ترجمه شود ، اما سروش را پیک خدایی دانستن از این جهت است که گفتار آسمانی و کلام رحمانی در وجود او حلول کرده ، او به هر جا که رود آیین ایزدی و حکم اطاعت کردن از آن با او همراه است ، غالباً در سروش و مهر و رشن یک جا نامیده شده اند . در مهر دیدیم که می گوید سروش مقدس و نیک از طرف دست راست مهر می راند و رشن از طرف چپ او می تازد ، در ارت یشت که ذکرش در جای خود بیاید به فرشتهٔ ثروت خطاب شده است : « پدر توست ، آرمیتی مادر توست ، سروش نیک و مقدس و رشن و مهر برادران تو هستند . » بر خلاف در گات ها سروش با اشی مربوط است و در سایر قسمت های اوستا نیز اثری از این ارتباط قدیم موجود و با اشی متحد خوانده شده است . سروش نیز مانند همیشه بیدار و هرگز به خواب نمی رود ، مخلوقات مزدا را پاسبانی می کند ، کلیّه جهان مادی را پس از فرو رفتن 👈خورشید با سلاح آختهٔ خویش نگهبان است . گردونهٔ سروش نیز مانند گردونهٔ مهر با چهار اسب سفید درخشان که سایه نیندازد و سُم های آن زرین است کشیده می شود ، مانند مهر مقام سروش در بالای کوه البرز در یک بارگاه هزار ستون و ستاره نشان می باشد . سروش دراوستا عموماً به ضد دیو و دروغ تعریف شده است ، برای محافظت نوع بشر هر روز و هر شب سه بار به دور زمین می گردد و با دیوهای در سر رزم و ستیز است . در فرگرد هیجدهم وندیداد از فقرهٔ 30 تا 60 سروش با حربهٔ آخته با دیو دروغ در پرسش و پاسخ است . سبب خوشنودی وی و ازدیاد دروغ را به واسطه گناهان مردم و چارهٔ بطلان و انهدام آن را از دیو دروغ جویاست . در میان گروه دیوهایی که از دشمنان سروش به شمارند از چند تن از آنان به خصوص اسم برده شده است از آن جمله است دیو (kunda) که در از او سخن رفته ، این دیو بدون شربت مُسکری مست است ، احتمال برده می شود که لغت کُند و کُندی در زبان فارسی از همین دیو اوستایی مشتق باشد . از سروش که با صفات دلیری و ناموری و زورمندی و چُستی و چالاکی آراسته است ، در خواست گردیده که دیو کندی را بر اندازد و در سرای دروغ و کلبهٔ مردمان ناپاک دیو پرست سرنگونش سازد ، به خصوص ائشم (Aesma) بزرگ ترین رقیب سروش است ، معنی آن غضب و ویرانی و فساد است ، این همان است که امروز گوییم ، در اوستا هیچ دیوی شریرتر و ناپاک تر از خشم تعریف نشده ، در خود گات ها شش بار از او اسم برده شده است . در خباثت سرآمد ناپاکان دیگر شمرده شده ، برای آنکه دیوها بتوانند زندگانی بشر را تباه سازند به زیر علم خشم پناه برده اند . از آنکه مکرراً گفتیم ایزد سروش حربه در دست گرفته با همآوردان خود در زد و خورد است ، حربهٔ او گرز و شمشیر و تیر و خنجر نیست ،فرشته ای که تنش کلام ربّانی است با سلاح مادی کاری ندارد ، آلات جنگ و رزم او چنان که خود سروش یشت به ما می گوید نماز و دعاست ، مثل نمازهای یتا اهو وئیریو _و هفت ها_و فشوشُ منتر_و ینگهه هاتام ، مرغ سحر خیز از طرف سروش فرشته شب زنده دار گماشته شده که بامدادان بانگ برداشته ، مردم را از پی ستایش خداوند بخواند ، به خصوص سحرخیزی نزد مزدیسنان بسیار ممدوح و از فضایل بزرگ شمرده می شود ، بنابراین خروس که در سپیده دام مژده سپری شدن تاریکی شب و برآمدن فروغ روز می دهد نزد آنان مقدس و خوردن گوشت آن را به خود روا نمی دانند . اسم خروس در اوستا پرودرش می باشد ، این لغت مذهبی است یعنی از پیش بیننده ، مقصود این است که فروغ روز را از پیش دیده مژده ورود آن می دهد ، اسم دیگر خروس کهرکتاس می باشد ، این اسم از اسماء اصوات است مثل کیکری کیتوم kikeri kitum لاتینی که با اندک تغییری در تمام زبان های اروپایی برای بانگ خروس استعمال می شود ، هنوز هم در گیلان آواز ماکیان را کرکتاس می گویند ، ولی در اوستا آمده است که مردمان بد زبان پرودرش (خروش) را کهرکتاس می نامند . در اوستا کلمه خراوس نیز داریم و خروس فارسی از همان ماده است ، ولی به معنی نرینه ماکیان نیست ، بلکه همیشه معنی خروشیدن و فریاد برآوردن از آن اراده شده است . کلمات خروس و خروش هر دو یکی است ، مگر آنکه حرف سین و شین به هم مبدّل شده است . به مناسبت بانگ زدن و فریاد کشیدن و خروش برآوردن خروس آن را به چنین اسمی نامزد کرده اند . در فرگرد هجدهم وندیداد شرحی راجع به سروش و خروس مندرج است ، دانستن آن از نقطه نظر اخلاقی و لغوی بسیار مفید است : } ادامه دارد ... @soltannasir 🐔🐓
@soltannasir { پاسخ به سوالات 154} { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 32 } { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 28 } ادامه ...👇 { ...دانستن آن از نقطه نظر اخلاقی و لغوی بسیار مفید است: « زرتشت از اهورامزدا پرسید کیست گماشته و خدمتگزار مقدّس دلیر اهورایی و تن ایزدین کلام و سلاح قوی آزنده، در پاسخ گفت ای زرتشت پرودرش (خروس) که مردمان بدزبان آن را کهرکتاس می نامند گماشتهٔ سروش است، وقتی که سه قسمت از شب می گذرد مقدّس از بیم خاموش شدن سروش را به یاری خود می خواند تا انسان را بر آن دارد که بدو مدد رساند ، آنگاه سروش خروس را بیدار نموده، به بانگ زدن وادار می کند، این مرغ در سپیده دم آواز بلند نموده می گوید ای انسان برخیز نماز اشا به جای آور به دیوها نفرین فرست، اگر نه دراز دست به شما غالب آمده، دوباره جهان خاکی را که سپیده دم بیدار گشته به خواب انداخته ، گوید : ای انسان خوش بخواب هنوز وقت برخاستن تو نرسید، تو را با آن سه چیز بهتر از همه (یعنی) پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک کاری نباشد ، تو را جز با پندار زشت و گفتار زشت و کردار زشت کاری مباد. » فردوسی نیز در شاهنامه خروس را پیک ایزدی می شمرد. در تاریخ بلعمی در ذکر پادشاهی کیومرث داستانی از خروس که مایهٔ نجات پسرش سیامک گردیده نقل شده از آن جمله می نویسد: « عجم خروس را و بانگ او را نیکو خجسته دارند ، خاصه سفید و گویند در خانه که او باشد دیو در نیاید. » در شب زنده داری سروش و گماشتهٔ او خروس چنین ذکر می کند: « روز هفدهم ماه که موسوم به سروش روز، در همه ماه ها روز مبارکی است، سروش اول کسی است که به زمزمه کردن امر کرد، پاسبانی شب سپرده به اوست، او را نیز جبرئیل گویند در میان ، نسبت به پری ها و جادوان شدیدترین است، در هر شب سه بار برخاسته پری ها را رانده جادوان را بر می اندازد. از برخاستن خویش شب را می درخشاند، جوّ هوا را خنک می سازد، آب را شیرین می نماید، خروس را به بانگ زدن می گمارد، در چارپایان شهوت بر می انگیزد، یکی از آن اوقات سه گانه در طلوع فجر است که گیاه نمو می کند. چنان که دیدیم محافظت روز هفدهم ماه به سروش ایزد سپرده شده است. همیشه سروشت به روز سروش نگهبان و افزون ترت رای و هوش در دو سی روزهٔ کوچک و بزرگ در هفدهمین روز به سروش درود فرستاده شده است. گذشته از اوستا در کلیّه کتب مذهبی غالباً به اسم سروش بر می خوریم، بهمن یشت به سروش شغل 👈پیک و قاصدی داده، چندین بار با نیروسنگهه که امروز در جزو اسامی خاص نرسی گوییم یک جا نامیده شده است . در هر جای از کتاب که ذکری از سروش شده مثل اوستا او رقیب دیو خشم تعریف گردیده است و خروس را مخصوص به او دانسته است. اردوی ویراف مقدس در سیر آسمان ها و بهشت و برزخ و دوزخ با ایزد آذر و ایزد سروش همراه بود، تمام سوالات او را این دو فرشته جواب گفته اند. در مینو خرد آمده است که دانای مینو خرد از مینو خرد از اقامتگاه سروش بپرسید ، مینو خرد در پاسخ گفت اقامتگاه او ارزه (کشور غربی می باشد) و پس از آن در سوه (کشور شرقی) و در همه جای جهان، اینک رسیدیم به سر سروش یشت. در اوستا دو سروش یشت داریم، اوّلی عبارت است از یسنای 57 که در جزو یسناها می باشد و نیز آن را در جزو یشت داریم، اوّلی عبارت است از یسنای 57 که در جزو یسناها می باشد و نیز آن را در جزو یشت ها می نگارند، برای تشخیص آن را سروش یشت سه شبه گویند و آن در سه شب اولی پس از وفات کسی سروده می شود، چه محافظت روح انسان در سه شب اوّل پس از مرگ با سروش است، در بعضی از نسخ به آن سروش سر شب نام داده اند. سروش یشت دومی که در ردیف بیست و یک یشت اوستاست و یشت یازدهمی آن را تشکیل می دهد موسوم است به سروش یشت هادُخت به قول دینکرد ( هادُخت بیستمین نسک اوستای عهد ساسانیان بوده) که امروز موجود نیست، فقط چند قطعه از آن باقی مانده است، بنابراین سروش یشت هادخت منسوب به نسک مفقود شده است در طی مقاله مطالب اساسی سروش یشت سه شبه را بیان کردیم، مطالب عمده سروش یشت هادخت از این قرار است: در قسمت اولی در تأثیر ادعیه و نمازهاست که خود سروش مظهر کلیّه ستایش ها و نیایش هاست.در سه کردهٔ اخیر از قدرت و پیروزی سروش سخن رفته است. } نکته1: همانگونه که ملاحظه می نمایید ایزد سروش، بعضاً به عنوان پیک ایزدی شناخته می شود. و پیک و پیام رسانی صفت عطارد است. و هر شب پس از فرو رفتن خورشید سه بار به دور زمین می گردد. در اساطیر مصری نیز ایزد تحوت که با قمر و عطارد در ارتباط است این نقش را برعهده دارد و پس از سفر رع به جهان زیرین با زورق در آسمان شب سفر می نمود. همچنین تحوت با سر لک لک توصیف شده است. و ایزد سروش نیز با خروس مرتبط است و به نظر فقیر سری پرنده شکل دارد. این را در مقاله ای جدا نشان خواهم داد . @soltannasir 🐔🐓
@soltannasir { پاسخ به سوالات 157} {سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 35} {عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 31} ادامه ...👇 نکته3:ملاحظه نمودید که ایزد سروش در جایگاه عدالت (ترازو) در کنار ایزد مهر و رشن قرار داشت. جایگاه عدالت برج بود که در عالم صغیر معادل کلیه ها است. و یکی از وظایف روزانه ایزد سروش مبارزه با دیو خشم بود. حال در عالم صغیر (جسم انسان) هنگامی که خشمگین می شویم چه اتفاقی می افتد ? فشار خون بالا می رود. ارتباط و کلیه ها چیست? فشار خون برای کلیه ها مضر است و می تواند بدان آسیب برساند. همچنین یکی از وظایف کلیه ها در بدن، تنظیم فشار خون است. بنابراین با توجه به تطابق عالم صغیر و کبیر، همانگونه که در عالم کبیر ایزد سروش با دیو خشم در ستیز است. و جایگاهش در بالای البرزکوه، در جایگاه میزان است. در عالم صغیر (بدن انسان) نیز کلیه ها فشار خون ناشی از را تنظیم می نمایند. همچنین در توضیحات ایزد آمده بود که این ایزد با دیو کُند که باعث کُندی و سستی میشود نیز دشمن است. باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که هنگامی که کلیه ها() سالم باشند هورمونی به نام تولید می نمایند که عامل حمل اکسیژن توسط گلبول های قرمز خون می باشد. با کم کاری کلیه ها تولید این نیز کمتر و با از کار افتادن نسبی کلیه ها، تقریباً متوقف میشود. این مسئله باعث می شود که اکسیژن در گلبول های قرمز خون کاهش یابد که باعث خستگی در اندام های ماهیچه ای و مغز میشود. که به نوبه خود باعث بی حالی کُندی و سستی میشود. زیرا شخص همیشه خسته است و احساس خستگی می نماید با وجود آنکه فعالیت جسمانی خاصی انجام نداده است. بنابراین فعالیت درست کلیه ها منجر به عدم احساس خستگی و کسلی میشود. اما از کار افتادن آنها باعث سستی و خستگی و کُندی است. بنابراین همانگونه که در عالم صغیر (جسم انسان) عملکرد درست کلیه ها، با احساس خستگی و سستی در تضاد است. در عالم کبیر نیز ایزد سروش که جایگاهش میزان است با کُندی در حال مبارزه دائمی است. اما حال مدخل کوه را به نقل از کتاب فرهنگ اساطیر ایرانی به تمامی می آوریم :👇 { البرز به اوستایی: harab°r°zaiti؛ فارسی میانه: harburz ؛ در اوستا نام رشته کوهی است افسانه ای. در ادبیات پهلوی این رشته کوه به گرد نیمکره زمین می گردد و نیمکره قابل زیست زمین را از نیمکره زیرین زمین که در آب فرو رفته است، جدا میکند. در ابتدای خلقت بر اثر حمله اهریمن به زمین کوه ها از زمین بیرون آمدند. کوه اصلی کوه البرز بود که هشتصد سال طول کشید تا از زمین به در آمد. دویست سال طول کشید تا به ستاره پایه رسید. دویست سال طول کشید تا به ماه پایه رسید. دویست سال طول کشید تا به خورشید پایه رسید و دویست سال طول کشید تا به منتهی الیه آسمان یا روشنی بیکران رسید. این کوه میان گیهان کشیده شده است. در حالی که پایه آن به آسمان در جایی که جهان را احاطه کرده، پیوسته است. ریشه های این کوه در زیر زمین پراگنده است و آن را به هم پیوسته نگاه می دارد و از این ریشه ها همه کوه های دیگر به تعداد 2244 کوه سر بر می آوردند. در وسط زمین کوه تیرگ که قله البرز است قرار دارد و از آنجا تا به عرش چینود پل کشیده شده که روان ها پس از مرگ در سفر خویش به بهشت یا دوزخ باید از آن بگذرند. ستیغ ارزور، دروازه دوزخ، بر لبه کوه البرز است. بر البرز 180 روزن به سمت خراسان (مشرق) و 180 روزن به سمت خاوران (مغرب) وجود دارد. خورشید هر روز به روزنی در آید و به روزنی غروب کند. بر کنار البرز دریای «فراخکرد» و «پویدیگ» قرار دارند. دو رود مهم «ارنگ» و «وهرود» از البرز سرچشمه می گیرند و گرداگرد زمین راهی می کنند و دوباره به البرز باز می گردند. هوگر بلندترین قله کوه البرز است که بر فراز آن ایزد هوم مسکن دارد و برای مهر قربانی آورد و از همین قله است که رودخانه اردوی أناهید جاری می شود و نیز جم در خانه گوهرین خود بر فراز این قله ایزد اناهید را نیاز می فرستد. نشستنگاه ابرها نیز برفراز البرز است. این کوه افسانه ای محل وقوع اعمال بزرگ و سرنوشت ساز است. اورمزد بر بالای این کوه یزش میکند. خانه هزار ستونی ایزد سروش که از درون خود بخود روشن است و 👈مسکن ایزد مهر بر بالای کوه البرز قرار دارد. 👉سام که از داشتن فرزند سپید موی خود زال آزرده است، فرمان می دهد تا کودک را در دامن کوه البرز رها کنند. سیمرغ که بر فراز کوه البرز لانه دارد زال را به فرزندی می پرورد. کیقباد نیز در کاخی با شکوه بر فراز البرز می زیست. کیکاوس نیز بر بالای البرز هفت خانه ساخت. اهریمن تهمورس را بر فراز این کوه فرو بلعید. ستاره «»(معادل نسر واقع) بر گذرهای کوه البرز نهاده شده تا راه دیوان را ببندد. چمروش مرغ، دشمنان ایران را بر فراز این کوه نابود می کند. } @soltannasir 🌞